حضرت خدیجه در معارف و سیره فاطمی
فراق مادر
زهرا(س) به همراه پیامبر در کنار خدیجه بود و او مشغول وصیت کردن بود که ناگهان اشک در دیدگانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت. گویا میخواست سخنی بگوید ولی نمیتوانست. به فاطمه(س) گفت که نزدیکتر بیاید به گونهای که فقط این دختر پنج ساله سخنش را بشنود. فاطمه(س) سرش را به صورت مادر نزدیک کرد و خدیجه آرام در گوش دخترش گفت: زهرا جان! خجالت کشیدم به پدرت بگویم؛ اندکی بعد تو به پدرت بگو: من کفن ندارم و به قدر خریدن کفن هم دیناری ندارم. به همسر عزیزم بگو مرا در عبای خود کفن کند. مادر برای اینکه پیامبر ناراحت نشود ناله نزد، ولی اشک جانسوز زهرا(س) بیش از کلام مادرش جان پدر را آتش زد. پدر جلو آمد و روبهروی مادر نشست و فرمود: ای خدیجه جبرئیل از سوی خدا وحی آورده که سلام مرا به خدیجه برسان و بگو: کفن خدیجه از جانب ما (از کفنهای بهشتی) است. این در حالی بود که از عمر فاطمه(س) تنها پنج سال و دو ماه و بیست روز سپری شده بود و در این زمان تحمل درد یتیمی برای او بسیار سخت بود. هنگامی که حضرت خدیجه از دنیا رفت پیامبر خدا به احترام خدیجه و به منظور شکستن رسمی از رسمهای جاهلیت، خود به درون قبر رفت و خدیجه را که یادگار سالهای رنج و مجاهدت بود به خاک سپرد.
ابوهریره درباره رفعت و بلند مقام خدیجه میگوید: «أَتَى جَبْرَئِيلُ النَّبِيَّ(ص) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ خَدِيجَةُ قَدْ أَتَتْكَ مَعَهَا إِنَاءٌ فِيهِ إِدَامٌ أَوْ طَعَامٌ أَوْ شَرَابٌ فَإِذَا هِيَ أَتَتْكَ فَاقْرَأْ عَلَيْهَا السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا وَ مِنِّي وَ بَشِّرْهَا بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ لَا صَخَبَ فِيهِ وَ لَا نَصَبَ»[۱].
جبرئیل خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! این خدیجه است که آمده و همراه او ظرفی است، داخل آن خورش یا غذا یا آب است و هرگاه نزد تو آمد سلامی از جانب پروردگارت و من بر او بفرست و او را به بهشتی بشارت ده که در آن سر و صدا و زحمت نیست. خدیجه کبری از دنیا رفت و مرگ او ضربهای هولناک و دردآور برای فاطمه زهرا(س) بود، این بانو را در حجون به خاک سپردند. وفات خدیجه و ابوطالب هر دو در یک سال که سال سوم قبل از هجرت بود اتفاق افتاد. وفات خدیجه در ماه مبارک رمضان در حالی که ده روز از آن سپری شده بود، رخ داد. خدیجه در هنگام وفات شصت و پنج سال[۲] و بنابر قولی دیگر شصت و سه سال از عمرش گذشته بود. فاطمه(س) زمانی که در کودکی مادر را از دست داد، دامان مهر پدر را گرفته و برگرد او میچرخید و گریه میکرد و میپرسید: «يَا أَبَتَاهْ أَيْنَ أُمِّي»؛ «پدر جان! مادرم کجاست؟» رسول خدا مانده بود که چه پاسخ دهد. جبرئیل نازل شد و گفت: «إِنَّ رَبَّكَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ عَلَى فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ تَقُولَ لَهَا إِنَّ أُمَّكِ فِي بَيْتٍ مِنْ قَصَبٍ كِعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ وَ عُمُدُهُ يَاقُوتٌ أَحْمَرُ بَيْنَ آسِيَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ»؛ خدایت به فاطمه(س) سلام میرساند و میفرماید: به فاطمه(س) بگو: مادرش در قصری از بهشت که دیوارهایش از طلا و ستونهای آن از یاقوت سرخ است، در کنار آسیه و مریم (دختر عمران و مریم مادر عیسی) است».
پیامبر پیغام جبرئیل را به فاطمه(س) رساند. زهرا(س) چون این سخن را شنید، آرام شد و خدا را ثنا گفت: «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(س) إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيْهِ السَّلَامُ»[۳]؛ «پروردگار عالم منبع رحمت است و رحمت از اوست و همه رحمتها به او برمیگردد».
در مسند حنبل آمده که برترین زنان بهشتی، خدیجه، دخترخُوَیلد، فاطمه(س)، دختر محمد، آسیه، دختر مُزاحم (زن فرعون) و مریم، دختر عمران است[۴]. خدیجه اول کسی است که به خدا و رسول او ایمان آورد. او را در انجام رسالت کمک کرد و خداوند به دست او ادای مسئولیت را برای رسول خدا آسان نمود. رسول خدا هر سخن ناخوشایندی که در رد و یا تکذیب خود از کفار میشنید و اندوهگین میشد، هنگامی که نزد خدیجه میآمد خداوند به دست او به پیامبر آرامش میبخشید. ناراحتیاش را برطرف میساخت. امر مردم را بر او آسان میکرد تا اینکه خدیجه از دنیا رفت[۵].
فاطمه(س) بعد از فوت مادر سه سال در خانه پدر زندگی کرد. در این زمان خواهران فاطمه(س) و فاطمه بنت اسد و بعضی از زنان بنی هاشم در خدمت و ملازمش بودند[۶]، اما بیشتر از دیگران این فاطمه بنت اسد بود که همیشه همراه فاطمه(س) بلکه تا اندازهای کفالت آن حضرت را نیز بر عهده داشت. هر چند رسول الله به خواهران فاطمه(س) و زنان بنیهاشم، سفارش همراهی نموده بود تا جای خالی مادر را برایش پر کنند؛ ولی او با کسی جز رسول خدا انس نمیگرفت و بیشتر وقتهای خود را به عبادت خدا میگذراند[۷]. بیگمان حضرت زهرا(س) با مشکلاتی هم روبهرو بود چنان که که امام صادق(ع) در این باره آورده است: روزی پیامبر وارد خانه شد و دید که عایشه پرخاشگرانه بردخت گرانمایهاش فریاد میکشد کهای دختر خدیجه! به خدا قسم تو میپنداری که مادرت بر ما برتری داشته است. او چه برتری بر ما داشته است؟ او هم مانند ما زن بود و همسر پیامبر! پیامبر گرامی سخن عایشه را شنید، هنگامی که چشم فاطمه(س) به چهره پرنور پدر افتاد باران اشک از دیدگانش جاری شد، اما سخنی نگفت. پیامبر پیشتر رفت و فرمود: دختر گرانمایه محمد! چرا گریه میکنی؟ او در پاسخ گفت: عایشه از مادرم سخن به میان آورد و او را تحقیر کرد. پیامبر گرامی فرمود: هان ای حمیرا بس کن و از روش خویش دست بردار که خداوند در بانوی پرمهر و محبتی که فرزند آورد، خیر و برکت قرار داده است و خدیجه که درود و مهر خدا بر او باد، برای من چنین بانویی بود. خدا از او فرزندانی چون طاهره، قاسم، رقیه، ام کلثوم و زینب را به من ارزانی داشت. او حتی در دوران نقاهت و تنهایی فاطمه زهرا(س) در کنار او نبود؛ به گونهای که به اسماء سفارش کرد که به عایشه اجازه ندهد تا کنار پیکر مطهرش حاضر شود. این نشانگر ناخشنودی فاطمه(س) از کردار او بود. از این بالاتر آنکه در برابر پدر خود (ابوبکر) گواهی داد که پیامبران از خود چیزی به ارث نمیگذارند و با این گواهی، حضرت زهرا(س) را از ارث پدر محروم کرد. هر چند که نظام نمیخواست ارثیه زهرای اطهر(س) را به او برگرداند ولی عایشه با این کار خود صورت محکمه و دادگاه فرمایشی را فراهم ساخت[۸].[۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، یحیی بن حسن ابن بطریق، ص۳۰۱؛ مسند حنبل، احمد بن محمد حنبل، ج۱۲، ص۷۱.
- ↑ ینابیع الموده، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۲، ص۵۱.
- ↑ ریاحین الشریعه، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۲، ص۲۰۳؛ فاطمه الزهرا(س) از ولادت تا شهادت، سید محمدکاظم قزوینی، ص۱۳۴؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۱۶، ص۱.
- ↑ مسند حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ کشف الغمه، علی بن ابی الفتح الاربلی، ج۱، ص۵۱۱.
- ↑ دانستنیهای فاطمی، علی غزالی اصفهانی، ص۱۵۴، به نقل از: ریاحین الشریعه، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۱.
- ↑ دانستنیهای فاطمی، علی غزالی اصفهانی، ص۱۵۴.
- ↑ دانستنیهای فاطمی، علی غزائی اصفهانی، ص۱۵۴ و ۱۵۵.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۳۰.