امامت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

قرآن کریم نخستین متنی است که از امامت و حقیقت آن سخن به میان آورده است. امامت به معنی رهبری جامعه اسلامی و جانشینی پیامبر اکرم (ص) در امور دینی و دنیوی، در قرآن از جایگاهی والا و بالا برخوردار است. طبق بیان قرآن دنیا و آخرت مردم با دو دسته از امامان هدایت و ضلالت گره خورده و اعلام مسئله‌ ولایت و امامت، به عنوان رسالتی الهی معرفی شده است. قرآن کریم در ضمن بیان اعطای ولایت به عنوان یکی از شئون امام و همطرازی اطاعت از امام با اطاعت خداوند و رسول الله، بیان می‌دارد که واگذاری این شأن و جایگاه اولا باید به جعل و نصب الهی باشد، ثانیا دارنده مقام امامت باید از اوصاف و شرایطی همچون عصمت و علم برخوردار باشد. در این صورت است که هدایت و عبادت که غایت خلقت جن و بشر است محقق می‌گردد.

معناشناسی

معنای لغوی

بهترین راه شناخت مفهوم امام و امامت، تمسک جستن و استمداد از کلام الهی یعنی قرآن کریم است. بیشترین کاربرد واژه «امام» در قرآن در معنای غالب لغوی آن است. امام در لغت به معانی پیشوا، پیشرو، مقدم، مقتدا، قیّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما[۱] و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار بگیرد، آمده است[۲].

معنای اصطلاحی

اصطلاح امامت در قرآن

در قرآن کریم کلمه "امام" و "ائمه" دوازده مورد به کار رفته است که در همه موارد به معنی مقتدا و پیشواست مانند: قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۳]، وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۴]، وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵]، يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۶]، فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ...[۷]، وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۸]، وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۹]، وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۱۰]. در این آیات شریفه کلمه امام به معنای پیشوا و مقتداست اعم از اینکه این پیشوا انسان باشد یا غیرانسان؛ مانند کتاب و جاده و طریق و اعم از اینکه امام بر حق باشد یا بر باطل. در آیه وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۱۱] هم تبعیت و تسلیم خلق در برابر قضاهای مبین و حتمی الهی لحاظ شده است و لذا خلق تابع و مقدرات مقتدا هستند و نوعی اقتدا و ایتمام و پیروی کردن در نظر گرفته شده است[۱۲].[۱۳]

کاربردهای امام در قرآن

هرچند لفظ «امامت» در قرآن به‌ کار نرفته؛ ولی واژه «امام» به صورت مفرد و جمع در ۱۲ مورد در قرآن استعمال شده است که برخی از آنها به موضوع امامت ارتباط دارد. این موارد به دو دسته قابل تقسیم است: مصادیق بشری و مصادیق غیر بشری.

  1. پیشوا: از جمله مصادیق بشری امام و امامت در قرآن، معنای پیشوایی است که سه دسته هستند:
    1. دسته اول: پیشوایی و امامت حق و بالاصاله که از آن به پیشوایان هدایت‌گر تعبیر می‌شود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۴]، وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۵]. البته گاهی به پیشوایی به حق به نحو جانشینی نیز به کار می‌رود: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۶]. امام حق در قرآن مصادیق گوناگونی دارد:
      1. پیامبران الهی[۱۷]؛
      2. بندگان شایسته خداوند (عباد الرحمن): وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۱۸]؛
      3. مستضعفان: وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۱۹].
    2. دسته دوم: پیشوایی و امامت باطل که از آن به پیشوایان ضلالت و گمراه کننده تعبیر می‌شود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۲۰].
    3. دسته سوم: جامع بین هدایت و ضلالت: در یک آیه نیز واژۀ امام به گونه ای به کار رفته که هم پیشوای حق و هم امام باطل و هم پیشوای بشری و هم پیشوای غیر بشری را شامل می‌شود: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۲۱][۲۲] درباره معنای واژۀ «امام» در این آیه، اقوال متعددی نقل شده است: پیامبران الهی؛ کتاب‌های آسمانی؛ هر کس که در دنیا از وی پیروی می‌کردند؛ کتاب آسمانی؛ کتاب اعمال افراد؛ مادران افراد[۲۳].[۲۴]
  2. کتاب (شریعت): وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ[۲۵] و أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۲۶]، در اینجا مقصود همان پیشوایی کتاب است و در حقیقت معنای لغوی امام حفظ شده است.
  3. طریق و راه روشن: وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۲۷]‏، معروف و مشهور این است که اشاره به شهر قوم لوط و شهر اصحاب ایکه[۲۸] است و کلمه «امام» به معنی راه و جاده است[۲۹][۳۰]
  4. لوح محفوظ (یا نامه اعمال): إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۳۱]، غالب مفسران[۳۲] «امام مبین» در این آیه را به عنوان «لوح محفوظ» یا همان کتابی که همه اعمال و همه موجودات و حوادث این جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسیر کرده‌اند[۳۳]. البته اینکه لوح محفوظ از جنس کتاب است، از دیگر آیات دانسته می‌شود؛ چنان‌که می‌فرماید: وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۳۴][۳۵]

با دقت در کاربردهای قرآنی «امام» می‌توان دریافت:

  1. نگاه قرآن به امام و امامت، هماهنگ با معانی لغوی، به معنی پیشوایی و مقتدا بودن و سرپرستی است؛
  2. این واژه به صورت مطلق به کار رفته که اگر جهت خاصی از هدایت و ضلالت در آن منظور باشد، باید با قرینه و قید و صفات و ویژگی‌ها مشخص شود؛
  3. از آنجا که هدف خلقت انسان و نزول قرآن، هدایت و سعادت انسان در سایه اطاعت و پیروی از پیشوا و امام است، با برشمردن ویژگی‌های امامان و پیشوایان باطل، لزوم اقتدا به پیشوایان حق را ضروری می‌سازد[۳۶].
ویژگی‌های امام حق
ویژگی‌های امام باطل
  1. دعوت به سوی آتش: مهم‌ترین ویژگی امامت باطل دعوت به سوی آتش است: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۳۷]، مراد از فرا خواندن به آتش، دعوت به معصیت و کفر و افعالی است که استحقاق عذاب جهنم و آتش را در پی دارد[۳۸].
  2. پیمان شکنی و طعن در دین: ویژگیِ دیگرِ امامان باطل، پیمان‌شکنی و طعن در دین و ازاین‌رو پیکار با آنها لازم است: وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ[۳۹].

افزون بر این، امامان باطل پس از مرگشان در دنیا به لعنت الهی گرفتار می‌شوند و در قیامت کسی آنان را یاری نمی‌کند و در آنجا از زشت چهرگان خواهند بود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ[۴۰].

نکتۀ قابل توجه آنکه خداوند در قرآن میان امام و پیروانش سنخیت برقرار کرده است و فرموده: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۴۱] و یا در مورد فرعونیان (که گمراه و جهنمی بودند) فرموده: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۴۲] و در باب امامان هدایت فرموده: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا[۴۳]، از این آیات روشن می‌شود که امامت در قرآن، به تعبیر دیگری به دو قسم امامت شیطان و طاغوت که امت و پیروانشان را به سوی جهنم سوق می‌دهند و امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت هدایت می‌نمایند؛ تقسیم می‌شود. خداوند این دو قسم رهبری را در آیه ۲۵۷ سوره بقره بیان فرموده: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۴۴].[۴۵]

اصطلاح امامت در کتب کلامی

هرچند این معنا به صورت مطلق و عام در قرآن ذکر شده است[۴۶]، اما با توجه به جعل الهی[۴۷] و غایت هدایت‌گری که برای آن منظور شده است[۴۸] و هدف و غایت از خلقت انسان، مراد از واژه «امام»، امام و پیشوای حق و هدایت است. در نتیجه امام، پیشوا و رهبر معصوم الهی است که حجت و خلیفۀ خدا در زمین بوده[۴۹] و امامت منصبی الهی و ریاست عمومی در امر دین و دنیا و مقامی دینی است که ادامه منصب نبوت و بالاتر از آن است که مؤلفه‌هایی چون ولایت[۵۰] و اطاعت[۵۱] را دربردارد[۵۲].

روابط مفهومی امامت با واژگان همسو

رابطه امامت با خلافت

رابطه امامت با ولایت

امامت در قرآن

واژۀ "امام" به صورت مفرد و جمع دوازده مرتبه در قرآن به کار رفته است. امام در این آیات به معنای:

  1. طریق و راه: فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۵۳]،
  2. شریعت: وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ[۵۴]،
  3. نامۀ اعمال: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۵۵]،
  4. پیشوایی بر حق بالاصاله: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۵۶]،
  5. پیشوایی به حق به نحو جانشینی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۵۷]،
  6. پیشوایی باطل: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۵۸]
  7. و به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا [۵۹] آمده است[۶۰].

افزون بر آیات فوق، آیات دیگری نیز با امامت پیوند دارد، از جمله:

  1. آیات هدایت: وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۶۱]،
  2. آیه همراهی با صادقان: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۶۲]،
  3. آیۀ ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۶۳]
  4. و آیه‌ای که می‌گوید اگر به برخی در زمین قدرت داده شود نماز را بر پا می‌دارند، زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[۶۴] و.... در روایت‌های فراوانی نیز مصادیق یا تأویل آیاتی از قرآن، مانند آیۀ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۶۵][۶۶]، آیۀ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۶۷][۶۸] و آیۀ وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۶۹][۷۰] امامان معصوم (ع) دانسته شده‌اند[۷۱].

ضرورت امامت

ادله ضرورت و وجوب امامت در قرآن

آیه «اولی الامر»

آیه شریفۀ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۷۲] از جمله آیاتی است که بر وجوب امامت به آن استدلال شده است[۷۳]. تفتازانی وجوب اطاعت از اولوا الامر را مقتضای وجوب تحقق آن دانسته است[۷۴][۷۵] از آیه شریفه به دست می‌آید وجوب امامت (اولی الامر)، وجوب کلامی است؛ نه فقهی. یعنی همان‌گونه که نصب و تعیین پیامبر فعل خداوند است، نصب و تعییین امام نیز فعل خداوند است[۷۶].

با توجه به مطلق بودن امر به اطاعت که نشانه عصمت ولیّ امر است[۷۷]، منابع شیعه و اهل سنت، مصداق اولی الامر را امامان معصوم از اهل بیت پیامبر معرفی می‌کنند[۷۸][۷۹] نکتۀ قابل استفاده از آیه شریفه این است که در هر عصر و زمانی باید امام معصومی در قید حیات باشد تا او را اطاعت نماییم، اطاعتی که همانند اطاعت از پیامبر، بلکه اطاعت از خداوند است[۸۰].

آیه «دعوت مردم با امامشان در قیامت»

يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۸۱] خداوند در آیه به این مطلب اشاره دارد که در روز قیامت، هر مردمی با امام خود در صحرای محشر حاضر می‌‌شوند. بنابراین برای هر طایفه‌ای از مردم، امامی غیر از طایفه دیگر وجود دارد[۸۲]. حسین بن مسعود بغوی بر اساس دو آیه شریفهوَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۸۳] و وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۸۴] مراد از امام در آیه ۷۱ سوره اسراء را امام زمانشان که مردم را به هدایت و ضلالت دعوت می‌کنند، تفسیر کرده است[۸۵][۸۶]

از آیه فوق استفاده می‌شود هر کس در روز قیامت همراه با امامش بوده و او را با پیشوایش می‌خوانند؛ امام هدایت و یا امام ضلالت. پس باید در هر زمانی امام به حق و حقیقت که از مقام عصمت برخوردار است وجود داشته باشد تا با اعتقاد به او و پیروی از دستوراتش رستگار شده و نامه عملش به دست راستش داده شود. همچنین از آیه شریفه استفاده می‌شود که هر کسی باید امام به حق که واجب الاطاعه است، داشته باشد. و لذا هیچ زمانی از وجود او خالی نیست[۸۷].

ادله ضرورت وجود امام در هر زمان

آیات «لیلة القدر» (سوره قدر و سوره دخان آیات ۱ تا ۴)

از این آیات به خوبی استفاده می‌شود ملائکه در هر شب قدر به جهت تمام امور بر زمین فرود می‌آیند. شکی نیست که ملائکه در زمان حیات پیامبر (ص) بر آن حضرت نازل می‌شدند و لذا او محل امور تکوینی و تشریعی بوده است، ولی سخن درباره بعد از دوران حیات آن حضرت است و سؤال این است که آیا تاکنون در هر شب قدر، ملائکه بر زمین فرود آمده و خواهند آمد؟ آیا با انقطاع وحی بر پیامبر نزول ملائکه در شب قدر نیز منقطع گشته است؟ بعد از پیامبر ملائکه بر چه کسی نازل شده و فرود می‌آیند؟

در سوره قدر فعل مضارع «تنزّل» دلالت بر دوام و استمرار دارد و ماه رمضان تا روز قیامت استمرار دارد؛ لذا لیلة القدر نیز تا روز قیامت استمرار دارد و در نتیجه فرود آمدن ملائکه و روح هم تا روز قیامت ادامه دارد.

سؤال این است ملائکه و روح که هر سال در شب قدر بر زمین فرود می‌آیند، بر چه کسی وارد می‌شوند؟ با کمترین تدبر و تأمل به این پاسخ می‌رسیم که باید در هر زمان امام معصوم و کاملی باشد تا محل نزول ملائکه و روح گردد؛ لذا امام باقر (ع) فرمودند: "ای شیعیان با دشمنان ما به سوره «انا انزلناه» استدلال و احتجاج کنید که پیروز خواهید شد، پس سوگند به خد که این سوره از برای حجت خدای تبارک و تعالی بر خلق بعد از رسول اوست. این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ماست. ای جماعت شیعه با آیه «حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکه انا کنا منذرین» بحث کنید، این آیات اختصاص به والیان امر دارد"[۸۸].

آنچه از سوره قدر و دخان و روایات ذیل آن استفاده می‌شود عبارت است از:

  1. ضرورت وجود نظام و تقدیر در عالم از اولین زمان خلقت که «لیلة القدر» ظرف تقدیر و تنظیم امور به شمار می‌آید.
  2. ضرورت وجود حجت که همان تنفیذ کننده مقدرات به اذن خداست و او خلیفه خدا، نبی یا وصی نبی است.
  3. ضرورت وجود واسطه داخلی برای عالم که واسطه فیض الهی است که عبارت است از ولی و حجت خدا و وجود او مقدم بر وجود دیگران است.
  4. ضرورت استمرار این سنت الهی بدون وقفه تا پایان تاریخ بشریت[۸۹].

آیات شهادت و گواهی

از جمله آیاتی که دلالت بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمانی دارد، آیات گواهان و شهادت است. خداوند در بین هر امتی کسی را به عنوان شاهد و گواه قرار داده تا روز قیامت بر آنها احتجاج کند:

  1. فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۹۰]؛
  2. وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ[۹۱]‏؛
  3. وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ[۹۲].

از این آیات استفاده می‌شود خداوند در هر زمان و برای هر امتی، افرادی معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است تا در روز قیامت بر اعمال آن امت گواهی دهند. کسی که قرار است شاهد باشد، در شهادتش نزد خداوند نباید اشتباه کند. اینان کسانی‌اند که در امر هدایت بشر حجت خداوند در روی زمین‌اند. شاهد هر امت و قومی باید زنده بوده، معاصر با آن قوم باشد، همان گونه که قرآن از زبان حضرت عیسی (ع) نقل می‌کند: وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۹۳].

شاهدی را که خداوند به او در روز قیامت احتجاج می‌کند باید هم عصر کسانی باشد که قرار است برای آنها شهادت دهد. با این بیان نمی‌توان شاهدان بر امت‌ها را منحصر در انبیاء دانست؛ زیرا انبیا همیشه وجود نداشته‌اند، بلکه آنچه ضرورت دارد، وجود شاهدی معاصر و زنده در هر عصر و زمان و برای هر امتی از پیامبر یا امام و حجت معصوم است تا در روز قیامت حجت خدا برای مردم باشد و شهادت بر اعمال آنها دهد[۹۴].

آیه هادی

وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۹۵]. صفت «منذر» به خداوند[۹۶] و بر پیامبران[۹۷] او اطلاق شده است. بر اساس برخی آیات، انذار همه امت‌ها را شامل است[۹۸] و در برخی آیات مسئولیت پیامبر (ص) به انذار منحصر شده است[۹۹]. بخش آخر آیه، یعنی إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ شاهد مثال و مورد بحث است که جمله لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ بر إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ عطف شده است.

آنچه مسلم است این است که از صریح آیه فوق استفاده می‌شود به طور عموم برای هر قومی هدایت کننده‌ای است به حق و حقیقت که در هر عصر و زمانی باید وجود داشته باشد. همچنین دلالت دارد بر اینکه زمین هیچ گاه از هادیِ به حق خالی نمی‌گردد، خواه نبی باشد یا غیر نبی. اطلاق آیه در لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ حصر مصداق هادی را در انبیاء نفی می‌کند؛ زیرا در غیر این صورت لازم می‌آید در عصرهایی که از نبی خالی است، حجت و هادی برای بشر وجود نداشته باشد. بنابراین لازم است در هر زمانی زمین خالی از حجت نباشد، خواه نبی باشد یا امام باشد[۱۰۰].

آیه صادقین

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۰۱]‏، این آیه مؤمنین را امر می‌‌کند که همواره با صادقین بوده و از آنان به طور مطلق متابعت کنند. بی‌تردید خدای منان هنگام فرستادن این پیام آسمانی، به مصادیقِ مفهوم کلی «راستگویان» نظر داشته است. یعنی راستگویانی مقصود او بود که مردم را به همراهی با آنان فراخواند. بنابراین این احتمال که مقصود از راستگویان جمیع مؤمنین باشند، غیر معقول بوده و برخی مؤمنین را خداوند اراده کرده است، اما آیا مفاد آیه، مخصوص زمان نزول آن است و یا اینکه تا استمرار و بقای دین اسلام باقی می‌ماند؟ از آنجا که خطابات خداوند، فقط برای زمان پیامبر و مخصوص مسلمانان صدر اسلام نیست، بلکه شامل همه مردم تا روز قیامت می-شود، قول به اختصاص آیه به زمان نزول آن مخالف حکمت خداوند است، در نتیجه باید در هر زمانی افرادی «صادق علی الاطلاق» باشند که امر به اطاعت آنها علی الاطلاق شده باشد. در نتیجه بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان دلالت می‌کند[۱۰۲].

جایگاه امامت در قرآن

رابطه امامت با توحید

اصل انگاری امامت در قرآن

امامتِ به حق و به نحو نیابت و جانشینی از مقام نبوت، جایگاهش همان شأن و جایگاه نبوت و ادامه و استمرار نبوت است و هر دو منصب الهی‌اند که از جانب خداوند به افراد برگزیده و شایسته اعطا می‌شود تا واسطۀ فیض الهی به سوی مردم و هدایت آنان به کمال و سعادت باشند و همان دلیلی که موجب ارسال رسولان و بعثت انبیاست، همان ادله موجب نصب امام بعد از رسولان است. بنابراین همانند نبوت، امامت هم از اصول دین است[۱۰۳].

وجوه قرآنی اصالت امامت عبارت‌اند از:

  1. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۰۴]، این آیه بنابر نقل شیعه و سنی، در مورد ابلاغ ولایت و امامت امیر المؤمنین (ع) نازل شده است. به مقتضای این آیه شریفه و با توجه به شأن نزول، امامت در هندسۀ تفکر اسلامی از چنان جایگاه والایی برخوردار است که ابلاغ نکردن آن توسط پیامبر (ص) به منزلۀ ابلاغ نکردن همۀ معارف و احکام الهی است[۱۰۵] و این خود دلالت واضحی دارد بر اینکه امامت از اصول دین است و برای ابلاغ آن چنین تأکیدی به پیامبر (ص) شده است[۱۰۶]؛ زیرا اگر امامت از فروع بود، عدم تبلیغش مساوی با عدم ابلاغ رسالت پیامبر نبود. مطابق روایات شأن نزول[۱۰۷]، این آیه در عرفه و در حجة الوداع بر پیامبر نازل شده است و تا آن روز همه معارف و احکام اساسی اسلام (اصول و فروع) بر پیامبر نازل شده بود و آن حضرت آنها را به مردم ابلاغ کرده بود. مسئله امامت، اگرچه از نخستین روزهای نبوت مورد توجه و تأکید قرار داشت، ولی در جمع مسلمانان از شهر‌های مختلف و به صورت رسمی بیان نشده بود. پیامبر مأموریت یافت این کار را در جریان حجة الوداع (در غدیر خم) که جمع کثیری از مسلمانان مدینه و دیگر شهر‌های کشور اسلامی در آن شرکت داشتند، انجام دهد. پس این آیه ناظر به اهمیت امامت و برتری آن بر همه مسائل دین است. در حقیقت مفاد این آیه با آیۀ «اکمال دین» هماهنگ است؛ یعنی دین اسلام بدون امامت کامل نخواهد بود[۱۰۸].
  2. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۰۹]، بر اساس روایات اهل بیت (ع) این آیه بعد از ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین (ع) به مردم و در غدیر خم، بر پیامبر (ص) نازل گردیده است[۱۱۰]. مفاد آیه این است که امامت، سبب کامل شدن دین و متمّم نعمت خداوند است. امامت امری است که خداوند، اسلام را با آن می‌خواهد و اسلام بدون امامت هرگز مورد رضایت خداوند نیست. با توجه به اینکه مسلمین پیش از نزول این آیه نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و حج به جا می‌آوردند و مقید به انجام سایر احکام بودند و اینکه اکمال دین و رضایت خدای سبحان به اسلام، منوط شده به پذیرش ولایت امیر المؤمنین (ع)، دلیل است بر اینکه امامت از اصول دین است[۱۱۱][۱۱۲]

امامت فراتر از نبوت

جایگاه امامت، غیر از مرتبه نبوت است، هرچند ممکن است در جایی این دو با یکدیگر جمع شوند. همچنان که نبوت با رسالت دو منصب الهی است که گاهی با هم جمع می‌شوند و گاهی جدا و گاهی هر سه منصب در فردی جمع می‌آیند، چنانکه این سه، در شخصِ حضرت ابراهیم جمع شد: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۱۳]. این آیه که از دلایل برتری مقام امامت بر مقام نبوت است، در شأن حضرت ابراهیم (ع) نازل شده است. این مقام در اواخر عمر حضرت ابراهیم (ع) به او داده شده است؛ یعنی زمانی که آن حضرت دارای مقام نبوت و رسالت بود. در نتیجه امامت غیر از نبوت است[۱۱۴]. حال اگر مقام امامت برتر از نبوت نباشد، مزیّت و برتری برای او نبود و این وعده الهی چیزی بر مقام او نمی‌افزود.

افزون بر این، خداوند متعال مقامی عظیم به نام امامت را به حضرت ابراهیم (ع) داده و این مقام را به سبب موفقیت در امتحاناتی که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن حضرت در قرآن کریم بیان شده که یکی از آنها ذبح حضرت اسماعیل (ع) است. برداشت عرفی از مجموع آیات، بیانگر این نکته است که خداوند متعال درصدد تبیین این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم (ع) شد و این امتحانات، از جمله فرمان به ذبح اسماعیل، پس از رسیدن ایشان به مقام نبوت بوده است. بر این اساس می‌توان گفت دیدگاه تفاوت مقام امامت با مقام نبوت در آیه ابتلا دیدگاه صحیحی است[۱۱۵].

دلیل دیگر بر برتری امامت بر نبوت در آیه ابتلا، عظمت این مقام در نگاه حضرت ابراهیم (ع) آنقدر زیاد بود که آن را برای ذریۀ خود تقاضا کرد.

امامت عهدی الهی

در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره[۱۱۶] به صراحت امامت را عهدی الهی معرفی می‌کند که به ظالمین و گناهکاران نمی‌رسد. این نکته استفاده می‌شود که امامت مقام و جایگاهی بلند و رفیع دارد که فقط به انسان‌هایی پاک که دارای مقام عصمت باشند می‌رسد.

نقش امام در قیامت

از دیگر آیاتی که اهمیت ویژه و جایگاه والای امامت را روشن می‌کند آیه يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۱۱۷] است. مفاد آیه این است که روز قیامت هر جمعیتی با نام پیشوایشان مورد خطاب قرار گرفته و با امام خود وارد عرصه محشر می‌شوند. بنابراین اطلاق کلمۀ «بإمامهم» هم امامان حق را شامل می‌شود و هم امامان باطل را[۱۱۸]. از آیه این نکته به دست می‌آید که امامت در زندگی و سرنوشت انسان نقش تعیین کننده‌ای دارد. انسان هر پیشوایی را ه در دنیا برگزیند در سرای قیامت نیز با او محشور خواهد شد؛ اگر امام حق باشد او را به بهشت و اگر امام باطل باشد او را روانۀ دوزخ خواهد کرد[۱۱۹].

اهداف و فلسفه امامت در قرآن (چرایی یا غایت)

تبیین مفاهیم قرآنی

یکی از وظایف پیامبر (ص) تبیین معانی و مفاهیم قرآن کریم بود، خداوند خطاب به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۱۲۰]. در حدیث ثقلین، رسول اکرم (ص) عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است: «انی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[۱۲۱]؛ یعنی فهم حقایق قرآن باید با راهنمایی عترت باشد، همچنین تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند، ‌ چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۱۲۲]. در روایات آمده است ائمه (ع) راسخان در علم هستند[۱۲۳].

داوری در منازعات

یکی از اهداف نبوت داوری در اختلافات و منازعات بوده است، خداوند می‌فرماید: فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[۱۲۴]؛ نکته جالب توجه در این آیه شریفه آن است که داوری به کتاب نسبت داده شده است؛ زیرا معیار داوری همان احکام الهی است که کتاب دربرگیرنده آنهاست.

بدیهی است اختلافات و نزاع‌ها به زمان پیامبر اختصاص ندارد، لکن از آنجا که حل این اختلافات به وجود افراد برگزیده از جانب خدا نیاز دارد، ‌پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد و در نتیجه وجود امام بسان پیامبر، امری ضروری است.

ارشاد و هدایت انسان‌ها

ارشاد و هدایت انسان‌ها در زمینه عقاید، احکام دینی و مسائل اخلاقی و اجتماعی یکی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است، خداوند می‌فرماید: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۲۵]، این هدف نیز از ویژگی‌های نبوت نیست و به انسان‌هایی که در عصر پیامبر زندگی می‌کردند اختصاص ندارد، بنابراین، اگر تعلیم و ارشاد و هدایتبشر کاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.

اتمام حجت بر بندگان

یکی از اهداف رسالت پیامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، قرآن در این‌باره می‌فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۱۲۶]، این امر نیز اختصاص به زمان خاصی ندارد، از اینرو امام علی (ع) فرموده است: "زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، یا آشکارا و مشهور است و یا خائف و پنهان تا حجت‌ها و دلائل الهی باطل نگردد... خدا به وسیله آنها حجت‌ها و دلائل خود را حفظ می‌کند... آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان به دین او هستند"[۱۲۷].

شرایط امامت

نصب الهی امام

پس از بحث پیرامون اصل یا فرع بودن امامت، و بیان اهداف و فسلفه امامت، یکی از مباحث مهم امامت، بحث نصب و تعیین امام است که در این باره سه قول وجود دارد[۱۲۸]. براساس تعریف امامت[۱۲۹]، امامت، ولایت و خلافت عام پس از پیامبر (ص) از شئون نبوت و رسالت است. پس هر آنچه در نبیّ اکرم (ص) معتبر است ـ جز نبوت ـ در امام و خلیفه رسول خدا نیز معتبر خواهد بود[۱۳۰]. از آنجا که «امامت» نیابت از «نبوت» است؛ تمام وظایفی که نبی بر عهده داشته است، امام و خلیفۀ پس از او بر عهده خواهد داشت. بر این اساس، دلایل وجوب بعثت و ارسال رسول بر وجوب نصب امام و خلیفه نیز دلالت خواهد داشت و به تبع، چون بعثت رسول به دست خداوند است، نصب امام نیز به دست خداوند متعال خواهد بود[۱۳۱].

امامت منصب جانشینی رسول خدا (ص) در امر هدایت بشر است و امام یک انسان عادی نیست، بلکه بر طبق مسئولیّت‌هایی که بر عهده‌اش نهاده شده، باید واجد شرایط و صفات ویژه‌ای نیز باشد. مهم‌ترین آنها، عبارت است از: عصمت؛ علم به مجموع معارف و علوم و احکام دین؛ افضلیّت در مجموع کمالات انسانی.

دلیل اول: آیات جعل خلیفه و امام

یکی از سنت‌های پایدار و همیشگی خداوند، سنت جعل خلیفه بر روی زمین است. خلیفة الله باید «برترین انسان‌ها»[۱۳۲] و یا «انسان کامل»[۱۳۳] بوده و وجود او در هر عصر و زمانی لازم است. بنابراین ارتباط وثیقی میان مقام خلیفة اللهی و مقام امامت وجود دارد و متصدی منصب امامت، مقام خلیفة اللهی را نیز داراست. خداوند متعال تمام انبیاء را خلیفة الله روی زمین قرار داده و پس از آنها نیز اوصیاء آنها، اولیاء خداوند بوده و چنین جایگاه و مقامی را به جعل الهی دارا بوده و از طرف خداوند رهبری اجتماعی، ولایت تکوینی، مرجعیت اخلاقی و دینی و هدایت‌گری بندگان خدا را به عهده دارند[۱۳۴].

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۱۳۵]، يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ[۱۳۶]، وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۳۷]، وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۳۸]، وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا[۱۳۹]، إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۴۰]. از اینکه در تمام این آیات جعل خلیفه و امام به خداوند نسبت داده شده است، نتیجه گرفته می‌شود مقام امامت از مواهب الهی است که خدا برای هرکسی که بخواهد قرار می‌دهد.

دلیل دوم

خداوند متعال می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۴۱] از چند جای این آیه استفاده می‌شود که امامت منصبی الهی است و لذا امامت هر شخصی باید به اذن و اراده خداوند باشد:

  1. در جمله إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، جعل و نصب امام را به خود نسبت داده است. پس باید امام از جانب خدا منصوب شود.
  2. در ذیل آیه از امامت به عَهْدِي تعبیر شده است که دلالت دارد بر اینکه «امامت» عهدی الهی است که بین خداوند و شخصی معصوم از طرف او بسته می‌شود.

دلیل سوم

خداوند در قرآن می‌فرماید همه امور در دست خداوند است[۱۴۲] و هیچ کس حتی پیامبر (ص) اختیاری ندارد[۱۴۳]. امامت هم از جمله اموری است که اختیارش با خداوند است[۱۴۴] نه با دیگران[۱۴۵].

از سویی دیگر خداوند می‌فرماید: وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ[۱۴۶] این آیه صراحت داردکه مقام امامت، یک مقام انتصابی است و نصب آن فقط به دست خدا است. مفسران شأن نزول این آیه را در مورد ولید بن مغیره (مرد ثروتمند مکه) و عروة بن مسعود ثقفی (رئیس طائف) ذکر کرده‌اند که مشرکان گفتند: چرا قرآن بر این دو نفر نازل نشد؟[۱۴۷]. آنگاه خداوند در آیه مورد بحث، جواب مشرکان را این‌گونه بیان فرموده که اختیار جعل نبوت و نزول قرآن به دست خداست بر هر که بخواهد آن را نازل می‌کند.

کلمه «ما» در «ما کان» چه نافیه باشد[۱۴۸] و چه موصوله[۱۴۹][۱۵۰] نتیجه‌ هر دو یکی است و آن اینکه گزینش نبی و از جمله گزینش امام و مصلحت‌ اندیشی برای انسان، در اختیار خداست نه مردم؛ زیرا اختیار به دست کسی است که علم به احوال شخص داشته باشد و چنین علمی مربوط به خداوند است.

با توجه به شان نزول آیه، مسأله انحصار انتخاب الهی نبوت توسط خداوند روشن است. سؤال این است که نصب الهی امام از کجای آیه استفاده می‌شود؟ جواب این است که مسأله امامت نیز از خود آیه استفاده می‌شود. در آیه مذکور چه کلمه «ما» در «ما کان» نافیه باشد و یا موصوله، با بیان ذیل، این‌مطلب قابل اثبات خواهد بود.

در صورتی که «ما» نافیه باشد و بر کلمه «یختار» وقف شود معنایش این است که مطلق اختیار به دست خداست و بندگان هیچ‌گونه اختیاری در هیچ امری را ندارند. از جمله اموری که بندگان در آنها از خود اختیار ندارد، انتخاب پیامبر و امام است. اما در صورتی که کلمه «ما» موصوله باشد، معنای «ما» اثبات است و کلمه «یختار» بر سر او می‌آید، در این صورت معنایش این می‌شود: خداوند آن چیزی را که خیر و مصلحت مردم در آن است برمی‌گزیند. بدون شک امر نبوت و امامت هر دو به مصلحت مردم و امت اسلامی است. بر اساس منابع تفسیری اهل سنت[۱۵۱] و شیعه نیز همین معنا قابل برداشت است.

دلیل چهارم: امامت عهدی الهی

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۵۲]، در این آیه علاوه بر اینکه به صراحت نصب امام به جعل پروردگار مستند شده است، تعبیر «عهد الاهی» نیز درباره امامت آمده است که مفسران فریقین «عهد» در آیه را به «امامت» تفسیر کرده‌اند[۱۵۳]. از دیدگاه شیعه، مقام امامت غیر از نبوت است و یکی از دلایلی که اقامه شده همین آیه مبارکه است. شیخ طوسی در تفسیر خود دیدگاه شیعه و چگونگی استدلال آنان را بر اینکه مقام امامت در این آیه غیر از نبوت است این‌گونه بیان کرده است: "شیعیان به این آیه استدلال کرده‌اند که مقام «امامت» جدای از مقام «نبوت» است؛ زیرا خداوند حضرت ابراهیم را (در این آیه) هنگامی مورد خطاب قرار داد که او نبی بود و به او فرمود: او را به زودی امام قرار می‌دهد تا پاداشی باشد بر اتمام امتحان‌هایی که از او گرفته شده است و اگر او در همان وقتی که نبی بود، امام هم بود؛ این کلام خدا معنی نداشت. پس این آیه دلالت دارد که منزلت امامت جدای از نبوت است و همانا خداوند اراده کرده که این مقام را برای ابراهیم قرار بدهد"[۱۵۴].

کیفیت استدلال به آیه ۱۲۴ سوره بقره این گونه است که خداوند در آیه شریفۀ إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى[۱۵۵]‏ با تأکید[۱۵۶] می‌فرماید هدایت خلق بر خداوند واجب است. بر این اساس روشن می‌شود که نصب امام و هادی نیز بر عهدۀ خداوند خواهد بود[۱۵۷]. وقتی خداوند هدایت خلق را بر عهده گرفته است، خود را ملزم ساخته که با رحمت خویش با خلق رفتار کند؛ از این رو باید گفت، خداوند به طور حتم و قطع این امور را انجام خواهد داد[۱۵۸].

از آیه فوق سه مطلب استفاده می‌شود:

  1. امامت «عهد الهی» است و هرکسی که شایسته آن باشد، به این عهد مفتخر می‌شود؛
  2. طرف عهد، خود خداوند است که فقط به افراد معصوم اعطاء می‌شود و فرد معصوم را هم خدا می‌داند؛ زیرا او تنها کسی است که از ضمیر و اسرار انسان‌ها باخبر است.
  3. با توجه به نکات فوق، نصب این مقام تنها به دست خداوند است نه برای کسی دیگر.

دلیل پنجم: اتیان آیات الهی

رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى[۱۵۹]‏ از این آیه چند نکته استفاده می‌شود:

  1. ارسال رسول به دست خداست.
  2. ارسال رسول از سوی خدا به جهت آن است که رسولان آیات و بینات خداوند سبحان را بر خلق بیاورند تا حجت بر خلق تمام شود. روشن است که وظیفۀ خلق نیز تبعیت از این آیات است.
  3. عدم تبعیت از آیات الهی و تسلیم نشدن در مقابل کسانی که از سوی خدا برای آوردن این آیات مأمور هستند، موجب ذلت و خواری است.

بنابراین، هر چند که آیه در مورد ارسال رسول از ناحیه خداوند است، اما دلالت آن عمومیت دارد. به عبارت دیگر، حکمت ارسال رسول از ناحیه خدا آن است که آیات الاهی را بر خلق ارائه کند تا از او تبعیت کنند، هدایت شوند و از ذلت و خواری برهند. این امر پس از رسول خدا نیز جریان دارد و باید بعد از او کسی باشد تا به این رسالت قیام کند و واضح است هر کسی که چنین خصوصیتی داشته باشد، باید از ناحیه خدا نصب شود. خلاصه اینکه، با توجه به آیه قبل، امام وظیفه هدایت خلق را بر عهده دارد و خداوند به وسیله امام، آیات خود را بر مردم آشکار می‌سازد و حجت خویش را بر بندگان تمام می‌کند. در نتیجه گزینش امام از سوی مردم و عدم تسلیم در مقابل امام الاهی، موجب ذلت و خواری است[۱۶۰]

عصمت

شیعه امامیه معتقد است پیشوای امت اسلامی پس از پیامبر (ص) باید از خطا و گناه معصوم باشد. دلایل وحیانیقرآنی) این ادعا عبارت است از:

آیه ابتلاء (آیه عهد)

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۶۱]، فخر رازی از جملۀ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا بر معصوم بودن حضرت ابراهیم به عنوان امام استدلال کرده و گفته: این جمله دلالت می‌کند حضرت ابراهیم از همه گناهان معصوم بود؛ زیرا امام کسی است که به او اقتدا می‌شود. در این صورت اگر از او گناهی سر زند پیروی از او در آن گناه واجب است و در نتیجه ما مرتکب گناه خواهیم شد و این باطل است؛ زیرا لازمه معصیت بودن هر کاری، ممنوع و حرام بودن انجام آن کار است. از طرفی، چون پیروی از امام واجب است، انجام آن کار واجب خواهد بود و جمع میان واجب و حرام در یک کار و در یک زمان محال است[۱۶۲].

متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جملۀ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بر عصمت امام استدلال کرده‌اند[۱۶۳]؛ وجه استدلال این است که خداوند فرموده است عهد او یعنی امامت نصیب ظالم نمی‌شود و کسی که مرتکب گناه گردد، خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است؛ زیرا فرد گناه‌کار حدود الهی را نقض کرده و کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۶۴]‏.

بنابراین، هر کس در برهه‌ای از زندگی خود به خدا شرک ورزد، یا مرتکب گناهی شود، مصداق ظالم بوده و شایستگی منصب امامت را نخواهد داشت. یعنی امام نه تنها پس از آنکه عهده‌دار منصب امامت می‌شود باید معصوم باشد، بلکه قبل از آن نیز باید معصوم باشد؛ زیرا کلمه الظَّالِمِينَ در آیه ۱۲۴ سوره بقره، همان‌گونه که از نظر افراد عمومیت دارد، از نظر زمان نیز مطلق است، یعنی به محض اینکه فردی در زمانی مصداق «ظالم» باشد (به خدا شرک ورزیده، یا گناهی مرتکب شده باشد)، شایستگی احراز مقام امامت از او سلب می‌شود. هر کس معصوم نباشد، دست کم، ستمی به خود کرده است و از این رو، شایسته مقام امامت نمی‌شود[۱۶۵].

از جمله لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ نکات زیر به دست می‌آید: اولا: امامت عهد خداوند است؛ ثانیا: این عهد به ستمکاران نمی‌‌رسد و چون هر گناهی ستم محسوب می‌شود[۱۶۶]، پس هرکس معصوم نباشد گرفتار گناه می‌گردد. در نتیجه هر امامی در زمان تصدی مقام امامت باید از گناه مصون باشد.

سؤال این است که آیا از این جمله می‌توان استفاده کرد افرادی که قبل از تصدی امامت ستمی انجام داده‌اند می‌توانند به مقام امامت نایل شوند یا خیر؟ به عبارت دیگر، عنوان مشتق یعنی «ظالم»، اطلاق می‌شود بر ذاتی که متلبس به مبدأ «ظلم» است در زمان حال؟ یا کسی که قبلا ظالم بوده ولی اکنون ظالم نیست را هم شامل می‌شود؟ در نتیجه کسی که قبلا ظالم بوده ولی در حال تصدی امامت، ستمگر به حساب نیاید می‌تواند به مقام امامت نایل گردد!

بیان اول در پاسخ به سؤال: عنوان «ظالم» به کسی که فعلا ظالم نیست حقیقتاً اطلاق نمی‌گردد، ولی کسی که قبلا ستم کرده است، هنگام ستم حقیقتاً بر وی عنوان ظالم صادق بوده است. آیه مذکور گذشتۀ چنین کسی را شامل می‌شود و چنین کسی دیگر شایسته امامت نیست و به امامت نایل نمی‌شود و جمله «لا ینال» که مضارع منفی است بر این جهت دلالت دارد[۱۶۷].

بیان دوم: از محقق بزرگ مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی که مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» آورده است: "ذریه حضرت ابراهیم (ع) به حکم عقل به چهار گروه تقسیم می‌شوند و از یکی از چهار قسم بیرون نیستند و قسم پنجمی هم برای این تقسیم نیست، یا در تمامی عمر ظالمند و یا در تمامی عمر ظالم نیستند، یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏کارند و یا بالعکس، در اول صالح و در آخر ظالمند. ابراهیم (ع) شأنش، اجل از این است که از خدای تعالی درخواست کند مقام امامت را به دسته اول و چهارم، از ذریه‏اش بدهد، پس به‌طور قطع دعای ابراهیم شامل حال این دو دسته نیست. باقی می‏ماند دوم و سوم، یعنی آن کسی که در تمامی عمرش ظلم نمی‌کند و آن کسی که اگر در اول عمر ظلم کرده، در آخر توبه کرده است، از این دو قسم، قسم دوم را خدا نفی کرده، باقی می‏ماند یک قسم و آن کسی است که در تمامی عمرش هیچ ظلمی مرتکب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم از خدا نخواست و از دو قسمی که خواست یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد"[۱۶۸].

بنابراین آیه از دو جهت بر عصمت امامان حتی قبل از تصدی امامت دلالت دارد و کسی که متصدی مقام امامت است در تمام عمر از عصمت برخوردار است[۱۶۹].

آیه اولی الامر

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۷۰]. این آیه شریفه ضمن بیان معنای عصمت، شخص معصوم را نیز معرفی می‌کند. به عبارت دیگر، هم درصدد تعیین کبراست و هم درصدد تعیین مصداق آن کبری. بررسی جنبۀ عصمت در آیه به این بیان است که أمر أَطِيعُوا در آیه مطلق بوده و دلالت بر وجوب می‌کند و این امر هم ارشاد به حکم عقل است؛ زیرا اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است. امر خداوند به اطاعت مطلق از کسی بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در این آیه به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از رسول امر کرده است. یعنی اطاعت از خدا و فرستاده‌اش مقید به زمان و مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولی الأمر نیز همین طور است. پس بر اساس این آیه، باید به عصمت «أولی الأمر» ملتزم شویم[۱۷۱]؛ زیرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد در فرضی که اقدام بر خطا کند بر اساس این آیه باید از او اطاعت کرد و این به معنای امر به اطاعت از آن کارِ خطا و اشتباه است، در حالی که کار خطا و اشتباه مورد نهی است و نباید از امر به آن پیروی شود. پیامد چنین فرضی اجتماع امر و نهی در فعل واحد خواهد بود[۱۷۲].

آیه صادقین

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۷۳]‏. منظور از جمله كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ امر به بودن با راستگویان است. آنچه لازم است راستگویی و پرهیز از دروغگویی است، اما بودن با راستگویان یکی از واجبات شرعی نیست؛ در حالی که بودن با صادقان در آیه مورد امر قرار گرفته است و امر برای وجوب است و وقوع جملۀ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ در سیاق اتَّقُوا اللَّهَ که امر به تقوای الهی بوده و بی‌تردید برای وجوب است، وجوب را بیشتر تأکید می‌کند. با توجه به گستره مفهوم صدق که علاوه بر سخن و کلام، اخلاق و رفتار و کردار را نیز فرا می‌گیرد و با توجه به واجب بودن همراهی با صادقان، نتیجه می‌گیریم که منظور از بودن و همراهی با صادقان، همراهی و معیت جسمانی نیست، بلکه پیروی در فکر و عقیده است و صادق به قول مطلق کسی است که از هر جهت راست و درست باشد و در اندیشه، گفتار، کردار و اخلاقش کوچک‌ترین کژی و انحراف وجود نداشته باشد. چنین کسی جز معصوم نخواهد بود[۱۷۴].

آیه تطهیر

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۷۵]. این آیه به روشنی بر عصمت دلالت دارد. مراد از اهل بیت در این آیه، فقط پیامبر (ص)، امیر المؤمنین، صدیقه طاهره و حسنین (ع) هستند.

وجه دلالت آیه بر عصمت: «انما» بر حصر دلالت کرده و مراد از «یرید الله» اراده تکوینی خداوند است؛ زیرا اگر منظور اراده تشریعی باشد، باید عموم مکلفان، مخاطب این اراده باشند و حال آنکه خدواند در این آیه از ارادۀ خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر می‌دهد که اهل بیت (ع) باشند. از طرفی، اراده تکوینی به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به اراده کننده است و اراده تشریعی است که انجام یا ترک آن به خواستۀ دیگری وابسته است. بنابراین واژۀ «اراده» متعلق به خداوند است و اوست که طهارت اهل بیت (ع) را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از اهل بیت (ع) خواسته که طاهر باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت (ع) است؛ چراکه عصمت اکتسابی نیست و به لطف و فضل پروردگار است[۱۷۶]. بر این اساس تحقق ارادۀ خداوند بر طهارت و پاکیزگی، ویژۀ خاندان پیامبر (ص) و برکناری آنان از آلودگی‌ها و پلیدی‌هاست و این همان مصونیت الهی و عصمت آن انسان‌های برگزیده اس.[۱۷۷].

علم

امام علاوه بر عصمت، باید عالم به حقیقت شریعت و نیز هر چه را که امت در جهت کمال به آن محتاج است باشد. در برخی آیات الهی به نکاتی پیرامون علم برمی‌خوریم که به جایگاه علم در مسئله زمامداری اشاره دارد. این علم و آگاهی به دو محور مکتب و آیین و شیوۀ مدیرت و رهبری، باز می‌گردد[۱۷۸]. از طرفی چون امام از سوی خداوند مأمور هدایت انسان‌ها به سوی خداوند هستند، باید از علم خطا ناپذیر الهی برخوردار باشد، در این صورت جعل امامت با نقض غرض مواجه خواهد شد.

قرآن کریم راجع به پیامبران الهی، با تأکید بر اینکه ایشان هدایت‌گرانند می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۷۹]‏، در این آیه پس از تأکید بر هدایت‌گری پیامبران، از مسئلۀ وحی سخن به میان آمده است که بر غیر اکتسابی بودن علم ایشان دلالت دارد.

همچنین راجع به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۱۸۰]‏ و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۱۸۱]. همچنین درباره حضرت یوسف می‌فرماید: وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۸۲][۱۸۳]

دلیل قرآنی بر علم امام

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ[۱۸۴]، خداوند برای اولویت داشتن حضرت آدم (ع) به مقام خلافت الهی، بحث علم را مطرح می‌کند[۱۸۵].

این مطلب از آیه کریمه قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۱۸۶] به دست می‌آید؛ زیرا دانایی به عنوان یک فضیلت و ملاک برتری افراد بر یکدیگر به شمار آمده است[۱۸۷].

حجج الهی و امامان (ع) به اعمال و افعال ما علم دارند، چنانچه قرآن این حقیقت را بیان می‌فرماید: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۸۸]. ممکن است «یری» در آیه شریفه به معنی «علم» باشد، چنانکه بسیار در این معنی به کار می-رود. یعنی خدا و رسولش و مؤمنین به اعمال شما علم و معرفت دارند. آیه شریفه به خوبی دلالت دارد که دیدن و یا علم و معرفت مؤمنین مانند علم خداوند است، هرچند عنایتی از سوی خداوند است. اما اینکه مراد از مؤمنین چه کسانی هستند؟ روایات ذیل آیه شریفه مصداق آنها را ائمه (ع) معرفی می‌کند[۱۸۹][۱۹۰]

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ[۱۹۱] که الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ اهل بیت (ع) هستند. در روایتی امام باقر (ع) به ابوبصیر فرمود: "مقصود از آیات بینات همین الفاظ قرآن نیست که مابین دو جلد قرآن است، بلکه حقایق علمی قرآن و اسرار آن است، و این علم منحصر به ما أئمه است"[۱۹۲].

افضلیت

بحث افضلیت در باب امامت در دو مورد مطرح می‌‌شود؛ یکی در باب امامت عامّه و دیگری در باب امامت خاصّه. در امامت عامّه آنجا که از صفات و ویژگی‌های امام بحث می‌‌شود، از افضلیت به عنوان یکی از بایستگی‌های امام سخن به میان می‌‌آید. متکلمان امامیه، افضلیت را یکی از شرایط مهم امام می‌دانند[۱۹۳].

از جمله دلایل قرآنیِ لزوم افضلیت امام بر دیگران، آیۀ شریفۀ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱۹۴] است. در این آیه کریمه درباره هدایت، دو گزینه با یکدیگر مقایسه شده اند: گزینه اول مربوط به کسی است که خود از هدایت برخوردار است و به هدایت‌گری دیگران نیاز ندارد، بلکه دیگران را به حق هدایت می‌‌کند؛ یعنی از هدایت ویژه الهی برخوردار است. دیگری کسی است که هدایت‌گر به حق نیست مگر آنکه دیگران او را هدایت کنند. بنابراین، دو گزینه یاد شده در اینکه از هدایت بهره مند هستند و نقش هدایت‌گری دارند یکسانند، ولی در اینکه در بهره‌مندی از هدایت به هدایت‌گری دیگران نیاز دارند یا از هدایت ویژه الهی برخوردارند و نیازی به هدایت دیگران ندارند، متفاوت هستند.

از این دو گزینه، گزینه نخست بر دوم برتری دارد و خرد و وجدان انسانی آن را می‌‌پسندد. جمله فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ بیانگر این مطلب است؛ یعنی اگر جز این داوری شود، برخلاف حکم خرد و وجدان است، طبعا چنین داوری مورد پسند خداوند که آفریدگار خرد و وجدان است نخواهد بود[۱۹۵]. هرچند امام آورندۀ شریعت نیست، ولی مسئولیت حفظ دین و رعایت مصالح مادی و معنوی امت اسلامی را بر عهده دارد، بنابراین در این زمینه او هدایت‌گر مردم است. در نتیجه مصداق روشن آیه «إفمن یهدی إلی الحق أحق أین یتبع.».. خواهد بود و این عبارت درباره فردی است که از هدایت افاضی و ذاتی برخوردار است و دیگران را به حق هدایت می‌کند. بنابراین آیه کریمه پیروی از معصوم عالم را بر غیر آن مقدم می‌شمارد[۱۹۶].

راه‌های تعیین امام

یکی از بحث‌های اصلی امامت، راه تعیین امام است. بدین معنی فردی که صلاحیت برای امامت دارد، تحقق عینی و اجرایی شدن این مقام برای او به عامل دیگری نیازمند است که متکلمان از آن با «طریق ثبوت امامت» یا «طریق تعیین امام» تعبیر کرده‌اند[۱۹۷].

امامت حق دو گونه است: امامت بالاصاله که برای پیامبران جعل می‌شود و امامت بالاستخلاف که در آن از امامت جانشینان انبیا (امامان) سخن به میان می‌آید. بر اساس آیات قرآن، تنها راه تعیین امام، جعل، نصب و نص الهی است. این حقیقت را از آیه قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۹۸] می‌توان استفاده کرد. مقام امامت، یعنی همان پیشوایی بر مردم، تنها با جعل الهی به کسی داده می‌شود. چنانکه وقتی حضرت ابراهیم (ع) خواستار اعطای این مقام به فرزندان خود شدند، خداوند متعال درخواست ایشان را به طور مشروط پذیرفتند[۱۹۹].

همچنین از آیه وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا[۲۰۰] نیز لزوم تعیین امام توسط خداوند و بدون دخالت هر بشری حتی اگر انبیاء الهی باشند، استفاده می‌شود. با مراجعه به آیات قرآن پی می‌بریم که سنت الهی بر این قرار گرفته که اوصیاء انبیاء را به معنای عام آن، که مرادف با حجت خدا بوده و شامل نبی، امام و وصی می‌شود از ذریه آنان قرار دهد. پس ذریه انبیاء و اهل بیت آنان مورد توجه خاص و عنایت ویژه الهی بوده‌اند و قابلیت مقام نبوت و امامت و وصایت را داشته‌اند. بنابراین سنت خداوند انتخاب اوصیاء انبیاء از ذریه پاک و طاهر آنان را سنت خویش قرار داده و این امر به اراده و مشیت الهی انجام می‌پذیرد[۲۰۱]. از جمله مسئله وزارت و همکاری در امر رسالت و هدایت به سوی خداوند، در قرآن دو مرتبه و در جریان حضرت موسی (ع) به کار رفته است[۲۰۲]. در آیات فوق حضرت موسی (ع) برای انجام بهتر رسالت و هدایت از خداوند درخواست می‌کند برای وی وزیری در کارش قرار دهد. از اینکه حضرت موسی (ع) از خداوند چنین درخواستی می‌کند می‌توان نتیجه گرفت که راه تعیین امام هدایت‌گر فقط نص و نصب الهی است.

آیۀ دیگری که به صراحت راه تعیین امام را منحصر به اراده و مشیت و جعل خداوند متعال می‌داند آیه شریفه إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۲۰۳] و آیه يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ[۲۰۴] است. از کاربرد واژه خلیفه در قرآن به دست می‌آید که خداوند انسان را خلیفه و جانشین خود در روی زمین قرار داده است، پس بین امامت و خلافت رابطه‌ وجود دارد. از آیات فوق استفاده می‌شود سنت جعل خلیفه روی زمین قانونی مستمر و همیشگی بوده است و نمی‌توان عصری را تصور کرد که خالی از خلیفه باشد[۲۰۵]. اگر لازم باشد در هر عصری دست کم یک نفر چنین مقامی داشته باشد، لازم است نزدیکی را به هدف آفرینش، یعنی عبودیت[۲۰۶]، داشته، در نتیجه برترین انسان‌ها باشد و گذشت که «برترین انسان‌ها» همان تعبیری است که شیعه برای «امام» به کار می‌برد. خداوند هم تعیین خلیفه و امام را به خودش نسبت داده و احدی در این مسئله با او شریک نیست، حتی پیامبران الهی[۲۰۷].

بررسی معانی امامت با توجه به آیه عهد

احتمال های متعددی برای معنای امامت در آیه عهد داده شده است که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

معنای نخست: پیشوایی اخلاقی محض به معنای الگوی اخلاقی. در این صورت مقصود از إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا این است که من تو را الگویی اخلاقی قرار دادم که بدون داشتن اختیارات حکومت و سیاست و تدبیر امور، به او اقتدا می‌شود. حتی بدون توجه به قرینه‌هایی که پیش از این گفتیم نیز این معنا نمی‌تواند مدنظر باشد؛ زیرا[۲۰۸]:

پیشوایی اخلاقی برای همۀ پیامبران نسبت به دیگر مردم ثابت است؛ زیرا انبیا برترین بندگان و بهترین‌هایی هستند که خداوند از میان آفریدگانش برگزیده است. خدای سبحان می‌فرماید: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ[۲۰۹]. لازمۀ اصطفا و گزینش الهی، کمال اخلاقی است که دارندۀ آن را در جایگاهی قرار می‌دهد که باید به او اقتدا کرد و از رفتارش الگو گرفت. این گزینش نیز برای ابراهیم ثابت بوده است؛ چه اینکه او پیامبری بود که خداوند سبحان پیش از عهد امامت، او را برای نبوت و رسالت برگزیده بود. پس درست نیست که از این امامت، تنها الگوی اخلاقی محض قصد شده باشد[۲۱۰].

با روشن شدن این مطلب، می‌گوییم: در این آیه قرینه‌های روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد امامت در اینجا منصبی قانونی است و تنها یک ویژگی اخلاقی تکوینی نیست. از جمله:

  1. تعبیر از امامت به “عهد”؛ این تعبیر به صراحت بیان می‌کند که امامت نه ویژگی تکوینی بیرونی، بلکه منصبی اعتباری و قانونی است که خداوند عهد و پیمان بر آن را به هر کس بخواهد عطا می‌کند.
  2. نفی امامت از ظالمان؛ زیرا کمال اخلاقی و الگوگری معنوی، اساساً و به خودی خود از ظالمان، نفی شده است و اگر مقصود از عبارت لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ چنین معنایی می‌بود، تحصیل حاصل بوده، بیان آن از سوی حکیمی فصیح و بلیغ، زشت و نارواست؛ چرا که ظالم از پایه، ویژگی الگوگری اخلاقی را ندارد و نیازی نیست که خداوند متعال با این سخن آن را نفی کند: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۱۱].

معنای دوم: پیشوایی فکری و اعتقادی. مقصود از این پیشوایی، رهبری مردم در باور به توحید است؛ یعنی همان دین ابراهیم که مأمور به پیروی از آن هستیم[۲۱۲].

ممکن نیست مقصود از امامت در آیۀ عهد، صرف پیشوایی فکری در باور به توحید باشد. پیش از آنکه دلایل این مطلب را توضیح دهیم، باید به نکته‌ای اساسی اشاره کنیم و آن اینکه گاهی مقصود از توحید، توحید نظری محض است؛ یعنی باور ذهنی به توحید، حتی اگر عملاً در واقعیت محقق نشود. گاه نیز منظور از توحید، باور توحیدی محقَّق و مجسَّم در واقعیت انسانی است که آن را توحید عملی می‌نامیم[۲۱۳].

معنای سوم: رهبری به معنای نبوت که در این صورت مقصود از آیۀ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا این است که تو را پیامبر قرار دادیم.

بطلان این احتمال، روشن و مورد اتفاق است. یقین به این حقیقت که نبوت پیش از آزمون ذبح اسماعیل برای ابراهیم ثابت بوده، برای بطلان این معنا کافی است؛ زیرا این آیه به صراحت تأکید می‌کند که امامت پس از موفقیت ابراهیم در آزمون‌ها و بلاهایش برای او قرار داده شد؛ آزمون‌هایی که بی‌شک ابتلای ذبح اسماعیل از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آنها بود و قرآن کریم نیز با این عبارت بر آن تصریح می‌کند: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ. پس امامت مدت‌ها بعد از پیامبری برای ابراهیم قرار داده شد و از این‌رو ممکن نیست که مقصود از امامت در اینجا، پیامبری باشد[۲۱۴].

معنای چهارم: رهبری شامل پیشوایی در سیاست و حکومت. با اثبات بطلان دیگر معانی، این تنها معنای ممکنی است که می‌توان از مجموع معانی بیان شده برای واژۀ امامت در این آیه فرض کرد؛ معنایی که ظاهر آیه و قرینه‌های پرشماری که برخی از آنها را پیش از این بیان کردیم نیز بر آن دلالت می‌کنند.

از آنچه گفتیم روشن شد که عبارت إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا دلالت دارد که منصب ریاست و رهبری سیاسی برای ابراهیم (ع) قرار داده شده است و این دلالت به اندازه‌ای روشن است که جایی برای شک و تردید باقی نمی‌گذارد[۲۱۵].

امامت عهدی الهی

ممکن است این سوال پیش بیاید که امامت عهد الهی و از طرف خداوند است یا امری بشری است به دست مردم، با توجه به مطالبی که در ادامه بحث می آید پاسخ این پرسش روشن می شود.

از رسول خدا (ص) به دور است که در رفتار یا گفتار خود از سر هوی و هوس کاری کند یا سخنی بگوید. و این همان است که خداوند متعال درباره آن فرموده است: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۱۶].

و نیز فرموده است: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۲۱۷]؛ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۲۱۸].

بنابراین کارهایی که آن حضرت انجام داد صرفاً بر پایۀ دستور خداوند بوده است و در نتیجه، همۀ آن کارها در قلمرو "دین" قرار دارد که خداوند ما را به پیروی از آن، امر و از سرپیچی از آن، نهی فرموده است. پس رهبری سیاسی و امامت فراگیر آن حضرت بر جامعه اسلامی تنها بر اساس تعیین از سوی خداوند متعال و بنا بر امر او بوده است.

بر این اساس باور داریم که امامت، عهدی الهی است که خداوند هر که از بندگان برگزیده خود را بخواهد برای آن انتخاب می‌کند و این‌طور نیست که امری بشری باشد که به مردم سپرده شده و آنها خود بر مبنای هوای نفس و به دل خواهشان کسی را برای آن برگزینند تا در واقع اطاعت آنها از امام، اطاعت از هوا هایشان و پیروی ایشان از او، پیروی از آرایشان باشد. این چیزی است که عقل و نقل بر آن گواهند[۲۱۹].

دلایل عهد الهی بودن امامت

عقل بر این حقیقت بدین‌سان گواهی می‌دهد: از آنجا که مسألۀ امامت، مسألۀ اطاعت و پیروی است، اگر امر انتخاب امام به مردم واگذار شده باشد تا آنها هر که را به او میل دارند برای آن انتخاب کنند، پس در واقع اطاعت آنها از امام، اطاعت و پیروی از هوی و میل خودشان است و پر واضح است که اطاعت از هوی، قبیح است و چنان که تجربۀ جوامع بشری در گذشته و حال نشان می‌دهد و عقل سلیم نیز بر آن دلالت دارد، سبب فساد بندگان خدا و سرزمین هایشان می‌شود.

همچنین امامت یا حکومت، ولایت و سرپرستی مردمان است و این ولایت، به گواه عقل، جز برای خداوند متعال و هر که او منصوب فرماید، ثابت نمی‌گردد؛ چرا که مردم به خودی خود همه با هم یکسانند و هیچ یک از آنها بر دیگری برتری ندارد تا شایسته آن باشد که در مرتبه‌ای والاتر از دیگران قرار بگیرد و آنها را در برابر دستورات خود رام سازد و به اطاعت از خویش وادارد. نقل نیز این حقیقت را تأیید می‌کند. بسیاری از آیات قرآن کریم و روایات شریف تصریح دارند که امامت، عهدی الهی است، نه گزینشی بشری. ما در اینجا تنها به بیان شماری از آیات قرآن مجید که حاکی از این حقیقت‌اند بسنده می‌کنیم[۲۲۰]:

نصّ اول

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۲۱].

در دلالت آیه کریمه به این نکات باید توجه داشت:

  1. امامت زمانی برای حضرت ابراهیم ـ سلام خدا بر پیامبر ما و خاندانش و بر ابراهیم باد ـ قرار داده شد که پیامبر بود. قرینۀ این سخن آن است که او این مقام را برای فرزندانش نیز خواست و این خود گواهی است بر آنکه وی در زمان این درخواست و جعل امامت برای او، فرزندانی داشته است و می‌دانیم که ابراهیم در پیری و پس از آنکه دوره‌ای دراز از پیامبریش را گذرانده بود، صاحب فرزند شد.
  2. امامت در این آیۀ شریف تنها به معنای اقتدا به هدایت و پیروی از رفتار حضرت ابراهیم نیست. بلکه به معنای رهبری اجتماعی و حکومت است؛ زیرا امامت به معنای اقتدا و پیروی، پیش از آن نیز با همان مقام پیامبری برای او ثابت بود؛ چرا که باید به هدایت هر پیامبری، حتی اگر امام هم نباشد، اقتدا کرد و از رفتارش پیروی نمود؛ بنابراین آیه شریف دلالت بر آن دارد که خداوند متعال منصب رهبری اجتماعی و حکومت را به ابراهیم داده است.
  3. این آیه دلالت دارد که منصب ولایت و رهبری در جامعه، عهدی الهی است که خدای سبحان آن را در آنجا که خود بخواهد، قرار می‌دهد و هرگز این منصب، گزینشی بشری نیست؛ وگرنه نیازی نبود که حضرت ابراهیم از خداوند متعال درخواست کند که امامت را در فرزندان وی نیز قرار دهد. در آن صورت ابراهیم می‌توانست به جای آنکه از خداوند چنین درخواستی کند، با تعیین از سوی خودش، امامت و رهبری جامعه را در فرزندانش قرار دهد یا مثلاً به مؤمنینی که از او اطاعت می‌کردند وصیت کند که آنها فرزندان و نسل وی را برای این منصب انتخاب کنند؛ اما او می‌دانست که امامت، عهدی الهی است که راهی برای رسیدن به آن جز با تعیین و گزینش صریح خدای سبحان نیست.
  4. بنا بر این آیه، اینکه امامت عهدی الهی است که خداوند هر که را بخواهد برای آن برمی‌گزیند، تنها به دوران ابراهیم (ع) اختصاص ندارد. دلیل این سخن آن است که ابراهیم (ع) امامت را برای "ذریه"اش که فرزندان و نسل او در طول زمان هستند، درخواست کرد و گفت: وَمِنْ ذُرِّيَّتِي پاسخ این خواسته منفی نبود و خداوند متعال در جواب او نفرمود که امامت تنها به تو و زمان تو اختصاص دارد، بلکه پاسخ دربردارندۀ این معنا بود که خواسته او برای ادامه یافتن امامت تنها در نسل صالح و شایسته‌اش، پذیرفته شده است و ستم‌کاران نسل او از این اجابت و رسیدن به مقام امامت استثنا شده‌اند. پس آیه دلالت دارد که امامت در فرزندان صالح از نسل ابراهیم و با عهدی از جانب خداوند متعال ادامه خواهد داشت.
  5. یکی از طرفه‌های ظریف این آیه، آن است که توهمی را که چه بسا در خیال‌ها راه یابد پس می‌زند و پاسخ می‌گوید. ممکن است برخی بپندارند که قرار داده شدن امامت در فرزندان ابراهیم به این معناست که امامت نیز همچون پادشاهی‌های موروثی که فرزندان بی‌هیچ قید و شرط ویژه‌ای جانشین پدران می‌شوند، امری ارثی و نسلی است. اما آیه کریم در پاسخ به این گمان نادرست به تفاوت ذاتی میان این دو اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که ادامه یافتن امامت در نسل ابراهیم یک میراث‌بری نَسَبی نیست، بلکه وراثتی دینی و رسالتی است و به همین دلیل است که فرزندان ستم کار ابراهیم به این مقام دست نخواهند یافت؛ بنابراین امامت نه با معیار "پیوند نَسَبی" که بنا بر "شایستگی دینی" به فرزندان ابراهیم داده شد؛ زیرا این خاندان نبوی پاک در طول تاریخ سرشار از هدایت می‌ماند و توان آن را خواهد داشت که رهبرانی صالح و لایق بپروراند؛ کسانی که خداوند متعال در برابر این پاکی و شایستگیِ ادامه یافته در نسلشان، ایشان را به لطف امامت ویژه گرداند. این همان معنایی است که آیۀ شریف بدان اشاره دارد؛ آنجا که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۲۲].

در این آیۀ شریف مقصود از عبارت بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ این است که هر یک از فرزندان این نسل در شایستگی و سزاواری رهبری و گزینش الهی همانند دیگری هستند و مقصود از این عبارت، پیوستگی نَسَبی نیست، که اگر بود اصلاً نیازی به بیان و تصریح بر عبارت بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وجود نداشت[۲۲۳].

نصّ دوم

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۲۲۴].

در دلالت این آیه چند نکته، شایان توجه است:

  1. بنا بر این آیه، خداوند به خاندان ابراهیم دو مقام داده است؛ نخست، منصب نبوت است که با این عبارت به آن اشاره شده است: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ منصب دوم نیز، منصب امامت است که با عبارت وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا از آن یاد شده است. "مُلک" در واژه‌شناسی به معنای سلطنت و حکومت است و بنابراین، مقصود از "ملک عظیم" امامت است. افزون بر بکارگیری واژه مُلک، موارد زیر نیز گواه این معنا است:
    1. ساختار خود آیه نشان می‌دهد که مقصود از "مُلک" امامت است؛ زیرا در آن کلمۀ آتَيْنَا دو بار به کار گرفته شده است و درست نیست که مقصود از دومی همان معنایی باشد که در اولی نیز آمده است؛ چرا که در این صورت تکراری بی‌فایده است. از سویی صحیح نیست که از عبارت اول معنایی جز نبوت قصد شده باشد؛ زیرا افزون بر اینکه این معنا با کتاب و حکمت هم خوانی دارد، در آیات پرشمار دیگری نیز مقام نبوت با مفهوم عطا کردن کتاب و حکمت بیان شده است؛ مانند: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ[۲۲۵]. بنابراین جز امامت که خداوند برای ابراهیم و فرزندانش قرار داده است، معنای دیگری از عبارت دوم وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا برداشت نمی‌شود.
    2. این آیۀ شریفه نیز گواه دیگری بر مدعا است: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۲۶]. این آیه به صراحت نشان می‌دهد که خداوند متعال به حضرت ابراهیم، افزون بر نبوت، منصب امامت را نیز عطا فرموده و آن را در نسلش هم قرار داده است و از آنجا که برخی از فرزندان او پیامبر بودند، برای خاندان ابراهیم دو منصب گرد آمد؛ نبوت و امامت. این فضل و بخششی الهی است که بنا بر این آیه خداوند سبحان تنها به آل ابراهیم، و نه دیگران، این ویژگی را بخشیده و با آن ایشان را تکریم فرموده است.
    3. آیۀ پیش از آیۀ مورد بحث، شاهدی دیگر است. خداوند متعال می‌فرماید: أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا[۲۲۷]. "نقیر" به معنای نقطه‌ای است که پشت هستۀ خرما قرار دارد و در اینجا استعاره‌ای برای بیان مقدار بسیار ناچیز است. مقصود از آیه این است که اگر آنها (عالمان یهود) نصیبی از مُلک داشتند، حتی مقدار بسیار ناچیزی از ملک را هم به دیگران نمی‌دادند. پس بی‌شک مُلک در اینجا به معنای سلطنت و حکومت است. این آیه دلیلی روشن است بر اینکه مقصود از مُلک در آیۀ بعدی که ما از آن بحث می‌کنیم، سلطنت و حکومت است و هرگز به معنای نبوت نیست.
  2. دومین نکته‌ای که آیۀ مورد استناد ما به روشنی بر آن دلالت دارد این است که امامت، یعنی همان "مُلک عظیم"، عهد الهی ویژه‌ای است که خداوند آن را در هر جا بخواهد قرار می‌دهد و انسان در آن حق انتخاب یا سهم و نصیبی ندارد. آنچه بر این نکته دلالت می‌کند عبارت است از:
    1. این بخش از آیۀ شریفه: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[۲۲۸]. این عبارت نشان می‌دهد که خداوند متعال گروهی از مردم (خاندان ابراهیم) را با آنچه از فضل خویش به ایشان داده برتری بخشیده است. سپس "مُلک عظیم" را مصداقی از آن فضل برشمرده است. حال اگر امامت، مسأله‌ای بود که دیگر مردمان نیز در آن سهم و بهره‌ای داشتند، دیگر این مُلک، فضلی نبود که خداوند آن را تنها به خاندان ابراهیم داده باشد و آنها به واسطه آن بر دیگران برتری یافته، مورد حسادت واقع شوند.
    2. بکارگیری واژۀ آتَيْنَاهُمْ در این سخن خداوند متعال وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا، نشان می‌دهد که امامت، منّت و لطفی الهی است که خداوند آن را تنها به گروه مشخصی از مردم عنایت فرموده و نیز عهدی ویژه است که فقط به کسی می‌رسد که خدا بخواهد؛ زیرا آنچه از کلمۀ آتَيْنَاهُمْ فهمیده می‌شوده، این است که این واژه در مقام توضیح لطفی است که خداوند متعال تنها به خاندان ابراهیم عطا فرموده و با آن ایشان را بر دیگران برتری بخشیده، به گونه‌ای که مورد حسادت واقع شده‌اند. حال اگر "مُلک عظیم" چیزی بود که بدون لطف خدا و به شکلی غیر از عهد ویژه الهی به کسی داده می‌شد، دیگر دلیلی وجود نداشت که خداوند با اعطای آن به خاندان ابراهیم، بر آنها منّت نهد و این‌گونه ابراز لطفی ویژه کند.
    3. عطف "اعطای مُلک عظیم" بر "اعطای کتاب و حکمت" و قرار دادن آنها در یک سیاق و ترکیب مفهومی قرینۀ روشن دیگری است بر اینکه امامت نیز همچون نبوت است و به هیچ کس داده نمی‌شود مگر کسی که خداوند او را به‌طور ویژه برگزیند و با این مقام او را بر دیگران برتری بخشد.
    4. اینکه "مُلک" به "عظیم" توصیف شده است نیز به روشنی نشان می‌دهد که این مُلک موهبت الهی بزرگی است که خدا هر یک از بندگان مخلصش را که بخواهد بدان ویژه می‌گرداند؛ زیرا وصف عظمت برای مُلک تنها با مُلک الهی مناسبت دارد و مُلک و سلطنت بشری که در آن انسان‌ها خود هر که را بخواهند برمی‌گزینند و آن را به هرکه میلشان باشد می‌دهند، چیزی نیست که در کلام خدای سبحان به عظمت توصیف شود.

حال اگر این همه را ـ با چشم‌پوشی از روایات رسیده از رسول خدا (ص) دربارۀ این موضوع ـ تنها به همان مباحثی که دربارۀ آیۀ شریفه وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و دیگر آیات گذشت بیفزاییم، جای هیچ شک و تردیدی باقی نخواهد ماند که دلالت آیۀ کریمه این است که امامت و حکومت عهدی الهی است که خداوند متعال آن را برای گروه مشخصی از مردم قرار داده است و آنها را با صفاتی توصیف نموده و شخص آنان را نیز معیّن فرموده است.

افزون بر این در تفسیر این آیه روایات معتبر پرشماری از سوی امامان خاندان وحی - که به مقاصد وحی و معانی تنزیل، از همه آگاه ترند - به دست ما رسیده است که همین معنا را تأیید می‌کند. در این میان تنها یکی از آن بسیار را بیان می‌کنیم:

کلینی با سندی صحیح از ابوجعفر محمد بن علی الباقر (ع) دربارۀ آیۀ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا نقل می‌کند که ایشان فرمود: مقصود از این آیه آن است که برخی از خاندان ابراهیم را رسول و نبی و امام قرار داد. حال چگونه است که برخی امامت را برای خاندان ابراهیم (ع) می‌پذیرند، اما برای دودمان محمد (ص) انکار می‌کنند؟! راوی می‌گوید: گفتم: مقصود از آتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا چیست؟ فرمود: مُلک عظیم این است که امامانی را در میان ایشان قرار داد که هر که از آنان اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده و هر کس از ایشان سرپیچی نماید از اطاعت خداوند سر باز زده است. این، آن مُلک عظیم است[۲۲۹][۲۳۰]

نصّ سوم

خداوند متعال می‌فرماید: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۳۱].

این آیه بر این دلالت دارد که امامت عهدی الهی است که تنها در اختیار خداوند متعال است و این، اوست که با حکمت خود آن را در آنجا که بخواهد قرار می‌دهد و مردم در این مسأله هیچ اختیاری ندارند. * توضیح این مطلب بدین شرح است:

  1. مقصود از "مُلک" در آیه، بنا بر معنای لغوی آن، حکومت و سلطنت است و این مطلب در نهایت روشنی است.
  2. مقصود از مفهوم "ایتاء؛ عطا کردن" در عبارت تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ، اعطای تشریعی است و منظور از اعطای تشریعی این است که خداوند سبحان گروهی از بندگان صالح و شایسته‌اش را به عنوان رهبران و حاکمان مردم برمی‌گزیند و به ایشانحق امر و نهی و حکومت و فرمانروایی بر جامعۀ انسانی را می‌دهد؛ اما اعطای تکوینی، حکمرانی‌هایی است که تاکنون در جوامع انسانی روی داده - و پس از این نیز روی خواهد داد - و بنا بر وقایع تاریخی در بیشتر موارد و به استثنای بازه‌هایی بسیار اندک، حکومت‌های ناحقی بوده که تنها طاغوت‌ها را بر ملّت‌ها مسلط کرده است؛ بنابراین مقصود از اعطا در این آیه، اعطای تکوینی نیست که به معنای مطلق حکومت به هر شکل ممکن است، حتی اگر به ناحق باشد، بلکه مقصود اعطای تشریعی است؛ یعنی واجب ساختن شرعی اطاعت و پیروی. این سخن چنین دلایل و قرائنی دارد:
    1. آیه دربردارندۀ سپاس و ستایش خداوند متعال برای این ویژگی‌ها است و آنچه با سپاسگزاری از خداوند متعال و ستایش او هماهنگ است بیان رحمت و یاد کرد نعمت‌های او بر بندگان است. در این میان تنها اعطای تشریعی مُلک، نعمتی الهی و رحمتی از سوی او بر بندگان است؛ زیرا رهبری الهی صالح را در پی دارد که از بزرگترین نعمت‌های خداوند سبحان بر بندگان است و در این امر میان آنان که خود به این تکریم الهی مشرَّف شده، منصب رهبری را به دست آورده‌اند، با دیگر مردمانی که از نعمت این رهبری برخوردار می‌شوند و در سایۀ عدالت گسترده‌اش آرام می‌گیرند و از زلال گوارای حکومتش بهره می‌گیرند، تفاوتی نیست. آیات بسیاری از قرآن حکیم اشاره دارد که امامت و رهبری الهی نعمتی بزرگ از سوی خداوند است؛ از جمله آیاتی که در اُم الکتاب، سورۀ مبارکۀ حمد، آمده است: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ[۲۳۲]. اما اعطای تکوینی با مقام سپاس و ستایش مناسبتی ندارد؛ زیرا بیشتر مصداق‌های آن، هم برای حاکمان سلطه یافته و هم برای مردمان تحت سلطه، عذاب و عقاب الهی است. از آن رو برای سلطه یافتگان عقاب و عذاب است که باعث افزایش گمراهی و خسران ایشان می‌شود. برای مردم نیز عذاب است؛ چرا که حکومت طاغوت‌ها آنها را از سعادت دنیا محروم می‌کند و راه خدا را بر ایشان می‌بندد و آنها را از دست یافتن به رضای خدای سبحان و برخورداری از آن نعمت‌های دنیوی و اخروی که خداوند متعال برای نیکان فراهم آورده، باز می‌دارد؛ مگر شماری اندک از آنان که بتوانند به‌طور کامل جانب حق را نگه دارند و در "صراط مستقیم" پایدار بمانند.
    2. این بخش از سخن خداوند متعال که فرمود: تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ نیز گواه مدعا است؛ زیرا یکسانی سیاق سخن، بایسته می‌دارد که بین "عزت بخشیدن و ذلیل نمودن" با "اعطای مُلک و گرفتن آن" به این شکل ارتباط و همانندی وجود داشته باشد که اعطای مُلک، عزت و ستاندن آن، ذلت قلمداد شود. و بی‌شک همان‌سان که خداوند متعال تنها کافران و سرکشان را خوار می‌کند، عزت بخشی او نیز جز به بندگان مؤمنش نمی‌رسد. این مطلبی است که آیات پرشماری از قرآن مجید بر آن تصریح می‌کند؛ از جمله:يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۲۳۳]؛ بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا * الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا[۲۳۴]. این مطلب، قرینه‌ای روشن است بر اینکه اعطای مُلک که در آیه از آن سخن رفته است، اعطای تشریعی و به معنای واجب ساختن اطاعت و پیروی است که از بزرگترین مصداق‌های عزت بخشی الهی است. پس مقصود، اعطای تکوینی نیست؛ چرا که بیشتر مصادیق اعطای تکوینی "سرکشی" و "کفر" و "عصیان" و "اعتداء" است که بنا بر این آیه قرآن موجب خوار گشتن از سوی خداوند متعال است: وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ[۲۳۵]. بنا بر این آیه، گناهکاری، تجاوز، کفر ورزیدن نسبت به آیات الهی و کشتن به ناحق صالحان و فراخوانندگان به عدالت که در صدر همۀ ایشان انبیا هستند، سبب آن شد که خداوند متعال آن مهر ذلت را بر پیشانی یهودیان بنشاند و ایشان را دچار خشم خویش کند. این ویژگی‌ها معمولاً در حکومت‌های طاغوتی وجود دارد و بنابراین مهر ذلت از سوی خداوند متعال بر پیشانی این طاغوت‌ها که در ویژگی هایشان همانند یهودیان هستند نیز زده شده است و ایشان هم گرفتار خشم خداوند سبحان هستند و بی‌اندازه از آن عزت الهی و رحمت خدای کریم به دورند. با وجود این، چگونه ممکن است مقصود از اعطای مُلک که عزت بخشی الهی است، همان اعطای تکوینی باشد که بیشتر مصداق هایش حکومت‌های طاغوت است؟
    3. بخش سوم سخن خدای سبحان بِيَدِكَ الْخَيْرُ نشان روشن دیگری است بر درستی آنچه گفته شد. سیاق سخن و قوانین عرفی حاکم بر کلام، حاکی از آن است که "خیر"ی که در آیه بیان شده با مُلک و عزتی که در همان آیه است، منطبق بوده، عبارت بِيَدِكَ الْخَيْرُ بیان مفهوم کلی بعد از مصداق جزئی است و بر این اساس مقصود آیه چیزی جز این نیست: مُلک و عزت و همۀ خیرها به دست خداوند متعال است و او خیر را به هر که بخواهد می‌دهد؛ که او بر هر کاری توانا است.

بنابراین از آنجا که مقتضای این قرینه آن است که مُلک و عزتی که در آیه آمده در قلمرو مفهوم "خیر" باشد، تنها احتمال ممکن در مورد اعطای مُلک، اعطای تشریعی خواهد بود که به معنای واجب بودن اطاعت و پیروی است؛ چرا که فقط همین معنا "خیر" است، نه اعطای تکوینی که بیشتر مصداق‌های آن شر و عذاب است.

افزون بر این، در آیات پیشین و پسین نیز قرینه‌هایی وجود دارد که مقصود بودن اعطای تشریعی را تأیید می‌کند، اما همین قرینه‌ها و شاهدهایی که بیان کردیم، بس است.

  1. شکی در این نیست که آیه با عبارت مَالِكَ الْمُلْكِ در ابتدا، که نشان از مخصوص بودن مُلک به خداوند متعال است، و نیز جمله بِيَدِكَ الْخَيْرُ در انتها، که بیان می‌دارد خیر جز به دست خدا نیست، و دیگر قرینه‌هایی از این دست، بر انحصار دلالت می‌کند و به روشنی و صراحت بیان می‌دارد که زمام سلطه و حکومت تنها به دست خداوند متعال است و هیچ کس در آن شریک او نیست و فقط اوست که مُلک و سلطنت را به هر کس بخواهد می‌دهد و از هر که اراده کند باز می‌دارد و مردم نمی‌توانند مُلک و عزت را به هر کس میلشان باشد بدهند، بلکه این اختیار تنها به دست خداوند متعال است و نه هیچ کس جز او. اگر زمام حکومت به دست مردم بود و آنان هر که را می‌خواستند برای آن انتخاب می‌کردند، درست نبود که در آیه بر این انحصار تأکید شود که اختیار اعطای مُلک و عزت تنها از آن خداوند متعال است و هیچ کس در این مسأله با او شراکتی ندارد[۲۳۶]

شئون و کمالات امام

وظایف و حقوق امام

آثار و کارکردهای امامت

مصادیق امام

امامت حق بالاصاله

امامت حق بالاصاله در برگیرنده امامت کسانی است که خدای متعال مستقیماً امامت را برای آنان جعل کرده است؛ مانند امامت برخی پیامبران الهی که با توجه به تفاوت درجات، از مراتب متفاوت امامت برخوردار بوده‌اند؛ چون حضرت ابراهیم (ع): قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا [۲۳۷] حضرت یعقوب (ع) و حضرت اسحاق (ع): وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلا جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۲۳۸]، [[حضرت یوسف (ع): وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا [۲۳۹]، حضرت لوط (ع): وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا [۲۴۰]، حضرت موسی (ع): وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا [۲۴۱]، حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع): وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا [۲۴۲] و حضرت محمد (ص): إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ [۲۴۳]، النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ [۲۴۴] سرّ بهره‌مندی برخی از انبیای الهی از مقام امامت این است که امام (ع) افزون بر مقتدا و الگو بودن در گفتار و رفتار، عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت است، حدود را اجرا و امیران را عزل و نصب و از امت دفاع و جانیان را تأدیب می‌کند، ازاین رو ممکن است کسی پیامبر (ص) باشد؛ ولی عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت نباشد[۲۴۵][۲۴۶].

در بیان دلایل انفکاک نبوت از امامت وجوهی گفته‌اند؛ از جمله آنکه به دلالت برخی آیات، نبوّت غیر از مَلِک بودن و رهبری است: وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ [۲۴۷] با توجه به اینکه مَلِک در آیه به معنای تدبیر کننده جامعه است که انسان‌ها را به کمال شایسته خود می‌رساند و موانع دستیابی به کمال را از مسیر آنان دفع می‌کند [۲۴۸] و بنی اسرائیل به صورت اعتراض به پیامبرشان اشموئیل گفته‌اند: "ما از طالوت به مُلک شایسته‌تریم"، در حالی که اگر مقام نبوت با رهبری یکی بود می‌بایست گفته می‌شد تو به مُلک و سلطنت شایسته‌تری، چون تو پیامبری، و اشموئیل در پاسخ اعتراض آنان گفت: اولاً خدا او را برگزیده است و ثانیاً او بر اثر برخورداری از علم و توان جسمانی که لازمه امامت و رهبری است برگزیده شده است [۲۴۹][۲۵۰].

دلیل دیگر آنکه خدای متعال خطاب به حضرت ابراهیم (ع) پس از دریافت مقام نبوت و در پایان عمر فرمود: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا [۲۵۱] نیز زمانی این مقام به آن حضرت داده شد که وی دارای ذرّیه و فرزندان بوده و امتحاناتی را پشت سر گذاشته است[۲۵۲] با توجه به انفکاک امامت از نبوت قول کسانی که امامت در آیه را به نبوت معنا کرده‌اند صحیح نیست [۲۵۳][۲۵۴].

برخی در ذیل آیه مذکور امام (ع) را نبی (ص) معنا کرده‌اند؛ اما در جای دیگر، در برابر کسانی که امام (ع) را نبی (ص) معنا کرده‌اند ترجیح داده‌اند که امام (ع) در معنای خودش به‌کار گرفته شود[۲۵۵][۲۵۶].

دلیل دیگر آنکه حضرت موسی (ع) هارون را خلیفه خود قرار داد، در حالی که او پیامبر (ص) بود؛ ولی مقام امامت نداشت و با استخلاف موسی به این سمت منصوب گردید: وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ [۲۵۷][۲۵۸][۲۵۹].

برخی مفسران در فرق بین امام (ع) و نبی (ص) گفته‌اند: گرچه پیامبر (ص) و امام (ع) هر دو هدایتگرند، هدایت پیامبر (ص) فقط "راهنمایی" و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان "راهبری" به معنای رساندن به مقصود است[۲۶۰] با این همه گفتنی است که در رویکرد مطالب پیشگفته بین امامت و مُلک خلط شده و گویا گمان شده امام (ع) و مَلِک یکی است، از این رو از آیاتی که به مُلک مربوط می‌شود در بیان امامت استفاده شده است؛ ولی واقع امر این‌گونه نیست، زیرا امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی امام (ع) خود آن را بر عهده می‌گیرد؛ مانند حضرت ابراهیم (ع)، پیامبر اکرم (ص) و امام علی بن ابی‌طالب (ع) و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب می‌کند؛ مانند نصب طالوت[۲۶۱].

امامت حق بالاستخلاف

پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند برای محقق ساختن اهداف خود به امر الهی جانشین خود را به مردم معرفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش می‌کنند، بر این اساس اگر پیامبر (ص) خلیفه و امام (ع) معرفی نکند رسالتش را به انجام نرسانده است: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۲۶۲] از این آیه برمی‌آید موضوع مهمی که تبلیغ آن بر عهده پیامبر (ص) گذاشته‌شده همسنگ نبوت است، به‌گونه‌ای که اگر ابلاغ نشود رسالت پیامبر (ص) ناتمام می‌ماند. از سوی دیگر تبلیغ آن امر مهم و حساس ممکن است خطراتی برای پیامبر (ص) در پی داشته باشد، ازاین‌رو خدا به او وعده حفاظت می‌دهد و این موضوع مهم جز ابلاغ خلافت و جانشینی نبوده است [۲۶۳]

افزون بر آنچه گذشت مسئله خلافت به قدری اهمیت دارد که با تحقق آن، کافران و دشمنان از تعرض به دین مأیوس می‌شوند و دین با آن کامل و نعمت با آن تمام و اسلام دین مرضیّ خدا خواهد شد: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۲۶۴].[۲۶۵]

منابع

پانویس

  1. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵؛ راغب، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  2. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷.
  3. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  4. «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  5. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  6. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  7. «با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  8. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  9. «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.
  10. «و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  11. «و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  12. وَ لَعَلَّ الْعِنَايَةَ فِي تَسْمِيَتِهِ إِمَاماً مُبِيناً أَنَّهُ لِاشْتِمَالِهِ عَلَى الْقَضَاءِ الْمَحْتُومِ متبوعٍ لِلْخَلْقِ مقتدى لَهُمْ، تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷.
  13. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  14. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند.» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  15. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  16. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.» سوره نساء، آیه ۵۹.
  17. سوره انبیاء، آیه ۷۳؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ سوره سجده، آیه ۲۴.
  18. «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  19. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  20. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  21. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  22. جامع البیان، ج۱، ص۱۳۶، ۷۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۴.
  23. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۶، ص۶۶۳.
  24. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۳.
  25. «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده (ی کتاب موسی) به زبان عربی، تا به ستمگران بیم دهد و نیکوکاران را نوید است» سوره احقاف، آیه ۱۲.
  26. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است.» سوره هود، آیه ۱۷.
  27. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  28. «اصحاب الایکه» ۴ بار در آیات ۷۸ سوره حجر؛ ۱۷۶ سوره شعراء؛ ۱۳ سوره صو ۱۴ سوره ق آمده است، اَصحاب اَیْکَه، ساکنان بیشه‌زاری که بر اثر کم‌ فروشی و در پی تکذیب شعیب با عذاب الهی نابود شدند.
  29. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص۱۲۱؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۲، ص۱۸۵؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۶، ص۵۲۹.
  30. ر.ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۳۰.
  31. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  32. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۴۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۵۴؛ حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۶، ص۱۳۹؛ ملا محسن فیض کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۴۳۲؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القران العزیز، ج۳، ص۵۷؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۶۷؛ ص۱۶؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۲۰؛ نصر بن محمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۳، ص۱۱۷؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۵۱۹؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۱۳؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القران العظیم، ج۶، ص۵۰۴؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۵۲۷؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۷۳۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱۱، ص۳۹۲؛ علی بن محمد علی دخیل، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۱، ص۵۸۵؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۲۶۴؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۹، ص۵۲؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۱۲.
  33. ر.ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۲۹.
  34. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است و (خداوند) آرامشگاه و ودیعه‌گاه او را می‌داند؛ (این) همه در کتابی روشن (آمده) است» سوره هود، آیه ۶.
  35. برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲؛ سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۱۶۳-۱۷۰؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۷۹-۸۱.
  36. رک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۲۴۴؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۳۲.
  37. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  38. مجمع‌البیان، ج۷، ص۳۲۹؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۸؛ کنزالدقائق، ج۱۰، ص۷۳.
  39. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  40. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند» سوره قصص، آیه ۴۱ ـ ۴۲.
  41. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  42. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  43. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  44. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  45. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۱۹ ـ ۲۳۲..
  46. تنها بر پیشوایان حق اطلاق نشده است، بلکه پیشوایی در امور باطل نیز حوزه کاربرد آن است.
  47. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  48. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  49. سوره بقره، آیه ۳۰؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ سوره ص، آیه ۲۶.
  50. سوره مائده، آیه ۵۵.
  51. سوره نساء، آیه ۵۹.
  52. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۴۵-۴۶.
  53. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  54. «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده (ی کتاب موسی) به زبان عربی، تا به ستمگران بیم دهد و نیکوکاران را نوید است» سوره احقاف، آیه ۱۲.
  55. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  56. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳؛ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  57. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  58. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  59. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  60. جامع البیان، ج۱، ص۱۳۶، ۷۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۴.
  61. «و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷؛ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  62. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  63. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  64. «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناپسند باز می‌دارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
  65. «پس به خداوند و پیامبرش و نوری که فرو فرستاده‌ایم ایمان آورید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره تغابن، آیه ۸.
  66. تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۳۴۱.
  67. «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
  68. تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۳۱۶-۳۱۷.
  69. «و ما برای آنان این گفتار را به هم پیوستیم باشد که پند گیرند» سوره قصص، آیه ۵۱.
  70. الکافی، ج۱، ص۴۱۵.
  71. برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  72. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  73. محقق طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  74. تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۹.
  75. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۲۴.
  76. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۵۷.
  77. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج ۴، ص۳۸۹.
  78. صدوق، محمد بن بابویه، کمال الدین، کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص: ۲۷۴-۲۷۷؛ جوینی، ابراهیم بن محمد بن مؤید، فرائد السمطین، ج ۱، ص۳۱۲.
  79. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۱۶۶؛ کاردان، غلام رضا، امامت و عصمت امامان در قرآن، ص۱۴۵-۱۵۳.
  80. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۸۶؛ از برید عجلی روایت شده که گفت: امام باقر (ع) فرمود: "خداوند در آیه «اولی الامر» تنها ما را قصد کرده است. تمام مؤمنان را تا روز قیامت به اطاعت ما (امامان معصوم) فرمان داده است"
  81. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  82. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۱۸۴.
  83. سوره سجده، آیه ۲۴.
  84. سوره قصص، آیه ۴۱.
  85. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص۱۴۵.
  86. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۱۸۴ ـ ۱۸۵.
  87. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۸۸-۱۸۹.
  88. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع)قَالَ: یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ‏ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ دِینِکُمْ وَ إِنَّهَا لَغَایَةُ عِلْمِنَا یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِ حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ‏ فَإِنَّهَا لِوُلَاةِ الْأَمْرِ خَاصَّةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۴۹.
  89. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۷۴-۱۷۵.
  90. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  91. «و (به یاد آور) روزی را که از هر امّتی گواهی برانگیزیم آنگاه به کافران نه اجازه (پوزش) داده می‌شود و نه پوزش آنان پذیرفته می‌گردد» سوره نحل، آیه ۸۴.
  92. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم» سوره نحل، آیه ۸۹.
  93. «و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  94. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۷۶-۱۷۷.
  95. «و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  96. سوره دخان، آیه ۳.
  97. سوره ص، آیه ۳۸؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  98. سوره فاطر، آیه ۲۴.
  99. سوره رعد، آیه ۷.
  100. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۸۱-۱۸۳.
  101. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  102. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۸۵-۱۸۶؛ یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۱۵۱.
  103. رک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۶۲.
  104. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  105. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۹.
  106. رک: حسینی میلانی، سید علی، عصمت از دیدگاه فریقین، ج ۴، ص۱۹۵؛ رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۶۳.
  107. طبرسی، فضل بن حسن‏، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص۳۴۴؛ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‏بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج‏۲، ص۲۹۸؛ برای آشنایی بیشتر با روایات اهل سنت دربارۀ شأن نزول آیه شریفه رجوع شود به کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج ۴، بخش آیات غدیر، ص۱۹۳-۳۵۴.
  108. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۹-۴۰.
  109. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  110. الفتونی، محمد طاهر العاملی، ضیاء العالمین فی بیان امامة الائمة المصطفین، ج ۶، ص۱۸۰-۱۸۱.
  111. حسینی میلانی، سید علی، اصول العامه لمسائل الامامه، ص۹۸-۹۹؛ همچنین رک: جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج ۱، ص۲۹۹-۳۰۰؛ ضیاء العالمین، ج ۶، ص۲۹۵.
  112. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۶۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۹.
  113. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  114. «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع)قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَ قَبَضَ یَدَهُ قَالَ لَهُ یَا إِبْرَاهِیمُ‏ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ (ع)قَالَ یَا رَبِ‏ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‏»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۱۷۵.
  115. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۷۹-۸۱؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۷-۳۸.
  116. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
  117. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  118. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۳، ص۱۶۶.
  119. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۴۰-۴۱.
  120. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  121. «من دو شی، گران‌بها در میان شما میگذارم که این دو عبارتند از: کتاب خدا و عترت من»
  122. «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش» سوره آل عمران، آیه ۷.
  123. «عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ یَا أَبَا الصَّبَّاحِ نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ‏ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۱۳.
  124. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  125. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  126. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  127. «لا تخلوا الارض من قائمٍ بحجهٍ اما ظاهراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل ححج الله و بیناته... یحفظ الله بهم حججه و بیناته اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاه‌ الی دینه»؛ صبحی صالح، نهج البلاغه، ‌ کلمات قصار، شماره ۱۳۹.
  128. از نظر سیر کلامی، سه قول عبارت است از: نصب امام بر عهده مکلفین است و مردم باید جانشین رسول خدا را تعیین کنند، عده‌ای می‌گویند جانشین رسول خدا را خود ایشان تعیین می‌کند، اعتقاد دسته سوم این است که تعیین امام از سوی خداوند انجام می‌شود. و قائلین هر نظریه برای اثبات مدعای خود دلیل نقلی و عقلی ارائه می‌کنند.
  129. تعریف متفق علیه بین الفریقین.
  130. چنانچه عصمت در نبوت شرط باشد، در امام و خلیفه نیز شرط خواهد بود.
  131. ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج ۱، ص۳۷۸-۳۷۹.
  132. به تعبیر علمای شیعه
  133. به تعبیر مفسران اهل سنت
  134. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۵۴ ـ ۱۵۵.
  135. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  136. «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم» سوره ص، آیه ۲۶.
  137. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند.» سوره انبیاء، آیه ۷۲ ـ ۷۲.
  138. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  139. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار هارون برادرم را پشتم را به او استوار دار و او را در کارم شریک ساز تا تو را بسیار به پاکی بستاییم» سوره طه، آیه ۲۹ ـ ۳۳.
  140. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  141. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  142. قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِسوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
  143. لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ«تو را در این کار هیچ دستی نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
  144. زیرا همانطور که در دلیل اول ثابت شد امامت به جعل الهی است.
  145. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ص۶۹.
  146. «و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند» سوره قصص، آیه ۶۸.
  147. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  148. که در این صورت باید بر کلمه «یختار» وقف کرد و جمله بعد، از ماقبلش جدا معنا می‌شود؛ یعنی پرودگار تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و برمی گزیند. و برای آنها اختیاری نیست؛ بلکه اختیار به دست خداست.
  149. که در این صورت هر دو جمله به هم وصل است و معنا این می‌شود: پرودگار تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و آنچه را برای آنان خیر و مصلحت دارد برمی‌گزیند.
  150. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۷۰.
  151. طبری «ما» را در این وجه، به معنای «الذی» گرفته و می‌گوید: «فقال الله لنبیه محمد وربک یا محمد یخلق ما یشاء ان یخلقه ویختار للهدایة والایمان والعمل الصالح من خلقه ما هو فی سابق علمه انه خیرتهم نظیر ما کان من هؤلاء المشرکین لآلهتهم خیار اموالهم»؛ «پس خداوند برای پیامبرش محمد (ص) فرمود: پروردگار تو‌ ای محمد هرچه را بخواهد می‌آفریند و برای هدایت و ایمان و عمل صالح از میان بندگانش آن کسی را که طبق علم سابقش خیر و مصلحت بندگان است، برمی‌گزیند. نظیر مشرکان که بهترین اموالشان را برای خدایانشان برمی‌گزینند»، طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۱۹، ص۶۰۸؛ همچنین رک: بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، ج۳، ص۵۴۱، گفته شده که «ما» در جمله «ماکان لهم الخیرة»، معنای اثبات دارد؛ معنایش این است که خداوند آن‌چه را که به خیر و نفع امت است برمی‌گزیند. یعنی؛ آن‌چه را که اصلح و خیر است بر‌می‌گزیند. با توجه به سخن این مفسران، آیه شریفه بیان می‌کند که خداوند هر امر خیر و هر چیزی که به مصلحت مؤمنان است بر‌می‌گزیند و بدون تردید چون خداوند عالم به همه امور است و احاطه علمی بر تمام امور دارد می‌داند چه چیزی خیر و به نفع و مصلحت مؤمنان است و همان را بر‌می‌گزیند. بدون شک بالاترین امر خیر، مسأله نبوت و رهبری جامعه پس از پیامبر است. همان‌گونه که تنها حق انتخاب و گزینش در همه امور خیر به دست خدا است، امر نبوت و امامت که بالاترین آنها است، نیز تنها خداوند حق انتخاب آن را دارد.
  152. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  153. تفسیر طبری، ج ۱، ص۷۳۸؛ تفسیر رازی، ج ۴، ص۴۵؛ سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص۱۱۸.
  154. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹: واستدلوا بها ایضا علی ان منزلة الامامة منفصلة من النبوة، لان الله خاطب ابراهیم (وهو نبی، فقال له: انه سیجعله اماما جزاء له علی اتمامه ما ابتلاه الله به من الکلمات، ولو کان اماما فی الحال، لما کان للکلام معنی، فدل ذلک علی ان منزلة الامامة منفصلة من النبوة. وانما اراد الله ان یجعلها لابراهیم.
  155. «بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.
  156. «إنّ» و «لام» هر دو تأکید را می‌رساند.
  157. توجه به این نکته ضروری است که هدایت خلق از آن جهت بر خداوند واجب است که خود خدا این امر را از باب كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ بر عهده خود گرفته است، و وجوب نصب امام از ناحیه خداوند از باب تعیین تکلیف برای خداوند نیست، بلکه بر اساس فرموده خود خداوند است.
  158. ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج ۱، ص۳۸۳-۳۸۵.
  159. «و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم» سوره طه، آیه ۱۳۴.
  160. ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج ۱، ص۳۸۹-۳۹۰.
  161. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  162. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج ۴، ص۴۰.
  163. التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامامة، ج ۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۲۰۲؛ دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۶.
  164. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  165. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۴۸-۲۵۱؛ یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۲۵۳.
  166. به لحاظ اینکه انجام هر گناه ـ صغیره باشد یا کبیره ـ استحقاق کیفر الهی را به دنبال دارد، با این وصف گناهکار با گناه به خویش ستم نموده است.
  167. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲، ص۳۷.
  168. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص۴۱۵.
  169. ر. ک: کاردان، غلام رضا، امامت و عصمت امامان در قرآن، ص۳۱-۳۴.
  170. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  171. ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، عصمت از دیدگاه فریقین، ص۱۲۶-۱۲۷.
  172. ر. ک: کاردان، غلام رضا، امامت و عصمت امامان در قرآن، ص۱۱۹.
  173. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  174. ر. ک: کاردان، غلام رضا، امامت و عصمت امامان در قرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از دیدگاه فریقین، ص۱۳۲-۱۳۳.
  175. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  176. ر. ک: حسینی میلانی، سید علی، عصمت از دیدگاه فریقین، ص۱۳۷-۱۳۹.
  177. ر. ک: کاردان، غلام رضا، امامت و عصمت امامان در قرآن، ص۲۲۰.
  178. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۱۷۴.
  179. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  180. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۲ ـ ۵.
  181. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  182. «و البته او از دانشی برخوردار بود که بدو آموخته بودیم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۶۸.
  183. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۲۴۱-۲۴۳.
  184. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید گفتند: پاکا که تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱ ـ ۳۳.
  185. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۲۷۵.
  186. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  187. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص۶۸.
  188. «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  189. صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلوات الله علیهم، باب عرض الأعمال علی الأئمة الأحیاء و الأموات، ج‏۱، ص۴۲۷‏، ح۱.
  190. ر. ک: نادم، محمد حسن، علم امام، ص۵۱۳.
  191. «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
  192. «أَمَا وَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا قَالَ بَیْنَ دَفَّتَیِ الْمُصْحَفِ قُلْتُ مَنْ هُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ مَنْ عَسَی أَنْ یَکُونُوا غَیْرَنَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‏، ج‏۱، ص۲۱۴.
  193. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۱۸۷.
  194. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  195. این استدلال در سخنان برخی از متکلمان امامیه آمده است؛ علامه حلّی در آثار کلامی گوناگون خویش آن را یادآور شده است. در کتاب نهج المسترشدین آمده است: «امام باید بر مردم تحت رهبری خود برتری داشته باشد؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل قبیح است. به دلیل کلام خداوند متعال که فرموده است: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.
  196. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۰۰-۲۰۳.
  197. ر. ک: یوسفیان، مهدی، درسنامه کلیات امامت، ص۳۵۸.
  198. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم». سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  199. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۰.
  200. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار هارون برادرم را پشتم را به او استوار دار و او را در کارم شریک ساز تا تو را بسیار به پاکی بستاییم» سوره طه، آیه ۲۹ ـ ۳۳.
  201. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص۱۴۶-۱۵۰.
  202. مظفری، حیدر، امامت و واژگان مرتبط، ص۵۸۲-۵۸۶.
  203. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه 30.
  204. «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم» سوره ص، آیه ۲۶.
  205. ملا صدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج ۲، ص۳۰۸؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ص۳۶۷.
  206. مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  207. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۳۶-۱۵۵.
  208. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۶۶.
  209. «خداوند از فرشتگان رسولانی برمی‌گزیند، و همچنین از مردم» سوره حج، آیه ۷۵.
  210. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۶۹-۱۷۰.
  211. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۷۰-۱۷۱.
  212. اشاره به آیه:قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا «بگو: خدا راست گفته است. بنابراین، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت» سوره آل عمران، آیه ۹۵. (مترجم)
  213. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۷۱-۱۷۲.
  214. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۷۵-۱۷۶.
  215. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۷۶.
  216. «و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید * آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  217. «کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده» سوره نساء، آیه ۸۰.
  218. «بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید، تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  219. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۴۴-۴۶.
  220. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۴۶-۴۷.
  221. «[به یاد آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهدۀ این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده] خداوند فرمود: پیمان من، به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  222. «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید. دودمانی از جنس یکدیگر [از نظر پاکی و تقوا و فضیلت] و خداوند، شنوا و داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
  223. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۴۷-۵۰.
  224. «یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟ ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  225. «و آنگاه که خداوند، از پیامبران، پیمان مؤکد گرفت، که همانا کتاب و دانش به شما دادم، پس آنگاه که پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می‌کند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  226. «و آنگاه که خداوند، ابراهیم را با کلماتی آزمود. پس او به خوبی از عهدۀ این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم گفت: و از دودمان من؟ خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  227. «مگر برای آنها (مدّعیان) نصیبی از حکومت است؟ که در آن صورت حتی به اندازۀ نقطۀ پشت هستۀ خرما به مردم نمی‌دادند» سوره نساء، آیه ۵۳.
  228. «یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.
  229. اصول کافی، ج١، ص٢٠۶.
  230. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۵۰-۵۵.
  231. «بگو: بارالها! ای یگانه مالک مُلک [و فرمانروایی]! تو به هر کس بخواهی، مُلک [و حکومت] عطا می‌کنی و از هر کس بخواهی، مُلک [و حکومت] را می‌ستانی و هر که را اراده کنی عزت می‌دهی و هر کس را بخواهی ذلیل می‌کنی؛ خیر، به دست توست و تو بر هر چیز توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  232. «ما را به راه راست هدایت کن * راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی» سوره فاتحه، آیه ۶-۷.
  233. «آنها می‌گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزتر، ذلیل‌تر را بیرون می‌کند، در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.
  234. «به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست * همان‌ها که کافران را به جای مؤمنان، به عنوان ولی خود انتخاب می‌کنند. آیا با اینکه همۀ عزت‌ها از آن خداست، عزت و آبرو نزد آنان می‌جویند؟» سوره نساء، آیه ۱۳۸-۱۳۹.
  235. «و [مهر] ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و گرفتار خشم خدا شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می‌ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می‌کشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند» سوره بقره، آیه ۶۱.
  236. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۵۵-۶۱.
  237. فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  238. فرو اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۲ - ۷۳.
  239. و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم؛ سوره یوسف، آیه: ۲۲.
  240. و به لوط داوری و دانشی دادیم؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.
  241. و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم؛ سوره قصص، آیه: ۱۴.
  242. و به هر یک داوری و دانشی دادیم؛ سوره انبیاء، آیه:۷۹.
  243. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.
  244. پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ سوره احزاب، آیه: ۶.
  245. الرسائل العشر، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۴.
  246. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  247. و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند:چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۷.
  248. الميزان، ج ۲، ص ۲۸۷.
  249. الرسائل العشر، ص ۱۱۲.
  250. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  251. من تو را پیشوای مردم می‌گمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  252. الميزان، ج ۱، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸.
  253. الرسائل العشر، ص ۱۱۳؛ امام‌شناسى، ج ۱، ص ۱۳۰.
  254. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  255. التفسير الكبير، ج ۲۲، ص ۱۹۱.
  256. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  257. و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!؛ سوره اعراف، آیه: ۱۴۲.
  258. الرسائل العشر، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۳.
  259. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  260. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۲.
  261. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  262. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد؛ سوره مائده، آیه: ۶۷.
  263. الميزان، ج ۶، ص ۴۶ ـ ۴۸ ـ ۵۰.
  264. امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.
  265. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.