ابوطالب، عموی حضرت محمد (ص) و پدر امام علی (ع)، ۳۵ سال پیش از تولد پیامبر (ص) در مکه به دنیا آمد. همسر او فاطمه بنت اسد است و از فرزندان او می‌توان به طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی (ع) اشاره کرد. او مردی تاجر و سخاوتمند بود و پس از فوت عبدالمطلب، حامی و سرپرست حضرت محمّد (ص) شد. به دلیل شرایط آن زمان و حمایت از برادرزاده‌اش، ایمان خود را مخفی می‌کرد. ایشان سرانجام در سال دهم بعثت و بعد از خروج رسول خدا (ص) و بنی هاشم از شعب ابی طالب، در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت و در مکه به خاک سپرده شد.

عبدمناف بن عبدالمطلب
تصویر قدیمی مکه
نام کاملعبدمناف عمران بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف قرشی
جنسیتمرد
کنیهابوطالب
از قبیلهقریش
از تیرهبنی‌هاشم
همسرفاطمه بنت اسد
پسر
خویشاوندانپیامبر خاتم (برادرزاده)
تاریخ تولد۵۳۵ میلادی
محل تولدمکه
محل زندگیمکه
درگذشتدهم بعثت، مکه
طول عمر۸۷ سال
محل آرامگاهقبرستان حُجون
از اصحابپیامبر خاتم
فعالیت‌های او
علت شهرت

نام و نسب

ابوطالب، عبدمناف عمران بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف قرشی، عموی حضرت محمد (ص) و پدر ارجمند امام علی (ع) و از بزرگان مکه بود که در سال ۵۳۵ م، یعنی ۳۵ سال پیش از تولد پیامبر (ص) و ۷۵ سال قبل از بعثت در مکه به دنیا آمد[۱]. همسر ابوطالب، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است که با ابوطالب در جد خود «هاشم» مشترک‌اند. وی را از آن جهت که نخستین فرزندش، طالب نام داشت، ابوطالب نامیدند و به همین کنیه نیز مشهور است. پدرش عبدالمطلب نیز از بزرگان بانفوذ مکه به شمار می‎رفت و مادرش فاطمه، دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بود[۲].

خانوادۀ ابوطالب، نخستین خانواده‌ای است که در آن هر دو زوج، هاشمی هستند. از فرزندان مشهور ابوطالب می‌‎توان به طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی (ع) و از دختران او به ام‎هانی اشاره کرد[۳].[۴]

سرگذشت زندگی

جایگاه اجتماعی

ابوطالب مانند بیشتر رؤسای قریش، مردی تاجر و سخاوتش بین اهل مکه معروف و مشهور بود[۵]. با اینکه ابوطالب، مردی تاجر و از سخاوتمندان قریش به شمار می‎رفت در دورانی که خشکسالی همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین آب زائران خانۀ خدا با مشکل روبه رو شد، از این‎رو برای رفع آن، دو سال پیاپی مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، عباس قرض گرفت. ابوطالب در سال سوم و در پی ناتوانی در بازپرداخت بدهی‎اش مجبور شد سقایت حجاج را به عباس واگذار کند[۶] و سقایت، منصبی بود که عبدالمطلب در روزهای پایانی عمر خود برای او تعیین کرده بود[۷]. از این‎رو به خاطر تنگدستی سرپرستی دو تن از فرزندانش، علی (ع) و جعفر را پیامبر (ص) و عباس، برادرش عهده‌دار شدند.

ابوطالب انسانی عادل بود به‌‎گونه‌‎ای که مکّیان در موارد اختلاف او را به حکمیّت و داوری بر‎می‌‎گزیدند. او نخستین کسی است که در دوران جاهلیّت آیین سوگند و شهادت اولیای دم را پایه گذاشت و بعدها این سنت جزء قوانین حقوق اسلامی قرار گرفت.

ابوطالب افزون بر مناصب و موقعیت والای اجتماعی که داشت، از قریحۀ شاعری نیز برخوردار بود. اشعار او به لحاظ تاریخی و اجتماعی مورد توجه ادبا و ادب‌پژوهان قرار گرفته است. بسیاری از اشعار منصوب به ابوطالب در مدح پیامبر و دین اسلام سروده شده است[۸].

خدمات به اسلام و پیامبر خاتم (ص)

ابوطالب پس از فوت عبدالمطلب، حامی و سرپرست برادرزاده‌اش حضرت محمّد (ص) شد. پیامبر از ۸ سالگی در خانۀ ابوطالب رشد کرد و پرورش یافت. وقتی رسول خدا (ص) به نبوت مبعوث شد، حمایت ابوطالب یکی از قوی‎ترین پشتوانه‎های وی بود و همۀ توان او در راه محمد (ص) و دین او صرف شد هرچند صلاح نمی‎دید گرایش خود را به اسلام، علنی و اظهار کند، ولی در باطن به اسلام ایمان آورده بود؛ زیرا در صورت علنی کردن ایمان خویش دیگر نمی‌‎توانست به‎عنوان سرپرست قبیله و حاکم بین مشرکان از نفوذ خود در حمایت از دین نوپای اسلام بهره ببرد. در این زمینه گفته شده: مغرضان چون نتوانستند دربارۀ علی (ع) نقطۀ ضعف و عیبی بیابند به پدر او پرداختند و از طریق تشکیک در ایمان او خواستند علی (ع) را مورد نقد قرار دهند در حالی که روحیات و باطن هرکس را از سخنان و سیره و زندگیش و نیز آنچه نزدیکان و بستگانش دربارۀ او می‌گویند بهتر می‎توان شناخت»[۹]. اشعار و کلمات ابوطالب و سخن دیگران دربارۀ وی و احادیثی که دربارۀ اوست بیانگر چهرۀ نورانی سیّد ابطح و بزرگ قریش است، همچنین تألیفاتی که دربارۀ اثبات ایمان او نگاشته شده همگی دال بر آن است که «ایمان ابوطالب» از مسلّمات اعتقادی شیعه و اهل بیت (ع) است[۱۰]. جایگاه بلند اجتماعی ابوطالب در میان قریش و مردم مکه و حمایت بی‌دریغ او از پیامبر خدا (ص)، مانع اصلی آزار رساندن قریش به آن بزرگوار بود[۱۱].

برخی از مواردی که نشان دهندۀ محبت و ایمان ابوطالب به پیامبر (ص) است عبارت‌اند از:

  1. همراه خود بردن پیامبر (ص) در سفرهای تجاری: ابوطالب با همۀ وجود به پیامبر (ص) محبت می‎ورزید و او را از خود جدا نمی‎کرد و در سفرهای تجاری او را همراه خود می‎برد و از وی مواظبت کامل می‌‎کرد؛ زیرا هم مقام والای برادرزاده را می‎دانست و هم از دشمنی دشمنان نسبت به آن حضرت باخبر بود. در یکی از این سفرهای تجاری به شام، بحیرای راهب سیمای پیامبر را شناخت و او را به پیامبری بشارت داد[۱۲].
  2. همراه پیامبر (ص) در محاصرۀ شعب ابوطالب: جایگاه بلند اجتماعی ابو‎طالب در میان قریش و مردم مکه و حمایت بی‎دریغ او از پیامبر خدا (ص)، مانع اصلی آزار رساندن قریش به آن بزرگوار بود و در محاصرۀ شعب ابوطالب آن بزرگوار، همراه پیامبر (ص) و مؤمنان بود و دشواری‌‎های محاصرۀ اقتصادی را در کهن‎سالی به جان خرید و از حمایت پیامبر خدا دست برنداشت. ابوطالب، حقی بس بزرگ بر اسلام و مسلمانان در آن روزگار غربت دین دارد. آن‌ بزرگوار پس از خروج از شِعب ابو‎طالب، زندگی را به درود گفت. با مرگ او و خدیجه (س)، پیامبر خدا (ص)، دو تن از حامیان استوار، صدیق و فداکارش را از دست داد و پس از آن، شکنجه و آزار مؤمنان به دست قریش، فزونی یافت[۱۳].
  3. حمایت از مسلمانان در سفر آنها به حبشه: ابوطالب در سفر مسلمانان به حبشه به حمایت از آنان پرداخت و شعری در مدح نجاشی، پادشاه آن سرزمین سرود[۱۴].
  4. مفقود شدن پیامبر (ص) و تصمیم ابوطالب به انتقام از سران قریش: ابوطالب به گمان آنکه قریشیان، پیامبر (ص) را از میان برده‌‎اند، تصمیم به قتل همۀ سران قریش گرفت[۱۵].
  5. جریان یوم الانذار: از میان موارد متعدد حوادث مربوط به پیامبر (ص) و ابوطالب، می‎توان به جریان یوم الانذار اشاره کرد. در جلسه‎ای که پیامبر (ص)، اقوام و خویشان خود را مهمان کرد تا آنان را به دین اسلام دعوت کند، وقتی با مخالفت ابولهب، عموی خود روبه‌رو شد، ابوطالب به پا خواست و به بهترین شکل از رسول خدا (ص) دفاع کرد[۱۶].
  6. آرام کردن سران مشرک مکه: رسول اکرم (ص) در طول سه سال دعوت مخفیانه، همواره از طرف ابوطالب پشتیبانی می‎شد و پس از آنکه رسالت خود را آشکار کرد نیز این چنین بود. زمانی که رسول الله (ص) مخالفت خود را با شیوه و آیین مشرکان، اظهار و بت‌ها و افکار جاهلی آنان را انکار کرد، گروهی از سران مشرک مکه نزد ابوطالب رفتند و خواستار مقابلۀ جدی با ایشان شدند. در این گروه که ابوسفیان، ابوجهل، ولید بن مغیره، عاص بن وائل و... حاضر بودند، ابوطالب با خوشرویی و ملایمت، آنان را آرام کرد[۱۷].[۱۸]

اسلام و ایمان

از آنجا که مغرضان با ایجاد شک در ایمان وی یا در نسبت کفر دادن به او، قصد سست کردن پایه‌های اوّلیۀ اسلام یا ایجاد وهن و عیب دربارۀ حضرت امیر (ع) داشته‌اند، عالمان دین به دفاع از کیان مذهب و اثبات پاک و مؤمن بودن دودمان و اجداد علی (ع) پرداخته و در این موضوع، کتاب‌هایی تألیف کرده‌اند.

در مقدمۀ کتاب «ایمان ابی طالب»[۱۹] نام ۳۷ کتاب از کهن‌ترین زمان‌ها تا عصر حاضر آورده شده که به این موضوع پرداخته است و همۀ اینها نوعی دفاع از ساحت امیر ولایت، علی بن ابی طالب (ع) است[۲۰]. اصبغ بن نباته می‌‌گوید: شنیدم امیرمؤمنان (ع) می‌فرماید: «به خدا سوگند، نه پدرم و نه جدم عبد المطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، هرگز بتی را نپرستیدند». به ایشان گفته شد: پس چه می‌پرستیدند؟ فرمود: «به سوی کعبه و بر دین ابراهیم، نماز می‌گزاردند و چنگ‌زننده به آن بودند»[۲۱].

اسحاق بن جعفر می‌‌گوید: به امام صادق (ع) گفته شد: آنان ادعا می‌کنند ابوطالب، کافر بود. فرمود: «دروغ می‌گویند. چگونه کافر باشد و حال آنکه می‌گوید: آیا نمی‌دانید ما محمد را پیامبری یافتیم‌ همچون موسی که [نامش‌] در اولین کتاب، نگاشته شده است»؟! و در حدیثی دیگر آمده که فرمود: «چگونه ابوطالب کافر باشد و حال آنکه می‌گوید: بی‌گمان دانستند که فرزند ما دروغگو نیست‌. نزد ما توجهی به گفته‌های یاوه نمی‌شود. روسپیدی که با روی او از ابر سپید، باران می‌طلبند، فریادرس یتیمان، نگاهدار بیوگان»[۲۲].

شعب ابی‌طالب

قبرستان ابی‌طالب

رحلت و محل دفن

ابوطالب سه سال قبل از هجرت، در سال دهم بعثت و بعد از خروج رسول خدا (ص) و بنی هاشم از شعب ابوطالب، در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت و در مکه به خاک سپرده شد. مرگ وی، برای پیامبر بسیار سنگین بود چراکه یکی از مهم‎ترین حامیان خود را از دست داده بود. درّه‌ای که در مکه، محل محاصرۀ چندین سالۀ مسلمانان بود (شعب ابی‌طالب) و قبرستانی که هم‌اکنون نیز در مکه وجود دارد (قبرستان ابوطالب) به نام آن مرد بزرگ است. پیامبر خدا (ص) سال از دست دادن او را به عنوان فقدان قوی‌ترین پشتیبان، سال حزن و اندوه نامید و پس از آن نتوانست در مکّه بماند و مقدّمات هجرت به مدینه را فراهم آورد. روایت شده است پیامبر اندکی پس از ارتحال ابوطالب، وارد خانه شد. ابوطالب را در پارچه‌ای پیچیده بودند. پیامبر با عمویش اینگونه سخن گفت: «ای عمو، مرا که یتیم بودم سرپرستی کردی در کوچکی پرورشم دادی و در بزرگی یاری‌ام کردی. خداوند از جانب من به تو پاداش خیر دهد» آنگاه به امام علی (ع) فرمان داد که پدرش را غسل دهد[۲۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۲۱.
  2. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۵.
  3. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۸۷ـ۱۹۱.
  4. ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۲؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.
  5. صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۲، ص۱۴۷.
  6. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.
  7. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.
  8. ر.ک: میرزایی، عباس، ابوطالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۸۶؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۵.
  9. الغدیر، ج ۷ ص ۳۳۰.
  10. الغدیر، ج ۷ ص ۳۸۴.
  11. ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۸؛ دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۵ـ ۸۶.
  12. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۵.
  13. ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۲.
  14. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۸ـ ۱۵۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.
  16. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷ـ ۲۸.
  17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴.
  18. ر.ک: میرزایی، عباس، ابوطالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۸۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.
  19. از مجموعۀ آثار شیخ مفید، چاپ کنگرۀ هزارۀ شیخ مفید.
  20. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۸.
  21. «سَمِعتُ أمیرَ المُؤمِنینَ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ ـ یقولُ: وَاللهِ ما عَبَدَ أبی ولا جَدی عَبدُ المُطلِبِ ولا هاشِمٌ ولا عَبدُ مَنافٍ صَنَماً قَط! قیلَ لَهُ: فَما کانوا یعبُدونَ؟ قالَ: کانوا یصَلونَ إلَی البَیتِ عَلی‌ دینِ إبراهیمَ (ع)، مُتَمَسکینَ بِهِ»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ص ۱۷۴، ح ۳۲.
  22. عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الصادق (ع): «قیلَ لَهُ: إِنهُم یزعُمونَ أن أبا طالِبٍ کانَ کافِراً؟ فَقالَ: کذَبوا، کیفَ یکونُ کافِراً وهُوَ یقولُ: أ لَم تَعلَموا أنا وَجَدنا مُحَمداً نَبِیاً کموسی‌ خُط فی أولِ الکتبِ«؛ وفی حَدیثٍ آخَرَ:» کیفَ یکونُ أبو طالِبٍ کافِراً وهُوَ یقولُ: لَقَد عَلِموا أن ابنَنا لا مُکذبٌ‌ لَدَینا ولا یعبَأُ بِقِیلِ الأَباطِلِ‌ / وأبیضُ یستَسقَی الغَمامُ بِوَجهِهِ‌ ثِمالُ الیتامی‌ عِصمَةٌ لِلأَرامِل»»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۴۴۸، ح ۲۹.
  23. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۸ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۶.