توحید ذاتی به معنای اعتقاد به یگانگی خداوند است. وحدت به دو قسم عددی و حقه تقسیم می‌شود اما وحدت حقه در مورد خداوند ثابت است. تعددناپذیری وجود نامتناهی، صرف الوجود بودن خداوند و تعدد مستلزم ترکیب در ذات الهی و لزوم تعدد اثر در صورت تعدد موثر از دلایل توحید ذات است. برهان تمانع، برهان فرجه و وحدت عالم دلالت بر وحدت خداوند دارد.

اعتقادات شیعه
خداشناسی
توحیدتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذات و صفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهعدم تحریف قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعت
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیه

معناشناسی

مراد از توحید ذاتی آن است که خداوند واحد و یگانه بوده[۱]، علاوه بر مثل و نظیر نداشتن، هیچ جزئی هم ندارد[۲]. در منابع روایی، توحید به دو قسم واحدی و احدی تقسیم شده است. مقصود از توحید واحدی آن است که خداوند مثل و نظیر ندارد و مراد از توحید احدی جزء نداشتن خداوند است[۳].[۴]

توحید ذاتی و صفاتی خدای متعال به معنای نفی تعدّد و تبعّض در ذات خدای متعال است و در کلام و فلسفه با براهین قطعی به اثبات رسیده است. حاصل و نتیجۀ براهین دالّه بر توحید ذاتی و صفاتی خدای متعال این است که: ذاتی که منشأ همۀ کمالات وجودات است محال است عقلاً، تعدد و تبعّض‌پذیر باشد. نتیجۀ قطعی این تعددّ و تبعّض‌ناپذیری، توحید افعالی است[۵].

وحدت را به اعتباری دو قسم دانسته‌اند: وحدت عددی و وحدت حقه: در قسم نخست، وحدت در برابر کثرت جای دارد. چون هر واحدی محدود است، می‌توان برای آن، دوم و بیشتر از آن تصور نمود هر چند در عالم واقع موجود نباشند. اما وحدت حقه، گونه‌ای وحدت است که کثرتی در مقابل آن وجود ندارد و به دلیل عدم محدودیت، همه کثرات را در برمی‌گیرد. وجود خداوند، نامحدود است و بر همه اشیاء احاطه دارد و نه تنها دوم و شریک ندارد، بلکه حتی تصور وجود آن نیز ناممکن است. بدین سان، خداوند دارای وحدت حقه است نه وحدت عددی. قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره کرده است؛ مثلًا خداوند را "واحد قهار" می‌خواند[۶] که به هیچ شأنی از شئون خویش محدود نمی‌شود و بر همه موجودات محیط است و از این رو، دیگر جایی برای غیر نمی‌گذارد. از دیدگاه قرآن، اصل هستی و همه کمالات وجودی به خدا بازمی‌گردد و جایی برای غیر نیست. مأنوس بودن‌ انسان با وحدت عددی و اینکه موحدان کوشیده‌اند خدایان متعدد را نفی و خدای واحد را اثبات کنند، شبهه عددی بودن وحدت خداوند را القاء کرده است.

تثلیث: گونه‌ای شرک و از باورهای بنیادی مسیحیت تحریف شده است. بنابراین آموزه، خداوند در همان حال که واحد است، سه تن است: خداوند پدر، خدای پسر ـ یا حضرت مسیح (ع) ـ و روح القدس. این سه تن را "اقانیم سه گانه" گویند. متکلمان مسلمان در رد تثلیث گفته‌اند: اگر هر یک از این سه را وجودی مستقل باشد، به معنای آن است که خداوند مثل و مانند دارد، و اگر هر سه دارای وجودی مستقل نباشند، مرکب بودن ذات خداوند لازم می‌آید و هر دو احتمال با توحید ذاتی ناسازگارند. بنابراین، تثلیث گونه‌ای شرک در ذات خداوند است[۷].[۸]

دلایل توحید ذاتی

دلایل توحید ذاتی: دلائل زیادی برای اثبات توحید ذاتی خداوند ارائه شده است، برخی از این دلائل به شرح ذیل است:

تعدد ناپذیری وجود نامتناهی

وجود خداوند نامتناهی است[۹] و نامتناهی بودن خداوند مستلزم آن است که خداوند هیچ شریکی نداشته و همچنین فاقد هرگونه جزء و ترکیبی باشد[۱۰]. این دلیل یکی از قوی‌ترین دلائل اثبات توحید خداوند است. مطابق نظریه وحدت شخصی وجود، غیرمتناهی بودن وجود خداوند، مستلزم وحدت شخصی وجود است؛ به دلیل اینکه وجود نامتناهی، جا برای غیر نگذاشته و لذا تنها باید وجود واحدی به نام خداوند موجود باشد. برخی از فلاسفه معاصر تلاش کرده‌اند نتیجه نهایی عدم تناهی خداوند را نه تنها وحدت ذاتی خداوند، بلکه وحدت شخصی وجود بدانند[۱۱].[۱۲]

صرف الوجود بودن خداوند

مقصود از صرف بودن حقیقت چیزی آن است که یک چیز، با هیچ شیء دیگر مخلوط نباشد. اگر خداوند صرف وجود باشد، هیچ شریکی برای او متصور نیست؛ زیرا هر شریکی که به عنوان خداوند در نظر گرفته شود، باید به همان صرف الوجود برگردد[۱۳]. فیلسوفان مسلمان این دلیل را برای استحاله تعدد در ذات الهی ـ توحید واحدی ـ ذکر کرده‌اند[۱۴].

صرف الوجود بودن خداوند هم به دو معنا تفسیر شده است. گاهی صرف الوجود بودن به معنای وجود بسیطی به کار رفته که واجد تمام کمالات وجودی است[۱۵]؛ در مقابل گاهی صرف الوجود بودن به معنای وجودی تفسیر می‌شود که تمام وجودات را شامل می‌شود. این تفسیر از صرف الوجود بودن، وحدت شخصی وجود را اثبات می‌کند[۱۶] و نتیجه آن علاوه بر اثبات توحید خداوند، نفی هرگونه کثرت در خارج است[۱۷].[۱۸]

تعدد مستلزم ترکیب در ذات الهی

با این تقریر که اگر واجب الوجود دیگری غیر از خداوند وجود داشته باشد، هر دو در مفهوم واجب الوجود بودن با هم شریک هستند. حال این دو واجب الوجود یا از هم متمایز هستند، یا نیستند. اگر متمایز نباشند، نتیجه‌اش آن است که این دو واجب الوجود، در واقع یک وجود دارند و این همان توحید خداوند است و اگر این دو واجب الوجود از هم متمایز باشند، مستلزم ترکیب در ذات خداوند بوده و محال است؛ زیرا که موجود مرکب، ممکن الوجود است؛ در حالی که فرض این است که خداوند واجب الوجود است؛ لذا خداوند باید یگانه و واحد باشد[۱۹].[۲۰]

لزوم تعدد اثر در صورت تعدد مؤثر

این دلیل ناظر به روایتی از امام علی(ع) است که فرمودند: اگر خدایان متعددی وجود داشته باشند، لازم می‌آید هر کدام از آنها، پیامبران و نمایندگان خود را به سوی مردم بفرستند و همچنین آثار مُلک هر کدام از آنها به صورت جداگانه نمایان شود، اما هیچ نماینده و پیامبری از طرف خدایان دیگر مبعوث نشده و هیچ اثری از آنها وجود ندارد[۲۱]. این دلیل از نوع قیاس استثنائی بوده و ملازمه‌ای میان مقدم و تالی برقرار شده و از نفی تالی، نفی مقدم استنتاج شده است[۲۲]. در این استدلال، این احتمال که شاید یکی از این خدایان نمی‌خواهد تا رسولانی را ارسال کند، به این نحو دفع می‌شود که اولاً این سخن با حکمت و کبریای الهی سازگار نیست؛ ثانیاً لازمه آن این است که انبیاء به دروغ به مردم گفته باشند که خداوند واحد است و خداوند هم به این دروغ راضی باشد و این با الوهیت خداوند در تضاد است[۲۳]. این برهان از طرفی مبتنی بر اصالت وحی است، یعنی کسی می‌تواند چنین برهانی اقامه کند که صداقت و حقانیت وحی‌های موجود را صد در صد ادراک می‌کند و از طرف دیگر مبتنی بر این اصل کلی است که واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است، یعنی امکان ندارد که موجودی قابلیت خاصی پیدا کند و از طرف ذات واجب افاضه فیض نشود، پس ممکن نیست که بشری آماده تلقی وحی بشود و از طرف واجب الوجود به او وحی نشود![۲۴].[۲۵]

وحدت عالم

انسان با مطالعه در این عالم، نوعی وحدت را میان اجزاء آن مشاهده می‌کند و این وحدت نشان دهنده توحید خداوند است[۲۶]. این برهان مبتنی بر چهار مقدمه است:

  1. الف) وحدت عالم یک وحدت واقعی و طبیعی است؛ به این معنا که پیوستگی اجزاء جهان از نوع پیوستگی اعضای یک پیکر بوده، حیات و شخصیت واحد بر جهان حکومت می‌کند[۲۷].
  2. ب) عالمی جز این عالم نیست[۲۸].
  3. ج) معلول واحد جز از علت واحد صادر نمی‌شود[۲۹].
  4. د) واجب الوجود بالذات از همه جهات و حیثیات واجب است[۳۰].

بنابراین وحدت موجود در عالم، از خدای واحد حکایت دارد[۳۱].

برهان تمانع

یکی از دلائل اثبات وحدت ذاتی خداوند، برهان تمانع است، به این معنا که اگر خدایان متعددی وجود داشته باشد این امر منجر به فساد نظام و تدافع بین اجزای آن خواهد شد؛ در حالی که وحدت نظام این فرض را رد می‌کند[۳۲].[۳۳]

برهان فرجه

مفاد برهان این است که اگر کسی وجود دو خدا را ادعا کند، از سه صورت خارج نیست یا این دو خدا عین هم هستند و یا با هم کاملاً تمایز دارند و یا اینکه از جهتی شبیه به هم و از جهتی دیگر متمایز از هم هستند. صورت اول محال است زیرا اگر این دو خدا عین هم باشند، فرض دوئیت بین آنها معنا ندارد. صورت دوم هم محال است زیرا بدون شک این دو خدا در بعضی از امور ـ مانند بعضی از صفات کمالی ـ با هم اشتراک دارند. صورت سوم اگر دو خدا وجود داشته باشد، خود این دو خدا، نیازمند وجه تمایزی (فرجه‌ای) هستند که خارج از این دو باشد و در صورتی که وجود سومی هم فرض شود، خود این وجود سوم نیازمند وجه تمایزی با وجود اول و دوم است و این به معنای فرض گرفتن دو وجود دیگر است و این سیر به صورت پیوسته ادامه پیدا کرده و تسلسل رخ می‌دهد. بنابراین خداوند یکی بیش نیست[۳۴]. گفته شده که لازمه تام بودن این برهان آن است که هرگز دو چیز در خارج محقق نشود؛ زیرا هرگاه دو چیز در خارج تحقق پیدا کند، نیازمند فرجه‌ای هستند و خود آن فرجه هم مستلزم فرجه‌های دیگری بوده و به این صورت تسلسل رخ می‌دهد. در پاسخ از این اشکال گفته شده که قِدَم ذاتی که همان وجوب ذاتی است، حقیقتی ثابت و هویتی متحقق است؛ بنابراین با توجه به اینکه این حقیقت وجوب وجود، دارای فعلیت تامه است، انضمام جهت امتیاز وجودی به آن از قبیل انضمام یک امر متحصل به امر متحصل دیگر است، به خلاف انضمام فصل به جنس و انضمام عوارض به نوع که از قبیل انضمام امر متحصل به امر مبهم است. بنابراین، امکان دوئیت در مخلوقات وجود دارد، اما در واجب الوجود، دوئیت ممکن نیست[۳۵].[۳۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۱؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۸۸.
  2. المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۳۱؛ رسائل الجاحظ، ص۲۲۹.
  3. التوحید، ص۸۳ ـ ۸۴؛ معانی الاخبار، ص۵ ـ ۶.
  4. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۶۳.
  5. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۱۴۲-۱۶۹.
  6. سوره رعد، آیه ۶؛ سوره یوسف، آیه ۴۰؛ سوره ص، آیه ۶۵.
  7. محاضرات فی الالهیات‌، ۵۴ و ۵۵.
  8. فرهنگ شیعه، ص199 ـ 201.
  9. المطالب العالیة، ج۲، ص۷۷؛ اللمعات العرشیة، ص۳۹۸؛ اسفار، ج۶، ص۱۱۰.
  10. اسفار، ج۶، ص۱۱۰.
  11. جرحیق مختوم، ج۲ ـ ۴، ص۵۸۴ ـ ۵۹۰.
  12. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۳.
  13. مفاتیح الغیب، ص۲۴۰؛ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۴.
  14. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۴.
  15. اسفار، ج۶، ص۱۱۰.
  16. المظاهر الالهیة، ص۲۵.
  17. التعلیقات علی الشواهد الربوبیة، ص۴۶۴.
  18. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۴.
  19. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۱۶؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۰۰.
  20. سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۵.
  21. نهج البلاغه (نسخه صبحی صالح)، نامه ۳۱، ص۳۹۶؛ بحار الانوار، ج۳، ص۲۳۴.
  22. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۷۸؛ حق الیقین، ص۳۴؛ مجلسی، محمدباقر، ج۱، ص۲۶۳؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۸.
  23. توضیح المراد، ص۴۸۶؛ شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۴۶۶.
  24. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۲۰.
  25. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۶.
  26. اسفار، ج۶، ص۹۴؛ حق الیقین، ص۱۹؛ علم الیقین، ص۶۱.
  27. الرسائل التسعة، ص۱۶۴.
  28. مجموعه رسائل فلسفی، ص۴۲۸.
  29. اسفار، ج۲، ص۲۱۰.
  30. اسفار، ج۱، ص۳۷۹؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۰ ـ ۱۱۱.
  31. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۷.
  32. تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص۳۰۰.
  33. موسوی راد، سید جابر، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۷.
  34. اصول کافی، ج۱، ص۸۱.
  35. زنوزی، عبدالله، لمعات الهیة، ص۱۹۳.
  36. سید جابر موسوی راد|موسوی راد، سید جابر]]، مقاله «توحید ذاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۶۷.