علم معصوم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

علم معصوم یکی از مهم‌ترین خصوصیات اوست. مهم‌ترین وظیفه معصوم، هدایت مردم به سوی خداست و این، بدون علم الهی دست‌یافتنی نیست. علم معصوم از برخی راه‌ها به دست می‌آید مانند: قرآن؛ علم نبوی؛ محدَّث بودن و.... از دلایل علم داشتن معصوم، حافظ شریعت بودن و سیره عقلاست.

مقدمه

یکی از مهم‌ترین خصوصیات معصوم، علم خاصّ اوست. امام به همه نیازهای امّت در همه زمینه‌ها آگاه است و آنچه را که باعث نیک‌بختی انسان‌ها در دو جهان است می‌داند. علم امام به کلّیه حقایق در زمینه‌های گوناگون معارف اسلامی و در بالاترین درجات از بینش اسلامی و فهم حقایق قرآنی ناشی از جامعیت اوست؛ زیرا شخصیّت امام امتداد شخصیّت پیامبر (ص) است و این ویژگی از الطاف خاصّ الهی است که به کامل‌ترین بندگان ارزانی می‌شود. امام از آنجا که به حقیقت، باطن و ملکوت اشیا رسیده و در متن صراط مستقیم دین قرار دارد، علمش لدنی و یقینی و شهودی است، نه حصولی و اجتهادی و تصوّر راه‌یابی جهل و اشتباه نسبت به معارف اسلامی در وی غیر قابل توجیه است. در طول قرن‌ها (حدود ۲۵۰ سال) دوران امامت شیعه ـ بدون دوران غیبت ـ هیچ‌گاه کسی نشنیده و احدی ادّعا نکرده است که امامی در پرسش از معارف بگوید: نمی‌دانم یا مردّد باشد یا اشتباه کند. در این مدّت به تمام شبهات و افکار کفرآمیز و پرسش‌های فراوان علمی با موضعی قاطع و استوار پاسخ دادند و احکام شرع را تشریح و تبیین نمودند[۱].

لزوم علم داشتن معصوم

مهم‌ترین وظیفه معصوم، هدایت مردم به سوی خداست و این مهم بدون علم الهی دست‌یافتنی نیست؛ از این‌رو، امام باید به ویژگی علم مجهّز باشد تا بتواند مردم را به سعادت و کمال رهنمون شود. از سویی، کسی می‌تواند امام و عهده‌دار رهبری انسان‌ها شود که هم نیاز حقیقی مخاطبان و ظرفیت آنها را بشناسد و هم بتواند نیازهای علمی و معنوی افراد و اقشار گوناگون را برآورده کند[۲].

امام باقر (ع) در تفهیم لزوم علم برای رهبر و امام جامعه علاوه بر تأکید به آگاهی امام، جهل به برخی از امور را با شأن امام منافی می‌داند و می‌فرماید: "نه به خدا عالم هرگز جاهل نباشد (یعنی عالمی‌که خدا اطاعتش را بر مردم واجب کرده و از همان امام است) ممکن نیست چیزی را بداند و چیزی را نداند (او همه چیز می‌داند) سپس فرمود: خدا والاتر از آن است که فرمانبری از بنده‌ای را واجب کند که علم آسمان و زمینش را از او نهان داشته است و باز فرمود: آن را از او نهان نکند"[۳].[۴]

منابع علم معصوم

شیعه معتقد است علم امامان همچون علم پیامبران، از راه‌های عادی حاصل نمی‌گردد بلکه از طُرق ویژه و اختصاصی صورت می‌گیرد. به تعبیر دیگر، علم آنان از نوع علم حضوری است نه علم حصولی. شیخ محمد رضا مظفر در این باره می‌نویسد: "اما علم او، پس او به دست می‌آورد دانش‌ها و احکام الهی و دیگر معلومات را از طریق پیامبر (ص) یا امام قبل از خود و هرگاه با چیز جدید مواجه شود، ناگزیر علم آن را از طریق الهام به وسیله قوۀ حدسیّه‌ای که خداوند در او به ودیعت نهاده کسب می‌کند و نیازمند برهان‌های عقلی یا آموزش معلمان نیست"[۵].

دانش و علم امام از راه‌های ذیل تحصیل می‌شود:

  1. قرآن: آیات و روایات فراوانی بر استنباط احکام و معارف الهی توسط امامان (ع) از قرآن دلالت دارند و امام به فضل الهی از محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، اسباب نزول آیات و... آگاه است. روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارند که مصداق وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۶] ائمه اطهار (ع) هستند.
  2. علم نبوی: در حدیث آمده: پیامبر (ص) هزار باب علم را به علی (ع) آموخت که از هر بابی، هزار باب دیگر گشوده شد و همینطور حضرت علی (ع) این را به امام بعدی منتقل کرد تا یکی پس از دیگری به امام حجت (ع) رسید. استفاده از صحیفه‌ها و کتاب‌هایی که از پیغمبر اکرم (ص) به صورت ارث به دستشان رسیده است. در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)، افکار مسلمانان آماده تعلم و یاد گرفتن احکام و قوانین دین و معارف اسلام نبود، زیرا گرفتاری‌های پی‌درپی از یک طرف و عدم استعداد و قابلیت از طرف دیگر، غفلت مردم از سوی دیگر، اینها و مانند اینها عواملی بود که به پیغمبر اکرم (ص) اجازه نمی‌داد احکام و قوانین جامع و مفصّل اسلام را به مسلمانان تعلیم نماید. اما رسول خدا (ص) می‌دانست مسلمانان بعد از رحلت ایشان، از خواب غفلت بیدار می‌شوند و احساس می‌کنند که به قوانین و دستورهای اسلام نیازمندند ولی به پیغمبر دسترسی ندارند. بدین منظور، به اذن الهی تمام علوم و معارف خویش را به حضرت علی (ع) منتقل کردند و ایشان نیز آنها را در کتاب‌هایی به نام‌های جفر و جامعه نوشتند. آن کتاب‌ها به طور ارث به ائمه اطهار (ع) انتقال یافت که همواره در محضر اصحاب خویش به آن اشاره می‌کردند[۷].
  3. کتاب یا جامعه امام علی (ع) که به املای پیامبر (ص) نگاشت.
  4. منبع جفر: جفر به معنای مخزنی از چرم است که حاوی علم انبیاء و اوصیاء و گذشتگاه از بنی اسرائیل است. روایات فراوانی از وجود جفر و قرار گرفتن آن در اختیار ائمه (ع) خبر داده‌اند.
  5. مصحف فاطمه (س): در بردارنده اخبار غیبی و وقایع نسبت به زمان آینده است و توسط جبرئیل امین، بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) به حضرت زهرا (س) عرضه و توسط امیر المؤمنین (ع) نگاشته شده است.
  6. محدَّث بودن: محدث، کسی است که فرشته با او سخن بگوید بدون اینکه فرشته دیده شود و آن شخص پیامبر (ص) باشد. امام صادق (ع) «إِنَّهُ‏ يَسْمَعُ‏ الصَّوْتَ‏ وَ لَا يَرَى‏ الشَّخْصَ‏»[۸]. یا کسی که در او دانشی به طریق الهام و مکاشفه ایجاد گردد و یا آنکه در قلب او حقایقی پدید آید که از دیگران مخفی است. آیات متعددی از قرآن، سخن گفتن خداوند و فرشتگان را با غیر پیامبران تأیید می‌کند. افضل علم امام، به واسطه ارتباط با جهان غیب و الهام حاصل می‌شود[۹]. امام دارای نیروی الهام است که از آن تعبیر به "قوّه قدسیه" نیز می‌شود. امام از آنجا که از معنویت و صفای باطن در حدّ تمام و کمال برخوردار است، قدرت و توانایی دارد که با الهام، کسب معلومات نماید و این مربوط به زمانی خاص نیست بلکه هرگاه اراده نماید، حقایقی که به حسبِ عادت بر دیگران پوشیده است، برای او مشخص و معلوم است[۱۰]. شایان ذکر است که سخن از علم الهامی، مخصوص شیعه نیست، بلکه بسیاری از اندیشوران مسلمان به رغم انکار نظریه امامت شیعه، بر امکان و تحقق چنین دانشی تأکید دارند. "توفیق الطّویل"، نویسنده معاصر عرب، در تلخیص دیدگاه امام محمد غزالی در این باره می‌نویسد: "به نظر غزالی، الهامی که علم لدّنی از آن می‌جوشد، بی‌هیچ واسطه‌ای از خداوند صادر می‌شود و بازگشت آن به فطرت نفس و آمادگی آن برای دریافت چنین علمی بدون هیچ معلمی است، زیرا نفس بنا به طبیعت خود، مُستعدِ استقبال وحی و الهام الهی است. هرگاه با مجاهده و محوکردن، صفات مذموم از علائق حسی به کلّی جدا و مجرد شود و چنان از اعماق جان به خدا روی کند که هرگونه حجاب حس که بین دل و لوح (حقایق) فاصله انداخته مرتفع گردد، جواهر ملکوت در نفس می‌تابد و اسرار غیب بر او عیان می‌شود"[۱۱]. در تفکر شیعی، تحقق چنین الهام قدسی، تنها مخصوص و مختص امامان دوازده‌گانه از خاندان پیامبر (ص) است.
  7. منابع دیگری از جمله: روح القدس، اسم اعظم، رؤیای صادقه، کتاب‌های پیامبران، عالم ملکوت و عقل نیز وجود دارد[۱۲].

ضرورت علم معصوم

یکی از شرایط معصوم این است که به آنچه در ایفای وظایف و اهداف امامت لازم است، علم کافی و کامل داشته باشد که مهم‌ترین آنها دو چیز است:

  1. علم به معارف و احکام شریعت؛
  2. علم به مصالح و مفاسد امور مربوط به امت اسلامی.

خواجه نصیرالدین طوسی آنجا که صفات امام را بیان کرده گفته است: “دومین صفت از صفات لازم برای امام، عالم بودن به اموری است که به آگاهی از آنها در امر امامت نیاز دارد، مانند علم به احکام شرعی، آداب سیاست و مدیریت، مبارزه با دشمنان و امور دیگر، زیرا بدون برخورداری از چنین علومی نمی‌تواند حق امامت را ادا کند”[۱۳]. عموم متکلمان امامیه چه قبل و چه بعد از وی نیز علم کامل امام را در دو قلمرو یاد شده لازم دانسته‌اند.

از جمله دلایل متکلمان امامیه بر اینکه امام باید به جمیع احکام شریعت عالم باشد آن است که او حافظ شریعت است و حفظ شریعت بدون آگاهی جامع و کامل از آن ممکن نخواهد بود.

استدلال دیگر آنان استناد به سیره عقلای بشر است زیرا از نظر عقلای بشر روا نیست که زمامدار، افرادی را به وزارت و سرپرستی امور مملکت برگزیند که به امور مربوط به وزارت و منصب خود؛ علم کافی ندارند. هرگاه این شرط را رعایت نکند مورد نکوهش عقلا واقع خواهد شد. همین گونه است اگر فردی، اداره امور مربوط به فرزندان یا اموال و شئون دیگرش را به فرد ناآگاه بسپارد[۱۴]. این سیره عقلایی، اولاً: ریشه در عقل دارد و ثانیاً: از سوی شرع رد نشده است، پس اعتبار عقلی و شرعی دارد. مضافا بر اینکه آیات و روایات نیز مؤید آن است. قرآن کریم یادآور شده است که قومی از بنی‌اسرائیل از پیامبرشان خواستند فرماندهی برای آنان تعیین کند تا تحت امر او با دشمنان خویش جهاد کنند. آن پیامبر به دستور خدا طالوت را به فرماندهی آنان تعیین کرد. از آنجا که طالوت از مال و منال بهره‌ای نداشت و از اشراف‌زادگان نبود، مورد اعتراض آنان واقع شد. پیامبر خدا در پاسخ آنان گفت: رهبری طالوت از سوی خدا تعیین شده است و ملاک گزینش الهی نیز این است که او از نظر علم و توانایی بر شما برتری دارد: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ[۱۵]. این آیه کریمه بیانگر این قاعده است که اگر فردی می‌خواهد رهبری عده‌ای را بر عهده بگیرد، باید برای انجام آن مسئولیت، آگاهی و توانایی کافی داشته باشد، و در این باره بر دیگران برتر باشد.

این مطلب از آیه کریمه قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۱۶] نیز به دست می‌آید، زیرا دانایی به عنوان یک فضیلت و ملاک برتری افراد بر یکدیگر به شمار آمده است. بنابراین، کسی که از مسائل مربوط به امامت، آگاه است، با ناآگاهان یکسان نیست، و او شایسته احراز مقام امامت است[۱۷].

دلیل دیگر آنکه پیشوا و جلودار باید از راه و پیچ و خم‌ها‌یش کاملاً آگاه باشد و علمش از تمامی پیروانش بیشتر باشد؛ در غیر این صورت تقدّم مفضول بر فاضل و مرجوح با راجح است و این هم قبیح خواهد بود. در مورد امام که از سوی خدا برای هدایت بندگانش منصوب می‌شود و عهد الهی (امامت) که بر عهده‌اش گذاشته می‌شود باید با علمی خاص ـ که از سوی پروردگار به او افاضه می‌شود ـ از همه حقایق دین آگاه باشد تا بتواند مردم را به حقّ رهنمون گردد. قرآن کریم می‌فرماید: قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱۸].[۱۹]

کیفیت و وسعت علم معصوم

علم امام، حضوری و بلا واسطه است؛ بنابراین امکان راه یافتن خطا و فراموشی و تردید در آن وجود ندارد. این علم بلا واسطه از سوی حق تعالی به امام افاضه می‌شود. در متون اسلامی آمده است آنچه به انبیاء پیشین داده شده در دسترس امام نیز قرار گرفته است. امام باقر (ع) فرمود: "همانا برای خداوند علم خاصّی است و علم عام؛ امّا علم خاصّ، نه انبیا به آن دسترسی دارند و نه ملائکه مقربین؛ ولی علم عامّ در دسترس انبیا و فرشتگان مقرّب قرار گرفته و از سوی رسول خدا (ص) به ما هم رسیده است"[۲۰].

امام صادق (ع) فرمود: "آنکه دارای علم کتاب است، امیرالمؤمنین علی (ع) است و خود فرموده است: آگاه باشید! دانشی که از آسمان به وسیله آدم به زمین آمده و همه آنچه انبیا تا خاتم پیامبران بدان فضیلت داده شده‌اند در عترت خاتم النّبیین وجود دارد"[۲۱]. وسعت علم امام طوری است که هر چه از او بپرسند فوراً جواب می‌دهد. از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: "هیچ‌کس جز علی بن ابی طالب نگفته است: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"[۲۲].

پس از ورود امام رضا (ع) به مرو، مأمون عباسی مجلسی ترتیب داد که در آن علمای معروف تمام مکاتب شرکت داشتند؛ از جمله رئیس مسیحیان، رئیس علمای یهود، بزرگ ستاره‌پرستان و کسانی که به شریعتی ایمان نداشتند، قاضی آیین زرتشت، طبیب رومی و متکلّمان از فرق مختلف اسلامی، آن‌گاه از امام خواست که در صورت تمایل در این مجلس شرکت نماید. امام (ع) پذیرفت... ، در جلسه مناظره رئیس علمای یهود گفت: ما جز از تورات و انجیل و زبور داوود و صحف ابراهیم، دلیلی از شما نمی‌پذیریم. حضرت قبول کرد و با وضوح تمام به کتب انبیای گذشته برای اثبات خاتمیت پیامبر اسلام (ص) استدلال نمود. برهان‌های آن جناب آن‌چنان استوار و عمیق بود که جای هیچ اشکالی برای آنان باقی نگذاشت و رئیس علمای یهود، تسلیم حقّ گردید، آن‌گاه امام با دیگران به بحث و گفتگو پرداخت و چون همه خاموش ماندند، فرمود: اگر میان شما کسی پرسشی دارد، بی‌هیچ ملاحظه‌ای بگوید. عمران صابی ـ که در علم کلام بی‌نظیر بود ـ گفت: من در نقاط مختلف با متکلمان گفتگو کرده‌ام؛ امّا کسی نتوانسته خدای یگانه را بر من ثابت کند. امام (ع) برهان اثبات خدای واحد را بیان فرمود طوری که "عمران" قانع و متحوّل گردید و همان جا به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (ص) گواهی داد و رو به قبله به سجده افتاد و به آیین اسلام گروید[۲۳].[۲۴]

علم معصوم به مسائل دیگر

آیا امام غیر از آنچه مربوط به احکام شریعت و مصالح و مفاسد مسلمانان است، به مسائل دیگر نیز باید آگاه باشد، یا اینکه آگاهی از آنها، اگر چه از صفات کمال انسانی به شمار می‌رود، شرط امامت نیست؟ برای روشن شدن پاسخ این پرسش می‌توان مسائل و امور را به سه دسته تقسیم کرد:

  1. مسائل و اموری که در حوزه امامت قرار دارد؛ یعنی از اهداف و وظایف امامت است.
  2. مسائل و اموری که در حوزه امامت امام قرار ندارد، ولی در ایفای نقش امامت مؤثر است.
  3. مسائل و اموری که فاقد دو ویژگی یاد شده است.

دسته اول یعنی معارف الهی و احکام شرعی و مصالح و مفاسد فرد و جامعه بشری. درباره لزوم علم کافی و جامع امام درباره این گونه مسائل در میان متکلمان امامیه، اختلافی وجود ندارد.

دسته دوم مانند آگاهی امام از زبان‌های مختلف، یا صنایع و حرفه‌های گوناگون. امام پیشوای مردم در زبان‌شناسی و صنایع و حرفه‌ها نیست، ولی آگاهی از این امور می‌تواند در حل منازعاتی که احیاناً در این باره در میان افراد رخ می‌دهد، یا در پیشبرد اهداف و مقاصد امامت در حوزه مصالح و مفاسد مردم، مؤثر باشد. دیدگاه مشهور متکلمان امامیه این است که داشتن چنین علومی برای امام لازم نیست و می‌تواند در موارد لزوم از متخصصان و آگاهان به آنها استفاده کند، همان‌گونه که در حل و فصل منازعات و در مقام قضاوت به شهادت افراد عادل استناد می‌کند. البته عده‌ای از عالمان شیعه با استناد به برخی روایات معتقدند امام به همه یا برخی از این مسائل نیز باید علم افاضی داشته باشد[۲۵].[۲۶]

از آنچه درباره مسائل دسته دوم بیان شد، حکم مسائل دسته سوم نیز روشن می‌شود، یعنی مسائلی که دانستن آنها ـ به خودی خود ـ کمال به شمار می‌رود، ولی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با انجام وظایف امامت ارتباطی ندارد، مانند آگاهی از برخی حوادث تاریخی یا پاره‌ای از اسرار و رموز عالم خلقت. آگاهی از این امور از شرایط امامت نخواهد بود، اما اگر احیاناً اثبات حقانیت امام، یا ایفای مسئولیت امامت به دانستن این‌گونه مسائل متوقف شود، دانستن آنها برای امام لازم است، همان‌گونه که توانایی امام بر انجام معجزه از شرایط امام به شمار آمده است، زیرا چه بسا اثبات حقانیت خود در امامت یا حقانیت آیین و مذهب حق، و دفع خطر عظیم از امت و آیین حق، به آن بستگی داشته باشد[۲۷].

بنابراین، اگر چه علم بالفعل به این‌گونه مسائل از شرایط امام نیست، ولی توانایی امام بر آگاهی از این‌گونه امور از شرایط امام است و از طرفی تحصیل این معرفت‌ها از طریق عادی، به زمان و اسباب ویژه‌ای نیاز دارد که نمی‌تواند برآورنده اهداف و نیازهای عاجل و فوری در مسائل مزبور باشد. پس امام باید از توانمندی خارق‌العاده‌ای برخوردار باشد که بتواند با استمداد از عنایت ویژه الهی به چنین علومی دست یابد. گزارش‌های تاریخی متعدد و معتبر از زندگی امامان اهل‌بیت (ع) بیانگر این است که آنان از این توانمندی و آگاهی برخوردار بودند[۲۸].

اهل سنت و علم معصوم

آنچه گفته شده دیدگاه عالمان و متکلمان امامیه درباره علم امام بود. عالمان و متکلمان دیگر مذاهب اسلامی، علم بالفعل و جامع و خطاناپذیر به احکام دین را از شرایط امامت ندانسته‌اند. آنان غالباً علم اجتهادی به احکام شریعت را از شرایط امام دانسته‌اند. برخی از آنان، حتی علم اجتهادی را نیز لازم ندانسته و علم تقلیدی را نیز کافی شمرده‌اند[۲۹].[۳۰]

از دلایل و مباحث پیشین می‌توان به نادرستی این دیدگاه پی برد. حفظ شریعت از هرگونه افزایش یا کاهش و تحریف و تغییری توسط امام، بدون آگاهی کامل و جامع و خطاناپذیر او از معارف و احکام دینی ممکن نخواهد بود. بنابراین، فرضیه علم اجتهادی در باب امامت مردود است. از سوی دیگر، دلایل عقلی و نقلی علم امام، ناظر به علم غیر تقلیدی است. مضافا بر اینکه کسی که امام علم به احکام دین را از او فرا می‌گیرد به امر امامت سزاوارتر است و از نظر عقل و نقل، امامت حق اوست، نه کسی که علمش تقلیدی است، یا در اجتهادش مرتکب خطاهای بسیاری می‌شود[۳۱].

علم امام

از دیدگاه عقل و شرع، امامت بدون علم، نه امکان‌پذیر است و نه قابل قبول و نه شایسته جامعه اسلامی در جایی که قرآن و احادیث، احراز مسئولیت‌های اجتماعی و هر نوع ارتقا را مشروط به علم می‌داند و بر برخورداری از علم تأکید می‌کند و جهل و جاهل را مورد نکوهش قرار می‌دهد، چگونه می‌توان در لزوم عالم و عالم‌تر بودن امام، تردید به خود راه داد و امامت بدون علم را قابل قبول دانست. این مطلب در آیات زیادی مورد تأکید قرار گرفته است[۳۲].

اصولاً امام، اولوالامر و واجب الاطاعة است؛ الزام مردم به پیروی از امام فاقد علم و نیز الزام اعلم بر اطاعت از عالم اغرای به جهل (فریب دادن دیگران در جهت پیروی از رفتار جاهلانه) محسوب می‌شود و در احادیث فراوانی نیز تأکید بر شرط علم در قبول مسئولیت‌های اجتماعی دیده می‌شود[۳۳].[۳۴]

تکلیف‌آور بودن علم امام

آیا ائمه مجاز بوده‌اند از علم و دانش غیبی که ابزار امامت و لازمه رهبری و دفاع از دین بوده است، در امور شخصی نیز استفاده کنند یا نه؟ پس از اثبات علم الهی و موهوبی امام از منظر علامه جوادی آملی، اینک جای این پرسش باقی می‌ماند که آیا علامه، عمل بر اساس علم موهوبی را بر امام لازم می‌داند یانه؟ آیا امام در برابر علم خاص خود تکلیفی ندارد؟ مثلاً اگر فرد عادی، زمان امتحانش را بداند، خود را برای آن آماده و مطابق علم خویش عمل خواهد کرد. با این بیان، اگر امام معصوم بر اساس علم غیب خود از زمان شهادتش یا نتیجه جنگ و یا حیله دشمن آگاه باشد و قاتلش را نیز بشناسد، آیا باید بر اساس علم خود عمل نماید و در محل شهادتش حضور یابد؟ با وجود این که حفظ جان واجب است، تکلیف او چیست؟

از نظر علامه جوادی آملی، پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دو علم دارند: علومی که از راه‌های عادی به دست می‌آید و علومی که از راه‌های غیرعادی و نامتعارف حاصل می‌شود. اگر علم از راه عادی به دست آمد و شرایط حجت شرعی تمام شد، تکلیف‌آور است، ولی علم غیب از راه عادی به دست نمی‌آید و علم به قضا و قدر و لوح محفوظ است و بنابراین امر و نهی و تکلیف به ارمغان نمی‌آورد. علم غیب امام مثل علمی است که فرشتگان دارند، ولی تکلیف به آن تعلق نمی‌گیرد. حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که معصومان نیز مانند انسان‌های دیگر آزموده شوند. از این رو حضرات معصومین نیز مانند سایر مردم، مکلف به تکالیف الهی بودند و باید طبق علم عادی رفتار می‌کردند. آنان در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، برای حفظ و عزت دین از علم غیب نیز استفاده می‌کردند، ولی اصل بر این است که در جریان امور ظاهری از علوم عادی بهره گیرند[۳۵].

بنابراین، آگاهی ائمه از سرنوشت غیبی‌شان تکلیف‌آور نبود و از این جهت از آن علم استفاده نمی‌کردند، مگر در موارد خاص که از سوی خداوند متعال مأمور به استفاده از آن می‌شدند وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم ناعادی. از این رو اگر از راه‌های عادی به نقشه دشمن پی می‌بردند و شرایطشان مانند شرایط امام حسین (ع) نمی‌بود، حتماً برای خنثاکردنش اقدام می‌کردند[۳۶].[۳۷]

علم امام

علم از اوصاف و شرایط مهم و مورد بحث در امامت است که بسیاری از صفات دیگر، همانند عصمت و غیر آن به آن باز می‌گردد و به همین دلیل، درخور بحث و بررسی است. در باب علم امام پرسش‌های زیادی قابل طرح است: نخستین پرسش این است که آیا برتری علمی امام از شرایط امامت است؟ به دیگر سخن، آیا امام باید به معارف و احکام شریعت آگاهی و احاطه کامل داشته باشد؟ بر فرض وجود ادله عقلی و نقلی بر لزوم احاطه علمی امام بر شریعت و اسرار قرآن، آیا امامان اهل البیت(ع) دارای علم ویژه و خطاناپذیرند؟ دانش آنان از چه سنخ است؟ منابع علمی آنان چیست؟

ادله عقلی ضرورت علم خطاناپذیر امام

حقیقت و سرشت امامت و وجه نیاز به امام، شرایط روشنی دارد. اگر سرشت و معنای امامت، مرجعیت و ولایت مطلق بر امت و استمرار وظایف نبوت است و امام، تالی تلو پیامبر(ص) و وارث تعالیم آسمانی آن حضرت و کارشناس حقیقی و حافظ دین و مجری صالح حدود الهی است، اتصاف وی به صفات پیامبر(ص) امری ضروری و عقلی است. بنابراین آگاهی امام بر اسرار آیات قرآن و ژرفای معارف دین از اموری است که عقل آن را برای امام ضروری می‌شمارد؛ چراکه وظایف سترگ هدایت و تربیت معنوی و فکری امت، پاسداری دین از بدعت و تحریف و اجرای صحیح دستورات و حدود الهی، بدون آگاهی از دین و احاطه کامل بر آن امکان‌پذیر نیست. گفتنی است که در اینجا محور بحث، صرفاً آگاهی امام بر معارف دین است، اما علم امام به تمام دانستنی‌های گذشته، حال و آینده و آگاهی امام از غیب، از قلمرو بحث ما خارج و بررسی آن نیازمند تحقیقی مستقل است.

متکلمان بزرگ شیعه بر این امر تصریح کرده‌اند که آنچه از شرایط و اوصاف لازم امام است، همان برتری علمی و داشتن علم ویژه در معارف و احکام دین است، اما آگاهی از غیب و باطن افراد، از اوصاف لازم امام و شرط امامت نیست؛ هر چند که داشتن چنین علومی نیز برای آنان قابل اثبات است[۳۸]. اگر امام دارای علمی گسترده و خطاناپذیر نباشد، مردم به گفته‌های او در امور دین و اجرای قوانین و حدود آن اعتماد نمی‌کنند و به خود این اجازه را می‌دهند که پاره‌ای از نظریات خود را بر نظریات امام مقدم شمارند و خود را ملزم به اطاعت از امام ندانند. پس اطاعت مطلق از امام و اعتماد مردم به او منوط به آگاهی کامل و خطاناپذیر وی است[۳۹]. اگر امام بر شریعت احاطه علمی نداشته باشد، حجت خداوند بر بندگانش تمام نمی‌گردد؛ زیرا حجت الهی با امامت فرد جاهل تکمیل نمی‌گردد و گفتار و عمل او برای دیگران حجیت نخواهد داشت[۴۰].

افزون بر آنچه گذشت، اصولاً برتری و تقدم، در واژه «امامت» نهفته است؛ به این معنا که هر کس در هر امری پیشوا و هادی قرار داده شود، لزوماً باید در همان امر، مهارت و برتری داشته باشد؛ به ویژه اینکه نصب و تعیین امام از سوی خداوند است. بنابراین نصب چنین کسی به عنوان امام، در حالی که بر تمام داده‌های دین آگاهی کامل و خطاناپذیر ندارد، برخلاف حکمت الهی است و به نقض غرض منتهی می‌گردد و تداوم هدایت و پاسداری از دین محقق نمی‌شود.[۴۱].

ادله درون‌دینی ضرورت علم خطاناپذیر امام

از منظر قرآن کریم، احادیث نبوی و بزرگان دینی نیز چنین علمی برای امام ضروری است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. قرآن کریم می‌فرماید: تنها کسانی درخور اطاعت و پیروی‌اند که خود هدایت شده باشند. قرآن کسانی را که به این اصل توجه ندارند و جز این می‌پندارند، توبیخ می‌کند و می‌فرماید: «این چگونه داوری‌ای است»؟[۴۲]. این آیه به دلالت التزامی می‌رساند که امام باید به طریق هدایت و حق، آگاهی کامل داشته باشد؛ چراکه به حق رسیدن و هدایت، فرع بر معرفت حق است. بنابراین کسی که به طریق هدایت که همان قوانین شریعت است، آگاهی نداشته باشد، در واقع به حق نمی‌رسد و هدایت نمی‌شود و درخور امامت و هدایت دیگران نیست و تنها کسی درخور اطاعت و هدایت‌گری است که به طریق رسیدن به حق آگاهی کامل داشته باشد. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «کسی که مسلمانی را حاکم و والی قرار دهد، در حالی که می‌داند میان مسلمانان سزاوارتر از او به این امر و آگاه‌تر از او به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) وجود دارد، به خدا و همه مسلمانان خیانت کرده است»[۴۳].

در حدیثی دیگر آمده است: «کسی که در میان مردم شمشیر بکشد و آنان را به سوی خدا بخواند، در حالی که در میان مسلمانان داناتر از او باشد، چنین شخصی گمراه و زورگوست»[۴۴]. امیر مؤمنان(ع) در این باره فرموده است: «سزاوارترین مردم به سرپرستی امور آنان، قوی‌ترین آنان بر آن و داناترین مردم به امر الهی درباره آن است»[۴۵]. امام رضا(ع) در سخنان مبسوطی در وصف امام فرموده است: «امام از دیگران به دانش ویژه و شکیبایی خاصی ممتاز است... هیچ دانشمندی با او برابر نیست؛ جایگزینی ندارد و بدیل و نظیری برای او نیست... خدا، پیامبران و امامان را توفیق بخشیده و از خزانه علم حکم خود آنچه به دیگران نداده به آنان داده است... هرگاه خدای بنده‌ای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب کند، سینه‌اش را برای این کار بگشاید و چشمه‌های حکمت در دلش جاری سازد و علمی به او الهام کند که از این پس در هیچ پاسخی باز نماند و از راه درستی منحرف نگردد»[۴۶].[۴۷].

علم ویژه امامان معصوم

میان مسلمانان صدر اسلام تا کنون مشهور است که اهل بیت نبی مکرم(ص) تنها کسانی‌اند که از میان همه مسلمانان به این عظمت دست یافته‌اند و بر تمام علوم و معارف الهی احاطه علمی دارند. علم آنان علم ازلی و الهی و خطاناپذیر است. مسلمانان برای هیچ کسی از امت پیامبر(ص) چنین ویژگی‌ای قائل نشده‌اند. درباره خلیفه اول و دوم نیز هیچ دلیل، روایت و حدیثی؛ حتی از طرفداران و پیروانشان، نرسیده است که ابوبکر و عمر را وارث علوم غیبی و تفسیر باطنی پیامبر معرفی کرده باشد و آنان را بر تمام معارف دینی، دارای احاطه عملی دانسته باشد. آنان فقط مختصری از احکام ظاهری شریعت را دارا بوده‌اند و حکومت و خلافت خود را به همان شئون ظاهری اداره مملکت و دخالت در امور عمومی مردم منحصر می‌دانسته‌اند و سلطنت دینی خود را نیز به تنفیذ احکام ظاهری شریعت بر طبق فهم خود یا فهم دانشمندان محدود می‌کرده‌اند[۴۸]. به رغم وجود اختلاف در امامت سیاسی امیرمؤمنان، مهم‌ترین فرق اسلامی در امامت علمی و معنوی آن بزرگوار، اتفاق دارند و به عظمت علمی و معنویت و والایی او گردن نهاده‌اند و به تعبیر «عقاد»، «علی(ع) در عرصه دین، دانش و فرهنگ، امامی است که نظیر و بدیل ندارد»[۴۹].

این شهرت درباره اهل بیت نبی اکرم(ص) و سایر امامان معصوم(ع) نیز موجود است. مسلمانان، آن بزرگواران را تجسم علم، تقوا و طهارت و کرامت می‌دانند. درباره علم ویژه امامان معصوم(ع) دو مطلب مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد:

  1. علم ویژه امامان در گستره سنت.
  2. دیدگاه دانشمندان مسلمان در علم ویژه امامان معصوم.[۵۰].

علم امامان(ع) در گفتار معصوم

برخی از احادیثی که درباره علم ویژه امامان نقل شده، کلی است؛ یعنی علم ویژه را برای اهل بیت و امامان معصوم(ع) ثابت می‌کند و پاره‌ای دیگر مربوط به شخص خاصی از ائمه(ع) است؛ مثلاً روایات بسیاری درباره علم امام علی(ع) وارد شده است و اعلم بودن آن حضرت، مورد اتفاق بسیاری از فرقه‌ها و دانشمندان اسلامی است.

  1. امیر المؤمنین(ع) می‌فرماید: «پیامبر خدا(ص) به من هزار باب علم را آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده شد؛ پس آن علوم آموخته شده به من، هزار هزار باب است؛ تا آنکه دانا شدم به آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت و آگاه شدم به علم منایا[۵۱] و علم بلایا و فصل الخطاب»[۵۲]. این حدیث در منابع شیعه و اهل سنت[۵۳] ذکر شده و به گونه‌های مختلفی آمده است که اگر مجموعه این احادیث ملاحظه شود، با توجه به کثرت نقلی که در آنها وجود دارد، یقین حاصل می‌شود که این سخن از زبان مبارک رسول اکرم(ص) دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) صادر شده است[۵۴]. از این حدیث به خوبی استفاده می‌شود که پیامبر(ص) به امیر مؤمنان(ع) تعلیم ویژه داده و دانش‌های خاصی را به او آموخته است؛ دانش‌هایی که ویژه خود پیامبر(ص) بوده و از طرق خاصی به آن حضرت افاضه شده است و این شأن، صرفاً به امام علی(ع) اختصاص داشته و پیامبر(ص) درباره هیچ کس دیگر از اصحاب خود چنین مطالبی را نفرموده است.
  2. حدیث ثقلین: این حدیث به طور متواتر در کتاب‌های معروف شیعه و اهل سنت، از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است[۵۵] و از لحاظ صحت سند و تعدد ناقلان آن به گونه‌ای است که تردیدی در صدور آن از پیامبر اسلام(ص) باقی نمی‌ماند. شیخ قوام الدین اشنوه‌ای رساله‌ای راجع به این حدیث تألیف کرده که دارالتقریب مصر آن را چاپ کرده و اکنون در دسترس است.

وی در تحقیق خود نشان داده که این حدیث در بیش از دویست منبع از منابع معتبر اهل سنت نقل شده است. ما در اینجا صرفاً به سند نقل آن از دو منبع شیعه و اهل سنت بسنده کرده، برای اثبات علم ویژه و خطاناپذیر اهل بیت(ع) بدان تمسک می‌جوییم.

  1. در صحیح مسلم که از معروف‌ترین منابع دست اول اهل سنت است، این حدیث به این صورت آمده است: رسول خدا(ص)[۵۶] در میان ما برخاست و خطبه خواند در محلی که آبی بود و خُم نامیده می‌شد و در میان مکه و مدینه قرار داشت. پس حمد خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه کرد و پند و اندرز داد. سپس فرمود: اما بعد، ای مردم! من بشری هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار می‌گذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جویید. پیامبر تشویق و ترغیب فراوانی درباره قرآن کرد و سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه می‌کنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‌کنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‌کنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید.
  2. در اصول کافی در حدیثی طولانی چنین آمده است: پیامبر(ص) فرمود: سفارش می‌کنم شما را درباره کتاب خدا و اهل بیتم. من از خداوند خواسته‌ام که میان آنها جدایی نیفکند تا آنها را بر حوض به من رساند. خدا خواسته مرا اجابت کرد و فرمود: چیزی به آنها نیاموزید که آنها از شما داناترند و باز فرمود: آنها شما را از دور هدایت بیرون نکنند و هرگز به گمراهی وارد نسازند...[۵۷].
  3. در کتاب غیبت نعمانی آمده است: مردم! ملجأ و پناهگاه و ولی و سرپرست و رهبر و پیشوای شما را بعد از خودم به شما معرفی کردم. او برادرم علی بن ابی طالب است. او در میان شما به منزله من است، پس دینتان را از او فرا گیرید و از او در تمام امور اطاعت کنید؛ زیرا خداوند به من فرمان داد تا تمام آنچه را به من آموخته است، به او بیاموزم؛ تا آنچه نزد اوست، به شما بیاموزد. از او پرسید [و معالم دین را] از او و اوصیای بعد از او فرا گیرید. چیزی به آنها نیاموزید و بر آنان پیشی مگیرید و از آنها جدا نشوید؛ زیرا آنان با حق‌اند و حق با آنان؛ آنها حق را ضایع نمی‌کنند و حق نیز آنها را ضایع نمی‌کند»[۵۸].

از این حدیث، معانی و مراتب عظیمی برای امامان معصوم(ع) استفاده می‌شود؛ از جمله:

  1. تمسک به اهل بیت و فرا گرفتن معارف دینی از آنان واجب است؛ زیرا نص حدیث چنین بود: «از علی و اوصیای بعد از او معالم دین را فرا گیرید».
  2. تمام علوم پیامبر(ص) به امیر مؤمنان(ع) و از او به امامان معصوم دیگر(ع) منتقل شده است؛ چون پیامبر(ص) فرمود: «خداوند به من فرمان داده است تا همه آنچه را از او فرا گرفته‌ام، به علی(ع) بیاموزم».
  3. علوم و معارف اهل بیت(ع) از سنخ علوم ربانی و الهی است و از طریق تعلیم نبی(ص) افاضه گردیده است؛ بنابراین هیچ خطا و اشتباهی در آن راه ندارد؛ چنان که در علم پیامبر(ص) نیز خطا و اشتباه راه نداشت. افزون بر آن، در صریح حدیث آمده است که اهل بیت(ع) قرین قرآن‌اند و از آن جدایی ندارند. پس همان‌گونه که در معارف قرآن هیچ خطا و باطلی راه ندارد، در دانش اهل بیت(ع) نیز خطا و اشتباه راه ندارد و آنان با حق‌اند و حق با آنان.

بنابراین حدیث صریحاً دلالت دارد که اهل بیت(ع) دارای علم گسترده و خطاناپذیرند؛ چنان که بر تمام معارف قرآنی و دینی احاطه دارند.[۵۹].

علم امام علی(ع) در گفتار او

امیر مؤمنان(ع) در مواردی، از علم ویژه خویش خبر داده و بر این مطلب تأکید ورزیده است که او بر اسرار آیات قرآن و ابواب آسمان‌ها آگاه و علوم بسیاری در سینه آن بزرگوار انباشته است و همه این دانش‌ها را از نبی مکرم(ص) و از طریق ویژه‌ای که بر ما مخفی می‌باشد، دریافته است. او هماره در پی آن بود که حاملانی را برای بر انتقال این علوم بیابد و هرگاه کسی را می‌یافت که گنجایش انتقال چنین علومی را داشت، به فراخور استعدادش، بخشی از آن را به او می‌آموخت. روایاتی که از آن امام اندیشه و عمل در این باب آمده، بسیار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. «پیش از آنکه مرا از دست دهید، هر سؤالی که دارید، از من بپرسید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، از حال تا قیامت، چیزی از من درباره آن گروه که صدش را هدایت می‌کند و صد نفر را گمراه، نمی‌پرسید، مگر اینکه به شما خبر می‌دهم از فراخواننده و جلودار و داننده آن گروه و از جای فرود آمدن و بارانداز آنان و از هر یک از آنها که کشته می‌شود یا می‌میرد»[۶۰].
  2. «از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید».
  3. ای مردم! علوم و معارف اسلامی را از من بپرسید، پیش از اینکه مرا نیابید، که من به راه‌های آسمان، داناترم از راه‌های زمین»[۶۱].

دلیل این مطلب که امام(ع) این جمله را در موارد متعدد فرموده، این است که پرسش‌هایی که هنگام ایراد این سخن از آن حضرت شده، گوناگون بوده و پرسش کنندگان نیز افراد مختلف بوده‌اند؛ مثلاً در نقلی سؤال کننده[۶۲]، اشعث بن قیس و سؤال او درباره جزیه مجوسان بوده است و در نقل دیگر[۶۳]، پرسش کننده، صعصعة بن صوحان و پرسش او درباره دجال بوده است و در روایت دیگر[۶۴]، سائل، سعد بن وقاص بوده است که از تعداد چیزهای دیگر از آن حضرت سؤال کرده است.[۶۵].

علم امامان در گفتار امیر مؤمنان(ع)

  1. یکی از احادیث بسیار معروف که در منابع عامه و خاصه[۶۶] ذکر شده است و ابن ابی الحدید، شارح نهج‌البلاغه از ابن عبدالبر محدث نقل می‌کند این است که «همه مردم اتفاق دارند که هیچ یک از صحابه و علما به جز علی بن ابی طالب(ع) نگفته است: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌»[۶۷]. از نظر دلالت، این حدیث صراحت دارد که علی(ع) وارث علوم پیامبران و دارای علم گسترده و خطاناپذیر است و بر اسرار و معارف دین احاطه دارد.
  2. کمیل می‌گوید: «یک بار امیر مؤمنان(ع) دست مرا گرفت و به صحرا برد و در آنجا به من گفت: ای کمیل! علم انبوهی در سینه من است؛ ای کاش حاملانی برای این علم پیدا می‌کردم»[۶۸].
  3. «سیل دانش و معرفت از سرچشمه وجود من فرو می‌ریزد و پرده اندیشه و خیال به اوج رفعت دانش من نمی‌رسد»[۶۹].
  4. «سوگند به خدا که اگر بخواهم خبر دهم هر مردی از شما را که از کجا آمده و به کجا می‌رود و جمیع احوال او را بیان کنم، می‌توانم، ولی می‌ترسم درباره من به رسول خدا(ص) کافر شوید. آگاه باشید که من به خواص اصحاب خود که کفر و غلو در آنها راه نخواهد یافت، این اخبار را خواهم رساند. سوگند، به خدایی که پیغمبر اکرم(ص) را به حق و راستی فرستاده و او را بر خلایق برگزیده [این سخن را] نمی‌گویم، مگر به راستی، و آن حضرت همه اینها و تباه شدن آنکه هلاک می‌گردد و رهایی آنکه نجات می‌یابد و پایان امر خلافت را به من خبر داده است. هیچ چیزی را باقی نگذاشته، مگر آن را در گوشم گفته و به من رسانده است»[۷۰].[۷۱].

سخنان امیر مؤمنان(ع) درباره علم ویژه اهل بیت(ع)

حضرت امیر(ع) در جای جای نهج‌البلاغه از علم ویژه اهل بیت(ع) خبر داده و آنان را دارای بصیرت خاص و علم ویژه و وارث علوم انبیا دانسته است:

  1. «اهل بیت(ع) حیات علم و سبب مر رگ نادانی می‌باشند. شکیبایی آنها شما را از دانش آنان آگاه می‌کند. اهل پیامبر(ص) دین را از گذرگاه فهم و بصیرت [دانش ویژه] فرا گرفته‌اند نه اینکه بدون بصیرت، آن را از دیگران شنیده باشند و برای دیگران بازگو کنند؛ چراکه بازگو کنندگان علم فراوان‌اند، ولی بصیران و عمل‌کنندگان آن اندک»[۷۲].
  2. «دانش و حکمت، با بصیرت حقیقی، آنان را فرا گرفته و با آرامش و یقین کامل، آن علوم را به کار می‌برند»[۷۳].
  3. «به خدا سوگند که تبلیغ رسالت‌ها، وفای به پیمان‌ها و همه معانی را به من آموخته‌اند و ابواب علم و حکمت و روشنایی حقیقت دینی نزد ما اهل بیت و عترت پیامبر(ص) است»[۷۴].
  4. «آل پیامبر(ص) نگه‌دارنده راز نهان و پناه فرمان خداوند و خزینه دانش او هستند»[۷۵].
  5. «پس کجایند کسانی که گمان می‌برند راسخان در علم، به جز ما اهل بیت، کسانی دیگرند؟ ادعای آنان دروغ و ستم بر ماست؛ زیرا خداوند ما را برتری داده و آنان را فرو گذاشته [و این مقام استواری در علم و معارف دینی] را به ما عطا فرموده است.»..[۷۶].
  6. «سوگند به خدا که رساندن پیام‌ها و وفای به وعده‌ها و همه معانی را [از پیامبر(ص)] آموختم و ابواب علم و راه روشن، نزد ما اهل بیت است.»..[۷۷].[۷۸].

نگاه اجمالی به روایات علم اهل بیت(ع)

در جوامع روایی شیعه ابواب متعددی درباره علم ویژه امامان معصوم(ع) وجود دارد که در آنها تعابیری چون: «ائمه کانون علم و درخت نبوت‌اند»، «ائمه وارثان دانش‌اند»، «امامان علوم همه پیامبران را دارند»، «امامان راسخان در علم‌اند»، «غیر از آنان کسی تمام علم قرآن را نمی‌داند»، «امامان هرگاه بخواهند چیزی را بدانند، می‌دانند»، به چشم می‌خورد[۷۹]. اکنون به پاره‌ای از این روایات اشاره می‌شود:

  1. امام رضا(ع) می‌فرماید: «خدای تعالی به پیامبران و امامان توفیق عطا فرموده و از علم و حکم مخزون خود، چیزی را به آنها داده که به غیرشان نداده؛ پس علم آنها فوق علم اهل زمانشان است»[۸۰].
  2. از امام صادق(ع) رسیده است که پیامبر(ص) فرمود: «فهم و دانش من به علی و اوصیای بعد از او از ذریه من عطا شده است»[۸۱].
  3. در روایات متعددی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: اهل بیت من، اهل بیت رحمت، درخت نبوت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم‌اند»[۸۲].

در بصائرالدرجات، اصول کافی و سایر جوامع روایی شیعه روایات بسیاری ذکر شده که امامان معصوم(ع) وارثان علوم همه پیامبران اولوالعزم و آگاه به تمام علوم قرآن و علم منایا و بلایا هستند و این علوم، ویژه آن بزرگواران است و دیگران از آن بهره‌ای ندارند[۸۳]. این روایات از نظر صحت سند و زیادی ناقلان آن، در حدی است که مجالی برای انکار صدور آنها از پیامبر و امامان معصوم(ع) باقی نمی‌ماند. از جهت دلالت نیز به صراحت، علم ویژه و خطاناپذیر را برای امامان معصوم(ع) به اثبات می‌رساند؛ دانشی که گستره آن تمام شریعت و همه علوم قرآن و علوم همه پیامبران را فرا می‌گیرد.[۸۴].

سنخیت دانش امامان(ع)

با ادله عقلی و مؤیدات روایی اثبات شد امامی که در جایگاه پیامبر(ص) قرار دارد و همه وظایف او را به جز أخذ وحی به عهده دارد، باید بر تمام شریعت، تفسیر کتاب الهی، تبیین غموض و پیچیدگی‌های معارف دین و همه آنچه مردم در امر هدایت بدان نیازمندند، آگاهی و بصیرت کامل داشته باشد و هیچ‌گونه خطا و اشتباه در آن راه نیابد. اینک این پرسش مطرح می‌شود که آیا دانش امامان از سنخ دانش‌های عادی است که از راه تعلیم و استدلال به دست می‌آید یا از سنخ دیگری است؟ آیا می‌شود با علم معمولی به حقیقت شریعت و ظاهر و باطن آن و به علمی بدون خطا و اشتباه دست یافت؟ اگر این دو ویژگی (گستردگی و خطاناپذیری) در علم معمولی امکان‌پذیر نیست، باید دانش امامان از سنخ دیگری باشد.

راه‌های کسب معرفت: انسان از دو راه به معرفت می‌رسد: «با آموزش انسان‌های دیگر»، «با علم الهی و ربانی». راه نخست، راه معمولی و محسوس است که همه خردمندان بدان روش سیر می‌کنند و خود به دو گونه است: یکی از راه بیرون که با تعلیم حاصل می‌شود و دیگری از راه تفکر و تعقل. راه دوم (تعلیم ربانی) نیز بر دو گونه است: «وحی» و «الهام».

وحی: وقتی روح انسان به مرحله کمال رسد، آلودگی‌های طبیعت از دامنش پاک می‌شود؛ آنگاه خداوند متعال به حسن عنایت خود به چنین روحی توجهی خاص و لطفی ویژه نشان می‌دهد و سپس نقش تمامی علوم را در آن ترسیم می‌کند. بنابراین علم انبیا علم وحیانی است و از همه علوم بشر شریف‌تر و برتر است؛ زیرا بی‌واسطه از پروردگار گرفته می‌شود.

الهام: عبارت است از گونه‌ای آگاهی که نفس جزئی انسان بر حسب صفا و قابلیت استعداد خود از نفس کلی به دست می‌آورد، الهام، نمونه‌ای از وحی است. علمی که از وحی به دست آید، علم نبوی است، ولی علمی که از الهام حاصل آید، علم لدنی نامیده می‌شود. علم لدنی عبارت است از اشراق و سریان نور الهام در روح، پس از تسویه آن[۸۵]. علم امام، خواه از طریق الهام باشد یا نص و القای پیامبر(ص) و امام پیش از او، علم حصولی و عادی نیست که از طریق آموزش و استدلال مفاهیم به دست آید، بلکه علم ربانی و حضوری است. بنابراین ویژگی گستردگی و خطاناپذیری در آن نهفته است. علامه محمد حسین مظفر در رساله علم امام می‌فرماید: «علم امام، حضوری یا امدادی[۸۶] است که پروردگار آن را عطا فرموده و به طریق الهام افاضه می‌شود یا از طریق پیامبر و امام دیگر به او القا می‌شود و چنین علمی ویژه امام است و دیگران از آن بهره‌ای ندارند»[۸۷].

بنیان‌گذار حکمت متعالیه، مرحوم صدرالمتألهین شیرازی نیز علم امام را علم لدنی و الهی می‌داند: علم امام همان عرفان شهودی است که منبعث از کشف الهی و الهام است، نه از طریق افاده و بیان بشری و روایت سمعی، اجتهاد رسمی یا استنباط فکری. علم امام، علم لدنی است که از خداوند فرا گرفته می‌شود؛ چون هر کس علمش را از روایت یا از مردم فرا گیرد، عالم حقیقی نیست، اما علم کسی که آن را از راه برهان تابناک قدسی یا الهام کامل الهی فرا گیرد، هیچ‌گاه زایل شدنی نیست، بلکه جاودانه و پایدار خواهد بود[۸۸]. دانشمندان و متکلمان امامیه به اتفاق، علم امام را علم ربانی و الهی می‌دانند که گزارش اجمالی از رویکرد آنان در آینده ارائه خواهد شد. این سنخ از علم از طرق ویژه‌ای به امام افاضه می‌گردد. این نکته نیز در اینجا درخور ذکر است که مراد از عموم علم امام و کیفیت حضوری بودن آن، این نیست که علم امام و احاطه علمی او به گونه علیت و معلولیت نیست؛ زیرا واضح است که علم به این معنا از خصایص ذات واجب‌الوجود است که احدی از ممکنات در آن با او شریک نیست، بلکه مراد از علم حضوری امام، انکشاف معلومات نزد اوست؟[۸۹].

شرک‌انگاری علم امامان

برخی به دلیل عدم توجه و بی‌دقتی درباره علم امام، از پذیرش گستره علمی امام ابا داشته، به کلی آن را انکار کرده‌اند. منشأ انکار آنان دو چیز است:

  1. این گستره علمی که شیعیان برای امام قائل‌اند، سر از شرک و غلو‌گرایی بر می‌آورد.
  2. با آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا در قرآن کریم آمده است که کسی به علم خداوند احاطه ندارد[۹۰].[۹۱].

تمایز علم خداوند و علم امام

شرک‌انگاری و غلوپنداری علم امام ناشی از عدم تمییز علم خداوند و علم امام است. اگر کسی به وجوه تمایز علم خدا و امام دقت کند، هرگز دچار چنین پندارهایی نخواهد شد. به طور کلی علم الهی از علم امام به وجوه ذیل تمایز می‌یابد:

  1. علم خدا عین ذات اوست، ولی علم امام، زائد بر ذاتش.
  2. علم خدا قدیم و ازلی است، اما علم امام، حادث و مسبوق به عدم و موهوب از سوی خداست.
  3. علم خدا نسبت به معلومات، به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف.
  4. علم خدا نیازمند به توجه نیست، اما علم امام محتاج به توجه است.
  5. علم خدا نامحدود و لایتناهی است، ولی علم امام، محدود و متناهی[۹۲].

چنان که ذکرش رفت، انکار گستره علم امام و شرک انگاشتن آن ناشی از نا آگاهی از تفاوت‌های علم خدا و علم امام است؛ وگرنه با حفظ تمایزهای ذکر شده، مجالی برای انکار علم امام و شرک انگاشتن آن باقی نمی‌ماند. تنافی داشتن با آیات قرآن نیز پنداری دور از واقعیت است؛ زیرا علم خدا همانند دیگر صفاتش، عین ذات اوست. بنابراین همان‌گونه که احاطه به ذات حق محال است، احاطه به علم او نیز محال است. پس مقصود از علم در آیه نامبرده، علم به معلومات است و در آیه نیز استثنا شده است که خداوند به برگزیدگانش هرچه بخواهد، از معلومات خود می‌دهد و این استثنا قطعاً تحقق یافته است و خدا قادر است هر مقدار از علمش را به پیامبر و امام افاضه کند. برخی چنین پنداشته‌اند که گستره علمی امام با آن دسته از روایاتی که علم امام را قابل فزونی دانسته‌اند، تنافی دارد[۹۳]، ولی باید توجه داشت که این روایات ناظر به علم عادی امام است و با وسعت علم امام ناسازگار نیست؛ زیرا افزایش علم امام در علوم عادی امام است و آن را نباید با علم وی به حسب مقام نورانیت خلط کرد. تجدد و تدریج به حسب علم عادی که مربوط به مقام عنصری اوست، مانع از تحقیق علم مقام نورانیت نیست، که اولین مخلوق و صادر نخست و فعلیت محض است. پس ممکن است که امام به حسب مقام نورانیت، به چیزی علم ثابت داشته باشد و علم به همان معلوم به حسب مقام عنصری، منوط به الهام جدیدی باشد[۹۴].[۹۵].

منابع علمی امامان

به طور کلی در منابع اسلامی سه یا چهار منبع برای علم امام ذکر شده است:

۱. ارتباط با فرشتگان: ارتباط امام با فرشتگان یا مبادی عالی وجود با رویکردی فلسفی و روایی قابل اثبات است. طبق هستی‌شناسی برخی از فلاسفه اسلامی، سراسر جهان سلسله به هم پیوسته‌ای است و موجودات واقع در افق هر جهانی، استعداد تبدیل شدن به مجاور خود را دارند و این استعداد که در دو سوی هر افق جهان دیده می‌شود، عبارت است از اتصال و پیوستگی آنها به یکدیگر. طبق هستی‌شناسی مزبور، نفس انسان نیز دارای استعداد تجرد و انسلاخ از بشریت و پیوند با عالم فرشتگان است.

نفس انسان دو جهت اتصال دارد: «اتصال به عالم فرشتگان» و «اتصال فرودین به عالم بدن و جسم». بنابراین اتصال برخی انسان‌ها به عالم برین و فرشتگان، امری است معقول و ممکن و امام نیز همانند پیامبر(ص) می‌تواند به این عالم صعود کند و حقایق و علوم الهی از این طریق به قلب او افاضه گردد؛ با این تفاوت که ارتباطی که امام با فرشتگان برقرار می‌کند، هرگز به مرتبه ارتباط پیامبر(ص) با آنها نمی‌رسد. ارتباط و اتصالی که حضرت ختمی مرتبت(ص) به آن نایل گردید و در اثر آن، وحی الهی را دریافت کرد، ویژه آن حضرت بود و دیگر هیچ کس به این مرتبه از اتصال و ارتباط با مبادی عالی وجود نمی‌رسد و بر هیچ کس وحی پیامبرانه نازل نمی‌شود، اما ارتباط و اتصال پایین‌تر از آن مرتبه با عالم فرشتگان، برای امام که جانشین پیامبر(ص) و عهده‌دار وظایف آن حضرت است، معقول و امکان‌پذیر است و امام بر اثر این اتصال و از این طریق، علوم الهی را دریافت می‌کند و بسیاری از کرامات و الهامات از او ظاهر می‌گردد. آیاتی از قرآن کریم نیز به گونه‌هایی از این ارتباط که پایین‌تر از ارتباط وحیانی است، برای برخی از بندگان خاص الهی تصریح دارد:

  1. «زمانی که به حواریون وحی فرستادم که به من و فرستاده من ایمان آورید»[۹۶].
  2. درباره حضرت مریم(س) می‌فرماید: «پس روح خود جبرئیل را به سویش فرستادیم، پس به صورت انسان تمام برایش تمثل یافت»[۹۷].
  3. راجع به مادر حضرت موسی(ع) فرموده است: «آنگاه که بر مادرت وحی کردیم آنچه وحی کردنی بود»[۹۸].
  4. «و به مادر موسی وحی کردیم که شیرش ده و اگر بر او بیمناک شدی، به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو، او را به تو باز می‌گردانیم و در شمار پیامبرانش می‌آوریم»[۹۹].

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت و پیغمبری را می‌بوییدم و هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا این چه صدایی است؟ فرمود این شیطان است که از پرستیده شدن نومید گشته است. آنچه را که من می‌شنوم، تو نیز می‌شنوی و آنچه را که می‌بینم، می‌بینی جز اینکه تو پیغمبر نیستی، بلکه وزیری و تو بر خیر و نیکویی هستی[۱۰۰]. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: «علی(ع) با فرشتگان سخن می‌گفت»[۱۰۱]. برخی از روایات از امامان معصوم به «محدَّث» تعبیر شده است؛ یعنی کسانی که با فرشتگان هم‌سخن می‌شوند[۱۰۲]. در پاره‌ای از احادیث، از فرشته‌ای که امامان با آن ارتباط پیدا می‌کنند، به «روح القدس» تعبیر شده است. روح القدس روحی قدسی است که با پیامبران و معصومان همراه است و امدادهای غیبی را در موارد مختلف به آنها منتقل می‌کند. از امام صادق(ع) روایت شده است: «روح القدس وسیله شناخت اشیا قرار می‌گیرد»[۱۰۳].

از امام باقر(ع) رسیده است که آنچه در زیر عرش تا زیر زمین وجود دارد، به وسیله روح القدس شناخته می‌شود[۱۰۴]. از منابع روایی اهل سنت نیز استفاده می‌شود که هرگاه کارهای مهم یا سخنان نغزی از کسی صادر می‌شد، می‌فرمودند: «این به کمک روح القدس بوده است»[۱۰۵]. پیامبر اکرم(ص) درباره «حسان بن ثابت» فرمود: «پروردگارا حسان را با روح القدس مورد تأیید قرار ده؛ آن سان که او از پیامبرش دفاع کرد»[۱۰۶]. امامان معصوم(ع) نیز از تأیید روح القدس نسبت به برخی از اصحابشان سخن گفته‌اند. امام باقر(ع) درباره «کمیت بن زید اسدی» فرمود: «مادامی که از ما دفاع می‌کنی، همیشه روح القدس با تو خواهد بود»[۱۰۷]. هنگامی که «دعبل خزاعی» قصیده معروف «مدارس آیات» را خواند، امام رضا(ع) گریه شدیدی کرد و سپس فرمود: «این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است»[۱۰۸].

۲. قرآن کریم: آگاهی از قرآن کریم یکی دیگر از منابع علمی امام است. امام به تمام حقایق قرآن (ظاهر و باطن، محکم و متشابه، تفسیر و تأویل) و همه معارف و علوم آن احاطه دارد. از سوی دیگر، قرآن به اتفاق مسلمانان، سرچشمه فیاض علوم و دانش‌هاست و آگاهی و فهم آن، راهگشای تمام امور است و هر کس قرآن را بداند و به ظاهر و باطن آن احاطه داشته باشد، به تمام معارف و احکام و ظاهر و باطن شریعت آگاهی دارد. مقدمه دوم این استدلال، روشن است. سخن عمده در مقدمه نخست است که آیا امام به تمام حقایق قرآن احاطه دارد؟ روایات متعددی از طرق شیعه و اهل سنت رسیده است که امامان و مخصوصاً امام علی بن ابی طالب(ع) به همه معارف قرآن آگاهی دارند. «ابونعیم» روایتی را با اسنادش از «عبدالله بن مسعود» نقل می‌کند که «قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هیچ حرفی نیست مگر اینکه ظاهر و باطن دارد و علی بن ابی طالب(ع) ظاهر و باطن آن را می‌داند»[۱۰۹].

نامبرده روایتی دیگر از امیر مؤمنان(ع) نقل کرده که حضرت فرمود: «به خدا سوگند هیچ آیه‌ای نازل نشده مگر اینکه می‌دانم در کجا و کی نازل شده است. پروردگارم به من قلب صاحب درک و زبان گویا عنایت فرموده است»[۱۱۰]. «ابن سعد» در طبقات روایت دیگری از امام علی(ع) آورده است که آن حضرت فرمود: «از کتاب خدا از من بپرسید! هیچ آیه‌ای نیست مگر اینکه می‌دانم در شب نازل شده است یا در روز؛ در کوه نازل شده است یا پهنه‌های دشت»[۱۱۱]. روایت ذکر شده را «ابن حجر» نیز آورده است؛ با این تفاوت که در ابتدای آن جمله ذیل را اضافه دارد: «از من بپرسید! به خدا سوگند هیچ چیزی از من نمی‌پرسید مگر اینکه از آن به شما خبر می‌دهم»[۱۱۲]. در روایات متعدد دیگری نیز صفات بسیاری برای علی بن ابی طالب(ع) ذکر شده که از آن جمله است: علم به قرآن، دانش تأویل و یقین[۱۱۳].

۳. وراثت از پیامبر(ص): پیامبر اکرم(ص) تمام معارف و شریعت اسلام را به علی(ع) آموخت و این دانش الهی، نسل به نسل به امامان معصوم(ع) رسید. اگر در کتاب الهی نظر ژرفی داشته باشیم، به روشنی می‌یابیم که بر اساس سنت الهی، همان طور که اقامه قسط و عدل بر عهده پاک‌ترین ذریه پیامبران قرار می‌گیرد، علوم ربانی و آسمانی نیز به آنان انتقال می‌یابد. خداوند در قرآن کریم فرموده است: «آنها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود؛ از فرزندان آدم و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از کسانی که هدایت کردیم و برگزیدیم»[۱۱۴].

«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داده است»[۱۱۵]. «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم را بر جهانیان برتری داده است»[۱۱۶]. این سنت الهی در دوره ختمیه نیز جاری است و خداوند ذریه پاک پیامبر خاتم(ص) را برای اقامه حق و عدل، جانشین و وصی آن حضرت قرار داده است و لازمه این قیادت ربانی آن است که علوم نبوت و اسرار کتاب الهی نیز به آنان انتقال یابد؛ چنان که سنت الهی در انبیای سلف و ذریه پاک آنها معین بوده است. روایت دیگری از طریق عامه و خاصه رسیده است که امیرمؤمنان(ع) فرمود: «رسول گرامی(ص) هنگام رحلتش مرا نزد خود خواند و هزار باب به من آموخت که از هر یک هزار باب دیگر باز می‌شد»[۱۱۷]. از روایات فوق و بسیاری از روایات دیگر که تعداد آن بسیار زیاد و در منابع فریقین آمده است، به خوبی معلوم می‌شود که رسول اکرم(ص) اسرار و معارف دین و همه علوم الهی را به امیر مؤمنان(ع) از طریق ویژه‌ای انتقال داد. بنابراین علم امامان معصوم(ع) از علی(ع) و علم او از پیامبر اکرم(ص) مأخوذ است.[۱۱۸].

رویکرد دانشمندان اسلامی درباره علم اهل بیت(ع)

  1. شیخ صدوق، محمد بن بابویه (م ۳۸۱): وی امامان معصوم را دلیل و طریق به سوی خداوند و موضع علم و مبین وحی او می‌داند[۱۱۹]. از واژه‌هایی که او در عبارتش به کار برده، به خوبی استفاده می‌شود که علم امام از نگاه وی علم خطاناپذیر و ویژه‌ای است که تفسیر و تبیین وحی را شامل می‌شود و دلیل و راهنما به سوی خداوند است.
  2. محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید (م ۴۱۳): امامان(ع) قائم مقام انبیا در اجرا و برپا داشتن احکام، اجرای حدود، نگهداری قوانین و آموزش و تعلیم مردم هستند و همانند انبیا معصوم‌اند و در هیچ حکمی از احکام دین، سهو و نسیان بر آنان عارض نمی‌شود[۱۲۰]. سخن شیخ مفید نیز صراحت دارد که علم امامان(ع) در احکام و معارف دین، علمی خطاناپذیر است.
  3. سید مرتضی علم الهدی (م ۴۳۶): موارد بسیاری در کتاب و سنت وجود دارد که دانشمندان در فهم آن ناتوان مانده‌اند؛ از این رو وجود امام برای تفسیر و تبیین دین و قرآن، بعد از رحلت پیامبر(ص) ضروری است[۱۲۱].
  4. قاضی عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵): امیر مؤمنان(ع) در باب دانش به علومی دست یافته بود که دیگران به آن دست نیافته بودند... فضل عالم در اوقات مختلفی همچون هنگام تعلیم و پاسخ به پرسش‌ها ظاهر می‌گردد و آنچه در این مقام از آن بزرگوار ظاهر گشته، بیشتر است و از دقت در خطبه‌ها، اندرزها و مناظرات آن حضرت به خوبی آشکار است... اصول توحید، عدل و... از او اخذ شده و هیچ کس در این علوم با او همسان نیست. عبدالجبار معتزلی روایاتی را از امام(ع) ذکر می‌کند که فرموده است: «نزد من علومی است که حاملانی برای آن نمی‌یابم تا آن علوم را به آنان انتقال دهم». سپس می‌گوید: مجالی برای انکار این مطلب نیست که امیرمؤمنان(ع) دارای علم ویژه‌ای بوده است و تجربه، شاهد بر صدق و صحت آن است؛ زیرا هر مسئله‌ای از اصول دین و اصل شرع و فروع آنکه از حضرت سؤال می‌شد، پاسخ می‌داد و هرگز در پاسخ آن باز نمی‌ماند[۱۲۲].
  5. فخر رازی (م ۶۰۶): هر کس در دین، علی بن ابی طالب(ع) را پیشوای خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زیرا حضرت پیامبر(ص) فرموده است: «پروردگارا حق را بر محور وجود علی بچرخان». در جای دیگر می‌گوید: «هر کس در دینش علی بن ابی طالب(ع) را پیشوای خود قرار دهد، به یقین به دستگیره محکم خداوند تمسک جسته است»[۱۲۳]. وی امیرالمؤمنین(ع) را سررشته همه علوم و معارف دینی دانسته، دلایل گوناگون عقلی و نقلی بر این امر تقریر کرده است؛ از جمله این روایت که از رسول اکرم(ص) رسیده است: «أَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ‌»؛ علی(ع) در دانش قضاوت، داناترین شماست. او می‌گوید: قضاوت نیازمند جمیع انواع علوم است؛ بنابراین برتری امام(ع) در قضاوت بر دیگران، برتری آن حضرت در تمام علوم است[۱۲۴].
  6. اخوان الصفا[۱۲۵]: این گروه از حکمای اسلامی، امامان را دارای علمی ویژه و الهی می‌دانند که دیگران در چنین علمی با آنان شریک نیستند. ولایت، مخصوص خاندان رسالت است. آنها در این امر نیازمند مدبر و عالم از غیر خودشان نیستند. مردم بر اسرار آنان دست نمی‌یابند. آنان از علم و عمل ویژه‌ای برخوردارند و به واسطه همین معرفت و عمل ویژه، از عالمان دیگر تمایز می‌یابند و از همین رو در خور ریاست و خلافت‌اند[۱۲۶].
  7. ابن عربی: وی می‌گوید: «علی از اصحاب دانش و از کسانی است که دانش الهی دارد؛ به گونه‌ای که هیچ کس دیگری غیر از او از چنین دانشی برخوردار نیست»[۱۲۷]. او معتقد است: وقوف بر علم غیب در مدت زمان خاصی، از جمله چیزهایی است که امام در امر هدایت و امامت بدان نیازمند است و پیش از آنکه پدیده‌ای در عرصه وجود ظهور یابد، امام به اراده حق از آن آگاهی می‌یابد. اگر آن چیز به نفع مردم باشد، خدا را بدان سپاس گوید و اگر از سنخ عقوبت و بلا بر شخصی معین باشد، بر اثر تضرع و شفاعت امام، از او منصرف می‌گردد[۱۲۸]. همو در جای دیگر می‌گوید: حضرت مهدی(ع) معصوم و علم او از طریق تنزیل و افاضه الهی است نه از طرق معمولی و قیاس... حضرت مهدی(ع) با اینکه دانش قیاس را می‌داند، هرگز بدان حکم نمی‌کند، بلکه تنها به چیزی حکم می‌کند که فرشتگان الهی از سوی خداوند به وی القا کرده‌اند[۱۲۹]. از مجموع گفته‌های «ابن عربی» در باب علم امام نکات ذیل استفاده می‌شود:
    1. امام باید اعلم مردم باشد.
    2. امام در امامتش نیازمند علم غیب است.
    3. امام در احکامی که بیان می‌کند، از خطا و نسیان پیراسته است.
    4. دانش امام از طرق ویژه‌ای افاضه می‌گردد.
    5. شریعت حقیقی محمدی(ص) صرفاً همان چیزی است که امام بیان می‌کند.
  8. ابن خلدون: این مورخ نامدار جهان اسلام که در بسیاری از علوم اسلامی تبحر داشت، اهل بیت رسول گرامی(ص) را دارای علوم الهی و خاص می‌دانست. او معتقد بود که طریق دستیابی اهل بیت(ع) به چنین علومی، ولایت و کرامت آن بزرگواران است.

وی دستیابی عموم بشر به علم غیب را ممنوع می‌شمارد؛ مگر کسانی که از طریق امر ولایت و رؤیای صادق، بر آن دست یازند و خاندان رسول خدا(ص) از کسانی‌اند که از دو طریق نامبرده به علم غیب رسیده‌اند. او درباره امام صادق(ع) و علوم آن حضرت گفته است: برای جعفر صادق(ع) و امثال او از خاندان پیامبر(ص) پیشگویی‌های بسیاری روی داده است که مستندشان در این گونه اخبار، کشف آنان به سبب امر ولایت بوده است و هرگاه نظایر آن از یاران و اعقاب آنها که در شمار اولیا نیستند، انکارپذیر نباشد، پس خاندان رسول(ص) شایسته‌ترین مردم برای این گونه مراتب شریف و کرامات موهوب هستند؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: «در میان شما محدثانی[۱۳۰] وجود دارد».

وی درباره کتاب «جفر» که منسوب به امام صادق(ع) است، می‌گوید: و اگر استناد کتاب «جفر» به جعفر صادق(ع) درست باشد، بدون شک بهترین مستند خواهد بود؛ خواه به خود او یا به مردان بزرگ خویشاوندش نسبت داده شود؛ چه اینکه آنان از خاندان کرامت‌اند. پیش‌بینی او درباره برخی از خویشاوندانش به صحت پیوسته و واقع گردیده است... و هرگاه کسانی جز خاندان پیامبر(ص) صاحب کرامت باشند، شکی نیست که آن خاندان که متصف به علم و دیانت هستند و به اخبار نبوت آگاه‌اند و مشمول عنایت خدای تعالی می‌باشند، به طریق اولی شایسته کشف و کرامت‌اند؛ به سبب اصل کریمی که شاخه‌های پاکش بر آن گواه‌اند[۱۳۱].[۱۳۲].

منابع

پانویس

  1. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۵۹-۶۰.
  2. آیات الولایة فی القرآن، ص۳۵۸؛ الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۱۵؛ علم الإمام، ص۵؛ آگاهی سوم یا علم غیب.
  3. «لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْ‌ءٍ جَاهِلًا بِشَيْ‌ءٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ»؛ کافی، ج۱، ص۲۶۲.
  4. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۷۰-۷۱.
  5. محمدرضا مظفر، عقاید الامامیه، ص۳۱۴.
  6. و کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه۴۳.
  7. ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۴۱- ۲۵۴.
  8. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۲۷۱.
  9. ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۰ به بعد.
  10. محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۷۵- ۷۶.
  11. توفیق الطّویل، التنبؤ بالغیب عند مفکری الاسلام، ص۱۵؛ به نقل از: داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۹۶.
  12. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۳۸۸ ـ ۳۹۶؛ محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص ۱۴۸ ـ ۱۴۸؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۵-۸۸.
  13. رسالة الامامة، ضمیمه تلخیص المحصل، ص۴۳۰.
  14. الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۹۳-۱۶۵؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳-۴۳۴؛ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۵؛ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۴۵-۲۶۶.
  15. «خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  16. «بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  17. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  18. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی "حق" رهنمون باشد؟ بگو خداوند به "حق" رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  19. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۶۰؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۱۶۷؛ عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ص ۳۷۵ - ۳۷۷.
  20. «إِنَّ لِلَّهِ عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا الْعِلْمُ الْخَاصُّ فَالْعِلْمُ الَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ الَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ ‏بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
  21. «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ سُئِلَ عَنِ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَعْلَمُ أَمِ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ فَقَالَ مَا كَانَ عِلْمُ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ عِنْدَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ إِلَّا بِقَدْرِ مَا تَأْخُذُ الْبَعُوضَةُ بِجَنَاحِهَا مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ خَاتَمِ النَّبِيِّين»؛ ‏بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
  22. کنز العمال، ج۱۵، ص۱۱۳.
  23. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۶، ص۴۵-۴۹.
  24. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۶۰-۶۱.
  25. تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۳. از هشام بن حکم روایت شده است که گفت: پانصد مسئله از علم کلام را در یک جلسه از امام صادق (ع) پرسیدم، و پاسخ آنها را دریافت کردم. از کمال حیرتی که به من دست داد به امام گفتم: “فدایت شوم بر امام علم به کتاب و سنت و شرایع واجب است، ولی علم به امثال این مسائل چه لزومی دارد؟ ” امام فرمود: “تو گمان داری که خدای تعالی شخصی را بر مردم حجت گرداند و چیزهایی را که مردم به آنها احتیاج دارند، نداند”. گوهر مراد، ص۵۹۱.
  26. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  27. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸.
  28. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  29. برای آگاهی از اقوال متکلمان دیگر مذاهب اسلامی، ر.ک: امامت در بینش اسلامی، ص۱۷۹-۱۸۵.
  30. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی ج۲، ج۲، ص ۳۷۲ ـ ۳۷۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  31. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۷-۷۸.
  32. برای نمونه ر.ک: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «ای مؤمنان! چون در نشست‌ها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱؛ وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳؛ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ «آیا به آنچه خداوند آفریده است ننگریسته‌اند که چگونه سایه‌های آن از راست و چپ باز می‌گردد و با فروتنی به خداوند سجده می‌برد؟» سوره نحل، آیه ۴۸؛ وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  33. برای نمونه ر.ک: علاءالدین هندی، کنز العمال، ج۶، ص۱۹؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۱؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳، به نقل از: جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۲۰۴ - ۲۰۵.
  34. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۱.
  35. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
  36. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
  37. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۱۴۷.
  38. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۲۱؛ الشریف المرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹.
  39. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۱۵.
  40. علی رضا مسجد جامعی، معارف امامیه، ج۲، ص۶۷۲.
  41. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۵۹.
  42. أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  43. متقی هندی، کنزالعمال، ج۴، ص۷۹.
  44. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۲۷.
  45. شیخ صدوق، الخصال، ص۱۶۳.
  46. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۸۶-۲۹۰.
  47. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۰.
  48. عبدالفتاح عبدالمقصود، خاستگاه خلافت، ترجمه دکتر سید حسن افتخاری، ص۲۷۱.
  49. العقاد، عبقریة الامام، ص۱۳۸ (به نقل از نظریة الامامة عند الشیعة الاثنی عشریة، احمد محمود صحبی، ص۲۷۱).
  50. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۲.
  51. علم منایا یعنی علم به مرگ و میر و کیفیت و مکان هر شخصی و علم به بلایا یعنی علم به بلاهایی که افراد بدان مبتلا می‌شوند. فصل الخطاب نیز یعنی قضاوت به حق که طبق آیه قرآن کریم، چنین قضاوتی را خدا به حضرت داوود داده بود.
  52. حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ج۱، ص۳۰۲؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۸۳.
  53. حافظ ابونعیم احمد بن عبد الله اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۰۵؛ تاریخ ابن عساکر، ج۲، ص۳۲۹؛ متقی هندی، کنز العمال، ح۳۶۵۲۴؛ جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۳۴۷.
  54. مرحوم سید هاشم بحرانی، چهار حدیث از اهل سنت و ۲۹ حدیث از طریق شیعه در این باره گرد آورده است (ر.ک: غایة المرام و حجة الخصام، ج۵، ص۲۱۶-۲۲۴).
  55. بررسی سند و نقل‌های مختلف این حدیث و ذکر منابع آن در فصل سوم این نوشتار به صورت مبسوط خواهد آمد.
  56. «قَامَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ وَ ذَكَرَ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَ أَنَا تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»؛ (مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۸۷۳).
  57. «... أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ...». (محمد بن یعقوب کلینی اصول کافی، ج۲، ص۴۱ و ج۴، ص۴۰۰).
  58. «... أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ أَعْلَمْتُكُمْ مَفْزَعَكُمْ بَعْدِي وَ إِمَامَكُمْ وَ وَلِيَّكُمْ وَ هَادِيَكُمْ بَعْدِي وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُعَلِّمَهُ إِيَّاهُ وَ أَنْ أُعَلِّمَكُمْ أَنَّهُ عِنْدَهُ فَسَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِيَائِهِ وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوا عَلَيْهِمْ وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُهُمْ وَ لَا يُزَايِلُونَهُ»؛ (محمد بن الحسن شیخ طوسی، الغیبة، ص۷۲).
  59. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۳.
  60. «فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‌ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً»؛ (نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۹۲، ص۲۷۳).
  61. نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۳۱، ص۷۶۱.
  62. شیخ صدوق، امالی، ص۴۲۴.
  63. قطب الدین راوندی، المزابح و الجرائح، ج۳، ص۱۱۳۲.
  64. شیخ صدوق، امالی، ص۱۹۶.
  65. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۶.
  66. مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۸۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۸۳؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۳۴۶؛ الموفق بن احمد بن محمد المکی الخوارزمی، المناقب، ص۹۱؛ الشریف المرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۹۱؛ محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی، التوحید، ص۹۲، ۳۰۵، ۳۰۶؛ حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۱۹۸؛ الشریف الرضی، خصائص الائمة، ص۶۲؛ محمد بن محمد بن النعمان العکبری (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۳۵؛ الارشاد، ص۳۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۶۵ و ج۱۴، ص۶۱۲؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۸۲؛ ابوجعفر الاسکافی، المعیار و الموازنة، ص۸۲؛ ابن سلامة، دستور معالم الحکم، ص۱۰۴.
  67. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۱۰۶.
  68. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۹: «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً».
  69. نهج‌البلاغه، خطبه ۹۲: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَ الطَّيْرُ».
  70. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۴.
  71. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۸.
  72. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۹، ص۸۲۵.
  73. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۹، ص۱۱۵۸.
  74. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۹، ص۱۱۵۸.
  75. «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ‌...»؛ (نهج‌البلاغه، خطبه ۲).
  76. «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ...»؛ (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۴).
  77. «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ، وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ...»؛ (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۹).
  78. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۶۹.
  79. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۰۸- ۳۷۵.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۰۳.
  81. حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۶۸.
  82. حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۷۶ - ۷۸.
  83. حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۱۳۴-۱۳۷.
  84. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۷۰.
  85. ابوحامد غزالی، مجموعه رسائل، الرسالة اللدنیة، ص۷۱-۷۴.
  86. علم انشایی، علمی است که هرگاه بخواهد و اراده کند که به چیزی عالم شود، به آن دانا شود. از این علم چنین تعبیر می‌شود که لو شاء أن يعلم لعلم. (ر.ک: محمد حسین مظفر، علم امام، ترجمه محمد آصفی؛ علامه طباطبایی، رساله علم امام؛ احمد مطهری و غلامرضا کاروان، علم پیامبر و امام در قرآن).
  87. محمد حسین مظفر، علم امام، ترجمه علی شیروانی، ص۳۹.
  88. صدرالدین محمد شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۳.
  89. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۷۱.
  90. وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  91. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۷۴.
  92. سید محمد علی قاضی طباطبایی، رساله در دلالت آیه تطهیر بر علم گسترده پیامبر و امام، ضمیمه هفده رساله فارسی، رضا استادی، ص۳۳۱-۳۳۲.
  93. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۶.
  94. علامه طباطبایی، پاسخ به قسمتی از کتاب عصای موسی، ضمیمه سرگذشت کتاب شهید جاوید، تألیف رضا استادی، حسن، ص۵۵۴ و ۵۴۷.
  95. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۷۴.
  96. وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  97. فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  98. إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى «آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم» سوره طه، آیه ۳۸.
  99. وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  100. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۴.
  101. آقا حسین الطباطبائی البروجردی، جامع الاحادیث، ج۱، ص۱۷.
  102. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۳.
  103. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲.
  104. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۲۷۱.
  105. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹.
  106. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷.
  107. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹.
  108. علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۳، ص١١٨.
  109. ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.
  110. ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۰۱؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۳۹۶.
  111. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۷.
  112. ابن جریر، تفسیر، ج۲۶، ص۱۱۶.
  113. متقی هندی، کنزالعمال ص۳۹۳؛ هیثمی، مجمع الهیثمی، ج۹، ص۱۵۸.
  114. أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
  115. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  116. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  117. حسن بن سلیمان حلی، بصائر الدرجات، ص۳۰۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۹ و ۲۹۶.
  118. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۷۵-۸۰.
  119. محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی، اعتقادات الصدوق، باب ۳۵.
  120. محمد بن محمد بن النعمان العکبری (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۱۹.
  121. علم الهدی سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰.
  122. قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی فی التوحید و العدل، ج۲۰، ص۱۳۶- ۱۳۸.
  123. فخر الدین محمد بن عمر الرازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۰۵.
  124. فخر الدین محمد بن عمر الرازی، الاربعین فی اصول الدین، ص۴۶۵ - ۴۶۸ و ۴۷۷.
  125. این گروه در قرن چهارم هجری می‌زیسته‌اند. موطن آنها در بصره بود و گروهی از آنان در بغداد بودند. اسامی و مشخصات آنان به صورت روشن و قابل اعتمادی ثبت نشده است. برخی افراد ذیل را جزو این جماعت دانسته‌اند: ابوسلیمان محمد بن معشر البستی، ابوالحسن بن معاوون الزنجانی، ابو احمد الهرجانی (مقدمه رسائل اخوان الصفا).
  126. رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶.
  127. ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۳۶۰.
  128. ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج۳، ص۳۳۷- ۳۳۸.
  129. ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج۳، ص۳۳۷- ۳۳۸.
  130. «محدث» یعنی کسی که فرشتگان با او سخن می‌گویند؛ ولی او را نمی‌بینند. در حدیث دیگری آمده است: «اوصیای پیامبر(ص) کسانی‌اند که فرشتگان با آنان سخن می‌گویند» (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰).
  131. ابن خلدون، مقدمه، ص۳۳۴.
  132. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۸۱.