بحث:حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

شخصیت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص)

از سرگذشت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر، اطلاع دقیقی در دست نیست. خدیجه در دوران جاهلیت، بانویی ارجمند در میان قوم خود و معروف به «طاهره» بود. مورخان بارها از او با عناوین «بانوی دوراندیش و خردمند»[۱] و «بانوی عاقل و باشرافت» یاد کرده‌اند[۲]. بهترین دلیل بر دوراندیشی، خردمندی و تقوای خدیجه این است که وی در دوران جاهلیت، با داشتن زیبایی ظاهر و برخورداری از همه صفات عالی و سرمایه فراوان، هرگز خود را نیالود و به چنان درجه‌ای از کمال و پاکی دست یافت که او را «طاهره» نامیدند: «كانت خديجة تدعى في الجاهلية الطاهرة»[۳]. او از یاری فقرا روی برنمی‌گرداند و خانه‌اش پناهگاه نیازمندان بود[۴].

خدیجه در دوران جاهلیت، بانویی پارسا و مورد احترام مردم بود. در این دوران، او را بانوی زنان قریش می‌نامیدند[۵]. ثروت، جایگاه و صفات نیک وی سبب شد تا بسیاری از ثروتمندان و سران قریش، مانند عقبة بن ابی معیط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفیان اندیشه همسری او را در سر بپرورانند و دست تمنا به سوی او دراز کنند[۶]. خدیجه درخواست همه آنان را به بهانه نداشتن علاقه به شوهر رد کرد.

او در گفت‌وگو با پسر عموی خود (ورقة بن نوفل) نیافتن شخص مورد نظر را دلیل تمایل نداشتن به ازدواج دانسته است[۷].[۸].

تجارت پیامبر(ص) با خدیجه

خدیجه زنی ثروتمند بود و مردانی را برای تجارت اجیر می‌کرد. او قراردادهایی با مردان می‌بست و آنان را به تجارت می‌فرستاد. راست‌گویی، امانت‌داری و خوش‌خلقی حضرت محمد(ص) سبب شد تا خدیجه به آن حضرت پیشنهاد کند که برای تجارت به شام برود. بر اساس این قرارداد، خدیجه به حضرت محمد مزدی بیش از مزدی که به دیگران پرداخت می‌کرد داد و یکی از غلامانش به نام «میسره» را نیز به آن حضرت داد تا در سفر، همراه خویش ببرد. رسول خدا(ص) پیشنهاد او را پذیرفت و به شام رفت. در یکی از منازل، نزدیک دیر راهبی، حضرت محمد(ص) زیر سایه درختی فرود آمد. راهب از میسره پرسید: آن مرد کیست که زیر درخت است؟ میسره گفت: مردی قریشی از اهل مکه است. راهب گفت: زیر این درخت جز پیغمبر فرود نمی‌آید.

رسول خدا(ص) اموال تجاری خدیجه را در شام فروخت و اجناسی را خرید و با کاروان قریش به مکه بازگشت[۹]. خدیجه اموالی را که آن حضرت خریده بود، دو برابر یا بیشتر، فروخت و سود بسیاری برد. خدیجه به میسره گفت: در این سفر از محمد(ص) چه دیدی؟ او اعجاز، صداقت، امانت‌داری و ایثار فراوان حضرت محمد(ص) را برای خدیجه گزارش کرد. سیده قریش، به سخنان میسره گوش می‌داد که چهره درخشان و ملکوتی سید قریشی، محمد امین، در نظرش مجسم شد[۱۰]. اراده خدا بر این تعلق گرفته بود که عظمت بیشتری بدان بانوی پاک‌دامن عنایت فرماید.

خدیجه شبی در رؤیا دید که خورشید فروزان بالای شهر مکه چرخ زده و به خانه وی فرود آمده است. او خواب خود را برای ورقه حکایت کرد. ورقه به او گفت: با مرد بزرگی ازدواج می‌کنی که شهرت او جهانی خواهد شد[۱۱].

خدیجه، خورشید فروزان خود را تنها در چهره زیبای ملکوتی امین مکه، فرزند عبدالله می‌دید؛ زیرا می‌دانست سعادت تنها در سایه شاخسار تقوا و خداشناسی است، که محمد این صفات را داشت. قلب خدیجه را عشقی ملکوتی به پیامبر فرا گرفته بود و در انتظار فرصتی بود تا آن را به حضرت محمد(ص) ابراز نماید.[۱۲].

جریان ازدواج خدیجه با پیامبر(ص)

درباره ازدواج پیامبر با خدیجه، نقل‌های مختلفی وجود دارد؛ لیکن مشهور این است که خدیجه به خواستگاری حضرت محمد(ص) رفت و گفت: «پسر عمو! من به سبب شرافتی که تو در میان قریش داری و همچنین امانت و راستی و خوش‌خلقی که به آنها ممتاز گشته‌ای، به شما علاقه پیدا کرده‌ام و می‌خواهم به همسری شما درآیم»[۱۳].

حضرت محمد(ص)، پس از آنکه پیشنهاد خدیجه را پذیرفت، نزد عموهایش رفت و آنان را از پیشنهاد خدیجه و پاسخ خود آگاه ساخت. ابولهب به آن حضرت، عرض کرد: «پسر برادر! ما را بر سر زبان مردم عرب مینداز. تو شایسته خدیجه نیستی».

عباس با عصبانیت به ابولهب گفت: «تو مردی پست و بدکرداری! خدیجه چه ایرادی می‌تواند در مورد پسر برادرم بگیرد؟ او جمالی دلربا و کمالی بی‌پایان دارد. خدیجه چگونه می‌تواند به سبب مال، جمال یا کمال خود، خود را برتر از او بداند؟ به خدای کعبه قسم! اگر از او مهر بخواهد سوار اسبم خواهم شد و در بیابان‌ها می‌گردم و نزد پادشاهان می‌روم تا خواسته خدیجه را برآورده کنم»[۱۴]. سپس ابوطالب همراه جمعی از بنی‌هاشم به خانه خدیجه رفت و در حضور ورقه (پسرعموی خدیجه) مراسم عقد را چنین آغاز نمود[۱۵]: سپاس خدایی را که ما را از بازماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و برای ما خانه‌ای برای به پا داشتن حج و امن بخشید که نتیجه هر چیزی به او باز می‌گردد و ما را فرمانروای مردم قرار داد و محل زندگانی ما را با برکت گرداند. همانا فرزند برادرم، محمد با هیچ مردی از قریش هماوردی ندارد. از همه آنان پارساتر و متفکر‌تر و نجیب‌تر است. اگر مال او اندک است، به راستی که مال سایه‌ای گذرا بیش نیست و عاریتی است که باز ستانده می‌شود. او تمایل به خدیجه دارد و خدیجه به او[۱۶].

ابوطالب به ورقه گفت: ما آمده‌ایم خدیجه را خواستگاری کنیم به رضا و خواهش او و هر مهری که می‌خواهید از مال خود می‌دهیم. ورقه که از دانایان آن زمان بود، به سخن درآمد و چون از جواب ابوطالب قاصر بود، لرزش و اضطرابی در سخن او ظاهر شد و نتوانست پاسخ بگوید. خدیجه آن حال را که دید، از غایت شوقی که به آن حضرت داشت، پرده حیا را اندکی گشود و به زبان فصیح، به ورقه فرمود: هر چند در این مقام تو از من به سخن گفتن سزاوارتری، اختیار من را بیش از من نداری. تزویج کردم به تو ای محمد! نفس خود را و مهر من در مال من است. عم خود را بگو که ناقه‌ای برای ولیمه زفاف نحر کند و هر وقت خواستی، می‌توانی به نزد زن خود درآیی.

پس ابوطالب فرمود: ای گروه! گواه باشید که خدیجه خود را به محمد تزویج کرد و مهر را خود ضامن شد. پس یکی از قریش گفت: عجیب است که مهریه را زنان برای مردان ضامن شوند. ابوطالب در غضب شده، برخاست و گفت: اگر شوهران دیگر مثل فرزند برادر من باشند، زنان به گران‌ترین قیمت‌ها و بلندترین مهرها ایشان را طلب خواهند کرد. پس ابوطالب شتری نحر کرد و زفاف آن در صدف انبیا و صدف گوهر خیرالنسا منعقد گردید[۱۷].[۱۸].

سن خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر(ص)

درباره سن خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر و این که او قبل از پیامبر شوهر دیگری داشته یا نه، بین مورخان و سیره‌نویسان اختلاف فراوان وجود دارد؛ ولی مشهور این است که پیامبر در ۲۵ سالگی با خدیجه چهل ساله ازدواج کرد که دو بار قبلاً ازدواج کرده بود. قتاده می‌گوید: خدیجه قبل از پیامبر، با عتیق بن عائذبن عبدالله بن عمرو مخزومی ازدواج کرده و دختری از او به دنیا آورده بود و بعد از فوت عتیق، با ابوهاله تمیمی ازدواج نمود و از او نیز فرزندی به دنیا آورد. خدیجه پانزده سال قبل از عام‌الفیل به دنیا آمد و هنگام ازدواج با پیامبر چهل ساله بود[۱۹].

ابن‌اثیر نیز می‌نویسد: «خدیجه قبل از پیامبر، دو بار ازدواج کرده بود و هنگام ازدواج با پیامبر چهل ساله بود»[۲۰].

برخی بر این باورند که خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر ۲۸ سال داشت و پیش از آن با هیچ کس ازدواج نکرده بود. مدرک آنان حدیث ابن‌عباس است[۲۱]. نویسنده الاستغاثه در این باره می‌نویسد: خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر هرگز ازدواج نکرده بود. رقیه و زینب دختران خدیجه نیستند؛ بلکه دختران هاله (خواهر خدیجه)، هستند. هاله بعد از فوت شوهر، فقیر شد و خدیجه او و دخترانش را حمایت کرد. هاله واسطه ازدواج پیامبر با خدیجه بود. هاله پس از این ازدواج، از دنیا رفت و خدیجه و پیامبر دخترانش را سرپرستی کردند. در دوران جاهلیت، عرب‌ها فرزند خوانده هرکس را فرزند او می‌دانستند؛ ازاین‌رو، رقیه و زینب را دختران پیامبر دانسته‌اند. همه مورخان معتقدند خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر، خواستگاران فراوانی از بزرگان عرب داشت که نشان می‌دهد تا آن زمان شوهر نکرده بود؛ زیرا زنی چهل ساله که دو بار شوهر کرده باشد، به این اندازه و کیفیت خواستگار ندارد[۲۲].[۲۳].

کناره‌گیری زنان مکه از خدیجه

خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر، بانویی بزرگ و دارای شأن و منزلت بود. خانه‌اش محل رفت و آمد فقیران بود و زنان اقوام و محله پروانه‌وار گرد شمع وجودش پر می‌زدند. پس از ازدواج آن بانوی عفیف و مهربان با جوانی که مشهور به محمد یتیم بود، زنان آن روزگار - که با خوش‌رفتاری و راست‌گویی و امانت‌داری بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تھی‌دست قریشی را درک نمی‌کردند - لب به طعنه گشوده، سرور بانوان قریش را در اندوه فرو برده، روابط خود را با خدیجه قطع کردند: إن خديجة لما تزوج بها رسول الله(ص) هجرتها نسوة مكه فكن لا يدخلن عليها و لا يتركن امرأة تدخل عليها[۲۴].

بعد از ازدواج پیامبر با خدیجه، زنان مکه یکباره از خدیجه کناره گرفتند. نه خودشان به خانه خدیجه رفتند و نه به زنان دیگر اجازه دیدار با او را دادند. خدیجه می‌دانست در برابر نامهربانی زنان مکه، مقام معنوی‌اش بالا خواهد رفت. او زنان را گرد آورد و گفت: شنیده‌ام شوهران شما بر من خرده می‌گیرند که چرا با محمد ازدواج کرده‌ام؟ اکنون از شما می‌پرسم که آیا مانند محمد در جمال، خوش‌رفتاری، خصلت‌های پسندیده، فضل و شرف در اصل و نسب، در مکه و غیر آن سراغ دارید[۲۵]؟

خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند که برای محمد همسنگی یافت نمی‌شود؛ اما نتوانست زنگار جهل دل‌هایشان را پاک کند و در رفتارشان دگرگونی آشکاری پدید آورد.[۲۶].

مونس تنهایی خدیجه

امام صادق(ع) فرمود: خدیجه بعد از ازدواج با پیامبر تنها و مطرود جامعه بود. فاطمه(س) در شکم خدیجه، مونس و هم‌صحبت مادرش بود. با او سخن می‌گفت و او را به بردباری دعوت می‌کرد. خدیجه این موضوع را از پیامبر پنهان می‌داشت، تا این که روزی رسول خدا(ص) سرزده وارد خانه شد و سخن گفتن خدیجه با فاطمه‌(س) را شنید و از او پرسید: با چه کسی سخن می‌گفتی؟ خدیجه عرض کرد: این کودک که در شکم من است، هم‌صحبت و مونس تنهایی‌ام است. پیامبر فرمود: خدیجه! اکنون جبرئیل به من خبر داد که این کودک، دختر است. اصل و نسب مبارک و پاکیزه من از اوست. خدای متعال نسل مرا از او قرار داده است. بعد از من، نسل او، ائمه طاهرین و خلفای روی زمین خواهند بود[۲۷].

حضرت فاطمه(س) تا هنگام ولادتش با خدیجه سخن می‌گفت و مونس و هم‌صحبت مادر بود. هنگامی که ولادت آن حضرت نزدیک شد، حضرت خدیجه به زنان قریش پیغام داد زمان وضع حمل من نزدیک است. نزد من آیید و مرا در ولادت نوزادم یاری کنید؛ اما آنان از یاری خدیجه سر باز زدند. خدیجه، سخت غمگین و آزرده شد. ناگهان چهار زن همانند زنان بنی‌هاشم وارد خانه خدیجه شدند. خدیجه از دیدار آنان هراسان شد؛ ولی یکی از آن چهار زن به او گفت: خدیجه! غم مخور که پروردگارت ما را به یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من ساره‌ام، این آسیه دختر مزاحم، نفر سوم مریم دختر عمران و چهارمی کلثوم خواهر موسی است. چهار زن در اطراف خدیجه نشستند و فاطمه(س) پاک و پاکیزه به دنیا آمد. هنگامی که آن مولود مقدس بر زمین فرود آمد، نوری از درخشش او تابید که وارد همه خانه‌های مکه گردید. حوریان بهشتی که در خانه خدیجه حاضر بودند، ولادت فاطمه(س) را به همدیگر تبریک می‌گفتند. سپس چهار بانو، نوزاد را به خدمت خدیجه آوردند و گفتند: خدیجه! فرزند خود را بگیر که پاکیزه و مطهر و مبارک است و برکات بی‌پایان الهی در وجود او و نسل اوست. حضرت خدیجه با کمال شادمانی، نوزاد را در آغوش گرفت[۲۸].[۲۹].

خدیجه و بعثت رسول اکرم(ص)

خدیجه بارها از دانشمندان یهود، محل ظهور آخرین پیامبر خدا را در مکه شنیده بود. او از روز نخست زندگی با محمد(ص) همیشه امید داشت که شوهرش به نبوت برسد. سرانجام پس از پانزده سال زندگی مشترک، رسول اکرم(ص) در چهل سالگی در غار حرا به رسالت عظیم الهی مأمور شد و به خانه بازگشت و جریان را با خدیجه در میان گذاشت. خدیجه عرض کرد: «ابشر يابن عمي و اثبت فوالذي نفس خديجة بيده اني لأرجو ان تكون نبي هذه الأمة»[۳۰]؛ پسر عمو! شاد و ثابت قدم باش. سوگند به کسی که جان خدیجه در دست اوست! من امیدوارم تو پیامبر این امت باشی. حضرت محمد(ص) به خدیجه فرمود: «لقد خشيت على نفسي»؛ «من بر خودم خوف دارم». خوف آن حضرت این بود که جامعه آن روز دعوت او را نپذیرد[۳۱].

استاد جعفر سبحانی درباره نگرانی‌های حضرت محمد(ص) می‌گوید: البته این اضطراب تا حدی طبیعی بود و با یقین و اطمینان او به درستی آنچه به او ابلاغ شده منافات ندارد؛ با این که او یقین داشت آنچه را که فرا گرفته، پیام خداست و آورنده آن جبرئیل است، ولی این همه اضطراب تا حدی طبیعی و بی‌مورد نبوده است؛ زیرا روح هر اندازه توانا باشد و هر اندازه با دستگاه غیب و عوالم روحانی بستگی داشته باشد، باز در آغاز کار وقتی با فرشته‌ای روبه‌رو شود که تا حال با او روبه‌رو نشده است، آن هم در بالای کوه، چنین اضطراب و وحشتی به او رخ می‌دهد و لذا بعدها این اضطراب از بین رفت[۳۲]. بی‌شک، خدیجه در از بین بردن آن اضطراب‌ها مؤثر بود. او این شایستگی را یافت که آگاهانه، اسلام را بپذیرد و افتخار سبقت‌گیرندگان به اسلام را کسب کند. خدیجه از اولین لحظه بعثت، در کنار پیامبر ایستاد و همواره وی را با جان و مال خود یاری نمود. او اولین زنی است که دعوت پیامبر را اجابت کرد[۳۳].

در بعضی منابع، در این باره مطالبی آمده که موجب وهن مقام رسالت پیامبر است؛ برای نمونه در مناقب آل ابی طالب، به نقل از محمدبن کعب و عایشه آمده است: بعد از نزول وحی به پیامبر، آن حضرت هراسان نزد خدیجه آمد و فرمود: «فو الله لقد خشيت على عقلي»؛ به خداوند قسم! می‌ترسم عقلم زایل شده باشد. در اسدالغابه نیز آمده است: هنگامی که آن حضرت نزول وحی را به خدیجه گفت، هنوز نسبت به وحی مردد بود. خدیجه او را نزد ورقه برد و ورقه از حضرت سؤال کرد چه چیزی دیدی؟ پیامبر جریان، به ورقه گفت. و او حضرت محمد(ص) را به نزول وحی الهی بشارت داد و آن حضرت آرام شد[۳۴].[۳۵].

آگاهانه بودن ایمان خدیجه

در عصر جاهلیت، زنان تابع بی‌چون و چرای باورهای مردان خویش بودند. آیا ایمان خدیجه نیز چنین بود؟ اگر چنین باشد، ایمانی که به سبب تأثیرات روحی و معنوی پیامبر برای کسی حاصل شود نیز ارزش دارد.

واقعیت این است که ایمان خدیجه، آگاهانه بود. وی از طریق علمای یهود، نشانه‌های نبوت را در شوهر خود دیده بود[۳۶] و قبل از بعثت، در دوران پانزده ساله زندگی مشترک با حضرت محمد(ص)، با مشاهده قرائن، نزول وحی به آن حضرت را انتظار می‌کشید. پیش از بعثت، روزی پیامبر به خدیجه فرمود: من وقتی خلوت می‌کنم، صداهایی می‌شنوم. خدیجه عرض کرد: خداوند جز خیر و خوبی با تو کاری انجام نمی‌دهد. قسم به خداوند! امانت را ادا می‌کنی و صله رحم انجام می‌دهی و راست‌گو هستی[۳۷].

خدیجه بارها بشارت بعثت آخرین پیامبر آسمانی را از علما و کاهنان یهود و نصارا شنیده بود. او منتظر نزول وحی به شوهرش و آماده پذیرش دعوت او بود[۳۸].

بعد از نزول وحی، حضرت محمد(ص) داخل خانه شد. خدیجه گفت: محمد! این چه نوری است که در تو می‌بینم؟! آن حضرت فرمود: این نور رسالت است. بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ». خدیجه با آرامش و اطمینان قلبی، گفت: من سال‌هاست که پیغمبری تو را انتظار می‌کشم. پس شهادتین را بر زبان جاری ساخت و به آن حضرت ایمان آورد؛ ایمان همراه با معرفت و اخلاص[۳۹].

علی(ع) فرمود: در آن روزها، اسلام جز به خانه رسول خدا و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر بودم که اسلام آوردم[۴۰].[۴۱].

اقتدا به نماز پیامبر(ص)

بنا بر نقل هشام، روزی جبرئیل امین بر پیامبر نازل شد و با پاشنه پای خود، به کنار کوه زد و چشمه آبی ظاهر شد. جبرئیل در حضور رسول خدا(ص) وضو ساخت. سپس رسول خدا(ص) به همان ترتیب وضو گرفت. آنگاه جبرئیل نماز به جا آورد. پیامبر نیز همان گونه نماز گزارد. رسول خدا(ص) نزد خدیجه آمد و وضو و نماز را به وی آموخت. از آن پس، خدیجه کنار پیامبر نماز می‌خواند. ابویحیی بن عفیف از پدرش و او از جدش - که تاجر مشهوری بود - نقل می‌کند که در زمان جاهلیت به مکه رفتم. من و عباس بن عبدالمطلب در کنار کعبه نشسته بودیم. هنگام زوال شد. دیدم جوانی آمد، به آسمان نگاه کرد و مقابل کعبه ایستاد. بعد دیدم جوانی دیگر آمد طرف شانه راست او ایستاد. بعد دیدم زنی آمد پشت سرش ایستاد. منظره عجیبی بود؛ دیدم رکوع و سجده انجام می‌دهند.

گفتم: عباس! این عجیب است. گفت: میدانی این شخص کیست؟ گفتم نه گفت: او محمد(ص) فرزند برادرم عبدالله است و آن دیگری، علی(ع) فرزند ابوطالب و آن زن، خدیجه دختر خویلد، همسر فرزند برادرم می‌باشد[۴۲]. بنابراین، خدیجه افزون بر سبقت به پذیرش اسلام، از اولین کسانی است که در کنار پیغمبر(ص) نماز اقامه کرده است[۴۳].[۴۴].

حمایت از پیامبر(ص)

در سه سال اول بعثت که پیامبر مردم را مخفیانه به اسلام دعوت می‌نمود، مشکل چندانی نداشت. در سال سوم بعثت، آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۴۵] نازل شد و آن حضرت مأمور به دعوت علنی گردید. از آن پس با مشکلات بسیاری روبه‌رو شد. در این دوران، ابوطالب، خدیجه و علی(ع) با جان و دل از وی پشتیبانی کردند. خدمات خدیجه در این دوران از دو سو قابل ارزیابی است:

حمایت اجتماعی

حضرت خدیجه به سبب برخورداری از جایگاه والای اجتماعی، توانست بارها پیامبر را از شر نادانان برهاند. پیامبر در ایام حج به بالای کوه صفا رفت و با صدای بلند ندا داد: مردم! من فرستاده پروردگارم. آنگاه به کوه مروه رفت و سه بار سخن پیشین خود را تکرار کرد. عرب‌های متعصب و نادان، سنگ در دست، به دنبال پیامبر روانه شدند. ابوجهل سنگی پرتاب کرد که به پیشانی رسول الله(ص) اصابت کرد و خون از پیشانی ایشان جاری شد. پیامبر به کوه ابوقبیس رفت. مشرکان نیز در پی او روانه شدند. حضرت علی(ع) خود را به خدیجه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. اشک بر گونه‌های خدیجه جاری شد. ظرفی از غذا برداشت و برای یافتن پیامبر، همراه علی(ع) راهی کوه‌ها و دشت‌ها شد. خدیجه صدا می‌زد: کجایی ای رسول خدا[۴۶]! در این هنگام، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: این خدیجه است که با چشم گریان به دنبال تو می‌گردد و همراه او ظرفی از طعام و آب است. او را بخوان و بگو خدا به تو سلام می‌رساند و او را به خانه بهشتی که از نور زینت شده، بشارت بده. خدیجه و علی(ع)، پیامبر را یافتند و به خانه آوردند. مردم به خانه خدیجه حمله بردند و آنجا را سنگ‌باران کردند. خدیجه بیرون آمد و خود را سپر سنگ دشمن قرار داد. و فرمود: آیا از سنگ‌باران خانه زنی که نجیب‌ترین قوم شماست، شرم ندارید؟ مردم با شنیدن سخنانش پراکنده شدند. او برای مداوای پیامبر به خانه بازگشت. پیامبر سلام خدا را به وی رساند. خدیجه گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرائيل السلام و عليك يا رسول الله! السلام و بركاته»[۴۷]؛ خدا، خود سلام است و سلام از اوست و سلام بر جبرئیل و بر تو ای رسول خدا! و رحمت و برکات خداوند بر تو باد![۴۸].

حمایت مالی

خدیجه بعد از ازدواج با پیامبر، پله‌های نزدیکی به خداوند را یکی پس از دیگری می‌پیمود و در این راه هیچ احساس خستگی نمی‌کرد؛ بلکه از هر وسیله‌ای برای رسیدن به قله شرف و انسانیت و سعادت استفاده می‌کرد. خدیجه با مدیریت عالی خویش توانسته بود از راه تجارت، مال فراوانی به دست آورد. او از سرمایه‌داران بزرگ جزیرةالعرب بود؛ ولی دل به زر نیست؛ بلکه هدفش کسب معنویت بود. او هنگام ازدواج با پیامبر گفت: انا و مالي و جواري و جميع ما املك بين يديك و في حكمك، لا امنعك شيئا[۴۹]؛ خودم و اموالم در خدمت شما هستیم و همه دارایی‌های من در اختیار تو و در فرمان توست. من هرگز مانع از تصرف تو در اموالم نمی‌شوم.

پیامبر از ثروت خدیجه، برای گسترش اسلام بهره برد. در دوران اقامت اجباری و تحریم اقتصادی سه ساله مسلمانان در شعب ابوطالب، خدیجه همه دارایی خود را در اختیار شعب‌نشینان قرار داد و سبب نجات مسلمانان شد[۵۰]. خدیجه برای رساندن مواد غذایی به شعب، حکیم بن حزام (برادرزاده خود) را استخدام کرد. روزی حکیم بن حزام همراه غلام خود، مقداری گندم به شعب می‌برد که در بین راه با ابوجهل روبه‌رو شد. ابوجهل به او گفت: آیا آذوقه را برای بنی‌هاشم می‌بری؟ نمی‌گذارم از این جا بروی، تا تو را در مکه رسوا کنم. ابوالبختری (برادر ابوجهل) سر رسید و به ابوجهل گفت: آذوقه، مال عمه‌اش خدیجه است. آیا نمی‌گذاری مال خدیجه را نزدش ببرد[۵۱]؟

یکی از افرادی که به طور پنهانی، برای شعب‌نشینان آذوقه می‌برد ابوالعاص (داماد خدیجه) بود. پیامبر روزی در نزد گروهی از اصحاب، درباره‌اش فرمود: ابوالعاص حق دامادی[۵۲] را نسبت به ما ادا کرد. وقتی ما در شعب محاصره بودیم، او شب‌ها آذوقه را بر شتر بار می‌کرد و تا دامنه شعب می‌آورد. سپس مهار شتر را رها می‌کرد و به سوی شعب می‌راند. ما آن آذوقه را گرفته، بین هم تقسیم می‌کردیم[۵۳]. زندگی خدیجه، خط بطلان بر تکاثر جاهلیت و درسی است برای زنان امروزی؛ زیرا سعادت خانواده به صداقت، کرامت، ایثار، فداکاری و کمک به محرومان است؛ نه مادیات و فزون‌طلبی.

یکی از اهداف بعثت پیامبران آسمانی، نجات ستمدیدگان و کمک به نیازمندان است؛ ازاین‎رو وقتی پیامبران دعوت خود را آغاز می‌کردند، انسان‌های فقیر و مظلوم بیشتر از مرفهین بی‌درد، دعوت پیامبران را اجابت می‌نمودند.

خدیجه زندگی مشترک با محمد(ص) را با جمله شیرین اشهدو يا ايها الناس! أي و ما أملك لمحمد[۵۴]؛ «مردم! گواه باشید که خودم و مالم از آن محمد است آغاز کرد» و پس از آن، مالش را در اختیار شوهر امین خود قرار داد. پیامبر همیشه از این مال برای کمک به فقیران و پیشرفت اسلام استفاده می‌کرد. کارکرد ثروت خدیجه در سال‌های نخست بعثت به اندازه‌ای بود که پیامبر فرمود: «ما نفعني مال كما نفعني مال خديجة»؛ سود هیچ مالی برای من مانند مال خدیجه نبود[۵۵].[۵۶].

جایگاه خدیجه نزد پیامبر(ص)

خدیجه در دوران ۲۵ سال زندگی مشترک با پیامبر، چنان در قلب پیامبر جای داشت که تا زنده بود پیامبر همسر دیگری برنگزید. پس از رحلت او، پیامبر نیز همیشه از وی تجلیل می‌نمود و به یاد او اشک می‌ریخت. سخنان پیامبر درباره خدیجه، نشانگر اوج عظمت او نزد پیامبر است. برای نمونه به برخی از این سخنان اشاره می‌شود:

  1. ام سلمه می‌گوید: هنگامی که علی از زهرا(س) خواستگاری کرد، نام خدیجه به میان آمد. پیامبر گریست. از سبب گریه آن حضرت پرسیدم، فرمود: «خديجة اين مثل خديجة صدقتني حين كذبني الناس، و آزرتني على دين الله و اعانتني بمالها، أن الله أمرني أن ابشر خديجة ببيت في الجنة»[۵۷]؛ خدیجه، کجاست مانند خدیجه؟ زمانی که مردم تکذیبم کردند، تصدیقم کرد. بر دین خدا یاریم نمود و با مالش کمکم کرد. خدا به من فرمان داد تا به قصری در بهشت بشارتش دهم.
  2. پیامبر همیشه به یاد خدیجه بود و بارها نزد همسرانش از او یاد می‌کرد. روزی نزد عایشه به یاد خدیجه افتاد و گریست. عایشه طاقت نیاورد و گفت: چه قدر به یاد خدیجه هستی؟! پیرزنی بود که خداوند بهتر از او را برایت رسانده[۵۸]. پیامبر از این سخن عایشه ناراحت شد و فرمود: به خدا سوگند! بهتر از خدیجه روزی من نشده است. او وقتی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند. وقتی مرا تصدیق کرد که مردم تکذیبم می‌کردند. زمانی از مالش به من انفاق کرد که مردم خودداری می‌نمودند و خداوند از او برایم فرزندانی عنایت نمود و از فرزند غیر او محرومم کرد. عایشه می‌گوید: «بعد از آنکه ناراحتی پیامبر را دیدم تصمیم گرفتم که از خدیجه به جز خیر و نیکی یاد نکنم»[۵۹]. اما او نتوانست حسادت درونی خویش را نسبت به خدیجه پنهان کند. امام جعفر صادق(ع) فرمود: روزی حضرت رسول(ص) داخل خانه شد؛ دید عایشه در مقابل حضرت زهرا(س) ایستاده و می‌گوید: دختر خدیجه! گمان می‌بری مادر تو بر ما فضیلتی دارد؟ حال آنکه او فضیلتی بر دیگر زنان پیامبر ندارد. حضرت فاطمه(س) گریست. پیامبر فرمود: دخترم! چرا گریه می‌کنی؟ فاطمه(س) گفت: عایشه نام مادرم را برد و او را به نقص و کمی مرتبه نسبت داد. رسول اکرم(ص) خشمناک شد و گفت: عایشه! خدا برکت می‌دهد زنی را که بسیار شوهردوست باشد و بسیار فرزند آورد. خداوند خدیجه را رحمت کند. او بسیار مرا دوست داشت و فرزندانی برایم آورد. عایشه! خداوند تو را عقیم کرده است که هیچ فرزندی برایم نیاورده‌ای[۶۰].
  3. پیامبر به اصحابش فرمود: از مردان، بسیاری به کمال رسیدند و از زنان به کمال نرسیدند؛ مگر مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم (همسر خداپرست فرعونخدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص)[۶۱].
  4. ابن عباس می‌گوید: پیامبر در روی زمین چهار خط کشید؛ سپس فرمود: آیا می‎دانی این چیست؟ عرض کردیم: خدا و رسولش بهتر می‌داند. پیامبر فرمود: بهترین زن‌های بهشت، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) می‌باشند[۶۲].[۶۳].

امام حسین(ع) در کنار قبر خدیجه

انس بن مالک می‌گوید: همراه امام حسین(ع) نزد قبر خدیجه آمدیم. لحظه‌ای نشستیم. امام به من فرمود: لحظه‌ای مرا تنها بگذار. من در گوشه‌ای نشستم. دیدم آن حضرت بالای قبر مادربزرگش گریست، نماز خواند، مناجات نمود و فرمود: پروردگارا! تویی مولا. رحم کن بنده‌ای که به سوی تو پناه آورده است[۶۴].

در زیارت نامه امام حسین(ع) می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْرى‌»، که تجلیل از آن بانوی اسلام و زنده نگه داشتن یاد اوست[۶۵].[۶۶].

جایگاه خدیجه نزد بزرگان

  1. حذیفه: «خدیجه در ایمان به خدا و محمد(ص) اولین زنان است»[۶۷].
  2. ابن عباس: «خدیجه اولین کسی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و محمد(ص) را در آنچه از سوی خدایش آورده بود تصدیق کرد»[۶۸].
  3. ابن هشام: نخستین کسی که به پیامبر ایمان آورد و نبوت آن حضرت را راست دانست و در پیشرفت هدف او همه گونه یاری و همکاری کرد، خدیجه دختر خویلد بود. اسلام آوردن این بانوی محترم، تقویت روحی عجیبی برای رسول خدا بود. مشرکان آن حضرت را در خارج از خانه می‌آزردند و سخنان ناهنجار درباره‌اش بر زبان می‌آورند و نبوتش را تکذیب می‌کردند. وقتی آن حضرت به خانه می‌آمد، فقط خدیجه بود که او را تسلی می‌داد و ناراحتی‌های درونی او را بر طرف می‌ساخت و اندوه او را به نشاط و شادی مبدل می‌کرد[۶۹].
  4. مسلم: «خدیجه وزیر پیامبر بود. اسلام را تصدیق کرد و پیامبر از او آرامش می‌یافت»[۷۰].
  5. زبیر بن بکار: «خدیجه در جاهلیت، معروف به طاهره و بزرگ زنان قریشی بود»[۷۱].
  6. ابن کثیر: «خدیجه زنی تاجر و دارای شرافت و مال بود. بسیاری از بزرگان مکه خواستگار وی بودند؛ ولی او همه را جواب کرد»[۷۲].
  7. عبدالحمید مهاجر: خدیجه در اصیل‌ترین خانه عرب از جهت شرافت و کرامت و بزرگی، به دنیا آمد. پس قلب او سیراب شد از اخلاق پسندیده و صفات نیکو و قومش از او با عنوان طاهره و بزرگ زنان قریش نام می‌بردند[۷۳].
  8. استاد توفیق ابوعلم: خدیجه بر دل محمد(ص) جذبه‌ای نیرومند داشت که هیچ کس دیگر نتوانست مانند او در پیامبر نفوذ کند. با آنکه محمد(ص) در آغاز جوانی بود و عرف و عادت هم به وی اجازه تجدید فراش می‌داد و اسباب این کار نیز فراهم بود، تا خدیجه زنده بود زن دیگری اختیار نکرد و پس از آنکه مرگ میان او و خدیجه جدایی انداخت، باز هم پیوسته یاد او را گرامی می‌داشت و عایشه از وفاداری و محبت پیامبر نسبت به خدیجه در آتش گدازنده حسادت می‌سوخت[۷۴].[۷۵].

در بستر بیماری

همسر گرامی رسول خدا(ص) در حال احتضار، از شدت سکرات مرگ به آن حضرت شکایت کرد. پیامبر گریست و برای او دعا کرد و فرمود: خدیجه! تو بهترین مادر مؤمنان و با فضیلت‌ترین آنان و از زنان بزرگ هستی. تو در حالی از نزد من می‌روی که برایم بسیار ناگوار است؛ ولی خداوند برای هر مؤمنی در ناگواری، خیری قرار داده است. خدیجه! ملحق شو در بهشت به مادرت حوا و خواهرت ساره[۷۶]. خدیجه به پیامبر(ص) عرض کرد: ای رسول خدا! من در حق تو کوتاهی کردم. از من در گذر؛ آنچه شایسته تو بود، به انجام نرساندم. تنها چیزی که از تو می‌خواهم، رضایت توست[۷۷].[۷۸].

گریه برای فاطمه(س)

اسماء بنت عمیس در آخرین لحظات عمر با برکت خدیجه، در کنار بستر او بود. خدیجه گریه می‌کرد. اسماء عرض کرد: چرا گریه می‌کنی؟ تو بزرگ زنان جهان و همسر پیامبری و از زبان آن حضرت، بشارت به بهشت را شنیده‌ای. خدیجه فرمود: اسماء! برای دخترم زهرا(س) گریه می‌کنم؛ زیرا دختر در شب عروسی خود نیاز به مادر دارد. دخترم، فاطمه، مادر ندارد تا آن شب در کنارش باشد. اسماء با خدیجه تعهد نمود که به جای مادرش، در شب زفاف فاطمه(س)، کنار او باشد[۷۹].[۸۰].

کفن خدیجه

خدیجه در حال احتضار بود و در قلب پاکش آرزویی داشت؛ ولی به سبب شرم از پیامبر نمی‌توانست با آن حضرت در میان گذارد. خدیجه، یادگارش زهرا(س) را به کنار بستر فراخواند. دستان کوچک زهرا(س) را در دست گرفت و با حالت گریه فرمود: «دخترم، فاطمه! نزد پدرت برو و بگو مادرم می‌گوید: مرا با همان ردایی کفن کن که موقع نزول وحی به تن مبارکت داشتی و مورد خطاب حق قرار گرفتی».

حضرت زهرا(س) پیام مادر را به پدر بزرگوارش رساند. پس از رحلت جان گداز خدیجه، پیامبر ردای خود را آماده کرد تا بنا بر وصیت و خواهش خدیجه، وی را با آن ردا کفن نماید؛ اما جبرئیل امین بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: یا رسول‌الله! خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید: خدیجه را با آن ردا کفن نکن؛ وی را با این حله بهشتی کفن کن[۸۱].

ابن حزام می‌گوید: خدیجه در سال دهم بعثت، در ماه رمضان درگذشت. ما او را تا قبرستان حجون تشییع کردیم. دیدم پیامبر در قبر او خوابید و در حق وی دعا کرد. در آن زمان، نماز بر جنازه (نماز میت) واجب نشده بود[۸۲].[۸۳].

خدیجه(س) در آغوش خاک

در تشییع جنازه خدیجه(س) اشک از چشمان پیامبر سرازیر بود. رحلت حضرت خدیجه که به فاصله کمی از درگذشت ابوطالب واقع شد، به اندازه‌ای بر پیامبر گران آمد که آن سال را عام الحزن (سال غم و اندوه) نامیدند[۸۴].

پیامبر پس از فوت خدیجه، همیشه به یاد او بود؛ حتی از دوستان قدیمی خدیجه سپاس‌گزاری می‌نمود[۸۵]. عایشه می‌گوید: گوسفندی را ذبح کردیم. رسول اکرم(ص) مقداری از آن را به دوستان کهن‌سال خدیجه داد[۸۶]. روزی خواهر خدیجه خواست خدمت پیامبر بیاید. آن حضرت تا نام خدیجه را شنید چشمانش گریان شد. به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم؛ به سبب یادکرد فراوان و با عظمت پیامبر از او[۸۷].[۸۸].

یاد مادر

امام صادق(ع) فرمود: پیامبر بعد از دفن خدیجه، به خانه بازگشت. زهرا(س) گرد پدر می‌چرخید و می‌پرسید: ای فرستاده خدا! مادرم کجاست[۸۹]؟ پیامبر مانده بود که چه جوابی بدهد. جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: خدایت می‌فرماید به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در قصری بهشتی، بین آسیه و مریم است. فاطمه(س) آرام شد و فرمود: خداوند، سلام است و از او سلام است و به سوی او سلام است[۹۰].

از سروده‌های آمنه معلوم می‌شود که او شاعری توانا و پیرو دین حنیف ابراهیم(ع) بود. سپس آمنه گفت: كل حي ميت و كل جديد بال و كل كثير يفنى و أنا ميتة و ذكري باق و قد تركت خيرا و ولدت طهرا[۹۱]؛ هر زنده‌ای، می‌میرد و هر تازه‌ای کهنه می‌شود و هر بسیاری، فانی می‌گردد. من هم می‌میرم؛ ولی نام من باقی خواهد ماند؛ زیرا من خیری باقی گذاشته‌ام و فرزند پاکیزه‌ای را به دنیا آورده‌ام. اگر در این سخنان دقت شود، ایمان آمنه به معاد، آینده فرزند و بعثت او نمایان می‌شود. او در فضای جاهلیت زندگی می‌کرد؛ ولی روش ابراهیمی داشت؛ زیرا به فرزندش گفت: تو راه ابراهیم را طی می‌کنی و دین او را زنده می‌گردانی.[۹۲].

شخصیّت خدیجه(س)‌

حضرت خدیجه(س) دختر خویلد، نخستین همسر رسول اکرم(ص) از پدر و مادری قریشی و از اصیل‌ترین خاندان‌های جزیرة العرب پا به عرصه گیتی نهاد، خدیجه افزون بر این تبار برجسته، از نیکنامی و اخلاق پسندیده و ویژگی‌های ارزشمندی برخوردار بود. وی به مقام و منزلتی رسیده بود که قبل از ازدواج با رسول خدا(ص) به طاهره و مهتر بانوان قریش معروف بود.

خدیجه، در کنار این‌همه فضایل برجسته، یکی از ثروتمندترین افراد قریش به‌شمار می‌آمد و از جایگاهی برتر از آنان برخوردار بود و با دو عامل وراثت و تربیت، بر فطرت دین الهی قرار داشت. پدرش خویلد مردی بود که با «تبّع» پادشاه یمن آن‌گاه که خواست حجر الاسود را به یمن منتقل سازد، به مبارزه برخاست و از حرکت او جلوگیری کرد و از قدرت و نیروی فراوان پادشاه، بیمی به خود راه نداد و این عمل را از دستورات دین و آیین خود می‌شمرد[۹۳].

أسد بن عبد العزی - پدربزرگ حضرت خدیجه- از شخصیت‌های بارز «حلف الفضول» بود که قبایل قریش دعوت او را پذیرا شده و با امضای قراردادی متعهد شدند از مظلومان و ستمدیدگان مکه و یا دیگر کسانی که وارد این شهر می‌شوند، حمایت کرده و حق آنان را از ستم‌پیشگان بستانند و رسول اکرم(ص) در این زمینه فرموده بود: «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که اهمیّت تشکیل آن از شتران سرخ‌مو برایم دوست داشتنی‌تر است و اگر در عصر اسلام نیز به بستن چنین پیمانی دعوت شوم، آن را پذیرا خواهم شد»[۹۴].

ورقة بن نوفل، پسر عموی حضرت خدیجه به تحقیق و بررسی کتب مسیحیان و یهودیان آشنایی کامل داشت و به بخشی از دستوراتی که از آنها می‌پسندید، عمل می‌کرد، نه به این اعتبار که وی با مسیحیان و یهودیان معاشرت داشت و نه بدین سبب که مکه محل استقرار آنان بود، بلکه بدین جهت که وی آیین بت‌پرستی و بت‌ها را به باد تمسخر و استهزاء می‌گرفت و در جستجوی دین و آیینی بود که به واسطه آن آرامش خاطر یابد[۹۵].

بنابراین، حضرت خدیجه(س) از خاندان والاتبار و معروف به علم و دانش و دینداری، به‌شمار می‌آمد و کسان و نزدیکانش بر آیین حنیف ابراهیم(ع) و در سرزمین جزیرة العرب در انتظار ظهور و پیدایش دین حق به سر می‌بردند.[۹۶].

فعالیت‌های بازرگانی‌

اشراف و بزرگان قریش از حضرت خدیجه(س) خواستگاری کردند و مظاهر فریبنده‌ای بر او عرضه نمودند ولی آن بانوی بزرگ به هیچ‌یک از آنان‌ پاسخ مثبت نداد[۹۷]. وی همواره دور از مردان و مشکلات آنان، با روحی پاک و خاطری آسوده می‌زیست؛ زیرا بیشتر خواستگاران به ثروت کلان آن حضرت چشم دوخته بودند، تا اینکه آن بزرگ بانو به چهل سالگی رسید.

خدیجه اموال و دارایی فراوانی در اختیار داشت ولی آن اموال را راکد رها نساخت و در زمانی که گرفتن ربا، رایج بود هیچ‌گاه دست مبارکش به گرفتن ربا آلوده نشد. بلکه دارایی خود را در طریق تجارت و بازرگانی سرمایه‌گذاری کرد و مردان شایسته‌ای را برای این هدف به‌کار گرفت و بدین ترتیب، توانست از راه تجارت و بازرگانی به ثروت هنگفتی دست یابد.

روایت کرده‌اند حضرت خدیجه(س) گروهی را با کارمزدی معیّن برای بازرگانی و تجارت با اموال خویش به شام اعزام می‌کرد و اندکی قبل از ازدواجش با رسول خدا(ص) کسی را نزد آن حضرت فرستاد و از او درخواست کرد تا با اموال و دارایی وی به تجارت بپردازد و در آن سفر دو برابر دیگران کالا در اختیار پیامبر قرار داد زیرا امانت و صداقت و راستگویی و استقامت و پایداری آن حضرت زبان‌زد همگان بود. رسول خدا(ص) پس از مشورت با عمویش ابو طالب، درخواست خدیجه را پذیرا شد. خدیجه غلام خویش میسره را برای انجام خدمات کاروان و مراقبت از آن، با رسول خدا(ص) همراه ساخت، این سفر بازرگانی از تمام سفرهای قبل از آن‌ مناسب‌تر و موفّق‌تر بود. میسره در بازگشت، قبل از ورود کاروان به نزدیکی مکه، به سرعت خود را به خدیجه رساند تا او را در جریان حوادثی که برای محمد در مسیر راهش با بحیرای راهب و دیگران رخ داده بود، قرار دهد.

از موارد نبوغ و هوش سرشار حضرت خدیجه و دوراندیشی آن بانو این بود که وی به عظمت شخصیت رسول اکرم(ص) و فضایل بلند اخلاقی وی قبل از دریافت رسالت الهی، پی برد و او را از میان سران و شخصیت‌های برجسته‌ای که به خواستگاری‌اش آمده بودند، به همسری برگزید، بلکه خدیجه با فاصله زیاد زندگی مادّی خویش و زندگی ساده رسول اکرم(ص) خود، پیشنهاد همسری به او داد و خویشتن را بر وی عرضه و به ازدواج با آن حضرت تمایل نشان داد.

در تاریخ یعقوبی از عمّار یاسر منقول است که گفت: از آنجا که من از کودکی با رسول خدا(ص) رفاقت داشتم در مورد ازدواج حضرت خدیجه دختر خویلد با پیامبر اکرم(ص) از همه مردم آگاه‌ترم. روزی من و رسول خدا(ص) بین صفا و مروه در حرکت بودیم، ناگهان خدیجه و خواهرش هاله که او را همراهی می‌کرد، از راه رسیدند وقتی چشم خدیجه به رسول خدا(ص) افتاد، خواهرش هاله نزد من آمد و گفت: عمّار! آیا دوستت تمایل به ازدواج با خدیجه ندارد؟ به او گفتم: به خدا نمی‌دانم. و رو به پیامبر کردم و ماجرا را به عرض وی رساندم. رسول خدا(ص) به من فرمود: برگرد و با او هماهنگی کن، روزی را وعده بگذار تا نزد وی برویم. روز موعود که فرارسید، خدیجه شخصی را نزد عموی خود عمرو بن اسد فرستاد تا در آن جلسه حضور یابد و لباس وی را مرتب نمود و محاسنش را معطر ساخت و ردایی مشکین بر دوش او افکند و آن‌گاه رسول خدا(ص) با چند تن از عموهای خود که پیشاپیش آنان‌ ابو طالب در حرکت بود، در مجلس حضور یافتند، ابو طالب در جمع حاضران از خدیجه برای رسول خدا خواستگاری کرد و بدین ترتیب، ازدواج آن‌دو بزرگوار صورت گرفت.

عمّار می‌افزاید: نه خدیجه هیچ‌گاه پیامبر را برای تجارت و بازرگانی خویش اجیر کرد و نه هیچ‌گاه آن حضرت اجیر دیگران شده است[۹۸].[۹۹].

خدیجه از نگاه پیامبر(ص)‌

با آغاز زندگی رسول اکرم(ص) و خدیجه(س) کانون این خانواده تشکیل یافت و خانه‌ای که عشق و محبّت و سعادت و مهر و صفا و گرمی خانوادگی و یکدلی، آن را سرشار ساخته بود، بنا گردید. خدیجه کبری نخستین زنی بود که به رسالت نبیّ اکرم(ص) ایمان آورد و آن‌چه را در توان داشت در راه اهداف مقدس آن حضرت در طبق اخلاص نهاد و ثروت و دارایی خویش را در اختیار پیامبر قرار داد و بدو عرضه داشت: آن‌چه دارم در اختیار تو و تحت فرمان توست هرگونه که خود خواستی آن را در مسیر اعتلای کلمه حق و گسترش دین الهی، هزینه و مصرف نما.

حضرت خدیجه(س) در کنار رسول اکرم(ص) آزار و شکنجه قریش و قطع روابط و محاصره اقتصادی آنان را متحمّل شد، اخلاصی بی‌نظیر و ایمان راستین و محبّت خالصانه‌ای که از خدیجه ابراز می‌شد، سزاوار بود که رسول اکرم(ص) نیز در مقابل نسبت به او مهر و محبّت و اخلاص و ارج و احترام‌ قائل شود.

مهر و محبّت رسول اکرم(ص) نسبت به حضرت خدیجه و جایگاه آن بانوی گرامی در دل و جان پاک آن حضرت به پایه‌ای رسید که این مهر و عاطفه و وفا حتی پس از رحلت خدیجه نیز از پیامبر فاصله نگرفت و هیچ‌یک از همسران آن بزرگوار نتوانستند در دل رسول خدا(ص) جایگزین خدیجه شوند... به‌گونه‌ای که پیامبر اکرم(ص) درباره خدیجه فرمود: «و خير نساء امتي خديجة بنت خويلد...»[۱۰۰]؛ برترین بانوان امّتم خدیجه دختر خویلد است.

از عایشه روایت شده گفت: رسول خدا(ص) هرگاه از خدیجه یاد می‌کرد، همواره به مدح و ثنای او پرداخته و برایش طلب آمرزش می‌کرد. روزی از خدیجه یاد کرد و من رشک بردم و گفتم: خدیجه که پیرزنی بیش نبود و خداوند بهتر از او را نصیب تو کرده است. عایشه می‌گوید: رسول اکرم(ص) چنان از سخن من برآشفت که بدنش به لرزه درآمد و فرمود: به خدا سوگند! بهتر از خدیجه نصیب من نشده است زمانی که همه مردم در کفر و بت‌پرستی بسر می‌بردند، خدیجه به من ایمان آورد و آن‌گاه که مردم تکذیبم کردند، وی مرا تصدیق کرد و زمانی که مردم مرا از همه چیز محروم ساختند، خدیجه مال و دارایی‌اش را در اختیارم نهاد و خداوند از او به من فرزند عطا کرد و از دیگر زنان فرزندی نصیبم نشد.

عایشه می‌گوید: با خود گفتم: به خدا سوگند! از این پس هیچ‌گاه از خدیجه به بدی یاد نخواهم کرد[۱۰۱].

در روایت آمده است: جبرئیل(ع) بر رسول خدا(ص) نازل شد و عرضه داشت: «محمد! اکنون که خدیجه نزدت آمده سلام و درود پروردگار را به او برسان و وی را به خانه‌ای از زر و سیم در بهشت مژده بده که آکنده از آرامش است و رنج و اندوهی در آن راه ندارد»[۱۰۲]. پیامبر اکرم(ص) دوستان همسرش را به جهت قدردانی و احترام حضرت خدیجه(س) مورد احترام قرار می‌داد چنان‌که از أنس روایت شده گفت: هرگاه خدمت رسول خدا(ص) هدیه‌ای می‌آوردند می‌فرمود: «به خانه فلان بانو هدیه ببرید زیرا او دوست خدیجه بوده و به وی علاقه و محبت داشت»[۱۰۳].

از رسول خدا(ص) منقول است هرگاه گوسفندی ذبح می‌کرد می‌فرمود: از این گوشت سهمی برای دوستان خدیجه بفرستید. عایشه سبب آن را پرسید، حضرت فرمود: من دوستان خدیجه را دوست دارم. روایت شده زنی خدمت رسول خدا(ص) رسید و حضرت در منزل عایشه حضور داشت، از آن زن استقبال به عمل آورد و به او خوش‌آمد گفت و حاجتش را فورا برآورده ساخت، عایشه از این عمل شگفت‌زده شد. رسول خدا(ص) به او فرمود: «این بانو در زمان حیات خدیجه با ما آمد و شد داشت».

حضرت خدیجه(س) از ناحیه رسول خدا(ص) شایسته و سزاوار همه این ارج و احترام بود و در پیشگاه خدا به چنان جایگاه و مقام برجسته‌ای دست یافت که خداوند در بهشت به وی درجه و مقام بلندی عطا کرد و رسول اکرم(ص) با بیان جایگاه آن بانوی گرامی در بهشت می‌فرماید: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ»[۱۰۴]؛ برترین بانوان بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دخت محمد، مریم دختر عمران و آسیه دخت مزاحم همسر فرعون.

حضرت خدیجه(س) رسول اکرم(ص) را در امر تبلیغ رسالت یاری می‌کرد. خداوند سنگینی و دشواری مسئولیت رسالت را به واسطه وجود حضرت خدیجه از رسول خدا(ص) می‌کاست، وی پیامبر خدا را شادمان می‌ساخت و هرگاه از ناحیه قریش اذیت و آزار و درشتی و بی‌اعتنایی و تکذیبی مشاهده می‌کرد، او را آرامش می‌بخشید و آن‌گاه که به خانه باز می‌گشت رنج و دشواری‌هایش را تسکین می‌داد و در او ایجاد انگیزه و نشاط می‌نمود تا احساس خستگی نکند و رسول خدا(ص) نیز در کنار خدیجه آرامش می‌یافت و در کارهای مهم خویش با وی به مشورت می‌پرداخت.[۱۰۵].

منابع

پانویس

  1. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.
  2. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.
  3. نهایة الارب، ج۱۸، ص۱۷۱؛ اعلام الهدایة، ج۱، ص۶۷.
  4. أعلام النساء، ج۱، ص۳۲۶.
  5. السیرة النبویة، ص۱۲۰.
  6. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳.
  7. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
  8. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۴۶.
  9. السیرة النبویة، ص۱۲۰؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۵.
  10. أعلام النساء، ج۱، ص۳۲۷.
  11. کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۹؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۰۴.
  12. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۴۷.
  13. السیرة النبویة، ج۱، ص۱۸۹؛ البدایة والنهایة، ج۲، ص۲۹۴؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۹.
  14. بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۸.
  15. أعلام النساء، ج۱، ص۲۷؛ الخرائج والجرایح، ص۱۱۲.
  16. اعلام‌الوری، ص۱۴۰؛ مقتل‌الحسین، ص۴۷؛ اعلام الهدایة، ج۱، ص۶۸.
  17. منتهی الآمال، ج۱، ص۱۰۰.
  18. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۴۹.
  19. کشف الغمه، ج۱، ص۵۱۰ و ۵۱۳.
  20. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۴. درباره چهل ساله بودن خدیجه موقع ازدواج با پیامبر، ر.ک: اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۲۰؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰؛ البدایة والنهایة، ج۲، ص۲۹۵؛ اعلام‌الوری، ص۱۳۹؛ العدد القویه، ص۲۴۹.
  21. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.
  22. الاستغاثه، ص۱۰۷ - ۱۱۷.
  23. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۱.
  24. امالی، ص۵۹۳.
  25. دلائل الامامة، ص۲۶؛ الخرائج والجرایح، ص۳۸۶.
  26. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۲.
  27. امالی صدوق، ص۵۹۳؛ العدد القویة، ص۲۲۲.
  28. الخرائج والجرایح، ص۳۸۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۴۰.
  29. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۴.
  30. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۲؛ نهایة الارب، ج۲، ص۱۷۰؛ السیرةالنبویة، ص۱۵۳.
  31. الذریة الطاهره، ص۵۷.
  32. فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۸۵.
  33. کشف الغمه، ج۱، ص۱۲؛ مقتل‌الحسین، ص۴۴.
  34. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۶.
  35. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۵.
  36. بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۸.
  37. مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۸۴.
  38. الانوار فی مولد النبی، ص۲۲۳.
  39. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۴؛ منتهی الآمال، ج۱، ص۱۰۲.
  40. سفینة البحار، ج۲، ص۵۷۱.
  41. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۸.
  42. الارشاد، مفید، ص۳۰؛ فصول المهمة، ص۳۳؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۳۰.
  43. خصائص نسائی، ص۳.
  44. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۸.
  45. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  46. الاستیعاب، ج۴، ص۱۱۱؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸؛ اعلمو انی فاطمه(ع)، ج۲، ص۲۳۶.
  47. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۹۷؛ کشف‌الغمه، ج۱، ص۵۰۸.
  48. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۵۹.
  49. بحارالانوار، ج۱۶، ص۵۵.
  50. سیراعلام‌النبلاء، ج۱، ص۱۱۶؛ منزلت زن از دیدگاه اسلام، ص۹۶.
  51. السیرة النبویة، ص۲۲۱.
  52. زینب، دختر پیامبر، همسر ابی‌العاص بود. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۶.
  53. الاستغاثه، ص۱۱۰.
  54. اعلموا انی فاطمه(ع)، ج۲، ص۲۳۵.
  55. اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۲۰.
  56. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۰.
  57. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۱۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۵۷.
  58. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۲۴؛ اعلموا انی فاطمه، ج۲، ص۲۱۰.
  59. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۷؛ أعلام النساء، ج۱، ص۲۳۰؛ کشف‌الغمه، ج۱، ص۵۱۲؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸.
  60. خصال شیخ صدوق، ص۴۰۵.
  61. الفصول المهمة، ص۳۸۱.
  62. خصال شیخ صدوق، ص۱۹۵؛ مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.
  63. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۳.
  64. مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۷۶؛ سفینة البحار، ج۲، ص۷۵۲.
  65. مفاتیح‌الجنان، زیارت‌نامه عرفه امام حسین(ع).
  66. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۵.
  67. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲.
  68. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲.
  69. السیرة النبویة، ص۱۵۷.
  70. صحیح مسلم، ج۵، ص۲۴۳.
  71. سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱.
  72. السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۳۷.
  73. اعلمو انی فاطمه، ج۲، ص۲۱۵.
  74. فاطمه زهرا(س)، ص۲۷.
  75. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۵.
  76. مقتل الحسین، ص۵۲؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۳۲.
  77. اعلموا انی فاطمه، ج۳، ص۲۱۵.
  78. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۷.
  79. اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۳.
  80. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۷.
  81. اعلموا انی فاطمه، ج۲، ص۲۴۳.
  82. کشف‌الغمه، ج۱، ص۵۱۳.
  83. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۸.
  84. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۱.
  85. الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴.
  86. زوجات النبی و اولاده، ص۶۲.
  87. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۲۷.
  88. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۸.
  89. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۷.
  90. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.
  91. حاشیه السیرة الحلبیة، ج۱، ص۵۷.
  92. مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص ۶۹.
  93. سیرة الائمة الاثنی عشر از سید هاشم معروف حسینی، ج۱، ص۴۲.
  94. سیرة ابن هشام، ج۱، ص۱۳۴.
  95. سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۱، ص۴۲.
  96. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۶۱.
  97. از همین‌جا روشن می‌شود که حضرت خدیجه قبل از رسول خدا(ص) با کسی ازدواج نکرده بود تا چه برسد به ازدواج با دو فرد که از ارج و احترام و منزلتی میان مردم برخوردار نبوده‌اند و آن‌چه را بلاذری در انساب الاشراف و ابو القاسم کوفی در الاستعانه و دیگران در کتب خود یادآور شده‌اند، مؤید همین معناست. در این خصوص می‌توان به الصحیح من السیره از عاملی، کامل بهایی از عماد الدین طبری و مناقب ابن شهر آشوب مراجعه کرد. از ابن عباس نقل شده که حضرت خدیجه هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) ۲۸ ساله بوده است. به شذرات الذهب، ج۱، ص۱۴؛ انساب الأشراف، ج۱، ص۹۸ مراجعه شود.
  98. ابن کثیر پس از بیان صورت نخست ازدواج پیامبر با خدیجه که رایج میان محدثان است، ماجرای ازدواج آن حضرت را با خدیجه به نحوی که در بالا ذکر شد در تاریخ خود البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۶۱ آورده است.
  99. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۶۲.
  100. تذکرة الخواص، ص۳۰۲؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۴۳.
  101. تذکرة الخواص، ص۳۰۳.
  102. تذکرة الخواص، ص۳۰۲.
  103. سفینة البحار، ج۲، ص۵۷۰ (چاپ همراه با تحقیق).
  104. ذخائر العقبی، ص۵۲؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۰ و ۱۸۵.
  105. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۶۸.


مقدمه

ازدواج با رسول خدا(ص)

خدیجه(س) پس از بعثت پیامبر اکرم(ص)

حمایت‌های معنوی

  1. خدیجه اولین مسلمان: خدیجه بعد از بعثت نبی‌ اکرم(ص)، همراه علی(ع) پیشاپیش سابقین در دین قرار گرفت. او اول کسی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و آنچه را که پیامبر(ص) از سوی خدا آورده بود تصدیق کرد[۱۵].
  2. پشتیبانی و حمایت از امر رسالت: برخورداری از حمایت‌های بی‌دریغ و دلگرم کننده همسری یکدل و هم‌عقیده از سعادت‌های یک فرد انقلابی به شمار می‌آید و خدیجه(س) در عرصه همدلی و همراهی، سرآمد زنان بود. وجود خدیجه(س) سختی‌های راه رسالت را بر رسول خدا(ص) آسان می‌کرد.

حمایت‌های اقتصادی خدیجه(س)

وفات خدیجه(س)

اوصاف خدیجه(س)

شخصیت روایی حضرت خدیجه(س)


خدیجه بنت خویلد در دایرة المعارف صحابه پیامبر ج۲

مقدمه

نام و نسب او خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی و همسر رسول خدا(ص)، ام المؤمنین و یکی از چهار زن باعظمت دنیاست. مادر وی فاطمه، دختر زائدة بن اصم بوده است. او اولین زنی است که به پیامبر اکرم(ص) گروید و اسلام آورد و وی اولین همسر پیامبر خدا(ص) و با فضیلت‌ترین آنهاست [۵۴]. به خاطر عفت و کمالِ فراوان او در دوران جاهلیت به او طاهره می‌گفتند[۵۵].

معروف است که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا(ص) دو بار ازدواج کرده بود: با عتیق بن عائذ مخزومی و ابوهاله فرزند زراره. درباره اینکه همسر اول او کدام یک از این دو نفر بوده اختلاف است، و از بعضی نقل‌ها بر می‌آید که او قبل از ازدواج با پیامبر(ص) همسر عتیق و قبل از وی همسر ابوهاله بوده است. آن حضرت از عتیق، دختری به نام هند و از ابوهاله نیز پسری به نام هند و دختری به نام هاله داشته است[۵۶].

هنگام ازدواج پیامبر(ص) با ایشان آن حضرت پانزده سال از پیامبر(ص) بزرگتر بود؛ یعنی پیامبر(ص) ۲۵ ساله و حضرت خدیجه چهل ساله بود، و ایشان ۲۴ سال هم با پیامبر(ص) زندگی کرد و در ۶۴ سالگی زندگی را بدرود گفت[۵۷].[۵۸]

پیامبر(ص) و کاروان تجاری خدیجه

روزی جناب ابوطالب، عموی رسول خدا(ص) به ایشان گفت: "ای محمد! می‌خواهم برایت همسری اختیار کنم، اما مالی ندارم که تو را یاری کنم و خدیجه از خویشاوندان ماست که هر سال یکی از قریشیان به همراه اموال و غلامانش به تجارت می‌رود و پس از بازگشت، مقداری از سود را برمی‌دارد. آیا تو می‌خواهی این کار را انجام دهی؟" پیامبر(ص) فرمود: "بله". پس ابوطالب نزد خدیجه رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. خدیجه خوشحال شد و به غلامش میسره گفت: "تو و تمام این اموال در اختیار محمد(ص) باشید".

سپس قافله به سوی شام حرکت کرد. در راه، میسره کرامات فراوانی از حضرت مشاهده کرد؛ از جمله روزی آنها نزدیک دیری و در کنار نهری به استراحت پرداختند و پیامبر(ص) نیز زیر سایه درختی نشست. پس راهبی به نام نسطور سر از دیر بیرون آورد و از میسره پرسید: این جوانی که در سایه درخت نشسته، کیست؟ میسره گفت: "او مردی از قریش و اهل حرم است". راهب جلو آمد و دست و پای رسول خدا(ص) را بوسید و به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص) شهادت داد و به میسره گفت: "از امر و نهی‌های او اطاعت کن که او رسول خداست؛ به خدا قسم! بعد از عیسی کسی جز او زیر این درخت ننشسته است و عیسی به نبوت او بشارت داده است".

زمانی که آنها از سفر بازگشتند، میسره به رسول خدا(ص) گفت: "اگر زودتر به مکه بروی و خبر سود فراوانمان را به خدیجه بدهی، برایت بهتر خواهد بود". پس پیامبر(ص) بر اسبش سوار شد و به سوی خانه خدیجه حرکت کرد. در آن روز خدیجه همراه با عده‌ای از زنان در اتاقش نشسته بود که پیامبر(ص) از دور دیده شد. خدیجه به ابر بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت می‌کرد، چشم دوخته بود. او سپس گفت: "این سوار دارای مقام بزرگی است و کاش به خانه من می‌آمد!" در همین حال آن سوار که رسول خدا(ص) بود، به خانه‌اش آمد و با پای برهنه جلوی خانه‌اش پیاده شد!

هم‌چنین پس از آنکه میسره به خانه بازگشت، به خدیجه گفت: "او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمی‌شد مگر اینکه آن درخت و سنگ به او می‌گفت: "اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ !" و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت می‌کند و بر او سایه می‌افکند، از ما پذیرائی کرد"[۵۹].[۶۰]

ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه

نقل شده، پس از آماده شدن مقدمات ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه، ابوطالب، حمزه، عباس و عده‌ای از بنی هاشم در خانه خدیجه گرد آمدند؛ ورقة بن نوفل، پسر عموی خدیجه و جمعی از بستگان او هم حاضر بودند. سپس حضرت ابوطالب(ع) فرمود: "صاحب این خانه (کعبه) را ستایش می‌کنم که ما را از نسل حضرت ابراهیم و ذریه حضرت اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امن فرود آورد، و ما را از بزرگان و شهر ما را مبارک قرار داد؛ همانا پسر برادرم، مردی است که با هیچ کس قابل مقایسه نیست و بر تمام مردان برتری دارد و در میان خلق خدا همتایی ندارد؛ هر چند ثروت کمی دارد؛ مال و ثروت هم هر روز به قدر احتیاج می‌رسد، و سایه‌ای است زودگذر.

او به خدیجه و خدیجه هم به او علاقه‌مند است، و ما آمده‌ایم تا برای محمد خواستگاری کنیم و هر چه مهر خواستید از نقد و نسیه به عهده من است. به خدای این خانه او دارای مقامی بلند و مرتبه‌ای رفیع و رأیی رسا و دینی جهانی خواهد بود".

پس ورقه، عموی خدیجه، شروع به سخن گفتن کرد ولی در مقابل ابوطالب نتوانست سخنی بگوید، و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. پس حضرت خدیجه از پشت پرده به سخن درآمد و گفت: "عموجان! هر چند در مجلس و میان مردم تو سزاوارتر از منی که سخن بگویی اما از جانم مقدم‌تر نیستی؛ ای محمد! من خود را به عقد ازدواج تو درآوردم و مهریه‌ام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری قربانی کند و ولیمه عروسی را مهیا سازد و تو هم صاحب اختیار همسر خود هستی".

ابوطالب رو به حاضران کرد و گفت: "همگی شاهد باشید که خدیجه محمد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد".

مردی از قریش گفت: "تاکنون نشنیده‌ایم که زنی مهر خود را به عهده بگیرد".

ابوطالب در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: "آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گران‌ترین قیمت آنان را می‌ربایند، اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین ازدواج نمی‌کنند". سپس ابوطالب شتر چاقی نحر و مردم را اطعام کرد و مراسم ازدواج پیامبر(ص) انجام شد.[۶۱].[۶۲]

اسلام آوردن خدیجه

در اینکه حضرت خدیجه اولین زنی است که به پیامبر(ص) ایمان آورده، تردید و اختلافی نیست [۶۳]، اما درباره اینکه آیا او اولین شخصی است که به پیامبر(ص) ایمان آورده؛ یعنی پیش‌تر از امیرمؤمنان ایمان آورده باشد یا پس از ایشان، اختلاف است.

شیخ طوسی در روایتی نقل می‌کند که ابن عباس گفته است: "اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد، از مردان علی(ع) بود و از زنان خدیجه دختر خویلد"[۶۴].

عفیف نقل می‌کند: در زمان جاهلیت در مکه به منزل عباس بن عبدالمطلب رفتم. زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد و من در حال نگاه کردن به کعبه بودم، جوانی را دیدم که وارد مسجد شد و به آسمان نگاهی کرد و سپس رو به کعبه ایستاد. زمانی نگذشت که نوجوانی آمد و سمت راست وی ایستاد، پس از اندکی زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. آن مرد به رکوع رفت و به پیروی او آن نوجوان و زن نیز به رکوع رفتند. آن جوان از رکوع بلند شد و به سجده رفت و به پیروی از وی آن نوجوان و زن نیز به سجده رفتند. من به عباس گفتم: این مسئله مهمی است. او گفت: "بله، مهم است. می‌دانی آن جوان کیست؟" گفتم: نه نمی‌دانم. گفت: "او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب پسر برادر من است". و گفت: "آیا می‌دانی آن نوجوان کیست؟" گفتم: نه، او گفت: "او علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب برادرزاده من است". سپس گفت: "آیا می‌دانی آن زن کیست که پشت سر آن دو ایستاده است؟" گفتم: نه، او گفت: "او خدیجة بنت خویلد، همسر پسر برادر من است. او به من گفته است که خدای تو، خدای آسمان‌ها و زمین، او را به این دینی امر کرده است که او به آن معتقد است، و به خدا قسم، بر روی زمین جز این سه نفر به این دین معتقد نیستند"[۶۵].

اسلام آوردن حضرت خدیجه قبل از دیگر زنان مهم است که امام حسین(ع) در سخنرانی خود در کارزار کربلا، آن هم دقایقی قبل از شهادت، با افتخار خود را به حضرت خدیجه منتسب کرده و اول مسلمان بودن وی را بیان می‌کند و به لشکر ابن زیاد این گونه خطاب می‌کند: "شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا می‌دانید که جدة من خدیجه بنت خویلد اولین زن از این امت بود که اسلام آورد؟ همه گفتند: آری"[۶۶].[۶۷]

فضائل حضرت خدیجه

فضائل حضرت خدیجه بیش از آن است که بتوان شمرد. در روایتی که به نقل عامه و خاصه به طور متواتر از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است، پیامبر(ص) او را یکی از چهار زن ممتاز جهان برمی‌شمارد. این روایت با تعبیرات مختلفی نقل شده است. در بعضی روایت‌ها این گونه نقل شده: "برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص) و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون"[۶۸]. و در برخی روایات آمده است که: "خدا چهار زن را از میان زنان جهان برگزید که یکی از ایشان خدیجه است"[۶۹].

مقام خدیجه به حدی عالی است که ملائکه مقرب پروردگار افتخار می‌کنند که خدیجه سلام ایشان را بپذیرد. چنان که ابوسعید خدری از پیامبر(ص) روایت کرده که ایشان فرمودند: "در شب معراج هنگام بازگشت، از جبرئیل پرسیدم: حاجتی داری؟ جبرییل پاسخ داد: " حاجتم آن است که پس از بازگشت به زمین از جانب پروردگار و از طرف من به خدیجه سلام برسانی". وقتی که پیامبر(ص) سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد، حضرت خدیجه گفت: "همانا خداوند سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام و بر جبرئیل سلام باد"[۷۰].

در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا، خدیجه با ظرفی که در آن غذا یا نوشیدنی است، نزد تو می‌آید، پس زمانی که نزد تو آمد سلام خدای من و من را به او برسان و او را به خانه‌ای از قصب که لاصخب فیه ولا نصب؛ که هیچ رنج و زحمتی در آن نیست بشارت بده"[۷۱].

در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل در حالی که حضرت خدیجه نزد پیامبر(ص) نشسته بود، نزد ایشان آمد. جبرئیل به رسول خدا(ص) عرضه داشت: "همانا خدا به خدیجه سلام می‌رساند". حضرت خدیجه گفت: "همانا خدا خود سلام است و بر جبرئیل، سلام و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد"[۷۲].

از روایتی که در تفسیر فرات نقل شده، برمی‌آید که حضرت خدیجه در ردیف پیامبران و برگزیدگان خدا و مشمول آیه اصطفا است در آن روایت چنین آمده است: روزی پیامبر(ص) به نزد حضرت زهرا و عایشه آمد و دید که مشغول مفاخره‌اند و صورت‌هایشان از خشم سرخ شده است. فرمود: "عایشه، مگر نمی‌دانی که خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجه را برگزید و آنان را بر جهانیان برتری داد؟"[۷۳].[۷۴]

علاقه پیامبر(ص) به خدیجه

پیامبر(ص) به خدیجه علاقه فراوانی داشت و این علاقه تنها به خاطر این نبود که ایشان همسر پیامبر(ص) بود، بلکه به خاطر کمالات معنوی و خدمت‌هایی بود که او به پیامبر و اسلام کرده بود. عایشه می‌گوید: هرگاه پیامبر(ص) به یاد خدیجه می‌افتاد، بر او درود فراوان می‌فرستاد و برای او بی‌نهایت طلب رحمت می‌فرمود، تا آنکه غیرت من تحریک شد و اعتراض کرده، گفتم: خدا به جای پیرزنی زنان زیبایی به تو داده است. پس پیامبر(ص) سخت خشمناک شد، به گونه‌ای که موی‌های جلو سر حضرت از عصبانیت راست شد و سپس فرمود: "نه، به خدا سوگند خدا بهتر از آن را برای من جایگزین نفرمود؛ زمانی که مردم، کافر بودند او به من ایمان آورد و موقعی که همه مرا تکذیب می‌کردند، او مرا تصدیق می‌کرد و هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا با مالش کمک کرد، و زمانی که خدا فرزندان زنان را بر من حرام کرد، از او فرزندانی به من عطا فرمود"[۷۵].

از نشانه‌های کثرت علاقه پیامبر(ص) نسبت به خدیجه همین بس که تا آخر عمر با دوستان خدیجه مهربان بود و به آنان محبت می‌ورزید تا جایی که هرگاه گوسفندی ذبح می‌کردند، از آن برای دوستان خدیجه می‌فرستاد[۷۶].

در روایتی از عایشه نقل شده است که روزی رسول خدا(ص) گوسفندی ذبح کرد و از آن برای دوستان حضرت خدیجه نیز فرستاد. پس من عصبانی شدم و گفتم: خدیجه!! رسول خدا(ص) فرمود: "به درستی که محبت او روزی من شده است"[۷۷].

هم‌چنین از عایشه نقل شده: روزی زنی به خانه ما آمد و پیامبر(ص) با او گرم گرفت و از او احوال‌پرسی فرمود. هنگامی که او از خانه بیرون رفت، از پیامبر(ص) پرسیدم: این زن که بود که به او این چنین محبت می‌فرمودید؟ پیامبر(ص) فرمود: "این زن در زمان خدیجه به خانه ما می‌آمد، و یاد داشتن سابقه از ایمان است"[۷۸].[۷۹]

گذشت حضرت خدیجه

حضرت خدیجه برای پیشرفت اسلام از هیچ چیز دریغ نداشت و هر چه داشت در راه پیامبر اسلام نثار می‌کرد. او اموال فراوان خود را، در اختیار پیامبر(ص) گذاشت[۸۰].[۸۱]

فرزندان حضرت خدیجه

یکی از افتخارات حضرت خدیجه در میان زنان پیامبر(ص) این است که آن حضرت از هیچ یک از زنانش جز خدیجه و ماریه قبطیه فرزند نداشت و از خدیجه دارای شش فرزند شد: زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه، قاسم که به نام او کنیه یافت و عبدالله که طیب و طاهر لقب او است. حمیری از امام باقر(ع) نقل کرده است که رسول الله از خدیجه دارای فرزندانی شد که عبارتند از: قاسم، طاهر، ام کلثوم، رقیه، زینب و فاطمه[۸۲].

شیخ صدوق از امام صادق(ع) روایت می‌کند که رسول خدا دارای فرزندانی به نام‌های: قاسم و طاهر - که همان عبدالله است - ام کلثوم، رقیه، زینب و فاطمه شد[۸۳]. قاسم اولین فرزندی بود که از دنیا رفت و پس از او عبدالله وفات کرد. در این موقع بود که عمرو بن عاص گفت: محمد نسلی ندارد و نسل او قطع خواهد شد و سوره کوثر نازل شد[۸۴]. برخی نیز عاص بن وائل را به عنوان گوینده این موضوع به رسول خدا(ص) ذکر کرده‌اند[۸۵].

که البته تعارضی بین این دو قول وجود ندارد و ممکن است هر دوی اینها یا حتی افراد دیگری نیز این کلام را بر زبان جاری کرده باشند.

نقل شده حضرت خدیجه در مرگ فرزندش طاهر بی‌تابی می‌کرد و هنگامی که پیامبر(ص) وارد خانه شد خدیجه را گریان دید. از او پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ خدیجه گفت: "پستانم پر شیر شد و شیرم جاری شد و گریه‌ام گرفت". پیامبر(ص) به او فرمود: "دوست نداری در روز قیامت وقتی که به مقابل در بهشت می‌رسی، او دستت را بگیرد و در عالی‌ترین منزل تو را جای دهد؟" حضرت خدیجه گفت: "یا رسول‌الله! آیا واقعاً این گونه است؟" پیامبر(ص) فرمود: "خدا بزرگوار‌تر از آن است که میوه دل مؤمنی را بگیرد، و او صبر و تحمل کند و آن را در راه خدا به حساب آورد و خدا را حمد کند و با وجود این، او را عذاب کند"[۸۶].[۸۷]

حسادت عایشه به حضرت خدیجه

عایشه از همسران پیامبر است که رسول خدا سال‌ها پس از وفات حضرت خدیجه با وی ازدواج کرد اما وی هرگز طاقت دیدن ابراز علاقه پیامبر(ص) را به حضرت خدیجه پس از وفات وی نداشت و خود بارها ابراز می‌کرد که به حضرت خدیجه که طبق روایات متعدد از زنان بهشتی و برترین زنان بهشتی است، حسادت می‌ورزد تا جایی که در مواردی پیامبر(ص) را که اسوه حلم و بردباری است، به غضب می‌آورد. به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم.

عایشه می‌گوید: "من آن قدر که به خدیجه حسادت می‌ورزیدم به هیچ یک از زن‌های پیامبر حسادت نمی‌ورزیدم". سپس او علت آن را چنین بیان می‌کند: زیرا رسول خدا(ص) از او بسیار یاد می‌کرد. او قبل از ازدواج پیامبر با من، از دنیا رفت و خداوند به پیامبر(ص) دستور داد که خدیجه را به منزلی از لؤلؤ بشارت دهد. آن حضرت هرگاه گوسفندی می‌کشت، از آن به دوستان حضرت خدیجه هدیه می‌کرد آن قدر که آنان را کافی باشد. گاهی به پیامبر(ص) می‌گفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه نبود! آن حضرت می‌فرمود: "در تعریف او هر چه بگویم او چنان بود و از او برایم فرزندانی بود"[۸۸].[۸۹]

وفات خدیجه

به دلایلی یکی از مصیبت‌های سخت رسول اسلام(ص) مرگ خدیجه بود؛

  1. اگر پیامبر در خارج از منزل با ناراحتی‌هایی روبه‌رو می‌شد، امّا هنگامی که به خانه می‌آمد خدیجه مرهم دل ایشان بود و سبب آرامش ایشان می‌شد.
  2. ممکن بود افرادی به خاطر خدیجه به او آزار نرسانند، هم‌چنین مرگ حضرت خدیجه چند روز پس از مرگ حضرت ابوطالب واقع شد که در حقیقت پیامبر(ص) به یکباره دو حامی بزرگ را از دست داد؛ به همین دلیل تا وقتی که این دو نفر زنده بودند، پیامبر(ص) مجبور به هجرت نشد.
  3. از آن جهت که بچه‌های کوچکش و مخصوصاً زهرای مرضیه را بی‌مادر می‌دید که شاید این موضوع بیش از دیگر دلایل باعث ناراحتی ایشان می‌شد، چنان‌که امام صادق(ع) فرموده‌اند: "هنگامی که خدیجه وفات کرد، فاطمه به پدر پناه می‌برد و اطراف پدر می‌چرخید و می‌گفت: پدر جان! مادرم کجاست؟ پس جبرئیل نازل شد و به پیامبر(ص) گفت: " خداوند می‌فرماید به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در اطاقی که از گوهر ساخته شده و اطاق‌هایش از طلا و ستونش از یاقوت سرخ است، میان آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران قرار دارد". فاطمه(س) فرمود: "همانا خدا سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام"[۹۰].

حضرت خدیجه سه سال قبل از هجرت و در ماه رمضان سال دهم بعثت اندکی پس از بیرون آمدن از شعب، در ۶۵ سالگی از دنیا رفت و او را در کوه حجون، بالای مکه به خاک سپردند[۹۱] و موقع دفن، پیامبر(ص) خود وارد قبر شد[۹۲]. به خاطر این مصیبت که با وفات حضرت ابوطالب، عموی پیامبر گرامی اسلام و حامی و پاور وی همراه شد، موجب شد تا رسول خدا این سال را عام الحزن، یعنی سال ماتم و اندوه بنامند[۹۳].[۹۴]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۹۹.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱ و ص۱۰۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
  3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸-۹۹.
  4. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۱.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۴.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
  7. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.
  8. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱.
  9. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۰؛ ابن کثیر، السیرة التبویه، ج۱، ص۲۶۵.
  11. مجمل التواریخ والقصص، ص۲۳۸؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۱.
  12. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال و الحفدة والمتاع، ص۲۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ص۱۰۰؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶-۴۰۵.
  13. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار(ع)، ج۱۶، ص۷۱.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۵-۳۰۶.
  15. نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ص۱۷۱؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۱.
  16. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۵۱؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۳۶.
  17. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۵۱؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۳۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۲۰.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۱۱.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۶-۳۰۷.
  20. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵-۱۲۸.
  21. «مَا نَفَعَنِي مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِي مَالُ خَدِيجَةَ»؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار، ج۱۹، ص۶۳.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۷-۳۰۸.
  23. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶؛ ابو الربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثه الخلفاء، ج۱، ص۲۴۳؛ محمد بن احمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۶۰-۶۱.
  24. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶. این مطلب نیز قابل مناقشه می‌باشد و بسیاری از علماء وفات ایشان در سن پنجاه سالگی را اصح اقوال دانسته‌اند؛ از جمله: ابوبکر بیهقی، کتاب دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۷۱؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۴.
  26. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۵.
  27. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶.
  28. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۴۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۸-۳۰۹.
  30. نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
  31. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۰.
  32. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۸۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۶، ص۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۰۵.
  33. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۲۱؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۷؛ ابن حبان، محمد بن احمد، صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۶۹.
  34. اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا(س)، ج۱۲، ص۳۷۰.
  35. احمد بن عبدالله بکری، الانوار فی مولد النبی(ص)، ص۳۰۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، ج۱۶، ص۵۶.
  36. ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۰؛ غالب السیلاوی، الانوار الساطعه، ص۱۲۰.
  37. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ص۳۵۱-۳۵۲؛ این کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۱.
  38. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۲۳؛ احمد بن محمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۵۳.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۰۹-۳۱۰.
  40. سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۲۲۶؛ العینی، عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۸۰.
  41. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۸.
  42. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج۴۳، ص۱۳۱.
  43. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۰.
  44. محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۲۶۹؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۸.
  45. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۰۳.
  46. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ج۱۱، ص۴۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۶؛ احمد بن محمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۲۸.
  47. نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶ ص۸۴-۸۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲؛ احمد بن محمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۶۵.
  48. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۱۶، ص۷۸-۷۹؛ اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا(س)، ج۱، ص۱۳۳.
  49. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۱۱-۳۱۲.
  50. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.
  51. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲.
  52. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.
  53. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۱۲.
  54. الخصال، شیخ صدوق، ص۴۱۹.
  55. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴.
  56. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴.
  57. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۸.
  58. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱-۲۳۲.
  59. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۸-۳۹.
  60. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۲-۲۳۳.
  61. فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۴؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۹.
  62. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۳-۲۳۴.
  63. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۹۹.
  64. « أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلرِّجَالِ عَلِيٌّ وَ مِنَ اَلنِّسَاءِ خَدِيجَةُ »؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۹ (به نقل از مالک بن حویرث)؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۲۰.
  65. المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۶۶-۷۸؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۹.
  66. «أَنْشُدُكُمُ اَللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِي خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ أَوَّلُ نِسَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ إِسْلاَماً قَالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ »؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۲۲۲.
  67. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۵-۲۳۶.
  68. « أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۲۲؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۵.
  69. «إِنَّ اَللَّهَ اِخْتَارَ مِنَ اَلنِّسَاءِ أَرْبَعاً »؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۵۵.
  70. « إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ عَلَى جَبْرَئِيلَ اَلسَّلاَمُ »؛ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۲، ص۲۷۹.
  71. صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱.
  72. فضائل الصحابه، نسائی، ص۷۵ و به همین مضمون: الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۱.
  73. تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم کوفی، ص۸۰.
  74. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۶-۲۳۷.
  75. « لَا وَ اللَّهِ مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ خَيْراً مِنْهَا آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ النَّاسُ وصدقتني إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسِ وَ واستني فِي مَالِهَا إِذْ حَرِّمْنِي النَّاسِ وَ رَزَقَنِيَ اللَّهُ مِنْهَا أَوْلَاداً إِذَا حَرِّمْنِي أَوْلَادُ النِّسَاءِ »؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۴.
  76. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۳.
  77. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۱۳۴.
  78. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۶، ص۸.
  79. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۷-۲۳۸.
  80. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۵۰.
  81. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۹.
  82. قرب الاسناد، حمیری، ص۹.
  83. الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۳۷.
  84. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۴۱.
  85. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۴۵۹.
  86. « اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْلُبَ عَبْداً ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَصْبِرَ وَ يَحْتَسِبَ وَ يَحْمَدَ اللَّهَ عزوجل ثُمَّ يُعَذِّبَهُ »؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۱۹.
  87. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۹-۲۴۰.
  88. صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱.
  89. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۰.
  90. « إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ »؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۷۵.
  91. المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۸۶.
  92. الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۳.
  93. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۵۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۴۵.
  94. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۰-۲۴۱.