بحث:آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
فریب خوردن حضرت آدم در برابر وسوسه شیطان، نتیجه ندانستن دروغ بودن قسم و سخنان شیطان بوده است.[۱]. در این آیات به صراحت بیان شده است که شیطان به دروغ سخنانی را درباره درخت ممنوعه به آدم و حوا بیان کرد و قسم خورد که خیرخواه آنان است و آن دو فریب سخنان او را خوردند. اگر حضرت آدم، علم تام و کاملی داشت، در برابر دروغ شیطان فریب نمیخورد. حضرت زکریا، سرپرست حضرت مریم بود. او هرگاه به محل عبادت حضرت مریم میآمد، غذایی نزد او میدید. یک بار از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آوردهای؟! مریم پاسخ داد : این از جانب خداوند است. «خداوند به هرکس بخواهد، بیحساب روزی میدهد».[۲]. پرسش حضرت زکریا نشانه این است که آن حضرت راز وجود آن غذاها را نمیدانست. ادامه این آیات نیز همین نکته را تأیید میکند. آیات یادشده، بهخوبی نشان میدهند که علوم پیامبران الهی و حتی پیامبر اکرم تام و کامل نبود و بهمرور بر دانش ایشان افزوده میشد. این تکامل و افزایشپذیری علمی ـ چنانکه از شأن نزول آیات یادشده پیداست ـ در طول دوران پیامبری آنان ادامه داشته است. بنابراین نمیتوان گفت که علوم آنان از ابتدای تولد یا آغاز نبوتشان کامل و تام بوده است؛ بلکه ایشان در طول دوران نبوت خود، معارف بسیاری را فراگرفتهاند. حتی دلیلی نیست که علوم آنان در پایان دوران نبوت ایشان کامل شده باشد؛ بلکه ممکن است از برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر، تفاوت در مراتب علمی آنان، حتی در پایان دوران نبوتشان، برداشت شود.
فراگیری این دانش، آگاهی به همه حقایق هستی، مجرد و مادی را دربردارد؛ زیرا تمام حقایق هستی، پرتوهایی از اسما و صفات خداوند، و مصادیقی از نام علیم و برخی صفات دیگر خداوندند. بنابراین از اینگونه آیات ممکن است برای اثبات تام بودن علوم برخی پیامبران، مانند حضرت آدم، استفاده شود. شواهد یادشده، از جمله خطای حضرت آدم در حادثه خوردن میوه ممنوع، نشان میدهد که ـ حتی اگر تفسیر یادشده از علمالأسماء را بپذیریم ـ چنین دانشی به معنای علم تام و تفصیلی به همه حوادث جهان نیست و باید آن را به گونهای توجیه کرد. به نظر میرسد دانشی مانند علمالاسماء، دانشی کلی و حضوری بوده که در عالم ملکوت فراگرفته شده است. از همین روی، تطبیق این دانش بر امور مادی، حضرت آدم را به وحی و شیوههای دیگر علمآموزی نیازمند میساخته است.@ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الاسماء»، قرآنشناخت، ش2(پیاپی10)، س5، ص109.$ «علمالکتاب» نیز ممکن است دانشی جامع و تام تفسیر شود که برگزیدگان دستیافته به آن، همه علوم را دارا میشوند. مطابق آیهای که درباره علمالکتاب است، صاحب این علم، پس از خداوند متعال شاهد و گواهی بر درستی رسالت رسول اعظم معرفی شده است. بنا بر برخی تفاسیر، مقصود از «الکتاب» در این آیه، قرآن کریم است و بنا بر روایات، قرآن تمام علوم جهان را دربردارد. @ر.ک: محمدبنحسن صفار، بصائر الدرجات، ص127ـ128.$ بنابراین کسی که به علمالکتاب یا به تمام دانش قرآن کریم دست یابد، همه حقایق جهان را میداند و علوم او تام است.@ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الکتاب»، معرفت، ش187، س23، ص47.$ با توجه به شواهد قرآنی یادشده که نشان میدادند حتی پیامبر اکرم از برخی مطالب آگاه نبودهاند، چنین تفاسیری، بر فرض درستی، باید به گونهای توجیه شوند. به نظر میرسد این آیات و روایات مؤید آن، تام بودن بالفعل تمام دانش قرآن یا «الکتاب» را نمیرسانند.»[۳]. |
فعلا در بحث بماند
آقای [[]] در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان علم غیب در روایات در پاسخ به این پرسش آورده است:
- «نقد و تحلیل احادیثی که دلالت بر فزونی علم ائمه(ع) بر انبیاء دارد: این روایات دو دستهاند، دسته اول روایاتی اند که دلالت دارد افزایش و فزونی علمی در ائمه(ع) هست و در انبیاء نیست که به دو نمونه از آن اشاره میکنم. روایت اول را ثمالی از امام زین العابدین نقل میکند و میگوید از علی ابن الحسین(ع) پرسیدم آیا ائمه آنچه را که پنهان است میداند حضرت در پاسخ میفرماید: به خدا سوگند آنچه را که پیامبران و رسولان میدانند ائمه نیز میدانند، سپس فرمود بیشتر برایت بگویم به ما افزوده میشود آنچه را که بر انبیاء افزوده نمیشد.[۴] در حدیثی دیگر باز هم ثمالی از امام زین العابدین نقل میکند که به حضرت گفتم فدایت شوم آیا همه آنچه که نزد پیامبر خدا بود به امیرالمؤمنین و سپس به امام حسن و امام حسین و بعد از او به هر امامی تا روز قیامت داد؟ حضرت فرمود بلی همراه با افزایش که در هر سال و در هر ماه و به خدا سوگند در هر ساعت رخ میدهد.[۵]
- دسته دوم روایاتیاند که علم ائمه(ع) را مأخوذ از پیامبر میدانند و آنان را در واقع دانشآموختهگان پیامبر معرفی میدارد که روایت دیلمی از امام صادق(ع) و روایت زراره از امام باقر(ع) و همچنین روایاتی که در بخش افزایش علم ائمه ع ذکر شد و روایاتی که ائمه را وارثان پیامبر در علم معرفی میکنند از این دستهاند، این روایات تصریح دارد که ابتدا پیامبر از چیزی آگاه میشود سپس ائمه(ع)؛ و در روایتی که امام علی(ع) را افضل بر انبیاء میداند مراد انبیاء دیگر غیر از پیامبر اسلام است و همچنین در روایت امام صادق(ع) در مورد موسی و خضر همه و همه نشانگر برتری علمی امام بر سایر انبیاء است نه پیامبر اسلام و این مسئله مورد اتفاق همه است و در آن اختلافی نیست. اما آنچه دقت و تامل بیشتر را میطلبد اعتقاد به فزونی علم ائمه برانبیاء سلف و پیامبر خاتم (ص) است بنا براین اگر احادیث دسته اول را چنین تفسیر نمائیم که مراد از انبیاء در آنها پیامبران گذشته و غیر از رسول اکرم (ص) است چنین چیزی با ظاهر احادیث مطابقت ندارد اگر چه میتواند تفسیر مورد قبول و پذیرش باشد. اما تفسیر دیگر این میتواند باشد که بگوییم این احادیث شامل پیامبر خاتم(ص) نیز میشود و در این صورت باید گفت که بلی پیامبر اسلام(ص) تمام علوم از جمله حلال و حرام را به ائمه(ع) داده است که روایات فراوانی هم این مطلب را بیان میدارد، اما موارد افزایش شامل اتفاقات و حوادث جزئی خاص زمان هر امام میشود که در زمان حضرت رسول(ص) اتفاق نیافتاده است، و ائمه(ع) از طریق سماع و الهام از آنها مطلع میشوند و نه تنها عدم آگاهی بر این موارد باعث کسر شأن و تنزل مقام پیامبر(ص) نمیشود بلکه لزومی هم ندارد پیامبر براین موارد آگاهی داشته باشد. به نظر میرسد راه حل بهتر آن است که بگوییم همیشه روایات عام با روایات خاص تخصیص میخورد، به این معنا که از روایاتی که میفرماید ما وارث علم پیامبر خاتم(ص) هستیم و اول او مطلع میشود سپس ما، به روشنی فهمیده میشود که در سایر روایات هم مراد پیامبر اسلام نیست بلکه سایر پیامبران است».[۶]
- ↑ اعراف، آیات ۲۰ و ۲۱.
- ↑ آل عمران، ۳۷.
- ↑ علوم برگزیدگان.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶ ، ص۵۵، ح۱۱۴.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶ ، ص۹۱، ح۱۴. باب انهم یزدادون ارواحهم.
- ↑ علم غیب در روایات، ص۷۵ و ۷۶.