امام حسین علیه‌السلام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از امام حسین علیه السلام)
امام حسین (ع)
حرم امام حسین علیه السلام در کربلا
نقشامام سوم شیعیان
نامحسین بن علی
کنیهاباعبدالله
زادروز۳ شعبان، سال ۴ ق
زادگاهمدینه
مدت امامت۱۰ سال (۵۰-۶۱ ق)
شهادت۱۰ محرم، ۶۱ ق
مدفنکربلا، عراق
محل زندگیمدینهکوفه
لقب(ها)سیدالشهداء • سبط اصغر
پدرامام علی علیه السلام
مادرحضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)
فرزند(ان)امام سجاد (علیه السلام)علی اکبرعلی اصغر
طول عمر۵۷ سال

امام حسین (ع) امام سوم مسلمانان فرزند امام علی (ع) و فاطمه (س) در سوم شعبان سال سوم هجری در مدینه متولد شدند. کنیه ایشان ابا عبدالله و سیدالشهداء معروف‌ترین لقب ایشان است. حضرت مورد محبت فراوان پیامبر اکرم (ص) قرار داشت و روایات فراوانی از ایشان درباره امام حسین وارد شده است. حضرت پس از پیامبر همواره همراه پدر و برادر بزرگ‌وارشان بودند و پس از شهادت برادر و به هلاکت رسیدن معاویه در دوران خلافت یزید قیام کرده و در عاشورای سال ۶۱ هجری به شهادت رسیدند.

ولادت و نیاکان

امام حسین (ع) سومین پیشوای مسلمانان، سوم شعبان سال سوم هجری در مدینه دیده به جهان گشود[۱]. پس از تولد، رسول خدا (ص) خود در گوش او اذان و اقامه گفت و پیوسته به ایشان عنایتی ویژه داشت و برایش عقیقه کرد. در روایت آمده است هنگام تولد، جبرئیل به همراه هزار تن از ملائکه برای تبریک به حضور پیامبر اکرم (ص) رسیدند و جبرئیل پیامبر را از کیفیّت شهادت ایشان و ادامۀ امامت اهل‌بیت (ع) در نسل او آگاه ساخت[۲].

پدر و مادر

امام حسین(ع) فرزند امام علی بن ابی‌طالب(ع) و مادر گرامی‌شان حضرت فاطمه(س) سرور زنان عالم و دختر رسول خدا(ص) و جده مادری‌شان حضرت خدیجه کبری است. امام حسین(ع) دومین نوه پیامبر(ص) است که بر اساس دلایل قرآنی و سخنان پیامبر(ص) فرزند آن حضرت به شمار می‌آید[۳].

کنیه‌ها و القاب

  1. نام: رسول خدا(ص) به دلیل علاقه به فرزندان فاطمه(س)، نام حسین را انتخاب کرد[۴]. بر پایه روایت مشهور دیگری که در منابع شیعه[۵] و اهل سنت[۶] به آن اشاره شده، رسول خدا(ص) بر اساس دستور خداوند، نام پسران امام علی(ع) را هم‌نام پسران هارون (شبر، شبیر و مشبر) به ترتیب «حسن، حسین و مُحَسَّن» نام نهاد. این گزارش در برخی منابع اهل سنت افزوده‌ای دارد که صحیح نیست. در این منابع، به نقل از امام علی(ع) آمده است که: «من به نام حرب علاقه داشتم و می‌خواستم نام یکی از پسرانم را حرب بگذارم؛ اما هر بار رسول خدا(ص) با آن مخالفت کرد و نام پسرانم را هم‌نام پسران هارون قرار داد»[۷]. چنین رفتاری از امام علی(ع) و سبقت ایشان بر پیامبر برای نام‌گذاری فرزندان و حتی مخالفت چندین باره، می‌تواند بیانگر رد پای تاریخ‌نگاری عثمانی در ارائه شخصیتی ستیزه‌جو از امام علی(ع) باشد. این در حالی است که امام علی(ع) بعدها با اینکه دارای فرزندان بسیاری شد، هیچ‌گاه از نام حرب برای نام‌گذاری آنان استفاده نکرد!
  2. کنیه و القاب: کنیه امام حسین «ابوعبدالله» است. برخی منابع از کنیه «ابوعلی» نیز یاد کرده‌اند[۸] که به احتمال بر اساس نام فرزندان ایشان باشد. منابع، القاب متعددی (تا حدود هفتاد القب)[۹] برای امام حسین(ع) ذکر کرده‌اند که معروف‌ترین آنها عبارت است از: «سید شباب اهل الجنة»، «سِبط»، «مظلوم»[۱۰]، «شهید»، «سید الشهداء»، «المقتول بالطَّف»، «الامام الثالث»، «المقتول بکربلاء». القاب غیر مشهور ایشان مانند «الطیب الوفی» توصیف‌های مدح‌آمیزی است که بعدها به کار رفته است و با شنیدن آنها، نام امام حسین(ع) به یاد نمی‌آید[۱۱].

همسران و فرزندان

همسران

امام حسین(ع) در طول زندگی خویش، دست‌کم پنج همسر اختیار کرد که عبارت‌اند از:

  1. اول، لیلی: دختر ابومرة بن عروه ثقفی: وی مادر علی اکبر، بزرگ‌ترین پسر امام حسین(ع) و به احتمال، اولین همسر ایشان است. پدر وی ابومره در شمار صحابه‌ای بود که در دوره رسول خدا(ص) به دنیا آمد[۱۲]. اما جدش، عروة بن مسعود از بزرگان صحابه[۱۳] بود. او ابتدا به عنوان نماینده مشرکان در صلح حدیبیه با رسول خدا(ص) مذاکره کرد[۱۴] و سپس اسلام آورد و در راه تبلیغ دین در میان مشرکان شهر طائف به شهادت رسید[۱۵]. نام مادر لیلی، میمونه دختر ابوسفیان اموی است و بر این اساس، لیلی، نواده دختری ابوسفیان و دخترعمه یزید بن معاویه است. لیلی به احتمال، پیش از واقعه کربلا از دنیا رفته باشد؛ زیرا منابع معتبر، از او در حوادث کربلا یاد نکرده‌اند.
  2. دوم، شهربانو: در اینکه امام حسین با دختری از اسیران ایرانی ازدواج کرده و امام سجاد(ع) ثمره این ازدواج است، نمی‌توان تردیدی داشت؛ اما درباره نام آن زن و نیز جایگاه خانوادگی وی پیش از ازدواج، در منابع اختلاف بسیاری دیده می‌شود که امکان نظر دادن دقیق و قطعی را با دشواری رو به رو کرده است.
  3. سوم، رباب: او مادر سُکَینه و عبدالله (علی اصغر) است. مشهور است که پدر وی، اِمرؤ القیس کَلبی، از مسیحیان شام، در دوره عمر بن خطاب مسلمان شد و به درخواست امام علی(ع) سه دخترش را به عقد خود و حسنین(ع) در آورد و بدین گونه رباب همسر امام حسین(ع) شد[۱۶]؛ اما با توجه به اینکه فرزندان وی در اواخر عمر امام حسین(ع) به دنیا آمده‌اند، احتمال ازدواج آنان در دوره عمر بن خطاب بعید است. رباب در واقعه عاشورا حضور داشت و شاهد شهادت فرزند خردسال، یا شیرخوارش عبدالله (علی اصغر) بود. او پس از امام حسین(ع)، یکسال زنده ماند و بر اثر شدت اندوه شهادت امام حسین(ع) از دنیا رفت[۱۷].
  4. چهارم، اُم اسحاق: وی دختر طلحة بن عبیدالله (صحابه مشهور و از سردمداران جنگ جمل) و مادر فاطمه بنت الحسین است. وی در ابتدا همسر امام حسن(ع) بود[۱۸] و پس از شهادت آن امام(ع) و بنا بر وصیت ایشان، با امام حسین(ع) ازدواج کرد و فاطمه تنها فرزند وی از امام حسین(ع) است. اُم اسحاق پس از شهادت امام حسین(ع) با عبدالله بن محمد بن عبدالرحمان بن ابی بکر ازدواج کرد[۱۹] که حاصل آن دختری به نام امینه است. گزارشی از حضور وی در کربلا در دست نیست و احتمال دارد با امام حسین(ع) به کربلا نیامده باشد.
  5. پنجم، اُم جعفر، مادر جعفر بن حسین: نامش را سلافه[۲۰] از تیره بنو بلی[۲۱]، از قبیله قُضاعه گفته‌اند[۲۲]. از حضور وی نیز در کربلا گزارشی در دست نیست[۲۳].

فرزندان

برای امام حسین (ع) شش فرزند نام برده شده است: حضرت علی اکبر (ع)؛ امام سجاد (ع)؛ علی اصغر (ع)؛ جعفر بن الحسین بن علی؛ محمد بن الحسین بن علی؛ فاطمه دختر امام حسین و سکینه بنت الحسین بن علی[۲۴].

شمایل و صفات ظاهری

از امام علی (ع) نقل شده است: "هر کس می‌خواهد به صورت پیامبر (ص) از سر تا گردن بنگرد، به حسن بنگرد و هر کس می‌خواهد به گردن تا پای او بنگرد، به حسین بنگرد. آن دو، شباهت به پیامبر (ص) را تقسیم کرده‌اند[۲۵]. همچنین از امام حسن (ع) نقل شده است: حسین بن علی (ع)، شبیه‌ترینِ مردم به فاطمه (س) است و من، شبیه‌ترینِ مردم به خدیجه کبری هستم[۲۶].[۲۷]

فضایل و مناقب

فضائل فراوانی برای امام حسین (ع) در آیات و روایات وارد شده است. برخی تا حدود ۱۲۰ آیه از قرآن کریم را با ملاحظه روایات تفسیری درباره امام حسین (ع) استخراج کرده‌اند. بخش عمده‌ای از این آیات در فضائل مشترک و بخش دیگر در فضائل مختص امام حسین (ع) است[۲۸] مانند داستان سوره انسان[۲۹].

در روایات نیز اوصافی برای حضرت ذکر شده است مانند اینکه ایشان زیور آسمان‌ها و زمین، چراغ هدایت و کشتی نجات است: پیامبر خدا (ص) خطاب به امام حسین {{ع}ج فرمود: «آفرین بر تو، ای ابو عبدالله، ای زیور آسمان‌ها و زمین‌ها!».[۳۰] و یا اینکه آن حضرت محبوب‌ترینِ مردم نزد آسمانیان دانسته شده است[۳۱].[۳۲]

اخلاق و سیره

سیره به معنای جریان داشتن و در حرکت بودن است که در اصطلاح دینی به معانی طریقه، روش و رفتار و اخلاق عملی به کار رفته است. خصلت‌های برجسته و سیره امام حسین (ع)، در صحنه‌های مختلف مخصوصاً در نهضت عاشورا جلوه داشت. برخی از ابعاد سیره امام حسین (ع) را می‌توان از جنبه‌های اخلاقی، خانوادگی، تبلیغی، سیاسی و اجتماعی بررسی نمود[۳۳].

حسین بن علی (ع) نیز مانند پدر بزرگوار و برادر ارجمندش امام مجتبی (ع) در تمام مراحل زندگی و سیره عملی خود نمونه کامل انسان الهی و در صبر و بردباری بر آزار و اذیّت در راه خدا و گذشت و کرم و بخشش و مهربانی و شجاعت و ذلّت‌ناپذیری و عرفان و عبادت و بندگی و بیم از خدا و فروتنی در برابر حق و خروشیدن بر باطل، نمونه زنده اخلاق والای نبوی و سمبل برجسته دلاوری و جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر و بارزترین الگوی ایثار و از خودگذشتگی در جهت زنده کردن ارزش‌های پر ارج آیین مقدس جدش سرور پیامبران به شمار می‌آید، تا آنجا که جدّ بزرگوارش درباره او فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛ حسین از من است و من از حسین. رسول خدا (ص) با این سخن از رتبه و جایگاه این شخصیت بزرگ، با رساترین تعبیر یاد کرد[۳۴].

امام حسین (ع) در شیوایی گفتار، جود، کرم و شجاعت سرآمد بود[۳۵]. وی در بین صحابه پیامبر (ص) عزت و احترامی بی‌بدیل داشت. راوی می‌گوید در تشییع جنازه‌ای دیدم که ابوهریره با لباسش خاک را از روی پای حسین بن علی (ع) می‌زدود[۳۶]. به گفته مصعب زبیری، امام حسین (ع) ۲۵ بار، پیاده به حج رفت[۳۷]. او از جدش رسول خدا (ص) و پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه (س) روایت نقل کرده است؛ دسته‌ای از صحابه و تابعین نیز از او روایت نقل کرده‌اند، از جمله علی بن حسین (ع)، فاطمه و سکینه، دختران امام حسین (ع)، طلحة بن عبیدالله، بشر بن غالب، عبیدالله بن حارث، ابوسعید تیمی، سنان بن ابی سنان و ابوحازم اشجعی[۳۸].[۳۹]

سرگذشت تاریخی

امام در دوران پیامبر (ص)

امام حسین (ع) شش سال از دوران زندگیشان را با جد بزرگوارش سپری کرد و در این مدت همیشه کنار رسول خدا (ص) بوده و حتی در وقت نماز از آن حضرت جدا نمی‌شد. رسول خدا (ص) با جملاتی که دربارۀ امام حسین فرموده گوشه‌ای از فضائل او و برادرش را به مردم بازگو نمود، مانند حدیث: "حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند"[۴۰].

پیامبر علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و پیوسته در گفتار و رفتار، از مهر زیاد خویش به فرزند دخترش پرده برمی‌داشت. او را به سینه می‌فشرد و گلویش را می‌بوسید و می‌فرمود: "حسین از من است و من از اویم. خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد. حسین از اسباط است"[۴۱]. پیامبر (ص) در بیان احساس خود به حسین (ع) آن را به بوییدن گل خوشبو تشبیه کرده[۴۲] و از علی بن ابی‌طالب (ع) می‌خواست مراقب وی باشد[۴۳] و برای دفع حسادت دیگران به امام حسین و امام حسن (ع) از دعاهایی بهره می‌گرفت[۴۴]. روایت شده است پیامبر بر منبر سخنرانی می‌کردند، زمانی که امام حسن و حسین (ع) آمدند پیامبر از منبر پایین آمد و آنان را در آغوش گرفت.

امام حسین (ع) از نظر ظاهری شبیه به پیامبر (ص) بود[۴۵]. ایشان مردی سپیدچهره بود و عمامه‌ای سیاه بر سر می‌گذاشت و موی سر و محاسن خود را خضاب می‌کرد. حضرت مردی صاحب کرم و بردبار بود و به فقرا و مساکین رسیدگی می‌کرد و با آنان نشست و برخاست داشت.

پیامبر (ص) فرمود: "امّا حسین، پس او از امّت من است و او پسر و فرزند من و بهترین خلق بعد از برادرش است، او امام مسلمانان مولای مؤمنان، خلیفه پروردگار عالمیان، فریادرس فریاد خواهان و پناه پناه جویان و حجّت خداوند بر تمام خلق خدا و سرور جوانان اهل بهشت و باب نجات امّت است، فرمان او، فرمان من و اطاعت از او، اطاعت از من است، پس هر کس از او پیروی کند از من است و هر کس از او نافرمانی کند، از من نیست"[۴۶]. مهم‌ترین رخداد دوران کودکی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) شرکت در مباهله بود[۴۷].

امام (ع) پس از پیامبر (ص)

امام حسین (ع) هنگام وفات پیامبر (ص) نزدیک ۷ سال داشت. آن حضرت هنگام به قدرت رسیدن عمر، ۱۰ ساله، زمان انتخاب عثمان ۲۰ ساله بود و تا ۳۲ سالگی در مدینه زندگی می‌کرد و از ۳۲ ـ ۳۷ سالگی یعنی از خلافت پدرش امیرمؤمنان تا صلح برادرش حسن بن علی (ع)، در کوفه بودند. حدود ۴۷ سالگی برادر خود، امام حسن (ع) را از دست داد و خود به امامت رسید و در ۵۷ سالگی به شهادت رسید. بنابراین ۲۰ سال در دوره معاویه و چند ماه در روزگار یزید، در مدینه زندگی می‌کردند[۴۸].

زندگی سیاسی و اجتماعی امام حسین (ع) پیش از امامت ایشان را می‌‌توان در دو دوران مورد بررسی قرار داد. یکی روزگار امام علی (ع) و دیگری دوران امام حسن (ع).

روزگار امام علی (ع)

این دوران را می‌توان در دو بخش باز نمود:

  1. دوران ۲۵ ساله سکوت پدر: امام حسین (ع) در این دوران همراه پدر شاهد کژروی‌های برخی اصحاب پیامبر (ص) و پیشامدهای بسیار تلخ بود؛ همانند شهادت مادر، غصب فدک، محرومیت بنی هاشم از خمس و بدعت در احکام و مقررات اسلامی. امام حسین (ع) در این دوران، پیرو و پشتیبان پدر بود و گاه که مصلحت تمنا می‌کرد، نارضایتی و مخالفت خویش به وضعیت جامعه اسلامی را بازگو می‌کرد.
  2. دوران زمامداری امام علی (ع): امام در این دوران، پدر را در زمامداری جامعه اسلامی یاری می‌کرد. فعالیت‌های امام حسین (ع) در روزگار پنج ساله خلافت پدر عبارت بود از: شرکت در امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی. بسیج نیرو برای رویارویی با دشمن و حضور پرشور در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان بخشی از این گونه فعالیت‌هاست[۴۹]. از آن حضرت خطبه‌ای در جنگ صفین نقل شده که ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب می‌کرد[۵۰]. در مراحل مقدماتی جنگ صفین در گرفتن آب از دست شامیان نقش داشت، امام علی (ع) بعد از آن پیروزی فرمود: «هَذَا أَوَّلُ فَتْحٍ بِبَرَکَةِ الْحُسَیْنِ»[۵۱]. به طور کلی در دورانی که علی (ع) به خلافت رسید، یاور پدر در حکومت و جهاد بود. امام علی (ع) در نامه ۲۴ نهج البلاغه امام حسین را پس از امام حسن مسئول موقوفات خود قرار می‌دهد[۵۲].
ازدواج امام حسین

براساس منابع تاریخی امام حسین (ع) در طول زندگی با پنج زن ازدواج کرده است که عبارت‌اند از: شهربانو مادر امام سجاد (ع)؛ لیلی مادر مادر علی اکبر (ع)؛ رباب مادر حضرت علی اصغر (ع)؛ ام اسحاق و ام جعفر[۵۳].

روزگار امام حسن (ع)

دوران امامت امام حسن (ع) از سال ۴۰ تا ۵۰ ﻫ. طول کشید. امام سوم در دورۀ ده ساله حکومت امام حسن (ع) همواره در رکاب ایشان حاضر بود و همیشه احترام برادرش را پاس می‌داشت و در حضور ایشان سخن نمی‌گفت[۵۴].

دوران معاویه

امامت امام حسین (ع) تقریبا با ۱۰ سال پایانی حکومت معاویه معاصر بود. زمانی که شیعیان کوفه در اعتراض ضد معاویه، نزد امام حسن (ع) در مدینه رفته، تا ایشان را به قیام ترغیب کنند، امام (ع) اوضاع را نامناسب دانست و تأکید کردند تا معاویه بر سر قدرت است، شیعیان در خانه خود بمانند[۵۵]. نامه‌نگاری شیعیان کوفه با امام (ع) پس از شهادت امام حسن (ع) نیز ادامه یافت؛ ولی امام حسین (ع) می‌بایست تا زمان مرگ معاویه به مفاد پیمان صلح وفادار می‌ماند[۵۶]. در چنین اوضاعی، معاویه کوشید روابط خود با امام حسین (ع) را بهبود بخشد، از این‌رو از والی خود در مدینه خواست ام کلثوم، دختر زینب (س) خواهر امام حسین را برای یزید خواستگاری کند و این ازدواج را عامل زدودن ناراحتی‌های پیشین و گشودن فصلی نو دانست؛ ولی امام (ع) با این خواستگاری مخالفت کرده و ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر درآورد و یکی از زمین‌های زراعی خود را به آنان بخشید[۵۷].

معاویه قبل از شهادت امام حسن (ع) تصمیم گرفته بود یزید را جانشین خود سازد[۵۸]؛ ولی بر اثر برخی موانع چنین نکرد؛ تعهد معاویه در پیمان صلحش در سال ۴۱ به واگذاری جانشینی به امام حسن (ع)[۵۹]، مخالفت زیاد بن ابیه با جانشینی یزید[۶۰] و نوجوانی و سن اندک یزید، برخی از این موانع بودند.

در سال ۵۶ معاویه یزید را ولی عهد خود کرد[۶۱] و همه مردم شهرها با وی بیعت کردند و تنها اهل مدینه[۶۲] به ویژه چند تن از بزرگان صحابه که عموما از قریش بودند، از این بیعت سرباز زدند؛ امام حسین (ع) و ابن‌عباس از بنی‌هاشم، عبدالله بن زبیر از بنی‌اسد، عبدالله بن عمر از بنی‌عدی و عبدالرحمن بن ابوبکر از بنی‌تمیم[۶۳].

معاویه در مرحله نخست به مخالفان جانشینی یزید نامه نوشت؛ به امام حسین (ع) نوشت کارهایی را از شما به من گزارش داده‌اند که گمان ندارم شما انجام داده باشی؛ شما با هر که بیعت کنید، مردم به او روی می‌آورند، زیرا خدا ارزش و برتری و جایگاه تو را بالا برده است، پس تقوای الهی پیشه کرده و مردم را به فتنه نیفکن و خود، دین و امت محمد (ص) را در نظر داشته باش و مراقب باش دیگران تو را زبون نکنند[۶۴]. امام در پاسخ، طرفداران معاویه را گروه شیطان، بیرون از دین و ستمکار خواند و او را به جهت قتل مؤمنانی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق و حضرمی، همچنین برادر خواندن زیاد بن ابیه و اینکه بسیار مسلمانان را می‌کشت و دست و پای آنها را می‌برید، سرزنش کرد و بیرون از اسلام دانست. امام حکومت معاویه را بزرگ‌ترین فتنه و جهاد بر ضد آن را برترین امر دانست و سپس او را از عذاب الهی در قیامت برحذر داشت و فرجام جانشینی یزید را نابودی کار دنیای خود و ضایع کردن رعیت دانست[۶۵]؛ ولی اعلام کرد قصد ندارد با او جنگ کند[۶۶].

معاویه در رجب سال ۵۶ به قصد عمره، همراه ۱۰۰۰ جنگجو به حجاز آمد و سپس به مدینه رفت و در بدو ورود با امام حسین (ع) رویارو شد؛ ولی گفت و گویی میان آن دو درنگرفت. رایزنی‌های معاویه با مخالفان جانشینی یزید پس از آن آغاز شد و او کوشید آنان را راضی کند؛ ولی هریک خشنودی خود را به رضایت دیگران وابسته دانست، تا اینکه این برنامه بی‌نتیجه به پایان رسید. معاویه در روز دوم، امام حسین (ع) و عبدالله بن عباس را که هر دو از بنی‌هاشم بودند فراخواند و ضمن اعتراف به فضیلت آنها، ادعا کرد یزید می‌تواند مردم را هدایت کند. امام حسین (ع) در پاسخ به او گفت یزید به معرفی نیازی ندارد و شناخته شده است و ضمن نزدیک دانستن مرگ معاویه، از وی خواست نیکوکار گردد. گفت و گوی معاویه با دیگر مخالفان نیز نتیجه‌ای نداشت و آن‌گاه بود که وی سه روز در خانه ماند و ملاقاتی با مردم نداشت و روز بعد به دستورش همه مردم در مسجد گرد آمدند و او سخنان خود را با این عبارت آغاز کرد: "همه روستاها باید با یزید بیعت کنند" و سپس دلیل این امر را برتری یزید از همه مسلمانان دانست. در این هنگام، امام حسین (ع) به اعتراض برخاست و فرمود کسان دیگری از یزید بهترند. معاویه که مراد امام را می‌دانست، پاسخ داد برای امت محمد (ص) یزید بهتر است؛ آن‌گاه امام به شرابخواری و لهو و لعب یزید اشاره کرد.

مخالفت امام و اعتراض‌های دیگران سبب شدند معاویه از منبر پایین آمده و دستور دهد تارکان بیعت را نزد او بیاورند و به نیروهای خود فرمان داد شب هنگام که عازم مکه هستند، شایعه کنند همه بیعت کرده‌اند و چنانچه کسی سخنی گفت، گردن او را بزنند. وی همچنین در کنار هر فرد مخالفی دو نفر مسلح گمارد، تا چنانچه در برابر سخنان او اعتراض کردند، در دم گردن او را بزنند؛ همچنین از سرباز زنندگان از بیعت با یزید خواست مخالفت خود را به دیگران سرایت ندهند. ترس از کشته شدن به دست نیروهای شامی سبب شد در آن شب هیچ‌کس در برابر این ادعا که مخالفان نیز به بیعت تن داده‌اند، سخنی نگوید؛ ولی پس از رفتن سپاهیان شام، مشخص شد اینان بیعت نکرده‌اند[۶۷]. اقدامات معاویه در مدینه به گونه‌ای بود که گفته شد معاویه با تهدید به قتل از مردم بیعت گرفت[۶۸].[۶۹]

دوران یزید

امام در راه مکه

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ از دنیا رفت[۷۰]. در پی رسیدن نامه یزید و دیدار شبانه امام با عمرو بن سعید، والی مدینه، امام دو شب مانده به پایان رجب (۲۷ یا ۲۸ رجب) همان سال از راه اصلی عازم مکه شد و این مسیر ۵۰۰ کیلومتری را با شتاب و در ۵ روز پیمود، تا در حرم مکه بیشتر مصونیت یابد[۷۱]. امام حسین (ع) در ماه‌های شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده برنامه‌های خود را پی گرفت. نزدیک ۴۰ روز طول کشید تا نخستین دعوت نامه‌های اهالی کوفه، در مکه به امام برسد[۷۲] و دعوت نامه‌های دیگر کوفیان اندکی پس از آن به امام رسید[۷۳]؛ گویا نامه‌های دریافتی از کوفه به گونه‌ای نبودند که امام عزم کوفه کند. به هر صورت، خلأ رهبران و شخصیت‌های با نفوذ برای بسیج کردن قبایل کوفه پس از قتل عمرو بن حمق و حجر بن عدی مشهود بود و امام (ع) برای دریافت جزئیات بیشتر و مطمئن تر، پسر عموی خود مسلم بن عقیل را در نیمه رمضان، حدود ۵۰ روز پس از حرکت از مدینه، به کوفه فرستاد[۷۴]. مسلم بن عقیل بر اثر رخدادهایی در مسیر کوفه، مدتی از حرکت بازایستاد و پس از مکاتبه با امام، دوباره عازم کوفه شد[۷۵]. روشن نیست مسلم بن عقیل پس از چند روز اقامت در کوفه، از حمایت قبایل کوفه اطمینان یافت و آن را در نامه‌ای برای امام (ع) فرستاد[۷۶]. به گزارشی، ۲۷ شب پس از نوشتن و فرستادن نامه به امام (ع) مسلم در کوفه به شهادت رسید[۷۷]. همزمان با حرکت امام از مکه، در ۸ ذی‌حجه[۷۸] یا ۹ ذی‌حجه[۷۹] ـ روز عرفه ـ سال ۶۰ قمری.

حرکت به سوی کوفه

در ذی‌حجه همان سال حوادثی در مکه روی داد که امام (ع) ادامه ماندن در آنجا را مناسب ندانست. یزید برای کنترل اوضاع حجاز، حکم ولایت مدینه، مکه و امارت حج را در رمضان همان سال برای عمرو بن سعید اموی صادر کرد[۸۰]. پدر عمرو در دوره معاویه مدت‌ها والی مدینه[۸۱] و جدش عاص از دشمنان پیامبر (ص) بود که در نبرد بدر به دست امام علی (ع) کشته شد[۸۲]. به محض آمدن عمرو بن سعید به مکه، امام آنجا را ترک گفت، زیرا با حضور وی، حرم مکی برای او امن نبود؛ ولی عمرو بن سعید کوشید امام را به مکه بازگرداند. با وجود درگیری دو طرف و آسیب دیدن برخی، همراهان امام حسین (ع) کوتاه نیامده و ایستادگی سختی از خود نشان دادند و عمرو بن سعید نیز نتوانست بر اثر فشار جوّ عمومی حاجیان، سختگیری بیشتری از خود نشان دهد و پس از آن امام (ع) به حرکت خود ادامه داد[۸۳].

از مکه تا کوفه حدود ۲۷ ـ ۳۰ منزل راه است[۸۴]. در منزلگاه الحاجر (منزل دوازدهم یا سیزدهم) امام (ع) نامه‌ای به اهل کوفه فرستادند و در آن به تاریخ حرکت خود اشاره کردند، تا برای آنها زمان احتمالی رسیدن ایشان مشخص گردد[۸۵] و در توقفگاه ثعلبیه (منزل هفدهم یا نوزدهم) خبر شهادت مسلم به امام رسید[۸۶]. پس از آنکه اوضاع برای امام روشن شد، در زباله (منزل بیست و یکم یا بیست و دوم و ۷ منزل مانده به کوفه) در سخنانی برای همراهان خود، وضعیت را به اطلاع آنان رساند و اجازه داد او را ترک گویند[۸۷] و بیشتر کسانی که در راه به او پیوسته بودند، جدا شدند[۸۸].

شهادت

پس از آن بود که نیروهای حر، آن حضرت را محاصره کردند، تا نزد ابن زیاد، والی کوفه ببرند؛ ولی امام تسلیم خواسته حر نشد و توافق شد حضرت (ع) جز مسیر کوفه یا مدینه، به هر سمت که می‌خواهد برود، تا حر پاسخ‌نامه خود به ابن زیاد را دریافت کند[۸۹]. مسیر کوفه در جهت شمال بود و امام (ع) مسیر خود را به سمت شمال با اندکی انحراف به سمت غرب ادامه داد و از غرب کوفه گذشت تا آنکه در هفتاد و اندی کیلومتر شمال کوفه و در پی آمدن پیک ابن زیاد از حرکت باز ایستاد[۹۰]. به دستور ابن زیاد، حضرت در دوم محرم، ۲۴ روز پس از حرکت کاروان در منطقه‌ای خشک و دور از قلعه‌ها و برج‌هایی که روستاها از آن برخوردار بودند متوقف شد[۹۱]. عمر بن سعد و ۴۰۰۰ نیروی او که عازم ری بودند، برپایه مأموریت جدیدشان، در سوم محرم به نینوا آمدند[۹۲] و در روز هفتم و به دستور والی اموی کوفه و به انتقام خون عثمان که تشنه کشته شد، از دسترسی کاروان امام حسین (ع) به آب جلوگیری کردند[۹۳]. ابن‌سعد، فرمانده سپاهیان اموی، در پی گفت و گوهای چند باره خود با امام (ع) بارها با ابن‌زیاد والی اموی کوفه مکاتبه کرد، تا شاید به درگیری پایان دهد[۹۴]؛ ولی وی جز به تسلیم امام رضایت نداد و در برابر تسلیم ایشان هیچ تعهدی را نپذیرفت[۹۵]. اگر امام خود را تسلیم می‌کرد، او را به جرم قیام، ناامنی و آشوب محاکمه کرده و می‌کشتند و بسا همین شد که امام به نبرد تن داد، زیرا در آن وضعیت تسلیم، زبونی شمرده می‌شد[۹۶]. در روز نبرد در ۱۰ محرم، چند تن از سپاهیان اموی، مانند حر بن یزید ریاحی و یزید بن زیاد مهاصر، به حضرت پیوستند[۹۷]. امام و یارانش تا بعدازظهر روز ۱۰ محرّم به شهادت رسیدند[۹۸]. رفتار سپاهیان اموی با جنازه شهدا و اسرای بازمانده بسیار خصمانه و کینه‌توزانه بود[۹۹]. ابن سعد، ۱۱ محرم نیز در اردوگاه خود ماند و سپس همراه اسرا و ۷۲ سر از شهدای کربلا به کوفه بازگشت[۱۰۰]. این رخداد از بزرگ‌ترین حوادث جهان اسلام به شمار می‌آید و روایت‌های گوناگونی از آن بیان شده است[۱۰۱].

امامت و ولایت

امامت حسین بن علی (ع) از سال ۵۰ آغاز و تا ۶۱ﻫ. ادامه یافت. امام حسین (ع) جزء دوازده نفری است که پیامبر (ص) در حدیث مشهور جابر انصاری از آنان یاد می‌کند و آنان را خلیفه و وصی خویش می‌خواند. افزون بر این، امام (ع) در ماجرای مباهله همراه پیامبر (ص) بود. پیامبر (ص) دربارۀ امامت او و برادرش امام حسن (ع) فرمود: "این دو فرزندم، امام‌اند؛ چه بنشینند و چه قیام کنند"[۱۰۲]. امام حسن (ع) نیز بر امامت ایشان تصریح کرده و هنگام شهادت، برادر را امام پس از خود خوانده و فرموده است: «چون وفات یابم و روح از تنم جدا گردد، حسین بن علی امام است. وراثت او از پیامبر، نزد خدا در کتاب ثبت است»[۱۰۳].[۱۰۴]

صفات امام

افضلیت

آیات و روایات فراوانی به افضلیت امام حسین (ع) اشاره دارند؛ آیاتی همچون آیه تطهیر، آیه اطعام و روایاتی که نشان از محبت شدید رسول اکرم (ص) به آن حضرت دارد و امام حسین (ع) را سید جوانان اهل بهشت معرفی کرده است[۱۰۵].

شجاعت

حسین بن علی (ع) گوی شجاعت را از همه دلیران جهان ربود و آنان را به بوته فراموشی افکند. آن حضرت با شمار اندک یارانش در برابر انبوه سپاه یزید ایستاد و پس از حتمی شدن جنگ، کوچک‌ترین تردیدی در مبارزه با دشمن به خود راه نداد. با آنکه به شهادت خود و یارانش یقین داشت، با اقتدار کامل نیروهای زیر فرمانش را سازمان داد و با کمال جوانمردی پذیرای نبرد شد.

یاران و جوانان او در برابر دیدگانش به خون غلتیدند، ولی اندیشۀ تسلیم هرگز به او راه نیافت. هنگامی که نوبت رزم خود وی رسید، چونان شیر ژیان به دشمن حمله می‌آورد، صفوفشان را می‌شکافت و از کشته‌ها پشته می‌ساخت.

کسانی که به جنگ وی آمده بودند، نه مردم کوچه و بازار، بلکه جنگجویانی حرفه‌ای بودند، ولی در برابر شجاعت و دلاوری آن حضرت به زانو درآمده اعتراف کردند تاکنون کسی را چون او ندیده‌اند که خاندان و یارانش در برابر دیدگان او کشته شوند و او همچنان شجاعانه و با قوت قلب بجنگد.

بر خلاف دشمن که با اعلام حکومت نظامی، مردم را با زور به جنگ می‌فرستاد[۱۰۶]، حسین (ع) یارانش را در رفتن یا ماندن آزاد گذاشت. او سپاه کوچک خویش را از عناصر زبون و دنیادوست پاکسازی کرد و تنها مردانی آزاده و از جان گذشته افتخار حضور در صف یارانش را یافتند. این بود که دشمن، نه از حسین ضعفی دید و نه از یارانش.

پس از آن‌که سپاهیان دشمن گرد او حلقه زده با هر آنچه در دست داشتند بر وی هجوم آوردند، باز هم جانانه دفاع می‌کرد و به مهاجمان اجازه نزدیک شدن به خود را نمی‌داد. آری، به گواهی زخم‌های فراوان تن حسین (ع)[۱۰۷]، فرزند علی (ع) تا واپسین لحظه‌های زندگی چونان کوه استوار در برابر سیل سپاه دشمن ایستادگی کرد تا به فیض عظیم شهادت نایل آمد[۱۰۸].

آزادگی

از بارزترین ویژگی‌های شخصیتی حسین بن علی (ع) آزادگی و رادمردی است. حسین (ع) تن به ذلت نداد، زیر بار ستم نرفت و در برابر زورمداران مردانه تا پای جان ایستاد. پس از روی کار آمدن یزید احساس کرد که ارزش‌های اسلامی و انسانی رو به نابودی است و دریافت که هرگاه بوزینه‌باز و شرابخوار و هوسرانی چونان یزید بر منبر اسلام بالا رود چراغ دین و دینداری بی‌فروغ می‌شود، از این رو در نخستین واکنش نسبت به اعلام بیعت مردم با یزید، با اشاره به همین نکتۀ اساسی به مروان حکم فرمود: هرگاه زمام امور جامعه اسلامی به دست کسی چون یزید بیفتد، فاتحۀ اسلام را باید خواند. به برادرش محمّد حنفیّه نیز، که وی را دعوت به مسالمت می‌کرد، فرمود: چنانچه در همه جهان هیچ پناهگاهی نیابد، باز هم زیر بار بیعت با یزید نخواهد رفت[۱۰۹].

حسین که در خاندان وحی تربیت یافته بود، هرگز نمی‌توانست برای حفظ مصالح و منافع شخصی خود، شاهد پامال شدن هدف‌های رسالت باشد؛ چنان که فرموده است: ما خاندان پیامبر و کان رسالت و محل آمد و شد فرشتگانیم. خداوند با ما آغاز کرد و با ما به پایان برد. کسی چون من با یزید، این مرد فاسق و می‌گساری که به ناحق خون می‌ریزد، بیعت نمی‌کند[۱۱۰].

در جریان قیام و نهضت نیز شأن آزادمردی خویش را پاس می‌داشت. هنگام حرکت از مدینه به مکه به وی پیشنهاد شد که او نیز مانند پسر زبیر بیراهه را در پیش گیرد، ولی آن حضرت فرمود: به خدا سوگند از این راه بیرون نمی‌روم تا آن‌که خداوند هر چه بخواهد مقدر سازد. روزی هم که حُرّ راه را بر او بست و گفت که به خاطر خدا جانش را حفظ کند که اگر بجنگند یکجا کشته می‌شوند، فرمود: آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ می‌پنداری که با کشتن من آسوده‌خاطر می‌شوید؟ منطق من، منطق آن برادر اوسی است که قصد یاری پیامبر (ص) را داشت ولی پسرعمویش او را از مرگ بیم می‌داد و او در پاسخ گفت: من می‌روم؛ زیرا تا هنگامی که نیت جوانمرد حق باشد و در راه اسلام بجنگد، مرگ برایش ننگ نیست ... .

دشمن سپاهی بزرگ داشت و گروه کوچک یاران حسین در برابر آنان اندک می‌نمود، ولی فرزند علی آن گروه انبوه را هماورد خویش نمی‌دید،؛ چراکه مردمانی پست و فرومایه بودند و برای ارزش‌های والای انسانی هیچ‌گونه حرمتی قایل نبودند. این بود که با مشاهدۀ رفتار ناجوانمردانۀ آنان برآشفت و فرمود: «اگر دین ندارید و از رستخیز نمی‌هراسید در دنیایتان آزاده باشید»[۱۱۱].[۱۱۲]

فصاحت و بلاغت

از حضرت سیدالشهدا (ع) سخنان حکمت‌آمیز بسیاری به یادگار مانده است. زیباترین بخش گفته‌های وی سخنانی است که در حماسه باشکوه عاشورا بیان فرموده است؛ و ما در اینجا تنها به نقل یکی از خطابه‌های آن حضرت بسنده می‌کنیم.

بامداد روز عاشورا، حضرت در برابر انبوه سپاه دشمن ایستاد و چنین فرمود: «سپاس خدای را که دنیا را آفرید و آن را سرای نیستی و نابودی قرار داد. دنیا هر دم ساکنانش را دیگرگون سازد. فریب‌خورده کسی است که دنیا بفریبدش و بدبخت کسی است که دنیا گمراهش سازد. مبادا فریب دنیا را بخورید! زیرا که دنیا از اعتمادکنندگانِ به خود می‌بُرد و هر کس را که در آن طمع بندد نومید می‌سازد.

می‌بینم بر کاری گرد آمده‌اید که خدای را بر خود به خشم آورده‌اید و آن کریمِ مهربان، روی از شما برتافته به عذاب خویش گرفتارتان ساخته است و از رحمت خود دور گردانیده است.

پروردگار ما چه خوب پروردگاری است و شما چه بد بندگانی هستید. شما پذیرفتید که خدای را فرمان ببرید و به پیامبر خدا، محمد (ص)، ایمان آوردید، ولی اینک به جنگ فرزندانش آمده‌اید و آهنگ کشتن آنان دارید. به راستی که شیطان بر شما چیره گشته و ذکر خدای بزرگ را از یادتان برده است. مرگ بر شما و آنچه می‌خواهید. ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. اینان مردمی هستند که پس از ایمان به کفر گرویدند. نابود باد ستمکاران[۱۱۳].[۱۱۴]

معاجز و کرامات

کرامات زیادی از امام حسین (ع) نقل شده است مانند اینکه از امام صادق (ع) روایت شده است: زنی در مکه طواف می‌کرد و دست خود را از آستین بیرون آورده بود، مردی دست خود را روی دست آن زن نامحرم گذاشت و بعد از آن مرد هر چه سعی کرد نتوانست دستش را جدا کند. خبر به والی مکه رسید، زمانی که والی حاضر شد فقها را طلبید. تمام فقها فتوا دادند دست آن مرد خائن باید قطع شود، برای اینکه خلاف اسلام رفتار کرده است. والی گفت: آیا کسی از فرزندان محمد (ص) در این جا هست؟ گفتند: بلی امام حسین (ع) امشب تشریف فرما شده‌اند. والی حضرت را طلبید و عرضه داشت: توجه فرمایید چه بلایی بر سر ایشان آمده است! حضرت این منظره را دیده رو به سوی کعبه گردانید و دست به دعا برداشت و مدتی دعا کرد. پس از دعا به سوی آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا کرد. پس از این جریان والی عرضه داشت؛ ای پسر رسول خدا آیا عقاب کنم او را به این کاری که کرده است؟ حضرت فرمودند: نه[۱۱۵].[۱۱۶]

اصحاب

اصحاب باوفای سید الشهدا (ع)، نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند. مروری بر زیارتنامه‌های شهدای کربلا، فضیلت‌هایی چون وفای به عهد، بذل جان در نصرت حجت خدا، وفاداری به امام و... را یادآور می‌شود. برخی از ویژگی‌های افراد جبهه حسینی عبارت‌اند از: اطاعت محض و عاشقانه؛ خطرپذیری و شهادت‌طلبی؛ شجاعت ویژه؛ صبر و مقاومت جاودانه؛ نهایت رشد و کمال، صلاح (سیاسی، فرهنگی)؛ شرکت درمیدان‌های جنگ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی در طفولیت و سنین پایین.

ستایش عظیمی را که سید الشهدا (ع) شب عاشورا از یاران خویش کرد، نام آنان را جاویدان و مقامشان را جلوه‌گر ساخت. آنجا که فرمود: من اصحابی شایسته‌تر و بهتر از یاران خود نمی‌شناسم «فَاِنِّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلی وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِی وَلا اهل‌بیت اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اهل‌بیتی فَجَزاکُمُاللّهُ عَنِّی جَمیعاً خَیْراً»[۱۱۷].[۱۱۸]

شهادت و زیارتگاه

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۶۳.
  2. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۹ و فرهنگ عاشورا، ص ۱۵۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۹۰- ۲۹۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۲؛ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  3. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۳۰.
  4. صدوق، امالی، ص۱۹۷؛ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۳۷؛ طوسی، امالی، ص۳۶۷ و در منابع اهل سنت: خرگوشی، شرف النبی، ص۲۶۵.
  5. کلینی، کافی، ج۶، ص۲.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۲۳۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۲.
  7. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۷۱.
  8. خصیبی، الهدایة الکبری، ص۲۰۱؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۲۳۲.
  9. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۲۳۲.
  10. طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۷۲.
  11. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۳۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۹ و فرهنگ عاشورا، ص ۱۵۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۹۰- ۲۹۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۲؛ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  12. ابن حجر، الاصابة، ج۷، ص۳۰۶؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۲۹۵.
  13. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۵۵.
  14. واقدی، مغازی، ج۱، ص۵۹۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۲۶.
  15. ابن هشام، سیره، ج۴، ص۹۶۴.
  16. مصعب زبیری، نسب قریش، ص۵۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۵۵.
  17. ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۸.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۲۲۶.
  19. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۴۲.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۷۰.
  21. مصعب زبیری، نسب قریش، ص۵۹.
  22. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۲۳۱.
  23. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۳۱.
  24. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۹۰.
  25. «مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلى وَجهِ رَسولِ اللّهِ (ص) مِن رَأسِهِ إلى عُنُقِهِ، فَليَنظُر إلَى الحَسَنِ (ع) وَ مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلى ما لَدُن عُنُقِهِ إلى (ص)، فَليَنظُر إلَى الحُسَينِ (ع)، اقتَسَماهُ» (المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۵، ح۲۷۶۹؛ کنزالعمال، ج۱۳، ص۶۵۹، ح۳۷۶۷۴).
  26. «كَانَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) أَشْبَهَ‏ النَّاسِ‏ بِفَاطِمَةَ (س) وَ كُنْتُ أَنَا أَشْبَهَ النَّاسِ بِخَدِيجَةَ الْكُبْرَى» (المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲؛ بحار الأنوار، ج۲۴، ص۳۱۶، ح۲۱).
  27. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۲.
  28. شواهد التنزیل حاکم حسکانی و فرائد السمطین و بحار، ج ۴۴، ص ۲۱۷ و الحسین فی القرآن سید محمد واحدی.
  29. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۹.
  30. «مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‏ يَا زَيْنَ‏ السَّمَاوَاتِ‏ وَ الْأَرَضِينَ‏ ...»؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۹، ح۲۹؛ کمال الدین، ص۲۶۵، ح۱۱.
  31. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):‏ مَنْ‏ أَحَبَّ‏ أَنْ‏ يَنْظُرَ إِلَى‏ أَحَبِّ‏ أَهْلِ‏ الْأَرْضِ‏ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى الْحُسَيْنِ‏» (المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۷۳؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۲۹۷، ح۵۹).
  32. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۱۳۹ ـ ۱۴۲.
  33. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۵۴؛ کلهر، محمد علی، مقاله «شجاعت و شهامت امام حسین» فرهنگ عاشورایی ج۱ ص ۶۲ ـ ۷۹؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۱۵۳؛ قاسمی، محمد علی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۱۵ ـ ۳۴.
  34. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۲۲-۲۹.
  35. ر. ک: ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج۲، ص۷۶۳-۷۷۰.
  36. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۷.
  37. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۸۰؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، ج۲، ص۲۰: ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۷.
  38. ر. ک: طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۷-۱۳۶؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۰.
  39. عالمی، سید علی رضا، مقاله «حسین بن علی»، دانشنامه فاطمی، ج۱، ص ۲۰۵.
  40. «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۱؛ شرح مسلم، ج۶، ص۴۱.
  41. «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط»؛ کامل الزیارات، ص۵۳.
  42. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۵۶.
  43. الامالی، ص۱۹۸؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۷۶.
  44. صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۲۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۹.
  45. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۱.
  46. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص۲.
  47. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۰۲-۱۰۳؛ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، امامت امام حسین، دانشنامه کلام اسلامی، ص ۴۳۰؛ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  48. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  49. زندگانی امام حسین‌، ۴۹- ۳۱.
  50. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۰۵.
  51. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۶۶.
  52. نهج البلاغه، نامه ۲۴
  53. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۴ ـ ۲۵۷؛ خالقیان، فضل‌الله، مقاله «امام سجاد»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۷۸؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۸۴.
  54. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۹۰- ۲۹۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۹.
  55. الاخبار الطوال، ص۲۲۰ ـ ۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰ ـ ۲۹۱.
  56. الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.
  57. سیره ابن اسحاق، ج۵، ص۲۳۵ - ۲۳۶؛ مناقب، ج۳، ص۱۹۹ - ۲۰۰.
  58. الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۱.
  59. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ تاریخ طبری، ج۵،ص ۱۶۷.
  60. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۲۸۵ - ۲۸۶.
  61. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۱.
  62. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹.
  63. البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹ - ۸۰.
  64. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۰ - ۲۰۱.
  65. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۱ - ۲۰۳.
  66. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ - ۱۳۰.
  67. العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۳؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۲.
  68. نک: تاریخ خلیفه، ص۱۳۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۱۰ - ۵۱۱.
  69. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۳۶-۱۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۹؛ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، امامت امام حسین، دانشنامه کلام اسلامی، ص ۴۳۱؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۹۰- ۲۹۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۳-۱۰۴.
  70. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴.
  71. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴، ۳۸۱.
  72. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
  73. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
  74. مروج الذهب، ج۳، ص۵۴.
  75. الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.
  76. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵.
  77. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵.
  78. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، ۳۹۵ – ۳۹۷.
  79. الارشاد، ج۲، ص۶۶.
  80. تاریخ خلیفه، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۳.
  81. البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۵، ۶۱، ۶۷.
  82. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.
  83. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۶.
  84. المسالک والممالک، ص۱۸۵؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۷۴ ـ ۱۷۷؛ البلدان، ص۱۵۰.
  85. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴ - ۳۹۵.
  86. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.
  87. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸ - ۳۹۹.
  88. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹.
  89. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
  90. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
  91. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
  92. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰.
  93. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.
  94. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴.
  95. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.
  96. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵ - ۴۲۶.
  97. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷، ۴۴۵.
  98. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
  99. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ - ۴۵۵.
  100. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ تاریخ الطوال، ص۲۵۹.
  101. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۳۶-۱۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۹؛ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، امامت امام حسین، دانشنامه کلام اسلامی، ص ۴۳۱؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۲۹۰- ۲۹۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۳-۱۰۴.
  102. « الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَا حَقٍّ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۶۶.
  103. «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (ع)بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسِی وَ مُفَارَقَةِ رُوحِی جِسْمِی إِمَامٌ مِنْ بَعْدِی وَ عِنْدَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ فِی الْکِتَابِ وِرَاثَةً مِنَ النَّبِیِّ ص»؛ ‏ کافی، ج۱، ص۳۰۱.
  104. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۰۳.
  105. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۷-۲۹.
  106. ر. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۳۸۶ -۳۸۷، دارالفکر.
  107. ر. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۹، دارالفکر؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۸، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
  108. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۴۱-۴۲.
  109. اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۸.
  110. الملهوف، ص۹۸.
  111. « إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ لاَ تَخَافُونَ اَلْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً»؛ الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.
  112. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۴۲-۴۳.
  113. « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِهَا حَالاً بَعْدَ حَالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ اَلشَّقِيُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمْ هَذِهِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّهَا تَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَكِنَ إِلَيْهَا وَ تُخَيِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فِيهَا وَ أَرَاكُمْ قَدِ اِجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ قَدْ أَسْخَطْتُمُ اَللَّهَ فِيهِ عَلَيْكُمْ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ اَلْكَرِيمِ عَنْكُمْ وَ أَحَلَّ بِكُمْ نَقِمَتَهُ وَ جَنَّبَكُمْ رَحْمَتَهُ فَنِعْمَ اَلرَّبُّ رَبُّنَا وَ بِئْسَ اَلْعَبِيدُ أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ إِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُرِيدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اِسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ اَلشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اَللَّهِ اَلْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمٰانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ»؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۲، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، مؤیدی، علی، ص۴۶۶-۴۶۷.
  114. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۳۹-۴۰.
  115. شاید مراد این بود که همان رسوا شدن میان مردم کیفر رفتارش بوده است. ر. ک: تهذیب الاحکام، ج ۴، ص ۴۷۰ و مناقب ابن‌شهرآشوب، ج ۴، ص ۵۱ و بحار، ج ۴۴، ص ۱۸۳.
  116. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۳۱-۳۳.
  117. مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۶، لهوف، ص۷۹
  118. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ تا ۵۸.