معناشناسی

تسلیم به معنای گردن نهادن، پذیرفتن، سرسپردن در برابر دیگری است[۱] و در اصطلاح علم اخلاق، به این معناست که انسان در برابر کار خداوند و مأمورین الهی، حتی در ناملایمات و بلاها، اعتراضی نداشته باشد[۲]. در مقام تسلیم، انسان خود را در همۀ ابعاد تحت ولایت خدا می‌‌داند که از خود استقلالی ندارد و صفات و افعالش وابستۀ به خداوند است[۳].

اسلام و تسلیم

از نگاه اسلام یکی از ارکان اصلی اخلاق اسلامی، تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی خداوند است، چنانکه خداوند برگزیدگان خود را با چنین صفتی ستایش می‌‌کند:  مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۴]؛ همچنین پیامبر اکرم (ص) را به داشتن این وصف امر می‌‌کند:  قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۵] و به همین سبب است که پیامبران الهی ذریۀ خود را برای به دست آوردن آن سفارش کرده اند:  وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ [۶]. بنابراین مقام تسلیم مقامی است که نبود آن سبب فرو پاشی اخلاق شده و هیچگونه رشدی را برای سالکین طریق هدایت به همراه ندارد. و حاصل شدن چنین مقامی تنها برای خداشناسان است، چنانکه امام باقر (ع) فرمودند: «سزاوارترین مخلوقات، تسلیم شدگان در برابر فرمان الهی‌اند و چنین مقامی فقط برای خدا شناسان حاصل می‌‌شود»[۷]؛ لذا به هر میزان که معرفت انسان اوج پیدا کند، در مقام تسلیم به قرب الهی نزدیک‌تر می‌شود[۸].

تسلیم خدا

تسلیم خدا در قرآن

در قرآن‌ کریم، آیات بسیاری درباره تسلیم شدن در برابر خداوند وجود دارد، با ترغیب و امر به آن، درخواست دستیابی به مقام تسلیم از سوی پیامبران و... :  إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ [۹]؛  فَلَهُ أَسْلِمُوا [۱۰]؛  وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ [۱۱]؛  وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ [۱۲]. آیات یا عناوین دیگری نیز اشاره به مقام تسلیم د‌ارند:

  1. در آیۀ  أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ [۱۳] مراد از مؤمنان که خداوند آنها را اولیای خویش دانسته، صاحبان مقام تسلیم‌اند.
  2. مراد از مخبتان که قرآن‌ کریم از آنان تعریف می‌‌کند:  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [۱۴]، کسانی هستند که ویژگی تسلیم در برابر خواست تشریعی و تکوینی خداوند را دارا هستند.
  3. در آیۀ  فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ [۱۵] "سکینه" را ثابت قدم داشتن مؤمنان بر رضا و تسلیم دانسته‌اند.
  4. در آیۀ  مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۱۶] هدایت قلب، به تسلیم در برابر امر خداوند و رضا به قضای او تفسیر شده است[۱۷].

تسلیم پیامبر

تسلیم در برابر پیامبر (ص) و امامان (ع)

تسلیم شدن در برابر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)، زیر مجموعۀ تسلیم شدن در برابر خداوند است، چرا که مشروعیّت پیامبر (ص) و امامان (ع) به امر خداوند است:  فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا [۱۸] و  إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا [۱۹]. مفاد آیات، تسلیم بودن عام در برابر حکم پیامبر‌ اکرم (ص) است که همۀ احکام تکوینی و تشریعی خداوند و هرچه را که منتسب به خدا و رسول است به ویژه مسئلۀ وصایت و جانشینی پیامبر (ص) را دربرمی‌گیرد. بر اساس این آیات، مؤمن واقعی باید تسلیم محض بوده و در هیچ یک از این موارد حق اعتراض ندارد[۲۰]. امام صادق (ع) فرمود: «اگر جمعیّتی خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند و زکات را بپردازند و روزه ماه رمضان و حج را به جا آورند، ولی نسبت به کارهایی که پیامبر انجام داده، با سوءظن بنگرند و یا بگویند: اگر فلان کار را انجام نداده بود، بهتر بود، آنان در حقیقت مؤمنان واقعی نیستند، سپس امام آیۀ  فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ [۲۱] را تلاوت فرموده و فرمود: بر شما باد به تسلیم»[۲۲].[۲۳]

تسلیم اهل بیت

تسلیم امام

مقام تسلیم

تسلیم شدن در برابر خداوند، روح دین اسلام[۲۴] و از فضایل والای اخلاقی است که خداوند برگزیدگان خود را به آن می‌ستاید:  مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۲۵] و پیامبر اکرم (ص) را به این وصف امر می‌‌نماید:  قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۲۶]. پیامبران، فرزندان خویش را به آن سفارش‌ کرده اند:  وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ [۲۷] و حضرت ابراهیم (ع) آن را از خدا درخواست کرده است:  رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ [۲۸].[۲۹] زیر بنای تسلیم در برابر خداوند، معرفت به خداوند است چنانچه امام باقر (ع) فرمود: «سزاوارترین خلق خدا به گردن نهادن در برابر قضا و فرمان او کسی است که خداشناس باشد»[۳۰]. هرچه معرفت انسان اوج پیدا کند، در مقام تسلیم به قلّه نزدیک‌تر می‌شود، لذا امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا (ص) درباره کاری که گذشته بود، نمی‌فرمود: کاش جز آن بود»[۳۱]. امامان معصوم (ع) نیز تسلیم بی‌چون و چرای قضای الهی بودند و آنچه امام حسین (ع) در آخرین لحظات عمر مبارکش فرمود، در حقیقت زبان حال همه امامان معصوم (ع) است[۳۲].

مقام مسلمین

تفاوت مقام تسلیم با مقام تفویض، توکل و رضا

تسلیم با تفویض و توکل و رضا به یک معناست و تفاوت آنها به اعتبارات گوناگون است:

  1. تفاوت تسلیم با رضا:تسلیم، ترک اعتراض ظاهری و کراهت باطنی است؛ اما رضا خشنودی قلبی از کار خداست. در مقام رضا خواست خداوند با طبع انسان باید هماهنگ باشد؛ اما در تسلیم، شخص برای خود طبعی نمی‌شناسد تا موافقت یا مخالفت برای او مطرح باشد.
  2. تفاوت تسلیم با توکل: در مقام توکل شخص کار خود را به خدا وا‌می‌گذارد و او را وکیل خود قرار می‌دهد؛ ولی در مقام تسلیم، شخص هیچ وابستگی‌ای به امور مربوط به خود نداشته و به صورت کامل از همه علاقه‌ها دل می‌کند.
  3. تفاوت تسلیم با تفویض: در تفویض، بنده غیر از خدا را به صورت کلی نفی می‌کند، حتی خود را نیز نمی‌بیند و همۀ امور مربوط به خود را به خداوند سبحان بازمی گرداند؛ اما تسلیم، پذیرش هر چیزی است که خداوند برای او اراده کند یا از او بخواهد، بدون آنکه چیزی را به خود منتسب بداند[۳۳].

اقسام تسلیم

مراتب تسلیم

تسلیم، مراتبی دارد که نازل‌ترین آن اعتراف و اقرار به توحید، معاد و نبوت است. هرکس این مرتبه را داشت جزء مسلمانان است و تمام آثار فقهی و شرعی اسلام مانند حرمت مال و جان، جواز ازدواج، طهارت و... بر او مترتب می‌شود[۳۴]، هرچند ممکن است هنوز در دل و روح او نفوذ نکرده باشد که به مرتبه «ایمان» گفته می‌شود[۳۵]. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل و تسلیم دل[۳۶].

هنگامی که دو حریف با یکدیگر نبرد می‌کنند و یکی از طرفین احساس شکست می‌کند ممکن است تسلیم شود، که در اینجا تن و جسم او تسلیم شده است، نه فکر و اندیشۀ او. بلکه در این فکر است که حریف را مغلوب کند و بر او چیره شود. تسلیم بدن در قلمرو زور و قدرت است. اما تسلیم عقل و فکر در گرو قدرت منطق و استدلال است، دیگر زور بازو کاره‌ای نیست. هرگز امکان ندارد به یک دانش‌آموز به زور کتک فهماند که مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است. فکر و استدلال عقل را تسخیر و وادار به تسلیم می‌کند. اگر دلیل کافی وجود داشته باشد و بر عقل عرضه شود و آن را بفهمد تسلیم می‌شود و اگرچه تمام زورمداران و قدرتمندان جهان بگویند تسلیم نباش. منطق اسلام و قرآن نیز همین است که تسلیم فکر و اندیشه با نیروی منطق، برهان و استدلال ممکن است[۳۷]. تسلیم قلب که حقیقت ایمان قائم به آن است مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود، عناد و انکار. ممکن است کسی در مقابل یک فکر حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم شود، اما روحش تسلیم نباشد. اگر شخصی از روی تعصب، عناد و لجاجت و به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نرفت، فکر و عقل و اندیشه‌اش تسلیم شده است اما روحش نه. به همین جهت است که به مرحله ایمان نرسیده است زیرا ایمان همان تسلیم دل و جان است و لذا تسلیم عقل لازم هست ولی کافی نیست[۳۸]. خداوند متعال می‌فرماید:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ [۳۹].

روحتان با عقلتان جنگ نکند، احساستان با ادراکتان در ستیز نباشد[۴۰]. در اصطلاح، «اسلام» آخرین و کامل‌ترین شریعتی است که خداوند برای هدایت همۀ نسل‌ها تا به ابد نازل فرموده است. قوانین چنین آیینی مطابق فطرت و عقل آدمی و نیز پاسخگوی همۀ نیازهای فردی و اجتماعی اسلام‌شناسی و هدایتی انسان است[۴۱]. این صورت جامع و کامل دین خدا به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله(ص) به مردم ابلاغ شد و با او نبوت پایان یافت که امروز با همین نام در جهان شناخته می‌شود[۴۲]. از نظر قرآن همه پیامبران اعم از صاحبان شریعت و غیر صاحب شریعت به یک مکتب دعوت می‌کرده‌اند. اصول مکتب انبیا که دین نامیده می‌شود یکی بوده است و آن «اسلام» است. البته مقصود این نیست که در همه دوره‌ها دین خدا با این نام خوانده شده و یا این نام در میان مردم معروف بوده است[۴۳]، بلکه مقصود این است که حقیقت دین دارای ماهیتی است که بهترین معرف آن لفظ اسلام است و این است که می‌گوید:  إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ [۴۴]. و یا فرموده است[۴۵]:  مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا [۴۶].

قرآن کریم بیان می‌کند که همه پیامبران خدا دارای کتاب آسمانی و شریعت مستقل نبوده‌اند. پنج تن از آنان صاحب کتاب آسمانی و از شریعت برخوردار بوده‌اند که به ترتیب نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و محمد پیامبر اعظم مسلمانان هستند و شریعت هر یک از آنان تکمیل کننده شریعت سابقش می‌باشد[۴۷]. از نظر اسلام، مسلمانان می‌توانند در داخل کشور خود با پیروان ادیان دیگر مانند یهود، نصاری، مجوس و زرتشتی‌ها[۴۸] که ریشه توحیدی دارند هرچند فعلاً از مسیر توحید منحرف شده باشند تحت شرایط معینی همزیستی داشته باشند. با مشرکان[۴۹] نیز می‌توان بر اساس مصالح عالیه اسلامی همزیستی کنند و با آنها قرارداد صلح و عدم تعرض منعقد کرده و در موضوع خاصی پیمان ببندند[۵۰].[۵۱]

آثار تسلیم

تسلیم‌های نامشروع

تسلیم دشمن شدن

منافات نداشتن تسلیم با تلاش و دعا

تسلیم در برابر قضای الهی در ناگواری‌ها زمانی پسندیده است که انسان مأمور به دفع آن نباشد یا توان دفع نداشته باشد بنابراین تن دادن به فقر، ذلت، ظلم و... ‌که دیگران بر انسان تحمیل می‌کنند و انسان توان مقابله با آن را دارد از مصادیق تسلیم به خواست خداوند نیست. البته با توجه به آیۀ  أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ [۵۲] روشن می‌‌شود یاری خواستن پیامبران از خداوند هنگام سختی و دشواری برای از بین بردن سختی‌ها با مقام تسلیم منافاتی ندارد[۵۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۶؛ التحقیق، ج‌۵، ص‌۲۱۸ ـ ۲۲۰، «سلم».
  2. اخلاق ناصری، ص‌۱۱۶؛ التعریفات، ص‌۸۰.
  3. ر. ک: صالحی‌منش، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ ـ ۵۳۳.
  4. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  5. «بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
  6. «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  7. «أَحَقُ‏ مَنْ‏ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بِالتَّسْلِیمِ‏ لِمَا قَضَی‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ»؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۵۳.
  8. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۴۱۷.
  9. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  10. «فرمانبردار او باشید» سوره حج، آیه ۳۴.
  11. «و فرمان یافته‌ام که فرمانپذیر پروردگار جهانیان باشم» سوره غافر، آیه ۶۶.
  12. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  13. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
  14. «بی‌گمان کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و با فروتنی در برابر پروردگارشان آرامش یافته‌اند بهشتیند؛ آنان در آن جاودانند» سوره هود، آیه ۲۳.
  15. «و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد» سوره فتح، آیه ۲۶.
  16. «هیچ بلایی (به کسی) نمی‌رسد مگر به اذن خداوند و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  17. ر. ک: صالحی‌منش، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ ـ ۵۳۳.
  18. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  19. «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
  20. ر. ک: صالحی‌منش، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ ـ ۵۳۳؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۴۱۸.
  21. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  22. «لَوْ أَنَ‏ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ‏ وَحْدَهُ‏ لَا شَرِیکَ‏ لَهُ‏ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ حَجُّوا الْبَیْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَیْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَوْ صَنَعَهُ النَّبِیُّ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِی صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ لَکَانُوا بِذَلِکَ مُشْرِکِینَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ﴿ فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا ﴾ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیم‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۹۰، ح ۲.
  23. ر. ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۴۱۹.
  24. «الْإِسْلَامُ‏ هُوَ التَّسْلِیمُ»؛ نهج البلاغه، قصار ۱۲۵.
  25. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  26. «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
  27. «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  28. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  29. ر. ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۴۱۶.
  30. «أَحَقُ‏ مَنْ‏ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بِالتَّسْلِیمِ‏ لِمَا قَضَی‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ»؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۵۳.
  31. «لَمْ‏ یَکُنْ‏ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ یَقُولُ‏ لِشَیْ‏ءٍ قَدْ مَضَی‏: لَوْ کَانَ غَیْرُه‏‏‏‏»؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ۱۸۵.
  32. ر. ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۴۱۷.
  33. ر. ک: صالحی‌منش، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ ـ ۵۳۳.
  34. این مرتبه با شهادتین اعلام می‌شود. وقتی کسی با شهادتین اعلام کرد که من تسلیم این نظام هستم ما موظف هستیم تا زمانی که خلافش بر ما ثابت نشده او را داخل زمره مسلمانان بدانیم و احکام مسلم بر او جاری کنیم و حتی حق تجسس نداریم و تا هر حدی که ممکن است باید بپذیریم. قرآن تصریح می‌کند:  وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا  [«و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴] کسی که می‌گوید من مسلمانم شهادتین می‌گوید شما نگویید نه، تو دروغ می‌گویی. خلاصه تفتیش عقاید نباید بکنید. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵.
  35.  قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ  «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  36. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۲۹۱؛ یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱۰، ص۳۷.  
  37.  أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ  «یا آن کسی که آفرینش را می‌آغازد سپس آن را باز می‌گرداند و کسی که از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ بگو: اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید» سوره نمل، آیه ۶۴.
  38. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۶، ص۵۶۸.
  39. «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
  40. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، صص ۲۹۰ و ۲۹۱.
  41. اندیشه اسلامی، ج۲، ص۱۲۶.
  42. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۵.
  43. حضرت ابراهیم(ع) اولین کسی است که این دین را اسلام و پیروان آن را مسلمان نامید:  رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ  [«پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸] و یا فرموده است:  مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ  [«و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید» سوره حج، آیه ۷۸].
  44. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  45. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، صص ۱۸۱ و ۱۸۲.
  46. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  47. اصول عقاید و دستورهای دینی، ص۱۸۸.
  48. قرآن از آنان به اهل کتاب یاد می‌کند که مقصود غیر مسلمانانی است که به یکی از کتب آسمانی انتساب دارند. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۲۱۳) ر.ک:  قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ  [«بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴] و  قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ  [«با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹].
  49. مشرکان یعنی بت‌پرستان رسمی که هیچ کتاب آسمانی ندارند. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۲۱۷).
  50. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴۹.
  51. جبرئیلی، محمد صفر، اسلام‌شناسی ص ۱۳.
  52. «آیا گمان می‌کنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی می‌گفتند: یاری خداوند کی در می‌رسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزیک است» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
  53. ر. ک: صالحی‌منش، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ ـ ۵۳۳.