سوگنامه‌های حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حضرت فاطمه زهرا است. "سوگنامه‌های حضرت فاطمه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

۱. «صدوق» به سندش از «عبدالرحمن همدانی» نقل کرده است که: وقتی علی(ع)، فاطمه(س) را شبانه دفن کرد، کنار قبرش ایستاد و چنین سرود. سه بیت از مراثی‌اش را ذکر می‌کند که در روایت بعدی خواهد آمد[۱].

۲. «ابن شهر آشوب» به سند خود از «عبدالرحمن همدانی» و «حمید طویل» روایت کرده است: علی(ع) بر سر قبر فاطمه(س)، چنین سرود: پدرت و دوستی‌اش را به یاد آوردم، گویا من وکیل بازنگری رنج‌هایم. بالاخره میان دو دوست، جدایی خواهد افتاد، کم است دو چیزی که جدایی میان آنها نباشد. از دست دادن فاطمه(س) بعد از محمد(ص)، نشانه آن است که هیچ دوستیابی پایدار نخواهد بود و پایانش جدایی است[۲].

۳. «ابن صباغ مالکی» گفته که روایت شده است: هنگامی که علی(ع) از کفن و دفن فاطمه(س) آسوده خاطر شد، به خانه بازگشت، از تنهایی به وحشت افتاد و ناله‌ای دردناک برآورد و در سوگ فاطمه(س) سه بیت از ابیات گذشته را سرود[۳].

۴. در دیوان منسوب به علی(ع) آمده است که آن حضرت در فراق فاطمه(س)، چنین سروده‌اند: آیا برای زندگی طولانی راهی هست؟ کجا چنین راهی پیدا می‌شود در حالی که مرگ از کسی روی‌گردان نیست.

من به مرگ یقین دارم، ولی آرزو‌هایی دارم که بدون مرگ، طولانی است.

روزگار رنگ‌هایی دارد که صبح و شب به دنبال هم خودنمایی می‌کنند و این میان با گردش روزگار، جان‌ها در حرکتند.

جان انسان، میعادگاهی دارد که نمی‌توان از آن کناره گرفت و هیچ راه گریزی از آن نیست.

هرگز در روزگار عزت و سربلندی به یاد مرگ نیستم، در حالی که هر عزیزی آنجا، خوار می‌شود.

می‌بینم که بر من دردها و رنج‌های روزگار فراوان است و صاحب درد و رنج تا زمان مرگ، از آن رهایی نخواهد یافت. برای رسیدن به دوستانم، مشتاقم، آیا راهی هست برای رسیدنم به آنچه اشتیاق آن دارم؟

چگونه! در حالی که هر لحظه بر من بلایی فرو می‌آید زیبائی‌ام پیش از همه جدا و نابود شد. در مثل‌ها آمده است، هنگام جدایی، نوای کوچ می‌نوازم.

برای هر وصلی، هجرانی است و زمان انس، همیشه کوتاه است.

پس از فراق احمد(ص)، فاطمه(س) نیز از دست رفت و این، دلیل آن است که هیچ دوستی، پاینده نیست. چگونه پس از ایشان در این دنیا زندگی کنم؟ به جان تو! این چیزی است که راهی سوی آن یافت نمی‌شود.

اگر جوان مردی بخواهد که دوستش نمیرد، باز راهی جز مرگ، برای او نیست. از دست رفتن مال و نابودی آن، چندان مهم نیست، از دست دادن دو بزرگوار -محمد(ص) و فاطمه(س) - بسیار بزرگ و با اهمیت است. برای همین، پهلوهایم در بستر، آرام نمی‌گیرد و دلم از آتش جدایی، می‌سوزد[۴].

۵. «جوینی» به سند خود از موسی بن جعفر(ع) از پدرش روایت کرده است که فرمود: زمانی که علی(ع)، فاطمه‌(س) را به خاک سپرد، قبرش را هر روز زیارت می‌کرد و برای او می‌گریست. روزی به قبرش رو کرد و خود را و بر آن انداخت و چنین سرود: مرا چه شده که هنگام عبور از گورستان به قبر حبیبم سلام می‌کنم و جوابی نمی‌آید؟

ای محبوب من! چه شده است که پاسخم را نمی‌دهی؟ آیا ناخشنودی که با ما پیوند دوستی داشتی؟

در این هنگام سروش غیبی، چنین پاسخ داد: حبیب می‌گوید: چگونه جوابتان را بدهم، حال آنکه گرفتار سنگ و خاک گور شده‌ام؟

خداحافظ شما، برای همیشه که رشته‌های پیوند و الفت میان ما، گسسته شده است[۵].

۶. «خوارزمی» از «حاکم» نقل کرده است: زمانی که فاطمه(س) رحلت کرد علی(ع) این شعر را سرود: عقده‌های گلوگیر، راه نفسم را بسته‌اند، ای کاش! هر دو، نفس و عقده‌ها با هم از تنم، بیرون می‌شد. پس از تو در زندگی، هیچ خبری نیست و از ترس زندگی طولانی، بر خود اشکبارم[۶].

۷. «اربلی» گفته است: برخی از اصحاب در سوگ فاطمه(س)، بلکه اهل بیت(ع) از قول قاضی «ابوبکر بن ابی قریعه» برایم چنین سرود: ای که همیشه، هر مسئله دشواری، کوچک یا بزرگ، از او می‌پرسند.

پرده از آن بر مدار، چه بسا زیر آن، مرداری باشد یا بسا پوشیده‌ای که همانند طبل از زیر حوله‌ای هویدا شود. پاسخ آماده است، ولی من از ترس، پنهانش می‌کنم، اگر آمادگی مردم نبود، خلیفه سیاستش را لغو می‌کرد. همیشه شمشیرهای دشمنانش به قصد کشتن، بر ما فرود آمد، رازهایی درباره اهل بیتمحمد(ص) که بسیار تازگی دارد فاش می‌کردم تا از آنچه، «مالک» و «ابوحنیفه» روایت کرده‌اند، شما را بی‌نیاز کند.

به شما گوشزد می‌کنم که حضرت حسین(ع) در روز سقیفه به این مصیبت گرفتار و شهید شد. چرا فاطمه(س) بزرگوار شبانه دفن شد؟

زیرا به سبب حمایت «شیخین» از هجوم به خانه بلند مرتبه اوست. آه! دختر محمد(ص) با غصه و اندوه از دنیا رفت[۷]. ۸. «علی بن یونس عاملی» گفته است: «حمیری» در سوگ فاطمه(س) چنین سرود: او را کتک زدند و حقش را خوردند و بعد از آن، طعم زخم را به وی چشاندند.

خدای متعال،دست زننده‌اش را قطع کند و دست هر کسی را که به زدنش خشنود بود. خدا آنها را نبخشاید و هول روز رستاخیز را از دلشان، نزداید[۸].

۹. «برقی» سروده است: آن دو، هیزم جلوی در خانه فاطمه(س) ریختند و آتش افروختند و به هر که در خانه بود، ناسزا می‌گفتند. در خانه جز صدیقه طاهره از بانوان و علی(ع) و دو سبط رسول خدا(ص)، کس دیگری نبود.

نمی‌گویم آن دو مکر کردند و یا کینه ورزیدند، بلکه می‌گویم کفر ورزیدند و کافر شدن به مراتب آسان‌تر از سوزاندن کودکان است. هر چه از ستم و فتنه پیش آید، همه بر گردن آن دو است و روز رستاخیز مانند گردن‌بند آتشین به گردنشان خواهد افتاد[۹].[۱۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. امالی، ص۳۹۷.
  2. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۶۴.
  3. فصول المهمه، ص۱۴۰.
  4. دیوان امیرالمؤمنین‌(ع)، ص۴۱۴.
  5. فرائد السمطین، ج۲، ص۸۸.
  6. مقتل الحسین، ج۱، ص۸۴.
  7. کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۵.
  8. صراط المستقیم، ج۳، ص۱۳.
  9. صراط المستقیم، ج۳، ص۱۳.
  10. یوسفی غروی، محمد هادی، فرهنگ شهادت معصومین، ج۱ ص ۵۱۵.