هجرت به مدینه در معارف و سیره فاطمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث هجرت به مدینه است. "هجرت به مدینه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

رسول اکرم(ص) برای حفظ جان و بقای رسالت خویش، سال سیزدهم بعثت از مکه به یثرب«مدینه منوره» هجرت کرد و به علی بن ابی طالب(ع) سفارش نمود شب هجرت در بستر وی بخوابد تا مشرکان را به اشتباه انداخته و سرگرم کند. و او را به چندین سفارش دیگر توصیه فرمود: از جمله: سفارش فرمود هرگاه وی به جایگاه أمن خود «مدینه» رسید شخصی را نزد علی خواهد فرستاد تا به همراه فواطم خاندان خویش و دیگر زنان مسلمان، راهی مدینه گردد و کلیّه امانت‌هایی را که از مردم نزد آن حضرت وجود داشته به‌ صاحبانش برگرداند و بدهی‌های رسول خدا(ص) را بپردازد.

پیامبر اکرم(ص) که به منطقه «قباء»- چند میلی یثرب- رسید و در آنجا استقرار یافت نامه‌ای توسط ابو واقد لیثی نزد علی(ع) فرستاد و به او فرمان داد به اتفاق فواطم به سمت او حرکت کند و امانات مردم را به صاحبانشان برگرداند، امیر مؤمنان(ع) بی‌درنگ به خریداری مرکب‌های سفر پرداخت و اشیاء مورد نیاز سفر و هجرت از مکه را مهیا ساخت و به مؤمنان مستضعفی که با او بودند دستور داد با فرارسیدن شب، پنهانی و مخفیانه خود را به منطقه ذی طوی برسانند.

امام(ع) امانت‌های مردم را که به صاحبانشان برگرداند در کنار کعبه با صدای بلند اعلان داشت: «مردم! آیا هنوز کسی هست که امانت خود را دریافت نکرده باشد؟ آیا کسی هست که سفارشی مطرح کند؟ آیا کسی وجود دارد که با رسول خدا(ص) عهد و پیمانی بسته باشد». زمانی‌که کسی به او مراجعه نکرد، امیر المؤمنین رهسپار مدینه شد تا به رسول خدا(ص) بپیوندد[۱].

علی(ع) فواطم را روز هنگام از مکه خارج ساخت که عبارت بودند از: فاطمه زهرا(س)، فاطمه بنت أسد مادر بزرگوار امام(ع)، فاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب و فاطمه دخت حمزة بن عبد المطلب؛ برکه، امّ ایمن دایه و خدمتگزار رسول اکرم(ص) و پسرش أیمن غلام پیامبر اکرم(ص) نیز در پی آنان راه افتادند و ابو واقد لیثی فرستاده رسول خدا(ص) نیز با این کاروان به مدینه بازگشت، وی مسئولیت راندن شتران را بر عهده داشت و به جهت بیم از دشمن آنها را تند می‌راند امام علی(ع) به او فرمود: «ابو واقد! نسبت به زنان مدارا کن، که بدن‌هایی‌ ضعیف و ناتوان دارند». وی در پاسخ عرض کرد: بیم دارم مأمورانی که در پی ما هستند از راه برسند. حضرت فرمود: «نگران مباش رسول خدا(ص) هنگام هجرت به من فرمود: علی! از اکنون هرگز نمی‌توانند آسیبی به تو برسانند» سپس علی(ع) در حالی که این رجز را می‌خواند، شتران را به آرامی به حرکت درآورد.

وَ لَيْسَ إِلَّا اللَّهُ فَارْفَعْ ظَنَّكَا يَكْفِيكَ رَبُ النَّاسِ مَا أَهَمَّكَا قدرتی برتر از قدرت خدا وجود ندارد گمانی غیر از این نداشته باش آنچه تو را بیمناک ساخته خداوند برطرف خواهد نمود. حضرت طی مسیر نمود، هنگامی که به نزدیکی «ضجنان» رسیدند، هفت سوار نقابدار از پهلوانان نامی قریش که در تعقیب آنها بودند، به آنان رسیدند و «جناح» غلام حارث بن امیه هشتمین نفر آنان را تشکیل می‌داد و فردی شجاع و بی‌پروا بود. امام علی(ع) رو به أیمن و واقد کرد و با اینکه دشمن دیده می‌شد، به آن‌دو فرمود: «شتران را بخوابانید و زانوهای آنها را محکم ببندید». و خود جلو آمد و زنان را پیاده کرد و دشمن نزدیک شده بود، حضرت با شمشیر برهنه در برابر آنها قرار گرفت. آن جمع به سمت امام آمده و گفتند: تصور کردی می‌توانی این زنان را از چنگ ما برهانی؟ پدرت به عزایت بنشیند برگرد، حضرت فرمود: «اگر بازنگردم چه؟» گفتند: به ناچار باید برگردی، وگرنه سرت را برمی‌گردانیم و سواران دشمن به زنان و شتران نزدیک شدند تا در آنها ایجاد رعب و وحشت نمایند، که علی(ع) از آنان جلوگیری کرد.

جناح، شمشیری حواله سر امیر المؤمنین(ع) کرد، حضرت ضربت او را جا خالی داد و با چابکی ضربتی بر کتف او وارد ساخت که شمشیر، او را دو نیمه ساخت و به کتف اسبش رسید و سپس با شمشیر به بقیه حمله‌ور شد. آنان از برابرش پا به فرار گذاشتند و به امام گفتند: ای پسر ابو طالب ما را ببخش‌ و از ما درگذر. حضرت فرمود: «من اکنون به سوی پسر عمویم رسول خدا(ص) رهسپارم، هرکس دوست دارد بدنش را قطعه‌قطعه و زمین را از خونش سیراب سازم، مرا تعقیب کند». بدین ترتیب، دشمن با خواری و ذلّت و شکست، به دیار خود بازگشتند.

آن‌گاه امیر المؤمنین(ع) رو به همراهانش أیمن و ابو واقد کرد و به آنها فرمود: «زانوی شتران خود را باز کنید» سپس پیروزمندانه کاروان را به حرکت درآورد تا در «ضجنان» فرود آمدند یک شبانه‌روز در آنجا درنگ کردند و جمعی از مؤمنان مستضعف به آن بزرگوار پیوستند. آن‌شب را تا صبح در همه حالات، به نماز و راز و نیاز و یاد خدا سپری کردند، آن‌گاه امام(ع) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند و پس از آن مسیر خود را ادامه داده تا به منطقه «قباء» نزدیک مدینه رسیده و به رسول اکرم(ص) که در آن سامان در انتظار آنان به سر می‌برد، پیوستند[۲].

قبل از رسیدن آنان به آن منطقه فرشته وحی بر رسول خدا(ص) فرود آمد و آیاتی از قرآن مجید را در شأن آنان نازل کرد از جمله: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ...[۳]. پیامبر اکرم(ص) پانزده روز در منطقه «قباء» در انتظار ورود کاروان علی(ع) درنگ فرمود و در آن فرصت مسجد «قباء» را بنا کرد که در مورد آن آیاتی نازل گردید: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ[۴].

مسجدی که از روز نخست بر اساس و پایه تقوا بنا شده، شایسته‌تر است که در آن به عبادت بایستی. از این‌رو، حضرت مردم را به نماز خواندن در آن مسجد و پر رونق نگاه داشتن آن تشویق و پاداش بزرگ کسی را که در آن نماز بگزارد بیان فرمود. پس از استراحت کاروان، رسول خدا(ص) همراه با یاران و خاندان خویش رهسپار مدینه گردید و انبوه جمعیّت مسلمان با خواندن اشعار و سرودهای محلّی و شعارهای خوش‌آمد گویی از آن بزرگوار مراسم استقبال به جای آوردند و بزرگان یثرب و سران قبایل أوس و خزرج، تشریف‌فرمایی رسول اکرم(ص) را خیرمقدم گفته و کلیه امکانات مالی و نظامی خود را در اختیار آن حضرت قرار دادند. هرگاه پیامبر اکرم(ص) در مسیر خود از محلّه‌های مسلمانان عبور می‌کرد بزرگان آن مناطق پیشاپیش دیگران سعی در گرفتن مهار ناقه حضرت داشتند تا شاید رسول خدا(ص) برای پذیرایی و امنیت در محله آنان نزول اجلال فرماید و پیامبر اسلام در حق همه آنان دعای خیر می‌کرد و می‌فرمود: «مسیر شتر را باز بگذارید که خودش مأمور است».

ناقه رسول خدا(ص) در زمین وسیعی در مجاورت خانه ابوایوب انصاری خوابید و حضرت از آن پیاده شد و فاطمه زهرا(س) نیز به همراه فواطم از مرکب‌های خویش پیاده و بر امّ خالد (مادر ابو ایّوب انصاری) وارد شدند.

زهرای مرضیّه(س) مدت هفت ماه در کنار پدر به سر برد تا ساختمان مسجد و خانه رسول خدا(ص) به پایان رسید. خانه پیامبر بسیار ساده و بی‌پیرایه و دارای چند اطاق بود که برخی از آنها با سنگ و بعضی با شاخه درخت خرما ساخته شده بودند، اما حسن مجتبی(ع) نواده رسول اکرم(ص) در روایتی که از آن بزرگوار رسیده در خصوص ارتفاع سقف خانه رسول خدا(ص)‌ فرموده است: من در جوانی وارد اطاق‌های رسول خدا(ص) که می‌شدم، دستم به سقف آنها می‌رسید. اثاثیه‌ای را که رسول اکرم(ص) برای خانه جدید خود تدارک دیده بود، فوق‌العاده ساده و معمولی و بی‌پیرایه بود، آن بزرگوار برای خود تختی از چوب تهیه کرده بود که پایه‌هایش به وسیله لیف‌های خرما به یکدیگر بسته شده بود. فاطمه زهرا(س) در سرزمین هجرت و در خانه پدر بزرگوار خویش که در سرزمین اسلام، از کمال سادگی برخوردار بود، استقرار یافت تا از توجه و عنایت و علاقه و محبّت پدر بهره‌مند گردد، عنایت و توجه و محبّتی که هیچ زن و هیچ‌یک از مردم غیر از فاطمه، نظیر آن‌را برخوردار نبود.

فاطمه زهرا(س) دخت رسول اکرم(ص) با هجرت از مکه به مدینه به این خانه پا نهاد تا پدر بزرگوار خود را میان یارانش نظاره‌گر باشد، یارانی که در راه او جان خویش را فدا می‌ساختند و نیز آن حضرت را همراهی می‌کردند، مهاجران در کنار برادران مسلمان خویش از اوس و خزرج، امنیّت و آرامش یافتند و در کنار نبیّ اکرم(ص) به تبلیغ اسلام و برنامه‌ریزی برای فردایی بهتر پرداختند. رسول خدا(ص) میان مهاجران و مسلمانان مدینه پیمان برادری ایجاد کرد تا بیم و نگرانی غربت را از دل آنان بزداید و با ایجاد این پیوند برادری، آنها را در یک صف که همان ایمان به خدای یکتا و بی‌شریک بود قرار داد و بعضی را به برخی دیگر مرتبط ساخت و علی(ع) را به برادری خود برگزید و در جمع انبوه مهاجر و انصار دست او را گرفت و فرمود: «هذا أخي و وصيّي و وارثي من بعدي»[۵]؛ این شخص (علی) وصیّ و وارث پس از من خواهد بود.

بر این پیمان برادری که علی(ع) بدان دست یافت دیری نگذشت که به افتخار دامادی نبیّ اکرم(ص) و همسری محبوب‌ترین دختران پیامبر و عزیزتر از جان آن حضرت نیز نائل آمد.

رسول خدا(ص) پس از استقرار در مدینه با «سوده» ازدواج کرد، وی نخستین زنی بود که رسول اکرم(ص) بعد از رحلت حضرت خدیجه رضوان الله علیها، او را به ازدواج خویش درآورد و پس از او با «ام سلمه، دخت ابو امیة» ازدواج نمود و سرپرستی امور دختر گرامی‌اش حضرت زهرا(س) را به این بانوی گرامی سپرد.

امّ سلمه می‌گوید: رسول اکرم(ص) مرا به ازدواج خویش درآورد و امور مربوط به فاطمه زهرا(س) را به من سپرد و من به تربیت و راهنمایی آن مخدّره پرداختم، ولی به خدا سوگند! ادب زهرا از من بیشتر و به تمام کارها از من آشناتر بود[۶].[۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۵۸، فصل پیشی گرفتن در هجرت.
  2. مناقب، ج۱، ص۱۸۴.
  3. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  4. «بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی» سوره توبه، آیه ۱۰۸.
  5. قادتنا، از میلانی، ج۳، ص۳۸۹ به نقل از حیاة الحیوان، ج۱، ص۱۱۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۷.
  6. دلائل الامامه، ص۱۲.
  7. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۹۱.