معتزله

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اسلام

معتزله، یکی از دو فرقۀ نامدار و عمدۀ کلامی اهل سنت است که در شکوفایی فرهنگ اسلامی تأثیر بسزا داشته‌ است. کلام معتزلی بر اساس عقل‌گرایی و عدل‌گرایی، واکنشی در برابر افراط‌گرایی خوارج و تفریط‌گرایی مرجئه است. این گروه درباره عقایدی همچون توحید، عدل و ... عقاید خاصی داشتند.

تاریخچه معتزله

معتزله، یکی از دو فرقۀ نامدار و عمدۀ کلامی اهل سنت است که در شکوفایی فرهنگ اسلامی تأثیر بسزا داشته‌ است. در تاریخ اسلام، به دو گروه "معتزله" گفته شده است:

  1. کسانی که در دورۀ خلافت امام علی (ع) از او کناره گرفتند. اینان را معتزلۀ سیاسی می‌گویند؛ این گروه در جریان جنگ جمل و صفّین روش بی‌طرفی و کناره‌گیری را انتخاب کردند، مانند: سعد بن ابی وقّاص و زید بن ثابت و عبدالله بن عمر. بعدها که مسأله کفر و ایمان فاسق به‌وسیله خوارج مطرح شد و مسلمین دو دسته شدند، گروهی راه سومی انتخاب کردند و آن کناره‌گیری و بی‌طرفی بود؛ یعنی همان روشی که امثال سعدبن ابی وقاص در سیاست و مسائل حادّ اجتماعی زمان خود پیش گرفتند، اینها در یک مسأله فکری پیشی گرفتند. از این رو به اینها “معتزله” گفته شد یعنی “بی‌طرف‌ها” و بعد این نام برای اینها باقی ماند[۱].
  2. متکلمانی که اواخر قرن نخست هجری پیدا شدند. پایه‌گذار و پیشوای آنان، "واصل بن عطا" شاگرد حسن بصری بوده و چون در یک جریان، از حوزۀ درس او جدا و مستقل شد، حسن گفت: "اعتزل عنا؛ از ما جدا شد". معروف است که به همین مناسبت، پیروان او "معتزله" نامیده شدند. این گروه از معتزله به دو قسم معتزلۀ بغداد و معتزلۀ بصره انشعاب یافته و در بسیاری از موضوعاتِ الهیات، طبیعیات، اجتماعیات و انسانیات عقایدی ویژه دارند. این فرقه امروزه به کلی منقرض شده است.

بر این فرقه، از سوی موافقان و مخالفان نام‌هایی از سر حب و بغض گذاشته شده است مانند: عدلیه (چون به عدل خدا معتقدند)، قدریه (چون به آنها گرویدند)، منازلیه (به سبب نظریۀ منزلت بین منزلتین)، وعده و وعیدیه(زیرا به این دو معتقدند)، منزهه(تنزیه خدا از صفات زاید بر ذات)، نفات (نفی‌کنندگان همۀ صفات از خداوندمعطله(تعطیلی صفات خداوندجهمیه (برخی عقاید آنها از "جهم بن صفوان" است) و مبتدعه(اعتزال آنها نوعی بدعت بود).

کلام معتزلی بر اساس عقل‌گرایی (جدلی) و عدل‌گرایی، واکنشی است در برابر افراط‌گرایی خوارج و تفریط‌گرایی مرجئه. بنابر آموزه‌های‌ معتزلی، همۀ معارف اعتقادی، ماهیتی معقول دارند و آنچه در نصوص دینی آمده است، تنها آنگاه پذیرفتنی است که با عقل آدمی همراهی کند. نصوصی را که با عقل همراهی و همسازی ندارند، باید به تأویل و توجیه بُرد[۲].

معتزله دورانی باشکوه و جلال ـ اما کوتاه ـ داشتند که هم روزگار با خلافت مأمون عباسی بود؛ اما با فوت مأمون اقتدار آنان نیز رو به افول گذاشت. افول آنها از زمانی شروع شد که متوکل عباسی بر مسند حکومت تکیه زد و با روش‌های گوناگونی با آنها سر ناسازگاری گذاشت[۳]. البته آنها تا حدود قرن ششم و هفتم هجری به حیات علمی خود ادامه دادند؛ اما چراغ عمرشان دیگر کم‌سو شده بود و سرانجام از آنها اثری در تاریخ دیده نشد؛ تا آنکه در چند سده اخیر گروهی با داعیه احیای عقل و خردورزی عقلانی، خود را دنباله‌رو معتزله دانستند که آنها را اصطلاحاً نومعتزله نامیده‌اند[۴]

اصول اعتقادی معتزله

اصول اعتقادی معتزله عبارت است از:

  1. توحید: بیش‌ترین اختلافات معتزله با دیگر فرق کلامی در توحید صفاتی و افعالی رخ می‌نماید. معتزلیان قائلند لازمۀ توحید افعالی این است که بشر را خالق افعال خویش ندانیم و آنها را به خداوند نسبت دهیم، بنابراین حساب و کتاب اخروی بی‌معنا و عبث می‌شود. معتزلیان توحید صفاتی را پذیرفته‌ و معتقدند که به معنای تهی بودن ذات از هر گونه صفت است. از نظر آنان، لازمۀ اثبات صفات قدیم برای خدا، اعتقاد به تعدد خدایان است.
  2. عدل: کلام معتزلی معتقد به عدالت خداوند است و برای اثبات آن از حُسن و قبح ذاتی اشیاء مدد می‌گیرد. از این نظرگاه، اشیاء به صورت ذاتی حَسَن یا قبیح‌اند و عقل آدمی در فهم این حُسن و قبح، مستقل است. برخی افعال دارای حُسن ذاتی‌اند و از این رو، بر خداوند لازم‌اند و برخی دیگر دارای قبح ذاتی‌اند و ترک آنها بر خداوند لازم است. معتزلیان قائلند خداوند خالق افعال بشر نیست. او به انسان اختیار و آزادی مطلق تفویض کرده است و اگر جز این باشد، انسان دیگر مسئول اعمال خود نیست. انسان در این حال، بی اختیار است و نمی‌توان برای آنچه کرده است، به او پاداش یا کیفر داد؛ زیرا با عدل الهی ناسازگار است.
  3. وعد و وعید: معتزلیان معتقدند همۀ وعیدها برای فاسقان و فاجران تحقق می‌پذیرد مگر در دنیا توبه کنند. مغفرت بدون توبه پدید نمی‌آید.
  4. منزلت بین المنزلتین: معتزلیان معتقدند هر کس گناه کبیره کند، نه مؤمن است و نه کافر. او در "منزلت بین المنزلتین" جای می‌گیرد[۵].
  5. امر به معروف و نهی از منکر: معتزلیان در وجوب امر به معروف و نهی از منکر، احتمال توفیق و عدم مفسدۀ مستمر بر آن را شرط می‌‌دانند، ولی اگر منکرات شایع شوند، یا حکومت ستمگر باشد، بر همۀ مسلمانان واجب است تجهیز قوا کنند و برخیزند و ادای این فریضه را تنها با قلب و زبان کافی نمی‌دانند. شناخت معروف و منکر به شرع منحصر نیست، عقل نیز قادر است. قیام به این فریضه مشروط به وجود پیشوا و امام نیست؛ بلکه وظیفه‌ای عمومی است و تنها اجرای بعضی از مراتب آن بر عهدۀ امامان و متصدیان امور مسلمین است، از قبیل اقامۀ حدود شرعی و حفظ مرزهای کشورهای اسلامی و سایر کارهای حکومتی اسلامی[۶].

نقطه مقابل، تفکر اشاعره قرار داشتند که به صفت عدل الهی معتقد بودند، انسان را دارای اختیار می‌‌دانستند و به حسن و قبح ذاتی افعال معتقد بودند و تکلیف فوق طاقت را قبیح می‌‌دانستند. مسلک معتزلی مظهر افراط کاری و نحله اشعری مظهر جمود فوق‌العاده است. معتزله افرادی بودند که در زمان خودشان به روشن‌فکری معروف بودند، روشن‌فکری به خرج می‌دادند و در این کار افراط می‌کردند، اشاعره برعکس بودند هرچیزی را به مفهوم محسوسش حمل می‌کردند، یعنی برای هر چیزی یک معنای حسی در نظر می‌گرفتند[۷].

دیدگاه‌های معتزله

از نظر معتزله، انسان آزاد و مختار است و قبل از هر فعلی قدرت فعل و ترک آن را دارد؛ مؤمن قادر بر کفر و کافر قادر بر ایمان است؛ در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است و قرآن را با عقل می‌‌توان تفسیر کرد.

معتزله در امور سیاسی و اجتماعی قائل به: وجوب امر به معروف و نهی از منکر؛ صحت امامت خلفای راشدین به ترتیبی که واقع شده و حضرت علی (ع) افضل بوده؛ نقد صحابۀ پیغمبر و بررسی کارهای آنها جایز است. تحلیل و مقایسۀ روش سیاسی امام علی (ع) و روش سیاسی عمر، از جمله برنامه‌های اجتماعی و سیاسی معتزله است.

معتزله هیچگاه تسلیم فکر یونانی نشدند و فلسفۀ یونان را به طور کامل نپذیرفتند، بلکه با شهامت در رد آن کتاب نوشتند. معتزله، اصل توحید را از جهمیه اقتباس کردند و اصل عدل را از قدریه، بلکه در حقیقت، مکتب معتزله تکامل‌یافتۀ دو فرقۀ قدریه و جهمیه است[۸].

منابع

پانویس

  1. مجموعه آثار، ج۳، ص۸۴.
  2. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲۳ ـ ۳۳۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۷؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۳.
  3. خطیب بغدادی نقل می‌کند که در سال ۲۳۴ قمری متوکل عباسی، فقها و محدثان را فراخواند و پس از دادن هدایا به آنها، به ایشان دستور داد تا برای مردم روایاتی بخوانند که در آنها نکوهش معتزله است و نیز روایاتی بخوانند که در آنها نظریه رؤیت خداوند تأیید شده است؛ عقیده‌ای که معتزله شدیداً آن را انکار می‌کردند (احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۶۸).
  4. فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۲۸.
  5. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۱۵.
  6. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۳۳.
  7. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۷؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۳.
  8. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۳۴.