غزوه بنی‌قریظه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

غزوه بنی‌قریظه، سومین جنگ پیامبر (ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد. بعد از پیمان‌شکنی این قبیله در جنگ خندق، پیامبر (ص) سپاهی به فرماندهی امیرالمؤمنین (ع) به سمت قلعه‌های یهودیان بنی‌قریظه فرستاد که بعد از چند روز محاصره تسلیم شدند.

مقدمه

غزوه بنی‌قریظه، سومین جنگ پیامبر (ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد[۱]. یهودیان بنی‌قریظه، بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع از هم‌پیمانان پیامبر (ص) به شمار می‌رفتند[۲] که هر سه قبیله، پیمان شکستند.

براساس پیمانی که پیامبر (ص) با یهودیان منعقد کرده بود، آنان حق هیچ‌گونه فعالیتی علیه پیامبر (ص) و مسلمانان را نداشتند[۳].

نقض پیمان بنی‌قریظه

در جریان جنگ خندق، بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه، ابوسفیان بن حرب از حُیّ بن اخطب خواست نزد یهودیان بنی‌قریظه برود و آنان را به پیمان‌شکنی و همکاری با سپاه قریش وادار کند. حُیّ بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنی‌قریظه رفت. ابتدا کعب بن اسد، او را به حضور نپذیرفت و از پیمان‌شکنی با محمد (ص) هراس داشت؛ اما حیّ بن اخطب او را به نقض پیمان با پیامبر (ص) متقاعد کرد[۴]. خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت سعد بن معاذ و سعد بن عباده را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی قلعه بنی‌قریظه کرد. آن دو پس از مواجهه با بنی‌قریظه، به نقض عهدشان پی بردند و رسول خدا (ص) را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند[۵].

انتشار پیمان‌شکنی بنی‌قریظه به شدت، روحیه مسلمانان را به هم ریخت و آنان را مضطرب کرد[۶]. این ترس و اضطراب مسلمانان در آیه 10 سوره احزاب به خوبی به تصویر کشیده شده است: إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا[۷].

حضرت محمّد (ص) برای کاستن از شدت خوف مسلمانان، سلمة بن اسلم را با دویست رزمنده و زید بن حارثه را با سیصد رزمنده بر حفاظت مدینه گماشت که آنان نیز تکبیر گویان تا صبح از مدینه محافظت می‌کردند[۸].[۹]

محاصره بنی قریظه و تسلیم شدن آنها

بعد از پایان جنگ خندق، پیامبر (ص) به دستور خداوند، سپاهی را به پرچمداری علی بن ابی‌طالب (ع) به سمت قلعه‌های یهودیان بنی‌قریظه فرماندهی کرد[۱۰]. پیامبر (ص) لوای خود را به ایشان سپرد. سپس به بلال امر فرمود تا ندا دهد مسلمانان نماز عصر را جز در محله بنی‌قریظه به جا نیاورند[۱۱]. بعد از مدتی، قلعه‌ها محاصره شد. محاصره‌ای که ۱۵ روز[۱۲] و بنا بر نقلی دیگر ۲۵ روز به طول انجامید[۱۳]. سرانجام یهودیان بنی‌قریظه، خواستار مذاکره و صلح با مسلمانان شدند.

یهودیان بنی‌قریظه که در محاصره شدیدی بودند و همه راه‌ها را به روی خود بسته می‌دیدند، از "ابی‌لبابه بن عبدالمنذر" به عنوان خیرخواهی، درخواست مشورت کردند[۱۴]. ابی‌لبابه بن عبدالمنذر از مسلمانان بود و همراه خانواده‌اش نزد یهودیان بنی‌قریظه زندگی می‌کردند. او از هم‌پیمانان یهود به شمار می‌رفت. وی به آنان گفت: "اگر تسلیم شوید، بدانید که حکم پیامبر (ص) درباره شما (با اشاره به گردن خویش) این است"؛ ولی از گفته خود پشیمان شد[۱۵]. ابی‌لبابه بن عبدالمنذر در حالی که إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏ می‌خواند و با خود می‌گفت: "به خدا و رسولش خیانت کردم" از قلعه بنی‌قریظه بیرون آمد[۱۶]. او بدون اینکه پیش رسول خدا (ص) برود به مسجد رفت و خود را با طناب به ستونی بست تا یا بمیرد یا خداوند، توبه‌اش را بپذیرد[۱۷]. یهودیان در امر خود به مشورت پرداختند. برخی پیشنهاد مسلمان شدن و برخی دیگر پیشنهاد جزیه را مطرح کردند؛ امّا هیچ‌ کدام مورد قبول واقع نشد[۱۸]. سرانجام یهودیان بنی‌قریظه که ترس شدیدی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود[۱۹]، حکم پیامبر (ص) را پذیرفتند و تسلیم شدند[۲۰].

حکم بنی قریظه

پیامبر (ص) "محمد بن مسلمه" را بر آنان گمارد، سپس مردانشان را با کتف بسته در محلی نگه داشتند، زنان و بچه‌ها را نیز در گوشه‌ای دیگر جمع کردند آنان "عبدالله بن سلام" را مسئول آنان قرار دادند و کالاها، اثاث، لباس‌ها و تمام سلاح‌ها را گردآوری کردند. بیش از ۱۵۰۰ شمشیر، ۳۰۰ زره، ۲۰۰۰ نیزه و ۱۵۰۰ سپر جمع‌آوری شد. احشام بسیاری نیز در میان غنایم وجود داشت[۲۱]. قبیله "اوس" که در دوران جاهلیت از هم‌پیمانان بنی‌قریظه به شمار می‌رفت، اعتراض کردند و به پیامبر (ص) گفتند: همان‌گونه که یهودیان بنی‌قینقاع را به عبدالله بن ابی منافق بخشیدی، یهودیان بنی‌قریظه را نیز بر ما ببخش و همانند بنی‌نضیر، بر آنان حکم کن تا پس از تسلیم سلاح‌ها و املاک از مدینه بیرون بروند". پیامبر (ص)، نتیجه را بر حکمیت "سعد بن معاذ" ـ بزرگ اوسیان ـ واگذار کرد؛ معترضان نیز استقبال کردند[۲۲]. سعد بن معاذ در حالی که مجروح بود، حکم به قتل جنگجویان، اسارت زنان و تقسیم اموال بنی‌قریظه کرد[۲۳]. بدین ترتیب، جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ نفر[۲۴] و به نقلی بین ۸۰۰ ـ ۹۰۰ نفر[۲۵] از یهودیان بنی‌قریظه به جرم خیانتشان گردن زده شدند. پیامبر (ص) درباره حکم سعد بن معاذ فرمود: "به تحقیق به حکم خداوند متعال حکم کرد، حکمی که از فراز آسمان‌های هفت‌گانه مشخص شده بود"[۲۶].

رسول خدا (ص) در طول محاصره بنی‌قریظه، "ابن ام‌مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه، انتخاب کرده بود[۲۷].[۲۸]

تحلیل کشتار

هرچند بیان قرآن کریم در آیات وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا [۲۹] حکایت از تأیید اعدام مردان بنی‌‌قریظه دارد[۳۰]، با این وجود، برخی محققان با ذکر شواهد و قراینی نسبت به نقل‌ها و گزارش‌های فوق در خصوص تعداد کشته شدگان و نحوه برخورد یاد شده با بنی‌‌قریظه اظهار تردید کرده‌‌اند؛ بعضی شمار مقتولان را آن هم با این تعداد و در یک روز یا سه روز و به دست یک یا دو نفر (علی (ع) به تنهایی یا به همراهی زبیر) بعید دانسته، این گزارش‌ها در خصوص کشتار را، ساخته و پرداخته قبیله خزرج دانسته‌‌اند که می‌‌خواستند چنین وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجی‌ها بوده است. در غیر این صورت پیامبر شفاعت آنها را درباره بنی‌‌قریظه می‌‌پذیرفت[۳۱]، چنان‌‌که شفاعت خزرجی‌ها را درباره بنی‌‌نضیر پذیرفت.

برخی دیگر کشتار آنها را خلاف سیره رسول خدا عنوان کرده‌‌اند و نیز با استناد به آمار و ارقام متفاوت این غزوه و ذکر این مطلب که تلفات این نبرد داخلی در مقایسه با نبردهای دیگر پیامبر، قابل پذیرش نیست به نقد گزارش‌های سیره‌‌نویسان پرداخته‌‌اند[۳۲]. دکتر ولید عرفات[۳۳] با اقامه ادله متعددی کشتار یهود را رد کرده است. برخی از ادله وی عبارت‌‌اند از:

  1. قرآن به این تعداد مقتول اشاره نکرده است.
  2. در عین پیمان شکنی آنان، اسلام بزرگ‌‌تر از آن است که این تعداد را با چنان وضعی بکشد.
  3. رؤسای آنان مقصر بودند نه همه آنان، از این رو مطابق قاعده لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى، کشتن ایشان خلاف اسلام بوده است.
  4. معقول نیست چند صد نفر در بازار مدینه کشته شوند و اشاره واضحی به موضع قتل آنان نشود و اثری باقی نماند.
  5. اگر چنین کشتاری می‌‌بود فقها آن را مبنا قرار می‌‌دادند.
  6. فقط نام چند تن از برزگان‌‌ بنی‌‌قریظه برده شده و از دیگران نامی در‌‌میان نیست.

به اعتقاد برخی، داستان قتل عام آنان را ابن‌‌اسحق از یهود گرفته و سیره نویسان و مؤرخان بعدی از او گرفته‌‌اند، افزون بر آن، راویان این واقعه ‌‌نیز چون محمد بن کعب و عطیه از یهود قرظی هستند و بعید نیست که جانب‌دارانه سخن گفته باشند[۳۴].

در مقابل نظریه فوق، محققان دیگری، کشتن یهود بنی‌‌قریظه را مطابق عقل و منطق دانسته و آورده‌‌اند که:

  1. اولاً: سزای کسانی که در حساس‌‌ترین شرایط، پیمان‌‌شکنی کردند، کمتر از این نبوده است[۳۵]. اصولا حیات سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل اطراف داشت و پیمان‌‌شکنی هر روزه و گذشت رسول خدا از پیمان‌‌شکنان، زمینه را برای نقض عهدهای مکرر آماده می‌‌کرد[۳۶].
  2. ثانیاً: حکم "سابّ‌‌ النبی" بر آنها جاری شد[۳۷].
  3. ثالثاً: خود آنها داوری سعد بن معاذ را پذیرفته بودند[۳۸].
  4. رابعاً: در عهدنامه پیامبر با یهود مدینه آمده بود که در صورت پیمان‌‌شکنی آنها، آن حضرت در ریختن خون آنان آزاد خواهد بود.
  5. خامساً: سعد، گویا از قوانین تورات آگاهی داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود[۳۹].[۴۰].

غزوه بنی‌قریظه

یهودیان بنی‌قریظه که با پیغمبر اسلام(ص) بر همزیستی مسالمت‌آمیز عهد بسته بودند، در پی حرکت احزاب پیمان خود را شکستند و به آنان پیوستند قرار بود با هجوم احزاب از شمال به مدینه، بنی‌قریظه نیز از جنوب جبهه‌ای بگشاید. از این رو بود که رسول خدا(ص) بخشی از نیروهای اسلام را مأمور ساخت تا در برابر هجوم احتمالی یهود بنی‌قریظه صف‌آرایی کنند. از عقب نشستن احزاب و بازگشت مسلمانان به شهر، رسول خدا(ص) نماز ظهر را به جا آورد. آن‌گاه بلال از سوی آن حضرت اعلام کرد که هر کس مطیع خدا و رسول است، باید نماز عصر را در کنار قلعه‌های بنی‌قریظه بگزارد. بنابراین، همان سپاهی که برای جنگ با احزاب فراهم شده بود، به سوی بنی‌قریظه حرکت کرد. پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) را احضار کرد و پرچم را به او داد[۴۱]. این پرچم پس از بازگشت از خندق همچنان به حال خود بود و هنوز آن را باز نکرده بودند. پیغمبر علی(ع) را با سی تن از خزرج به سوی بنی‌قریظه فرستاد و به او فرمود: «ببین آیا آنان در قلعه‌های خود فرود آمده‌اند یا نه». ابوقتاده که همراه علی(ع) بود، می‌گوید: همین که به جایگاه بنی‌نضیر رسیدیم، آنان خطر را دریافتند. علی(ع) پرچم را در پای حصارشان برافراشت. یهودیان از حصارهای خود خطاب به ما، دهان به دشنام پیغمبر خدا گشودند و ما سکوت کردیم و تنها گفتیم میان ما و شما شمشیر است. در این هنگام رسول خدا(ص) رسید. چون علی(ع) آن حضرت را دید، به من دستور داد از پرچم پاسداری کنم و خود پیش پیامبر رفت؛ زیرا دوست نداشت رسول خدا(ص) دشنام آنان را بشنود و ماجرا را برای آن حضرت بازگفت[۴۲]. پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «آنان را واگذار که به زودی خداوند ما را بر ایشان چیره می‌سازد. آن خدایی که تو را بر عمروبن عبدود پیروز کرد، خوارت نمی‌کند. اینجا درنگ کن تا مردم گرد آیند. تو را به یاری خداوند بشارت می‌دهم؛ زیرا خدای تعالی مرا با پدید آوردن ترس در دل دشمن یاری فرموده است». از امیرمؤمنان(ع) نقل است که فرمود: مردم پیرامون من گرد آمدند. من به راه افتادم تا به نزدیکی دیوارها رسیدم. یهودیان از بالای دیوار سرکشیدند و چون من را دیدند، یک تن از آنان فریاد زد: «قاتل عمرو به سوی شما آمد». برخی دیگر نیز فریاد برآوردند و چنین گفتند و هشدار دادند. خداوند ترس را در دل آنان نشانیده بود. شنیدم که کسی از آنان می‌گفت: «علی عمرو را کشت! علی شاهبازی را شکار کرد! علی پشتی را شکست! علی چه کاری را استوار کرد! علی چه پرده‌ای را درید!» با خود گفتم: «سپاس خدایی را که اسلام را پیروز کرد و شرک و بت‌پرستی را ریشه‌کن ساخت». آن‌گاه که به سوی بنی‌قریظه رهسپار شدم، پیغمبر فرمود: «به برکت و امید خدا برو؛ زیرا که خداوند نوید زمین‌ها و خانه‌های آنان را به شما داده است». با یقین و اطمینان کامل به یاری خداوند عزوجل به سوی آنان حرکت کردم تا جایی که پرچم را در پای دیوار قلعه به زمین زدم و...[۴۳].

درباره سرنوشت بنی‌قریظه، برخی منابع تاریخی، از داوری سعد معاذ سخن گفته و آورده‌اند که همه مردان بالغ یهودی را کشته و زنان و کودکان را اسیر ساخته و اموال را مصادره کرده‌اند. برخی از آنها نقل کرده‌اند که علی(ع) و زبیر ششصد یا نهصد تن از آنان را کشتند. ولی موضوع داوری و سهم علی(ع) در کشتار اسرای بنی‌قریظه مورد تردید و خدشه برخی محققان و صاحب‌نظران معاصر است که با ادله محکم آن را رد کرده‌اند یا زیر سؤال برده‌اند[۴۴].[۴۵]

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
  2. شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.
  3. میرزایی، عباس، غزوه بنی‌قریظه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲.
  4. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.
  5. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۹.
  7. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۶.
  9. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۷۴-۱۷۵.
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۸۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
  13. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۵.
  14. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۶-۵۰۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۳.
  19. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۵.
  20. میرزایی، عباس، غزوه بنی‌قریظه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۲۴ ـ ۶۲۶.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.
  22. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۶-۵۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۰.
  23. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۰.
  24. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۲.
  27. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
  28. میرزایی، عباس، غزوه بنی‌قریظه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲؛ محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۸۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۲۴ ـ ۶۲۶.
  29. «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
  30. التبیان، ج ۸، ص ۳۳۳.
  31. تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹.
  32. تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹، ۲۳۴ ـ ۲۳۶؛ تاریخ صدر اسلام، ص ۱۷۱.
  33. بحوث المؤتمر الدولی التاریخ، ص ۷۸۷ - ۷۹۳.
  34. ر. ک: یهود حجاز و پیامبر (ص)، ص ۱۶۴ - ۱۹۷.
  35. تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵.
  36. تاریخ سیاسی اسلام، ص ۵۲۷.
  37. احکام القرآن، ج ۳، ص ۱۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۴۹؛ ج ۸، ص ۸۲ ـ ۸۳.
  38. مجمع‌‌ البیان، ج ۸، ص ۵۵۲؛ اعلام الوری، ص ۷۹.
  39. تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴.
  40. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶؛ محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۸۲.
  41. ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۴؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۳۷۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۱.
  42. واقدی، مغازی، ج۲، ص۳۷۷.
  43. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷.
  44. ر.ک: شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۸۸.
  45. رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۱۷۳.