معتضد عباسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

المعتضد بالله (۲۷۹-۲۸۹ق)

معتمد پس از ۲۳ سال خلافت در رجب ۲۷۹ ق. درگذشت. وی مدتی پیش از مرگ و به دنبال مرگ برادر و سردار دلاور خویش، الموفق بالله، که ولی‌عهد او نیز بود فرزند او را با لقب المعتضد بالله به ولی‌عهدی دوم برگزید. معتضد مردی لایق و با کفایت بود و خیلی زود قدرت پدر را به دست آورد و مانند وی بر همه امور تسلط یافت؛ از این‌رو، کار معتمد سستی گرفت و به‌ناچار مفوض، فرزند خود را از ولی‌عهدی اول برداشت و ابوالعباس معتضد را به جای او گماشت[۱] و چندی بعد که معتمد درگذشت معتضد به خلافت رسید. وی مردی خردمند بود و با روش‌های پسندیده، موفق شد که بسیاری از مشکلات داخلی دستگاه خلافت را از میان بردارد: سرداران جسور ترک را زیر کنترل خود در آورد؛ دیوان مواریث را که محملی برای غارت اموال مردگان بود از میان برداشت[۲]؛ با شیعیان نرمی و ملایمت کرد و بر آن بود تا فرمان دهد در منابر فضایل علی (ع) را بیان کنند و معاویه و یزید و دیگر امویان را لعن و نفرین کنند[۳]، اما چون کار قرامطه گسترش بسیار یافته بود، به توصیه یاران نزدیکش از این کار منصرف گردید. وی همچنین کتابفروشان را از خرید و فروش کتب فلسفی و قصه گویان و فال‌گیران را از نشستن بر سر راه‌ها بازداشت.

در واقع، اقدامات اصلاحی این خلیفه به منزله تجدید حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دولت عباسی بود. هم از این روست که معتضد را سفاح دوم خوانده‌اند؛ زیرا چنین به نظر می‌رسد که او اقتدار خاندان عباسی را که در آستانه نابودی بود تا حدودی تجدید کرد و خلافت عباسی را از نابودی نجات داد[۴]. با وجود این، در ایالات دوردست، شورش‌های متعددی برپا بود و مدعیان قدرت از هر سو سربرآوردند؛ زیرا زمینه پدید آمدن آن شورش‌ها در زمان خلفای ضعیف پیش از وی به‌خوبی فراهم شده بود.[۵].

تأسیس دولت سامانی (۲۶۱ - ۳۹۵ق.)

جدول امرای سامانی

  1. نصر بن احمد (نصر اول) ۲۶۱-۲۷۹ ق.
  2. اسماعیل بن احمد ۲۷۹-۲۹۵ ق.
  3. احمد بن اسماعیل ۲۹۵-۳۰۱ ق.
  4. نصر بن احمد (نصر دوم) ۳۰۱-۳۳۱ ق.
  5. نوح بن نصر (نوح اول) ۳۳۱-۳۴۳ق.
  6. عبدالملک بن نوح (اول) ۳۴۳-۳۵۰ق.
  7. منصور بن نوح (اول) ۳۵۰-۳۶۶ق.
  8. نوح بن منصور (نوع دوم) ۳۶۶-۳۸۷ق.
  9. منصور بن نوح (دوم) ۳۸۷-۳۸۹ق.
  10. عبدالملک بن نوح (دوم) ۳۸۹- تا استیلای ایلک‌خانان و غزنویان بر قلمرو آنان.[۶].

آغاز کار قرامطه و اسماعیلیه

پیدایش قرمطیان و اسماعیلیان به اختلافات مذهبی و کلامی باز می‌گردد که در اواسط قرن دوم هجری میان شیعیان پدید آمد. چنانکه بررسی تاریخ فِرق نشان می‌دهد، این دو فرقه نیز، مانند بسیاری از فرقه‌های اسلامی، در پی اختلاف نظر در مسأله جانشینی امام پیشین به وجود آمدند. پس از رحلت امام جعفر صادق (ع) به سال ۱۴۸ ق. اختلاف شدیدی در امر جانشینی میان پیروان آن حضرت بروز کرد. به گفته نوبختی، به دنبال این اختلاف، شش فرقه به نام‌های ناوُوسیه، أفطحیه شمیطیه موسویه، اسماعیلیه خالصه و اسماعیلیه مبارکیه شکل گرفت[۷]. از میان گروه‌های مذکور، ناووسیه و افطحیه و شمیطیه اهمیت سیاسی - مذهبی خود را به‌سرعت از دست دادند؛ موسویه (دوازده امامیان) و اسماعیلیه نقش بیشتری در وقایع و رویدادهای سیاسی بعد ایفا کردند. در این میان، اسماعیلیان که منسوب به اسماعیل بن جعفر الصادق (ع) هستند جایگاه ویژه‌ای در تاریخ دارند.

روایات مربوط به شخصیت و زندگی اسماعیل به‌شدت متناقض است؛ با این همه در بیشتر منابع شیعیان دوازده امامی و اهل سنت، دو نکته اساسی و مهم درباره اسماعیل وجود دارد: نخست آنکه وی پیش از پدر در گذشته است[۸] و دیگر آنکه اسماعیل به سبب عادات ناشایست و ناپسند به وسیله پدر از حق امامت محروم گشته است[۹]. در مقابل این روایات، اسماعیلیان سخنان گوناگون درباره اسماعیل دارند که مشهورترین آنها در روایت نوبختی آمده است. وی اسماعیلیان را به دو گروه تقسیم کرده است: گروه اول، کسانی هستند که منکر درگذشت اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) بودند و می‌گفتند که امام ششم او را در زمان حیات خویش به جانشینی منصوص کرد[۱۰] و چون نص بر امامت رجوع ناپذیر است[۱۱] و بداء نیز محال است[۱۲]، اسماعیل امام هفتم است و امام صادق (ع) از بیم آسیب رسیدن به وی او را از دید کسان پنهان می‌کرد[۱۳]. اینان اسماعیل را امام قائم می‌دانستند و می‌گفتند وی در پرده غیبت است و هرگز نخواهد مرد و اعلام مرگ او فقط برای تقیه است تا جان وی از آسیب دشمنان در امان ماند و او سرانجام رجعت خواهد کرد و جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت. این گروه بنابر قول نوبختی، اسماعیلیه خالصه یا پیروان ابوالخطاب کوفی هستند[۱۴].

گروه دوم کسانی هستند که معتقدند امامت پس از امام صادق (ع) حق فرزندش اسماعیل بود؛ اما چون وی پیش از رحلت پدر درگذشت، حق امامت از وی به فرزندش، محمد، رسید؛ بنابراین، محمد امام هفتم آنان است[۱۵]. این گروه را به نام مبارک، یکی از رهبران فعال آنان، مبارکه نامیده‌اند[۱۶].

محمد بن اسماعیل به علت فعالیت بر ضد دستگاه خلافت عباسی مورد تعقیب قرار گرفت؛ از این‌رو، وی و یاران نزدیکش برای رهایی از دست تعقیب کنندگان در مکان‌های مختلف پنهان شدند که نام و محل اقامت امامان اسماعیلی، از اواسط قرن دوم تا اوایل قرن چهارم ق، فقط برای تعداد معدودی از پیروان وفادار معلوم بود و دیگر پیروان اسماعیلی از این موضوع بی‌خبر بودند. متأسفانه، روایات مربوط به این دوره، که دوره ستر نام دارد، به‌سختی آشفته است و محققان را از دستیابی به حقیقت باز داشته است[۱۷]. امامان مستور یک دستگاه تبلیغی نیرومند و پنهان به وجود آوردند و با ارسال مبلغان و داعیان جدی خویش، دعوت اسماعیلی را به طور گسترده‌ای رواج دادند[۱۸]. این، در حالی بود که زمینه‌های اجتماعی و سیاسی، به چند دلیل، برای قیام اسماعیلیان به‌خوبی فراهم بود:

  1. شورش‌های پی در پی خرمدینان و صفاریان و زنگیان و خوارج، نیروی نظامی خلافت عباسی را به‌شدت ضعیف کرده بود.
  2. سلطه جابرانه ترکان بر دستگاه خلافت عباسی، قدرت واقعی را از دست خلفا بیرون آورده بود.
  3. اختلافات طبقاتی که سرمنشأ بسیاری از بحران‌های اجتماعی و سیاسی است به‌شدت وسعت یافته بود.
  4. خلفا تحت تأثیر فقیهان متعصب اهل سنت، با ترویج فلسفه و منطق و دیگر علوم عقلی مبارزه می‌کردند و در نتیجه، جهل و نادانی و تعصب به‌شدت رواج یافته بود.
  5. فساد و خوشگذرانی و رشوه‌خواری، دستگاه خلافت را از شخص خلیفه تا سپاهیان عادی فرا گرفته بود[۱۹].
  6. برای تأمین مخارج فراوان عیاشی‌ها و خوش‌گذرانی‌های خلفا و درباریان، بر میزان مالیات‌های سنگین، روز به روز افزوده می‌شد و در نتیجه، فقر و بیکاری و گرسنگی و بحران‌های اجتماعی گسترش می‌یافت[۲۰].

رهبران سیاستمدار اسماعیلی با استفاده از این زمینه‌های مناسب به انتشار عقاید ظاهر فریب خود همت گماشتند و با وعده ظهور مهدی و برقراری عدالت و برابری اجتماعی به وسیله داعیان کاردان خود، توجه و علاقه مردم ستمدیده و ناامید را به خود جلب کردند؛ به طوری که گروه بسیاری از مردم محروم جنوب عراق، بحرین، غرب ایران، خراسان، سوریه، مصر و دیار مغرب به دعوت آنان روی آوردند[۲۱].

با ظهور عبدالله بن میمون القداح[۲۲]، که مردی زیرک و کاردان بود، دعوت اسماعیلیه به راهی تازه افتاد. وی کار خود را از بصره آغاز کرد؛ اما چون تحت تعقیب عباسیان قرار گرفت، به نهانگاه اسماعیلیان در سلمیه[۲۳] رفت و از همانجا مبلغان و دعوتگران را به اطراف فرستاد و زمینه ایجاد دولت قرامطه بحرین و فاطمیان مصر را فراهم کرد[۲۴]. عبدالله یکی از داعیان خود را، به نام حسین اهوازی، به جانب کوفه فرستاد که در آنجا مردی به نام حمدان بن اشعث معروف به قرمط[۲۵]، دعوت وی را پذیرفت. با آنکه قرمط از کشاورزان عراق بود، افکاری بلند و سیاستمدارانه داشت. به گفته ابن الندیم، وی معتقد بود که مردم ایران سرانجام، قدرت را از اعراب باز پس خواهند گرفت[۲۶]. وی به سال ۲۷۷ ق. اقامت‌گاهی به نام دارالهجرة[۲۷] تأسیس نمود که مقر اصلی جنبش قرامطه گشت. در نتیجه برنامه‌ریزی و فعالیت قرمط، گروه بسیاری از روستاییان و کشاورزان محروم منطقه عراق که به دنبال راهی برای رهایی از مالیات‌های سنگین بودند به دعوت اسماعیلی روی آوردند. کوشش‌های مؤثر قرمط در انتشار دعوت اسماعیلی در عراق موجب شد که مورخان، اسماعیلیان عراق و بحرین و شام را به نام او، قرامطه بخوانند[۲۸]. قرامطه پس از قرمط، به رهبری ابوسعید جنابی به پیروزی‌های بزرگی دست یافتند؛ از آن جمله به سال ۲۸۶ بحرین را تصرف کردند و نخستین دولت شیعی اسماعیلی را در آنجا تشکیل دادند.

قرمطیان از پایگاه مستحکم خویش، شهر أحساء، که پایتخت دولت نوپای آنان بود به ممالک همجوار تاخت بردند و به‌سرعت یمامه و عمان و بخش‌هایی از جنوب عراق را به قلمرو خود بیفزودند[۲۹]. همچنین، دعوت اسماعیلی با شور و التهاب بسیار به وسیله ابن حوْشب و ابن فضل جَدَنی[۳۰] در یمن در حال گسترش بود. ابن حوشب به یمن اکتفا نکرد و دعوتگران خود را به بحرین، یمامه، سند، هند، مصر و افریقیه فرستاد و در سطحی گسترده، مردم را به آن دعوت فراخواند. در این میان به سال ۲۸۹ ق. ، یکی از فرستادگان زبردست ابن حوشب به نام ابو عبدالله شیعی به نشر و دعوت اسماعیلیه در افریقیه همت گماشت. وی پس از جنگ‌های خونین، آن دعوت را در شمال آفریقا به طور چشمگیری گسترش داد و سرانجام، زمینه ایجاد خلافت فاطمیان مصر را فراهم ساخت که تفصیل آن در درس تاریخ اسلام در مصر و شام خواهد آمد.

گسترش غافل‌گیرانه دعوت قرمطیان، معتضد و دستگاه خلافت را در وحشت و اضطراب فرو برد؛ از این‌رو خلیفه با عجله، سپاهیانی برای دفع آنان به بحرین و عراق و شام فرستاد. اما این اقدامات حاصلی نداشت؛ زیرا خلیفه به سال ۲۸۹ ق. بدرود حیات گفت و این مهم برای جانشین وی باقی ماند.[۳۱].

منابع

پانویس

  1. نک: الکامل، ج۷، ص۴۴۴ و ۴۵۲.
  2. الکامل، ج۷، ص۴۸۲.
  3. الکامل، ج۷، ص۴۸۵.
  4. الفخری، ص۳۵۱؛ امیر علی، تاریخ عرب و اسلام، ص۲۸۹؛ ظهر الاسلام، ج۱، ص۲۶.
  5. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۳۵.
  6. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۳۷.
  7. فرق الشیعة، ص۴۵-۵۲. برای اطلاع و آشنایی با عقاید و علت نامگذاری فرق مذکور، نک: موسوعة الملل والنحل، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۵؛ المقالات و الفرق، ص۷۹.
  8. المقالات و الفرق، ص۷۹ به بعد.
  9. جوینی، عطاملک، جهانگشا، ج۳، ص۱۴۵.
  10. فرق الشیعة، ص۶۹ به بعد.
  11. موسوعة الملل و النحل، ص۷۲.
  12. همدانی، رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ص۹.
  13. موسوعة الملل والنحل، ص۷۲.
  14. فرق الشیعة، ص۶۹؛ المقالات والفرق، ص۸۰-۸۱.
  15. فرق الشیعة، ص۶۹.
  16. فرق الشیعة، ص۶۹؛ و قس: سیر الملوک، ص۲۸۲-۲۸۳ و نیز قس: فرهاد دفتری که مبارک را لقب محمد بن اسماعیل دانسته است (تاریخ عقاید اسماعیلیه، ص۱۱۵).
  17. برتلس، آ. ی. ، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ص۷۸-۷۹؛ پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص۲۹۷.
  18. موسوعة الملل والنحل، ص۸۱-۸۵.
  19. نک: وفیات الاعیان، ج۳، ص۹۸۳؛ تاریخ بغداد ج۱، ص۵؛ الفخری، ص۳۶۱.
  20. ناصرخسرو و اسماعیلیان، ص۸۰-۸۱.
  21. ناصرخسرو و اسماعیلیان، ص۸۲- ۸۳.
  22. نک: جوینی، عطاملک، جهانگشا، ج۳، ص۳۱۵ (بخش حواشی و اضافات قزوینی).
  23. شهری در سوریه کنونی بر کران بادیة الشام و در نزدیکی حمص در ناحیه شرقی نهر عاص که از مراکز عمدة اسماعیلیان بوده است (حدود العالم من المشرق الی المغرب، ص۱۷۲؛ معجم البلدان، ج۳، ص۲۷۲-۲۷۳).
  24. تامر، عارف، القرامطه، ص۴۹-۵۰.
  25. یا قرمِط.
  26. الفهرست، ص۱۸۸.
  27. الکامل، ج۸، ص۱۳۶.
  28. فرق الشیعة، ص۵۱.
  29. الکامل، ج۷، ص۲۹۴ و ۴۹۸-۴۹۹.
  30. وی به خاطر انتساب به بیابانی به نام جَدَن در یمن، به این نام شهرت یافته است (معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۲).
  31. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۳۸.