ختم نبوت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ختم نبوت در کلام اسلامی به بررسی مسئله خاتمیت (به فارسی: ختم نبوت) در کلام اسلامی می‌پردازد. خاتمیت، اصطلاحی کلامی و به معنای این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و بعد از او هیچ پیامبری مبعوث نمی‌شود. ‌ خاتمیت از نگاه شیعه و اهل سنت از ضروریات دین اسلام شمرده شده است.

متکلمین اسلامی برای اثبات خاتمیت به دلایل قرآنی و روایی استناد کرده‌اند. مصون بودن قرآن از تحریف، جاودانگی و جامعیت قرآن، کمال و جامعیت اسلام و تکامل عقل بشر از جمله فلسفه‌های خاتمیت شمرده شده‌اند. درباره آموزه خاتمیت، خصوصا در دوران معاصر، شبهاتی وارد کرده‌اند که اندیشمندان اسلامی با دلایل مختلف به رد آنها پرداخته‌اند.

معناشناسی

خاتمیت در لغت واژه‌ای عربی از ریشه خَتَم به معنای رسیدن به آخر چیزی است[۱]. برخی معنای اصلی ختم را به پایان رسیدن می‌‌دانند[۲].

در اصطلاح کلامی خاتمیت باور و اعتقادی است برگرفته از قرآن و روایات بدین معنا که بعد از حضرت محمد(ص) هیچ پیامبری نخواهد آمد و ایشان پایان دهنده سلسله پیامبران الهی هستند و دین اسلام آخرین دین الهی و کتاب قرآن آخرین کتاب آسمانی است[۳].

تاریخچه بحث

مسئله خاتمیت در قرآن و روایات بیان شده و از ضروریات (بدیهیات روشن و واضح) دین اسلام شمرده می‌شود[۴]. هر چند این مسأله، به جهت اینکه از ضروریات دین است[۵]، تا دوران معاصر، به صورت مستقل و گسترده در آثار پیشینیان بررسی نشده، اما در آثار مختلف این مسئله مطرح شده است[۶].

در دوران معاصر، پیدایش برخی فرقه‌ها مانند بابیت و بهائیت که ادعای دین جدید داشتند (که نتیجه آن منکر شدن خاتمیت به عنوان ضروری دین بود) و همچنین بروز رویکرد متمایز از نگاه سنتی به دین و ایجاد سؤال‌های ناشی از دوران نوین و متاثر از نظریه تجربه دینی[۷] اقبال لاهوری، عالمان دینی درصدد پاسخ برآمدند؛ لذا آثار بسیاری در این موضوع به صورت خاص و مستقل به نگارش درآمد[۸]. شهید مطهری از اولین اندیشمندانی بود که در کتابی با عنوان خاتمیت به بررسی و نقد آرای اقبال لاهوری پرداخت[۹].

دلایل خاتمیت

برای اثبات مسأله خاتمیت پیامبر و دین اسلام به دلایل نقلی شامل آیات قرآن و احادیث و همچنین اجماع استدلال شده است.

دلایل قرآنی

آیات قرآن کریم درباره خاتمیت به سه دسته صریح، ضمنی[۱۰] و التزامی[۱۱] قابل تقسیم هستند.

دلالت صریح

در آیه چهلم سوره احزاب، خداوند صراحتا حضرت محمد(ص) را پیامبر خاتم (پایان بخش پیامبران) معرفی کرده است: مَاكَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ‌اللَّهِ‌ وَخَاتَمَ‌ النَّبِيِّينَ[۱۲]. از آنجا که ختم نبوت مستلزم ختم شریعت است و خداوند در قرآن پیامبر را خاتم النبیین معرفی کرده است، پس دین اسلام نیز آخرین دین الهی است[۱۳].

دلالت ضمنی

در برخی آیات به صورت ضمنی به این مسئله اشاره شده است که رسالت پیامبر خاتم(ص) از نظر مکانی و زمانی عام و گسترده است، یعنی محدود به زمان و مکان خاصی نیست؛ از عمومیت زمانی رسالت حضرت محمد(ص) آموزه خاتمیت فهمیده می‌شود[۱۴]. برخی از این آیات عبارت‌اند از:

  1. وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۱۵]: ظاهر عبارت مَن بَلَغَ (به معنای هرکس که [این قرآن] به او برسد) مطلق و بدون محدودیت زمانی است و این عمومیت زمانی؛ عدم ظهور و مبعوث شدن پیامبر و شریعت دیگری را برای انذار می‌رساند؛ چراکه این عمومیت زمانی تا پایان دنیا وجود دارد.
  2. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا[۱۶]: با توجه به عبارت كَافَّةً این آیه بر عمومیت بشیر و نذیر بودن پیامبر(ص) برای تمام انسان‌ها تا روز قیامت دلالت دارد.
  3. تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا[۱۷]: قرآن کتابی برای انذار عموم بشر در هر مکان و زمانی معرفی شده است. مفسرین با توجه به عدم وجود هیچ‌گونه قیدی در این آیه، بر شمول هدایت نسبت به تمام افراد بشر تا پایان دنیا، استدلال کرده‌اند.

دلالت التزامی

برخی آیات به صورت دلالت التزامی بر خاتمیت دلالت دارند:

  1. وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۸]: از آنجا که این آیه کمال و جامعیت شریعت اسلام را می‌‌رساند، لازمۀ آن پایان و ختم شریعت و به تبع، ختم نبوت است[۱۹].
  2. وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۲۰]: این آیه صراحت در این نکته دارد که با نزول قرآن، وحی الهی به اتمام رسیده و دیگر کلمات آسمانی تکرار نخواهد شد. لازمۀ این بیان، ختم شریعت و ختم نبوت پیامبر اسلام است[۲۱].

دلایل روایی

در کتب حدیثی شیعه و اهل سنت احادیثی درباره آموزه خاتمیت وجود دارد.

در حدیث منزلت پیامبر(ص) تصریح به خاتمیت کرده‌ و خطاب به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: "تو نسبت به من به منزله‌ هارون نسبت به موسی(ع) هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست"[۲۲].[۲۳] در حدیث نبوی دیگری ایشان فرمودند: "پیامبری بعد از من و سنّتی پس از سنّت من و امتی بعد از امت شما نیست و اگر کسی پس از من ادعای نبوت کرد، دروغگوست"[۲۴]. همچنین، از امام علی(ع) نقل شده است که فرمودند: "خدای سبحان، محمد(ص) را برای به انجام رساندن وعده‌اش و تمام کردن سلسله نبوت فرستاد[۲۵]. حدیث دیگری از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت شده که فرموده‌اند: "خداوند به وسیله کتاب شما «قرآن»، کتاب‌های آسمانی و به وسیله پیامبرتان، سلسله انبیا را خاتمه داد"[۲۶].

در آثار اهل سنت نیز روایات فراوانی در موضوع خاتمیت رسول خدا(ص) وارد شده است، تا جاییکه ابن کثیر دمشقی در تفسیر خود ادعای تواتر می‌کند[۲۷].

اجماع

اجماع علمای اسلام بر این است که بعد از پیامبر اسلام (ص)، نبوت و شریعت دینی خاتمه پیدا کرده است[۲۸].

فلسفه خاتمیت

با وجود اینکه در آیات قرآن فلسفه و چرایی خاتمیت صراحتا ذکر نشده است، اما اندیشمندان و متکلمین مسلمان با توجه به برخی آیات و روایات و دلایل برداشت‌هایی به عنوان فلسفه خاتمیت داشته‌اند. از آنجا که خاتمیت پایان نبوت تشریعی (پیامبران الهی که دارای شریعت مستقل هستند) و نبوت تبلیغی (پیامبرانی که دارای شریعت مستقل نبوده و مُبلَّغ شریعت پیشین بودند و وظیفه آنان ترویج شریعت قبل از خود و زدودن تحریف از چهره آن شریعت بود) است، فلسفه ختم نبوت در هر دو وجهه خاتمیت به صورت جداگانه ذکر شده است[۲۹].[۳۰]

ختم نبوت تشریعی

عالمان مسلمان با برداشت از آیات و روایات استدلال‌هایی همچون عدم تحریف قرآن، جاودانگی و جامعیت قرآن و جامعیت دین اسلام را برای فلسفه ختم نبوت تشریعی ذکر کرده‌اند.

مصون بودن قرآن از تحریف

یکی از دلایل آمدن دین جدید، تحریف کتب آسمانی پیشین بوده است؛ به عبارت دیگر، پیامبر مبعوث می‌شد تا دین و شریعت را دست نخورده و بدون تحریف به‌دست انسان‌ها برساند و دعوت مردم به سوی خدا را زنده کند. اما از آنجا که با استناد به آیات و روایات، کتاب آسمانی قرآن از هرگونه تحریفی مصون و دور است، پس بر این اساس، قرآن برای همیشه در میان مردم خواهد بود و منسوخ شدنی نیست؛ لذا پس از دین اسلام نیازی به دین جدید نخواهد بود[۳۱].[۳۲]

جاودانگی و جامعیت قرآن

از آنجا که قرآن کتابی است جامع؛ بدین معنی که هم هدف کامل انسانیت را در خود جای داده و هم آن هدف را به کامل‌ترین وجه بیان کرده است، هدف انسانیت، جهان‌بینی کامل و به کار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی مناسب و ملازم با آن جهان‌بینی است، قرآن مجید تشریح کامل این مقصود را بر عهده دارد. هر آنچه بشر در پیمودن راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل به آن نیازمند است، در قرآن کریم به طور کامل بیان شده است[۳۳]؛ لذا با توجه به جاودانگی و جهانی بودن قرآن که در آیات و روایات به آن اشاره شده است[۳۴] نیازی به نبوت جدید و آمدن کتاب آسمانی جدید نیست.

کمال و جامعیت اسلام

با استناد به آیه سوم سوره مائده، معروف به آیه اکمال، دین اسلام، دینی جامع و کامل است و نیاز انسان به دین را تا پایان دنیا کفایت می‌کند. در نتیجه، باوجود دین اسلام و جامعیت آن نیازی به دین جدید نیست[۳۵]. علامه طباطبایی در کتاب المیزان می‌نویسد: دین زمانی به مرحله ختم ادیان می‌‌رسد که جمیع جهات احتیاج انسان را در برگیرد و در این صورت، دیگر هیچ دینی به دنبال آن نخواهد آمد[۳۶].

ختم نبوت تبلیغی

متکلمین اسلامی برای ختم نبوت تبلیغی ادله‌ای همچون برطرف شدن نیاز به پیامبران تبلیغی با جانشینی امامان دوازده گانه(ع) و تکامل عقل بشر و بی‌نیازی به نبوت را به عنوان فلسفه و علت ختم نبوت تبلیغی ذکر کرده‌اند.

برطرف شدن نیاز به پیامبران تبلیغی با جانشینی امامان دوازده گانه(ع)

یکی از دلایل ارسال پیامبری جدید، تبیین دین و حفظ ارتباط بین خدا و مردم است. این وظیفه در دین اسلام بر دوش پیامبر(ص) و پس از ایشان، امامان معصوم(ع) است، درواقع پیامبر(ص) سرنوشت جامعه بشری بعد از خود را به امامت واگذار کردند نه پیامبر بعدی و در زمان غیبت امام معصوم نیز به عالمان و مجتهدان واجد‌ شرایط سپرده شده است؛ از اینرو، نیاز به ارسال پیامبر و دین جدیدی نیست[۳۷].

تکامل عقل بشر و بی‌نیازی به نبوت

برخی از عالمان معاصر، تکامل عقل بشر که مستلزم بی‌نیازی از نبوت است را یکی از علل ختم نبوت دانسته است. بدین معنا که خداوند طی هزاران سال با آمدن ادیان و کتب آسمانی مقدمات بلوغ فکری بشر را فراهم کرده است، تا زمان بعثت نبی مکرم اسلام(ص)، جامعه قابلیت کافی برای پذیرش و فهم برنامه‌ای کامل را داشته باشد. اگر از ابتدا این برنامه جامع فرستاده می‌شد، به راحتی مورد بی‌توجهی و تحریف قرار می‌گرفت. پس با وجود این تکامل که مقارن با ظهور اسلام است دیگر نیازی به ارسال پیامبر نیست[۳۸].

منکران خاتمیت

در طول تاریخ افراد زیادی بوده‌اند که منکر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) شدند و باید گفت که با توجه به برخی روایات[۳۹] منکران خاتمیت اگر بدانند خاتمیت از ضروریات دین اسلام است[۴۰] و با اینکه خود را مسلمان می‌‌دانند این اصل را انکار کنند، مرتد و کافر شده‌اند، در این صورت دیگر مسلمان نیستند.

منکران خاتمیت به دوقسم منکران قدیم و جدید تقسیم می‌‌شوند:

منکران قدیم

در این میان می‌توان مدعیان دروغین نبوت پس از حضرت محمد(ص) را به عنوان اولین منکران خاتمیت و پس از آنان بعضی از طایفه‌ها و فرق را نام برد.

عبهلة بن کعب بن غوث الاسود العنسی

عبهلة بن کعب بن غوث الاسود العنسی ملقب به ذالخمار اهل یمن بود و در اواخر عمر پیامبر(ص) ادعای نبوت کرده و عده‌ای به او ملحق شده و توانستند بر یمن مسلط شوند و پیامبر(ص) سپاهی برای مقابله با او فرستاد. ذالخمار در این جنگ کشته شد[۴۱].

مسیلمة بن ثمامة

مسیلمة بن ثمامة بن کبیر حنفی وائلی از اهالی یمامه (از منطقه نجد) که به رحمان یمامه شهرت داشت، در سال نهم هجری بعد از بازگشت از دیدار پیامبر(ص) ادعای پیامبری کرد و گروهی نیز اطراف او جمع شدند. پس از شهادت پیامبر(ص)، سپاه اسلام در جنگی سخت بر او چیره و مسیلمه کشته شد[۴۲].

طایفه عیسویه

گروه دیگری از منکران خاتمیت، پیروان عیسی اصفهانی هستند که از طایفه شارکانیه و گروهی از مصیحیان بودند ودر عصر منصور عباسی ادعای خود را آشکار کردند، آنها حقانیت پیامبر و دین اسلام را قبول دارند اما جهانی بودنش را نمی‌پذیرفتند که لازمه‌ حرف آنها انکار خاتمیت است[۴۳].

فرقه یزیدیه

فرقه‌ای به نام یزیدیه از مذهب اباضیه بر این باورند که شریعت اسلام نسخ می‌‌شود و پیامبری از عجم می‌آید که دین آنها صائبه و صاحب کتاب و شریعت هستند، این گروه پیرو ابن یزید بن انیس هستند[۴۴].

منکران معاصر

منکران جدید شامل فرقه‌های نوظهوری مانند بابیه، بهاییه و قادیانیه است.

فرقه‌ بابیه

میرزا علی محمد شیرازي ملقب به باب (متولد ۱۲۳۵ق)، تعلیمات شیخیه را فراگرفت و در درس سید کاظم رشتی (شیخی مذهب) حضور یافت. پس از وفات سید کاظم رشتی (۱۲۶۰ق) ابتدا خود را جانشین او و باب امام زمان(ع) و پس از آن خود را ارشادگر جهان و به دنبال آن ادعای مهدویت و پس از آن ادعای رسالت کرد که از جانب خدا مبعوث شده و کتابی که بر وی نازل شده ناسخ قرآن است. پیروان باب که فرقه بابیه را تشکیل می‌دهند، خاتمیت پیامبر اکرم‌(ص) را انکار می‌کنند[۴۵].

فرقه‌ بهائیه

پس از باب گروهی اطراف میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء جمع شدند و مدعی شدند باب یک مقام و یک پیام داشت. مقام، همان پیامبري مستقل و صاحب کتاب بود و پیام او بشارت ظهور پیامبری دیگر به نام میرزا حسینعلی بود. حسینعلی بهاء خود را پیامبر بعدی می‌دانست و منکر خاتمیت حضرت محمد(ص) بود[۴۶].

فرقه‌ قادیانیه

قادیانیه (که به احمدیه و میرزائیه نیز خوانده می‌شوند) پیروان میرزا غلام احمد ابن مرتضی اهل روستای قادیان در ایالت پنجاب هند هستند. میرزا غلام احمد در پنجاه سالگی ادعا کرد به او وحی می‌‌شود و مأمور است از مردم بیعت بگیرد. دو سال بعد خود را مسیح و مهدی موعود خواند و سرانجام خود را همان رهبري خواند که زرتشتی‌ها، هندوان، مسیحیان و مسلمانان منتظر آن هستند و مدعی شد به زبان هاي هندي (اردو) انگلیسی، عربی و فارسی به او وحی می‌‌شود، ازآنجا که ادعای او مخالف ضروری دین اسلام که خاتمیت حضرت محمد(ص) بود؛ لذا با مخالفت جهان اسلام، هندوها و حتی مسیحی‌ها روبرو شد[۴۷].

خاتمیت و امامت

از منظر عالمان شیعه وجود امام معصوم(ع) محور و مبنای خاتمیت است. امام معصوم(ع) حجت الهی بعد از پیامبراکرم(ص) است؛ حجتی که همچون نبی مکرم اسلام(ص) قابلیت تحمل وحی کامل را داشته باشد و بتواند میراث‌دار این ودیعه گرانبار باشد، صرف نظر از توان‌مندی‌های دین اسلام و ویژگی‌ها‌یی که آن را جاودانه می‌‌سازد، بلوغ عقلی بشر نبوده است که قابلیت و شایستگی دریافت تمام و کمال وحی را فراهم آورد، بلکه این ظهور سلسله‌ای متصل از انسان‌های کامل، چون معصومین(ع) بود که چون ظرفیت وجودی تحمل بار تمامی وحی را داشتند، وظیفه حفظ وحی و مواریث نبوی و تبیین کتاب خدا را برعهده گرفته‌اند، از اینرو دیگر نیازی به ارسال انبیای بعدی برای حفظ و تبیین و تبلیغ وحی باقی نماند و پیامبری پایان یافت.

شبهات وابسته

درباره آموزه خاتمیت، خصوصا در دوران معاصر، شبهاتی وارد کرده‌اند که اندیشمندان اسلامی با دلایل مختلف به رد آنها پرداخته‌اند.

خاتم پیامبران به معنای زینت پیامبران

فرقه بهائیه که ادعای پیامبر جدید و شریعت جدید داشته‌اند، واژه "خاتم" در آیه چهلم سوره احزاب را به "انگشتر" معنا کرده واز آنجایی که انگشتر برای زینت است می‌گویند پیامبر(ص)، زینت پیامبران است نه آخرین آنها.

در پاسخ گفته‌ شده است خاتم یعنی ختم(مُهر) کردن (یا به انتها رساندن)، به انگشتر هم از آن جهت که به وسیله آن نامه و مانند آن را ختم و مُهر می‌کردند (و به بیان دیگر به پایان می‌‌رساندند) به آن خاتم گفته‌اند، نه اینکه خاتم یعنی انگشتر و معنا کردن خاتم به انگشتر و زینت با معنای ظاهری آیه مغایرت دارد[۴۸].

آخرین نبی، نه آخرین رسول

در چهلمین آیه از سوره احزاب حضرت محمد(ص) با عنوان "خاتم النبیین" معرفی شده‌ است و نه "خاتم الرسل"؛ از اینرو، اگر چه هیچ نبی‌ای بعد از ایشان مبعوث نشود اما ممکن است بعد از ایشان رسول دیگری مبعوث شود.

در جواب این اشکال گفته شده است باتوجه به معنای رسول و نبی، یا هر دو یکی هستند و یا اینکه رسالت، مرتبه‌ای بالاتر از نبوت و نبوت مقدمه رسالت است و ممکن نیست کسی نبی نبوده ولی رسول باشد، پس با ختم شدن نبوت، رسالت هم به پایان می‌رسد[۴۹].

نفی عمومیت دعوت پیامبر از آیات

برخی با استفاده از برخی آیات[۵۰] که انذار پیامبر را مخصوص یک قوم می‌داند سعی در نقض عمومیت دعوت پیامبر(ص) که از لوازم خاتمیت است داشته‌اند.

در پاسخ گفته شده است، اولا، آیات زیادی وجود دارد که دلالت بر عمومیت دارد[۵۱] و ثانیا، خطاب قرار گرفتن قوم خاص، نقض عمومیت دعوت پیامبر(ص) نیست چراکه خود پیامبر(ص)هم در ابتدا دعوت را از قوم خود شروع کرد و سپس اهل حجاز و در پایان مردم جهان را دعوت کردند[۵۲].

امکان بعثت پیامبرانی در آینده

برخی از منکران خاتمیت با استدلال به برخی آیات مانند آیه ۳۵ سوره اعراف (ای فرزندان آدم، چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند[۵۳]) درصدد اثبات امکان بعثت پیامبرانی پس از حضرت محمد(ص) برآمده‌اند.

در جواب گفته‌ شده‌است این آیه در مورد خروج حضرت آدم(ع) از بهشت و خطاب خداوند به انسان‌هاست که برای هدایت شما در آینده پیامبران و شریعتی خواهد فرستاد[۵۴].

نزول حضرت عیسی(ع) وحضرت خضر(ع) در آخر الزمان

منکرین در این شبهه می‌‌گویند چطور پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر است درحالی که حضرت عیسی(ع) و حضرت خضر(ع) زنده هستند و در آخر الزمان دوباره رجعت می‌کنند.

در جواب گفته شده‌است که بازگشت آنان به عنوان یک مسلمان است نه یک پیامبر[۵۵].

عقل جایگزین وحی

اقبال لاهوری با نگاهی خاص و مطالعاتی که از فلسفه غرب دارد، عقل را جایگزین وحی کرده و ادامه زندگی اجتماعی و دینی بشر را به عقل تجربی استقرایی می‌‌سپارد. او بر این باورست که عقل در برابر دین و وحی قرار گرفته و با آمدن عقل استقرایی و بلوغ بشر به دوران جوانی و پشت سرگذاشتن دوران کودکی، دیگر نیاز به وحی به پایان رسیده است. از نظر اقبال، عقل استقرایی از همان آغاز و بلافاصله پس از رحلت پیامبر به جاي وحی نشسته است؛ بنابراین امامت و مهدویت را چندان با خاتمیت سازگار نمی‌داند[۵۶].

در پاسخ به اقبال، استاد مطهری با توجه به معناي دقیق وحی و تفکیک ختم تبلیغی و تشریعی نبوت، جایگاه عقل در عصر خاتمیت را اینگونه ترسیم کرده است که عقل در کنار نقل است و هر دو از منابع دین محسوب شده‌اند، یعنی عقل می‌‌فهمد و کشف می‌‌کند که نقل چه گفته است. عقل و نقل همدوش هم، در خدمت وحی و دین هستند؛ در اندیشه استاد مطهري رسالت پیامبر پس از رحلت به دوش عقل و عالمان دین افتاده است که در عصر حضور و ظهور ائمه، آنان پیشگام عالمان دینی‌اند و در عصر غیبت، دیگر عالمان، با اتکاء به سخنان امامان معصوم(ع)، قرآن، سنت پیامبر(ص) و عقل به اجتهاد می‌پردازند[۵۷].

دیدگاه کلامی علمای شیعه در زمینه خاتمیت

شیخ مفید دو دلیل برای خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ذکر کرده است: اولاً آیات و روایات؛ از جمله آیه ۴۰ سوره احزاب و روایت نبوی(ص) «لَا نَبِيَّ بَعْدِي»، ثانیاً وی معتقد است عمومیت نبوت پیامبر اکرم(ص) مستلزم خاتمیت ایشان است؛ و گرنه برای همه مردم و مخلوقات فرستاده نمی‌شدند[۵۸]. بنابراین پس از ایشان، به پیامبر دیگری نیاز نیست.

شیخ طوسی با استناد به حدیث «لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۵۹] و قول خدای تعالی: وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ[۶۰] می‌فرماید: از این لفظ و از قراین احوال فهمیده می‌شود که بعد از پیامبر اسلام(ص) پیامبری ابداً نخواهد آمد. در این الفاظ تأویل و تخصیصی وجود ندارد. منکر آن بدون شک منکر اجماع است[۶۱].

علامه حلی اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را واجب، و از ضروریات دین اسلام می‌داند[۶۲] آیت‌الله مکارم شیرازی در این باره می‌نویسد: معنای «ضروری» این است که هر کس وارد صفوف مسلمین شود، به زودی می‌فهمد که همه مسلمانان به این مطلب عقیده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است؛ یعنی همان‌گونه که هر کس با مسلمانان سر و کار داشته باشد، می‌داند آنها از نظر مذهبی روی اصل «توحید» تأکید دارند همچنین می‌داند روی «خاتمیت پیامبر» نیز همگی توافق دارند و هیچ گروهی از مسلمانان، در انتظار آمدن پیامبر جدیدی نیستند[۶۳].

علامه طباطبایی در تفسیر آیه وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ[۶۴] می‌فرماید: مراد این است که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر است و نبوت، در وجود آن حضرت، خاتمه پیدا می‌کند. رسول کسی است که رسالت خدای تعالی را برای مردم حمل می‌کند و لازمه آن این است که با مرتفع شدن رسالت، نبوت مرتفع می‌شود؛ چون رسالت پیامبر، رسالت از اخبار غیبی است، با قطع شدن اخبار غیبی، رسالت نیز قطع می‌شود. در نتیجه روشن می‌شود که خاتم النبیین، مستلزم خاتم الرسل است[۶۵].

ایشان در کتاب الشیعة فی الاسلام می‌فرماید: «آخرین پیغمبران خدا حضرت محمد(ص) است که صاحب کتاب و شریعت است و مسلمانان به وی ایمان آورده‌اند»[۶۶].

شهید مطهری می‌فرماید: این مطلب که دین اسلام و شریعت اسلامی شریعت خاتم است، یعنی بعد از پیغمبر مقدس اسلام(ص)، دیگر پیغمبری هرگز نخواهد آمد، جزء ضروریات دین اسلام است. اگر کسی منکر خاتمیت بشود، منکر اسلام شده است[۶۷].

آیة الله جوادی آملی می‌فرماید: قرآن و احادیث قطعی، دلالت دارد که پیامبر اسلام(ص) خاتم پیامبران است و پس از او، پیامبر و شریعتی نخواهد آمد و امت اسلامی نیز اتفاق دارند که شریعت اسلام تا قیامت ادامه دارد. قرآن در این باره می‌فرماید: مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۶۸][۶۹].

وی در تفسیر آیه مذکور می‌فرماید: واژه «خاتم» (به فتح «تاء» یا به کسر «تاء») دلالت دارد که باب نبوت، ختم شده و مهر خورده است و این مُهر، شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری، با شریعتی جدید، نخواهد آمد؛ چنان که هم‌خانواده‌های واژه «ختم» در قرآن، همچون «نختم»، «مختوم» و «ختام»، به همین معناست؟ یعنی بر پایان و آخر رسیدن و مُهر کردن و نهایت یافتن دلالت دارد. روایات وارد شده از پیامبر(ص) و خاندان او(ع) نیز بر همین معنا پای فشرده است که ذکر آنها خارج از موضوع کتاب است و تنها به ذکر یک روایت از رسول گرامی اسلام(ص) اکتفا می‌شود که خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ «ای علی، مقام تو در مقایسه با من، مانند مقام وزارت هارون برای موسی است؛ مگر آنکه هارون پیامبر بود و تو پیامبر نیستی؛ زیرا پس از من، پیامبر و دین جدیدی نخواهد آمد»[۷۰].[۷۱]

مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی(ص) دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است. همچنین بر هیچ انسانی، وحیی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد، فرود نخواهد آمد.

آنچه بعد از ختم نبوت، برای همیشه، قطع می‌شود، مسئله وحی برای شریعت تازه یا تکمیل شریعت پیشین است؛ نه هر گونه ارتباط با ماورای جهان طبیعت؛ زیرا هم امامان با عالم غیب ارتباط دارند، و هم مؤمنان راستینی که بر اثر تهذیب نفس حجاب‌ها را از دل کنار زده‌اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته‌اند.

آری! شیعه معتقد است امامان معصوم(ع)، به علم غیب، با خدای تعالی ارتباط دارند؛ اما این امر غیر از این است که بگوییم فرشته‌ای بالاتر از جبرئیل بر آنان نازل می‌شود یا بگوییم بر آنان وحی می‌شود. در حالی که از مسلمات دین شیعه امامیه، انقطاع وحی بعد از پیامبر اسلام(ص) است؛ چنان که علی(ع) بعد از فوت رسول خدا(ص) فرمود: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[۷۲]؛ پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، با مرگ تو نبوت و اخبار آسمان و عالم غیب قطع شد، در حالی که با مرگ غیر تو (سایر انبیا) قطع نشده بود.

اما ارتباط با عالم غیب چیزی است که در طول تاریخ، گروهی از شخصیت‌های والای الهی، از آن بهره‌مند بوده‌اند. قرآن از افرادی خبر می‌دهد که پیامبر نبودند؛ ولی اسراری از جهان غیب بر آنها الهام می‌شد؛ چنان که درباره مصاحب موسی (خضر)، که چند صباحی او را آموزش داد، چنین می‌فرماید: آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۷۳].

نیز درباره یکی از کارگزاران سلیمان - آصف بن برخیا - یادآور می‌شود: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۷۴].

این افراد علم خود را از طریق عادی نیاموخته بودند، بلکه به تعبیر قرآن علم لدنی داشتند: عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۷۵]. بنابراین نبی نبودن، مانع از آن نیست که برخی از انسان‌های والا مورد خطاب الهام الهی قرار گیرند.

در احادیث اسلامی، که فریقین نقل کرده‌اند، این‌گونه افراد را محدث می‌گویند؛ یعنی کسانی که بدون اینکه پیامبر باشند، فرشتگان با آنها سخن می‌گویند. بخاری از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «لقد كان فيمن كان قبلكم من بني اسرائيل رجال يكلمون من غير أن يكونوا أنبياء»[۷۶]. قبل از شما، در بنی‌اسرائیل، کسانی بودند که [فرشتگان] با آنها سخن می‌گفتند؛ بدون اینکه پیامبر باشند.

ثانیاً ائمه اهل بیت(ع)، بعد از رحلت رسول خدا(ص) مرجع علمی امت در تبیین معارف الهی و احکام دینی بودند. بعضی از پرسش‌هایی که پاسخ آن در احادیث نبوی(ص) یا کتاب علی(ع) وجود نداشت، از طریق الهام و آموزش غیبی پاسخ می‌دادند. از این بیان می‌توان نتیجه گرفت کسانی که چنین اشکالی را مطرح می‌کنند، بین وحی تشریعی و الهامات الهی فرقی نگذاشته و تصور می‌کنند به هر فردی که الهام می‌شود، او نبی خواهد بود. حال آنکه محدث بودن، یکی از مقامات انسان‌های والاست که با اینکه نبی نیستند، فرشتگان با آنها سخن می‌گویند. چنان‌که یادآور شدیم مصاحب موسی، به تعبیر قرآن، علم لدنی[۷۷] داشت؛ ولی نبی نبود.

فیلسوف و دانشمند معروف شیعه، صدرالمتألهین شیرازی، در مفاتیح الغیب چنین می‌گوید: وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و دل، به منظور مأموریت و پیامبری هرچند منقطع شده است و فرشته‌ای بر کسی نازل نمی‌شود و او را مأمور اجرای فرمانی نمی‌کند؛ زیرا به حکم أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ[۷۸] آنچه از این راه باید به بشر برسد، رسیده است؛ ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد. ممکن نیست این راه مسدود گردد[۷۹].

شیعیان امامانشان را نبی نمی‌دانند؛ اما آنان را حافظان شریعت و مرجع علمی بعد از رسول خدا(ص) می‌شناسند و باب الهام را بر آنها باز می‌دانند.. این معنا هیچ تعارضی با ختم نبوت و انقطاع وحی تشریعی ندارد. تعارضی که نویسنده میان ختم نبوت و مرجعیت علمی امامان معصوم(ع) تصور کرده است، حاکی از آن است که وی مصادر علوم آنان را در نظر نگرفته یا از آنها آگاه نبوده است[۸۰].

خاتم در اصطلاح

«ختم نبوت» به این معناست که پس از شریعت اسلام، هیچ پیامبری خواه تشریعی یا تبلیغی[۸۱] نخواهد آمد[۸۲] و این که پیامبر گرامی(ص) پایان بخش سلسله پیامبران توحیدی است[۸۳]، پس خَاتَمَ النَّبِيِّينَ یعنی دفتر رسالت و نبوت به او مهر شد و پایان یافت، ولی دین و شریعت او تا روز قیامت باقی است و نبوتی دیگر پس از وی نخواهد بود[۸۴].[۸۵].

علت ختم نبوت

از آنجا که نبوت پیامبر اکرم(ص) برای تمامی خلق عمومیت یافته است، پس خاتم الانبیاء بودن حضرت(ص) ثابت می‌شود و اگر خاتمیت حضرت نبود، این نبوت عمومی معنا نداشت[۸۶]. شهید مطهری، تعریف «خاتمیت» را از نظر برخی اندیشمندان اسلامی چنین بیان می‌دارد: الخاتم من ختم المراتب بأسرها؛ [[[پیامبر]]] خاتم، آن پیغمبری است که جمیع مراتب را طی کرده است و دیگر مرحله طی نشدنی یا طی نشده از نظر او و از نظر کار او وجود ندارد. در این تعریف که از خاتمیت شده است، صرفاً به این جهت توجه نیست که دیگر پیغمبری بعد از او نخواهد آمد، بلکه علت این مطلب، که چرا دیگر پیغمبر صاحب شریعتی نخواهد آمد نیز ذکر شده [و آن این است] که دیگر گفتنی‌ای از نظر نبوت یعنی از نظر آنچه که بشر از طریق وحی و الهام باید درک کند، نه آنچه که وظیفه دارد از راه علم و عقل دریابد، از نظر آن چیزهایی که از طریق وحی و الهام باید به بشر القا بشود، گفتنی دیگر باقی نمانده است... وقتی که تمام مراحلی که در این قسمت هست به پایان رسید، خواه ناخواه نبوت ختم می‌شود[۸۷].

صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا، ختم نبوت را به «انقطاع وحی تشریعی و نزول فرشته حامل وحی» تفسیر کرده است و بیان می‌دارد که: خداوند پس از قطع نبوت و رسالت، حکم مبشرات و ائمه معصومین(ع) و مجتهدین را برای اِفتاء و اِرشاد عوام باقی گذارد[۸۸]. از نظر ملا هادی سبزواری خاتمیت پیامبر(ص) دو وجه دارد:

  1. با ظهور رسول اکرم(ص) همه کمالات متصور به اوج خود رسیده است و مجالی برای ظهور پیامبر دیگری باقی نمانده و گویی حضرت محمد(ص) بر همه کمالات و زیبایی‌ها مُهر زده است.
  2. از آنجا که پیامبر اکرم(ص) اشرف مخلوقات و غایت آفرینش عالم است، با ظهور ایشان غایت آفرینش تحقق یافته و به خاتمه رسیده است[۸۹].[۹۰].

معنای اصطلاحی خاتمیّت

خاتمیّت در اصطلاح علم کلام عبارت است از: اعتقاد به این که رسول گرامی اسلام، حضرت محمد بن عبدالله(ص)، آخرین فرستاده الهی است و با بعثت او صحیفه وحی و نبوت مهر شده است و پس از او پیامبر دیگری ظهور نخواهد کرد[۹۱].

همه پیامبران از این جهت که از طریق وحی با عالم غیب ارتباط و اتصال داشته و از باطن و ملکوت عالم هستی آگاه و با خبر بوده‌اند، نبی خوانده می‌شوند و از این جهت که پیام‌آور وحی و فرستاده خداوند برای هدایت و دعوت انسان‌ها به راه رشد و سعادت و رستگاری بوده‌اند، رسول نامیده می‌شوند[۹۲]. این فرستادگان الهی به دو گروه تقسیم می‌شوند: ۱. پیامبرانی که با خود، شریعت (تعالیم و دستورهای عملی و اخلاقی) به ارمغان آورده‌اند که بنا بر آیه ۱۳ سوره شوری عبارت‌اند: از حضرت نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) و رسول گرامی اسلام(ص). ۲. پیامبرانی که مأمور تبلیغ کیش و آیین پیامبران صاحب شریعت بوده‌اند. اکثر پیامبران از این گروه بوده‌اند؛ مانند حضرت لوط که تابع و مبلّغ شریعت پیامبر هم‌عصر خود حضرت ابراهیم(ع) و حضرت هارون(ع) که پیرو آیین برادر خود، حضرت موسی(ع) بود.

بنابراین ظهور پیامبر جدید پس از رسول گرامی اسلام(ص) به دو شکل قابل فرض است: ۱. پیامبری باشد صاحب شریعتی نو و ناسخ دین اسلام؛ ۲. اشاعه‌دهنده و مبلّغ شریعت حضرت(ص) باشد. اعتقاد به خاتمیّت، یعنی باور داشتن به این که پس از پیامبر گرامی اسلام، پیامبر دیگری به رسالت برانگیخته نخواهد شد، اعم از این که شریعتی نو به همراه آورد و یا تنها به تبلیغ دین اسلام بپردازد[۹۳].[۹۴].

ویژگی‌هایی دین و شریعت خاتم

با توجه به آثار بزرگان، می‌توان شش ویژگی برای دین اسلام برشمرد:

منسوخ نمودن شریعت‌های پیشین

با ظهور دین اسلام، دیگر ادیان آسمانی اعتبار و حجیت خود را از دست داده‌اند و هر انسان مکلّف و آگاهی ملزم به پذیرش دین اسلام است[۹۵]. اگرچه قرآن کریم بین پیامبران فرق نمی‌گذارد و ایمان به همه کتاب‌های آسمانی را از صفات مؤمنان به شمار می‌آورد[۹۶]، ولی این تفاوت بین قرآن و دیگر کتاب‌های آسمانی و نیز بین پیامبر اسلام و سایر پیامبران وجود دارد که اعتقاد به نبوت پیامبران پیشین و کتاب‌های آنها مستلزم عمل طبق دستورها و تعالیم آنها نیست، برخلاف دین اسلام که اعتقاد به حقانیت آن، از عمل طبق آموزه‌ها و دستورهای آن جدایی‌ناپذیر است و این نیست مگر بدین دلیل که شریعت اسلام ناسخ شریعت‌های پیش از خود است؛ به خصوص با توجه به این امر که در کتاب‌های آسمانی گذشته تحریف واقع شده و صبغه الهی و قداست آن خدشه‌دار شده است[۹۷].

از مجموع آیات قرآن استفاده می‌شود که اختلاف شرایع با یکدیگر از نوع تباین نبوده، بلکه خطوط اصلی و احکام کلی آنها، مانند نماز، روزه، زکات، مشترک و یکسان بوده است، از دو جهت با هم تفاوت داشته‌اند: یکی از نظر تفصیل یافتن جزئیات احکام و تکمیل شرایع با گذشت زمان و به تناسب استعداد و توانایی مخاطبان[۹۸]، و دیگر از نظر نسخ پاره‌ای از احکام و جایگزین شدن احکامی دیگر به اقتضای شرایط زمانی[۹۹]؛ به عنوان مثال بعضی از چیزهایی که در شریعت حضرت موسی(ع) بر بنی‌اسرائیل حرام شده بود، در شریعت حضرت عیسی (ع) حلال گردید[۱۰۰].

به عبارت دیگر، مجموعه دستورهای اخلاقی و احکام عملی‌ای که برای تنظیم روابط انسان با خود، خدا، طبیعت و دیگر انسان‌ها معیّن شده ـ که اصطلاحاً شریعت نامیده می‌شود ـ به مرور زمان و به تدریج، تکمیل شده و در بعضی موارد تغییر پیدا کرده تا این که در شریعت اسلام صورت نهایی و کامل خود را یافته است. بدیهی است طبق این نوع نگرش به نسبت شرایع با یکدیگر، با در اختیار داشتن آخرین و کامل‌ترین دستورالعمل زندگی، جایی برای عمل به شریعت‌های گذشته باقی نمی‌ماند. علامه طباطبایی معتقد است از آیه وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ[۱۰۱]. می‌توان این معنا را استنباط کرد. در این آیه خداوند قرآن را هم مصدّق کتاب‌های آسمانی گذشته توصیف می‌کند، که بیانگر عدم جدایی بین شرایع است و هم مهیمن بر آنها می‌داند، تا گمان نشود اسلام، شرایع قبلی را بدون هیچ‌گونه تغییر و بی‌کم و کاست ابقا نموده است، بلکه با نسخ و تکمیل احکام، در آنها دخل و تصرف کرده است[۱۰۲].[۱۰۳].

نسخ‌ناپذیری و جاودانگی

قرآن کریم در بیان این ویژگی می‌فرماید: لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۱۰۴]. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین می‌نویسد: راه یافتن باطل به قرآن... به این است که تمام یا بخشی از معارف حق آن ناحق گردد، یا همه یا برخی از احکام و شرایع و نیز دستورهای اخلاقی آن، لغو شده، عمل به آن سزاوار نباشد[۱۰۵]. به طور کلی، راه یافتن باطل به قرآن را به سه صورت می‌توان فرض نمود:

  1. وقوع تحریف در آن؛
  2. نسخ و بطلان به وسیله کتاب آسمانی دیگر؛
  3. دروغین بودن خبرهای آن.

و از آنجا که آیه مطلق است، هر نوع باطلی از جمله نسخ به وسیله کتاب آسمانی دیگر را رد می‌کند؛ بنابراین اعتبار دین اسلام و کتاب آسمانی آن، قرآن، همیشگی و جاودانی است و به زمان خاصی محدود نمی‌شود[۱۰۶].[۱۰۷].

جاودانگی معجزه و تحریف‌ناپذیری کتاب آسمانی آن

دین جاوید نیاز به به معجزه‌ای همیشگی و ماندگار دارد تا همواره «برهانی» آشکار باشد بر حقانیت آن. به همین دلیل معجزه دینِ آخرین از جنس کتاب انتخاب شده است[۱۰۸]. این امر غیر از این که سبب جاودانگی و عدم وقوع تحریف در این کتاب آسمانی می‌شود، مجال آن را نیز فراهم می‌آورد که با پیشرفت علمی بشر، به تدریج، زوایای دیگری از اعجاز آن آشکار گردد[۱۰۹].[۱۱۰].

کامل و جامع بودن

آیین اسلام در مقایسه با شرایع قبل از دو جهت کامل‌تر است:

۱. از نظر سطح تعلیمات: پیامبران تعالیم خود را متناسب با سطح درک، فهم و آگاهی مخاطبان خود به آنان عرضه می‌کرده‌اند. به همین دلیل، هماهنگ با رشد آگاهی و تکامل جامعه بشری، سطح تعالیم آنان نیز ارتقا یافته است. به عنوان مثال، توحید که زیربنایی‌ترین اصل اعتقادی دینی است، درجات و مراتب مختلفی دارد. آنچه یک انسان عامی به عنوان خدای یگانه در ذهن خود مجسم می‌کند، با آنچه در قلب یک عارف تجلّی می‌کند یکی نیست. عرفا نیز در یک درجه نیستند. «اگر ابوذر از آنچه در قلب سلمان می‌گذشت آگاهی می‌داشت، (بر او گمان شرک می‌برد و) او را می‌کشت»[۱۱۱]؛ از این رو در روایات اسلامی آمده است: «خداوند چون می‌دانست در آخر الزمان افراد متعمق و ژرف‌اندیش خواهند آمد، سوره توحید و آیات نخستین سوره حدید، تا آنجا که می‌فرماید: وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۱۱۲] را نازل فرمود»[۱۱۳]. با این وصف، عالی‌ترین و کامل‌ترین تصویر از توحید را باید در متون دینی اسلامی، به خصوص در این آیات جست‌وجو کرد.

۲. از نظر جامعیت و همه‌جانبه نگری: اسلام طرحی است کلی، جامع و متعادل برای تدبیر و تنظیم روابط فردی و اجتماعی و زندگی مادی و معنوی انسان، برخلاف شرایع پیشین که برنامه‌ای موقت و محدود و متأثر از شرایط خاص زمانی و مکانی بوده‌اند[۱۱۴]؛ مثلاً شریعت حضرت موسی(ع) زمانی ظهور کرد که قوم بنی اسرائیل، در بند بردگی فرعون و محروم از حقوق انسانی خود بودند. به همین دلیل در این دین بیشتر بر جنبه‌های مادی زندگی، همچون کار و تلاش، جنگ، اصلاح معیشت، احساس شخصیت و مطالبه حقوق فردی و اجتماعی تأکید شده است؛ در حالی که در آستانه ظهور حضرت عیسی(ع) همین قوم از مصائبی چون جنگ، ناامنی، اسارت و تبعید و حکمرانی پادشاهان ستمکار رنج می‌بُرد.

پیشوایان دینی به زراندوزی و دنیاطلبی رو کرده، به جای حمایت از توده مردم، در مقابل ظلم و ستم فرمانروایان، با اخذ مالیات بار سنگینی بر دوش آنان گذارده بودند. این امر سبب شد تا در آیین مسیح(ع) به زهد و بی‌رغبتی به دنیا، رعایت حدود خود و حقوق دیگران و محبت و انسان‌دوستی توجه خاص شود[۱۱۵]. حال آنکه اسلام، همه این امتیازها را در هم می‌آمیزد و در گرایش‌های یک‌سویه یهود و مسیحیت تعادلی پدید می‌آورد. در این دین هم به دعا، عبادت، زهد، تقوا، تهذیب نفس و صفای درون و هم به مظاهر مختلف زندگی، مانند کار، تحصیل، دانش، ازدواج، جهاد و حقوق اجتماعی افراد توجه شده است؛ لذاست که قرآن کریم، امت واقعی اسلام را امت وسط توصیف می‌کند: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۱۱۶].

بدون شک امت وسط و متعادل، دست‌پرورده تعالیم وسط و متعادل است[۱۱۷]. تکامل و ارتقای سطح تعالیم پیامبران از نظر کمّی نیز سزاوار طرح است. اگرچه نیاز انسان به هدایت وحی در ابعاد گوناگون، اعم از معارف دینی، آداب و شعایر و دستورهای اخلاقی و اجتماعی، نیازی نامحدود و پایان‌ناپذیر نیست[۱۱۸]، ولی تشریع آیین الهی - چنان که از آیات قرآن استفاده می‌شود - یکباره انجام نشده، بلکه در طول تاریخ سیر تکاملی تدریجی داشته است، به این معنا که در مقاطع مختلف به تناسب حال و استعداد امت‌ها (و نه به حسب درجه تمدن)، آن مقدار از دین و شریعت که در توان آنها بوده، توسط پیامبران بر ایشان عرضه شده، تا این که در آیین و شریعت رسول گرامی اسلام(ص)، شکل کامل و نهایی خود را یافته است. علامه طباطبایی آیه وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۱۱۹] را ناظر به همین حقیقت می‌داند[۱۲۰].

رسول گرامی اسلام(ص) نیز در حدیث شریفی، به این معنا اشاره نموده است: «ان مَثَلي و مَثَل الانبياء من قبل، كمثل رجل بنى بيتا، فأحسنه و أجمله، الا موضع لبنة من زاوية، فجعل الناس يطوفون به و يعجبون له و يقولون: هلّا وضعت هذه اللبنة؟ قال: فأنا اللبنة و أنا خاتم النبيين»[۱۲۱]؛ همانا مَثَل من و مَثَل انبیای پیشین، همانند مَثَل کسی است که خانه‌ای را بنا نهاد و آن را نیکو داشت و زیبا نمود، مگر جای یک آجر از گوشه‌ای را. مردم گرد آن می‌چرخیدند و از آن در تعجب بودند و می‌گفتند چرا این آجر سر جای خود گذاشته نشده است؟! فرمود: من همان آجر و خاتم پیامبرانم. از آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که مراد از کامل بودن دین اسلام، کمال نفسی است، نه کمال نسبی[۱۲۲]؛ به این معنا که مجموعه معارف دینی، دستورهای اخلاقی و احکام فقهی آن از هر گونه نقص و کاستی به دور است، نه این که صرفاً در مقایسه با دیگر ادیان کامل به شمار آید، هرچند خود فی حدّ نفسه خالی از نقص نباشد. به عبارتی، آنچه باید از طریق وحی برای هدایت بشر در اختیار او قرار گیرد، در این دین فروگذار نشده است.[۱۲۳].

جهانی بودن

دین اسلام دعوت خود را به قوم، گروه و منطقه جغرافیایی خاصی محدود نکرده است، بلکه هر کس در هر کجای این کره خاکی که باشد، مخاطب آن است. شواهد بسیاری از قرآن مؤیّد این مدعاست. در بسیاری از آیات، پیامبر اسلام، با تعابیر يَا أَيُّهَا النَّاسُ، يَا بَنِي آدَمَ و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا همگان را مخاطب قرار داده است، بدون آن‌که به زمان، مکان و یا قوم خاصی مقید شده باشند[۱۲۴]و[۱۲۵]؛ حال آنکه سایر پیامبران با تعبیر «یا قوم» به مردم خطاب می‌کردند[۱۲۶][۱۲۷].

قرآن کریم نیز رسول گرامی اسلام(ص) را با عنوان‌های رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۱۲۸]، لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا[۱۲۹] و كَافَّةً لِلنَّاسِ[۱۳۰] توصیف می‌کند و خود را إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۱۳۱] و هُدًى لِلنَّاسِ[۱۳۲] می‌خواند. همچنین به آن حضرت امر شده تا اعلام نماید قرآن برای هشدار و انذار هر کسی است که این پیام الهی را دریافت نماید، از هر قوم و طایفه و در هر زمان و مکان که این پیام الهی را دریافت نماید. وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۱۳۳]. در برخی آیات نیز آمده است: سرانجام دین اسلام بر همه ادیان، از جمله ادیان آسمانی دیگر پیروز خواهد شد: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۱۳۴][۱۳۵] در برخی موارد نیز، قرآن کریم در تشریع احکام عملی عنوان عامّی را برمی‌گزیند بدون این که آن را مقیّد نماید، که این خود حاکی از آن است که همگان ـ البته با رعایت شرایط ـ مکلّف به انجام آن هستند؛ مثلاً در بیان وجوب حج می‌فرماید: وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا[۱۳۶] در حالی که اگر رسالت پیامبر(ص) قومی بود، می‌بایست می‌فرمود: و لله على الأمة العربية - مثلاً - حج بيته[۱۳۷].

هم‌چنین این روایت رسول گرامی اسلام «و الله الذي لا اله الا هو، اني رسول الله اليكم خاصة و إلى الناس عامة»[۱۳۸] به روشنی بر جهانی بودن رسالت آن حضرت دلالت دارد. شواهد و قراین تاریخی نیز گواه بر جهانی بودن دین اسلام است. نامه پیامبر اسلام به سران کشورها و قبایل مختلف[۱۳۹] و اسلام آوردن سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی و پیروان سایر ادیان گواه تاریخی است بر همگانی بودن دعوت اسلامی[۱۴۰].[۱۴۱].

فطری بودن

یکی دیگر از ویژگی‌های دین اسلام ـ که البته اختصاص به آن نیز ندارد ـ فطری بودن آن است. فطری بودن دین اسلام، طبق یک تفسیر، به معنای تطابق و سازگاری و هماهنگی اصول اخلاقی و احکام عملی آن با فطرت و سرشت انسانی است. اسلام انسان‌ها را به عدالت، آزادی، برادری، نشر علم و تمدن، پرهیز از اخلاق ناپسند و کارهای زشت، روی آوردن به فضایلی چون راست‌گویی و وفای به عهد، ازدواج و هزاران حکم شرعی دیگر فرامی‌خواند که همگی با فطرت انسان مطابقت و هماهنگی کامل دارند[۱۴۲]. و بنا بر تفسیر دیگر به این معناست که کلیات و اصول اعتقادات دینی، دستورهای اخلاقی و احکام عملی اسلام در عمق سرشت انسان نهاده شده‌اند و به صورت نوعی شناخت و آگاهی و یا گرایش درونی و غیر اکتسابی نمود پیدا می‌کنند؛ مانند خداجویی و خداشناسی، گرایش به پرستش، عدالت و فضیلت‌خواهی[۱۴۳]. علامه طباطبایی این تفسیر را منطبق بر قانون عام هدایت تکوینی می‌داند که همه موجودات عالم طبیعت، از جمله انسان را شامل می‌شود. به مقتضای این قانون، خداوند برای هدایت انسان به سوی سعادت و کمال شایسته‌اش، با قرار دادن برخی آگاهی‌ها و گرایش‌ها ـ هم‌چون شناخت خدا و گرایش به پرستش او و فضیلت‌طلبی ـ او را تجهیز نموده تا بتواند راه کمال خود را پیدا کند و بپیماید. ایشان در تأیید نظر خویش به آیاتی از قرآن استشهاد می‌کنند:

  1. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۴۴]. «ال» کلمه «الدین» در اصطلاح ادبیات عرب، «ال» عهد است و به دین خاص (اسلام) اشاره دارد، نه هر دینی[۱۴۵]، چنان که در آیه دیگر می‌فرماید: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۱۴۶] از مجموع این دو آیه استفاده می‌شود اسلام دینی است که خداوند سرشت انسان را با آن در آمیخته و آفرینشی را پدید آورده که در گذر زمان دستخوش تغییر و دگرگونی نمی‌شود.
  2. وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۴۷][۱۴۸]. از این آیه شریفه استفاده می‌شود که خداوند، خود، مایه‌های آلودگی و گناهکاری نفس و طهارت و پاکی آن را به روح و جان انسان شناسانده است. از مطالبی که در توضیح تفسیر دوم از فطری بودن دین اسلام گفته شد، می‌توان به دست آورد که هدایت فطری نوعی هدایت تکوینی است که با آفرینش و سرشت انسان آمیخته شده است. از طرفی، با توجه به این که نظام تشریع مطابق و موافق با نظام تکوین رقم می‌خورد[۱۴۹]، به نظر می‌رسد این تفسیر از فطری بودن دین اسلام، با تفسیر نخست جمع‌شدنی باشد؛ چراکه در تفسیر اول به مقام تشریع و در تفسیر دوم به مقام تکوین نظر شده است و این دو مقام با یکدیگر تلازم دارند؛ لذا هر دو تفسیر قابل قبول است.

شایان ذکر است قرآن کریم به دین واحد الهی قایل است نه ادیان متعدد و پراکنده؛ و از آنجا که روح و حقیقت دینداری، خضوع و تسلیم محض در مقابل اراده پروردگار است، آن را اسلام می‌نامد: {إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ. و اختلاف ادیان آسمانی را در فروع و جزئیات احکام می‌شمارد، چنان که می‌فرماید: لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا[۱۵۰]. هم‌چنین آن را برخاسته از عمق جان و فطرت انسان می‌داند[۱۵۱]. از مجموع این آیات استفاده می‌شود که ویژگی فطری بودن منحصر به آیین اسلام نیست، بلکه صفت عامی است که شرایع پیشین نیز از آن برخوردار بوده‌اند؛ بنابراین آنچه ریشه در فطرت انسان دارد، اصول و کلیات احکام است نه فروع و جزئیات آن به نظر می‌رسد از ویژگی‌های یاد شده، تطابق و سازگاری با فطرت، شرط لازم (و نه کافی) و نسخ‌ناپذیری و جاودانگی، و کامل و جامع بودن، رکن و عنصر سازنده و سایر ویژگی‌ها از اوصاف عارضی و شریعت خاتم هستند. با این توضیح که: جاودانگی معجزه و تحریف‌ناپذیری کتاب آسمانی ـ هر چند در قوام و شکل‌گیری دین خاتم نقش و دخالت مستقیم ندارند - از این جهت که حتی اگر شریعت‌های پیشین تحریف هم نمی‌شدند فرض ظهور شریعت جدید نامعقول نبود؛ چون می‌توان فرض کرد که تدریجی بودن سیر نزول شرایع و کامل و جامع نبودن شریعت قبلی در دوره ی متأخر، تجدید نبوت را ضروری و اجتناب‌ناپذیر ساخته است - ولی صفتی است لازم و مختص به آن. و اما جهان شمول بودن، این خصوصیت بستگی دارد به اینکه شریعت‌های پیشین جهانی بوده‌اند یا منطقه‌ای (با اختلاف نظری که در این مورد هست)[۱۵۲]. درباره منسوخ نمودن شریعت‌های پیشین هم باید گفت: هرچند در مقام تحقق هم شریعت خاتم ناسخ شریعت‌های پیش از خود بوده است و هم شریعت‌های گذشته کم و بیش این وصف را داشته‌اند، ولی در مقام تعریف می‌توان فرض کرد دین خاتم ناسخ شرایع قبلی نبوده، بلکه تفصیل دهنده و یا تکمیل کننده آنهاست[۱۵۳]. پس دین و شریعت خاتم دارای شش ویژگی است: منسوخ نمودن شرایع پیشین، نسخ‌ناپذیری و جاودانگی، جاودانگی معجزه و تحریف‌ناپذیری کتاب آسمانی آن، کامل و جامع بودن، جهانی بودن و فطری بودن.[۱۵۴].

استعداد معنوی بشر در عصر خاتمیّت

آیا ختم نبوت به معنای کاهش استعدادهای معنوی و تنزّل بشریّت در جنبه‌های روحانی است؟ چرا در گذشته انسان با همه ی بدویت و رشدنایافتگی، از طریق وحی، با جهان غیب ارتباط داشته، از اسرار و معارف الهی آگاهی می‌یافته ولی بشر رشد و کمال یافته امروزی، از این موهبت الهی محروم مانده، درهای آسمان به رویش بسته شده است؟ بین انسداد وحی و پایان یافتن حیات معنوی بشر تلازمی وجود ندارد و از اولی نمی‌توان دومی را نتیجه گرفت؛ زیرا اولاً، بنا بر متون اسلامی ارتباط و اتصال با عالم غیب به پیامبران اختصاص ندارد.

از آیات و روایات استفاده می‌شود که ارتباط بین خدا و انسان از دو راه امکان‌پذیر است: ۱) از طریق وحی؛ ۲) از طریق آنچه اصطلاحاً الهام خوانده می‌شود[۱۵۵] و فقط ارتباط از طریق وحی در انحصار پیامبران بوده و با خاتمه یافتن نبوت، دفتر آن بسته شده است. قرآن کریم از شخصیت‌های ارجمندی یاد می‌کند که پیامبر نبوده‌اند، اما از سوی خدا به آنان الهام شده است؛ مانند حضرت مریم(س) که بنا بر صریح آیات، با فرشتگان هم‌سخن بوده[۱۵۶] و مادر حضرت موسی(ع) که به تعبیر قرآن به او وحی شد[۱۵۷] کودک خود را شیر دهد و چون بر او بیمناک شد، او را در دریا افکند[۱۵۸].

همچنین از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است: «لقد كان في من قبلكم من بني إسرائيل رجال يكلمون من غير أن يكونوا انبياء»[۱۵۹]؛ در بین پیشینیانتان از قوم بنی اسرائیل کسانی بوده‌اند که خدا با آنان سخن می‌گفته، بدون آنکه پیامبر باشند. روایات بسیاری نیز دلالت دارند بر این که حضرت فاطمه(س) و ائمه اطهار(ع) «محدث» (هم‌سخن با فرشتگان) بوده‌اند. آیات متعددی از قرآن بر استمرار حیات معنوی و معرفت شهودی بشر در عصر خاتمیّت دلالت دارند؛ از جمله:

  1. إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۱۶۰]؛ اگر از خدا پروا دارید برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار می‌دهد. یعنی در قلوب شما نوری قرار می‌دهد که با آن حق را از باطل تشخیص دهید، نه با برهان و استدلال، بلکه با کشف و شهود[۱۶۱].
  2. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۱۶۲]. برخی مفسران نیز نور در آیه وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ را به معنای روز قیامت گرفته‌اند، ولی مرحوم علامه طباطبایی این نظر را تقیید بدون دلیل دانسته و فرموده مراد از آن، نوری است که در دنیا و آخرت همراه آنان است[۱۶۳].
  3. وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۶۴].
  4. أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ[۱۶۵].

این سؤال توجیهی بدان دلیل است که همه انسان‌ها می‌توانند ملکوت جهان هستی را ببینند و دیدن ملکوت اختصاص به شخص یا گروهی ندارد. البته برای دست یافتن به چنین مقام والایی لازم است انسان با تقوا و تزکیه نفس، حجاب‌های درونی را کنار زده، تولد دوباره یابد[۱۶۶] و هم‌چون ابراهیم خلیل(ع) از آزمایش‌های دشوار زندگی سرافراز بیرون آید که: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۶۷][۱۶۸]. در روایات اسلامی نیز بر وجود ارتباط بین تقوا و طهارت و پاکی درون و تکامل و تعالی نفس و روشن‌بینی بسیار تأکید شده است، از جمله:

  1. رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ لسَّمَاوَاتِ»[۱۶۹]؛ اگر شیطان‌ها گرد قلوب فرزندان آدم در چرخش نبودند، هر آینه ملکوت آسمان را نظاره می‌کردند.
  2. حضرت علی(ع) در نهج البلاغه، در وصف پویندگان طریق عشق می‌فرماید: همانا خرد خود را زنده گرداند و نفس خویش را می‌راند، چندان که ـ اندام ـ درشت او نزار شد و ستبری‌اش زار، نوری سخت رخشان برای او بدرخشید، و راه را برای وی روشن گردانید و او را در راه درست راند، و از دری به دری برد تا به در سلامت کشاند، و خانه اقامت و دو پای او در قرارگاه ایمنی و آسایش استوار گردید، به آرامشی که در بدنش پدیدار گردید؛ بدان چه دل خود را در آن به کار بُرد و پروردگار خویش را راضی گرداند.[۱۷۰].
  3. و در خطابه‌ای دیگر، هنگام تلاوت آیه شریفه يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۷۱] فرمود: همانا خدای سبحان یاد - خود - را روشنی‌بخش دل‌ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از کم‌نوری بنگرد، و انسان پس از ستیزه‌جویی، رام گردد و همواره خدا را ـ که بخشش‌های او بی‌شمار است و نعمت‌هایش بسیار ـ در پاره‌ای از روزگار که پس از پاره‌ای دیگر، و در زمان میان آمدن دو پیامبر، بندگانی است که از راه اندیشه با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز... و همانا مردمانی هستند که ذکر خدا را به جای دنیا برگزیدند، که هیچ تجارت یا خرید و فروشی آنها را از یاد خدا بازنمی‌دارد. با یاد خدا روزگار می‌گذرانند و نهی و منع خدا را ـ در آنچه حرام فرموده - به گوش بی‌خبران می‌خوانند، به عدالت فرمان می‌دهند و خود عدالت‌گسترند و از کارهای زشت نهی می‌کنند و خود از زشت‌کاری پرهیز دارند، با این که در دنیا زندگی می‌کنند، گویی دنیا را رها کرده به آخرت پیوسته‌اند و سرای دیگر را شاهد کرده‌اند و بر مسائل پنهان برزخیان مدت طولانی اقامت آنها آگاهی دارند و گویا قیامت و عده‌هایش را برای آنان تحقق بخشیده است و آنان برای مردم دنیا پرده از آن برداشته‌اند. گویی می‌بینند آن‌چه راکه مردم نمی‌بینند و می‌شنوند آن‌چه را که مردم نمی‌شنوند.[۱۷۲].

هم‌چنین به روایت شیعه و سنی رسول گرامی اسلام(ص) فرموده است: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[۱۷۳]؛ هر کس چهل روز (خود را) برای خدا خالص گرداند، خدا چشمه‌های حکمت را از قلب او بر زبانش جاری می‌کند. ثانیاً، به اعتقاد شیعه با رسیدن به مقام قرب الهی، انسان بر جهان، نفس و انسان‌های دیگر تسلط تکوینی پیدا می‌کند و می‌تواند به اراده خود در آن تصرف نماید. معجزات و کرامات انبیا و اولیای الهی و امامت و ولایت باطنی ائمه اطهار(ع) همگی از این مقوله‌اند. علامه طباطبایی در بیان عقیده شیعه درباره امامت می‌گوید: امام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای یک نوع هدایت و جذبه معنوی است که از سنخ عالم امر و تجرد می‌باشد و به وسیله حقیقت و نورانیت و باطن ذاتش، در قلوب مردم تأثیر و تصرف می‌نماید و آنها را به سوی مرتبه کمال و غایت ایجاد جذب می‌نماید[۱۷۴]. بنابراین در تفکر شیعی، امام انسانی است ملکوتی که نه تنها خود عالی‌ترین مدارج کمال را پیموده است، بلکه نقش هدایت‌گری و راهبری و شکوفا ساختن استعدادهای معنوی دیگر انسان‌ها را نیز بر عهده دارد؛ چنان که شخصیت‌های پاک و وارسته‌ای چون: اویس قرنی، اصبغ بن نباته، رشید هجری، میثم تمار، کمیل بن زیاد و... در دامان اسلام و رهبران دینی پرورش یافتند که این خود گواه صادق و روشنی است بر باز بودن باب معرفت الله پس از انسداد وحی[۱۷۵]. از سوی دیگر، در عرفان اسلامی سیر و سلوک به چهار مرحله تقسیم شده است: ۱. سفر از خلق به حق؛ ۲. سفر از حق به حق همراه با حق؛ ۳. سفر از حق به خلق همراه با حق؛ ۴ سفر از خلق به خلق همراه با حق.

از این چهار سفر، دو سفر نخست اختصاص به پیامبران ندارد و همگان می‌توانند قدم در این راه گذارند و این دو مرحله را طی کنند. در این دو سفر عارف سالک، ابتدا با کنار زدن حجاب‌های ظلمانی به مشاهده جمال حق و مقام فنا دست می‌یابد؛ سپس در سفر دوم، اسما و صفات الهی را شهود کرده، به آنها متصف می‌شود و در نهایت به مقام ولایت تام می‌رسد. اما سفر سوم و چهارم به پیامبران اختصاص دارد و آنها مأموریت می‌یابند برای ارشاد و هدایت انسان‌ها به سویشان باز آیند و آنان را به سوی حق فرا خوانند[۱۷۶]. ملاصدرا در مفاتیح الغیب تصریح نموده که با پایان یافتن نبوت، تنها وحی خاص پیامبران - که با نزول فرشته بر گوش و جان آنها همراه است - قطع شد، اما باب الهام و اشراق و تعلیم الهی هرگز بسته نشده است: اعلم أن الوحي اذا اريد به تعليم الله عباده فهو لا ينقطع ابدا، و انما انقطع الوحي الخاص بالرسول و النبي من نزول الملك على اذنه و قلبه[۱۷۷]؛ بدان اگر مقصود از وحی این باشد که خداوند مطالبی را به بندگان خود بیاموزد، پس این هرگز قطع نمی‌شود، و تنها وحی مختص به رسول و نبی، که همان فرود آمدن جبرئیل بر گوش و قلب پیامبر است، قطع شده است.

ناگفته نماند در دو سفر نخست نیز این تفاوت مهم و اساسی بین وحی پیامبران و کشف و شهودِ عارفان وجود دارد. وحی و نبوت، به دلالت آیه اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۱۷۸] و روایات معصومین(ع) موهبتی است الهی که خدای تعالی آن را به بندگانی که طهارت درون و سعه صدر دارند، به ودیعت می‌سپارد؛ در حالی که ولایت و روشن‌بینی‌ای که از طریق تهذیب نفس و سیر و سلوک عارفانه حاصل می‌شود، اکتسابی است[۱۷۹]. به عبارت دیگر، نباید پنداشت که هر کس قدم در وادی عرفان گذارد و منازل راه را بپیماید، می‌تواند امید داشته باشد که به تجربه دینی پیامبرانه دست یابد. نسبت ولایت عرفانی با نبوت، عموم و خصوص مطلق است؛ بدین صورت که هر پیامبری مقام ولایت دارد، اما عکس آن کلیت ندارد[۱۸۰]. تفاوت دیگر وحی و تجربه عرفانی در این است که عرفا در مکاشفه‌های خود دچار اشتباه و اختلاف می‌شوند و برای تعیین صحت یا سقم و ربانی یا شیطانی بودن یافته‌های خود، نیازمند ضابطه و معیارند؛ در حالی که بین پیامبران اختلافی نیست، و به تصریح قرآن، انبیا مصدّق و مبشّر یکدیگر بوده‌اند، مگر در مواردی که حکمی نسخ شده که این نیز از قبل معلوم بوده است؛ و نیز وحی پیامبران در هر سه مقطع دریافت، حفظ و ابلاغ، از خطا مصون بوده است[۱۸۱]. پس با ختم نبوت، فقط ارتباط انسان با عالم غیب از طریق وحی قطع شد، ولی راه الهام و اشراق و کشف و شهود همچنان باز است و برای رسیدن به این مقام تقوا و تزکیه نفس شرط لازم و ضروری است. مقام امامت و ولایت باطنی، والاترین مقام معنوی است که پس از رسول گرامی اسلام نیز استمرار دانسته است و همه افراد می‌توانند از فیض وجود امامان و نقش راهبری و هدایت‌گری ایشان بهره‌مند گردند. امور یاد شده، همراه با معرفت شهودی و عرفانی که یکی از منابع ثابت شناخت است، ابعاد مختلفی از استعداد معنوی بشر در عصر خاتمیّت را آشکار می‌سازند.[۱۸۲].

نقش امامان معصوم در خاتمیت

اکنون این پرسش مهم مطرح می‌شود که امامان معصوم(ع) با تمام شرایط و اوصافشان، چه نقشی در عصر خاتمیت دارند؟ نقش اجتهاد و استنباط، زعامت در حکومت، وراثت علم نبی و نیز نقش رفع اختلاف میان علمای امت چیست؟ متکلمان و دانشمندان شیعه چه نقشی را برای امامان قائل‌اند؟ رویکرد اهل سنت در نقش امامان چیست؟ آیا منزلت و جایگاهی که شیعیان برای امامان معصوم قائل‌اند، با مسئله خاتمیت منافی است؟ بر فرض تصویر نقش امامان معصوم(ع) آیا امامت با خاتمیت ارتباط دارد؟

دستیابی به نقش امامان معصوم و تعیین جایگاه حقوقی آن بزرگواران، بدون بررسی دو امر ذیل ممکن نیست:

  1. بررسی چیستی و مؤلفه‌های امامت و شرایط و اوصاف امام(ع).
  2. بررسی و آگاهی از شئون پیامبر(ص).

امامت، مقام الهی و لطف و عنایت حق است. فرآیند امامت، استمرار وظایف پیامبر(ص) است. امامت، خلافت و نیابت مطلق از پیغمبر(ص) است و تمام شرایطی که در نبوت شرط است، در امامت نیز شرط است. بدیهی است که دقت در امور یاد شده، نقش و جایگاه امامان معصوم(ع) را تا حدود زیادی روشن می‌سازد؛ زیرا اگر امامت، همان امتداد وظایف پیغمبر(ص) و عنایت و لطف حق است و امام، نایب و خلیفه رسول خداست، تمام شئون پیامبر(ص) پس از رحلت آن جناب به عهده امام معصوم(ع) است؛ به جز یک شأن که فرا گرفتن وحی باشد، که باب وحی، پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت(ص) مسدود است و برای هیچ کس وحی پیامبرانه (وحی اصطلاحی) نازل نخواهد شد و این امر از ضروریات اسلام و انکار آن به منزله انکار اصل نبوت نبی خاتم(ص) است.[۱۸۳].

شئون پیامبر(ص)

پیامبر خاتم(ص) به گواهی قرآن و سیره خود آن جناب، دارای وظایف و شئون متعددی بود و چندین مسئولیت و مقام را در زمان حیاتش عهده‌دار بود. نخستین شأن رسول خاتم(ص) فرا گرفتن وحی است که قوام نبوت آن حضرت به شمار می‌آید و با رحلت آن جناب، باب آن مسدود و مقطوع است. شأن دوم، ولایت مطلقه پیامبر(ص) است که به گواهی قرآن، ولی و سرپرست همه مؤمنان است که از آن به ولایت تشریعی نیز تعبیر می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: پیامبر(ص) در تصرف امور مؤمنان، از خود آنان سزاوارتر است. به زودی خواهد آمد که ولایت تشریعی دارای مراتب و فروعات ذیل است که جملگی آنها جزو شئون پیامبر(ص) به حساب می‌آید:

زعامت و ریاست در حکومت: زعامت و ریاست در حکومت در زمان رسول خدا(ص) از آن او بود و خداوند اطاعت آن حضرت را در تمام این امور، واجب و لازم شمرده است: «از خدا و رسول خدا(ص) اطاعت کنید»[۱۸۴].

قضاوت و داوری میان مردم: قضاوت، داوری میان مردم جزو وظایف حاکم اسلامی است و در زمان حیات نبی خاتم(ص) از شئون اختصاصی آن حضرت است. قرآن کریم می‌فرماید: «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلاف خود، شما را به یاری بطلبند. سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند»[۱۸۵].

ولایت در اموال عمومی: شأن دیگر پیغمبر(ص) تصرف در امور اقتصادی مردم بود. این مقام را نیز خداوند به او واگذار کرده بود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «از اموال آنان صدقه‌ای بگیر تا به وسیله آن، پاک و پاکیزه‌شان سازی»[۱۸۶].

مرجعیت در معارف و احکام الهی: یکی از عمده‌ترین شئون پیامبر اکرم(ص) مرجعیت آن حضرت در معارف و احکام دین بود. ایشان پاسخ‌گوی همه سؤالات مردم از متن و واقع اسلام بود و معارف و احکام دین را تبیین می‌کرد. این مقام، به گواهی قرآن از مناصب اسمی پیغمبر(ص) بود و خداوند او را مرجع، مبین و مفسر کلام حق و معارف دین قرار داده است: «ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا حقایق را برای آنها آشکار سازد»[۱۸۷]. در خصوص پیامبر خاتم(ص) می‌فرماید: «و ما این قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن‌سازی»[۱۸۸]؛ «آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید و از آنچه شما را باز داشته باز ایستید»[۱۸۹].

تربیت معنوی و فکری: این مقام از متفرعات مرجعیت فکری و دینی و به این معناست که خداوند پیامبر اکرم(ص) را آموزگار بزرگ همه انسان‌ها قرار داده و تربیت معنوی و فکری مسلمانان را به او سپرده است تا در پرتو تعلیمات و آموزه‌های الهی آن جناب به سعادت ابدی نائل آیند. ادله‌ای که مقام مرجعیت را برای پیغمبر(ص) ثابت می‌کند، به دلالت تضمنی، این مقام را نیز برای او به اثبات می‌رساند.[۱۹۰].

گستره نقش امامان(ع)

شئون نامبرده از عمده‌ترین مناصب پیامبر خاتم(ص) به شمار می‌رود که سایر وظایف را نیز در بر می‌گیرد. اکنون پرسش عمده این است که گستره نقش و منزلت امامان تا کجاست؟ آیا امامان در عصر خاتمیت، همه شئون و وظایف پیامبر خاتم(ص) را عهده‌دار هستند یا پاره ای از شئون آن حضرت را؟ به دیگر سخن، آیا نیابت و خلافت امام از نبی خاتم(ص) نیابت مطلق است و همه شئون او را استخلاف کرده یا نیابت مقید و در برخی از وظایف است؟

رویکرد اهل سنت در نقش امام: اهل سنت همان‌گونه که در شرایط و اوصاف و مراتب امامت، نگاه تحویلی و حداقلی داشته و دارند، به تبع آن، در نقش امام نیز رویکرد تفریط گرایانه را در پیش گرفته‌اند. هر چند که متکلمان مشهور اهل سنت این مسئله را به گونه مستقل مورد بحث قرار نداده‌اند، لکن از خلال بحث‌های آنان درباره علت وجوب نصب امام و سایر مسائل امامت می‌توان به رهیافت آنان در این موضوع دست یافت. «قاضی عبدالجبار معتزلی» که از متکلمان پرآوازه اهل سنت و معتزله است، در باب لزوم و نیاز به امام می‌گوید: «مردم از این جهت به امام نیازمندند که احکام و دستورات شرعی را اجرا کند؛ مانند اقامه حدود و حفظ مرزهای مملکت اسلامی و ساماندهی ارتش و جنگ با دشمنان و استقرار امنیت و.»...

نامبرده بر این باور است که «لازم نیست امام همچون پیامبر(ص) به همه دین عالِم و از همه امت، آگاه‌تر باشد؛ زیرا دین و شریعت را از امام نمی‌آموزیم. امام وظایفی دیگر دارد و حال او مانند حال امیران و حکمرانان است»[۱۹۱]. «عبدالکریم شهرستانی» نیز در این خصوص سخن شگفت‌آوری دارد. او می‌گوید: «مردم در علم، معرفت و هدایت، نیازمند امام نیستند. این سه امر بر خردمندان به نظر ثاقب و فکر صائب آنان حاصل است»[۱۹۲]. سایر[۱۹۳] متکلمان اهل سنت نیز در این باره همین راه را پیموده‌اند و از میان همه شئون یاد شده برای پیامبر(ص) تنها شأن واحدی برای امام قائل شده‌اند و نقش امام را در حد یک حاکم جامعه دینی تقلیل داده‌اند و امور دیگری همچون ولایت، تعلیم و تربیت، هدایت عمومی و مرجعیت فکری و دینی را به کلی از قلمرو امامت خارج انگاشته‌اند.

نقد و بررسی: رویکرد اهل سنت، به دلایل ذیل، تحویلی و تفریط گرایانه است:

  1. به اعتراف خود آنان، امام، نایب و جانشین پیامبر(ص) است و قید خلافت و نیابت را بیشتر آنان در تعریف امامت آورده‌اند. بنابراین به حکم اطلاق نیابت، همه شئون پیامبر(ص) به جز شأنی که دلیل قطعی بر خروج آن هست، برای امام نیز ثابت و انحصار نقش امام در رهبری حکومت، تحویلی و تفریط‌گرایانه است.
  2. آیات قرآن کریم، امام را «ولی»[۱۹۴] و «هدایت‌گر»[۱۹۵] مسلمانان می‌داند و ولایت و اطاعت امام را در طول ولایت و اطاعت خدا و اطاعت و ولایت رسول خدا(ص) می‌نهد. پیامبر گرامی(ص) نیز در حدیث متواتر[۱۹۶]، امام را مرجع فکری و دینی معرفی کرده و او را قرین کتاب خدا قرار داده و هدایت را منحصر در پیروی از کتاب خدا و امام دانسته است و به صراحت اعلام فرموده که هر کسی به آن دو تمسک نجوید و میان کتاب خدا و اهل بیت (امام) جدایی افکند، گمراه و اهل هلاکت است. با وجود این، چگونه می‌توان ادعا کرد که اموری چون معرفت، علم و هدایت، به کلی از قلمرو امامت خارج است؟!
  3. قائلان به اینکه مسلمانان در فراگیری آموزه‌های دین، نیازمند امام نیستند و قرآن و سنت پیامبر(ص) را کافی می‌دانند، اگر در فهم و تفسیر کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) میان علمای امت اختلاف افتد، به چه کسی باید مراجعه کنند و در زمان غیبت، چه می‌کنند؟
  4. نقش امامان نزد اهل سنت، صرفاً به تدبیر امور معیشتی مردم محدود می‌گردد و نقش مبین و مفسر بودن و نقش تربیتی و الگویی امام را انکار می‌کنند. در این نظریه، چنین نیست که امت، امام را برای بیان اسرار معارف و احکام دین و تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی، اسوه و نمونه اعلای علمی و اخلاقی قرار دهد؛ از این رو این رویکرد در تفسیر منزلت و نقش امام در جامعه دینی را می‌توان رویکرد دنیاگرایانه نامید که رسالت امام را صرفاً به امور این جهانی، محدود و محصور می‌کند. به همین دلیل، آن را می‌توان مبتنی بر «مغالطه کنه و وجه» دانست که وجهی از شئون امامت را به جای همه رسالت و هویت آن می‌نهد. نیز می‌توان آن را مبتنی بر خطای تحویلی‌نگری دانست که امامت را به امر نازل‌تر از آن تقلیل می‌دهد[۱۹۷].
  5. امامت با این تفسیر و تصویر، با کمال دین و مسئله خاتمیت ارتباط ندارد؛ چراکه حکومت در جوامع غیر دینی نیز امری لازم و ضروری است و ویژگی خاصی برای دین خاتم نیست و نمی‌توان آن را رکن یا جزء فلسفه خاتمیت قرار داد.

رویکرد شیعه در نقش و منزلت امامان معصوم(ع): گذشت که نقش و منزلت امام با تصویر امامت مرتبط است و امامت در تصویر صحیح آن عبارت است از عنایت و مقام و ولایت فراگیر الهی برای کسی که از سوی خداوند به جانشینی پیامبر(ص) تعیین شده است. امامت همانند نبوت، مقامی الهی و عنایتی ربانی و فراتر از گزینش مردم است. تمام شرایط نبوت و در رأس همه آنها پیراستگی از خطا و گناه و علم گسترده، برای امام نیز شرط است. بنابراین امامت استمرار وظایف نبوت و آموزه‌های علمی و معنوی آن است که همه داده‌های دین، پس از رحلت نبی خاتم(ص) بر محور آن دور می‌زند و جز به وجود امامت، استوار نمی‌ماند. دین و تبیین و تفسیر معارف و احکام آن، بدون فرآیند امامت به تمام و کمال نمی‌رسد و حفظ و اجرا نمی‌گردد. از همین رو تبلیغ و اعلام آن از نگاه قرآن به منزله تبلیغ و اعلام کل دین[۱۹۸] و فرآیند امامت، کمال دین و اتمام نعمت الهی است[۱۹۹]. امامت، نبوت نیست و امام از آن حیث که امام است، نبی نیست؛ هر چند که هر دو شأن عظیم و الهی در پیامبر خاتم(ص) و پاره‌ای از پیامبران دیگر گرد آمده است و نبی خاتم(ص) هم نبی است و هم امام، لکن جنبه نبوت آن جناب، غیر از جنبه امامت اوست و در قرآن مجید نیز میان این دو جنبه؛ تفاوت است. در داستان ابراهیم(ع) با اینکه آن حضرت دارای مقام نبوت بود، سال‌ها پس از آن و پس از امتحانات و آزمون‌های سختی، مقام امامت برای آن حضرت قرار داده شد.

گفتار اول: وجوه اشتراک و افتراق نبوت و امامت: وجه مشترک نبوت و امامت این است که هر دو، مقامی الهی و عنایتی ربانی و فراتر از گزینش مردم هستند و بر مردم، ریاست و ولایت فراگیر دارند و همان‌گونه که نبی، مبین، مفسر، مجری و حافظ دین است، امام نیز همه این شئون را داراست. وجه افتراق نبوت و امامت در مقوم و گوهر نبوت است. مقوم و گوهر نبوت، فرا گرفتن وحی و آوردن شریعت است که این شأن از مختصات نبی و مقوم ثبوت اوست و به اجماع مسلمانان، پس از رحلت پیامبر خاتم(ص) بر هیچ احدی وحی پیامبرانه و شریعت فرود نمی‌آید. بر امامان(ع) نیز وحی نازل نمی‌شود و امام، آورنده شریعت نیست؛ امام مفسر و مبین، حافظ و مجری همان شریعتی است که بر نبی خاتم(ص) نازل شده است. بنابراین رویکرد شیعه در نقش و منزلت امامان معصوم(ع) آن است که با حفظ و رعایت نقطه افتراق و گوهر نبوت که فراگیری وحی و دریافت شریعت است، دیگر شئون و وظایف نبی با امام تفاوتی ندارد و همان‌گونه که نبی از ولایت تکوینی و تشریعی برخوردار بود، امام نیز از هر دو مقام یادشده برخوردار است و در نتیجه به جز مقام فراگیری وحی، همان جایگاه حقیقی و حقوقی پیامبر(ص) را داراست. گفتنی است که آن دسته از شئون و صفات امام که از امور تکوینی است و با جعل تشریعی قابل جعل و ایجاد نیست، نشانگر جایگاه حقیقی او و آن دسته از شئون و صفات امام که با جعل و ایجاد تشریعی قابل جعل است، نشانگر جایگاه حقوقی امام است.

گفتار دوم: مقام ولایت: یکی از مقامات امام، ولایت و اولی بودن در تصرف شئون مسلمانان است؛ چنان که از خود آنان در تدبیر و تصرف امورشان شایسته‌ترند و این مقام از آیه ولایت و حدیث غدیر به روشنی استفاده می‌شود: در آیه ولایت، خدای سبحان فرموده است: «همانا ولی شما خدا و رسول او و کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنان که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند»[۲۰۰]. اثبات ولایت برای امام از این آیه، مبتنی بر دو مقدمه است:

  1. مراد از کسانی که در حال رکوع زکات پرداخته‌اند، امیر مؤمنان(ع) باشد.
  2. «ولی» به معنای اولی بودن در تصرف و تدبیر باشد.

احادیث متواتر و صحیح در دست است که این آیه در شأن امیر مؤمنان(ع) نازل شده است و متکلمان و مفسران شیعه بر این امر اتفاق دارند.

اما درباره مقدمه دوم باید گفت که برای «ولی» معانی بسیاری ذکر شده که همه آنها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

  1. «ولی» لفظ مشترکی است به معنای اولی در تصرف، یاری و نصرت، محبت، سرپرست و...[۲۰۱].
  2. «ولی» مشترک معنوی است و قدر جامع میان همه معانی، سلطه و اولی بودن در تصرف است[۲۰۲].
  3. معنای حقیقی «ولی»، اولی بودن در تدبیر است و به کار بردن آن در معانی دیگر مجاز است[۲۰۳].

از میان این اقوال، قول نخست ضعیف و از اعتبار ساقط است؛ زیرا اشتراک لفظی واژه «ولی» مقتضی وصف‌های متعدد و نیازمند به دلیل است که بدون دلیل روشن، قابل اثبات نیست و به صرف استعمال «ولی» در معانی متعدد، نمی‌توان اذعان داشت که برای هر یک از معانی‌ای که این لفظ در آن به کار رفته، مستقلاً وضع شده است.

گفتار سوم: نقش و منزلت امامان معصوم در احادیث نبوی:

  1. حدیث ثقلین: یکی از احادیث مشهوری که پیامبر(ص) در آن نقش امامان معصوم(ع) را با صراحت بیان کرده و شخصیت حقیقی و حقوقی آن بزرگواران را تبیین کرده، حدیث ثقلین است. این حدیث را از آن رو حدیث ثقلین نامیده‌اند که رسول گرامی(ص) در آن از دو مایه پر ارج، یعنی کتاب و عترت نام برده است. متن این حدیث در منابع معتبر و دسته اول شیعه و اهل سنت به صورت گسترده نقل شده است که در ذیل یادآور می‌شویم: در اصول کافی، بخشی از این حدیث طولانی چنین آمده است: پیامبر(ص) فرمود: سفارش می‌کنم شما را دربارۀ کتاب و اهل بیتم. من از خداوند خواسته‌ام که میان آنها جدایی نیفکند تا آنها را بر سر حوض به من رساند. خدا خواسته ما را اجابت فرمود... چیزی به آنها نیاموزید که آنها از شما داناترند... آنها شما را از دین هدایت بیرون نکنند و هرگز به در گمراهی وارد نسازند...[۲۰۴]. چنان که گذشت، این روایت در منابع معتبر دسته اول روایی، از طریق شیعه و سنی با اسناد معتبر نقل شده است و از جهت کثرت راویان و صحت سند به گونه‌ای است که مجالی برای انکار صدور آن از پیامبر(ص) باقی نمی‌ماند[۲۰۵]. شیخ قوام الدین وشنوه‌ای در تحقیقات مبسوطی، بیش از دویست کتاب از کتب معتبر و مورد اعتماد اهل سنت را گرد آورده و این حدیث را از آنها استخراج کرده است[۲۰۶].
  2. حدیث سفینه: حدیث معروف دیگر درباره نقش و منزلت اهل بیت و امامان معصوم(ع) حدیث سفینه است. این حدیث را هشت نفر از اصحاب رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند و در بسیاری از کتب و جوامع روایی شیعه و اهل سنت آمده است. مرحوم سید هاشم بحرانی یازده روایت از طریق اهل سنت و نه روایت از طریق شیعه در این باره آورده است[۲۰۷]. شیخ محمد انطاکی می‌گوید: همه علمای اسلامی اتفاق نظر دارند که این حدیث از احادیث صحیح و مستفیض و نزدیک به حد تواتر است و تعداد زیادی از حافظان، ائمه حدیث، مورخان و سیره‌نویسان که شمارشان به ۱۰۰ نفر می‌رسد، آن را ذکر کرده و به عنوان حدیث مورد قبول، پذیرفته‌اند[۲۰۸].
  3. حدیث نجوم: حدیث دیگری که به گونه وسیع در منابع اسلامی آمده، حدیث نجوم است. این حدیث را نیز شمار کثیری از اصحاب[۲۰۹] رسول خدا(ص) از آن حضرت نقل کرده‌اند. پیامبر اکرم(ص) در این حدیث صریحاً یا ضمناً بسیاری از مقامات و مناصب امامان معصوم(ع) و جایگاه و شخصیت حقیقی و حقوقی آنان را تبیین فرموده است که به بررسی تفصیلی آنها می‌پردازیم.
  4. شخصیت حقیقی امامان معصوم(ع): پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در جای جای احادیث گذشته، از شخصیت حقیقی امامان معصوم(ع) پرده برداشته و آن را آشکار ساخته است و در مجموع، آنها را در بعد شخصیت حقیقی دارای ویژگی‌های ذیل دانسته است:
    1. عصمت: امامان(ع) در قلمرو هدایت و وظایف خود در برابر خدا و مردم، از خطا و گناه پیراسته‌اند؛ چون در احادیث نامبرده، قرین و همراه با قرآن قرار داده شده‌اند و در قرآن هیچ خطا و باطلی راه ندارد؛ بنابراین آنان نیز از خطا، نسیان و گناه، پیراسته‌اند و هیچ باطلی در هدایت، تبیین معارف و احکام، تربیت فکری و نیز تربیت معنوی آنان راه ندارد.
    2. علم ویژه و گسترده: امامان(ع) داناترین مردم‌اند و به حقیقت قرآن و معارف آن و هرچه در امر هدایت انسان سهیم است، علم ویژه و خطاناپذیر دارند؛ چه اینکه پیامبر اکرم(ص) به صراحت فرمود: «خداوند به من دستور داد تا تمام آنچه را به من آموخته است، به علی بیاموزم، معالم دینتان را از او و اوصیای پس از او بگیرید. چیزی به آنها نیاموزید که آنها از شما داناترند».
    3. برترین مردم در فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی: چون پیغمبر خدا(ص) فقط اهل بیت را قرین و همراه قرآن قرار داده و فرموده است که در هیچ چیزی بر آنان پیشی نگیرید و این به دلالت التزام، می‌رساند که هیچ احدی در میان امت در هیچ فضیلتی بسان اهل بیت(ع) نیست؛ وگرنه دیگران نیز همراه قرآن معرفی می‌شدند.[۲۱۰].

منزلت و جایگاه حقوقی امامان معصوم(ع)

روایات متواتر یاد شده، به خوبی نشان می‌دهد که پیامبر اکرم(ص) امر ولایت را به فرمان خداوند به امامان معصوم(ع) سپرد. مراد از ولایت، چنان که گذشت، اولویت تصرف در امور مسلمانان و ولایت تشریعی است که مراتب و معانی ذیل را در بر دارد: ریاست در حکومت، قضاوت، تصرف در اموال عمومی، حفظ مرزهای اسلامی، مرجعیت در معارف و احکام دین، رفع اختلاف میان علمای امت و تصدی تربیت معنوی و فکری مردم. احادیث متواتر یادشده، همه مناصب و شئون فوق را به صراحت یا به دلالت تضمنی و التزامی، برای امامان معصوم(ع) اثبات می‌کند و از محتوای احادیث به خوبی فهمیده می‌شود که پیغمبر اکرم(ص) به فرمان خداوند، امامان معصوم(ع) را به جهت دارا بودن ویژگی‌های منحصر به آنان، حاکم مسلمانان و مرجع آنها در معارف و احکام دینی و رافع اختلاف میان علمای امت قرار داده و گفتار و رفتار آنان را در همه امور یادشده، سند و حجت شرعی دانسته است.

ریاست در حکومت: ریاست در امر زعامت و حکومت مسلمانان، از مناصب رسمی امامان معصوم(ع) است که این مقام نیز به جایگاه حقوقی آن بزرگواران باز می‌گردد؛ یعنی رسول گرامی اسلام(ص) به امر خداوند، امامان(ع) را رئیس و حاکم جامعه اسلامی قرار داده و این مقام را به سبب خصوصیت و شایستگی‌ای که در آنان وجود دارد، به ایشان سپرده است.

قضاوت: قضاوت، تصرف در امور اقتصادی و حفظ مرزهای اسلامی، هر سه از متفرعات ریاست در حکومت و از مناصب و شئون حاکم و زعیم اسلامی است. نقش داوری مبتنی بر داد و عدل در نظم عمومی جامعه، به‌ویژه در جامعه صالح که انبیا و امامان درصدد تشکیل آن بودند، بر هیچ کس پوشیده نیست؛ از این رو داوری و رفع منازعات مردم، از موضوعاتی است که کتب آسمانی و پیامبران الهی درباره آن اهتمام خاصی داشته‌اند و آن را مقام الهی و از شئون پیامبران می‌دانند[۲۱۱]. این شأن در زمان حیات رسول گرامی اسلام(ص) از شئون آن حضرت بود و پس از رحلت آن جناب، شأن داوری و رفع منازعه به امامان معصوم(ع) سپرده شد؛ زیرا صریح سخن پیامبر اکرم(ص) در حدیث ثقلین این است که «بر اهل بیت پیشی نگیرید» و اطلاق گفتار پیامبر(ص) داوری را نیز شامل است.

اجرا و حفظ شریعت: همان‌گونه که عنایت الهی اقتضا دارد که قانون و کتاب مقدسی را برای تنظیم امور انسان‌ها و تأمین سعادت آنان به نیکوترین وجه فرو فرستد، اقتضای ضرورت لطف و عنایت حق آن است که مجری امین و صالحی را نیز که آگاه به مضامین کتاب و حقایق و رموز آن است، مبعوث کند تا احکام قانون الهی را به نیکوترین وجه اجرا کرده، ناظر بر تبیین و تفسیر و حفظ و نگهداری آن از تحریف و تأویل باشد. بنابراین در کنار قرآن که متضمن معارف، مفاهیم و حقایق ژرف علمی و اسرار دقیق است، وجود انسان‌های کامل ربانی و آگاه به اسرار و علوم الهی، لازم و ضروری است تا قرآن را از تحریفات منحرفان و تفسیرهای گمراهان پاسداری کنند. سرّ تأکید نبی اکرم(ص) در حدیث ثقلین بر معیت قرآن و اهل بیت(ع) نیز همین است که قرآن مصدر تشریع خداوند برای همه قوانین و احکام الهی است و امامان معصوم(ع) مجریان صالح و امین امت برای تطبیق این قوانین و احکام.

مرجعیت فکری و دینی امامان معصوم(ع): مرجعیت دینی و فکری امامان به این معناست که خداوند آنان را به مقتضای دارا بودن مقام عصمت و علم ویژه و احاطه داشتن بر معارف و احکام دین، شارح، مبین و مفسر احکام و معارف دین قرار داده است. در این شأن همانند شئون دیگر، میان جایگاه حقیقی و حقوقی، ارتباطی نزدیک است، اما در عین حال، جایگاه حقیقی و حقوقی، کاملاً منفک و متمایز از یکدیگر است؛ زیرا آنچه به شخصیت حقیقی امام باز می‌گردد، همان علم ویژه عصمت و کارشناس بودن اوست که در واقع کارشناس حقیقی دین است؛ به گونه ای که هر پرسشی از او شود، بی‌درنگ بدان پاسخ گوید و در جواب هیچ پرسشی باز نمی‌ماند.

مقام آموزگاری تربیت معنوی و فکری: یکی از مقام‌های رسمی امامان معصوم(ع) مقام آموزگاری آنهاست. خداوند امامان معصوم(ع) را معلم و آموزگار سترگ امت اسلامی قرار داده و امر تربیت فکری، معنوی و دینی امت را به آنان سپرده است. این مقام از متفرعات مرجعیت فکری و دینی است و همان ادله‌ای که مرجعیت فکری و دینی و ریاست عامه امام را اثبات می‌کند، با دلالت تضمنی، این مقام را نیز برای امام معصوم(ع) به اثبات می‌رساند.[۲۱۲].

ارتباط امامت و خاتمیت

چالش فقدان نبی در عصر خاتمیت پرسش‌هایی نوین را پیش پای دین‌داران و عالمان نواندیش و روشنفکران مسلمان نهاده و به‌ویژه در چند دهه اخیر، آنان را در خصوص مسئله به واکاوی‌های تازه‌ای را داشته است که حاصل آن ارائه تحقیقات و رهیافت‌های موجود در این مبحث است که هر کدام عواملی را برای خاتمیت ذکر کرده‌اند. عواملی همچون رشد و بلوغ عقلی بشر، کمال دین خاتم و.... افزون بر عوامل یادشده، عامل مهم دیگری را می‌توان افزود که همان فرآیند امامت در دین خاتم است. دقت در تصویر امامت، شرایط و اوصاف امام و نقش و منزلت آنان در عصر خاتمیت، به خوبی نشان می‌دهد که فرآیند امامت در اسلام یکی از مهم‌ترین عوامل خاتمیت است؛ زیرا امامت مانند نبوت، مقامی الهی است و امامان نیز مثل پیغمبر(ص) برگزیده خدا و از خطا و معصیت، پیراسته‌اند. آنان از معنای مکتوم آیات قرآن آگاه و بر ظاهر و باطن شریعت نبی خاتم(ص) احاطه علمی دارند؛ مفسر و مبین غموض معارف دینی و شارح و تفصیل دهنده احکام آن هستند. حافظ دین از بدعت و تحریف بدعت‌گذاران و تحریف‌گران‌اند. مجری صالح و امین شریعت‌اند و فهم و تفسیر آنان از دین، فهمی ویژه و خطاناپذیر است و فهم و تفسیر متفکران و مجتهدان، هرگز با فهم آنان همسان نیست.

آنان حجت خدا بر خلق‌اند و مشروعیت و حقانیت هر چیزی بر محور وجود آنان می‌چرخد و از ولایت تشریعی و تکوینی برخوردارند. با ولایت تکوینی و الهامات قدسی‌ای که به آنها می‌شود، ارتباط زمینیان با عالم برین حفظ می‌شود و این گونه ارتباط بر اثر ختم نبوت قطع نشده و باب آن مسدود نگشته است. از سوی دیگر، با ولایت تشریعی و مقام مرجعیت فکری و دینی خود که پیامبر خاتم(ص) به آنان سپرده است، دین را از بدعت و تحریف حفظ کرده، معارف و احکام آن را با تفسیر معصومانه، بسط و تفصیل می‌دهند. در واقع شیعیان دوره حضور امامان معصوم(ع) را دوره تفسیر معصومانه می‌دانند که آنان با فهم ویژه خود، متن تثبیت شده قرآن را تفسیر و معارف و احکام آن را به دور از هر خطا و اشتباهی، به طالبان و تشنگان آن ارائه می‌دهند. امامان در این عصر، همان رسالت هدایت و نقش پیامبر اسلام را دارند که مردم از فیض وجود و حضور آنان بهره می‌برند و از طریق آنان به معارف و احکام واقعی دین خاتم و حقیقت شریعت محمدی(ص) دسترسی دارند؛ آن گونه که در زمان خود نبی(ص) و حضور آن حضرت به حقیقت و واقع اسلام دسترسی داشتند و با حضور امامان معصوم(ع) و نیابت آنان از شئون و وظایف پیامبر(ص) و وجود متن تثبیت شده وحیانی قرآن، دیگر نیازی به بعثت پیامبر و شریعت جدیدی نیست. در واقع پس از ختم نبوت، دوران ولایت امامان که به تعبیری «این ولایت باطنی نبوت جاوید است»[۲۱۳] فرا می‌رسد.

حال پرسش عمده این است که شریعت خاتم به انضمام امامت تام و کامل است یا بدون آن؟ پاسخ این پرسش از دقت و تأمل در دو آیه قرآن به خوبی فهمیده می‌شود:

  1. «ای پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان! و اگر به مردم نرسانی، رسالت او را انجام نداده‌ای»[۲۱۴].
  2. «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم»[۲۱۵].

مفسران شیعه اجماع دارند که شأن نزول این دو آیه مسئله امامت است؛ به روشنی تمام که ترابط امامت و کمال دین در آن پیداست؛ زیرا از نگاه این آیات، دین خاتم بدون تبلیغ و رساندن امامت، دینی کامل و مرضای الهی نیست و آنگاه به کمال و تمام می‌رسد که مسئله امامت و مرجعیت فکری و دینی مسلمانان پس از پیامبر(ص) به آنان تبلیغ و معرفی گردد و پس از آنکه این امر توسط پیامبر(ص) انجام گرفت و آن حضرت در روز هجده ذی‌حجه سال حجةالوداع در غدیر خم، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) را پیشوا و امام و ولی مسلمانان معرفی کرد، آنگاه فرشته وحی، آیه کمال دین را بر قلب آن حضرت فرود آورد و اعلام کرد که اکنون آن رسالت عظیم انجام شد و دین شما کامل و نعمت الهی بر شما تمام گشت و اسلام به عنوان دین جاودان شما پذیرفته شد. بنابراین دین خاتم بدون امامت، کامل و خاتم نیست و آنچه سبب کمال و ختم آن می‌گردد، امامت است. فرآیند امامت با ویژگی‌های نامبرده از مختصات دینی پیامبر خاتم(ص) است و در هیچ یک از ادیان آسمانی پیشین وجود نداشته است.[۲۱۶].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. معجم مقائیس اللغه ج۲ ص۲۴۵.
  2. ابن فارس، المقاییس، ماده خ، ت، م.
  3. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۲ ص۴۶۳.
  4. برای نمونه نگاه کنید به علامه حلی، واجب‌الاعتقاد، ۱۳۷۴ش، ص۵۲؛ سبحانی، «خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم»، ص۵۹؛ مصباح، راهنماشناسی، ۱۳۷۶ش، ص۱۷۷.
  5. مراد از ضروری دین آن دسته از احکام و عقایدی هستند که برای همه مسلمانان کاملا واضح و بدیهی است که جزء اسلام هستند و انکار آن موجب خروج از دین می‌شود. انکار خاتمیت، مستلزم تکذیب پیامبر(ص) و یکی از عوامل ارتداد است. وجوب نماز، روزه، حج و زکات و... از این جمله‌اند.
  6. به عنوان نمونه: شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ج۱۰، ص۳۸؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱ ص۸.
  7. برخی از دانشمندان غرب، مفهوم وحی را توسعه داده و آن را همان ارتباطات معنوی بشر یا "تجربه دینی" دانسته‌اند. به تعبیری تجربۀ دینی به معنای احساس وابستگی انسان‌ها به موجودی متعالی و فرا بشری است و‌ هر‌‌گو‌‌‌نه توجه خاص به عالم بالا و معنویت، مشاهده و ارتباط با عالم غیب و ماورا و احساس حضور قلب و بریدن از دنیای مادی را برای انسان‌‌ها شامل می‌‌شود. تجر‌‌بۀ دینی، درک حقایق فراتر از جهان مادی و رسیدن به شهود حقایق عالم با چشم باطنی است.
  8. رضانژاد، عزالدين، «خاتمیت، نفی بابیت»، ص۳۹۷.
  9. عباسی، ولی الله، «خاتمیت از دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری»، ص۹.
  10. عبارت است از دلالت لفظ بر بخشی از معنای موضوعله خود؛ به بیان دیگر، دلالت لفظ بر جزء معنای خود را دلالت تضمنی می‌‌نامند.
  11. دلالت التزامی، از اقسام دلالت لفظی و مقابل دلالت مطابقی و تضمنی بوده و عبارت است از دلالت لفظ بر چیزی که خارج از معنای موضوع له آن قرار دارد، ولی در ذهن با آن ملازم است.
  12. «محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است».
  13. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ۱۰۶-۱۰۸.
  14. مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص۱۷؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ذیل آیه ۴۰ سوره احزاب.
  15. «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  16. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  17. «بزرگوار است آن (خداوند) كه فرقان را بر بنده خويش فرو فرستاد تا جهانيان را بيم ‏دهنده باشد»؛ سوره فرقان، آیه۱.
  18. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  19. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷۹.
  20. «و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش! و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۴ ـ ۱۱۵.
  21. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص۲۲۴-۲۲۶.
  22. «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»، وسايل الشيعه، ج۱، ص۱۵.
  23. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
  24. «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدى و لا سنّةَ بَعد سنّتى» وسائل الشیعة، طبع اسلامیه، ج۱۸، ص۵۵۵/ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶۳.
  25. «الی ان بعث الله محمدا رسول الله و آله لانجاز عدته و تمام نبوته» نهج البلاغه خطبه ۱.
  26. «لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء» ثقةالاسلام کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۹.
  27. تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۳۸۱.
  28. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، خاتمیت، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۵۲۹ ـ ۵۳۸.
  29. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۳۳۴.
  30. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۱۰-۱۱۱.
  31. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  32. مصباح یزدی، محمد تقی، راهنماشناسی، ص۱۸۴-۱۸۵.
  33. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، ص۲۲ و ۲۳.
  34. به عنوان نمونه: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ سوره انعام، آیه ۹۰ و تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ سوره نحل آیه ۸۹.
  35. مصباح یزدی، محمد تقی، راهنماشناسی، ص۱۸۵-۱۸۶.
  36. طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۰.
  37. مطهری، مرتضی، خاتمیت، ج۲، ص۱۸۴ـ ۱۸۶، ج۳، ص۱۵۶ـ۱۵۷، ۱۹۵ـ۱۹۶؛سبحانی، جعفر، الخاتمیة، ص۴۷ـ۴۹.
  38. مطهری، مرتضی، اسلام و نیازهای زمان، ص۳۶۷.
  39. به عنوان نمونه ببینید: از امام صادق(ع) سوال شد، کسی که در وجود خدا و نبوت رسول اکرم(ص) شک کند آیا کافر است؟ حضرت فرمود: «انّما یَکفُر إذا جَحَد»،(در صورتی که انکار کند کافر شده است) نراقی، جامع السعادات ۱۲۳؛ کلینی، اصول کافی و در حدیثی دیگر فرمود: «لو انّ العِبادَ اذا جَهَلوُا و توفّقُوا وَ لَم یَجحَدُوا لَم یَکفُروا»؛ هر گاه بندگان [چیزي را] ندانند، توقف کنند [خود سرانه چیزي نگویند] و اقدام به انکار نکنند، هرگز کافر نمی‌شوند، کلینی، اصول کافی، ج۶، ص۳۸۸.
  40. مراد از ضروری دین آن دسته از احکام و عقایدی هستند که برای همه مسلمانان کاملا واضح و بدیهی است که جزء اسلام هستند و انکار آن موجب خروج از دین می‌شود. انکار خاتمیت، مستلزم تکذیب پیامبر(ص) و یکی از عوامل ارتداد است. وجوب نماز، روزه، حج و زکات و... از این جمله‌اند.
  41. غامدی، احمد بن سعد، عقيدة ختم النبوة بالنبوة المحمدية، صبه نقل از البدایة ۶/۳۳۶.
  42. غامدی، احمد بن سعد، عقيدة ختم النبوة بالنبوة المحمدية، ص۱۷۹-۱۸۰.
  43. علامه حلی، کشف المراد ص۳۵۹.
  44. عبد القادر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۱و۱۶۲.
  45. لطیفی، رحیم، خاتمیت امامت و مهدویت، ص۹۰.
  46. لطیفی، رحیم، خاتمیت امامت و مهدویت، ص۹۱.
  47. فرمانیان، مهدی، قادیانیه ص۱.
  48. مصباح، محمد تقی، راهنماشناسی، ص۱۸۱ـ۱۸۲.
  49. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ذیل آیه/مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ص۳۳۸.
  50. مریم: ۹۷؛ قصص: ۴۶؛ سجده: ۳؛ یس: ۶.
  51. سبحانی، محمد تقی، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸.
  52. محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸.
  53. يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي.
  54. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ذیل آیه۳۵ سوره اعراف.
  55. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ص۵۴۵.
  56. لطیفی، رحیم، خاتمیت امامت و مهدویت، ص۲۲۴.
  57. لطیفی، رحیم، خاتمیت امامت و مهدویت، ص۲۲۴؛ مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص۵۲-۵۳.
  58. مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۸.
  59. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۰۷.
  60. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  61. طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۱۶۰.
  62. علامه حلی، واجب الاعتقاد، ص۵۳.
  63. مکارم شیرازی، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، ص۲۱۵.
  64. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  65. طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۳۲۵.
  66. طباطبایی، الشیعة فی الاسلام، ص۱۴۰.
  67. مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۲۳۵.
  68. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  69. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص۴۰۰.
  70. جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۲۳۶.
  71. محمودی، حسن علی، مقاله «شیعه و خاتمیت»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص۵۳.
  72. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵ و ۳۵۵.
  73. «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  74. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  75. «و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  76. بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲.
  77. وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا «و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  78. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  79. صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ص۱۳.
  80. محمودی، حسن علی، مقاله «شیعه و خاتمیت»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص۷۱.
  81. پیامبران الهی به دو گروه عمده تقسیم می‌شوند: الف) پیامبران تشریعی که از جانب خداوند شریعت خاصی را به بشر عرضه داشتند. ب) پیامبران تبلیغی که وظیفه ترویج همان شریعتی را که از سوی پیامبر تشریعی آورده شده است، به عهده داشتند.
  82. محمد تقی مصباح یزدی، انسان، راه و راهنما‌شناسی، ج۱، ص۱۹۵.
  83. بهاءالدین خرمشاهی و دیگران، دائرة المعارف تشیع، ج۷، ص۶.
  84. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۵۶۶.
  85. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۵.
  86. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۱۱۰.
  87. مرتضی مطهری، خاتمیت، ص۵۸-۵۷.
  88. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص۴۳۶.
  89. ملاهادی سبزواری، شرح الأسماء، ص۵۴۸-۵۴۷.
  90. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۵.
  91. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۱۳؛ الالهیات، ج۲، ص۴۶٣؛ جعفر سبحانی، اضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، ص۵٣۴؛ محمدتقی مصباح یزدی، اصول عقاید (۲)، ص٣۶۵؛ همو، معارف قرآن، ج۵، ص۱۷۷؛ همو، آموزش عقاید، ج۲، ص۱۵۸؛ مرتضی مطهری، شش مقاله، ص۷۵ (مقاله ختم نبوت)؛ همو، خاتمیت، ص۱۲ - ۱۳؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج١۶، ص۳۲۵؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۸ (سیره انبیاء)، ص۱۲ – ۱۳؛ و تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص۱۰۸.
  92. ناگفته نماند کلمه رسول گاهی در معنایی اخص از معنای یادشده به کار می‌رود که در فصل آینده درباره آن توضیح داده خواهد شد.
  93. ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص٣۶۵ - ٣۶۷.
  94. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۴.
  95. ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص۵۴.
  96. آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  97. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣٣۵ - ۳۳۶ و ص٣۵٩ - ٣۶٠.
  98. ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص۶۴.
  99. ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص٣۶.
  100. وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰.
  101. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است» سوره مائده، آیه ۴۸.
  102. المیزان، ج۵، ص٣۴٩.
  103. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۶.
  104. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  105. المیزان، ج۱۷، ص۳۹۸.
  106. الالهیات، ج۲، ص۴۶٩ - ۴٧٠.
  107. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۸.
  108. الالهیات، ج۲، ص۲۲۲ - ۲۲۳؛ مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۱۷۹.
  109. الالهیات، ج۲، ص۲۲۲ - ۲۲۳.
  110. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۹.
  111. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۴٨٢، ذیل ماده «ذر»، به نقل از: شش مقاله، ص۸۲.
  112. «از شب می‌کاهد و به روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و به شب می‌افزاید و او به اندیشه‌ها داناست» سوره حدید، آیه ۶.
  113. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۴٨٢، به نقل از: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۹۱.
  114. شش مقاله، (ختم نبوت)، ص۸۲ - ۸۹.
  115. برای مطالعه در زمینه اوضاع اجتماعی قوم بنی‌اسرائیل در عصر ظهور دین یهود و مسیح، ر.ک: جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، ص۴٩٠ - ۴٩١ و ص۵۴۹ – ۵۵۱.
  116. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  117. ر.ک: شش مقاله، ص۸۵ - ۸۸.
  118. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج١، ص٣۶۵ - ٣۶۶؛ خاتمیت، ص۷۲ - ۷۳.
  119. «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
  120. ر.ک: المیزان، ج۷، ص۳۲۹؛ شش مقاله، ص٩٣ - ٩۴.
  121. ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴٧٧؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١۴٢؛ شش مقاله، ص٩۴.
  122. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص١٩۴؛ همو، ولایت فقیه، ص۶٣. شایان ذکر است آیت‌الله جوادی آملی، جامع بودن دین اسلام را به معنای گسترده‌تر از آنچه در متن آورده شده، تفسیر می‌کنند. ر.ک: شریعت در آینه معرفت، ص١۶٣.
  123. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۹.
  124. برای نمونه ر.ک: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱؛ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ «گفتند: از پروردگارت به خاطر ما بخواه تا چگونگی آن را برای ما روشن کند. گفت:» سوره بقره، آیه ۶۸؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا «و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید و اگر با خوشدلی چیزی از آن را به شما بخشیدند نوش و گوارا بخورید» سوره نساء، آیه ۴؛ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸؛ فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم می‌ورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳؛ هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵؛ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌پرستم ولی خداوندی را می‌پرستم که جان شما را می‌ستاند و فرمان یافته‌ام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴؛ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که لرزه رستخیز چیزی سترگ است» سوره حج، آیه ۱؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفه‌ای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپاره‌ای به اندام یا بی‌اندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدان‌ها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار می‌داریم سپس شما را که کودکی شده‌اید بیرون می‌آوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را می‌گیرند و برخی دیگر را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون می‌بینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا می‌جنبد و برمی‌آید و هر گونه گیاه شادابی می‌رویاند» سوره حج، آیه ۵؛ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ «ای مردم! مثلی زده شده است بدان گوش فرا دارید: بی‌گمان کسانی را که به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند هر چند برای آن فراهم آیند و اگر مگس چیزی از آنان در رباید نمی‌توانند از او باز گیرند، خواهان و خواسته، (هر دو) ناتوانند!» سوره حج، آیه ۷۳؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «ای مردم! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید؛ آیا آفریننده‌ای جز خداوند هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد؟ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوید؟» سوره فاطر، آیه ۳؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ «ای مردم! بی‌گمان وعده خداوند راستین است بنابراین زندگانی این جهان شما را نفریبد و (زنهار!) آن فریبکار شما را به (آمرزش) خداوند فریفته نگرداند» سوره فاطر، آیه ۵؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
  125. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣۴١؛ الالهیات، ج۲، ص۴۵٣؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۶ - ۴٧؛ آیت‌الله مصباح یزدی این امر را قرینه‌ای می‌داند بر اختصاص دعوت دیگر پیامبران به قوم و گروه خاصی. در این مورد که آیا دعوت و رسالت دیگر پیامبران هم جهانی بوده است یا نه، بین بزرگان اتفاق نظر دیده نمی‌شود. ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص٢۵٩ - ٢۶۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۷۳ - ۱۰۱؛ معارف قرآن، ج۵، ص۴۰ - ۴۶.
  126. به عنوان مثال در دعوت نوح(ع): قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «گفت: ای قوم من! من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم،» سوره نوح، آیه ۲؛ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳؛ در دعوت ابراهیم(ع): فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸؛ در دعوت موسی(ع): وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴؛ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۱؛ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴؛ در دعوت صالح(ع): وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانه‌ای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی» سوره اعراف، آیه ۷۳؛ در دعوت هود(ع): وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵؛ در دعوت شعیب(ع): وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵؛ وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و به سوی (مردم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم) که گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید و در این (سر) زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره عنکبوت، آیه ۳۶ و....
  127. اصول عقاید (۲)، ص٣۴١.
  128. «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  129. «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  130. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  131. «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  132. «رهنمودی برای مردم» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  133. «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  134. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  135. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣۴ - ٣۴٠؛ الالهیات، ج۲، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص١۶ (برخی موارد)؛ تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۸ (سیره انبیاء)، ص۱۳۹ (برخی موارد).
  136. «در آن نشانه‌هایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
  137. ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۵٣؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۷ - ۴۸.
  138. ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۵۵، به نقل از: الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴١.
  139. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص۳۳۹.
  140. ر.ک: قرآن در اسلام، ص١۶.
  141. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۱۳.
  142. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۵۴ - ۵۵.
  143. ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۷۸ - ۱۷۹ و ۱۹۳؛ قرآن در اسلام، ص۷ - ۸؛ عبدالله جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص٧۴؛ مرتضی مطهری، فطرت، ص٢۴٢ - ٢۴۴.
  144. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  145. ر.ک: المیزان، ج١۶، ص۱۷۸.
  146. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  147. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
  148. ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۸۹ - ۱۹۳؛ قرآن در اسلام، ص۴ - ٩.
  149. ر.ک: المیزان، ج١۶، ص۱۹۳؛ فطرت در قرآن، ص۲۱۱.
  150. «ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم» سوره مائده، آیه ۴۸.
  151. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  152. ر.ک: المیزان، ج۸، ص۲۹۹؛ فطرت در قرآن، ص١۴۶ و ١٨١؛ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص۱۰۹ - ۱۱۲.
  153. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۹، پاورقی شماره ۱.
  154. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۱۵.
  155. اصول عقاید (۲)، ص۳۷۵.
  156. ر.ک: وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ * يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ *... * إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد * ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار *... * آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۲-۴۳ و ۴۵.
  157. در قرآن کریم بر هر گونه القای معنا به نحو پوشیده و پنهان «وحی» اطلاق شده است. هر چند در کاربرد رایج آن بین مسلمانان و متکلمان، این لفظ تنها درباره سخن گفتن خدا با پیامبرانش استعمال شده است؛ برای مثال ر.ک: المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
  158. وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  159. الالهیات، ج۲، ص۴٩٠، به نقل از: صحیح بخاری، ج۲، ص١۴٩.
  160. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.
  161. مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: عبدالله جوادی آملی، شناخت‌شناسی در قرآن، ص۴۴٠.
  162. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.
  163. ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص١٧۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۰.
  164. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  165. «آیا در گستره آسمان‌ها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریسته‌اند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
  166. از حضرت عیسی(ع) روایت شده است: «لن يلج ملكوت السموات من لم يولد مرتين». ر.ک: محقق داماد، اثنی عشر رسالة، ج۸، ص۹۲.
  167. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  168. ر.ک: محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۸، ص۴٨ - ۵٠.
  169. ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج۲، ص١٢۵.
  170. «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ»؛ نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، خطبه ۲۲۰.
  171. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد؛ از روزی می‌هراسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیرورو می‌شوند» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  172. «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ... وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَكَأَنَّهُمْ قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الآْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
  173. سفینة البحار، ج۱، ص۴٠٨، ذیل ماده «خلص»، به نقل از ابن فهد حلی، عدة الداعی.
  174. سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص١٢۴.
  175. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۳۹.
  176. مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۳۴ - ۲۳۵؛ شش مقاله، ص۹۷ - ۹۹ (مقاله ختم نبوت)؛ مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۳۰۱ - ۳۰۳.
  177. مفاهیم القرآن، ج۳، ص٢۴٠، به نقل از ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ص۱۲؛ شش مقاله، ص۹۸.
  178. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  179. ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۷ (سیره انبیاء)، ص۲۲۹ - ۲۳۰؛ سید محمدحسین طباطبایی، بررسی‌های اسلامی، ص٢۴٢ - ٢۴۴؛ مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۱۷۵.
  180. ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۷، ص۲۳۰.
  181. ر.ک: دین‌شناسی، ص٢۴٣ و ٢۴٧ و ٢۴٩؛ بررسی‌های اسلامی، ص٢۴٣.
  182. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۱۹.
  183. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۶۹.
  184. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  185. فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  186. خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  187. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ «و هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیامش را) برای آنان به روشنی بیان کند» سوره ابراهیم، آیه ۴.
  188. وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  189. وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  190. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۷۰.
  191. قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲، ص۲۱۰-۲۱۱.
  192. عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص۴۷۸.
  193. سیف الدین آمدی، الابکار فی اصول الافکار، ج۵، ص۱۲۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶.
  194. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵؛ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید»، سوره نساء، آیه ۵۹؛ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  195. سیف الدین آمدی، الابکار فی اصول الافکار، ج۵، ص۱۲۳.
  196. حدیث ثقلین، حدیثی متواتر است که در آینده تفصیلاً درباره آن بحث می‌شود.
  197. از یادداشت‌های دکتر احد فرامرز قراملکی در امامت‌پژوهی، ص۶۷.
  198. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای» سوره مائده، آیه ۶۷.
  199. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳
  200. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  201. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص٢٧.
  202. محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۷۴۰.
  203. شیخ طوسی، الرسائل العشر، رسالة المفصح فی امامة الحسین، ص۱۲۹؛ سید عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، ص۱۵۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳ و ۴، ص۳۲۳؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۳، ص۳۰۱.
  204. «أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ و أَهْلِ بَيْتِي‌؛ فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ- عَزَّ و جَلَّ- أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَأَعْطَانِي ذلِكَ؛ و قَالَ: لَاتُعَلِّمُوهُمْ؛ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ، و قَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى، و لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ»؛ (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۴۱). شبیه همین مضمون در ج۴، ص۴۰۰ نیز آمده است.
  205. عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، ص۲۲.
  206. شیخ قوام الدین وشنوه‌ای، حدیث الثقلین. نیز ر.ک: نجم الدین الشریف العسکری، حدیث الثقلین و حدیث السفینه.
  207. سید هاشم بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ج۳، ص۱۳-۲۴.
  208. شیخ محمد انطاکی، لماذا اخترت مذهب اهل البیت، ص۱۶۶.
  209. این حدیث را امیرالمؤمنین(ع)، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و... از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند و در منابع معتبری چون: ابراهیم بن محمد جوینی، فرائد السمطین، ج۲، ص۲۵۲؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۷۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص۲۳۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۵، ص۹۳ و... آمده است.
  210. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۷۲-۱۹۵.
  211. إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  212. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۹۶-۲۲۲.
  213. هانری کربن، تاریخ فلسفه، ص۶۴.
  214. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  215. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  216. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۲۳.