جنگ خندق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از غزوه خندق)

غزوه خندق یا جنگ احزاب، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد. تحریک قبیله بنی‌نضیر و همداستان شدن قریش و برخی قبایل با آنان موجب اتحاد گروه‌های زیادی برای نابودی مسلمانان شد. به پیشنهاد سلمان برای جلوگیری از ورود دشمن خندقی در اطراف مدینه حفر شد. این جنگ با پیروزی مسلمانان تمام شد. هلاکت عمرو بن عبدود توسط علی (ع) از وقایع مهم این جنگ محسوب می‌شود.

مقدمه

«جنگ خندق» یا «غزوه احزاب»، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد[۱]. این جنگ، به خاطر آن کانال که کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری یهودیان داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد[۲].

پیروزی پیامبر در جنگ بنی نضیر و اخراج آنان از مدینه و سرکوبی برخی قبیله‌های سرکش عرب در پیکار ذات الرقاع و حضور فعال و مقتدرانه در بدر الموعد، تا اندازه‌ای شکست مسلمانان را در احد جبران کرد و موجب تضعیف قریش و یهودیان شد. حاضر نشدن قریش در سرزمین بدر و تخلف ابوسفیان از وعده خویش، موقعیت قریش را متزلزل ساخت و تداوم سروری آنان را در بین قبایل جزیرة العرب، با خطر جدی رو به رو کرد. سران قریش تصمیم گرفتند مشکل را از ریشه حل کنند. بنابراین برای جنگ با مسلمانان اهتمام تمام کردند و به صرف اموال و بسیج نیرو پرداختند. یهودیان اخراجی از مدینه نیز به همراه یهود خیبر در این جنگ سهیم بودند و سران قریش را برای جنگ با رسول خدا (ص) تحریک و تشویق کردند و وعده امکانات مالی به آنان دادند[۳]. در نقل دیگری چنین آمده است: زمانی که پیامبر (ص) دو قبیله یهودی بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر را به علت نقض پیمان از مدینه اخراج و مقداری از اموال آنها را ضبط کرد. آنها به ناچار به خیبر رفتند و در آنجا سکنی گزیدند. رئیس قبیله بنی‌نضیر، حیی بن اخطب، کنانة بن ابی‌الحقیق و دیگران به مکه رفتند و قریش را تحریک کردند تا با هم به جنگ رسول خدا (ص) بروند[۴].

بنابراین قریش به رهبری ابوسفیان با چهار هزار مرد از مکه خارج شد و پرچم جنگ را به عثمان بن طلحة بن ابی‌طلحه داد. در لشکر ایشان هزار شتر و سیصد اسب بود[۵]. هنگامی که لشکر به مرّالظهران رسید، دو هزار مرد از قبایل اسلم، اشجع، بنومرّة، کنانه فزاره و غَطفان به ایشان پیوست و از آنجا به سمت مدینه رفتند. از هر جانب، لشکری به آنها اضافه می‌شد، چندان که تعداد آنان در نزدیکی مدینه به ده هزار نفر رسید[۶].[۷]

پیشنهاد حفر خندق

رسول خدا (ص) با مردم درباره نحوه مقابله با مشرکان مشورت کرد. حضرت پیشنهادهای مختلف مثل ماندن در شهر، دفاع از نقاط مرتفع، رفتن به خارج شهر و مبارزه رو در رو را شنید. سرانجام پیشنهاد سلمان را مبنی بر کندن خندقی پیرامون مدینه، انتخاب کرد[۸] تا جنگ در ناحیه‌های خاصی صورت گیرد و جلوی یورش دشمن به داخل شهر از نقاط آسیب‌پذیر گرفته شود[۹].

نقض پیمان بنی‌قریظه

بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه، ابوسفیان بن حرب از حُیّ بن اخطب خواست نزد یهودیان بنی‌قریظه برود و آنان را به پیمان‌شکنی و همکاری با سپاه قریش وادار کند. حُیّ بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنی‌قریظه رفت. ابتدا کعب بن اسد، او را به حضور نپذیرفت و از پیمان‌شکنی با محمد (ص) هراس داشت؛ اما حیّ بن اخطب او را به نقض پیمان با پیامبر (ص) متقاعد کرد[۱۰]. خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت سعد بن معاذ و سعد بن عباده را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی قلعه بنی‌قریظه کرد. آن دو پس از مواجهه با بنی‌قریظه، به نقض عهدشان پی بردند و رسول خدا (ص) را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند[۱۱].[۱۲].

کارشکنی منافقان

منافقان از نقض پیمان بنی‌قریظه و وحشت مردم سوء استفاده کردند و پیوسته در صفوف مسلمانان، آشفتگی و در دل‌های مؤمنان، بیم و هراس می‌افکندند. آنان علاوه بر تضعیف روحیۀ مسلمانان در عمل نیز کاهلی می‌کردند. در جریان حفر خندق، آنان به بهانه‌های مختلف، گاه بدون اجازه پیامبر (ص) دست از کار می‌کشیدند و نزد خانواده‌هایشان می‌رفتند[۱۳].[۱۴].

جنگ علی (ع) با عمرو بن عبدود

مدینه تا بیست و چند روز در محاصره مشرکان بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد[۱۵] تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کردند و مبارز‌ طلبیدند[۱۶]. هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز علی (ع) کسی جواب مثبت نداد[۱۷]. زمانی که علی (ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، پیامبر (ص) شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد[۱۸] و جمله تاریخی خود را فرمود: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌»[۱۹]؛ "همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت". عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند[۲۰].[۲۱].

اختلاف‌افکنی در سپاه مشرکان

نُعَیم بن مسعود اشجعی که سه روز قبل، مسلمان شده بود، خدمت رسول خدا (ص) رسید و گفت: "قوم من از مسلمان شدنم با خبر نیستند؛ پس هر دستوری دارید بفرمایید تا انجام دهم". پیامبر (ص) فرمود: "اگر می‌توانی برو و اینها را از ما دور کن که نیرنگ نیز جزئی از جنگ است". او نیز این کار را به خوبی انجام داد؛ بنابراین نزد کعب، رئیس بنی‌قریظه رفت و به او گفت: "زندگی، زن و فرزند قریش دور از اینجاست و در مواقع حساس می‌توانند رها کنند و شما را تنها بگذارند؛ اما اینجا محل زندگی شماست و شما امکان دور شدن از اینجا را ندارید؛ پس آنها را در جنگ همراهی نکنید؛ مگر اینکه تعدادی از اشراف آنها را در قلعه نگه دارید تا مطمئن شوید آنها شما را در جنگ تنها نخواهند گذاشت". آنها نیز از حرف او استقبال کردند. سپس نزد ابوسفیان رفت و به او گفت: "اینها از همکاری با شما پشیمان شده و پشیمانی خود را به محمد (ص) اطلاع داده و گفته‌اند ما برای اعلام وفاداری، اشرافی از قریش را تحویل شما می‌دهیم تا شما گردن بزنید؛ پس اگر از شما خواستند تا بزرگانتان به عنوان تضمین ادامه جنگ در قلعه آنها بمانند، نپذیرید". ابوسفیان نیز حرف وی را پذیرفت. بنابراین بزرگان بنی‌قریظه در مذاکره با ابوسفیان این مسئله را مطرح کردند؛ اما آنها نپذیرفتند و بنی‌قریظه نیز با مشاهده خودداری قریش و غطفان از تسلیم تعدادی از اشراف، سخنان نعیم بن مسعود را صحیح دانستند و از جنگ منصرف شدند[۲۲].[۲۳]

امداد غیبی در این جنگ

عاملی که بقیه عوامل شکست را تکمیل و تصمیم قریش را برای بازگشت حتمی کرد، طوفانی شدن ناگهانی هوا بود؛ به گونه‌ای که خیمه‌ها را از جا می‌کند و دیگ‌های غذا را از روی آتش پرت می‌کرد[۲۴]. این امداد غیبی و الهی و سردی هوا نیز بر سختی کار افزود[۲۵]. آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا[۲۶] به توفان اشاره کرده است.

در این هنگام، رسول خدا (ص) حذیفه را به خارج از خندق فرستاد تا تحرکات شبانه دشمن را بررسی کند. وی وارد لشکر شد و ابوسفیان را در حال سخنرانی مشاهده کرد که می‌گفت: "ای گروه قریش! نقطه‌ای که ما در آن هستیم، محل زندگی ما نیست. چهارپایان ما هلاک شدند و باد و طوفان، خیمه و خرگاه و آتش برای ما باقی نگذاشته است و بنی‌قریظه با ما پیمان‌شکنی کردند. صلاح در این است که از اینجا کوچ کنیم". سپس بر شتر خود سوار شد و او را با تازیانه می‌زد؛ در حالی که نمی‌دانست دست‌های شترش بسته است[۲۷].

حذیفه در بازگشت، خبر مسرّت‌بخش عقب‌نشینی مشرکان را به اطلاع پیامبر (ص) و سایر مسلمانان رساند[۲۸]. بدین ترتیب، این جنگ با شهادت شش نفر از مسلمانان و هلاکت سه نفر از مشرکان به نفع مسلمانان خاتمه یافت[۲۹].[۳۰].

جنگ خندق، در کجا رخ داده؟

برخی از علما، می‌افزایند: «... جرقه جنگ، از ناحیه گروهی، از یهود بنی نضیر روشن شد، که به مکه آمدند و طایفه قریش را، به جنگ با پیامبر(ص) تشویق کردند و به آنها قول دادند؛ تا آخرین نفس، در کنارشان می‌ایستند و سپس، به سراغ قبیله غطفان رفتند و... از همپیمانان خود، مانند قبیله بنی اسد و بنی سلیم، نیز دعوت کردند...؛ تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند و پیغمبر(ص) را به قتل برسانند... و مدینه را غارت کنند و چراغ اسلام را خاموش نمایند»[۳۱]. از این رو، که مسلمانان خود را در خطری جدی احساس می‌نمودند؛ بنا به پیشنهاد سلمان فارسی، در اطراف مدینه، خندقی حفر نمودند، تا دشمن نتواند به آسانی به مدینه تعرض کند.

پس محل وقوع جنگ احزاب، شهر مدینه بود و منظور، از دو واژه مبهم مندرج در آیه مورد پژوهش - فوق و اسفل - شهر مدینه می‌باشد، که مهاجمین از آن دو ناحیه قصد حمله به آن شهر را داشتند.

برخی از دانشمندان به نقل از بعضی از مفسرین می‌افزاید: «بسیاری از مفسران کلمه فوق را در این آیه، اشاره به جانب شرق مدینه می‌دانند که قبیله غطفان از آنجا ورود کردند.[۳۲].

البته با توجه به این که مکه درست در جنوب مدینه واقع شده قبائل مشرکین مکه باید از جنوب آمده باشند ولی شاید وضع جاده و مدخل مدینه چنان بود، که آنها کمی شهر را دور زده و از غرب وارد شدند[۳۳].

منابع

پانویس

  1. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۰.
  2. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۱-۶۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۷۳.
  3. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۱-۶۲.
  4. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۶۵.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۳.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۰-۵۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۴.
  7. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۲-۱۷۳.
  8. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۵.
  9. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۱-۶۲.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.
  11. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.
  12. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۴-۱۷۵؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۱-۶۲.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۶۶.
  14. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۵.
  15. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.
  17. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲.
  19. حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۱.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۴.
  21. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۶-۱۷۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۷۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۸۵.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۹- ۲۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۴۸۰- ۴۸۷.
  23. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۷.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۸۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۸۰.
  25. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۸.
  26. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۱- ۲۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۸۹- ۴۹۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۸۰.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۲۹۲.
  29. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
  30. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۸؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۱-۶۲.
  31. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج۱۷، ص٢.
  32. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج۱۷، ص٢.
  33. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۳.