آیه ابتلا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از آیه ابتلای ابراهیم)
آیه ابتلا
ترجمه آیه
و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید
مشخصات آیه
بخشی ازآیهٔ ۱۲۴ سورهٔ بقره از جزء ۱ قرآن کریم
محتوای آیه
مصادیق برای آیهحضرت ابراهیم
دلالت آیه
  • دلالت بر عصمت امام
  • دلالت بر نصب الهی امام
  • امامت حضرت ابراهیم
نتایج آیهامام باید معصوم باشد و امامت مقامی بالاتر از نبوت است.

متن آیه: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱].

مقدمه

آیه دربردارنده چند نکته است:

  1. بر اساس این آیه امامت آخرین مرحله سیر تکاملی ابراهیم بوده است؛ زیرا او پس از نبوت به امامت رسیده است. مقام مزبور که بعد از مراحل سخت و آزمایشهای گوناگون دوران نبوت به ابراهیم اعطا گردید، بالاتر از مقام نبوت است. البته امامت به معنای رهبری باطنی و هدایت معنوی که هدایت در آن از نوع "ایصال الی المطلوب" است از نبوّت به معنای هدایت از نوع "ارائه طریق"، مهم‌تر و برتر است[۲]. این مقام، امامت و رهبری همه جانبه مادی و معنوی ظاهری و باطنی است. امام با نیروی معنوی خود افراد شایسته را در مسیر تعالی و تکامل معنوی، رهبری می‌کند و با قدرت علمی خویش افراد نادان را تعلیم می‌دهد و با نیروی حکومتش اصول عدالت را اجرا می‌کند، و مردم را به راه حق و حقیقت هدایت می‌کند. با این بیان، امام دارای کمال روحی و تعالی اخلاقی فزاینده است که به عنوان یک "انسان کامل" مطرح است، و لذا می‌تواند پیشوای دیگران باشد.
  2. درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند مبنی بر استمرار امامت در فرزندانش به صورت کلی پذیرفته نشد؛ زیرا خداوند در پاسخ او با این جمله که عهد و پیمان من (امامت) به ستمکاران نمی‌رسد، فهماند که این مقام زیبنده هر کس نیست، بلکه آمادگی قبلی و توانایی فوق‌العاده‌ای را میطلبد، و گذر از گردنه‌های سخت را اقتضا می‌کند تا شایستگی امامت بروز کند.
  3. ستمکار هرگز به امامت نمی‌رسد، زیرا مراد از ستمکار در آیه، مطلق کسانی می‌باشند که از آنها هر نوع ظلمی (اعم از شرک باشد یا گناه و ظلم باشد به خویشتن باشد یا به دیگران)، اگرچه در بُرهه‌ای از زمان حیاتشان سرزده باشد و سپس توبه کرده باشد[۳]. اگر کسی بگوید که از این آیه همین مقدار استفاده می‌شود که ظالم در حال ظالم بودنش به امامت نمی‌رسد، ولی دلالت ندارد که اگر توبه کرد بعد از توبه هم نتواند به امامت برسد، در پاسخ می‌گوییم: مردم بر حسب تقسیم عقلی منحصر به چهار دسته‌اند:
    1. کسانی هستند که در تمام عمرشان ظالم و گنهکارند.
    2. کسانی‌اند که در تمام عمرشان ظلمگناه) مرتکب نمی‌شوند.
    3. آنهایی هستند که فقط در ابتدای عمرشان ظالمند.
    4. عکس دسته سوم، یعنی کسانی می‌باشند که فقط در آخر عمر به ظلم و ستم آلوده می‌گردند. شأن حضرت ابراهیم (ع) بالاتر از این است که برای گروه اول و چهارم از فرزندان و ذریاتش، از خداوند امامت را بخواهد. پس دسته دوم و سوم باقی می‌مانند، که برای این دو گروه امامت را از خدا می‌خواهد، و از خدا هم امامت را از گروه سوم، یعنی کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده و بعد از ظلم و گناه دست کشیده‌اند، نفی می‌کند؛ و در نتیجه شایستگی امامت فقط برای دسته دوم که در تمام عمر از ظلم و گناه مصون باشند ثابت می‌شود[۴]. بنابراین، آیه دلالت می‌کند امام باید در سراسر عمر خویش از همه گناهان و ظلم و ستم پاک و منزه بوده، و از جمیع جهات معصوم باشد.
  4. امامت همانند نبوت یک عهد و مقام الهی است، و امام فقط توسط خداوند تعیین و نصب می‌گردد، چون فرمود: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۵].

از مفاد این آیه به ویژه بند نخست آنکه بر اساس آن قرآن امامت را مقام و منزلتی بالاتر و بر‌تر از نبوت معرفی می‌کند[۶]، فهمیده می‌شود که امامت نیز مانند نبوّت در جایگاه اصول اساسی دین قرار دارد و در آن درجه از اهمیت است[۷].

امام به چه معناست و چه جایگاهی را برای حضرت ابراهیم اثبات می‌کند؟

امام در لغت معنای کسی است که از او پیروی می‌شود و یا طریق و راه است[۸]. هر کس یا چیزی که در کارها به او اقتدا شود[۹]. رهبری عمومی (ریاسة‌العامه) و رهبری مسلمانان (رئاسة‌المسلمین) نیز، دو معنایی است که برخی لغت‌شناسان گفته‌اند [۱۰].

راغب اصفهانی، امام را به معنای انسانی که به او در قول یا فعل اقتدا می‌شود، آورده است؛ خواه این اقتدا بر حق باشد یا بر باطل. او جمع امام را "ائمه" دانسته است. از نگاه او، لغت امامت در قرآن بار ارزشی خاصی ندارد؛ زیرا هم بر ائمه ایمان و هم بر ائمه کفر اطلاق شده است.

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۱].

وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۱۲].

تا اینجا معنای لغوی امام روشن شد. در ادامه بخش دوّم سؤال را بررسی می‌کنیم:

در اینکه واژه إِمَامًا در آیه شریف چه جایگاهی را برای حضرت ابراهیم (ع) اثبات می‌کند، چند دیدگاه است:

برخی امامت را به معنای امامت بر جهان دانسته‌اند[۱۳]. برخی امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کرده‌اند[۱۴].

برخی دیگر، براین باورند که مقصود از امامت، سرپرستی و حق اطاعت است، که خدا به ابراهیم (ع) پس از نبوت و رسالت داده[۱۵]. بعضی مقام امامت در آیه را الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیم (ع) دانسته‌اند[۱۶] و همچنین علامه طباطبائی، امامت را دستیابی به مقام هدایت باطنی تفسیر نموده‌اند[۱۷].

در میان دیدگاه‌های یاد شده، نگاه مرحوم علامه طباطبایی از قوت بیشتری برخوردار بوده و مؤید به ادلّه بیشتری است.

هدایت باطنی از سنخ راهنمایی و ارائه طریق نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین هدایتگری در گرو برخورداری از کمال وجودی و مقام معنوی ویژه‌ای است که پس از مجاهدت‌های بسیار به دست می‌آید.

امام، با امری ملکوتی که در اختیار دارد، هدایت می‌کند، پس امامت از نگاه باطن، باطن، ولایتی است که امام در اعمال مردم دارد و هدایتش چون هدایت انبیا و رسولان رسولان و مؤمنان، فقط راهنمایی از راه نصیحت و موعظه حسنه و آدرس دادن نیست، نیست، بلکه هدایت امام، دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است[۱۸].

شهید مطهری می‌نویسد: دقیق‌ترین کلمه‌ای که بر کلمه "امامت" منطبق می‌شود، کلمه "رهبری" است. فرق نبوّت و امامت در این است که نبوّت، راهنمایی و امامت، رهبری است. نبوّت، ابلاغ، اخبار، اطّلاع دادن، اتمام حجّت و راهنمایی است. راهنما چه می‌کند؟ راه را نشان میدهد. وظیفه‌اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی بشر علاوه بر راهنمایی به رهبری نیاز دارد؛ یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. نبوّت، راهنمایی است و یک منصب است، امّا امامت، رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ، هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند، ولی رهبر نبودند، اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته‌اند، هم شأن راهنمایی و هم شأن رهبری، ابراهیم، موسی، عیسی هر کدام رهنما و رهبرند. خاتم الانبیاء "رهنمای رهبر" است. قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می‌کند و در معارف شیعه، این اصل قرآنی، جای شایسته خود را دارد[۱۹].

علامه برای اثبات این نظریه به دسته‌ای از آیات قرآن استناد کرده است:

  1. آیاتی که پس از اشاره به مقام امامت پیامبران از هدایت‌گری آنان سخن گفته است:
    1. وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۲۰].
    2. وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۲۱].
  2. آیاتی که امر الهی را تبیین کرده است:
    1. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۲].
    2. وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۲۳].
  3. آیاتی که بیان می‌کند، معرفت کامل و یقین ناب در گرو آن است که انسان از ظاهر جهان گذشته، ملکوت و باطن اشیا را ببیند؛ چنان‌که درباره ابراهیم (ع) فرموده است: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۲۴].

از مجموع این آیات، نکات زیر به دست می‌آید:

  1. امامت با هدایت ملکوتی ملازمه دارد؛ یعنی هدایت، وصف ویژه امامت و معرف آن است، پس امامت بی‌هدایت، و هدایت بی‌امامت نخواهد بود. هدایت یاد شده به امر خاص الهی تحق می‌یابد.
  2. رسیدن به مقام امامت و هدایت‌گری به امر خاص الهی، از رهگذر دو چیز به‌دست می‌آید: صبر در راه خدا و یقین به آیات الهی، و چون صبر به صورت مطلق آمده است، هر نوع شکیبایی در راه خدا و تحمل سختی‌ها و استواری در آزمون‌های الهی را در برمی‌گیرد. این صبر، نتیجه معرفت کامل و یقین به آیات الهی است.
  3. امر الهی، همان جنبه ملکوتی اشیاست و هر موجودی از جنبه ملکوتی و باطنی وجود خود با خداوند ارتباط دارد. از این‌رو، امام باید از اصحاب یقین باشد؛ یعنی ملکوت عالم را ببیند و در پرتو چنین معرفتی میتواند از راه باطن قلب‌های مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی خدا هدایت کند. بر این پایه، حرکت انسان‌ها به سوی خدا و وصول آنان به کمال مطلوب از راه تأثیر درونی و معنوی امام تحقق می‌یابد؛ چنان‌که در حیات ظاهری نیز امام راه سعادت را به بشر نشان می‌دهد. از این‌رو، هدایتگری امام دو جنبه ظاهری و باطنی دارد[۲۵].
  4. قلمرو و گستره امامت امام، از حیث جمعیتی، همه مردم را در بر می‌گیرد، چه رسد به مؤمنان و مسلمانان. این مهم در آیه مبارک: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ از واژه لِلنَّاسِ به دست می‌آید.
  5. گستره امامت امام، از حیث فضای جغرافیایی زمین را در بر می‌گیرد. این ویژگی، از کاربرد واژه فِي الْأَرْضِ که در آیه: وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۲۶] دانسته می‌شود.
  6. گستره امامت امام، فراتر از گستره نبوت نبی است. بر پایه آیه: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا از یک‌سو، حضرت ابراهیم (ع) پس از ابتلائات متعدد همچون ذبح حضرت اسماعیل (ع) و در سن پیری به مقام امامت رسیده و از سویی دیگر، پیش از فرزند دار شدن، نبی و رسول بوده‌اند؛ از این‌رو، جعل مقام امامت برای حضرت ابراهیم (ع) در سن پیری و پس از مقام نبوّت و رسالت بوده است. امام رضا (ع) می‌فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ (ع) بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ».
  7. جایگاه امامت از حیث فردی و اجتماعی، جایگاهی اجتماعی است. مضاف بودن واژه امام، گواه این باور است. واژه امام، مفهومی دارای اضافه است و با مفهوم مأموم معنا می‌یابد؛ از این‌رو، امام برای جامعه انسانی، امام است: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.
  8. امامت به جعل الهی است و فقط خدای متعال حق مشروعیت‌بخشی به امام جامعه اسلامی را دارد: إِنِّي جَاعِلُكَ، وَجَعَلْنَاهُمْ، وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ.
  9. امامت عهد الهی است و به ظالمان نمی‌رسد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۷].

این آیه چه ویژگی‌هایی را برای امام اثبات می‌کند؟

یکی از مهمترین کارکردهای این آیه اثبات عصمت امام است. بر پایه این آیه‌، از راه‌های متعدد و بیان‌های مختلف، عصمت امام اثبات شده است. اثبات عصمت امام با توجّه به واژه الظَّالِمِينَ از جمله آنهاست.

این استدلال، دو مقدمه دارد:

  1. انسان غیرمعصوم، ظالم است.
  2. امامت به ظالمان نمی‌رسد.

نتیجه: امامت به انسان غیر معصوم نمی‌رسد[۲۸].

تبیین مقدمه نخست: غیر معصوم از حدود الهی تجاوز می‌کند و هر کس که از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است: وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۹].

مقدمه دوّم نیاز به تبیین ندارد؛ چراکه خدای متعال فرموده است، امامت به ظالمان نمی‌رسد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.

شهید قاضی نورالله شوشتری و علامه طباطبایی دلالت این آیه را بر عصمت امامان چنین تقریر نموده‌اند: انسان‌ها به تقسیم عقلی، از چهار گونه بیرون نیستند[۳۰].

  1. در همه عمر معصوم باشند.
  2. در همه عمر گناه کار باشند.
  3. در آغاز، معصوم و در پایان، گناه‌کار باشند.
  4. در آغاز، گناه‌کار و در پایان، معصوم باشند.

از این احتمالات چهارگانه، احتمال دوّم و سوّم قطعاً در درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند برای فرزندان نبوده؛ زیرا آن بزرگوار شریف‌تر از آن است که برای این دو گروه درخواست امامت کند؛ از این‌رو، واژه: قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي احتمال نخست و چهارم را در برمی گیرد. از سویی، خدا از این دو احتمال، ظالمان را استثنا نموده است، پس احتمال چهارم نیز، درخواست حضرت جایگاهی ندارد. بدین‌سان، فقط احتمال نخست در آیه باقی میماند و با آن، عصمت امام ثابت می‌شود.

اگر این آیه را در کنار آیات دیگری قرار دهیم، استدلال روشن‌تر می‌شود، آنجا که می‌فرماید: سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ * وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۳۱].

بر پایه آیات بالا، ذرّیه حضرت ابراهیم دو گونه‌اند: محسن و ظالم و خدای متعال در آیه ۱۲۴ سوره بقره، امامت را از ظالمان نفی کرد، پس فقط امامت به محسنان می‌رسد.

و در تفسیر عیاشی از صفوان جمال روایت کرده که گفت: "ما در مکه بودیم، در آنجا گفتگو از آیه: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ به میان آمد فرمود: خدا آن را با محمد و علی و امامان از فرزندان علی تمام کرد، آنجا که فرمود: ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، ذریه‌ای که بعضی از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است"«كُنَّا بِمَكَّةَ فَجَرَى الْحَدِيثُ فِي قَوْلِ اللَّهِ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ أَتَمَّهُنَّ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي قَوْلِ اللَّهِ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[۳۲].[۳۳]

جمع‌بندی

از این آیه چند نکته به دست می‌آید:

  1. اینکه مقام امامت غیر از مقام نبوّت است.
  2. اینکه مقام امامت برتر از مقام نبوّت است. زیرا ابراهیم (ع) قبل از اینکه به امامت منصوب شود مقام‌های عبودیّت، نبوّت، رسالت و خلّت را به دست آورده بود[۳۴].
  3. امامت انتصابی و به وسیله جعل الهی است و مردم در تعیین و نصب امام نقشی ندارند؛ چون خداوند می‌فرماید: "من تو را امام قرار دادم إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا و عهد من به ظالمین نمی‌رسد لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ".
  4. امام باید در تمام دوران عمر معصوم باشد؛ زیرا گناهکار به قول قرآن ظالم است و عهد الهی (امامت) به ظالم نمی‌رسد؛ چنان که امام نباید هیچ‌گاه در طول عمر شرک ورزیده باشد؛ زیرا شرک ظلم بسی بزرگ است.
  5. اینکه این آیه، امامت ابراهیم (ع) و بعضی فرزندانش را اثبات می‌کند و بر حسب روایات، پیامبر اسلام (ص) از ابتدای رسالت، امام بود.
  6. مردم نیازمند امام هستند و این از مهم‌ترین نیازهای مردم محسوب می‌شود؛ چون اگر مردم چنین نیازی نداشتند جعل امام از سوی خداوند لغو و عبث بود و خدای حکیم محال است کار عبث کند[۳۵].

دلالت آیه

نخست: دلالت بر عصمت امام

قرآن کریم درباره امام می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۶] خلاصه این برهان چنین است. عاصی و گناهکار ظالم است، امامت که عهد خداوند است به ظالمین هرگز نمی‌رسد. پس امامت هرگز به عاصی و گناهکار نمی‌رسد.

بیان مقدمه اول: از نظر قرآن کریم ظالمین به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱- ظالمین به خدا ۲- ظالمین به مردم ۳- ظالمین به نفس خود، اگر کسی برای خدا شریکی قائل شود، در واقع به خداوند ظلم کرده است. قرآن کریم از قول لقمان حکیم به فرزندش می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳۷]. و در آیات دیگری نیز شرک را ظلم معرّفی فرموده است. از جمله ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ[۳۸] و باز می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ...[۳۹]. علاوه بر این قرآن کریم کافران را نیز از زمره ظالمان معرّفی کرده و می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۴۰] و نگاه کنید: بقره / ۲۵۸) و در آیه دیگری ظلم را به عنوان یکی از آفت‌های ایمان بیان می‌کند: الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۴۱]. تکذیب آیات الهی و دروغ بستن بر خدا نیز از نظر قرآن، مصادیق بارز ظلم محسوب می‌شود. در آیات متعددی این مطلب مورد تأکید قرار گرفته است از جمله وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ...[۴۲] مفهوم دیگر ظلم که در قرآن مورد استعمال قرار گرفته، ظلم به دیگران و یا تضییع حق دیگران است که در این مورد نیز آیات فراوانی در قرآن وجود دارد، از جمله: وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ[۴۳]

مفهوم سوم ظلم در قرآن ظلم به نفس (گناه) است: می‌فرماید: وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۴۴]. در این آیه ارتکاب فحشاء ظلم شمرده شده است. حاصل این که هر نوع کفر و شرک و انحراف در اعتقادات و یا هر نوع افترا و کذب بر خدا بستن و یا تکذیب آیات الهی و یا ارتکاب گناه و یا تضییع حقوق دیگران ظلم است، و چون امامت و نبوت که عهد الهی است به ظالمین نمی‌رسد، پس امام و پیامبر باید معصوم باشد:

تذکر چند نکته:

در سوره بقره آیه ۱۲۴ چند نکته باقی می‌ماند که تذکّر آن خالی از فایده نیست:

از آیه فوق استفاده می‌شود که مقام امامت از مقام نبوّت برتر است؛ زیرا نصب حضرت ابراهیم (ع) به مقام امامت در اواخر عمر او بود؛ در حالی که از قبل دارای مقام «عبودیت»، «نبوّت»، «رسالت» و «خلعت» بوده است. کافی از جابر از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۴۵] فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ (ع) قَالَ يَا رَبِّ‏ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۴۶]»[۴۷]. یعنی، حضرت فرمود: «به راستی خدا ابراهیم را به بندگی خود پذیرفت پیش از آنکه او را پیامبر خود برگزیند، و او را پیامبر برگرفت پیش از آنکه رسولش سازد، و به رسالتش برگزید پیش از آنکه خلیل خودش برگیرد و او را خلیل خودش برگرفت پیش از آنکه امام گیردش، و چون همه این مقامات را برای او فراهم نمود - و کف خود را برای نمودن مقامات بست - به او فرمود: ای ابراهیم: (به راستی من تو را برای مردم امام ساختم). از بس این مقام به نظر ابراهیم بزرگ آمد، (عرض کرد: پروردگارا و از نژاد و ذریه من هم؟ خدا فرمود: عهد من به ستمکاران نرسد).

امامت همانند نبوّت یک سمت انتصابی است نه انتخابی. این مقام عهد الهی است و جز خدا هیچ کس حق ندارد و نمی‌تواند در این زمینه اظهار نظر کند. اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۴۸]. بنابراین، امامت شورایی نامشروع است چنان که استخلاف ناصحیح است. اجماع امّت حق نصب یا انتخاب امام را ندارد، چنان که اهلّ حل و عقد نمی‌توانند «عهد الهی» را به کسی بدهند یا از او بگیرند... .

با توجّه به مقام والای ابراهیم، صحیح نیست که کسی تصوّر کند که او برای انسان‌های ظالم بالفعل تقاضای چنین ستمی را کرده باشد. توضیح این که، انسان‌ها را از این نظر به چهار قسم می‌توان تقسیم کرد:

  1. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم بوده و اکنون نیز بالفعل ظالمند.
  2. کسانی که در ابتدای عمر ظالم نبوده ولی اکنون بالفعل ظالمند.
  3. کسانی که در ابتدای عمر ظالم بوده ولی هم‌اکنون ظالم نیستند.
  4. کسانی که در ابتدا ظالم نبوده و اکنون نیز ظالم نیستند.

حال از این چهار گروه، دو دسته اول تخصصاً از تقاضای حضرت ابراهیم خارجند، چون شأن پیامبر عظیم الشأنی همچون ابراهیم خلیل، أجل از آن است که از خدا تقاضا کند مقام شامخ امامت را که عهد الهی است به انسان مشرک و گناهکار و فاسق عنایت فرماید؛ پس مراد او این نبود که خداوند مقام امامت را به فرزندانی از او که بالفعل مشرک و فاسقند عنایت بفرماید، باقی می‌ماند دو دسته، از این دو گروه، گروه سوم توسط خداوند متعال تخصیص خورد و خداوند فرمود: امامت به ظالم نمی‌رسد، یعنی کسی که در قسمتی از عمر خود ظالم بوده است، هرچند هم اکنون نباشد، امام نخواهد شد، تنها یک دسته باقی ماندند. آن هم کسانی که در تمام طول عمر خود ظالم نبوده‌اند. بر این اساس، کسانی که مدتی از عمر خود را مشرک بوده، شراب می‌خورده و اهل فسق و فجور بوده‌اند، نمی‌توانند عهده‌دار مقام امامت شوند و خداوند هرگز به چنین امامتی راضی نیست. خلاصه امام کسی است که در همه طول عمر خود از هر نوع انحراف در بینش و از ارتکاب هرنوع گناه مصون بوده باشد. (دقّت کنید).

رسیدن به مقام امامت بعد از طی مراحلی امکان‌پذیر می‌شود. از جمله مشاهده ملکوت آسمان‌ها و زمین و رسیدن به درجه ایقان، وحی فعل خیرات و اقامه وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ[۴۹] و صبر و استقامت[۵۰] که روایت اصول کافی نیز بیانگر این مطلب می‌باشد.[۵۱]

قرآن کریم می‌‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۲].

در پاسخ به تقاضای حضور حضرت ابراهیم برای نیل و دست یافتن فرزندانش به مقام و منصب امامت، دسترسی به این جایگاه از ستمگران سلب شده است و غیر معصوم ظالم و ستمگر است، پس به مقام و جایگاه امامت دسترسی ندارد. استدلال به آیه کریمه برای اثبات اشتراط عصمت امام متوقف بر پاسخ به دو سوال مهم و اساسی است: ۱- مراد و مقصود از امام چیست؟ ۲- مراد از ظالم چیست؟ اما امام در آیه همان معنای متفاهم یعنی پیشوا و رهبر جامعه برای هدایت الهی است و احتمال معنای دیگر نظیر رسالت و نبوت منتفی است زیرا: حضرت ابراهیم (ع) در سن پیری بعد از نیل به مقام نبوت و رسالت صاحب فرزند شده است به دلیل آیات قرآنی مرتبط با بشارت و فرزنددار شدن حضرت ابراهیم (ع) مانند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ[۵۳].

و مراد از ظالم کسی است که از حدود و مقررات الهی تجاوز کند وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۴].

اشکال: برخی بر این استدلال اشکال کرده‌اند که: غیر معصوم مرادف با ظالم نیست بلکه مراد از ظالم کسی است که مرتکب گناه کبیره شده است بدون توبه و اصلاح[۵۵].

پاسخ: درکلمه "الظالمین" جمع محلی به الف و لام، تمام انواع ظلم در هر زمان و دوره‌ای و در هر مقدار از ظلم و تعدی را شامل است. پس غیر معصوم که از حدود الهی تعدی دارد، ظالم محسوب شده و از رسیدن به منصب الهی امامت بی نصیب است. علو منصب و جایگاه رفیع امامت و هدایت الهی به نحوی است که هرگونه سابقه سوء - ولو بعد از توبه - مانع رادع رسیدن به آن مقام است و افراد دارای پیشینه سوء در کسب اعتماد برای مناصب عالی آن هم در حد هادیان الهی موفقیت نخواهند داشت. علاوه بر اینکه مورد درخواست حضرت ابراهیم (ع) ذریه‌ای بوده که بعد از ظلم و تعدی موفق به توبه و اصلاح شوند، اما رفعت مقام امامت به گونه‌ای است که حتی شامل حال این افراد نمی‌گردد. توضیح مطلب اینکه فرزندان حضرت ابراهیم (ع) نسبت به ظلم و تعدی به چهار گروه قابل تقسیم هستند: اول: آنها که هرگز مرتکب ظلم نشده‌اند و در تمام زندگی از ستم و تعدی مبرا و پاکند. دوم: آنان که سرتاسر زندگی را با تعدی و ستم سپری کرده‌اند. سوم: آنان که ابتدای عمر گناهکار بوده اما توفیق توبه و اصلاح یافتند. چهارم: بر عکس گروه سوم: حال با تأمل می‌‌یابیم که درخواست حضرت ابراهیم که مورد قبول قرار نگرفت نمی‌تواند برای گروه دوم و چهارم باشد و ابراهیم (ع) هرگز برای این دو گروه تقاضای رسیدن به منصب والای امامت نمی‌کند[۵۶]. پس تقاضای حضرت ابراهیم (ع) برای گروه سوم بوده که پذیرفته نشد.

در پایان توجه به این نکته لازم است که دلالت آیه ابتلاء بر عصمت امام حتی مورد قبول برخی از دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است هرچند تلاش کرده‌اند در معنای امام تصرف کنند[۵۷].

یکی از ادله قرآنی اثبات عصمت امام، آیه ۱۲۴ سوره بقره است. این آیه، در کتاب‌های کلامی و تفسیری به آیه امامت یا ابتلا نام گرفته است:وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۸].

بر پایه آیه بالا، از راه‌های متعدد و بیان‌های مختلف، بر اثبات عصمت امام استدلال شده که اثبات عصمت امام با توجّه به واژه الظَّالِمِينَ از جمله آنهاست.

این استدلال، دو مقدمه دارد:

  1. انسان غیر معصوم، ظالم است.
  2. ظالم، برای امامت شایستگی ندارد.

نتیجه: غیر معصوم شایستگی امامت ندارد.

تبیین مقدمه نخست: غیر معصوم از حدود الهی تجاوز می‌کند و هر کس که از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است: وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۹].

مقدمه دوم نیاز به تبیین ندارد؛ چرا که خدای متعال فرموده است، امامت به ظالمان نمی‌رسد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.

شهید قاضی نورالله شوشتری و علامه طباطبایی دلالت این آیه را بر عصمت امامان چنین تقریر نموده‌اند: انسان‌ها به تقسیم عقلی، از چهار گونه بیرون نیستند[۶۰].

  1. در همه عمر معصوم باشند.
  2. در همه عمر گناه‌کار باشند.
  3. در ابتدا، معصوم و در انتها، گناه‌کار باشند.
  4. در ابتدا، گناه‌کار و در انتها، معصوم باشند.

از این احتمالات چهارگانه، احتمال دوم و سوم قطعاً در درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند برای فرزندان نبوده؛ زیرا آن بزرگوار اشرف از آن است که برای این دو گروه در خواست امامت کند؛ از این رو، واژه قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي احتمال نخست و چهارم را در بر می‌گیرد. از سویی، خدا از این دو احتمال، ظالمان را استثناء نموده است، پس احتمال چهارم نیز، در در خواست حضرت جایگاهی ندارد. بدین‌سان، فقط احتمال نخست در آیه باقی می‌ماند و با آن، عصمت امام ثابت می‌شود.

اگر این آیه را در کنار آیات دیگری قرار دهیم، استدلال روشن‌تر می‌شود، آنجا که می‌فرماید: سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۶۱].

بر پایه آیات بالا، ذرّیه حضرت ابراهیم دو گونه‌اند: محسن و ظالم؛ خدای متعال در آیه لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۶۲]، امامت را از ظالمان نفی کرد، پس فقط امامت به محسنان می‌رسد[۶۳].

تدبر در آیه ابتلا، ما را به این نکته ارزشمند رهنمون می‌سازد که مقام امامت تنها به انسان‌های معصوم از گناه اعطا می‌شود و کسی که ظلمی از او سرزده باشد، شایستگی دریافت این مقام را از دست می‌دهد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۶۴]. البته این سخن، بدین معنا نیست که هر کس معصوم باشد، حتماً به این مقام دست می‌یابد، بلکه عصمت یکی از شرایط رسیدن به این مقام است. با توجه به این مطلب، سخن کسانی که از سویی، با تفکیک مقام نبوت و امامت، بر نظریه هدایت باطنی امام اصرار دارند و از سوی دیگر، بر این باورند که مقام امامت، هر چند به گونه‌ای ضعیف‌تر، به تمام فرزندان حضرت ابراهیم (ع) که معصوم بوده‌اند، می‌رسد[۶۵]، نادرست و خودمتناقض است؛ زیرا اگر کسی به صرف معصوم بودن، شایستگی رسیدن به این مقام را داشته باشد، پس تمام پیامبران، که همه نیز معصوم هستند، باید امام هم باشند و در این صورت تفکیک میان نبوت و امامت، امری لغوی خواهد بود؛ مگر آنکه ایشان نیز بر این باور باشند که عصمت تنها یکی از شرایط رسیدن به مقام امامت است[۶۶]

معنای عهد

به نظر برخی، این آیه، در صورتی دلالت بر عصمت دارد که ثابت شود امامت، عهد خداست و چون شیعه، نصب امام را از جانب خدا با نص، واجب می‌داند، لذا امامت، عهد خداست و عصمت، با این آیه ثابت می‌شود.

زمخشری نیز از علمای معتزله می‌گوید: طبق این آیه، امامت به کسی می‌رسد که عادل و از ظلم، مبرّا باشد[۶۷].

اما برخی می‌گویند، در آیۀ قرائتی است که به ما می‌فهماند منظور از "عهد" در آیه، همان امامت است نه نبوت و... مثلاً، از جمله وَمِن ذُرِّيَّتِي به دست می‌آید که ابراهیم دارای فرزند بوده و یا لااقل از داشتن فرزند مأیوس نبوده در حالی که ابراهیم تا دوران کهنسالی فرزند نداشت و گواه دیگر اینکه قطعا یکی از مهم‌ترین امتحانات ابراهیم همان امتحان او به ذبح فرزندش اسماعیل بود[۶۸]. و همچنین از ظاهر آیه به دست می‌آید که این اولین وحی الهی به ابراهیم نبوده و او قبلاً به مقام پیامبری رسیده زیرا چنین درخواست بزرگی در اولین وحی الهی، از مقام ابراهیم، بسیار به دور است[۶۹].

معنای ظلم

ظلم در مقابل عدل و به معنای قراردادن شیء در غیر جایگاه شایسته آن است از آیات قرآن کریم به دست می‌آید که معصیت، ظلم به شمار می‌رود: وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [۷۰]. پس تنها کسی به مقام امامت نایل می‌گردد که معصیت و گناهی از او سرنزند.

فرزندان حضرت ابراهیم (ع)، چهار دسته‌اند:

  1. اول: کسانی که همیشه مرتکب گناه می‌گردند.
  2. دوم: کسانی که ابتدا ظالم نبوده‌اند ولی عاقبت به شر شدند.
  3. سوم: کسانی که ظالم بوده‌اند ولی عاقبت به خیر شدند.
  4. چهارم: کسانی که هرگز گناه نکرده‌اند.

درخواست امامت برای گروه اول و دوم، شایسته یک مؤمن نیست چه رسد به ابراهیم خلیل، بنابراین درخواست وحی منحصر در دو دسته سوم و چهارم است که خداونند گروه سوم را مستثی کرده است.

این معنا، در برخی روایات مورد تأیید قرار گرفته: پیامبر اکرم (ص) خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) فرمود:{{عربی|" مَنْ‏ سَجَدَ لِصَنَمٍ‏ مِنْ‏ دُونِي‏ لَا أَجْعَلُهُ‏ إِمَاماً أَبَداً، وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۷۱][۷۲].

اشکال: از مفاد آیه استفاده نمی‌شود که تنها معصوم، شایسته مقام امامت است، زیرا مشرک و گناه‌کار نبود، اعم از معصوم بودن است.

پاسخ:

  1. اولاً، طبق مبنای اشاعره، هر کس مرتکب گناه نشود معصوم خواهد بود.
  2. ثانیاً، هرگاه کسی در طول عمر خویش نه در پنهان و نه در آشکار مرتکب گناه نشود، چنین فردی از اغوای شیطان مصون بوده است و معصوم یعنی همین زیرا قرآن می‌فرماید: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ [۷۳].

اشکال: معصیت، اعم از ظلم است زیرا اگر کسی معصیت کند و از گناه خویش توبه نماید، پس از آن ظلم نخواهد بود.

پاسخ: با توجه به تقریری که در تفسیر آیه بیان شد، مقصود از ظالم، اعم از ظالم در گذشته و در زمان حال است[۷۴].

دوم: دلالت بر نصب الهی امام

مقام امامت، یعنی همان پیشوایی بر مردم، تنها با جعل الهی به کسی داده می‌شود: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۷۵]؛ چنان‌که وقتی حضرت ابراهیم (ع) خواستار اعطای این مقام به فرزندان خود شدند، خداوند متعال درخواست ایشان را به طور مشروط پذیرفت[۷۶]

سوم: دلالت بر عصمت امام

تدبر بیشتر در آیه ابتلا، ما را به این نکته ارزشمند رهنمون می‌سا زد که مقام امامت تنها به انسان‌های معصوم از گناه اعطا می‌شود و کسی که ظلمی از او سرزده باشد، شایستگی دریافت این مقام را از دست می‌دهد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۷]. البته این سخن، بدین معنا نیست که هر کس معصوم باشد، حتماً به این مقام دست می‌یابد، بلکه عصمت یکی از شرایط رسیدن به این مقام است. با توجه به این مطلب، سخن کسانی که از سویی، با تفکیک مقام نبوت و امامت، بر نظریه هدایت باطنی امام اصرار دارند و از سوی دیگر، بر این باورند که مقام امامت، هر چند به گونه‌ای ضعیف‌تر، به تمام فرزندان حضرت ابراهیم (ع) که معصوم بوده‌اند، می‌رسد[۷۸]، نادرست و خودمتناقض است؛ زیرا اگر کسی به صرف معصوم بودن، شایستگی رسیدن به این مقام را داشته باشد، پس تمام پیامبران، که همه نیز معصوم هستند، باید امام هم باشند و در این صورت تفکیک میان نبوت و امامت، امری لغوی خواهد بود؛ مگر آنکه ایشان نیز بر این باور باشند که عصمت تنها یکی از شرایط رسیدن به مقام امامت است[۷۹].

پیامبری که هدایت کننده مردم است، خود باید به وسیله خداوند هدایت شده باشد؛ چنان‌که خداوند متعال پس از ذکر نام برخی از پیامبران، خطاب به پیامبر اعظم (ص) می‌فرماید: أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ... * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۸۰].

آنچه که از مجموع آیات می‌توان به دست آورد، این است که پیامبران، به دلیل داشتن شأن هدایت‌گری، انسان‌هایی معصوم‌اند. بدین بیان که پیامبر اکرم (ص) براساس آیات قرآن کریم، الگوی مطلق مردم است[۸۱] و سخنی از روی هوا و هوس نمی‌گوید، بلکه آنچه بر زبان می‌آورده وحی است[۸۲]. همچنین، مردم به اطاعت از اوامر و نواهی او مأمورند[۸۳]؛ اطاعت از او، به منزله اطاعت از خداوند به شمار می‌رود[۸۴]؛ فرمانبرداری او، موجب همراهی با پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان[۸۵] و نیز ورود به بهشت خواهد شد[۸۶].

تمام مطالب یاد شده، نشان از عصمت پیامبر (ص) دارد. اینک خداوند متعال رسول اکرم (ص) را به پیروی از هدایت‌های پیامبران هدایت‌گر پیشین و اقتدای به آنها فرمان می‌دهد؛ پیامبرانی که خداوند متعال آنها را هدایت کرده است: أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ... * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۸۷].

به نظر می‌رسد، مجموع آیات، بر عصمت هادیان (پیامبران) دلالت دارد؛ در غیر این صورت، پیروی رسول گرامی اسلام (ص) که خود معصوم‌اند، از ایشان، چندان موجه به نظر نمی‌آید.

افزون بر آن، چنان‌که گذشت، یکی از شاخه‌های هدایت هادیان (پیامبرانتزکیه انسان‌هاست. پیش‌تر بیان شد که تزکیه مربوط به بخش اعمال انسان است. در حقیقت، پیامبر می‌آید تا انسان‌ها را از طریق پاک‌سازی اعمالشان، از پلیدی‌ها برهاند و به تکامل برساند. کسی که برای تزکیه و تکامل انسان‌ها و رساندن ایشان به هدف آفرینش، برانگیخته شده است، چگونه می‌شود که خود دارای اعمالی ناپاک و انسانی تزکیه نشده باشد؟

آیه دیگری نیز که می‌تواند مؤید این مدعا باشد، آیات ۸۰ تا ۸۳ سوره انعام است که در شأن حضرت ابراهیم (ع) نازل شده است. پس از آنکه ایشان به هدایت قوم خود پرداخت، با مخالفت آن قوم مواجه شد: وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ[۸۸].

در این آیه، حضرت ابراهیم (ع) خود را هدایت شده به وسیله خداوند متعال معرفی می‌کند. در آیه ۸۱ قسمتی از احتجاجات حضرت ابراهیم (ع) با آن قوم بیان شده است و در آیه ۸۲ و ۸۳ چنین می‌آید: الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ * وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۸۹].

بلافاصله، پس از این دو آیه، خداوند متعال از پیامبرانی همچون اسحاق، یعقوب، داوود، سلمان و ایوب (ع) یاد کرده است و آنها را هدایت شده به وسیله خود معرفی می‌کند و در پایان می‌فرماید: وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ[۹۰].

براساس این آیات، مُهْتَدُونَ، البته آن‌گاه که این واژه برای پیامبران به کار رود[۹۱]، کسانی‌اند که ایمان آنها هرگز با ظلم همراه نشده است و در جایگاهی امن و در مسیر هدایت قرار دارند.

روشن است که گناهکار نمی‌تواند خود را در امنیت ببیند؛ ضمن آنکه در این آیه، واژه نکره و در سیاق فعل نفی آمده است و به لحاظ ادبی، بر نفی مطلق ظلم دلالت می‌کند؛ از این‌رو، باید گفت: ایمان مُهْتَدُونَ به هیچ ظلم و گناهی آلوده نشده است. بنابراین، ویژگی دیگر پیامبرِ هادی معصوم بودن اوست[۹۲].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  2. ر. ک: المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
  3. برگرفته از تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴؛ تفسیر مجمع البیان، جزء اول، ص۴۵۶ - ۴۵۷.
  4. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  5. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  6. علت این برتری در صفحه قبل بیان شد. البته توجه شود بسیاری از پیامبران از جمله حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر اکرم (ص) از این قسم امامت نیز برخوردار بوده‌اند.
  7. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۹-۸۱.
  8. مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
  9. معجم مقائیس اللغة، ص۴۸، الامام کل من اقتدی به و قدم فی الأمور، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷ الامام کل من ائتمَّ به قوم.
  10. اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ فؤائدالمعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷.
  11. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  12. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  13. تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰.
  14. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶. قال أهل التحقیق: المراد من الإمام هاهنا النبی و یدل علیه وجوه. أحدها: أن قوله: للناس إماما یدل علی أنه تعالی جعله إماما لکل الناس و الذی یکون کذلک لا بد وأن یکون رسولا من عند الله مستقلاً بالشرع لأنه لو کان تبعاً لرسول آخر لکان مأموماً لذلک الرسول لا إماماً له، فحینئذ یبطل العموم. و ثانیها: أن اللفظ یدل علی أنه إمام فی کل شیء و الذی یکون کذلک لا بد و أن یکون نبیاً. و ثالثها: أن الأنبیاء (ع) أئمة من حیث یجب علی الخلق اتباعهم، قال الله تعالی: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا و الخلفاء أیضاً أئمة لأنهم رتبوا فی المحل الذی یجب علی الناس اتباعهم و قبول قولهم و أحکامهم و القضاة فی الفقهاء أیضاً أئمة لهذا المعنی، و الذی یصلی بالناس یسمی أیضاً إماماً لأن من دخل فی صلاته لزمه الائتمام به.
  15. سبحانی، جعفر (۱۴۲۵ق)، منشور جاوید، ج۵، ص۲۵۳.
  16. منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۴ -۲۳۷.
  17. المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳؛ تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۸.
  18. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۷ ب به بعد.
  19. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۱۸.
  20. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  21. «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.
  22. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.
  23. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  24. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  25. المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
  26. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  27. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۳۲-۱۳۸.
  28. اللوامع الالهیه، ص۳۳۲ - ۳۳۳؛ الشافی، ج۳، ص۱۴۱.
  29. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  30. احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۳۹۶: إن سؤال الإمامة إما أن کان لبعض ذریته المسلمین العادلین مدة عمرهم أو لذریته الظالمین فی تمام عمرهم أو لذریته المسلمین العادلین فی بعض أیام عمرهم الظالمین فی البعض الآخر، لکن یکون مقصوده إیصال ذلک إلیهم حال الإسلام و عدالتهم أو للأعم من ذلک، فعلی الاول یلزم عدم مطابقة الجواب للسؤال، و علی الثانی یلزم طلب الخلیل ذلک المنصب الجلیل للظالم حال ظلمه فی هذا لا یصدر عن عاقل بل جاهل من أمته فضلا عنه، و علی الثالث و الرابع یلزم المطلوب و هو أن الامامة مما لا ینالها من کان کافرا ظالما فی الجملة و فی بعض أیام عمره؛ الصوارم المهرقة فی رد الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۷۷.
  31. «درود بر ابراهیم * و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان او از بندگان مؤمن ما بود * و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود * و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۰۹-۱۱۳.
  32. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۷: و در تفسیر عیاشی به سندهایی چند از صفوان جمال روایت کرده که گفت:.
  33. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۳۹-۱۴۱.
  34. اصول کافی، ج۱، ص۲۴۶، باب طبقات انبیاء و ائمه، حدیث ۲ و ۴.
  35. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.
  36. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  37. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  38. «و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱.
  39. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید.».. سوره بقره، آیه ۵۴.
  40. «ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کرده‌ایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  41. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  42. «و آنان که آیات ما را دروغ شمرند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزند دمساز آتشند؛ آنها در آن جاودانند * ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟.».. سوره اعراف، آیه ۳۶-۳۷.
  43. «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
  44. «و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
  45. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  46. «و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  47. اصول کافی، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه (ع)، حدیث ۴.
  48. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  49. «و برپا داشتن نماز و دادن زکات را» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  50. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  51. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۴۰-۴۷.
  52. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  53. «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
  54. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  55. شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۱.
  56. مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۴۱۰. و امامت پژوهی، ص ۲۶۸.
  57. ر. ک: التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴۵۷ و امامت پژوهی، ص ۲۶۷.
  58. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  59. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  60. احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۳۹۶: إنّ سؤال الإمامة إما أن کان لبعض ذریته المسلمین العادلین مدّة عمرهم أو لذریته الظالمین فی تمام عمرهم أو لذریته المسلمین العادلین فی بعض أیّام عمرهم الظالمین فی البعض الآخر، لکن یکون مقصوده (ع) إیصال ذلک إلیهم حال الإسلام و عدالتهم أو للأعم من ذلک، فعلی الاول یلزم عدم مطابقة الجواب للسؤال، و علی الثانی یلزم طلب الخلیل ذلک المنصب الجلیل للظالم حال ظلمه و هذا لا یصدر عن عاقل بل جاهل من أمته فضلا عنه و علی الثالث و الرابع یلزم المطلوب و هو أنّ الإمامة ممّا لا ینالها من کان کافرا ظالما فی الجملة و فی بعض أیام عمره؛ الصوارم المهرقة فی رد الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۷۷.
  61. «درود بر ابراهیم و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم بی‌گمان او از بندگان مؤمن ما بود و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۰۹-۱۱۳.
  62. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  63. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۴۴-۴۷.
  64. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  65. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴.
  66. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۱.
  67. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۸ - ۱۵۹.
  68. ر. ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۳۸.
  69. ر. ک. امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص ۱۴۶.
  70. و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند؛ سوره بقره، آیه:۲۲۹.
  71. شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۷۹.
  72. ر. ک. امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۴۶ - ۱۴۷؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۳۸- ۲۴۰.
  73. به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد. مگر از میان آنان بندگان نابت را؛ سوره ص، آیه:۸۲ - ۸۳.
  74. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۴۰.
  75. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  76. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۰.
  77. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  78. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴.
  79. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۱.
  80. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم... * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!.».. سوره انعام، آیه ۸۹-۹۰.
  81. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  82. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  83. ...وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا... «...و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید.».. سوره حشر، آیه ۷.
  84. مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  85. وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  86. تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.
  87. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم... * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!.».. سوره انعام، آیه ۸۹-۹۰.
  88. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟» سوره انعام، آیه ۸۰.
  89. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند * و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۲-۸۳.
  90. «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود» سوره انعام، آیه ۸۷-۸۸.
  91. گفتنی است، مفهوم مُهْتَدُونَ یا مُهْتَدِي برای دیگر مؤمنان نیز به کار رفته است: أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ («بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۷). از این‌رو، ممکن است گفته شود مفهوم مهتدون دلالتی بر عصمت ندارد. پاسخ این اشکال با توجه به آنچه در متن آمده است، روشن می‌شود؛ بدین بیان که مفهوم مهتدون، به خودیِ خود، بر عصمت دلالتی ندارد و می‌تواند دارای مراتبی باشد؛ چنان‌که می‌توان به کسی که از کفر وارد حوزه ایمان به خدا می‌شود نیز مهتدی گفت. با وجود این، چنین کسی به صرف ایمان به خدا، از آتش جهنم ایمن نیست. بالاترین مرتبه مهتدون، چنان‌که در آیه ۸۱ سوره انعام بیان شد، از آنِ کسانی است که در حاشیه امن قرار دارند؛ چنین مفهومی از مهتدون است که مساوق با معصوم است و خداوند متعال چنین مفهومی را بر پیامبران خود اطلاق کرده است.
  92. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۲۴۴.