تناسخ

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • اعتقاد به تناسخ از باورهای کهن برخی ملل است و هم اکنون نیز هواخواهانی دارد؛ اما از میان فرقه‌های معتبر اسلامی، کسی بدان معتقد نیست[۱][۲].
  • انتقال نفس ناطقه یا روح، پس از مرگ انسان به بدنی دیگر را "نسخ" گویند و انتقال آن به بدن حیوان غیر ناطق را "مسخ" نامند و اگر به جسم نباتی انتقال یابد، آن را "فسخ" خوانند و اگر به جسم معدنی یا جماد، انتقال یابد، آن را "رسخ" گویند[۳][۴].
  • طرفداران تناسخ بر آن‌اند که آنچه موجب تناسخ می‌شود، ناپاکی و گناهکاری انسان است. شخص گناهکار، پس از مرگ به جسم موجودی دیگر حلول می‌کند و بدین وسیله، رنج و سختی می‌کشد تا پاک شود. اگر پاک نشود، باری دیگر، پس از مرگ، به جسمی دیگر می‌رود. این چرخه همچنان پیش می‌رود تا روح شخص گناهکار، از گناه بازآید. در این صورت، در مرتبه دیگر زندگی به بدن یا جسمی بهتر و فراتر نسخ می‌کند و همچنان ارتقاء می‌یابد تا به کلی پاک گردد و به عالم اعلی و خداوند برسد و از چرخه تناسخ خلاصی یابد. بدین‌سان، اهل تناسخ، تنها راه تکامل روح انسان را حلول در پیکرهای متعدد می‌دانند. روح انسان در این فرآیند، گاه به جسم بیماران‌ منتقل می‌شود و گاه به پیکر بلادیدگان و مصیبت‌زدگان و چه بسا به جسم حیوانی پست حلول می‌کند و از این گذر درد و رنج و زحمت می‌بیند و از گناه و زشتی می‌پیراید و سرانجام شایستگی تشرف به محضر خدا را پیدا می‌کند. بنابر این آموزه، رفتار فعلی انسان، چگونگی زندگی بعدی او را رقم می‌زند. جنایتکاران، در زندگی بعدی، سختی و رنج خواهند کشید و اگر در آن زندگی نیز به زشتکاری خویش ادامه دهند، زندگی سخت‌تر و جانکاه‌تری در پیش خواهند داشت؛ اما اگر متنبه شوند و درستی و راستی پیشه کنند، به زندگی بهتری خواهند رسید[۵][۶].

نظریه شیعه

  1. بنابر نظریه حرکت جوهری، روح و بدن، نخست در مرحله قوه و استعدادند و آن‌گاه به تدریج به مرحله فعلیت و تکامل می‌رسند و ممکن نیست که باری دیگر به مرحله قوه بازگردند. همان سان که‌ ممکن نیست جسم کهنسالان به روزگار جوانی و خردسالی بازگردد، روح نیز پس از فعلیت و تکامل، ممکن نیست به مرحله قوه بازآید. حال، اگر روح کسی به بدنی انتقال یابد که در مرحله جنینی است، ناگزیر یکی از دو فرض پیش می‌آید: اول، روح با همان حالت تکامل یافته به جنین حلول می‌کند؛ دوم، روح از کمال خویش باز آید و آن‌گاه به جنین حلول کند. هر دو فرض مستلزم محال است. در فرض نخست، اتحاد روح تکامل یافته با جنینی لازم می‌آید که در مرحله استعداد و قوه است و این مستلزم اتحاد دو امر متضاد- یعنی قوه و فعل- است. در فرض دوم، روح کمالات خویش را از کف می‌دهد و از فعلیت به قوه بازمی‌آید و این، با حرکت جوهری ناسازگار است[۱۳][۱۴].
  2. وقتی روح به بدنی دیگر حلول می‌کند، برای خاطرات آدمی یکی از دو حالت پیش می‌آید: یا همچنان همراه اویند و یا به فراموشی رفته‌اند. اگر بپذیریم که انسان در جسم بعدی نیز خاطرات پیشین را با خود دارد، در جهان واقع مصداقی برای آن نمی‌توانیم یافت؛ زیرا تا کنون کسی به صورت یقینی مدعی نشده است که پیش‌تر در جسمی دیگر زندگی کرده است. اگر بپذیریم که روح آدمی در جسم بعدی خاطرات خویش را از کف می‌دهد، دچار نقض غرض می‌شویم؛ زیرا چنان که گذشت، غرض از تناسخ این است که آدمی کیفر و سختی و تنبیه بیند و به خود آید و خود را پاک کند. روشن است که این غرض برای کسی که گذشته خویش را فراموش کرده است، حاصل نمی‌آید. چگونه ممکن است کسی که خاطره‌ای از گذشته ندارد، متنبه شود؟![۱۵][۱۶].

منابع

پانویس

  1. حقیقت روح‌، ۴۳۹؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۵/ ۹۸.
  2. فرهنگ شیعه، ص 196.
  3. گوهر مراد، ۱۷۲.
  4. فرهنگ شیعه، ص 196.
  5. ر. ک: کشاف اصطلاحات الفنون‌، ۱۳۸۰؛ الملل والنحل‌، ۲/ ۵۵.
  6. فرهنگ شیعه، ص 196-197.
  7. دائرة المعارف الاسلامیة، ۵/ ۴۸۶.
  8. فرهنگ شیعه، ص 197.
  9. فرهنگ شیعه، ص 197.
  10. فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلا يَتَسَاءَلُونَ؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۱.
  11. عیون اخبار الرضا، ۲/ ۲۰۲.
  12. فرهنگ شیعه، ص 197.
  13. اسفار، ۹/ ۲۰۵ و ۲۰۶.
  14. فرهنگ شیعه، ص 198.
  15. گوهر مراد، ۱۷۵.
  16. فرهنگ شیعه، ص 198.