فقه حکومتی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

مقدمه

امام خمینی، فقه شیعه را به سمت «فقه حکومتی» هدایت کرد. ایشان معتقد است فقه باید پاسخگوی مسائل ملت‌ها باشد، و در بررسی مباحث ولایت فقیه به ضرورت تشکیل حکومت و وجه حکومتی و سیاسی‌بودن بسیاری از احکام اسلامی اشاره کرده‌است.

نگرش حکومتی به فقه، بر اصولی تکیه دارد چون: ولایت انحصاری خداوند، جامعیت دین، پیوند دین و سیاست. امام خمینی، تأکید دارد شریعت اسلام، حکومت‌محور است و برخی از احکام جز در سایه حکومت قابل اجرا نیست، چون؛ احکام سیاسی، مالی، نظامی و جزایی. برخی از ویژگی‌های فقه حکومتی امام خمینی عبارت‌اند از: ظرفیت گسترده فقه، کارآمدی و پاسخگویی به پرسش‌های جدید و قرارگرفتن فقیه جامع‌شرایط در منصب مدیریت کلان جامعه. نمونه‌هایی از رویکرد فقه حکومتی امام خمینی عبارت‌اند از: خمس به مثابه مالیاتی حکومتی، تصرف در انفال، خیابان‌کشی‌هایی که موجب خراب‌ کردن مسجد یا منزل دیگری است، اعزام الزامی به جبهه‌ها و جلوگیری از امور عبادی و غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام باشد.[۱]

معناشناسی

«فقه» به معنای فهم و علم[۲] و حکومت به معنای منع‌کردن یا منع‌کردن از ظلم[۳] است. فقه در اصطلاح به معنای آگاهی بر احکام شرعی فرعی است که این آگاهی مستند به ادله تفصیلی باشد[۴] و حکومت در عرف سیاست به معنای فرمانروایی، حکمرانی و دستگاه فرمانروا در کشور است[۵] و سازمانی است که تشکیلات و نهادهای سیاسی مانند قوه مقننه، قضاییه و مجریه دارد.[۶]

فقه حکومتی به معنای نگرش و بینش خاصی است که حاکم بر کل فقه است و مطابق آن استنباط‌های فقهی بر اساس فقه اداره نظام سیاسی شکل می‌گیرد[۷]؛ از این‌رو گستره فقه حکومتی ضرورتاً مباحث سیاسی نیست، بلکه تمامی ابواب فقه را دربر خواهد گرفت که ازجمله آن، چگونگی اداره حکومت است. از فقه اداره حکومت، «فقه الحکومه» یا «فقه الدوله» یاد می‌شود و مراد از آن مسائل و موضوعاتی است که حکومت، متصدی انجام آن یا با آن مرتبط است.[۸]

فقه حکومتی با برخی اصطلاحات مانند فقه سیاسی مرتبط است. فقه سیاسی شامل آن دسته از مباحث حقوقی در اسلام است که تحت عناوینی چون حقوق اساسی، مفاهیم سیاسی و حقوق بین‌الملل و نظیر آنها مطرح می‌شوند[۹]؛ اما فقه حکومتی نگرشی خاص است که حتی در مسائل غیر سیاسی و عبادی نیز جاری می‌باشد. حکم حکومتی حکمی است که حاکم اسلامی در راستای مصالح جامعه و مسلمانان صادر می‌کند[۱۰] و می‌تواند از دستاوردهای فقه حکومتی باشد.[۱۱]

پیشینه

در بسیاری از آیات قرآن کریم، به پیامبر اکرم(ص) به مثابه حاکم اسلامی، خطاب شده است و دستورهای ایشان در راستای اداره مطلوب حکومت قرار دارد که از آن جمله می‌توان به آیات خمس، زکات، جهاد، قضا، حدود و دیات  لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [۱۲]،  كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [۱۳]،  وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا  [۱۴]،  إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ [۱۵]،  إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۱۶]،  وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ [۱۷] اشاره کرد. در سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع)، رویکرد حکومتی به شریعت دیده می‌شود. آنان احکامی را متناسب با اختیارات حکومتی خویش صادر کرده‌اند که در مقام بیان حکم شرعی اوّلی نبوده‌اند، بلکه از آن جهت که حاکم یا قاضی بوده‌اند، چنین اختیاری داشته‌اند و این احکام را صادر کرده‌اند[۱۸]؛ البته از آنجاکه اکثر امامان(ع)، حکومت ظاهری نداشته‌اند، تعبیرهایی حاکی از حکم‌ کردن و فرمان‌ دادن از آنان دیده نمی‌شود و اگر در موارد اندک از این واژه‌ها استفاده کرده‌اند، به این اعتبار بوده است که به حسب واقع حاکم بر مردم بوده‌اند.[۱۹]

بحث از فقه حکومتی نوپاست و در کتاب‌های فقهی به صورت مستقل مطرح نشده است، در عین حال فقیهان شیعه در ابواب مختلف کتاب‌های فقهی، مانند خمس، قضا، شهادات، جهاد، حدود و تعزیرات،[۲۰]احکام بسیاری را که نشان‌دهنده حکومتی‌ بودن باشد، ذکر کرده‌اند و نیز تعابیری مانند «احکام سلطانی» و «احکام حکومتی» در برخی از عبارات آنان یافت می‌شود[۲۱]؛ البته از آنجاکه فقهای شیعه موفق به تشکیل حکومت در عصر غیبت نشدند، فقه حکومتی نیز به اندازه لازم، رشد نیافت؛ اما فقیهان اهل سنت به سبب رابطه تنگاتنگ با دولت‌های اموی و عباسی، فراخور نیاز آنان، کتاب‌هایی مانند الاحکام السلطانیه ماوردی و الاحکام السلطانیه فراء حنبلی را با محتوای احکام سلطانیه و امور حسبه، حقوق، مدیریت، سیاست، تنظیم روابط بین‌الملل، انفال و بیت‌المال تألیف کردند و ابواب مستقلی را در فقه به این مباحث اختصاص دادند. ماوردی در مقدمه کتاب خود اموری از قبیل چگونگی نصب وزیران و امیران بر سرزمین‌ها و جهاد و ولایت بر حج و صدقات و غنایم و مالیات‌ها را مطرح کرده است.[۲۲]

با آغاز حکومت مستقلِ مبتنی بر مذهب شیعه در ایران که مربوط به قرن دهم هجری و تشکیل دولت صفوی بود، رویکرد اجرای احکام اسلامی نیز به وجود آمد[۲۳] و برخی از عالمان برای اجرای صحیح آن با دولت‌ها همکاری می‌کردند[۲۴]؛ چنان‌که محقق کرکی ولایت امور شرعی و احوال شخصی را در حکومت شاه‌طهماسب صفوی پذیرفت و رساله قاطعة اللجاج فی حلّ الخراج را تألیف کرد[۲۵] و در ادامه، فقیهان چندی در خصوص ضرورت تشکیل حکومت و توجه به اقتضائات فقهی آن، دیدگاه‌هایی ارائه کردند. برخی همچون آخوند محمد کاظم خراسانی و میرزا محمد حسین نایینی بر تشکیل دولت مشروطه بر اساس فقه شیعه تأکید می‌کردند[۲۶] و سید حسین بروجردی نیز بسیاری از احکام اسلامی را مرتبط با اداره جامعه و تنظیم آن می‌دانست.[۲۷] در برخی آثار معاصر نیز به این موضوع پرداخته شده است.[۲۸]

تردیدی نیست که امام خمینی نقطه عطفی در تاریخ فقه شیعه به‌شمار می‌رود. ایشان در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مباحثی در گستره فقه سیاسی و ضرورت حکومت و ولایت فقیه را مطرح کرد[۲۹] و فقه شیعه را به سمت فقه اجتماعی، فقه حکومتی و فقهی که بتواند نظام زندگی ملت‌ها را اداره کند، هدایت کرد. ایشان که معتقد بود فقه باید پاسخگوی مسائل کوچک و بزرگ ملت‌ها باشد،[۳۰] در بررسی مباحث ولایت فقیه به ضرورت تشکیل حکومت و وجه حکومتی و سیاسی‌بودن بسیاری از احکام اسلامی اشاره کرده است.[۳۱] ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با برپایی حکومت اسلامی و شکل‌دادن قانون اساسی، نظریه ولایت فقیه را در راستای فقه حکومتی به اجرا درآورد و در این دوران، مباحث متعددی را در راستای فقه حکومتی و مسائل فقهی که به اداره حکومت مربوط بود، بیان کرد.[۳۲].[۳۳]

دیدگاه‌ها در حکومتی‌بودن فقه اسلامی

برخی با منحصر دانستن هدف دین به آخرت و خدا و تفکیک رسالت پیامبران(ع) از سیاست و ادارهدنیا بر این باورند که دین دارای سه بخش فقه، اخلاق و اعتقادات است و فقه که ناظر به امور دنیوی است مقوله‌ای الهی و حکومت مقوله‌ای ذاتاً غیر دینی است و ارتباطی میان این دو نیست[۳۴] و به تعبیری دین به عنوان امری قدسی نباید در خدمت امور دنیوی و غیر قدسی و مبنای مشروعیت حکومت قرار گیرد.[۳۵] در برابر، بسیاری از اندیشمندان مسلمان، به‌ویژه امام خمینی منکر جدایی دین و به تبع آن فقه از سیاست شده‌اند؛ البته بیشتر فقیهان در دوران گذشته به سبب اموری مانند درک منفی از حاکمیت سیاسی و تقیه شدید از حاکمان و کارگزاران ظالم، بیشتر در محدوده مسائل فردی مکلفان، به استنباط احکام فقهی پرداخته‌اند و در حد ضرورت از مباحث سیاسی و برخی از مسائل حکومتی بحث کرده‌اند.[۳۶]

برکناری از سیاست، به‌تدریج موجب شد دامنه هدفی که حرکت اجتهاد را پدیدمی‌آورد، محدودتر گردد و این اندیشه را پدیدآورد که تنها عرصه فقه در جهان خارج که قابل اجرا و تحقق است، عرصه مسائل فردی است، نه جامعه[۳۷]؛ از این‌رو فقها نیز اسلام را عمل و وظیفه‌ای فردی می‌فهمیدند، نه یک نظام اجتماعی[۳۸] و فقه شیعه با تمرکز بر مباحث فردی از ابواب و مباحث کاربردی که دارای صبغه سیاسی و حکومتی باشد، دور ماند.[۳۹] این امر به‌مرور به صورت فرهنگ حوزه علمیه درآمد، به گونه‌ای که دخالت در امور سیاسی و کشوری که از شئون پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) بوده مذموم به حساب می‌آمد.[۴۰]

در دو قرن اخیر برخی از فقیهان، ضمن باور به دخالت فقه در عرصه حکومت و سیاست، به بحث از اموری مانند حسبه، نفی سبیل، جهاد ابتدایی، دفاع از کیان اسلام و ماهیت فقهی احزاب پرداخته‌اند که از آن میان می‌توان به بخشی از مباحث زمان مشروطه اشاره کرد، فقیهانی مانند میرزای نایینی در کتاب تنبیه الاُمّة و تنزیه الملّة[۴۱] و آخوند خراسانی و شیخ‌ فضل‌الله نوری.[۴۲] در این دیدگاه هرچند مباحث فقه از حوزه فقه فردی به فقه اجتماعی ارتقا یافته و مخاطب فقه، اعم از افراد و جامعه دانسته شده‌اند؛ اما ولایتی که در عصرِ غیبت بر عهده فقیهان نهاده می‌شود، افزون بر ولایت در فتوا و قضا، از حدِ ولایت بر محجوران، قاصران، اموال بدون صاحب و امور ایتام فراتر نرفته و فقها باید با گرفتن وجوهاتِ شرعی از مردم، به امور حوزه‌ها، تبلیغ دین و امور حسبه بپردازند[۴۳].

در برابر، فقیهانی قرار دارند که معتقدند اسلام دینی سیاسی ـ اجتماعی است و منحصر در عبادات شرعی نیست، بلکه بسیاری از احکام آن مرتبط با اداره جامعه و تنظیم اجتماع است.[۴۴] اینان با پذیرش محوریت حکومت در فقه شیعه، حکم حکومتی را به مثابه احکام حاکم در اداره مطلوب جامعه دانسته‌اند و به اختیارات ولیّ امر دراین‌باره اشاره کرده‌اند.[۴۵] امام خمینی نیز ماهیت احکام اسلام را به گونه‌ای معرفی می‌کند که در راستای اداره جامعه و رفع نیازهای کلان آن و تشکیل دولت وضع شده و جامعیت احکام آن به گونه‌ای است که پاسخگوی همه شئون و نیازمندی‌های انسانی است.[۴۶] ایشان فقه را علم به احکام دین دانسته که با گستره‌ای فراگیر همه زوایای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی انسان را دربر می‌گیرد[۴۷] و تدبیر امور جامعه و خانواده و آبادانی کشور و امور عبادی را از شاخه‌های علم فقه دانسته[۴۸] و حکومت را فلسفه عملی تمامی فقه و فقه را تئوری واقعی و کامل اداره انسان، از گهواره تا گور معرفی کرده است.[۴۹] بسیاری از فقهای معاصر از این منطق پیروی کرده‌اند؛ از این‌رو بر تشکیل نظام سیاسی به جهت اجرای احکام شرع و غایات دین تأکید کرده‌اند.[۵۰].[۵۱]

مبانی فقه حکومتی

نگرش حکومتی به مجموعه فقه، بر مبانی و اصولی تکیه دارد که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

ولایت انحصاری خداوند

خداوند بر مخلوقات ولایت حقیقی دارد و مالک همه چیز است[۵۲] از این‌رو، چنان‌که امام خمینی تأکید کرده، به حکم عقل حکومت و ولایت، حق انحصاری خداوند است و او مالک حقیقی و سلطان مطلق این عالم است و جز خداوند یا کسی که او حاکم قرار داده، دیگری حق حکومت و فرمانروایی ندارد و حاکمیت او مشروع نخواهد بود[۵۳]؛ از این‌رو در روابط میان انسان‌ها با یکدیگر هیچ‌کس بدون اجازه خداوند بر دیگران حق خلافت و ولایت ندارد[۵۴] و تنها پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) پس از او به دستور قرآن کریم مانند آیه  أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ [۵۵] از این حکم استثنا شده‌اند[۵۶] و سایر افراد مانند فقهای جامع شرایط در همین راستا حق حاکمیت دارند.[۵۷]

جامعیت دین

امام خمینی که یکی از علل طرح اندیشه جدایی دین از سیاست را غفلت از جامعیت دین اسلام بر همه شئون جامعه دانسته است،[۵۸] تأکید می‌کند اسلام دینی جامع است و گستره‌ای به میزان نیازهای متنوع انسان دارد[۵۹] و جامع تمامی شئون سیاسی، اجتماعی، فردی و نیازهای مادی و معنوی انسان‌هاست. شاهد این امر، احکام مختلف اسلامی دربارهٔ شئون اجتماع و احتیاجات گوناگون بشری است.[۶۰] ایشان معتقد است اسلام برخلاف برخی فرهنگ‌ها که مذهب را صرفاً رابطه‌ای شخصی و معنوی میان انسان و خدا می‌دانند، از آغاز دارای نظام خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده و برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است[۶۱] و این مجموعه احکام همه در راستای تحقق حکومتی جامع است.[۶۲].[۶۳]

پیوند دین و سیاست

در نگاه امام خمینی دین با سیاست پیوستگی دارد و بزرگ‌ترین انحرافی که در تاریخ اسلام به دست خلفای اموی و عباسی رخ داد، جداکردن دین از سیاست بود که در گذر زمان و ترفند بازیگران سیاسیدنیا بیشتر و عمیق‌تر شد. چنین نگرشی تخطئه و تکذیب خدا، رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) است و اقامه احکام الهی و برقراری عدالت بدون وجود حکومت امکان‌پذیر نیست.[۶۴] ایشان در راستای جامعیت دینی، نظام سیاسی را بخشی از احکام اسلام و اهتمام اسلام به این امور را بیشتر از امور فردی و عبادی می‌داند، به گونه‌ای که با نفی این بُعد از اسلام، این مکتب، ناقص خواهد ماند.[۶۵] به اعتقاد ایشان انکار ارتباط دین با سیاست، ناشی از جهل و آشنانبودن با احکام اسلام و سیاست[۶۶] و توجه‌ نکردن به تاریخ صدر اسلام است که خود پیامبر(ص)، خلفا و امیرالمؤمنین علی(ع) عهده‌دار امور سیاسی و حکومتی بوده‌اند.[۶۷] ایشان اسلام را دینی عبادی ـ سیاسی و عبادت را آمیخته به سیاست و سیاست را آمیخته به عبادت می‌داند. در این نگاه عبادیات دین اسلام، رنگ سیاسی دارد و سیاسیات اسلام نیز رنگ و بوی عبادی و تمایزی میان امور عبادی و سیاسی وجود ندارد.[۶۸].[۶۹]

ضرورت حکومت در همه زمان‌ها

امام خمینی تأکید کرده است که قانون در صورتی مایه اصلاح و سعادت بشر است که دارای مجری باشد؛ چنان‌که پیامبران(ع) مانند سلیمان‌بن‌داوود(ع) و رسول اکرم(ص) و نیز امامان(ع) برای گسترش عدالت اجتماعی و اجرای قوانین الهی کوشش کردند[۷۰] و خود پیامبر(ص) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت و تنها به بیان برخی قوانین مانند قانون جزا بسنده نکرد، بلکه به اجرای آن نیز پرداخت.[۷۱] از نگاه ایشان اسلام چیزی جز حکومت نیست و احکام و قوانین اسلامی شأنی از شئون حکومت است و فقها دژهایی برای حفظ حکومت و اسلام‌اند؛ از این‌رو آنان والیانی هستند که ولایت رسول خد(ص) به آنان رسیده است.[۷۲] ایشان با توجه به جاودانگی احکام دین اسلام و اختصاص نداشتن آن به عصر معصومان(ع)[۷۳] انکار ضرورت حکومت در عصرِ غیبت را انکار ضرورت اجرای احکام و جاودانگی شریعت اسلام دانسته است[۷۴].

امام خمینی با توجه به مجموعه مبانی یاد شده، قالب حکومت را محور مسائل فقه دانسته و ضمن توجه به مسائل اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی جامعه، با ارائه فقهی کاربردی، شأن فقه را اداره تمامی زوایای زندگی بشری و حکومت را نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی برشمرده است.[۷۵] ایشان حکومت را از احکام اولیه اسلام دانسته، با محور قراردادن مقوله حکومت، آن را مقدم بر تمام احکامِ فرعی معرفی می‌کند.[۷۶].[۷۷]

دلایل و قلمرو فقه حکومتی

امام خمینی از یک‌سو با تبیین ماهیت و چگونگی احکام اسلام و از سوی دیگر، با تمسک به سیره اهل بیت(ع) تأکید دارد که شریعت اسلام، حکومت‌محور و مستلزم نظامی سیاسی برای اجرای احکام الهی در جامعه است.[۷۸] ایشان تأکید می‌کند در آموزه‌های اسلام از هیچ جنبه‌ای از شئون زندگی افراد، چه حوزه فردی و چه اجتماعی فروگذار نشده و در هر مورد احکامی صادر شده است. در این میان برخی از احکام و دستورهای دین اسلام جز در سایه حکومت و نظام سیاسی قابل اجرا نیست؛ از آن جمله می‌توان به اموری چون احکام جزایی، نظامی،[۷۹] اقتصادی، فرهنگی و سیاسی[۸۰] اشاره کرد. بر این اساس آموزه‌های شریعت برای پاسخگویی به نیازهای مردم در قالب یک نظام متمرکز و حکومت ارائه شده است.[۸۱]

برخی از احکامی که حاکی از رویکرد حکومتی به فقه است، عبارت‌اند از[۸۲]:

احکام سیاسی

امام خمینی بر این باور است که بخش بیشتر آموزه‌هایی که در منابع شریعت وجود دارند، به امور اجتماعی و سیاسی اختصاص دارند و بحث عبادات، بخش اندکی از فقه را به خود اختصاص می‌دهد[۸۳] و بسیاری از آموزه‌های عبادی نیز فارغ از امور سیاسی و اجتماعی نیستند،[۸۴] بلکه با نفی این بُعد از اسلام، دین اسلام به صورت مکتبی ناقص در اداره تمامی عرصه‌های زندگی معرفی خواهد شد.[۸۵] ایشان اساس اسلام را حکومت معرفی می‌کند و احکام موجود در آن را ابزاری برای اجرایی‌کردن اسلام و گسترش عدالت می‌داند[۸۶]؛ چنان‌که امر به معروف و نهی از منکر نیز گرچه در برخی از مراتبِ خود نیازی به حکومت و نظام سیاسی ندارد و وظیفه‌ای همگانی است، اما اجرای پاره‌ای از مراتب آن مانند مواردی که منجر به جراحت و قتل می‌شود، مشروط به اجازه است[۸۷]. در این راستا، بر خلاف مشهور فقیهان که هر فقیهی می‌تواند خودش متصدی اقامه نماز جمعه شود یا شخصی را به منصب امامت جمعه بگمارد، امام خمینی انتصاب امام‌ جمعه را به نصب از جانب ولیّ امر، مقید کرده است[۸۸]؛ همچنین جلوگیری از چیره‌ شدن کافران بر مسلمانان و جامعه اسلامی[۸۹] در راستای نگاه حکومتی به مسائل فقهی قرار دارد.[۹۰]

احکام مالی

امام خمینی بر این باور است وضع مالیات‌هایی که در اسلام قرار داده شده مانند خمس، زکات و خراج‌ها (مالیات بر زمین‌های ملی کشاورزی) تنها برای رفع نیاز فقیران نیست، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است.[۹۱] از برخی آرای ایشان برداشت می‌شود خمس اهرمی اقتصادی در دست حاکم برای اداره صحیح امور جامعه و رفع نیازهای عمومی است؛ از این‌رو در اختیار حاکم است و بر آن ولایت بر تصرف دارد تا در رفع نیازهای حکومتی از آنها استفاده کند و چون ملک شخصی او نیست، از او به امام بعدی منتقل می‌شود.[۹۲].[۹۳]

احکام نظامی

وجود احکامی در اسلام مانند جهاد، دفاع از سرزمین‌های اسلامی، مرزداری (مرابطهصلح، آتش‌بس (هدنه) و دیگر احکام مرتبط با امنیت نظام سیاسی از امور مهم مربوط به فلسفه تشکیل حکومت است[۹۴] و این امور تنها ذیل نظام سیاسی و لزوم حفاظت از منطقه جغرافیایی اسلام و جلوگیری از هجوم کفار به سرزمین‌های اسلامی و محافظت از مسلمانان در مقابل خطرهای ناشی از آن[۹۵] در حکومت قابل ارزیابی‌اند.[۹۶]

احکام جزایی

در میان احکام اسلامی، مسائلی چون قضاوت، حدود، تعزیرات، قصاص، دیات و زندانی‌ کردن مجرم وجود دارد. این احکام بخشی از احکام حکومت و نظام سیاسی‌اند[۹۷] که از دو جهت با نظام سیاسی مرتبط است؛ بدین صورت که قوه قضاییه از ارکان نظام سیاسی به‌شمار می‌رود و نظام سیاسی بدون مباحث قضایی و جزایی قابل تحقق نیست؛ همچنین اموری مانند اجرای حدود، قصاص، الزام به پرداخت دیه، جز در سایه نظام سیاسی مقتدر، قابل اجرا نیست.[۹۸] پیوستگی نظام قضایی و حکومتی به گونه‌ای است که در اثبات ولایت فقیه و حکومت دینی در عصر غیبت، به روایاتی استناد شده که فقیه را در عصر غیبت، قاضی و حاکم (حَکَم) معرفی می‌کنند[۹۹] و اختیار اجرای حدود را بر عهده حاکم اسلامی قرار داده‌اند.

از سوی دیگر، سیره عملی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) در زمان تشریع اسلام در سال‌های آغازین آن، به گونه‌ای است که می‌توان برای اثبات جامعیت دین و فقه بر همه شئون زندگی، به آن استناد کرد[۱۰۰]؛ چنان‌که پیامبر(ص) در رسالت خود با تکیه بر آموزه‌های وحیانی، تمامی شئون زندگی را در تعلیمات خویش مد نظر قرار داد[۱۰۱] و علاوه بر تأکید بر امور فردی، در حوزه اجتماعی، تشکیل حکومت داد و والیانی را منصوب کرد، قضاوت کرد، سفیرانی را به خارج از سرزمین‌های اسلامی فرستاد، معاهده و پیمان بست و جنگ‌ها را فرماندهی کرد و در مجموع خود ایشان با تأسیس نظام سیاسی، قوانین و آموزه‌های اسلام را در حوزه‌های مختلف به اجرا درآورد و احکام حکومتی را به جریان انداخت.[۱۰۲].[۱۰۳]

ویژگی‌ها و ملاک‌های فقه حکومتی

در نگاه امام خمینی فقه حکومتی ویژگی‌ها و ملاک‌هایی دارد که سبب تمایز آن با دیگر نگرش‌ها به فقه می‌شود. برخی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

  1. فقه به پاسخگویی به افرادی چند از مؤمنان محدود نمی‌شود و از ظرفیت گسترده‌ای در پهنای عالم با تمامی عادت‌ها و فرهنگ‌ها و اختلافات جغرافیایی برخوردار است.[۱۰۴]
  2. فقه حکومتی در عین برخاسته‌ بودن از متن آموزه‌های شرعی از کارآمدی و قابلیت انجام مطلوب بهره‌مند است[۱۰۵] و توان اداره جامعه و حکومت را دارد و اقتضائات حکومت، در ساختار قوانین آن دیده شده است.[۱۰۶]
  3. به‌رغم اصالت فقه سنتی که امام خمینی از آن با تعبیر فقه جواهری یاد کرده و لزوم پای‌بندی به آن، روش استنباط در اجتهاد مصطلح، متناسب با رفع نیازهای افراد و پرسش‌های آنان و برای اداره جامعه کافی نیست؛ از این‌رو باید در راستای توسعه فقه از محوریت نیازهای افراد به سوی نیازهای جامعه و حکومت اسلامی، روش اجتهاد ارزیابی و سنجش شود و به عناصر دخیل در آن مانند نقش زمان و مکان توجه گردد؛ زیرا روش استنباط از موثرترین عوامل اجتهاد است و تحول آن، در نوع احکام، روزآمدی و کارایی آنها تأثیر بسزایی دارد[۱۰۷].
  4. نظام زندگی فردی و جمعی بشر در همه دوران‌ها منطبق بر معیارهای شریعت بوده و شریعت نیز در موارد مختلف قابلیت انعطاف لازم و پاسخگویی به پرسش‌های جدید را دارا بوده است.[۱۰۸] از سخنان امام خمینی می‌توان دریافت که فقه شیعه به مقتضای پاسخگویی به نیازهای جامعه، چنین انعطاف‌هایی را برای انطباق متغیرها و توجه به تأثیر مصلحت نظام بر ثابت‌ها در خود دارد و فقه حکومتی می‌تواند با تبیین صحیح جایگاه ثابت‌ها و متغیرها، موارد قابل انعطاف را دریابد و برای استنباط به کار گیرد.[۱۰۹]
  5. تحقق فقه حکومتی، مستلزم قرار گرفتن امام یا فقیه جامع شرایط در منصب مدیریت کلان جامعه است؛ فقیهی که افزون بر شرایط علمیِ لازم برای یک مجتهد، دارای بینش صحیح اجتماعی و سیاسی و از قدرت تصمیم‌گیری مناسب برخوردار باشد،[۱۱۰] بلکه باید با بصیرت کامل جامعه خویش مکتب‌ها و روش‌های دیگر جوامع به‌خصوص نظام سلطه را بشناسد و زیرکی، مدیریت و تدبیر داشته باشد[۱۱۱].[۱۱۲]

نمونه‌هایی از فقه حکومتی

تحقق نظام اسلامی با محوریت فقه اسلامی و مدیریت کلان فقیه جامع شرایط، موجب شد امام خمینی نمونه‌هایی از رویکرد فقه حکومتی را مطرح کند؛ هرچند برخی از آنها پیش از انقلاب اسلامی نیز در بحث‌های فقهی ایشان وجود داشته است:

  1. خمس به مثابه مالیاتی حکومتی و در راستای اداره مطلوب نظام سیاسی از سوی حاکم اسلامی است و از همین‌رو، نصف‌کردن خمس به سهم امام(ع) و سهم سادات نادرست است و مقدار سهم هر یک از این دو بر عهده فقیه حاکم است[۱۱۳].
  2. تصدی اقامه نماز جمعه در گرو انتصاب از سوی ولیّ فقیه حاکم قرار دارد[۱۱۴].
  3. برخلاف گفته بیشتر فقیهان که تصرف در انفال را بی‌نیاز از اذن حاکم شرع می‌دانند،[۱۱۵] تصرف در انفال حق حکومت است[۱۱۶] و انفال ملک کسی نیست و حقِ تصرف در آن، تنها در اختیار امام و حاکم اسلامی است.[۱۱۷]
  4. بر اساس فقه مصطلح، هر کس می‌تواند کالایی را در غیر موارد گفته شده در روایات، انبار کند و در زمان مناسب بفروشد؛ اما بر اساس رویکرد حکومتی، احتکار کالایی که مورد نیاز توده مردم باشد، ممنوع است؛ از این‌رو حاکم می‌تواند مرتکبان آن را به جرم احتکار، مجازات کند[۱۱۸].
  5. در اسلام گرچه مالکیت مردم، به رسمیت شناخته شده و هیچ‌کس حق تعرض به اموال مردم را ندارد،[۱۱۹] جز در موارد ضرورت و بروز حکم ثانوی[۱۲۰] اما هرگاه مصلحت مهم‌تری همانند مصلحت جامعه موجبِ تصرف در اموال مردم شود، می‌توان به جواز تصرف یا تخریب این اموال بدون رضایت صاحبانشان حکم کرد[۱۲۱].
  6. در برقراری شروط الزامی در واحدهای تولیدی و خدماتی بخش خصوصی، فراتر از آنچه در نگاه رایج است، حوزه اختیارات وسیعی برای حاکم در محدوده فقه حکومتی، وجود دارد.[۱۲۲]
  7. اداره مطلوب و کارآمد جامعه اسلامی و تقدم مصالح آن بر مصلحت فرد، موجب می‌شود برخلاف رویکرد فقه مصطلح، ولیّ فقیه دارای اختیاراتی گسترده باشد؛ بر همین اساس در برخی موارد، ولیّ فقیه می‌تواند مجرمان را ببخشد[۱۲۳] یا در خصوص کنترل جمعیت کشور اسلامی بر اساس مصالح تصمیم‌گیری کند.[۱۲۴]

امام خمینی دربارهٔ اختیارات ولیّ فقیه، به موارد دیگری نیز توجه کرده است که ناشی از نوع نگرشِ حکومت‌محور ایشان به فقه بوده است. این موارد عبارت‌اند از: خیابان‌کشی‌هایی که موجب خراب‌کردن مسجد یا منزل دیگری است، نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه‌ها، جلوگیری از ورود و خروج ارز، جلوگیری از گران‌فروشی، قیمت‌گذاری، تعطیل‌کردن مسجدها در صورت لزوم، لغو یک‌جانبه حکومت در قراردادهای شرعی‌ای که با مردم بسته است، جلوگیری از امور عبادی و غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام باشد مانند جلوگیری از حج که از مهم‌ترین واجبات الهی است در زمانی که مخالف صلاح کشور اسلامی باشد.[۱۲۵] بر اساس همین رویکردِ حکومتی به فقه و ضرورت اداره مطلوب و کارآمد حکومت دینی است که امام خمینی حکومت را شعبه‌ای از ولایت مطلق رسول‌الله(ص) و یکی از احکام اولیه اسلام برشمرده و مقدم بر تمام احکام فرعی حتی نماز و روزه و حج اعلام کرده است.[۱۲۶].[۱۲۷]

منابع

پانویس

  1. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  2. ابن‌فارس، مقاییس اللغه، ‏۴/۴۴۲؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۴۶۵.
  3. ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۲/۱۴۱.
  4. حلی، علامه، منتهی المطلب، ۱/۷؛ شهید اول، ذکری، ۱/۴۰.
  5. آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۴۱.
  6. عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۱/۷۲.
  7. ایزدهی، فقه سیاسی امام خمینی، ۱۰–۳۷.
  8. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ۱/۱۵ و ۲۱.
  9. عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۲/۵۰؛ حقیقت، ارتباط فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، ۳/۸۴–۸۵.
  10. امام خمینی، بدائع الدرر، ۱۰۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۲.
  11. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  12. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  13. «جنگ بر شما مقرر شده است در حالی که شما را ناپسند است و بسا چیزی را ناپسند می‌دارید و همان برای شما بهتر است و بسا چیزی را دوست می‌دارید و همان برایتان بدتر است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
  14. «هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن برده‌ای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن برده‌ای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش و آزاد کردن برده‌ای مؤمن (لازم است) و آن کس که (برده‌ای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبه‌ای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.
  15. «(یاد کن) آنگاه را که خداوند آنان را به تو در خوابت «اندک» نشان داد و اگر آنان را «بسیار» نشان داده بود سست می‌شدید و در کار (جنگ) اختلاف می‌یافتید ولی خداوند (شما را) در امان داشت که او به اندیشه‌ها داناست» سوره انفال، آیه ۴۳.
  16. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  17. «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواسته‌های آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بی‌گمان بسیاری از مردم نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۹.
  18. امام خمینی، بدائع الدرر، ۱۰۷؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۵۳۳.
  19. امام خمینی، بدائع الدرر، ۱۰۸.
  20. نجفی، جواهر، ۱۴/۱۱۶؛ ۲۷/۴۱۸ و ۴۳/۳۱۱.
  21. حلی، محقق، النهایة و نکتها، ۱/۱۲۰؛ امام خمینی، البیع، ۴/۶۱۷؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۶، ۴۹ و ۸۶؛ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ۳/۳۰۷.
  22. ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، ۴.
  23. جعفریان، تاریخ تشیع، ۲/۷۶۰.
  24. امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۳۹–۲۴۰ و ۸/۴۳۶–۴۳۷.
  25. صلواتی، مقدمه کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی، ۱/۳۹.
  26. نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۳۹–۱۷۵؛ زرگری‌نژاد، رسائل مشروطیّت، ۱۳۴–۱۳۶.
  27. بروجردی، البدر الزاهر، ۷۴.
  28. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ۱/۱۶۲.
  29. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۵ به بعد.
  30. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  31. امام خمینی، البیع، ۲/۶۱۷؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸–۲۹.
  32. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۲ و ۲۱/۲۸۹.
  33. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  34. بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ۳۷–۹۱؛ سروش، مدارا و مدیریت، ۱۳۰–۱۴۰ و ۲۰۷–۲۱۱.
  35. سروش، مدارا و مدیریت، ۴۲۳–۴۲۴.
  36. فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام، ۴/۲۰۰؛ نجفی، جواهر، ۱۱/۱۵۳؛ نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۳۹–۱۷۵؛ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ۱/۱۳–۱۵.
  37. صدر، همراه با تحول اجتهاد، ۷–۸.
  38. شمس‌الدین، الاجتهاد و الحیاة، ۲۴–۲۵.
  39. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۷–۳۸.
  40. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۷–۳۸.
  41. نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۳۹–۱۷۵.
  42. حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ۱۱۰، ۱۲۲–۱۲۴ و ...
  43. خویی، موسوعة الامام‌الخویی، ۱/۳۵۶–۳۶۳.
  44. بروجردی، البدر الزاهر، ۷۴.
  45. طباطبایی، زعامت و ولایت، ۸۲–۸۳.
  46. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸–۲۹؛ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.
  47. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.
  48. امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰.
  49. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  50. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ۱/۱۶۲؛ مکارم شیرازی، بحوث فقهیه، ۱۳۲.
  51. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  52. طباطبایی، المیزان، ۹/۳۹۸–۳۹۹.
  53. امام خمینی، کشف اسرار، ۱۸۱–۱۸۲؛ امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۵۹–۱۶۰.
  54. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۶۰.
  55. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  56. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۶۰.
  57. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  58. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۰–۱۱.
  59. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸.
  60. امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۵.
  61. امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹.
  62. امام خمینی، البیع، ۲/۶۳۳.
  63. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  64. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۱۴–۱۱۵.
  65. امام خمینی، صحیفه، ۶/۴۲–۴۳.
  66. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.
  67. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۲.
  68. امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۴۷.
  69. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  70. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۶–۴۰۷.
  71. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۵.
  72. امام خمینی، البیع، ۲/۶۳۳.
  73. امام خمینی، البیع، ۲/۶۱۹؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۲/۳۵۹.
  74. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸.
  75. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  76. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۲.
  77. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  78. امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۰–۳۱.
  79. امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۰–۳۴.
  80. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  81. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۰–۱۱.
  82. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  83. امام خمینی، صحیفه، ۶/۴۲–۴۳.
  84. امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۱۸.
  85. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۰–۱۱.
  86. امام خمینی، البیع، ۲/۶۳۳.
  87. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۸.
  88. امام خمینی، استفتائات، ۱/۲۶۸.
  89. امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۵.
  90. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  91. امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۱ و ۳۳؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۵۶.
  92. امام خمینی، البیع، ۲/۶۵۵ و ۶۵۸–۶۶۱.
  93. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  94. امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۳؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۶۴؛ مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، ۵۶۶.
  95. شهید ثانی، الروضة البهیة، ۲/۳۷۹؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۶۱–۴۶۳.
  96. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  97. امام خمینی، ولایت فقیه، ۶۹.
  98. امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۴.
  99. امام خمینی، البیع، ۲/۶۳۸–۶۴۲.
  100. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۸–۲۹.
  101. حر عاملی، الفصول المهمة، ۱/۴۹۱.
  102. امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۲ و ۲۵–۲۶.
  103. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۷۷.
  105. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۱۸.
  106. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۹۲.
  107. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹ و ۲۹۲.
  108. مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۲۱–۲۹.
  109. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷.
  110. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷–۱۷۸.
  111. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  112. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.
  113. امام خمینی، البیع، ۲/۶۵۹–۶۶۲.
  114. امام خمینی، استفتائات، ۱/۲۶۸.
  115. شهید اول، الدروس، ۱/۲۶۴؛ شهید ثانی، الروضة البهیة، ۲/۸۵؛ نراقی، مستند الشیعة، ۱۰/۱۶۵.
  116. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۳۵؛ امام خمینی، استفتائات، ۲/۵۷۶ و ۳/۵۵۰.
  117. امام خمینی، البیع، ۲/۶۶۲–۶۶۳ و ۳/۲۳–۲۴.
  118. امام خمینی، استفتائات، ۳/۴۸۱–۴۸۲؛ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲.
  119. طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ۳/۵۹.
  120. کلینی، کافی، ۵/۲۹۴.
  121. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲.
  122. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۳۰.
  123. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۴۹.
  124. امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۸۳.
  125. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲.
  126. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲.
  127. ایزدهی، سید سجاد، مقاله «فقه حکومتی»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۶۱۲ – ۶۲۰.