غایت امامت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اهداف کلی

شیعیان، در بحث اثبات امامت، علاوه بر احادیث مسلم نقل شده از پیامبر خدا (ص)، برای ضرورت امامت، به اموری استناد می‌کنند که آنها را شئون امامت می‌دانند؛ اموری همچون:

  1. تبیین و تشریح قرآن و سنت پیامبر خدا؛
  2. تلاش برای حفظ و نگهداری دین از نابودی و انحراف؛
  3. تلاش برای تحقق دین؛
  4. الگو بودن.

روشن است که این اهداف کلی، بر سراسر زندگی امامان (ع)، سایه افکنده است و تمام اقوال و افعال و حتی حیات و ممات آن بزرگواران، در مسیر تحقق این اهداف بوده است[۱].

ممکن نبودن حکومت الهی بدون وجود امام معصوم

شکی نیست که یکی از شؤون پیامبران و یکی از شاخه‌های ولایت تشریعی پیامبران، حکومت و فرمانروائی آنان است، حکومتی که اصالتاً مربوط به خدا و نیابتاً مربوط به پیامبران و اولیاء الهی است، حکومتی که پایه‌های آن را دستورات واقعی خدا و عدل و دادگری تشکیل می‌دهد. در امت بنی اسرائیل، حضرت داوود و حضرت سلیمان به فرمان خدا دارای چنین حکومت حقه الهی بودند، آنجا که می‌فرماید: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى[۲]. حکومت به حق، همان حکومتی است که بر اساس دستورهای خدا (نه دستورهای ظنی و تخمینی که با شک و تردید همراه است) و پیراستگی از هوی و هوس استوار باشد. یک چنین حکومت (بدون علم گسترده که از تمام حدود و خصوصیات، موضوع و حکم آن آگاه باشد، و در داوری اسیر تمایلات درونی و هوی و هوس نگردد)، بدون عصمت و علم وسیع، امکان پذیر نیست. پیامبر گرامی اسلام(ص) به نص قرآن مجید، حاکم و فرمانروا، سائس، و سیاستمدار مسلمانان و قاضی و داور آنان بود و نصوص قرآن در این مورد بیش از آن است که در اینجا منعکس گردد. ما فقط به بیان چند آیه اکتفا می‌ورزیم. قرآن، اطاعت پیامبر را بسان اطاعت خدا لازم و واجب شمرده است، چنانکه می‌فرماید: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳].

مقصود از اطاعت رسول و اولی الامر، اطاعت در مسائل حکومتی است، مانند دستورهای مربوط به عزل و نصب افراد و بسیج عمومی و پرداخت مبلغی به بیت المال و... نه اطاعت در بیان احکام، زیرا: پیامبر گرامی در بیان احکام الهی مانند واجبات و محرمات، امر و نهی ندارد که اطاعت او واجب باشد، بلکه پیامبر در مقام بیان احکام، مبینی بیش نیست. به عبارت روشن‌تر: هرگاه پیامبر به مردم بگوید: مردم، خدا به من دستور داده که به شما بگویم: أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ[۴]، در این موقع اطاعت خدا واجب است نه اطاعت رسول؛ زیرا رسول در این صورت دارای امر و نهی نیست، بلکه نقش او در بیان احکام، جز نقش یک وسیله بیانگر چیز دیگری نیست. ولی در موقع دیگر پیامبر به مردم می‌گوید: فلانی از مقام خود معزول و دیگری به جای او منصوب است، یا می‌گوید: باید همه مردم آماده جهاد در راه خدا باشند، و یا فلان ثروتمند باید مبلغی به عنوان هزینه ارتش اسلام بپردازد و یا باید فلانی دختر خود را به عقد جوانی معین درآورد، و... در چنین مواقعی است که پیامبر دارای امر و نهی است و اطاعت اوامر او لازم و واجب می‌باشد و آیه مورد بحث، ناظر به چنین امرهاست.

فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۵]. پیامبر به موجب این آیه، قاضی و داور امت است و همه مردم در برابر حکم و داوری او که روی حق و حقیقت است، باید تسلیم گردند. وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۶]. در این آیه، قضاوت و داوری پیامبر در کنار داوری خدا قرار گرفته و مخالفت با داوری‌های پیامبر مایه گمراهی آشکار شمرده شده است که شأن نزول آیه مربوط به همسر زید بن حارثه است که او را طلاق داد و پیامبر به فرمان خدا با او ازدواج نمود. النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۷]. حقیقت این اولویت یک حکومت جامع و وسیعی است که پیامبر بر نفوس و اموال آنان دارد.

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا[۸]. در این آیه به یکی از شؤون پیامبر که اخذ مالیات است، اشاره می‌کند. اگر مجموع آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده‌اند مورد بررسی قرار گیرند، روشن می‌گردد که پیامبر گرامی حاکم علی الاطلاق و قاضی و داور بحق و سائس امت می‌باشد. به طوری که در برخی از فقرات زیارت جامعه چنین می‌خوانیم: «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ». سیاستمداران بندگان و رکن‌های شهرهایند. حکومت و قضاوت پیامبر پیراسته از هر نوع خطا و اشتباه در نوع احکام الهی و اجراء آن بود او از تمام خصوصیات احکام الهی و حدود آن اطلاع و آگاهی داشت و بنا به عقیده بسیاری از علماء اسلام، نه تنها در میان احکام و اجراء آن اشتباه نمی‌کرد، بلکه در موضوعات و امور مربوط به غیر حکم نیز از خطا و اشتباه مصون و پیراسته بود.

امام پس از پیامبر گرامی می‌خواهد وظائف رسالت را ادامه دهد و حکومت و قضاوت را تعقیب نماید، باید بسان پیامبر عالم و آگاه از تمام احکام و سنن و پیراسته از خطا و اشتباه باشد، و اگر می‌خواهد به شکل دیگر حکومت و داوری نماید، مسألة خلافت و جانشینی منتفی گردیده، حکومتی بسان حکومت‌های عادی و قضاوتی مانند دیگر قضات جهان خواهد بود. شکی نیست که هدف از نصب امام و یا انتخاب او پس از پیامبر گرامی، پرکردن خلائی است که از درگذشت پیامبر بوجود می‌آید، پیامبر بر مبنای حق و از روی احکام و دستورات راستین الهی حکومت و داوری می‌کرد. او در تطبیق حکم بر موضوعی، اشتباه و خطا نمی‌نمود و حکومت او به تمام معنی، مصداق واقعی آیه فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى[۹] بوده است. اکنون پس از درگذشت پیامبر، یک چنین خلائی پدید می‌آید. این خلأ نمی‌تواند به وسیله کسانی پر شود که از بسیاری از احکام الهی آگاهی نداشتند و در حوادث و پیشامدها دست گدائی به سوی این و آن دراز می‌کردند، در صورت بیچارگی و کوتاهی دست از هرجا، به ظن و تخمین و قیاس و استحسان، و رأی و پندار خود عمل می‌کردند و پرونده زندگی آنان مملو از اشتباهات و خطاهای خطرناک می‌باشد، بلکه باید این شکاف به وسیله شخصیت‌های والامقامی گرفته شود که نسخه دوم پیامبر بوده و از تمام احکام و فروع اسلام آگاهی دارند، و در علاج و چاره جوئی برای هر نوع واقعه و پیش آمد، راه اشتباه و خطا نمی‌روند. تردیدی نیست که حکومت‌های عادی و حاکم‌های معمولی نمی‌توانند این خلأ را پر کنند و وظائف رسالت را ادامه دهند، اینجاست که وجود امام معصوم(ع) عالم و آگاه برای ادامه حکومت حقه الهیه و اجراء حدود و احکام خدا به صورت یک امر لازم و ضروری جلوه می‌کند.

سؤال: ممکن است گفته شود بنابراین باید در هر کوی و منطقه‌ای امام معصومی باشد که این خلأ را پر نماید و با بودن یک امام معصوم در رأس کار، حکومت حقه الهی شکلی به خود نمی‌گیرد. ما می‌بینیم در زمان حکومت خود معصوم (پیامبر اکرم(ص)) والیان و قاضیان غیر معصومی در منطقه‌هائی از جانب او حکومت و داوری می‌کردند. به طور مسلم داوری آنان بسان داوری معصوم نبوده است، بنابراین نمی‌توان نتیجه گرفت که پس از پیامبر باید حتماً امام معصومی باشد زیرا با وجود یک معصوم، همه مناطق زیر پوشش عصمت قرار نمی‌گیرد.

پاسخ:

اولاً: وجود معصوم در رأس دستگاهی نه تنها به حال منطقه‌ای مفید است، بلکه سود آن به تمام مناطق با حفظ نسبت خواهد رسید. مدعا این نیست که با وجود رهبر معصوم هرگز خطا و اشتباهی رخ نمی‌دهد تا گفته شود در زمان معصوم والیان و قاضیان غیر معصومی بر مردم حکومت می‌کردند، بلکه مقصود این است که وجود رهبر معصوم در رأس یک تشکیلات به بخشی از خطا و اشتباه، مصونیت می‌بخشد و با رفتن چنین رئیسی، این قسمت از خطاها در جامعه اسلامی رخنه می‌کند. باید دید پس از درگذشت پیامبر چگونه این خلا پر می‌شود؟

ثانیاً: باید پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) حکومت‌های ممکن را دید و هر کدام به نفع توده‌ها باشد، لطف الهی ایجاب می‌کند در صورت عدم مانع آن را تنفیذ کند.   حکومت‌های ممکن به صورت‌های زیر بیان می‌گردد:

  1. وجود پیامبری دیگر پس از درگذشت پیامبر اسلام(ص).
  2. تعیین امام معصوم در رأس دستگاه.
  3. وجود امام معصوم در کوی و برزن.
  4. انتخاب امام از جانب شورا.

به طور مسلم سه صورت نخست پرثمرتر از صورت اخیر است و حکومت به شکل نخست، به حکم ختم نبوت انجام پذیر نیست. و فرمانروایی به شکل سوم، علاوه بر این که امکان پذیر نیست، احدی مدعی آن نیست؛ زیرا افراد معصوم در اجتماع بسیار انگشت شمارند، و غالب افراد صلاحیت آن را ندارد که در هر کوی و برزن امامی تعیین گردد در این صورت چاره‌ای جز شکل دوم نیست.[۱۰].

منابع

پانویس

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۲۶۶.
  2. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند» سوره ص، آیه ۲۶.
  3. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  4. «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  5. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  6. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  7. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  8. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  9. «پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن» سوره ص، آیه ۲۶.
  10. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۴۲.