جنگ حنین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از غزوه حنین)

غزوه حنین در سال هشتم هجری و پس از فتح مکه در منطقه حنین روی داد. پیامبر اکرم (ص) پس از آگاهی از تحرکات قبایل هوازن و ثقیف، لشکری دوازده هزار نفری را آماده نموده و راهی مقابله با انان شد. مسلمانان ابتدا با کمین دشمن و غافلگیری شکست خوردند، اما در ادامه با شجاعت برخی از جمله امیرالمؤمنین (ع) لشکر دشمن شکست خورد و غنایم زیادی نصیب مسلمان گشت.

مقدمه

غزوه «حنین» یکی از غزوه‌های پیامبر (ص) با مشرکان هوازن است که در سال هشتم هجرت[۱] اتفاق افتاد. «حنین» منطقه‌ای بین مکه و طائف بود که از مکه، سه شب فاصله داشت[۲] و طایفه هوازن در نزدیکی آن زندگی می‌کرد[۳]. قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده، گمان کردند به جنگ آنان می‌آید. از این‌رو، نیروهای خود را جمع کردند و فرماندهی نیروها را که چهار هزار نفر بود، به مالک بن عوف سپردند. فتح مکه، موجب به وجود آمدن بیم و ترس بیشتر در بنی هوازن شد که منطقه مسکونی آنها در جنوب مکه قرار داشت. این وحشت و ترس در بنی ثقیف که مردم طائف و اطراف آن بودند نیز به وجود آمد و تصمیم به مقاومت مشترک در برابر پیامبر گرفتند[۴].

آنان به فرماندهی جوانی سی ساله به نام «مالک بن عوف نصری» به جمع‌آوری نیرو پرداخت تا بتواند با مسلمانان مقابله کند[۵].[۶]

واکنش پیامبر خاتم (ص)

رسول خدا (ص) پس از آنکه «عتاب بن اسید» را به عنوان حاکم مکه منصوب کرد[۷]، همراه دوازده هزار نفر عازم حنین شد[۸]. حضرت، عده‌ای را به فرماندهی «خالد بن ولید» به عنوان پیشگامان لشکر، جلوتر فرستاد[۹]. همچنین دستور داد، همان افرادی که هنگام ورود به مکه پرچمدار بوده‌اند، پرچم بر دوش گیرند. پرچم بزرگ را نیز به دست علی بن ابی طالب (ع) داد[۱۰]. پیامبر (ص) صبح شنبه، ششم شوال از مکه خارج شد[۱۱]. برخی از مسلمانان از فزونی سپاه دچار شگفتی و غرور شدند و شکست سپاه مسلمان را ناممکن دانستند که آیه لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ[۱۲] به آن اشاره دارد[۱۳].

شکست اولیه مسلمانان

در این غزوه که اولین غزوه بعد از فتح مکه به شمار می‌رفت، مردم مکه و انبوهی از مشرکان پیشین، از جمله سران آنها، مانند صفوان بن امیه، ابوسفیان و بسیاری دیگر هم حضور داشتند[۱۴]؛ اما آنها چندان مایل به پیروزی پیامبر (ص) نبودند؛ بلکه بیشتر برای دیدن نتیجه جنگ و بهره‌مندی از غنایم، همراه حضرت رسول (ص) آمده بودند. هنگامی که پیشگامان سپاه به فرماندهی خالد بن ولید، وارد منطقه و دره حنین شدند، با حمله مشرکان هوازن که از شب قبل در درّه کمین کرده بودند، روبه‌رو شدند. نیروهای خالد بن ولید نتوانستند در برابر آنان پایداری کنند و پس از شکست، عقب‌نشینی کردند. به دنبال آنها اهل مکه و همه مسلمانان، عقب نشستند[۱۵]؛ اتفاقی که تازه‌ مسلمانان از آن بسیار خوشحال بودند[۱۶].[۱۷]

در این هنگام، پیامبر (ص) مهاجران و انصار را با نام «اصحاب سَمُره» (بیعت‌کنندگان در بیعت رضوان) صدا می‌زد که برخی از آنان بازگشتند. «عباس بن عبدالمطلب» که صدای بلندتری داشت، همین سخنان پیغمبر (ص) را تکرار می‌کرد[۱۸]. در آن کارزار سخت، «علی بن ابی‌طالب (ع)»، «فضل بن عباس»، «ربیعة بن حارث»، «ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب»، و برادر او «عباس بن عبدالمطلب»، «اسامة بن زید» و برخی دیگر، شجاعت و پایداری بسیاری از خود نشان دادند[۱۹]. این موضوع همبستگی مجددی را به سپاه اسلام باز گرداند و مسلمانان، لبیک‌ گویان بازگشتند. آنان انسجام و نظم از دست رفته را باز یافتند که به شکست هوازن و هم‌پیمانان‌شان منجر شد[۲۰].[۲۱]

اقدامات پیامبر پس از جنگ

محاصره شهر طائف

پیامبر پس از پیروزی بر هوازن، به سوی طائف رفت و آن شهر را محاصره کرد و اعلان نمود که غلامان آنان در صورت پناه آوردن، آزاد خواهند شد که چند نفر به آن حضرت پناهنده شدند. اما با وجود تلاش رسول خدا (ص) و استفاده از تمامی شیوه‌های جنگی برای گشودن دژ طائف، موفق به فتح آن نشد و منطقه را ترک کرد[۲۲].

تقسیم غنائم

رسول خدا (ص) در راه بازگشت از طائف، در جِعرّانه در شمال شرقی مکه، توقف کرد و غنایم حنین را تقسیم نمود. در این مکان، نمایندگانی از هوازن به حضور رسول خدا (ص) رسیده و پذیرش اسلام قبیله خود را اعلان کردند. پیامبر نیز اسلام آنان را پذیرفت و اسیران هوازن را به تقاضای بزرگان ایشان و با نظر مساعد مسلمانان آزاد کرد و در تقسیم اموال و غنایم، به افرادی همچون ابو سفیان و حکیم بن حزام با گشاده دستی رفتار کرد تا دل آنان را بیشتر به سوی اسلام جلب نماید که این رفتار پیامبر، اعتراض برخی از مسلمانان، مانند سعد بن ابی وقاص را برانگیخت[۲۳].

انصار نیز بابت بخشش‌هایی که به سران قبایل عرب شد، ناراحت و نگران شدند و به آن حضرت گلایه کردند. رسول خدا (ص) با توضیحاتی، ایشان را راضی کرد و انصار پذیرفتند که به جای دریافت اموال، رسول خدا (ص) در سهم آنان و همراه ایشان باشد. در حوادث مربوط به تقسیم غنایم هوازن، مردم هجوم گسترده‌ای به سوی رسول خدا (ص) بردند از ایشان درخواست اکید و صریح کردند که هر چه زودتر غنایم را میان ایشان تقسیم کند. این رفتار بدان دلیل بود که مسلمانان بیم داشتند مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان بازگرداند و ایشان دست خالی از این نبرد بازگردند[۲۴].[۲۵]

جنگ حنین

«جنگ حنین»[۲۶] از آنجا شروع شد که طایفه بزرگ «هوازن» هنگامی که از فتح مکّه با خبر شدند رئیسشان مالک بن عوف آنها را جمع کرد و به آنها گفت ممکن است «محمد» بعد از فتح مکه به جنگ با آنها برخیزد، آنها گفتند پیش از آنکه او با ما نبرد کند صلاح در این است که ما پیش دستی کنیم. هنگامی که این خبر به گوش پیامبر(ص) رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوی سرزمین هوازن شوند. در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سنۀ هشتم هجرت بود که رؤسای طایفه هوازن نزد مالک بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگیری با مسلمانان هیچکس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین «اوطاس» شدند. پیامبر(ص) پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست علی(ع) داد و تمام کسانی که برای فتح مکه پرچمدار بخشی از لشکر اسلام بودند به دستور پیامبر با همان پرچم به سوی میدان «حنین» حرکت کردند. پیامبر مطلع شد که صفوان ابن امیّة مقدار زیادی زره در اختیار دارد به نزد او فرستاد و یک صد زره به عنوان عاریت از او خواست، «صفوان» سؤال کرد به راستی عاریه است یا غصب؟ پیامبر(ص) فرمود: عاریه‌ای است که ما آن را تضمین می‌کنیم و سالم بر می‌گردانیم «صفوان» یکصد زره به عنوان عاریت به پیامبر(ص) داد، و خود شخصاً با حضرت حرکت کرد. دو هزار نفر از مسلمانانی که در فتح مکه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر برای فتح مکه آمده بودند که مجموعاً دوازده هزار نفر می‌شدند برای میدان جنگ حرکت کردند.[۲۷]

کمین لشکر دشمن

مالک بن عوف که مرد پرجرئت و با شهامتی بود به قبیلۀ خود دستور داد غلاف‌های شمشیر را بشکنند و در شکاف‌های کوه و دره‌های اطراف، و لابلای درختان بر سر راه سپاه اسلام کمین کنند، و به هنگامی که در تاریکی اول صبح مسلمانان به آنجا رسیدند یکباره به آنان حمله‌ور شوند و لشکر را در هم بکوبند. او اضافه کرد: محمد با مردان جنگی هنوز روبرو نشده است تا طعم شکست را بچشد! هنگامی که پیامبر نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین «حنین» سرازیر شدند، در این موقع بود که ناگهان لشکر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهای خود قرار دادند گروهی که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آنها تازه‌مسلمانان مکه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند. خداوند در اینجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتاً دست از حمایت آنها برداشت؛ زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت. اما علی(ع) که پرچمدار لشکر بود با عده کمی در برابر دشمن ایستادند و همچنان به پیکار ادامه دادند. (در این هنگام پیامبر در قلب سپاه قرار داشت). و عباس عموی پیامبر(ص) و چند نفر دیگر از بنی هاشم که مجموعاً از نه نفر تجاوز نمی‌کردند و دهمین آنها «ایمن» فرزند «ام ایمن» بود اطراف پیامبر(ص) را گرفتند. مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب‌نشینی از کنار پیامبر(ص) گذشت، پیامبر(ص) به عباس که صدای بلند و رسابی داشت دستور داد فوراً از تپه‌ای که در آن نزدیکی بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند يا مَعْشَرَ الْمُهاجِرِيْنَ وَ الأَنْصارِ يا أَصْحابَ سُورَةِ الْبَقَرَةِ يا أَهْلَ بَيْعَةِ الشَّجَرَةِ الى‌ أَيْنَ تَفِرُّونَ هذا رَسُولُ اللَّهِ(ص). «ای گروه مهاجران و انصار! و ای یاران سوره بقره! و ای اهل بیعت شجره! به کجا فرار می‌کنید؟ پیامبر(ص) این جا است!». هنگامی که مسلمانان صدای عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند «لبیک، لبیک» مخصوصاً انصار در این بازگشت پیش‌قدم بودند، و حمله سختی از هر جانب به سپاه دشمن کردند، و با یاری پروردگار به پیشروی ادامه دادند، آنچنان که طایفه «هوازن» به طرز وحشتناکی به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب می‌کردند. حدود یکصد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهی نیز اسیر شدند. پس از پایان جنگ نمایندگان قبیلة هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیادی به آنها کرد و حتی «مالک بن عوف» رئیس و بزرگ آنها اسلام را پذیرفت، پیامبر(ص) اموال و اسیرانش را به او برگرداند، و ریاست مسلمانان قبیله‌اش را به او واگذار کرد. در حقیقت عامل مهم شکست مسلمانان در آغاز کار، علاوه بر غروری که به خاطر کثرت جمعیت پیدا کردند وجود دو هزار نفر افراد تازه مسلمان بود که طبعاً جمعی از منافقان، و عده‌ای برای کسب غنائم جنگی و گروهی بی‌هدف در میان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقیه نیز اثر گذاشت. و عامل پیروزی نهایی، ایستادگی پیامبر(ص) و علی(ع) و گروه اندکی از یاران و یادآوری خاطرۀ پیمان‌های پیشین و ایمان به خدا و توجه به حمایت خاص او بود.[۲۸]

چه کسانی فرار کردند؟

شک نیست که در این میدان اکثر قریب به اتفاق در آغاز کار فرار کردند، و باقیمانده را طبق روایت فوق ده نفر، و بعضی حتی چهار نفر، و بعضی حداکثر حدود یکصد نفر نوشته‌اند. و از آنجا که طبق بعضی روایات مشهور خلفای نخستین نیز در جمع فرارکنندگان بودند، بعضی از مفسران اهل سنت سعی دارند که این فرار را یک امر طبیعی معرفی کنند. نویسندۀ «المنار» در اینجا می‌گوید: «به هنگامی که رگبار تیرهای دشمن متوجه مسلمین شد، گروهی که از مکه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در میان آنها منافقان و افراد ضعیف الایمان و جستجوگران غنینمت قرار داشتند فرار کردند، و پشت به میدان نمودند، باقیمانده لشکر «طبعاً» مضطرب و پریشان شد، آنها نیز طبق «عادت» و نه از روی ترس پا به فرار گذاشتند، و این یک امر طبیعی است، که به هنگام فرار کردن یک گروه بقیه بدون توجه متزلزل می‌شوند بنابراین قرار آنها به معنی ترک یاری پیامبر(ص) و رها کردن او در دست کفار نبود، که مستحق غضب و خشم خداوند شوند!». ما شرحی برای این سخن ذکر نمی‌کنیم و داوری آن را به خوانندگان واگذار می‌کنیم.[۲۹]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  3. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱.
  4. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷.
  5. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۵.
  6. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱.
  7. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۴۲؛ ابن هشامه السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۰.
  8. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۵؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۰.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۶.
  10. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.
  12. «بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
  13. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱-۱۶۲؛ محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۹۹.
  14. محمد بن موسی بن عقبه، المغازی النبویه، ص۳۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۵؛ ابن سعده الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۹- ۴۴۰.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۹.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳- ۴۴۴.
  17. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۳.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۵.
  19. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۴.
  21. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴.
  22. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷.
  23. واقدی، ج۳، ص۹۴۸.
  24. میر شریفی، ص۲۱۳.
  25. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷؛ میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۴؛ محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۹۹.
  26. داستان جنگ حنین در سوره توبه آیات ۲۵ تا ۲۷ آمده است. لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ «بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید * آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید؛ فرود آورد و کافران را به عذاب افکند و آن، کیفر کافران است * سپس خداوند توبه هر که را بخواهد پس از آن می‌پذیرد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۲۵.
  27. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۶۰.
  28. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۶۱.
  29. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۶۲.