تحریف‌ناپذیری قرآن در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تحریف به معنای مایل کردن و دگرگون ساختن، عبارت است از متمایل کردن معنای کلام از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که می‌توان سخن گوینده را بر آن حمل کرد. تحریف در قرآن انواع مختلفی دارد، اما گفته شده مهمترین آنها یعنی تحریف به زیاده و یا نقصان است که به دلایل قرآنی، روایی و عقلی در قرآن واقع نشده است.

معناشناسی

تحریف، واژه‌ای عربی، مصدر باب تفعیل و از ریشه "ح ر ف" است که در سه معنای اصلی حد، عدول و اندازه‌گیری به کار رفته است[۱]. غالب اهل لغت، حرف را به معنای طرف و کناره دانسته‌اند[۲] و تحریف را به معنای عدول، بردن به کنار و تغییر دادن، معنا کرده‌اند[۳].

تحریف در کلام به معنای متمایل ساختن معنای کلام از مقصود گوینده و ایجاد نوعی دگرگونی در آن است[۴].

در قرآن کریم این کلمه درباره تصرف برخی از دانشمندان یهود در کتاب مقدس به کار رفته است، ویژگی آنان این بوده که کلام را از جایگاه بایسته خود با ایجاد تغییر، منحرف می‌کردند[۵]، از جمله اینکه کلمات مربوط به صفات پیامبر (ص) را که در تورات آمده به گونه‌ای تغییر دادند که بر حضرت محمد (ص) منطبق نگردد[۶] و درباره تغییر احکام الهی نیز حکم "رجم" در مورد زنای محصنه را به "جلد" و حکم قصاص در قتل عمدی را به دیه تغییر دادند[۷]يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ...[۸]؛ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ... [۹]؛ ...وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ...[۱۰]؛ ...يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ[۱۱]

یکی دیگر از کارهای اینها، ادا کردن کلام بشری به لحن و آهنگ کلام الهی بود تا افراد ناآگاه آن را به عنوان کلام الهی تلقی کنند، چنان‌که قرآن به این عمل ناشایست آنها اشاره کرده است: وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۱۲][۱۳]

انواع تحریف در قرآن

برای تحریف قرآن به معنای راه‌یابی تغییر در آن، هفت‌گونه تعبیر[۱۴] ارائه شده است:

  1. تحریف معنوی یا تفسیر به رأی که در آن لفظ به غیر مدلول خود، به وجهی نامعقول و بر وفق اهواء و آراء مختلف، معنا و تفسیر می‌شود. این‌گونه از تحریف در تفسیر قرآن مجید وارد شده[۱۵] و امیرمؤمنان (ع) نیز از وقوع آن در زمان خود و آینده خبر داده است[۱۶].
  2. تحریف موضعی که عبارت از ثبت آیه یا سوره، برخلاف ترتیب نزول آن است. این نوع تحریف در سوره‌ها صورت گرفته، ولی احتمال وقوع آن در آیات ضعیف است[۱۷].
  3. تحریف در قرائت که به معنای خواندن برخلاف قرائت شناخته شده است. این تحریف توسط برخی از قاریان در صدر اول انجام گرفته است[۱۸].
  4. تحریف در نحوه ادای کلمات و تغییر در لحن حروف از طریق پیچاندن زبان خود به نحوی که منتهی به تغییر معنای کلمات شده و گونه‌ای تحریف شمرده می‌شود، مانند آنچه در تلفظ کلمه رَاعِنَا در آیه مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۹]، توسط یهود در خطاب با پیامبر (ص) اتفاق افتاد. این کلمه در اصل به معنای "مراعات کن" است، ولی یهود به قصد توهین به پیامبر، الف آن را شبیه به واو تلفظ می‌کردند که در منابع خودشان به معنای شرّ یا خبیث بوده است[۲۰].
  5. تحریف به تبدیل که به معنای جایگزینی مرادف کلمه به جای آن است به صورتی که به اصل معنا صدمه وارد نشود، چنان‌که برخی آیه إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ[۲۱] را إِنِّي أَنَا الرَّزَّاقُ تلاوت کرده‌اند[۲۲]، اما به دلیل اعجاز لفظی و معنوی قرآن، این‌گونه تحریف در قرآن واقع نشده است[۲۳].
  6. تحریف افزایشی، به معنای افزودن چیزی به قرآن که واقعیت آن را تغییر می‌دهد. این‌گونه از تحریف در قرآن راه نیافته و بطلان آن از ضروریات میان مسلمانان است[۲۴]. گرچه به گروهی از خوارج (عجارده) نسبت داده شده است که سوره یوسف را به دلیل اینکه مشتمل بر داستان عشق و دوستی است، وحی قرآنی نمی‌دانستند[۲۵]، ولی ابوالحسن اشعری در درستی این نسبت تردید کرده است[۲۶]. به عبدالله بن مسعود نیز نسبت داده شده است که وی معوّذتین (سوره‌های فلق و ناس) را جزء قرآن ندانسته و بر آن بود که آنها دو "حرز و تعویذ" بوده و جهت در امان ماندن حسنین (ع) نازل شده است[۲۷]، ولی سایر صحابه این سخن را مردود دانسته‌اند؛ چنان‌که در احادیث متواتر از امامان اهل بیت (ع) نیز وارد شده که آن دو از سوره‌های قرآن هستند[۲۸]. در هر حال نظریه منسوب به عبدالله بن مسعود، با این عقیده مسلمانان که کلام بشری در قرآن راه نیافته، منافات ندارد؛ زیرا وی سوره‌های فلق و ناس را وحیانی میداند؛ گرچه جزء قرآن نمی‌داند.
  7. تحریف کاهشی، به معنای حذف چیزی از قرآن است که این‌گونه تحریف نیز در قرآن رخ نداده است[۲۹]؛ گرچه برخی از اخباریان شیعه و گروهی از حشویه اهل سنت با استناد به پاره‌ای روایات، آن را مطرح کرده‌اند[۳۰]، ولی اهل تحقیق از عالمان شیعه و اهل سنت، این عقیده را مردود دانسته و ادله آن را نقد کرده‌اند که در ادامه خواهد آمد[۳۱].

دلایل تحریف‌ناپذیری قرآن

برای تحریف‌ناپذیری قرآن دلایل متعددی ارائه شده است که در ذیل به پاره‌ای از آنها اشاره می‌شود:

اهتمام مسلمانان به ضبط و جمع‌آوری قرآن

در اهتمام بلیغ و اکید مسلمانان به فراگیری، حفظ و جمع قرآن، جای کمترین تردیدی وجود ندارد؛ چرا که قرآن معجزه نبوت و سرچشمه علوم شرعی و احکام دینی است، از این‌رو علمای اسلام در حفظ آن نهایت کوشش را به کار گرفته تا آنجا که موارد اختلاف در مورد اعراب، قرائت، حروف و شماره آیات را ضبط کرده‌اند[۳۲]. جلوه‌هایی از اهتمام پیامبر (ص) و مسلمانان در این امر عبارت‌اند از:

  1. قرائت مکرر آیات نازل شده برای اصحاب، توسط پیامبر (ص)[۳۳].
  2. امر به کتابت آیات نازل شده؛ آن حضرت به جهت اهتمامی که به قرآن داشتند بلافاصله بعد از دریافت وحی، کاتبان وحی را فرا می‌خواند تا آیات را نگارش کنند[۳۴]. در اسناد تاریخی نام بیش از سی تن از کاتبان وحی ذکر شده است[۳۵].
  3. تأکید پیامبر (ص) به تعلیم و تعلم، تلاوت آیات و حفظ قرآن؛ در پرتو تشویق و ترغیب فراوان پیامبر (ص) و برای حفظ قرآن، مسلمانان با رغبت و اشتیاق فراوان به حفظ قرآن روی آوردند، از طرفی حفظ قرآن در آن زمان شعار اسلام و نشانه مسلمانی تلقی می‌شده و معیار تقدم در فضیلت به شمار می‌آمد[۳۶]. وجود صدها حافظ و قاری نشان از کثرت حافظان و رواج حفظ در آن دوران بوده[۳۷]، به گونه‌ای که تنها در غزوه بئر معونه (سال چهارم هجری) هفتاد قاری به شهادت رسید[۳۸].
  4. اقدام به جمع‌آوری قرآن در حیات پیامبر (ص)؛ جمع و تدوین قرآن برای مسلمانان کاری بس بزرگ و سرنوشت‌ساز تلقی می‌شد و آنان این کار را با احتیاط و دقت بسیار انجام می‌دادند، لذا بزرگان صحابه به جمع‌آوری قرآن و تدوین کامل آیات وحی پرداخته و هر کدام برای خویش مصحفی آماده ساخته و به پیامبر (ص) عرضه داشتند[۳۹]. در روایاتی آمده است که برخی صحابه مانند علی (ع)، عثمان و عبدالله بن مسعود در حیات پیامبر (ص) کل قرآن را ختم کردند[۴۰]؛ از این روایات استفاده می‌شود که همه قرآن در زمان حیات آن حضرت جمع‌آوری شده، زیاده و نقصان در آن راه نداشته است[۴۱]. بنابراین زمانی که رسول خدا (ص) از دنیا رفت قرآن کاملاً نوشته شده بود[۴۲].
  5. استمرار این اهتمام پس از پیامبر (ص)؛ گذشته از اهتمام پیامبر (ص) و صحابه نسبت به حفظ و قرائت قرآن، پس از رحلت پیامبر (ص) نیز این اهتمام استمرار یافت. در میان همه مسلمانان اتفاق‌نظر است که راه ثابت شدن آیات قرآن نقل متواتر و یقین‌آور است و اگر غیر از این باشد نمی‌توان آن را جزء قرآن محسوب کرد[۴۳]. مسلمانان در این دوره به جمع‌آوری قرآن در مصحف واحد اقدام کردند و این کار با نظارت کاتبان وحی و هزاران حافظ، انجام گرفت، از این‌رو هیچ پدیده تاریخی مانند قرآن، بدین پایه از تواتر نرسیده است[۴۴].

تواتر قرآن، به گونه‌ای بوده که انکار و یا کم و زیاد کردن حتی یک حرف از آن غیر ممکن شد[۴۵]. برای نمونه عثمان بن عفان می‌خواست "واو" را از ابتدای آیه وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ[۴۶] بردارد اما ابی بن کعب به خلیفه هشدار داد که اگر "واو" را بر جایش نگذارند، شمشیر از نیام بر می‌کشد[۴۷].

در مورد دیگری خلیفه دوم بر این پندار بود که در قرائت آیه وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ[۴۸]، واژه انصار، مرفوع و حرف "واو" در ابتدای الَّذِينَ وجود ندارد. در این صورت جایگاه شایسته انصار منوط به تبعیت آنان از مهاجران شده و مهاجران را در جایگاهی برتر از انصار قرار می‌داد، این بار نیز قرائت عمر مورد اعتراض ابی بن کعب و برخی دیگر از صحابه قرار گرفت[۴۹]. این امر، شاهدی گویا بر این است که کوچک‌ترین خللی در جمع‌آوری و تدوین قرآن پس از رحلت رسول خدا (ص) راه نیافته است[۵۰][۵۱]

دلایل قرآنی صیانت

آیات متعددی از قرآن بیان‌گر صیانت آن از تحریف است: ۱. آیه شریفه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۲]، از جمله آیاتی است که بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم به آن استدلال شده است. مراد از الذِّكْرَ در این آیه ـ برخلاف پندار بعضی‌ها[۵۳] ـ پیامبر اکرم (ص) نیست، بلکه قرآن است؛ زیرا در چند آیه قبلوَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[۵۴]، این کلمه به معنای قرآن آمده و لذا "الف و لام" در آن عهد ذکری است.

خداوند در این آیه ابتدا با سه بار تأکید (انّ، نا، نحن) از یک سو دخالت مبدأ دیگری در نزول قرآن را نفی و انتساب آن را صرفاً برای خود می‌داند؛ از سوی دیگر بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دست‌برد در حین نزول تأکید می‌ورزد. جمله دوم آیه شریفه نیز با دو تأکید (ان و لام تأکید) از نگهبانی و حفظ قرآن از هر نوع تحریف پس از نزول آن، سخن می‌گوید. مقصود از حفظ، آن است که ما نمی‌گذاریم چیزی از قرآن، کاهش و یا بر آن افزوده شود. و این وعده الهی است که تخلف‌ناپذیر است[۵۵].

اشکال دوری که در مورد این آیه مطرح شده به اینکه چه بسا همین آیه هم تحریف شده باشد[۵۶] وارد نیست؛ زیرا قائلان به تحریف قرآن، این آیه را از آیات محکم و تحریف نشده قرآن دانسته‌اند[۵۷]. همچنین این ادعا که مقصود از حفظ، در لوح محفوظ یا در قلب رسول اکرم (ص) و نزد معصوم است[۵۸] نیز بی‌مبناست، چون قرآن به اقتضای هدفی که نازل شده، باید در میان مردم محفوظ بماند تا زمینه هدایت آنان فراهم شود و این هدف، با قرآن تحریف‌شده در میان مردم و مصون از تحریف در لوح محفوظ یا نزد معصوم، تأمین نمی‌شود و اگر قرآن تحریف‌شده باز بر سمت هدایت‌گری باقی است، نیازی به وعده خدا بر حفظ قرآن در قلب حضرت رسول (ص) هم نبود. همچنین این ادعا که إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۹] را راجع به حضرت محمد (ص) دانسته‌اند، پایه و اساسی ندارد؛ زیرا با وجود مرجع نزدیک، ارجاع به مرجع بعید، دلیل و قرینه می‌خواهد.

۲. آیه شریفه إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۶۰] از دیگر آیاتی است که برای تحریف‌ناپذیری به آن استدلال شده است. در این آیه قرآن با سه وصف عَزِيزٌ، لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ و تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ توصیف شده است. با توجه به وصف اول، کتابی به صورت مطلق، عزیز است که از همه گزندها از جمله با اشکال و معارضه و کم و زیاد کردن از بین نرفته و ارائه مثل آن ممکن نباشد[۶۱]. در وصف دوم نفی بر طبیعت باطل وارد شده و نفی هرگونه باطل را شامل می‌شود[۶۲] و چون از بین رفتن و کاستن، از بارزترین مصادیق باطل است، تحریف به معنای کاستی از قرآن نفی می‌شود. حتی برخی قائلان به تحریف نیز پذیرفته‌اند که واژه باطل هر گونه تغییر را شامل می‌شود[۶۳].

با دقت در دو آیه یاد شده، روشن می‌شود که صیانت قرآن از هر نوع تغییر و تحریفی، هم از درون به لحاظ عزیز بودن و نفوذناپذیری و هم از بیرون به دلیل نگهبانی خداوند، تضمین شده است.

۳. آیات تحدی؛ قرآن کریم در جنبه‌های مختلفی از قبیل: زیبایی ادبی، هنری، هدایت‌گری و پیراستگی از اختلاف و مانند آن، هماوردجویی کرده است: فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ[۶۴]؛ قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۶۵]. فراوانی این آیات به حدی است که ادعای تحریف شدن آنها بی‌پایه است و حتی معتقدان به تحریف نیز سلامت آنها از تحریف را پذیرفته‌اند[۶۶] و قرآن در این تحدی، رقیبی نیافته[۶۷]، سرانجام مسأله را به گونه‌ای قطعی پایان داده و می‌فرماید: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا[۶۸].

تمام اوصافی که قرآن به آن تحدی کرده است همگی در قرآن کریم موجود است؛ اگر یکی از این اوصاف تغییر می‌کرد، آثار آن نیز تغییر می‌کرد، در حالی که با ملاحظه قرآن روشن می‌شود که این کتاب تمام آن اوصاف را در عالی‌ترین حد تصور در بردارد، بنابراین در قرآن تحریفی راه نیافته است[۶۹].

۴. در آیه لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۷۰]، خداوند جمع و خواندن قرآن را بر مردم تضمین کرده است، پیامبر اکرم (ص) با تکرار آیات می‌خواست با ضبط کامل آنها، وظیفه ابلاغ قرآن را به خوبی انجام داده باشد، اما خداوند در این آیه، نگرانی وی را مرتفع ساخته و گردآوردن و خواندن آن را تضمین کرده است[۷۱].

۵. آیه شریفه ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۷۲]، هر گونه شک را از ساحت قرآن نفی می‌کند و این در صورتی است که هیچ‌گونه افزایش کاهش و تبدیل کلمات در آن نباشد؛ زیرا هر گونه تغییر و تبدیل و جمله‌بندی جدید، موجب می‌شود که نظم اولی آن به هم خورده و نظمی فروتر از حد اعجاز پیدا کند که در این صورت راه تردید و شک بر آن گشوده شده و آوردن نظیر آن، ممکن خواهد شد؛ در حالی که خداوند با همین نظم، اسلوب و بلاغت، به تحدی فرا خوانده و همگان به عجز و ناتوانی خود اعتراف کردند[۷۳][۷۴]

دلایل روایی

احادیث متعددی با صراحت یا با اشاره، بر صیانت قرآن از تحریف دلالت دارند از جمله:

  1. در حدیث ثقلین که نزد فریقین متواتر است، آمده: "من دو چیز گران‌بها را بین شما به یادگار می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم. این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند"[۷۵]. در این حدیث بر لزوم تمسک به قرآن در همه زمان‌ها تصریح و تأکید شده است؛ در حالی که باور به تحریف، حجیت و اعتبار ظواهر قرآن و تمسک به آن را مخدوش می‌کند. فرض افتادگی یا تبدیل بخش‌هایی از یک متن، بی‌گمان فهم استوار آن متن و در نتیجه احتجاج بدان را ناممکن می‌سازد؛ زیرا چه بسا آن بخش افتاده یا تبدیل شده، قرینه فهم بخش‌های موجود باشد؛ پس قول به تحریف قرآن جزماً باطل است[۷۶]. این سخن که اگر تحریف قرآن عملاً تمسک به آن را منتفی می‌سازد، تمسک به امامان آن را جبران می‌کند[۷۷] با جمله «لَنْ يَفْتَرِقَا» سازگاری ندارد؛ زیرا این جمله گویای عصمت هر دو است، علاوه بر اینکه اگر در قرآن تحریف راه یافته باشد، نه تنها خودش از حجیت ساقط می‌شود، بلکه دیگر به روایات نیز نمی‌توان تمسک کرد [۷۸].
  2. اخبار عرضه روایات بر قرآن: در روایات متواتری از پیامبر اکرم (ص)، قرآن، معیار مطلق در نقد و ارزیابی اخبار و اندیشه‌ها معرفی شده است؛ از جمله امام صادق (ع) از قول ایشان می‌فرماید: "به چیزی که موافق کتاب خداست، عمل کنید و چیزی که مخالف آن است را رها سازید" و نیز فرمود: "هر چیزی باید به قرآن بازگشت داده شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، باطل است"[۷۹]. از مجموع این اخبار، میزان بودن مطلق قرآن و حاکمیت آن بر اخبار (اعم از متعارض و غیر متعارض) و آراء استفاده می‌شود. با وجود تحریف، مقیاس بودن، دچار تردید شده و دیگر قرآن معیار سنجش حق و باطل نخواهد بود.

گفته شده تحریف قرآن با میزان بودن آن، منافاتی نداشته و مانعی از عرضه اخبار بر آن نیست، چون از این اخبار آنچه که از پیامبر خداست منافاتی با تغییر قرآن پس از ایشان ندارد و آنچه که از ائمه اطهار (ع) است، قرینه می‌شود بر اینکه آنچه از قرآن ساقط شده، به میزان بودن قرآن زیانی نمی‌رساند. افزون بر آن، این معیار تنها برای آیات الاحکام است[۸۰]. اما این مناقشه نادرست است؛ زیرا:

  1. احادیث رسول خدا (ص) به طور مطلق، قرآن را معیار قرار داده است، و کتاب تحریف شده، موزون، متعادل و قطعی نیست تا بتواند معیار باشد؛
  2. اخبار عرضه تنها درباره آیات الاحکام صادر نشده، بلکه معصومان در مقام بیان، ضابط‌های کلی را بیان کرده‌اند[۸۱][۸۲]

نظریه نسخ التلاوه و روایات تحریف‌نما

در منابع حدیثی اهل سنت، روایاتی نقل شده است که بر تحریف به کاهش در قرآن کریم دلالت دارد[۸۳]. عالمان اهل سنت، با استناد به این روایات، مسئله "نسخ التلاوه" را مطرح کرده‌اند که بر اساس آن، یا فقط تلاوت آیه، نسخ شده و حکمش باقی است و یا هم تلاوت و هم حکم آیه نسخ شده است[۸۴].

روایات ناظر به این دو نوع نسخ ـ که پذیرش آنها مستلزم اعتقاد به تحریف نقیصه در قرآن است ـ در مجامع روایی و کتب علوم قرآنی اهل سنت به قدری آمده که جای انکار آن نیست. ذیلاً نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

  1. آیه رجم: عمر می‌پنداشت که آیه رجم در زمان رسول خدا (ص) تلاوت می‌شد، اما بعداً از قرآن حذف شده است، به همین جهت گفت: اگر مردم نمی‌گفتند عمر چیزی به کتاب خدا افزوده است، این آیه را به دست خود می‌نوشتم[۸۵]. وی در زمان ابوبکر نیز ادعا کرد این آیه از قرآن حذف شده، ولی نتوانست دو شاهد برای اثبات ادعایش معرفی کند. در این پندار کسی از صحابه با عمر موافق نبود[۸۶]. آیه‌ای که وی ادعا کرده به چند صورت نقل شده است[۸۷].
  2. آیه رضعات: مالک بن انس در کتاب "الموطأ" از عایشه نقل می‌کند، از جمله آیات نازل شده بر پیامبر اکرم (ص)، حکم ده بار شیر خوردن قطعی بود که بعدها با حکم پنج بار قطعی، نسخ شد و هر دو آیه حتی بعد از درگذشت آن حضرت نیز تا مدتی در کنار سایر آیات قرآن قرائت می‌شد[۸۸]، اما اکنون هیچ آیه خاصی در قرآن کریم، تعداد شیرخوردنی که باعث محرمیت رضاعی می‌شود را معین نمی‌کند.
  3. آیه‌ای درباره جهاد: از آیاتی که عمر پنداشته از قرآن حذف شده، آیه جهاد است. وی از عبدالرحمان بن عوف سؤال کرد: ما آیه جاهدوا كما جاهدتم اول مرة را نمی‌یابیم، آیا تو آن را در مجموعه آیات نازل شده، می‌یابی؟ عبدالرحمان پاسخ داد این آیه، از جمله آیاتی است که از قرآن افتاده است[۸۹].
  4. آیه رغبت: عمر ادعا کرده که عبارت: ان لا ترغبوا عن آبائكم... در میان آیات خدا بوده است[۹۰] و یا این عبارت که می‌گوید:ان انتفائكم من آبائكم كفر بكم جدا ساختن خودتان از پدرانتان موجب کفر به خودتان می‌شود [۹۱].
  5. آیه فراش: از آیات دیگری که به پندار عمر حذف شده، این سخن پیامبر (ص) است: الولد للفراش و للعاهر الحجر [۹۲]. اما دیگر اصحاب پیامبر (ص) مانند زید و ابی بن کعب، ادعای او را نپذیرفتند وگرنه آن را در مصحف‌های خود ثبت می‌کردند، انکار هماهنگ اصحاب، خود عمر را نیز به شک وا داشت؛ بنابراین قرآن بودن عبارات یاد شده حتی نزد قائلش ثابت نشده است[۹۳].
  6. آیه متعه: فما استمتعتم به منه إلى اجل مسمى فأتوهن أجورهن که در قرآن کنونی عبارت الى اجل مسمى وجود ندارد[۹۴]. روایاتی که در آ‌نها برای شماری از آیات، اضافاتی بیان شده است به منظور تفسیر یا تأویل آیات مطرح شده است. عبارت إلى اجل مسمى به عنوان تفسیر آیه و تبیین آن است که مقصود از چنین ازدواجی، ازدواج موقت است[۹۵] اما محدث نوری معتقد است مضمون این روایات این است که این اضافات در متن قرآن بوده و حذف شده است[۹۶].
  7. آیه حمیه: اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحميه حميه الجاهليه و لو حميتم كما حموا لفسد المسجد الحرام فانزل الله السكينه على رسوله[۹۷] که عبارت لو حميتم كما حموا الفسد المسجد الحرام در قرآن وجود ندارد.
  8. آیه تبلیغ: ابن مسعود می‌گوید: ما در زمان رسول خدا (ص) آیه تبلیغ را چنین می‌خواندیم: يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في علي و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس[۹۸].
  9. دو سوره خلع و حفد: حسین بن منادی در کتاب "الناسخ والمنسوخ" خود می‌گوید: این دو سوره که در قنوت نماز وتر خوانده می‌شدند، از جمله سوره‌هایی هستند که خداوند آنها را از متن قرآن و تلاوت آن برداشته است، اما از خاطر دل‌ها بیرون نرفته‌اند[۹۹].
  10. آیه حنفیه: احمد بن حنبل، حاکم نیشابوری و ترمذی به نقل از ابی بن کعب می‌نویسند: در ضمن سوره بینه چنین خوانده می‌شد: لو أن ابن آدم سأل وادیا من مال فأعطيته سأل ثانياً و ان ثانياً فأعطيته سأل ثالثاً و لا یملأ جوف ابن آدم الا التراب و يتوب الله على من تاب... ان ذات الدين عندالله الحنيفة المسلمة لا اليهودية و لا النصرانية و لا المجوسية[۱۰۰].
  11. آیه شهادت: ابن ابی حاتم از ابوموسی اشعری چنین روایت کرده است که ما پیش‌تر سوره‌ای را که شبیه یکی از مسبحات بود می‌خواندیم، همه آن را فراموش کرده‌ایم و فقط این جمله از آن را به یاد داریم: يا ايها الذين آمنوا لم تقولون فتيتب شهادة في اعناقكم فتسألون يوم القيامة[۱۰۱].
  12. آیه محافظت بر نماز: عایشه این آیه را با این اضافه نقل کرده است که حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و صلاة العصر و قوموا لله قانتين[۱۰۲].
  13. قاسم بن سلام با سند خود از امام علی (ع) چنین نقل کرده است انه قرأ: والعصر و نوائب الدهر لقد خلقنا الإنسان في خسر و انه فيه - الى آخر الدهر[۱۰۳]؛ به این معنا که در سوره "والعصر"، اسقاط صورت گرفته است.
  14. کاهش آیاتی از سوره برائت: مالک بن انس گمان می‌کرد که بیش از یک چهارم از سوره برائت، باقی نمانده و از اول آن، مقدار زیادی افتاده و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ نیز جزء آیات ساقط شده است[۱۰۴].
  15. کاهش آیاتی از سوره احزاب: به عایشه و برخی صحابی نسبت داده شده که سوره احزاب که فعلاً دارای ۷۳ آیه است، معادل سوره بقره بوده و حدود ۲۸۶ آیه داشته است[۱۰۵].
  16. در اختیار نداشتن تمام قرآن: ابوعبیده می‌گوید: ابن عمر برای ما روایت می‌کرد که هیچ کس نباید بگوید تمام قرآن را در اختیار دارم؛ کسی چه می‌داند که تمام قرآن چیست؟ بخش زیادی از آن از دست رفته است، ما تنها می‌توانیم بگوییم آن مقدار از قرآن را که آشکار است در اختیار داریم[۱۰۶]. ابن ابی داوود نیز از قول ابن شهاب روایت کرده که قرآن بیشتر از آن چه نزد ماست، نازل شده بود و حافظان قرآن در جنگ یمامه به شهادت رسیدند، در نتیجه قسمت زیادی که نوشته نشده بود، به دست ما نرسید[۱۰۷]. در این باره نمونه‌های دیگری نیز وجود دارد.

پاسخ عده‌ای از عالمان اهل سنت به این روایات، مبتنی بر تئوری نسخ التلاوه است. آنان بر این باورند که مفاد این احادیث، آیات قرآن بوده، اما بنابر اشاره خود قرآن، تلاوت آنها نسخ شده و به همین دلیل در قرآن موجود یافت نمی‌شوند[۱۰۸].

برخی دیگر از عالمان اهل سنت، این نوع احادیث را خبر واحد، غریب، ضعیف و غیر قابل اعتماد و یا خطای در فهم دانسته‌اند. از جمله این افراد: طبری[۱۰۹]، ابن انباری[۱۱۰]، زمخشری[۱۱۱]، آلوسی[۱۱۲] و همین طور از معاصران رشید رضا[۱۱۳]، صبحی صالح[۱۱۴]، مصطفی زید[۱۱۵] و دیگران را می‌توان نام برد.

عده‌ای دیگر از عالمان اهل سنت این احادیث را ناظر به شرح و تفسیر آیات[۱۱۶]، حمل مضامین آنها بر سنت[۱۱۷]، حمل بر حدیث قدسی و وحی غیر قرآنی بودن[۱۱۸] و حمل آنها بر دعا[۱۱۹] دانسته‌اند.

از دیدگاه عالمان شیعه روایات مزبور از جهات مختلفی مخدوش است:

  1. اصل مسلم نزد شیعه و سنی برای اثبات قرآنی بودن آیات، تواتر در نقل است. لذا اثبات آیات قرآن و یا نسخ آنها با خبر واحد ممکن نیست[۱۲۰]؛ زیرا خبر واحد در صورتی می‌تواند قرآن را نسخ کند که مباین با آن باشد، در حالی که خبر مباین با قرآن، پیش از آنکه قرآن را نسخ سنجش کند، خود از اعتبار ساقط است؛ زیرا قرآن میزان سنجش حدیث بوده و حدیث مباین با آن باطل شمرده شده است[۱۲۱] و در قرون گذشته نمی‌توان کسی را یافت که در موضوع اثبات و یا نسخ آ‌نها به خبر واحد غیر یقینی پایبند بوده باشد[۱۲۲].
  2. آیات نسخ شده باید اوصاف ویژه قرآن نظر محتوی، اسلوب، جهات فصاحت، بلاغت و غیره را در حد اعجاز دارا باشد، چون بنا به نظریه نسخ تلاوت، این کلمات در ابتدا جزء متن قرآن بوده‌اند؛ در حالی که در این کلمات مضامین بلند، طراوت و دیگر اوصاف کلام خدا یافت نمی‌شود، بلکه تناقض و اختلاف نیز به چشم می‌خورد. اگر آنها از ناحیه خداوند بودند، جای این اضطراب و اختلاف نبود. خداوند می‌فرماید: وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[۱۲۳]، حق این است که روایات تحریف‌نما که از فریقین نقل شده و همین‌طور روایاتی که درباره نسخ تلاوت برخی از آیات آمده، با کتاب خدا مخالفت قطعی داشته و از سنخ کلام خداوند نیست[۱۲۴].
  3. نظریه نسخ تلاوت مورد پذیرش نیست؛ زیرا این امر یا در عصر پیامبر (ص) واقع شده است و یا پس از ایشان. اگر در عصر حضرت باشد، نیازمند به اثبات [به صورت متواتر] است و جملگی دانشمندان، نسخ کتاب با خبر واحد را روا نمی‌دانند، بلکه گروهی مانند شافعی و بیشتر یارانش و اهل ظاهر، نسخ کتاب را با خبر متواتر نیز نمی‌پذیرفتند؛ افزون بر آن در برخی از اخبار تحریف‌نما نشانه‌های اسقاط پس از حضرت رسول الله (ص) وجود دارد و اگر نسخ پس از آن حضرت و انقطاع وحی به وسیله زمامداران صورت گرفته، این همان قول به تحریف است[۱۲۵][۱۲۶].

دیدگاه شیعه در مورد عدم تحریف

اگر چه برخی از عالمان اخباری شیعه، تحریف به کاهش در قرآن کریم را مطرح کرده‌اند، ولی نظریه مشهور و رسمی فقیهان و متکلمان شیعه، مصونیت قرآن کریم از تحریف به کاهش یا افزایش است که در ذیل دیدگاه شماری از متقدمان، متأخران و معاصران، به عنوان نمایندگان تفکر شیعی، مطرح می‌شود:

  1. شیخ صدوق در این باره می‌نویسد: "ما معتقدیم قرآنی که خداوند بر پیامبر (ص) نازل کرده، همین قرآن موجود در دست مسلمانان است، هر کس به ما نسبت دهد. که ما آن را بیشتر از قرآن موجود می‌دانیم دروغ‌گو است"[۱۲۷]. محقق کرکی نیز ضمن یادآوری همین بیان، احادیث خلاف قرآن، خبر متواتر و یا اجماع را در صورت قابل تأویل نبودن قابل رد دانسته است.
  2. شیخ مفید دیدگاه جمعی از امامیه را بر این می‌داند که کلمه، آیه یا سوره‌ای از قرآن، کم نشده است و آنچه در مصحف علی (ع) ثبت شده تأویل و تفسیر معانی قرآن بوده و بر پایه حقیقت تنزیل استوار است. ایشان نظریه عدم کاهش را استوارتر از دیدگاه کسانی می‌داند که معتقد به کاهش کلماتی از قرآن است[۱۲۸].
  3. سید مرتضی نیز با توجه به انگیزه‌های فراوان مسلمانان بر نقل و حفظ قرآن کریم که ناشی از معجزه بودن و همچنین منبع احکام دینی و شرعی بودن قرآن است، احتمال تغییر و کاهش در قرآن را غیر ممکن دانسته است[۱۲۹].
  4. شیخ طوسی نیز احتمال زیادت در قرآن را به اجماع مسلمانان، باطل دانسته و احتمال به نقصان را ناسازگار با ظاهر مذهب مسلمانان معرفی کرده و نظریه صحیح در منظر امامیه را نیز همین دانسته و وجود برخی از احادیث درباره نقصان چیزی از قرآن را خبر واحد و غیر قابل استناد می‌داند [۱۳۰].
  5. شرف‌الدین عاملی قرآن موجود در میان دو جلد را همان قرآنی دانسته که هیچ‌گونه باطلی در آن نفوذ نکرده و حرفی از آن کاهش یا افزایش و یا تغییر نیافته است؛ ایشان همه حروف قرآن در هر عصری تا زمان وحی را به تواتر مستند می‌داند[۱۳۱].
  6. علامه طباطبائی قرآن موجود را دارای ویژگی‌های قرآن عصر پیامبر (ص) از قبیل: معجزه بودن، هماهنگی و نبود اختلاف، پیراستگی از لغو، نور و هدایت بودن، معرفی کرده و آن را از هر گونه کاهش و افزایش مبرا دانسته[۱۳۲] و روایات مربوط به تحریف را به خاطر مخالفت با قرآن، ضعیف و غیر قابل استناد می‌داند[۱۳۳].
  7. آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، در مقدمه تفسیر البیان خود، فصلی را به عنوان "صیانة القرآن من التحریف" اختصاص داده و در آن تمام جوانب مسئله را با دقت بررسی کرده و با براهین گوناگون عقلی و نقلی، ادعاهای قائلان به تحریف را مورد نقد قرار داده و داستان تحریف قرآن را داستانی خیالی دانسته است[۱۳۴].
  8. امام خمینی نیز در مباحث اصولی خود، عنایت ویژه مسلمانان نسبت به جمع، حفظ و ضبط قرآن را از حیث قرائت و کتابت، مورد توجه قرار داده و با وجود چنین عنایتی، بحث تحریف در قرآن را خیالی و نادرست معرفی کرده و روایات مربوط به تحریف را ضعیف، ساختگی و یا مربوط به تحریف در تفسیر و تأویل قرآن دانسته است[۱۳۵].

علاوه بر موارد فوق، علامه طبرسی[۱۳۶]، علامه حلی[۱۳۷]، ملا فیض کاشانی[۱۳۸]، قاضی نورالله شوشتری[۱۳۹]، شیخ بهاء‌الدین عاملی[۱۴۰]، محقق بغدادی سید محسن اعرجی[۱۴۱]، شیخ جعفر کاشف الغطا[۱۴۲]، علامه محمد حسین کاشف الغطا[۱۴۳]، علامه رحمت الله هندی[۱۴۴]، علامه سید محسن امین عاملی[۱۴۵] و علامه امینی[۱۴۶] از دیگر دانشمندانی هستند که هر کدام با بیانی خاص، هرگونه تحریف در قرآن را نادرست دانسته و اخبار تحریف در آن را قابل تأویل و یا خبر واحد و غیر معتبر شمرده‌اند[۱۴۷].

بررسی ادله قائلان به تحریف

گفته شد، برخی از اخباریان شیعه به تحریف کاهشی قرآن معتقد شده‌اند. سید نعمت الله جزایری در کتاب "الانوار النعمانیه" و "رساله منبع الحیاه" و میرزا حسین نوری طبرسی در کتاب "فصل الخطاب" این نظریه را مطرح کرده‌اند. در این جا به بررسی دلایل قائلان به تحریف، عمدتاً بر مبنای کتاب فصل الخطاب محدث نوری پرداخته می‌شود:

  1. گفته شده که طبق برخی آیات و روایات، حوادث امت اسلامی با حوادث گذشته منطبق است و از آنجا که عهدین بدون تردید دچار تحریف شده، ضرورت تشابه حوادث حال با گذشته مستلزم تحقق تحریف در قرآن است[۱۴۸]. از نظر آنان روشن‌ترین آیه در این بحث، آیه لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ[۱۴۹] است که مفسران در تفسیر آن احتمالاتی از جمله همانندی امت اسلامی با امت‌های پیشین را بیان کرده‌اند[۱۵۰]؛ اما بسیاری از مفسران آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرده‌اند[۱۵۱]. پس برداشت از آیه آن‌گونه که محدث نوری بهره جسته مورد تأیید بسیاری از بزرگان نیست، بلکه آیه به موضع‌گیری امت‌ها در برابر پیامبران و نابود شدن آن امت‌ها اشاره دارد[۱۵۲]. اخبار مورد استناد نیز به خاطر واحد بودن اعتباری ندارد و بر فرض تواتر اجمالی و معنوی آنها، تحریف قرآن از این امور استثناء شده است؛ زیرا خداوند صیانت قرآن را تضمین کرده است[۱۵۳]. علاوه بر اینکه قاعده فوق کلیت ندارد؛ چرا که بسیاری از رخدادهای پیشین، در امت اسلامی تحقق نیافته‌اند از جمله گوساله‌پرستی، سرگردانی چهل ساله بنی‌اسرائیل در بیابان، غرق شدن فرعون و یارانش، سلطه گسترده حضرت سلیمان (ع) نسبت به جن و انس ولادت حضرت عیسی (ع) بدون پدر و... ؛ از این‌رو مقصود از مشابهت در این روایات، مشابهت در همه امور نیست؛ بلکه اگر اصل تشابه صحیح باشد، مشابهت مسلمانان با امت‌های گذشته صرفاً در برخی جهات است[۱۵۴]. به فرض هم قبول کنیم که این روایات تحریف کتاب را هم شامل می‌شود، لکن ممکن است مشابهت در این مسأله از جهت نتیجه تحریف، یعنی حدوث اختلاف، تفرقه و انشعاب به مذاهب مختلف باشد[۱۵۵].
  2. قائلان به تحریف گفته‌اند جمع‌آوری قرآن کریم پس از رحلت پیامبر (ص) بر محور شهادت دو شاهد انجام گرفته که طبعاً مستلزم افتادگی برخی آیات و کلمات یا جابجایی آنها می‌گردد، لذا احتمال تحریف در آن راه دارد[۱۵۶]. قرآن‌پژوهان عامه و خاصه در این مسئله اتفاق‌نظر دارند که جمع‌آوری قرآن، در حیات پیامبر اکرم (ص) و با دستور و نظارت ایشان بوده است و فقط مجموع، بین دفتین نبوده است[۱۵۷] که این امر پس از وفات آن حضرت انجام گرفته است[۱۵۸]. از این‌رو ترتیب سوره‌ها را توقیفی نمی‌شماریم[۱۵۹]. روایات پیامبر (ص) در مورد مکان آیات، نشان می‌دهد که قرآن در زمان ایشان جمع‌آوری شده است. باقلانی در این باره می‌گوید: نادان‌ترین فرد کسی است که خیال کند پیامبر اسلام (ص) در جمع‌آوری قرآن سهل‌انگاری کرده است[۱۶۰]. شهادت دو شاهد نیز به فرض صحت، احتمال دارد مربوط به نظم و ترتیب و تقدیم و تأخیر آیات بوده است، نه مربوط به قرآن بودن آیات؛ زیرا این مطلب با نقل متواتر ثابت شده است[۱۶۱].
  3. دلیل دیگر تحریف‌گرایان، روایاتی است که اهل سنت در آیاتی که ادعای نسخ شده به آنها استناد کرده‌اند که نقد این روایات قبلاً بیان شد.
  4. مدعیان تحریف، وجود مصحف امام علی (ع) را یکی از دلایل تحریف قرآن دانسته و گفته‌اند: این مصحف در ترتیب و پاره‌ای مطالب با قرآن ناهمخوان بوده است؛ زیرا اگر آن مصحف، با مصحف شناخته شده آن عصر منطبق بود دیگر حضرت جداگانه به گردآوری آن اقدام نمی‌کرد و برخی از پذیرش آن امتناع نمی‌کردند[۱۶۲]. این استدلال نیز ناتمام است؛ زیرا اضافات قرآن امیرالمؤمنین (ع) نسبت به قرآن موجود، جزء قرآن نبوده است[۱۶۳] بلکه مطالبی از قبیل ذکر ناسخ و منسوخ[۱۶۴]، اشتمال بر تأویل[۱۶۵]، بیان محکم و متشابه[۱۶۶] و ذکر اسامی اهل حق و باطل[۱۶۷] بوده است. بنابراین مصحف امیر مؤمنان (ع) به هیچ وجه مستلزم تحقق تحریف در قرآن کنونی نیست؛ زیرا اگر قرآن تحریف شده بود، حضرت تصحیح آن را در برنامه‌های حکومتی خود قرار میداد، در حالی که هیچ واکنشی از آن حضرت در تاریخ به چشم نمی‌خورد و این سکوت امام علی (ع) دلیل بر عدم تحریف قرآن است[۱۶۸]. علت نپذیرفتن مصحف حضرت نیز به احتمال زیاد، تفاوت‌های تدوینی و اضافات تفسیری آن بوده است[۱۶۹].
  5. عبدالله ابن مسعود که پیامبر (ص) دستور به فراگیری قرآن از او داده، دارای مصحفی متفاوت با مصحف عثمانی بوده و این تفاوت حکایت از تغییر و تحریف در قرآن دارد[۱۷۰]. در پاسخ گفته شده که اگر این تفاوت درباره شرح و تفسیر آیات باشد، خللی به سلامت قرآن نمی‌زند. شواهد نشان می‌دهد که صحابه تفسیر آیاتی را که از پیامبر (ص) می‌گرفتند در مصحفشان می‌نوشتند، بدون اینکه آیات قرآن را با تفسیر آنها خلط کنند[۱۷۱]. ولی اگر این تفاوت در متن آیات و حقیقت قرآن باشد، همین اختلاف دلیل بر بی‌اعتباری آنها است؛ چون اخبار آنها واحدند و با قرآن موجود که به صورت متواتر نقل شده، معارض است، فخر رازی نیز این نقل قول از ابن مسعود را ضعیف و غیر قابل استناد میداند[۱۷۲].
  6. تفاوت مصحف ابی بن کعب با مصحف موجود (عثمانی) وجه دیگری است که بر تحریف قرآن به آن استدلال شده[۱۷۳]، بدین صورت که مصحف ابی بن کعب مشتمل بر اضافاتی از سنخ قرائت و شرح و تفسیر آیات بوده[۱۷۴] و همچنین به زعمی دو سوره به نام‌های "خلع" و "حفد"[۱۷۵] را اضافه داشته که در صورت درستی سند، آن دو مورد در واقع دعاهایی بوده که پیامبر (ص) آنها را در قنوت نماز میخوانده است[۱۷۶]؛ از این‌رو به سلامت قرآن از تحریف خدشه وارد نمی‌کند[۱۷۷].
  7. محدث نوری، گردآوری قرآن و یک‌دست کردن و ارسال نسخه‌های آن به شهرها در دوران عثمان را که در حضور صحابه و با موافقت ایشان انجام گرفت، به این انگیزه می‌داند که آیات باقیمانده در دست مردم را که با بقای سلطنت او ناسازگار بود از مصحف حذف کند[۱۷۸]. این استدلال نیز نادرست است؛ زیرا بزرگانی همچون حضرت علی (ع)، زید بن ثابت، ابی بن کعب، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس و بعضی دیگر، برای خود نسخه کاملی از قرآن نوشته بودند، حال عثمان چگونه می‌توانست در آیات قرآن دخل و تصرفی داشته باشد[۱۷۹]. علاوه بر این، اصولاً اقدام عثمان مربوط به یکسان‌سازی قرائت‌ها بود و کار او ارتباطی به گردآوری آیات و سامان‌دهی نظام آن نداشته است؛ و این بدان جهت بود که اختلاف در قرائت، به اختلاف مسلمانان و پراکندگی صفوف‌شان و بر باد رفتن وحدت کلمه‌شان بلکه تکفیر بعضی از سوی بعضی می‌انجامید و روایات نیز حاکی از نهی پیامبر (ص) از اختلاف در قرآن بود[۱۸۰]؛ لذا کار عثمان با موافقت بزرگان صحابه و از جمله امیر المؤمنین (ع) روبرو شد. از ایشان (ع) نقل شده که فرمود: سوگند به خدا آن چه در امر مصحف‌ها کرد جز با شرکت و نظارت بزرگان ما نبود[۱۸۱] و اگر من سرپرست تهیه و تدوین مصحف واحد رسمی می‌شدم همان کاری را می‌کردم که عثمان کرد[۱۸۲]. البته عثمان بعد از تهیه مصحف واحد دستور داد بقیه مصحف‌ها را بسوزانند، این کار او مورد انتقاد و اعتراض مسلمانان واقع شد[۱۸۳].
  8. نام اوصیای پیامبر اکرم (ص) و نیز دختر گرامی‌شان و برخی از صفات آنها در کتاب‌های آسمانی گذشته ذکر شده است. اکنون چگونه ممکن است نام مبارک آنان در قرآن که بر کتاب‌های پیشین اشراف داشته و باید تا روز واپسین به آن تمسک شود، ذکر نشده باشد؟[۱۸۴] این مطلب صرف استبعاد بوده و نمی‌تواند دلیل قطعی بر لزوم ذکر نام ائمه در قرآن باشد، چه بسا مصلحتی در کار بوده که بر ما مخفی است؛ چنان‌که در صحیحه ابوبصیر به این مطلب توجه شده است؛ ابوبصیر از امام صادق (ع) درباره آیه "أولی الأمر" سؤال کرد و حضرت در پاسخ فرمود: در حق علی بن ابی‌طالب، حسن و حسین (ع) نازل شده است. ابوبصیر به امام عرض می‌کند: مردم می‌گویند پس چرا نام علی (ع) و اهل بیت او در کتاب نیامده است؟ حضرت فرمود: به ایشان بگو نماز هم بر رسول الله (ص) نازل شده و در آن تصریح نشده بود که سه رکعتی و یا چهار رکعتی است تا اینکه رسول الله (ص) خودشان برای مردم آن را روشن کردند[۱۸۵]. مرحوم هیدجی با تکیه بر صحیحه ابوبصیر نیآمدن نام علی (ع) و دیگر ائمه اطهار (ع) در قرآن را مورد تأیید قرار داده و نتیجه‌گیری نوری را ناصواب خوانده است[۱۸۶]. حدیث غدیر نیز از نشانه‌های نیآمدن نام علی (ع) در قرآن است؛ زیرا اگر نام علی (ع) صریحاً در قرآن آمده بود، دیگر نیازی به تعیین و نصب ایشان توسط پیامبر اکرم (ص) و برپا داشتن اجتماع عظیم برای آن نبود. پس صحت حدیث غدیر، کذب بودن روایاتی را ثابت می‌کند که اصرار بر ذکر نام‌های ائمه در قرآن را دارد[۱۸۷].
  9. تحریف‌گرایان معتقدند چندگانگی قرائت‌ها سبب اختلافات زیادی در کلمات قرآن و هیئت‌های آنها گردیده است و این قرائت‌ها به جز یکی، بر خلاف نزول واقعی قرآن است و این امر حکایت از تحریف قرآن موجود دارد؛ هرچند با این دلیل نمی‌توان نقصان سوره، یا آیه و حتی کلمه‌ای را به اثبات رساند چون اختلاف قاریان در شکل و ادای کلمات است، نه در اصل کلمه و مانند آن، لکن با عدم قول به فصل می‌توان به این نتیجه رسید، یعنی هرکس اختلاف قاریان در ادای کلمات و حروف قرآن را پذیرفته، به نقصان سوره و یا آیه و خود کلمات قرآن نیز گردن نهاده است[۱۸۸]. مبنای این استدلال باطل است؛ زیرا هیچ‌گونه ملازمه عقلی یا عادی میان اختلاف در قرائت‌ها و تغییر در اصل کلمات آیات و سوره‌های قرآن وجود ندارد، بدین جهت است که منکران تحریف قرآن نیز اختلاف قرائت‌ها را پذیرفته‌اند؛ اختلاف قرائت‌ها، مسئله‌ای اجتهادی بوده و به اصل قرآن که متواتر است، خدشه‌ای وارد نمی‌کند[۱۸۹].
  10. تحریف‌گرایان برای اثبات تحریف قرآن به نقیصه، به دو دسته روایات که یکی به طور کلی بر تحریف قرآن و دیگری به موارد خاص تحریف اشاره کرده، استناد جسته و فراوانی روایات را دلیلی بر تحریف دانسته‌اند[۱۹۰]. این استدلال نیز بی‌اساس است؛ زیرا:
    1. شماری از این روایات تکراری است؛
    2. اکثر آنها فاقد اعتبار سندی است؛
    3. محتوای اکثر آنها نیز تحریف معنایی، اسقاط و نقصان در تفسیر و بیان آیاتی است که خللی در سلامت قرآن از تحریف وارد نکرده و از محل نزاع بیرون است[۱۹۱] بسیاری از این روایات از کتاب احمد بن محمد السیاری گرفته شده که علمای رجال در فساد مذهب او اتفاق دارند؛ چرا که قائل به تناسخ بوده و مورد اعراض عالمان و محققان واقع شده است و نیز از علی بن احمد کوفی گرفته شده که علمای رجال او را کذاب و فاسد المذهب می‌دانند [۱۹۲].

در کتاب "صیانة القرآن من التحریف"[۱۹۳] این احادیث به هفت دسته تقسیم شده است:

  1. در شماری از این روایات، اضافاتی به عنوان تفسیر و توضیح آمده است که جزء فقرات قرآن به شمار نمی‌رود، نظیر روایت «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إلى محمد و أهل بيته ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً بالولاية مَرْضِيَّةً بالثواب فَادْخُلِي فِي عِبادِي يعني محمدا و أهل بيته وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»[۱۹۴].
  2. روایاتی که ناظر به قرائت خاصی است، نظیر روایت ذیل آیه يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ[۱۹۵] که فقره ذَوَا عَدْلٍ" را در قرائت متعارف "ذو عدل" دانسته است[۱۹۶]، این‌گونه روایات که با قرائت متواتر و متداول میان مسلمانان مخالف است، فاقد حجیت هستند[۱۹۷].
  3. روایاتی که در آنها لفظ تحریف، به معنای تحریف معنوی (تفسیر به رأی) است، نظیر روایت امام صادق (ع): "خدایا آنان را که پیامبرانت را تکذیب، کعبه‌ات را ویران و کتابت را تحریف کرده‌اند، لعنت کن"[۱۹۸]؛ گواه این مدعا روایت دیگری از امام باقر (ع) است که در آن، تحریف را ناظر به حدود آیات قرآن دانسته است[۱۹۹].
  4. روایاتی که به تبیین اسباب نزول آیات پرداخته‌اند، نظیر روایاتی که می‌گوید در مصحف ائمه (ع) نام هفتاد تن از قریشیان در سوره بینه آمده است[۲۰۰].
  5. روایاتی که آدابی را برای تلاوت بیان می‌کند نظیر روایتی که در آن توصیه شده پس از سوره توحید کذلک ربی گفته شود[۲۰۱].
  6. روایاتی که ناظر به چگونگی برخورد امام زمان (ع) با قرآن کنونی است[۲۰۲]؛ این روایات که از آن استفاده تحریف شده ناظر به مصحف حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که قبلاً بحث آن گذشت.
  7. روایاتی که به تفسیر صحیح و بی‌غرض در برخورد با آیات اشاره دارد؛ بدین معنا که اگر قرآن آن‌گونه که نازل شده، خوانده شود فضائل اهل‌بیت (ع) یا نام آنان را در آن خواهند یافت[۲۰۳]. روشن است که چنین روایاتی دلالتی بر تحریف قرآن ندارد[۲۰۴][۲۰۵]

نسبت ناروا به کتاب اصول کافی

افرادی با استفاده از برخی عناوین باب‌های کتاب کافی به ویژه در باب "نکت و نتف"[۲۰۶] و باب أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ‏كُلَّهُ[۲۰۷] و روایاتی که بیان کرده و متعرض رد آنها نشده، اعتقاد به تحریف قرآن را به وی نسبت داده‌اند[۲۰۸] و این امر بستری فراهم کرده تا برخی از معاندان بگویند: هزار حدیث از شیعه در اثبات تحریف قرآن وجود دارد[۲۰۹]. در پاسخ به چنین توهمی چند نکته قابل توجه است:

  1. نقل روایات در کافی حتی با التزام به ذکر احادیث معتبر در آن، نشان‌دهنده اعتقاد مؤلف به مضمون ظاهر آن روایات نیست؛ چون اعتبار سند حدیث، موجب اعتبار ظاهر آن روایات نمی‌شود، بلکه در صورتی ظاهر روایات اعتبار دارد که روایت معتبر دیگری بر خلاف آن نباشد. مضاف بر این، با توجه به قاعده عرضه روایات بر قرآن کریم ـ که مورد قبول محدث کلینی است[۲۱۰] ـ اگر این احادیث، قابل حمل بر معانی معقول و همسو با سلامت قرآن از تحریف نباشد، از اعتبار ساقط‌اند؛ چون با ادله سلامت قرآن از تحریف، از جمله خود قرآن معارض‌اند.
  2. در ابواب کافی بابی تحت عنوان "تحریف قرآن" یا چیزی نزدیک به آن وجود ندارد؛ و منظور از باب ذکر شده آن است که جمع کردن تمامی تفسیر و تأویل قرآن تنها توسط ائمه اطهار (ع) ممکن است؛ زیرا که تمامی معارف قرآن پیش آنهاست و این امر ارتباطی با تحریف به معنای مورد بحث ندارد.
  3. از احادیثی که در باب "فیه نکت و نتف" آمده، ۹۲ حدیث آن تکرار شده که تکرار و تکثیر حدیث به معنای اعتماد به آن حدیث نیست؛ زیرا از نظر سندی غیر قابل اعتماد بوده؛ چنان‌که علامه مجلسی فقط هشت حدیث از آن را صحیح میداند. محتوای این احادیث نیز ارتباطی به تحریف قرآن ندارد[۲۱۱]؛ تنها حدیثی که شاید بتوان برای تحریف قرآن مطرح کرد، حدیثی است که با سند صحیح چنین گفته که: "قرآنی که جبرئیل برای محمد (ص) آورد هفده هزار آیه دارد"[۲۱۲]؛ اگر این حدیث تأویل درستی نداشته باشد، چون مخالف صریح قرآن است ساقط شده و آن را میتوان ناشی از اشتباه راوی و یا ناسخ که عدد هفت هزار را هفده هزار آورده است، دانست. لکن شیخ صدوق در توضیح روایت فوق، گفته که این حدیث ناظر به مواردی بوده که جبرئیل به صورت وحی به پیامبر (ص) آورده ولی وحی قرآنی (جزء قرآن) نبوده است، به طوری که اگر اینها را در کنار قرآن قرار دهیم هفده هزار آیه می‌شود؛ سپس ایشان به نمونه‌ای از این قبیل احادیث اشاره کرده است[۲۱۳].

نتیجه‌گیری

نتیجه اینکه هرچند در منابع حدیثی اهل سنت و شیعه روایاتی یافت می‌شود که موهم تحریف است، ولی این روایات یا از نظر سند فاقد اعتبارند و یا از نظر مدلول بر تحریف (افزایشی یا کاهشی) دلالت ندارند و اگر هم چنین دلالتی داشته باشند به دلیل ناسازگاری با آیات قرآن و روایات معتبر، قابل استناد نیستند، از این‌رو محققان شیعه و اهل سنت در طول تاریخ، بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم تصریح و تأکید کرده‌اند[۲۱۴].

تهمت تحریف قرآن به اندیشه شیعی

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان معتقدند صحابه پیامبر(ص)، آیاتی از قرآن را که درباره امیرمؤمنان(ع) بوده است، حذف کرده‌اند. وهابیان به روایاتی تمسک می‌جویند که در برخی کتب روایی شیعه آمده است، همچنین گاه با دستاویز قرار دادن کتاب فصل الخطاب و حتی با چاپ و نشر این کتاب، بر این شبهه دامن می‌زنند.

پاسخ

در پاسخ به این شبهه چند نکته قابل ذکر است:

نکته نخست: مباحث اعتقادی یک مذهب را باید از کتاب‌های اعتقادی آن مذهب جست‌وجو کرد، نه از کتاب‌های روایی؛ زیرا اعتقادات هر مذهب از مجموع آیات، احادیث متواتر و دلایل عقلی گرفته می‌شود و در کتاب‌های اعتقادی ثبت می‌گردد؛ بنابراین، اگر شیعه به تحریف معتقد باشد باید در کتاب‌های اعتقادی شیعه چنین سخنی ثبت شده باشد، در حالی که چنین اعتقادی در هیچ یک از کتب اعتقادی شیعه نیامده؛ با این حساب، نسبت دادن چنین قولی به شیعه، یک افترای ناجوانمردانه است. در قدیمی‌ترین کتاب اعتقادی شیعه، یعنی کتاب اعتقادات الامامیه شیخ صدوق (م۳۸۱ق) آمده است:  اعتقادنا أن القرآن الذي أنزل الله على نبيه محمد(ص) هو ما بين الدفتين و هو ما بأيدي الناس ليس بأكثر من ذلك و من نسب إلينا أنه أكثر من ذلك فهو كاذب؛ «اعتقاد ما این است: قرآنی که خدا آن را بر پیامبر خود نازل کرده، همین قرآن بین دو جلد است، همین قرآنی که در اختیار مردم است و بیش از این نیست و هرکس غیر از این را به ما نسبت دهد. دروغگو است»[۲۱۵]. پس از شیخ صدوق تا امروز، احدی از دانشمندان شیعه را سراغ نداریم که کلمه‌ای غیر از سخن فوق گفته باشد، همگی متفق‌اند که قرآن واقعی همین قرآن موجود بین مردم است نه کم و نه زیاد!

نکته دوم: وجود روایات در کتب حدیثی، در هیچ مذهبی دلیل بر عقیده به آن نیست. عقیده را – چنان‌که گذشت - باید از کتاب‌های عقاید جست‌وجو کرد، نه از کتاب‌های روایی. اگر بنا باشد بر اساس کتب روایی و وجود چند روایت، که به ظاهر حاکی از تحریف است، عقیده‌ای را به پیروان مذهبی نسبت داد، باید اعتقاد به تحریف را به عموم مسلمانان - حتی وهابیان - نسبت داد؛ زیرا در بهترین کتب روایی آنها روایاتی دیده می‌شود که صریح در تحریف است؛ البته پیروان مکتب اهل بیت(ع) هرگز به خود اجازه نمی‌دهند تنها به خاطر چند روایت، آنان را به تحریف متهم کنند. آنان در کتاب‌های روایی و تفسیری در روایتی از عایشه نقل می‌کنند که درباره سوره احزاب گفته است: «سوره احزاب دارای دویست آیه بود؛ اما هنگام نوشتن مصحف، به بیشتر از این آیاتی که الان در مصحف است دست نیافتند»[۲۱۶]. در برخی از روایات سوره احزاب معادل سوره بقره بلکه بیش‌تر از آن دانسته شده که از آن فقط ۷۳ آیه مانده است[۲۱۷].

حال آیا به صرف این که این دست از روایات در منابع مورد پذیرش وهابیان آمده است، می‌توان قول به تحریف را به آنان نسبت داد؟! در صحیح مسلم و بخاری از ابن عباس روایت شده است: «خطب عمر بعد مرجعه من آخر حجة حجها، قال فيها: إن الله بعث محمداً(ص) بالحق و أنزل عليه الكتاب فكان مما أنزل الله آية الرجم فقرأناها و عقلناها و عييناها»؛ عمر پس از آخرین حجی که به جا آورد در خطبه‌ای گفت:» خداوند پیامبر(ص) را به حق فرستاد و با وی کتاب را نازل کرد، از جمله آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد آیه رجم بود که ما آن را خواندیم و فراگرفتیم و به ذهن سپردیم»[۲۱۸]. حال آیا به صرف وارد شدن چنین اخبار ضعیفی، می‌توان مسلمانان را به تحریف متهم کرد؟!

نکته سوم: روایات شیعی که وهابیان معمولاً به آن تمسک می‌کنند دو دسته‌اند؛ دسته نخست روایات ضعیف و بی‌سندی هستند که هیچ اعتبار و ارزشی ندارند. علامه مجلسی درباره این روایات می‌نویسد: «احادیثی که در تحریف قرآن وارد شده‌اند خبر واحد هستند و از حیث علمی و عملی هیچ ارزشی ندارند، بلکه راویان این احادیث توسط نجاشی تضعیف شده‌اند»[۲۱۹]. دسته دیگر، روایاتی هستند که دارای اعتبار و ارزش‌اند؛ ولی منظور از آن روایات بیان تفسیری است و به موضوع تحریف در الفاظ قرآن ارتباطی ندارد. مثلاً در اصول کافی آمده است «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»[۲۲۰]؛ این روایت و امثال آنکه اتفاقاً در منابع اهل سنت نیز شبیه این روایات فراوان است، از باب تفسیر است نه بیان الفاظ قرآن؛ به عبارت دیگر، امام در مقام بیان تفسیر آیه، جملات فوق را بر آیه اضافه کرده است نه در مقام بیان نص آیه.

این موارد در منابع مورد قبول و هابیان نیز بسیار است؛ از جمله: در روایتی از عایشه آمده است: «كُنَّا نَقْرَأُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص) يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۲۲۱] فِي عَلِيٍّ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۲۲۲]»[۲۲۳]. روشن است که جمله «فِي عَلِيٍّ‌» به عنوان تفسیر است نه از باب قرائت نص آیه. حال آیا صحیح است با چنین روایتی، وهابیان را به تحریف متهم کرد؟! روشن است که تحریف، به معنی کم و زیاد کردن لفظ آیه است، نه تفسیر کردن آن. در صحیح مسلم از عایشه نقل شده است که آیه ذیل را چنین قرائت کرده است: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى...[۲۲۴] «و صلاة العصر»[۲۲۵]. بدیهی است که «و صلاة العصر» به عنوان تفسیر بیان شده است، نه که جزء آیه باشد.

از این موارد که بگذریم، بخش دیگری از این روایات، مربوط به تحریف معنوی قرآن است. شاهدش روایت ذیل است که امام باقر(ع) در پاسخ به نامه سعد الخیر نوشت: «وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يَرْوُونَهُ وَ لَا يَرْعَوْنَهُ‌»؛ «از موارد پشت پا زدن مردم به قرآن این است که آنان حروف قرآن را حفظ و حدود آن را تحریف کرده‌اند، پس آنان قرآن را می‌خوانند؛ ولی آن را رعایت نمی‌کنند»[۲۲۶]. روشن است که منظور امام از تحریف در این روایت، همان تحریف معنوی است؛ چیزی که کسی نمی‌تواند وجود آن را انکار کند؛ زیرا تمام تفسیر به رای‌هایی که صورت می‌گیرد، تحریف معنوی شمرده می‌شود.

نکته چهارم: کتاب فصل الخطاب، اثر محدث نوری، هیچ‌گاه بیان کننده عقیده شیعه نبوده و نیست؛ اولاً این کتاب نزد شیعیان، از ارزش و اهمیتی برخوردار نیست، ثانیاً این کتاب، یک کتاب حدیثی است نه یک کتاب اعتقادی، تازه این کتاب در دوران معاصر نوشته شده و تاریخ رحلت نویسنده آن - میرزا حسین نوری - سال ۱۳۲۰ هجری است، چنین کتابی چگونه می‌تواند بیانگر عقیده مذهبی باشد که ۱۴۰۰ سال سابقه دارد؟! این کتاب که در اوایل قرن سیزدهم، تنها برای یک بار در نجف اشرف به چاپ رسید، به مجرد آن‌که منتشر شد، از سوی بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف مورد انکار قرار گرفت و در همان زمان به دستور علمای وقت جمع‌آوری گردید از آن زمان به بعد، دیگر نه چاپ شد و نه کسی از آن خبری دارد. افزون بر آن‌که از همان زمان نشر، ده‌ها کتاب و مقاله از سوی دانشمندان شیعه در رد آن نوشته شده است.

از جمله:

  1. فقیه بزرگوار شیعه محمود بن ابی القاسم، معروف به معرب تهرانی (م۱۳۱۳ق)، با تدوین کتابی به نام کشف الارتیاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب.
  2. مرحوم علامه سید محمد حسین شهرستانی (م ۱۳۱۵ق) با تدوین کتابی با عنوان حفظ الکتاب الشریف عن شبهة القول بالتحریف.
  3. علامه شیخ محمد جواد بلاغی (م۱۳۵۲ق) در اثر معروفش تفسیر آلاء الرحمان که بخش قابل ملاحظه‌ای از این کتاب به رد کتاب فصل الخطاب اختصاص یافته است.
  4. علامه سید ابوالقاسم خوئی (م ۱۴۱۱ق) در کتاب البیان فصلی را در رد بر فصل الخطاب اختصاص داد و روایات این کتاب را به صورت دقیق و علمی، ارزیابی کرد.
  5. علامه محمدهادی معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف به نحو احسن به فصل الخطاب پاسخ داده است.

غیر از این چهره‌های برجسته جهان تشیع، ده‌ها نفر دیگر بر این کتاب ردیه نوشته و به روشنی اعلام کرده‌اند که شیعه چنین اعتقادی نسبت به قرآن ندارد. جالب آن‌که مرحوم حاجی نوری، نویسنده کتاب هم پس از انتشار کتابش چنان مورد هجوم قرار گرفت که خود به تدوین رساله‌ای دیگر مبادرت کرد و در آن رساله اعلام کرد که منظورم از این کتاب، عدم تحریف کتاب الله بوده و از تعبیرات من برداشت سوء شده است[۲۲۷]. بنا بر نقل آیة الله سبحانی، امام خمینی می‌فرمود: «محدث نوری انسانی صالح و اهل تشیع بود؛ ولی علاقه فراوانی به گردآوری روایات ضعیف و عجیب و غریب داشت؛ روایاتی که خِرد انسانی آن را نمی‌پذیرد[۲۲۸]. با این اوصاف، آیا می‌توان به چنین کتابی، به عنوان بلندگوی شیعه در مباحث اعتقادی نگریست؟! اگر نگارش یک کتاب، دلیل بر اعتقاد شیعه به این امر است، پس باید اعتقاد به تحریف را به وهابیان نیز نسبت داد؛ زیرا بین علمای اسلام هستند کسانی که دست به تدوین چنین کتاب‌هایی زده‌اند؛ از جمله «ابن الخطیب مصری» در کتابی به نام الفرقان فی تحریف القرآن، که روایات تحریف را از منابع اهل سنت گردآوری کرده است[۲۲۹]. البته علمای الازهر از همان ابتدا با این کتاب مخالفت کرده و آن را باطل شمرده‌اند.

«محمد محمد مدنی» - استاد دانشکده شریعت الأزهر - می‌نویسد: «به خدا پناه می‌برم از کسی که بگوید: به عقیده شیعیان قرآن ناقص است». سپس می‌افزاید: یکی از مصریان به نام «محمد محمد عبد اللطیف» کتابی نوشته است به نام الفرقان که روایات دروغین و جعلی در باب تحریف را از منابع اهل سنت گردآوری کرده است، آیا به صِرف تدوین چنین کتابی توسط یک نفر می‌توان ادعا کرد که اهل سنت قائل به تحریف‌اند؟![۲۳۰].

نکته پنجم: اصرار وهابیان بر این اتهام علیه شیعه برای چیست؟ آنان از اثبات چنین تهمتی چه سودی می‌برند؟! کتاب‌ها، مقالات و پایان‌نامه‌هایی که از سوی وهابیان علاوه بر تبلیغات رسانه‌ای، ماهواره‌ای و اینترنتی، هر روزه در خصوص این تهمت و اتهامات واهی دیگر، نوشته شده و در سراسر دنیا به زبان‌های گوناگون منتشر می‌گردد، نشان از یک دسیسه بسیار خطرناک دارد. کافی است مروری اجمالی بر عنوان صدها کتابی که در زمینه شیعه از طایفه وهابیان نوشته شده است، داشته باشیم. از قبیل:

  1. السنة و الشیعة، اثر محمد رشید رضا، صاحب تفسیر و مجله المنار؛
  2. الصراع بین الإسلام و الوثنیة، از عبدالله علی القصیمی؛
  3. فجر الإسلام، ضحی الإسلام و ظهر الإسلام، اثر احمد امین مصری؛
  4. الجولة فی ربوع الشرق الأدنی، تألیف محمد ثابت مصری؛
  5. الشیعة و القرآن، احسان الهی ظهیر؛
  6. الشیعة و تحریف القرآن، محمد مال الله؛
  7. الشیعة الاثنا عشریة و تحریف القرآن، محمد عبدالرحمان سیف؛
  8. اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، دکتر قفاری؛
  9. موقف الرافضة من القرآن الکریم، مامادواکار امبیری؛
  10. الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة، موسی جارالله بن فاطمة الترکستانی؛
  11. الشیعة الامامیة الاثنا عشریة فی میزان الإسلام، ربیع بن محمد سعودی؛ و...

این کتاب‌ها عموماً با شیوه‌ای بسیار عوامانه، بدون استناد به یک منبع درست و حسابی، به قدری در نقل تهمت‌ها علیه شیعه افراط کرده‌اند که برای انسان عاقل شگفت‌آور است. آنان در حالی چنین اتهامات را تکرار می‌کنند که به یقین حتی یک کتاب شیعه را به درستی ندیده‌اند. از آنجا که فایده اصلی در جا انداختن اتهاماتی مثل تحریف قرآن، مستقیم نصیب دشمنان اسلام شده و می‌شود، می‌توان به روشنی دستان یهود و جاسوسان موساد را در این قضیه احساس کرد. آنان با به راه انداختن چنین فتنه‌ای که بازیگران آن وهابیان هستند، اهداف ذیل را دنبال می‌کنند:

  1. سلب حجیت از قرآن و سست کردن مهم‌ترین سند حقانیت اسلام. روشن است با تکرار این اتهام، نتیجه گرفته می‌شود که گروه عظیمی از امت اسلام قائل به تحریف قرآن‌اند. چنین ظلمی، قبل از آن‌که انتقام از شیعه باشد، ظلم عظیمی در حق قرآن است! وهابیان ناآگاهانه اساس اسلام را با این کار متزلزل می‌سازند!!
  2. سست شدن اطمینان و وثوق مسلمانان نسبت به قرآن و ایجاد تشکیک و تزلزل در مبانی فکری و اعتقادی مسلمانان نسبت به کتاب مقدس‌شان قرآن.
  3. درهم کوبیدن رمز وحدت مسلمانان و جلوگیری از ایجاد یک جبهه قوی اسلامی در برابر یهود و غرب مستکبر.
  4. ایجاد شکاف در صفوف یکپارچه مسلمانان و ارائه تصویری مخدوش و بی‌ثبات از اوضاع فکری و اعتقادی مسلمانان.
  5. مشغول کردن بخش عظیمی از توان مسلمانان برای تهمت زدن به یکدیگر و دفاع از خود و در نتیجه ایجاد جبهه‌های داخلی درون حوزه اسلام و غفلت از مکر و حیله مخالفان اسلام.
  6. جلوگیری از پیوستن توده‌های غیر مسلمان به اسلام، با ارائه تصویری متزلزل از کتاب مسلمانان.

وهابیان چه بخواهند چه نخواهند، با این تبلیغات گسترده در نسبت دادن تحریف به شیعه، این اهداف را محقق ساخته و می‌سازند! آیا وقت آن نرسیده وهابیان پس از این همه خدمت به یهود، اندکی عقل و خرد را به کار گیرند و از ظلم بیشتر به قرآن، دست بکشند؟! قرآن می‌فرماید: وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ[۲۳۱].

قرآن تحریف نشد. هیچ شیعه‌ای قائل به تحریف قرآن نیست. القای شبهه تحریف پیش از آن‌که به شیعه صدمه بزند، به قرآن صدمه می‌زند. پشت پرده این دسیسه، دستان پنهان صهیونیسم جهانی دیده می‌شود؛ همانان که به نص قرآن حتی به کتاب‌های دینی خودشان رحم نکردند و آن را تحریف. نمودند. وقت آن رسیده است که وهابیان چشم خویش را باز کنند و این همه در جهت سیاست‌های یهود گام برندارند»[۲۳۲].

منابع

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۸۴.
  2. الصحاح، ج۳، ص۱۳۴۲؛ لسان العرب، ج۹، ص۴۳.
  3. تاج العروس، ج۶، ص۶۸؛ فرهنگ معین، ج۱، ص۱۰۳۷.
  4. کتاب العین، ج۳، ص۲۱۱؛ الصحاح، ج۳، ص۱۳۴۲.
  5. الکشاف، ج۱، ص۶۳۳.
  6. الکشاف، ج۱، ص۵۱۶؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۲۵۹.
  7. مجمع البیان، ج۲، ص۱۹۴.
  8. «...سخن خداوند را می‌شنیدند و آن را پس از آنکه در می‌یافتند آگاهانه دگرگون می‌کردند» سوره بقره، آیه ۷۵.
  9. «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابه‌جا می‌کنند»؛ سوره نساء، آیه ۴۶.
  10. «...دل‌هاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش می‌کردند»؛ سوره مائده، آیه ۱۳.
  11. «...عبارات (کتاب آسمانی) را از جایگاه آنها پس و پیش می‌کنند»؛ سوره مائده، آیه ۴۱.
  12. «و برخی از آنان گروهی هستند که به تحریف کتاب (آسمانی) زبان می‌گردانند تا آن را از کتاب بپندارید در حالی که از کتاب نیست و می‌گویند که از سوی خداوند است و از سوی خداوند نیست؛ آنان دانسته بر خداوند دروغ می‌بندند» سوره آل عمران، آیه ۷۸.
  13. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  14. صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶.
  15. مجمع البیان، ج۲، ص۱۱۳.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
  17. التمهید، ج۱، ص۲۱۸.
  18. علوم قرآنی، ص۳۷۱.
  19. «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابه‌جا می‌کنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین می‌گویند: «شنفتیم و نپذیرفتیم» و (یا): «بشنو و باور مکن» و (یا) «راعنا» و اگر می‌گفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم» و «بشنو و ما را بنگر» برای آنان بهتر و استوارتر می‌بود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
  20. آلاء الرحمن، ج۲، ص۱۳۴.
  21. «بی‌گمان این خداوند است که بسیار روزی‌بخش توانمند استوار است» سوره ذاریات، آیه ۵۸.
  22. تحریف‌ناپذیری قرآن، نجارزادگان، ص۱۲۰.
  23. التمهید، ج۱، ص۳۱۶ - ۳۲۴.
  24. البیان، ص۲۰۰.
  25. الملل والنحل، ج۱، ص۱۲۸.
  26. مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۷۸.
  27. فتح‌الباری، ج۸، ص۵۷۱.
  28. المیزان، ج۱۲، ص۱۲۵.
  29. البیان، ص۲۰۰.
  30. مستدرک حاکم، ج۲، ص۲۳۰؛ مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲؛ فصل الخطاب، ۳۵-۱۳۵.
  31. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  32. الذخیره، ص۳۶۲.
  33. مجمع البیان، ج۱، ص۸۵.
  34. نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۲۰.
  35. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۰۲؛ ناسخ التواریخ، ج۳، ص۵۲۲؛ تاریخ القرآن، ص۹۱.
  36. آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۷ - ۱۸.
  37. الاتقان، ج۱، ص۲۴۶؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۲۳۴؛ التحقیق، ص۵۸.
  38. الاتقان، ج۱، ص۲۴۵.
  39. البرهان، زرکشی، ج۱، ص۳۰۶.
  40. کنزالعمال، ج۲، ص۵۹۰.
  41. مناهل العرفان، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۸؛ نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۲۰.
  42. البرهان، زرکشی، ج۱، ص۲۹۶؛ صحیح بخاری، ج۶، ص۱۰۲؛ الانتصار، ص۹۹.
  43. البیان، ج۱، ص۲۱۲؛ الاعتقادات، ص۹۳؛ مجمع الفائده، ج۲، ص۲۱۸؛ مفتاح الکرامه، ج۲، ص۳۹۰؛ علوم قرآنی، ص۳۷۴؛ التحقیق، ص۵۰.
  44. آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۷-۱۸.
  45. مجموعه آثار، ج۲۶، ص۲۹.
  46. و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند؛ سوره توبه، آیه ۳۴.
  47. الدر المنثور، ج۳، ص۴۱۹.
  48. و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است؛ سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  49. جامع البیان، ج۱۱، ص۱۳؛ الدر المنثور، ج۳، ص۴۸۳.
  50. الجامع فی احکام القرآن، ج۱، ص۸۰.
  51. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  52. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  53. فصل الخطاب، ص۳۵۹.
  54. «و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستاده‌اند، بی‌گمان تو دیوانه‌ای!» سوره حجر، آیه ۶.
  55. مجمع البیان، ج۶، ص۳۲۰؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۵، ص۱۹؛ المیزان، ج۱۲، ص۱۱۱.
  56. التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۷۰.
  57. فصل الخطاب، ص۳۴۷ - ۳۴۸.
  58. فصل الخطاب، ص۳۴۸.
  59. «به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  60. «و به راستی آن کتابی است ارجمند در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  61. صیانة القرآن من التحریف، ص۴۹؛ نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۲.
  62. البیان، ص۲۱۰.
  63. فصل الخطاب، ص۳۶۱؛ نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۳؛ التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۱۳۲ و ج۱۰، ص۱۶۹.
  64. «پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۴؛ ...قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «...بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید» سوره یونس، آیه ۳۸.
  65. «بگو: اگر راست می‌گویید (خود) کتابی از سوی خداوند بیاورید که از آن دو رهنمون‌تر باشد تا من از آن پیروی کنم» سوره قصص، آیه ۴۹.
  66. قرآن‌شناسی، ص۱۹۷.
  67. البیان، ص۵۱.
  68. «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
  69. المیزان، ج۱۲، ص۱۰۵.
  70. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۷.
  71. نزاهت قرآن از تحریف، ص۲۲.
  72. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.
  73. تفسیر المنار، ج۱، ص۱۲۴.
  74. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  75. المستدرک، ج۳، ص۱۰۹؛ فتح الباری، ج۷، ص۷۴۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱، ص۶؛ کمال الدین، ج۱، ص۶۴؛ الکافی، ج۱، ص۲۹۴.
  76. البیان، ص۲۱۱-۲۱۴.
  77. فصل الخطاب، ۳۶۳.
  78. نزاهت قرآن از تحریف، ص۹۹-۱۰۰.
  79. الکافی، ۱۳۸۸، ج۱، ص۶۹؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۰۹-۱۱۱.
  80. فصل الخطاب، ص۳۵۱.
  81. تحریف‌ناپذیری قرآن، معرفت، ص۷۳.
  82. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  83. صحیح بخاری، ج۶، ص۷۹ و ج۷، ص۱۳۹؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷؛ شرح سنن نسائی، ج۲، ص۸۲؛ الاتقان، ج۱، ص۶۶۱-۶۶۷.
  84. المحلی، ج۱۱، ص۳۴؛ روح المعانی، ج۱، ص۴۵.
  85. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۱؛ مختصر سنن ابی داوود، ج۴، کتاب الحدود، باب ۲۳، ص۱۶۰.
  86. الاتقان، ج۱، ص۲۱۰.
  87. البیان، ص۳۱۲.
  88. الموطأ، کتاب الرضاع، ص۱۶۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷؛ شرح سنن نسائی، کتاب النکاح، ج۲، ص۱۰۶۷.
  89. الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.
  90. از پدرانتان روی برنگردانید؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۲۰۸ - ۲۱۱.
  91. الدر المنثور، ج۱، ص۱۹۶.
  92. فرزند، برای شوهر است و برای بدکاره سنگ است؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.
  93. صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶۲.
  94. نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۵۲.
  95. نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۵۴.
  96. فصل الخطاب، ص۱۷۱.
  97. الدر المنثور، ج۶، ص۷۷.
  98. فصل الخطاب، ص۱۵۸؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  99. الاتقان، ج۱، ص۶۶۵؛ البرهان، زرکشی، ج۲، ص۳۶-۳۷.
  100. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۱ و ۱۳۳؛ المستدرک، ج۲، ص۵۳۱.
  101. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۰.
  102. فتح الباری، ج۸، ص۱۵۸؛ التحقیق، ص۱۸۰.
  103. فضائل القرآن، قاسم بن سلام، ص۱۸۹.
  104. المستدرک، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱؛ الدر المنثور، ج۳، ص۲۰۹.
  105. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲؛ المحلی، ج۱۱، ص۲۳۴.
  106. الاتقان، ج۱، ص۶۶۲.
  107. فتح الباری، ج۷، ص۴۴۷؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۹۷؛ الاتقان، ج۱، ص۲۰۲؛ مستشرقان و قرآن، ص۲۶.
  108. الاتقان، ج۱، ص۶۶۱.
  109. جامع البیان، ج۹، ص۱۸-۱۹.
  110. فتح الباری، ج۶، ص۴۰۷.
  111. الکشاف، ج۱، ص۵۸۲.
  112. روح المعانی، ج۶، ص۱۳-۱۴ و ج۱۲، ص۲۱۷.
  113. تفسیر المنار، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۵.
  114. مباحث فی علوم القرآن، ص۲۶۵-۲۶۶.
  115. النسخ فی القرأن ج۱، ص۲۸۳.
  116. فضائل القرآن، قاسم بن سلام، ص۱۹۵؛ البرهان، زرکشی، ج۱، ص۲۱۵.
  117. الناسخ والمنسوخ، ص۸.
  118. تأویل مختلف الحدیث، ص۲۹۲؛ تفسیر المنار، ج۱، ص۴۱۴.
  119. مقدمتان فی علوم القرآن، ص۷۵.
  120. البیان، ص۲۲۳ و ۳۰۴.
  121. کفایة الاصول، ص۲۳۵-۲۳۷.
  122. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۳۵۲.
  123. «اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  124. المیزان، ج۱۲، ص۱۱۷.
  125. البیان، ص۲۰۶-۲۰۷؛ آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۹-۲۳؛ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۹.
  126. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  127. الاعتقادات، ص۵۹.
  128. اوائل المقالات، ص۹۴ – ۹۵.
  129. الذخیره، ص۳۶۲.
  130. التبیان، ج۱، ص۳.
  131. الفصول المهمه، ص۱۷۵.
  132. المیزان، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶ و ۱۲۶.
  133. المیزان، ج۱، ص۱۱۸.
  134. البیان، ص۲۱۵-۲۵۴.
  135. تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵.
  136. مقدمه مجمع البیان، فن خامس.
  137. اجوبة المسائل المهناویه، مسأله ۱۳، ص۱۲۱.
  138. تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۲ و ج۲، ص۱۰۲.
  139. آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۶؛ الفصول المهمه، ص۱۷۷.
  140. آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۶.
  141. اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۵.
  142. کشف الغطاء کتاب القرآن، مبحث هشتم:
  143. اصل الشیعه و اصولها، ص۱۳۳.
  144. الفصول المهمه، ص۱۷۵.
  145. اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۱.
  146. الغدیر، ج۳، ص۳۹۵.
  147. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  148. فصل الخطاب، ص۳۵ ۹۵.
  149. «که شما از حالی به حالی دیگرگون می‌شوید» سوره انشقاق، آیه ۱۹.
  150. البحر المحیط، ج۱۰، ص۴۳۹.
  151. مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۰؛ مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۳۲؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۱۶.
  152. قرآن‌شناسی، ص۲۱۳.
  153. نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۷۳.
  154. البیان، ص۲۲۱.
  155. المیزان ج۱۲، ص۱۱۸.
  156. فصل الخطاب، ص۹۶.
  157. قرآن‌پژوهی، ص۷۰.
  158. المیزان، ج۱۲، ص۱۲۰.
  159. علوم قرآنی، ص۳۹۹.
  160. البرهان، زرکشی، ج۱، ص۲۹۶؛ الانتصار، ص۱۹۹.
  161. شرح المواقف، ج۸ ص۲۵۱.
  162. فصل الخطاب، ص۱۲۰-۱۳۴.
  163. البیان، ص۲۲۳.
  164. الاتقان، ج۱، ص۲۰۹.
  165. تفسیر عیاشی، ج۱، ۸۷.
  166. بحارالانوار، ج۹، ص۲۲۶؛ الاحتجاج، ج۱، ص۲۵۷.
  167. الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۷؛ تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۳.
  168. المیزان، ج۱۲، ص۱۱۶.
  169. تاریخ قرآن، رامیار، ص۳۶۷؛ البیان، ص۲۴۱.
  170. فصل الخطاب، ص۱۴۴-۱۴۸.
  171. البرهان، زرکشی، ج۱، ص۲۳۵.
  172. الاتقان، ج۱، ص۷۹.
  173. فصل الخطاب، ص۱۴۴.
  174. التمهید، ص۳۲۵.
  175. الاتقان، ج۱، ص۲۲۶.
  176. التمهید، ج۱، ص۳۱۲-۳۲۳؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص۳۴۹.
  177. تاریخ قرآن، رامیار، ص۳۲۳.
  178. فصل الخطاب، ص۱۲۴.
  179. الذخیره، ص۳۶۳.
  180. البیان، ص۲۷۶.
  181. فتح الباری، ج۹، ص۱۵؛ الاتقان، ج۱، ص۲۱۳.
  182. البرهان، زرکشی، ج۱، ص۲۴۰؛ الاتقان، ج۱۰، ص۲۱۳.
  183. البیان، ص۲۷۷.
  184. فصل الخطاب، ص۱۶۰.
  185. الکافی، ج۲، ص۷.
  186. الحجه، ص۹۴.
  187. البیان، ص۲۴۵-۲۵۱.
  188. فصل الخطاب، صص۱۸۶-۱۸۷.
  189. صیانة القرآن من التحریف، ص۱۷۹.
  190. فصل الخطاب، ص۱۶۱ و ۱۷۵.
  191. القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج۳، ص۲۳۱-۸۴۷.
  192. رجال نجاشی، ج۱، ص۲۱۱.
  193. صیانة القرآن من التحریف، ص۲۲۱-۲۴۰.
  194. البرهان، بحرانی، ج۴، ص۴۶۱؛ صیانة القرآن من التحریف، ص۲۴۰.
  195. «چنانکه دو (گواه) دادگر از خودتان بر (همگونی) آن (با شکار) حکم کنند» سوره مائده، آیه ۹۵.
  196. نزاهت قرآن از تحریف، ص۱۵۲.
  197. التمهید، ج۲، ص۲۵۶.
  198. کامل الزیارات، ص۱۹۷.
  199. الکافی، ج۸، ص۵۳.
  200. الکافی، ج۲، ص۶۳۱.
  201. البرهان، زرکشی، ج۴، ص۵۲۱.
  202. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۹ و ۳۶۴.
  203. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳.
  204. تحریف‌ناپذیری قرآن، معرفت، ص۲۸۵.
  205. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  206. الکافی، ج۲، ص۳۶۲.
  207. الکافی، ج۱، ص۲۲۸.
  208. فصل الخطاب، المقدمه الثالثه، ص۲۵.
  209. الشیعه و تحریف القرآن، ص۱۱۱؛ اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۷.
  210. الکافی، ج۱، ص۱۷.
  211. تحریف‌ناپذیری قرآن، ص۲۸۰.
  212. الکافی، ج۲، ص۶۳۴.
  213. الاعتقادات، ص۸۴-۸۵.
  214. ضیائی، صفدر علی، تحریف‌ناپذیری قرآن، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
  215. اعتقادات الامامیه، ص۸۴.
  216. ر.ک: الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۰؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۱۳: عن عايشة قالت: كانت سورة الأحزاب تقرأ في زمان النبي(ص) مأتي آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها إلا على ما هو الآن.
  217. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۳؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۷۹؛ روح المعانی، ج۲۱، ص۱۴۲: «عن زر، قال: قال لي أبي بن كعب: كيف تقرأ سورة الأحزاب أو كم تعدها؟ قلت: ثلاثاً و سبعين آية! فقال أبي: قد رأيتها و إنها لتعادل سورة البقرة أو أكثر من سورة البقرة و لقد قرأنا فيها: الشيخ و الشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة نكالاً من الله و الله عزيز حكيم، فرفع منها ما رفع».
  218. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
  219. ر.ک: رجال النجاشی، ص۲۸۷؛ رجال العلامة الحلی، ص۲۴۲؛ بحار الانوار، ج۹، ص۱۹۳.
  220. الکافی، ج۱، ص۴۱۲.
  221. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  222. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  223. ر.ک: تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۲؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۲؛ اسباب نزول القرآن، ص۲۰۴؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  224. «بر نمازها به ویژه نماز میانه پایبند باشید و برای خداوند فروتنانه (به نماز و دعا) بایستید» سوره بقره، آیه ۲۳۸.
  225. صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۲.
  226. الکافی، ج۸، ص۵۳.
  227. الذریعه، ج۱۶، ص۲۳۱.
  228. راهنمای حقیقت، ص۲۹۵.
  229. شیعه پاسخ می‌دهد، ص۲۲.
  230. مجله رساله الاسلام، ش۴۴، ص۳۸۲.
  231. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  232. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۶۷-۷۶