افسانه غرانیق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

افسانه غرانیق عنوان داستانی است که در برخی متون و منابع اهل سنت نقل شده است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند. افسانه غرانیق به داستانی اشاره دارد که در آن رسول خدا هنگام نزول آیات سوره نجم تحت تسلط شیطان قرار گرفت و بدون آنکه خود متوجه گردد، برخی جملاتی که هم وزن با آیات این سوره بود و توسط شیطان به ایشان القاء شد را هنگام ابلاغ این سوره بر مردم قرائت فرمود که متضمن تعریف و تمجید از بت پرستان و بت‌های آنها بود تا آنجا که مورد اعتراض جبرئیل واقع شد. علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ آن وجود دارد، اشکالات دیگری نیز همچون مخالفت با بسیاری از آیات قرآنی که مشتمل بر عدم امکان تسلط شیطان بر انبیا است، ضعف های سندی و دلالی، تنافی با تاریخ و ... دارد.

شرح ماجرا

در برخی منابع تفسیری[۱]، حدیثی[۲] و تاریخی[۳] اهل سنت چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت می‌کردند، وقتی به این آیات رسیدند: أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۴]. ‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: "تلک الغرانیق[۵] العلی و ان شفاعتهن لترتجی"؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت می‌رود.

مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر(ص)، جز مخالفت با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر(ص) نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد ـ به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!

رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا(ص) نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! "من این لک هذا؟" این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی. جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟

آن‌گاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۶].

با نزول این آیات، به غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۷].[۸]

ادله بطلان حدیث غرانیق

علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانه‌ها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:

اشکالات سندی

اعتراف به جعلی بودن حدیث توسط بزرگان اهل سنت

بسیاری از صاحب‌نظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۹] و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند. نزدیک‌ترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها نقل کرده‌اند، ابن‌عباس است و حال آنکه ابن‌عباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است[۱۰]. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر می‌گردد[۱۱]؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابن‌عباس[۱۲] با توجه به آنچه گفته شد می‌توان چنین نتیجه گرفت که:

  1. بسیاری از علمای اهل سنت و قاطبه علمای شیعه این حدیث را جعلی و مخدوش دانسته‌اند.
  2. سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است[۱۳].
  3. راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر(ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند[۱۴].[۱۵]

مرسل بودن یکی از نقل‌های حدیث

همه روایات این قصّه جز طریق سعید بن جبیر، یا ضعیف است یا مقطوع[۱۶]. حدیث سعید نیز مرسل است که نزد جمهور محدّثان ضعیف به شمار می‌رود؛ زیرا ممکن است از فرد غیر موثّقی نقل کرده باشد[۱۷]. از سوی دیگر اگر احتجاج به حدیث مرسل درست باشد، در فروع است. در حالی که مسأله مورد بحث از عقاید به شمار می‌رود و نیاز به قطع دارد. علاوه بر این کسی که به اسناد این قصّه توجّه کند، در می‌یابد که به یک نفر از تابعان یا یکی از صحابه‌ای منتهی می‌شود که در آن زمان متولّد نشده بود[۱۸].

تناقض در نقل‌های مختلف حدیث

تناقضات فراوانی در نقل‌های مختلف این داستان به چشم می‌خورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را می‌نمایاند[۱۹]؛ یعنی اولاً در گوینده جملات "تلك الغرانيق العلى" اختلاف است که آیا پیامبر یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است؛ ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است؛ ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همین‌رو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۲۰].[۲۱]. برخی گفته‌اند که شب بعد از وقوع این جریان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و حضرت را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد. اما در برخی دیگر از نقل‌ها آمده است که افشای این جریان و آگاهی پیامبر از ماجرا تا مدت‌ها طول کشید؛ به طوری که مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با شنیدن خبر توافق پیامبر با قریش، به مکّه برگشتند. امّا پس از مدتی جبرئیل از نسخ آیات شیطانی خبر داد و مجدداً مشرکان سخت‌گیری‌های خود را آغاز کردند[۲۲]. همچنین، در بعضی از نقل‌ها، زمان سجده پیامبر و مشرکان، پس از اتمام آیه آخر سوره نجم عنوان شده، اما ظاهر برخی دیگر از روایات این است که پس از القای "تلک الغرانیق..." بوده است[۲۳].[۲۴]

خلاصه اینکه روایات افسانه غرانیق با هم تناقض دارند. در برخی روایات آمده: پیامبر (ص) در حال نماز این سوره را خواند، روایت دیگری می‌گوید: در حالی که در میان قوم خود، نشسته بود؛ یکی می‌گوید: در دل می‌خواند؛ دیگری می‌گوید: بر زبانش جاری شد. یکی می‌گوید: شیطان به آنان خبر داد که پیامبر (ص) چنین گفت. دیگری می‌گوید: مشرکان این سوره را خواندند. یکی می‌گوید: پیامبر (ص) به هنگام قرائت سوره متوجه شد؛ دیگری می‌گوید: تا شب متوجّه نشد[۲۵].[۲۶]

اشکالات محتوایی

تضاد حدیث غرانیق با ادله عصمت پیامبر

ادله عقلی و نقلی فراوانی بر عصمت پیامبران و به ویژه پیامبر خاتم(ص) از انواع معاصی، خطا، اشتباه و نسیان قبل و بعد از تصدی منصب نبوت دلالت دارند، گستره این ادله، به حدی است که مشتمل بر عصمت آن حضرت در دریافت و ابلاغ وحی نیز می‌شود و افسانه غرانیق با این ادله صحیح و قطعی الصدور در تضاد است و از آنجا که در این گونه موارد وظیفه ما عرضه این داستان بر قرآن کریم است، عصمت آن حضرت را پذیرفته و این داستان را کنار می‌گذاریم. در ادامه به برخی از ادله اثبات پیامبر خاتم اشاره می‌کنیم.

اول: دلایل نقلی

آیات مشتمل بر عصمت پیامبران

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. این آیات را می‌توان در چند دسته جای داد که عبارت‌اند از: آیات دال بر عدم تسلط شیطان بر پیامبران[۲۷]، آیات اصطفای الهی پیامبران[۲۸]، آیات دال بر امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران[۲۹]، آیات دال بر معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه[۳۰]، آیات دال بر اینکه اتمام حجت هدف از بعثت انبیا است[۳۱]، آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند[۳۲].[۳۳]

آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص)

آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را نیز می‌توان در چهار دسته کلی خلاصه نمود که عبارت‌اند از آیات مشتمل بر خبر از دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس[۳۴].[۳۵]، آیات دال بر امر به اطاعت مطلق از آن حضرت[۳۶]، آیات دال بر معرفی حضرت به عنوان اسوه حسنه، تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی پیامبر در برخی آیات.

دوم: براهین عقلی

مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبرخاتم (ص) که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از: برهان لزوم هدایت بشر، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۳۷]، برهان حفظ شریعت[۳۸]، برهان لزوم اطمینان[۳۹] و برهان لطف[۴۰].

سوم: اجماع مسلمانان بر عصمت پیامبر از کفر

به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام(ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بت‌ها[۴۱] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۴۲].[۴۳]

تنافی و مخالفت با سایر آیات قرآن

این حدیث مخالف قرآن است و حدیث مخالف قرآن بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۴۴].[۴۵]

وجوه مخالفت این حدیث با آیات قرآن نیز متعدد است و با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود.

  1. تنافی با آیاتی که همه گفتار و رفتار پیامبر را وحی می‌دانند: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۴۶]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر(ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟!
  2. تنافی با آیاتی که به نکوهش بت پرستان می‌پردازند: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۴۷]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی می‌توانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ[۴۸].
  3. تنافی با آیاتی که بر حفظ الهی پیامبر از وسوسه‌های شیطانی دلالت دارند: وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۴۹]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان می‌دهد کافران و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، پیامبر اکرم(ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می‌شود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۵۰]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم(ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۵۱].
  4. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی: إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۵۲]؛ از این آیات چنین استفاده می‌شود که اولا پیامبراکرم در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۵۳]؛ ثانیا آن حضرت در مقام انشا و ابلاغ، وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۵۴] و ثالثا در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۵۵].[۵۶]
  5. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر از صفات رذیله: آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگ‌دلی)[۵۷] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۵۸].
  6. تنافی با آیاتی که بیانگر نگهبانی فرشتگان از انبیا هنگام نزول وحی است: خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیام‌های الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۵۹] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند[۶۰].

تناقض با دعوت همیشگی پیامبر به توحید

این داستان، خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۶۱]؛ چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است[۶۲]: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۶۳]. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و انکار قریش، بر حضرت گران می‌آمد، آرزو می‌کرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۶۴].

تناقض با شأن نزول آیه

  1. ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید می‌کند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۶۵].
  2. در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم(ص) گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر(ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد[۶۶].
  3. همچنین در روایتی آمده است قریش به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه رحمت را به آیه عذاب و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان می‌آوریم که این آیه شریفه نازل شد[۶۷]. در پاره‌ای از روایات، نسبت‌های ناروایی به پیامبر(ص) داده شده است که تأویل پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمی‌توان به این روایات پیوند داد[۶۸].[۶۹]
  4. بر پایه اخباری، آیه درباره امیرمؤمنان، علی(ع) است. حضرت رسول(ص) که می‌دانست بسیاری از همان مسلمانان، به ویژه منافقان، با علی(ع) دشمنی دارند ـ چراکه او در جنگ‌ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته بود ـ هنگامی که امر الهی درباره نصب امیرمؤمنان، علی(ع) بر خلافت رسید، برای اینکه آنها دست از اسلام برندارند، در ابلاغ امر الهی قدری توقف کرد. خداوند برای اینکه مسلمانان بدانند حضرتش در اجرای اوامر الهی کوتاهی نمی‌کند، این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع غدیر خم که مسلمانان متفرق می‌شدند، وسعت داشت. در عبارت وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل كَادُوا همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود پیغمبر(ص) را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۷۰]، الَّذِي امیرمؤمنان است و موضوع وحی، تبلیغ خلافت و نصب علی(ع) است. لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که رسول خدا(ص) بر خلاف وحی الهی، غیر علی(ع) را بر خلافت نصب کند: وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۷۱] می‌گفتند اگر چنین کنی، ما تو را دوست خود می‌گیریم؛ غافل از اینکه آن حضرت، از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ بلکه آنچه می‌گوید، جز وحی نازل شده بر او نیست مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۷۲] و خداوند نیز می‌فرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۷۳].[۷۴]

ناهمخوانی با تاریخ

  1. اولاً حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمی‌کرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد.
  2. ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند.
  3. ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقه‌ترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت می‌داند و بر طعن راویان آن تأکید می‌کند[۷۵].
  4. رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است[۷۶].[۷۷]
  5. خامسا سوره نجم و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت می‌باشد و حال آنکه آیه تمنّی که این داستان به عنوان شأن نزول آن، مطرح می‌شود، در سوره حج واقع شده که به تصریح بسیاری از مفسران از سوره‌های مدنی است[۷۸].[۷۹]

عدم سوء استفاده دشمنان از این ماجرا

دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کردند و برای پراکندن مردم از گِرد او از انواع تهمت‌ها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند، چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟[۸۰].[۸۱]

سلب اعتماد عمومی از پیامبر

چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم(ص) و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد، این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۸۲].[۸۳]

عدم نقل گسترده ماجرا توسط مسلمانان و غیر آنها

اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند[۸۴].[۸۵]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۲۴۵، ۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص۳۸۶.
  2. تأویل مختلف الحدیث، ص۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص۳۵؛ ج ۱۲، ص۴۲.
  3. الطبقات، ج ۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۵۰، ۵۵۲؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷.
  4. «آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  5. غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.
  6. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  7. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  8. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱؛ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  9. تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
  10. و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
  11. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
  12. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۳۸-۲۴۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.
  13. نصب المجانیق، ص۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص۳۱۴ ـ ۳۱۵.
  14. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲.
  15. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.
  16. فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳.
  17. بنگرید: مقدمه ابن الصلاح، ص۲۶.
  18. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۳۹-۳۴۴.
  19. الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص۱۹.
  20. تاریخ قرآن، ص۱۵۸.
  21. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  22. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
  23. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
  24. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.
  25. بنگرید: الدر المنثور، ج۴، ص۱۹۴، ۳۶۶- ۳۶۸؛ سیره حلبی، ص۳۲۵- ۳۲۶؛ تفسیر طبری، ج۱۷، ص۱۳۱- ۱۳۴؛ فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)، ج۳، ص۱۳۷- ۱۴۰.
  26. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۳۹-۳۴۴.
  27. سوره حجر، آیه ۴۲.
  28. سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  29. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  30. سوره احزاب، آیه ۲۱؛ سوره ممتحنه، آیه ۴.
  31. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  32. سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  33. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  34. سوره نجم، آیات ۴-۲.
  35. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۷۳.
  36. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  37. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  38. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  39. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  40. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  41. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۲۶۳.
  42. روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص۱۴۸.
  43. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  44. الکافی، ج ۱، ص۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص۸۴.
  45. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  46. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  47. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند» سوره نجم، آیه ۲۳.
  48. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
  49. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  50. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  51. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  52. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  53. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  54. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  55. «و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
  56. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
  57. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  58. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
  59. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  60. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  61. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.
  62. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
  63. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  64. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  65. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
  66. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
  67. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.
  68. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.
  69. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۴۰۳-۴۰۸.
  70. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  71. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  72. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  73. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  74. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.
  75. ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
  76. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
  77. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.
  78. الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
  79. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۲۲-۱۲۹.
  80. التمهید، ج ۱، ص۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص۳۴۳ ـ ۳۴۴.
  81. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.
  82. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص۵۱.
  83. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  84. التمهید، ج ۱، ص۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص۸۸، ۹۰.
  85. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۸؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.