نظام سیاسی در فقه سیاسی
نظام سیاسی الگوی معینی است از نظم که شکل روابط سیاسی جامعه را معین میکند و به این روابط، سازمان میبخشد. بهعبارتی دیگر نظام سیاسی کیفیت تنظیم، سازماندهی و اداری امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی هر اجتماع انسانی است برای دستیابی به رشد مطلوب. نظامهای سیاسی میتوانند دینی و یا غیر دینی باشند.
معناشناسی
واژۀ نظام سیاسی، معادل واژۀ رژیم یا سیستم سیاسی است و مقصود از آن "الگوی معینی است از نظم که شکل روابط سیاسی جامعه را معین میکند و به این روابط، سازمان میبخشد". در تعریفی دیگر گفته شده نظام سیاسی "کیفیت تنظیم، سازماندهی و اداری امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی هر اجتماع انسانی است برای دستیابی به رشد مطلوب"[۱].
مفهوم "سیاست" با مفهوم "قدرت" یا همان جایگاه "امر و نهی" یا "آمریت و ناهویت" درآمیخته است، بر این اساس میتوان نتیجه گرفت در تعریف "نظام سیاسی" نیز همین آمیختگی وجود دارد؛ لذا در تعریف سیستم سیاسی، چنین گفتهاند: "هر نوع الگوی روابط مداوم بشری که در آن تا حد مشخصی، قدرت و حکومت یا اقتدار وجود داشته باشد، سیستم سیاسی شمرده میشود"[۲].
تعاریف مختلف از نظام سیاسی
تعاریف گوناگون، متعدد و متفاوت دیگری از نظام سیاسی، توسط اندیشمندان بیان شده است که برای آشنایی بیشتر به برخی از این تعاریف اشاره میشود:
- داوید استون[۳] نیز میگوید: "نظام سیاسی؛ نظامی از کنش و واکنش در هر جامعهای است که به وسیلۀ آن توزیعهای الزامآور یا مقتدرانه ایجاد و اجرا میشود"[۴].
- برخی از دانشمندان علم سیاست، نظام سیاسی را الگوی سازمانبندی قدرت در جامعه معرفی کردهاند. موریس دوورژه میگوید: "در هر جامعۀ پیچیدهای، قدرت، سازمان یافته است، رژیمهای سیاسی، انواع گوناگون سازمانبندی قدرتاند. این رژیمها درعین حال، از نهادهای صوری و رسمی که به وسیلۀ قوانین اساسی، قوانین عادی و به طور کلّی، متون حقوقی استقرار یافتهاند و همچنین از نهادهای موجود عادی و متداول معمول و کارساز، ناشی میشوند”[۵].
- اغلب اندیشمندان، مفهوم نظام سیاسی را با اصطلاح "رژیم سیاسی" که معادل غربی آن است، به کار برده و میگویند: "نظام سیاسی، شکل و ساخت قدرت دولتی و همه نهادهای عمومی، اعم از سیاسی، اداری، اقتصادی، قضایی، نظامی، مذهبی و چگونگی کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنهاست"[۶].
- به نظر مارکس، نظام سیاسی از دو عنصر تشکیل یافته است؛ یکی رهبران سیاسی و مقامات منسوب به آنان و دیگری، تشکیلات و سازمان دولت[۷].
- به عقیده ماکس وبر، نظام سیاسی عبارت است از: کشور و رئیس کشور، دستگاه دولتی مرکز این نهاد، بخش انحصار قانونی استفاده از نیروی نظامی در کشور میباشد؛ بر این اساس، چنین نهادی زمینه مناسبی را برای گروههایی که در جستجوی قدرت میباشند، فراهم میسازد.
- پارسونز، معتقد است: نظام سیاسی، بخشی از نظام اجتماعی است که منحصرأ کارکرد دستیابی به هدف را مورد توجه قرار میدهد. به عقیده او، در یک جامعه تکاملیافته، فرآیندها یا پروسههای نظام سیاسی اهمیت جدی پیدا میکنند. قدرت، نماینده مهمترین این فرآیندهاست و همانند پول، یک وسیله عام، سمبولیک و در حال گردش است که به جوامع پیشرفته، امکان میدهد تا کارکردهای خود را به شکل بسیار مؤثرتر از جوامع اولیه انجام دهند؛ به معنای دیگر، قدرت، قابلیت یک جامعه برای تحرک بخشیدن به منابع در جهت اهداف است؛ اهدافی که تحت تأثیر علائق عمومی انتخاب میشوند؛ همچنین قدرت، ظرفیت تصمیمگیری و اتخاذ تصمیماتی است که الزام آورند[۸].
جمعبندی
در مجموع نظام سیاسی را میتوان چنین تعریف کرد: "الگوی نظم دهندۀ روابط قدرت ـ به معنای امر و نهی یا الزام ـ در جامعۀ انسانی که هدف آن، ایجاد عدل و برقراری روابط عادلانه بین افراد و نهادهای جامعه است".
همانطور که میتوان در تعاریف فوق ملاحظه کرد، گاهی مواقع نظام سیاسی به معنای کشور، زمانی به مفهوم دولت و حتی به معنای حکومت؛ یعنی دستگاه اجرایی که انحصاراً حق و توانایی استفاده از قدرت و اجبار را در اختیار دارد و همچنین به مفهوم قدرت و توانایی دستیابی به هدف، تعریف شده است و سرانجام آن را مترادف با رژیم سیاسی نیز به کار بردهاند[۹].
اصطلاحات همگروه با نظام سیاسی
از آنجا که نظام سیاسی، در ادبیات سیاسی رایج با الفاظ و مفاهیم متشابه معنا میشود، چند اصطلاحی که معمولاً در گفتهها و نوشتهها به جای نظام سیاسی استعمال میشود، مورد بررسی قرار میگیرد تا تداخل آنها با همدیگر روشن شود. برخی از این اصطلاحات عبارت است از:
دولت
دولت یعنی نظام سیاسی متعین و مشخص؛ یعنی وقتی یک نظام سیاسی در قالب سرزمین و کشور وجود خارجی پیدا کند و متناسب با فرهنگ و تواناییها و اراده سیاسی یک اجتماع، قوام و شکل یابد و آنگاه که جمعیتی انسانی در محدوده مرزی سیاسی، مشخص و قراردادی به تعریف مشترکی از رشد و سعادت دست یابند، دارای منافع و سرنوشت مشترک شده، دوستان و دشمنان مشترکی پیدا نمایند و برای حراست و حفاظت از منافع خود، به همدلی، همفکری و همکاری برسند، تبدیل به ید واحده و قدرت متمرکزی میشوند و سازمانی واحد را برای اداره امور و سامان بخشیدن به مسائل مورد ابتلا، تشکیل میدهند و حق حاکمیت انحصاری و مستقل بر سرنوشت خود را برای خویش محفوظ میدارند؛ همچنان که برای دولتهای دیگر نیز این حق را به رسمیت میشناسند و در نتیجه برای خود نیز در مداخله بر سرنوشت سیاسی سایر دولتها، محدودیت قایل میشوند[۱۰].
حکومت
حکومت در سه معنا به کار میرود:
- قوّه اجرایی حاکم بر جامعه و دستگاهی که عهدهدار اجرای قوانین و مقررات اجتماعی است[۱۱].
- مجموعه تشکیلات سیاسی و اداری کشور که شامل سه قوّه مقننه و مجریه و قضائیه میگردد[۱۲].
- ساختار رژیم سیاسی حاکم بر جامعه و روش اداره آن[۱۳]. حکومت در اینجا به معنای اخیر آن است که درباره مشروعیّت، مبانی و قواعد آن سخن به میان میآید.
به گفته برخی، دلیل ضرورت حکومت، وقوع جنگها و درگیریها میان انسانهاست و تا جنگ و خونریزی و بزهکاری در میان بشر باشد، نیاز به حکومت نیز همچنان پابرجاست، زیرا خاستگاه اصلی حکومت وقوع نبردها بر اثر اختلاف طبقاتی است که به پیدایی داوری انجامیده و رفته رفته با تکامل دستگاه حکومت و رواج پادشاهی، شخص پادشاه قدرت را بر عهده میگرفت[۱۴][۱۵].
کشور
کشور، ظرف تحقق نظام سیاسی با ابعاد سرزمین، جمعیت و حاکمیت است؛ یعنی علاوه بر ظرف سرزمین که مرزهای جغرافیایی، مشخصکننده حدود حاکمیت و استقلال است؛ همچنین مرز جمعیت یا به هر تعبیر دیگر؛ چون ملیت یا امت و قومیت که تابعیت شاخص این مرز است را شامل میشود و این ابعاد، وجوه تمیز و تشخیص کشورها از یکدیگر است[۱۶].
ابعاد نظام سیاسی
بنابراین تعریف، الگوی نظام سیاسی، طرحی است جامع، که متضمن مسائل زیر است:
- تبیین جایگاه و وظایف متقابل قدرت سیاسی حاکم بر جامعه و محکومان؛
- تنظیم و تبیین روابط میان بخشهای قدرت سیاسی حاکم با یکدیگر؛
- تنظیم روابط میان بخشهای قدرت سیاسی از یک سو و مردم و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر؛
- تنظیم روابط مردم و نهادهای جامعه با یکدیگر در چارچوب قدرت سیاسی و به عبارتی دیگر، تنظیم رفتارهای متقابل سیاسی مردم و نهادهای جامعه با یکدیگر؛
- تنظیم روابط سیاسی جامعۀ محکوم قدرت سیاسی واحد با برون آن.
براین اساس، نظام سیاسی اسلام، به معنای طرحی است که اسلام جهت تنظیم روابط عادلانۀ سیاسی جامعه در تمام ابعاد پنجگانۀ فوق الاشاره ارائه میکند[۱۷].
ویژگیهای نظام سیاسی
- نظام سیاسی، جنبه نرمافزاری و برنامهای دارد و بیشتر به تئوری نزدیک است؛ البته یک تئوری جامع که به سازماندهی امور مختلف جامعه توجه دارد؛ بنابراین کلی و غیر متعین است.
- مقید به زمان و مکان نیست؛ یعنی مخصوص زمان خاصی نیست و ممکن است در زمانهای مختلف تحقق پیدا کند؛ همچنان که قابلیت پیاده شدن در مناطق مختلف و اجتماعات گوناگون را نیز دارد. بنابراین، نظام سیاسی اسلام میتواند در اجتماعات مختلف اسلامی تحقق پیدا کند؛ البته نظام سیاسی، متکی به این موضوع نیست که همه شرایط و امکانات تحقق عینی را داشته باشد؛ بلکه اولین و کمترین مرحله تحقق آن، "وجود برنامهای" یا تئوریکی آن است؛ چنانچه در سالهای نخستین ظهور اسلام در مکه، هرچند حکومت و دولت اسلامی وجود نداشت؛ ولی نظام سیاسی اسلام، شکل اولیه خود را پیدا کرده بود.
- نظام سیاسی که رویکرد آن برقراری نظم و ساماندهی سیاسی است، موضوعاً متناسب با مفهوم عام سیاست است؛ بدین معنا که نه تنها امور سیاسی و ارتباطی به عنوان یکی از زیرمجموعههای امور اجتماعی محسوب میشود؛ بلکه تنظیم و اداره امور جامعه را؛ اعم از امور ارتباطی، اقتصادی و فرهنگی در برمیگیرد؛ همچنین برقراری رابطه منطقی و شامل بین این سه عرصه، ماهیت مدیریتی کلان و سیاسی دارد که در قالب نظام سیاسی مطرح میشود.
- توجه به امر مهم "رشد"، به عنوان هدف تغییرات اجتماعی در تعریف مذکور، ویژگی دیگر آن است؛ البته باید توجه داشت که رشد، کمال و سعادت در دیدگاه اعتقادی و مکتبی هر نظام سیاسی خاص چگونه تعریف میشود، گاه رشد و تعالی به ارزشهای الهی و خصال والای انسانی، و گاه در نگاهی دیگر، تنها به تلذذ و بهرهوری فزونتر از دنیا و امکانات مادی، تعریف میشود.
بنابراین در دیدگاههای مختلف، رشد و تعالی میتواند با مفاهیم و معانی گوناگونی مطلوبیت پیدا نموده و هدف نظام سیاسی قرار گیرد[۱۸].
انواع نظامهای سیاسی
مشکل موجود در تعریف “نظام سیاسی” این است که تلقی واحدی از مفهوم آن، در میان اندیشمندان سیاسی وجود ندارد و این مفهوم با عناوینی چون: دولت، حکومت و رژیم سیاسی، بیان میشود. این اِشکال در طبقهبندی نظامهای سیاسی نیز وجود دارد؛ زیرا برخی اندیشمندان، نظامهای سیاسی را تحت عنوان دولت و برخی دیگر، تحت عنوان حکومت طبقهبندی نمودهاند.
در یک دستهبندی کلّی، نظامهای سیاسی به دو نوع تقسیم میشوند: نظامهای سیاسی دینی که منشأ دینی دارند و حکومت، مدعی انتساب به دین، ترویج آن و اجرای شریعت است و نظامهای سیاسی غیر دینی که هیچگونه ارتباط و وابستگی به دین ندارند؛ در این صورت ادیان آسمانی نیز نقشی در پیدایش نظام سیاسی نداشته و حاکمیت نیز در رفتار سیاسی خویش، التزامی به قوانین دینی ندارد؛ به طور طبیعی این نوع حکومتها بر مبانی مادی استوار و مقید به ضوابط و مقررات غیردینی هستند[۱۹].
نظامهای سیاسی غیر دینی
نظامهای سیاسی که به هیچ شکلی خود را متعهد به پاسداری و ترویج دین نمیدانند و ریشه دینی ندارند، شکلهای متفاوتی دارند که در حقیقت میتوان به تعداد این نوع جوامع سیاسی و حکومتها، نظام سیاسی غیردینی ذکر کرد؛ زیرا هر کدام دارای ویژگیهایی است که آن را از دیگر نظامها متمایز میسازد. دانشمندان و پژوهشگران علم سیاست از ملاکهای مختلفی برای این طبقهبندی بهره بردهاند. برخی از این ملاکها عبارتند از: منبع مشروعیت، تعداد احزاب، تئوری پیدایش حکومت، میزان مشارکت شهروندان در حکومت، تمرکز یا توزیع قدرت در داخل کشور و تعداد حاکمان. این نوع از نظامها چند قسم هستند:
- نظام سیاسی با حاکمیت یک فرد که یک نفر در رأس نظام قرار میگیرد و با عنوانهایی همانند سلطان، شاه و امپراتور، جامعه سیاسی را اداره میکند که دارای دو قسم نظام استبدادی و نظام پادشاهی مشروطه است.
- نظام سیاسی با حاکمیت گروهی که حکومت توسط تنی چند یا گروه معدودی اداره میشود که با توجه به ویژگیها و اهداف موردنظر آنان، سه نوع حکومت آریستوکراسی، الیگارشی و حکومت نخبگان را میتوان نام برد[۲۰].
نظامهای سیاسی دینی
ملاک و معیار تشخیص دینی بودن یک نظام سیاسی، دینمداری دستگاه حکومتی آن است؛ یعنی باید شاکله و اجزاء حکومت، خود را مبعوث دین مروج و عامل به احکام و قوانین آن بدانند و نیز زمامداری را نوعی مأموریت الهی در حفظ و گسترش دین به شمار آورند. همین که حکومت، مدعی نمایندگی، اجرا یا حمایت از دین است و به دلیل همین ادعا، مردم به حاکمیت آن تن میدهند، عموم مردم، این نظام را دینی و نماینده حاکمیت دینی قلمداد میکنند.
بر این اساس و باتوجه به اینکه رهبری و زمامداری، مهمترین عنصر حکومت در نظامهای دینی است، اقسام و اشکال کلی نظامهای دینی با توجه به تفاوت ملاکهای رهبری معین میشود؛ از این رو در اولین قدم، نظامهایی که رهبران آن حقیقتاً با مأموریت الهی اقدام به تأسیس و اداره نظام سیاسی کردند، “نظامهای منصوب” و آن دسته از نظامها که رهبران آنها، به طریقی غیر از نصب، این مقام را اشغال نمودهاند، “نظامهای غیر منصوب” نامگذاری شدهاند.
- نظامهای سیاسی دینی با رهبری منصوب: این دسته از نظامها، تحت سه مقوله مورد بررسی قرار میگیرند: نظام سیاسی با رهبری پیامبر؛ نظام سیاسی با رهبری امام معصوم؛ نظام سیاسی با رهبری فقیه
- نظامهای سیاسی دینی با رهبری غیرمنصوب]]: دستهای دیگر از نظامهای سیاسی وجود دارد که فاقد ریشه دینی است و فقط مدعی انتساب به دین هستند. این نظامها نیز بر دو دستهاند: نظام سیاسی با رهبری خلیفه و نظام سیاسی با رهبری پادشاه[۲۱].
منابع
پانویس
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۶۸؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۰.
- ↑ رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ص۸.
- ↑ David Easton.
- ↑ عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص۱۵۰.
- ↑ موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۱۴۶.
- ↑ ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۴۱.
- ↑ پیشهور، احمد، جامعهشناسی سیاسی، ص۴۱.
- ↑ پیشهور، احمد، جامعهشناسی سیاسی، ص۴۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۷۲ـ۷۴؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۳.
- ↑ قرارداد اجتماعی، ص ۵۱؛ دانشنامه سیاسی، ص ۱۴۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج ۱، ص ۱۹؛ نیز نک: حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج ۱، ص ۴۲۲.
- ↑ موسوعة المورد، ج ۵، ص ۱۹.
- ↑ ر.ک: تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۲۸-۳۰.
- ↑ کاظمی، سید محسن، حکومت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۲۷۰ - ۳۰۱.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۷۲ـ۷۴.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۴۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۵۳.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۵۸.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۰ ـ ۸۴