معجزه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.

معجزه عمل خارق عادتی است از طرف مدعی نبوت که انجام آن از قدرت افراد عادی بیرون بوده و تنها به اتکای یک نیروی مافوق طبیعی امکان‌پذیر است و دارای برخی شرایط و خصوصیات بوده و دلیلی آشکار است بر صدق ادعای آورنده آن.

معناشناسی

معجزه از ریشۀ عَجَزَ است که به معنای بُن و پایان یک شیء آمده است[۱]. معجزه را به این جهت معجزه می‌گویند که انسان در پایان و انتهای راه، به واماندگی و خستگی می‌رسد و ناتوان می‌شود. قرآن کریم همین معنا را در فرستادن عذاب و درماندگی مردم عذاب دیده توصیف می‌کند: إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ * تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ[۲]. در این آیه از تنه درخت به “اعجاز” تعبیر شده است. در جایی دیگر می‌گوید: أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ[۳] یا در جایی دیگر می‌گوید: وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ[۴] یا می‌گوید: وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ[۵] و شما درمانده کننده خدا نیستید که نشان می‌دهد به‌کارگیری کلمه: درماندگی و اعجاز در فرهنگ مسلمین متداول و برگرفته از قرآن بوده است، هرچند که این واژه برای قرآن به کار گرفته نشده و یا برای دیگر پیامبران به کار گرفته نشده است: الَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ[۶] و کسانی که در تخطئه آیات ما می‌کوشند و به گمان خود عاجز کنندگان ما هستند[۷].

برخی تعاریف از معجزه و نقد آنها

اما اصطلاح معجزه که در سیر این دانش از قرن سوم، زمان پیدایش این اصطلاح، تکامل یافته و برای رعایت جامعیت در معنا و رفع شبهات، قیودی به آن اضافه شده است: ابن‌خلدون (م ۸۰۸ق) در تعریف معجزه می‌گوید: افعال يُعجز البشر عن مثلها[۸] یعنی از کارهایی نیست که از جنس مقدورات بندگان باشد. یا مقدور کلی نیست، یا مقدور طبیعی نیست. سیوطی (م ۹۱۱) می‌گوید: المعجزةُ فِي لسان الشرع امرٌ خارق‌العادة مقرونٌ بالتحدة، سالمٌ عن المعارضة[۹] زوال قدرت از آوردن به چیزی که یا عمل است، یا رأی است یا تدبیر است یا قول است[۱۰]. از نظر سید مرتضی (م ۴۳۶ق)، معجزه و به ویژه معجزه پیامبر اسلام، مقتضای حکمت و مصلحت الهی، عبارت است از: "آنچه که خداوند به عنوان تصدیق و تأیید مدعی رسالت انجام می‌دهد"[۱۱] که با دیدگاه وی در صرفه سازگار می‌آید.

این تعریف بیانگر آن است که در نگاه او معجزه لازمه دعوت انبیاء و برای مردمان حجت و نشانه صدق ادعای نبی است. به عقیده او سه شرط در معجزه ضروری است:

  1. معجزه فعل خداوند باشد؛
  2. بر خلاف عادت و غیر متعارف میان کسانی باشد که معجزه در آن رخ می‌دهد؛
  3. خداوند آن را به مدعی نبوت اختصاص می‌دهد، به طوری که تأیید ادعای او باشد. از نظر او سایر شروطی که عالمان ذکر کرده‌اند، از جمله ناتوانی خلق از انجام آن در شروط سه‌گانه فوق نهفته است.

اما از نظر ما برای نفی نظریه صرفه، باید قید دیگری به این تعریف افزود: المعجزةُ فِی لسان الشرع امرٌ خارق‌العاده مقرونٌ بالتحدی، سالمٌ عن المعارضة این قید کمک می‌کند تا سلامت از معارضه بذاته و بنفسه باشد. یعنی عجز و ناتوانی و سلامت از معارضه، به دلیل ویژگی خود معجزه باشد و از بیرون تحمیل نشده باشد.

بنابراین، در اصطلاح معجزه، نوعی راستی‌آزمایی نبی است. گاهی صدق نبی با ارزیابی گفتارش و مطابقت آن با تعالیم انسانی و عقلی و فطری و توجه به کارکردهای آن است. مثل اینکه نبی مردم را به تقوا و اخلاق و اصولی معنوی و اعتقادی دعوت می‌کند و از نافرمانی خداوند و داشتن عقاید سخیف بر حذر می‌دارد و یا شخصیت معنوی و جذابیت او باعث توجه به سخنان او می‌شود و گاهی برای اثبات صحت گفتار و قبول مخاطبانش از طریق کارهای خارق‌العاده و نه محال و برخلاف قوانین طبیعت، در جهت تصدیق و الهی بودن است.

اما تفسیر دیگری از معجزه شده که معجزه برای اثبات کردن اصالت یک دین نیست؛ بلکه آشکار کردن حقایقی دینی راجع به خالق و مدبر جهان است. آیه/ معجزه، رویدادی است که به بشر امکان می‌دهد تا به طور ملموس واقعیاتی را درباره خداوند و رابطۀ او با جهان تجربه کند. طبق این تفسیر کارکرد معجزه برای اثبات نبی نیست، برای توجه به وجود خداوند قادر حکیم است.

این نظر و تفسیر سوم، به صورت کلی صادق نیست و در حقیقت از نظر متکلمان مسلمان از قرن چهارم به بعد که تدریجاً تکامل یافت و به شبهات آن پاسخ داده شد، معجزه فعل خداوند، آیت او برای اثبات نبی در برابر منکران و تردیدکنندگان در حق پیامبر است، و تحقق خارجی آن به منزلۀ تصدیق نبی از جانب خداوند تلقی می‌شود. آنها وقتی برای یافتن دلیل صدق رسول خدا (ص)، یا همان “من عند الله” بودن وحی منزل بر او، تردید می‌کردند، از خدا درخواست کاری خارق‌العاده برای معارض خود می‌کردند و یا خود خدا به آنان تفویض می‌کرد، مثل آنچه به ابراهیم، موسی و عیسی داد و در عصر نبی اسلام مشرکان با همان سابقه از پیامبر درخواست معجزات حسی می‌نمودند. البته پیامبر اسلام (ص) از آوردن چنین معجزاتی استنکاف می‌کرد و نبوت خود را با آوردن این خواسته‌ها مقرون نمی‌دانست. در صورتی که وقتی به قرآن مراجعه می‌کردند، می‌دیدند، ناتوانی بشر از آوردن نظیر وحی قرآنی دلیل آن شمرده شده است که قرآن از جانب خداست؛ از سوی دیگر درخواست‌های مکرر مشرکان برای نزول آیه قاطعانه ردّ شده است. نتیجه‌ای که روی هم رفته حاصل می‌شد آن بود که: اولاً، معجزه فعلی الهی است که بشر از انجام آن عاجز باشد و ثانیاً، معجزۀ پیامبر قرآن است؛ زیرا کسی نتوانسته نظیر آن را بسازد.

نکته دیگر در نقد این نظریه این است که در قرآن بارها کارهایی به پیامبران نسبت داده شده که خارق عادت بوده‌اند و قرآن از قول آن پیامبران این کارها را دلیل بر نبوت خود گرفته، هر چند از کلمه معجزه استفاده نکرده و با تعبیر آیت، برهان به کار برده است: اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ[۱۲]. در این آیه به صراحت مسئله عمل خارق‌العاده، برهانی برای فرعونیان و جماعت آنان است تا تصدیق کنند او فرستاده خداست. درباره داود و نشانه صدق او این‌گونه آمده است: إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ[۱۳] یا درباره صالح آمده: وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ[۱۴] که ناقه صالح آیت حق و منتسب به خداوند و شاهد صدق ادعای اوست. یا در عهد پیامبر مخالفان، طلب معجزه‌ای از این سنخ می‌کردند: وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا[۱۵]. یا به پیامبر یادآور می‌شدند که خدا با ما عهد بسته و سنت پیامبران چنین بوده که تا معجزه‌ای نیاورد، آنان ایمان نیاورند و قرآن این سخن آنان را گزارش می‌کند و پاسخ می‌دهد: الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۱۶]. جالب اینجاست که قرآن به جای بیان خواسته آنان، با اشاره می‌گوید: قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ، در بیان اصل دلیل مناقشه‌ای ندارد و می‌گوید پیامبران گذشته با بینات آمدند و حتی با آنچه شما گفتید آمدند، اما آنان چه کردند، آیا آنان را قانع کرد و آوردن امور خارق‌العاده، باعث ایمان آوردن شد، یا باز هم به مخالفت برخاستند و با این پیامبر به مقاتله برخاستند! بنابراین مشکل شما هم این نیست و معلوم نیست که با آوردن امور خارق عادت مؤمن کند، باید برای خود فکر دیگری بکنید.

پس مسئله این نیست که معجزه برای راستی آزمایی پیامبر نیست، مسئله این است که پیامبر راستی‌آزمایی خود را معجزات حسی نمی‌داند و بی‌نیازی پیامبر را به معجزه‌ای حسی بیان می‌کند و از زبان مخالفان نقل می‌کند: فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[۱۷].

در این باره در دوره متأخر شبهاتی بر معجزه بودن کار نبی وارد شده و حتی کسانی به توجیه آیات دال بر معجزه به معنای طبیعی آن برآمده‌اند، (در میان مسلمانان، کسانی مانند سید احمد خان هندی در تفسیر الهدی و الفرقان) از آن جمله دلایل انکار، غریب آمدن معجزه و مخالف طبیعت و قوانین معهود بودن است و یا گفته شده که خارق عادت بودن فعل الهی، قابل قبول نیست و خداوند در کارهای خود بر اساس اصول و قوانین عمل می‌کند و لذا عمده مخالفت با معجزه در عمل انبیا، مشکل ذهن بشر علم‌زده و مفتون اکتشافات علمی در دوره‌های اخیر بوده است که آنان را از پذیرش و باور معجزات به تحاشی وا می‌دارد و به جانب انکار آن سوق می‌دهد.

اما در مقام پاسخ گفته می‌شود: جدا از اینکه معجزه تنها با امور قطعی و تواتر تاریخی و یا خبر وحیانی متواتر ثابت می‌شود و خداوند متعال قادر به انجام کار با علل مختلف است، اما اگر معجزه را نقض‌کنندۀ قانون عینی طبیعت بدانیم؛ صحت این ادعا خود متوقف بر آن است که:

اولاً: همه قوانین و روابط حاکم بر طبیعت اشیا بر ما معلوم و شناخته شده باشد تا بتوان تعیین کرد کدام فرایند خارج از چهارچوب قوانین کلی و مطلق طبیعت صورت پذیرفته است و کدام تحت سیطرۀ قوانین طبیعت روی داده است و این امر با توجه به نسبیت علم بشر ناممکن است؛ چنین تفکیکی مستلزم داشتن دانشی استعلایی است؛

ثانیاً: به راستی با چه معیاری می‌توان میان آنچه طبیعی و آنچه فراطبیعی است (میان فیزیک و متافیزیک)، مرزگذاری کرد؟ آیا معیار ما در طبیعی قلمداد کردن یک رویداد صرفاً عادی بودن آن برای ماست (چنان‌که قدما چنین تصور می‌کرده‌اند) یا آشنایی ما با علل و عوامل موجد آن واقعه (آن‌گونه که در دوران معاصر تصور می‌شود)؟ چه بسا رویدادهایی که دورۀ توالی آنها طولانی‌تر از عمر بشر است و یا در بایگانی تاریخ بشر ثبت نشده‌اند و لذا غیر عادی تلقی می‌گردند و چه بسا حوادث کیهانی که در فواصل بسیار دوری از زمین واقع می‌شوند و ما را از آنها آگاهی نیست. آیا نآگاهی بشر از بخش بزرگی از پدیده‌های کیهان و روابط و قوانین حاکم بر آنها، به آنها خصلت غیرطبیعی می‌بخشد؟ امروز بشر به قوانینی دست یافته که فهم این دسته از آیات را خیلی آسان‌تر می‌سازد[۱۸].

ویژگی‌های معجزه

با این توضیح و بیان مقدمات و توجه به مخالفت پیامبر با آوردن معجزات از سنخ امور خارق‌العاده، به شمارش قلمرو معجزه و ویژگی آن درباره همه پیامبران می‌پردازیم تا زمینه مقایسه فراهم گردد.

اولاً: معجزه (خارق‌العاده) نباید از محالات و اموری باشد که برخلاف نظام طبیعت است (که عقلاً خداوند آن را نمی‌آورد) زیرا اگر چیزی عقلاً از محالات باشد که قدرت آوردن آن بر بندگان محال است، دیگر تحدی کردن معنا ندارد[۱۹]؛

ثانیاً: بسیاری از قرآن پژوهان معتقدند، معجزه باید متناسب با عصر و از جنس اموری باشد که مردم مخاطب آن پیامبر توجه به سندیت آن بر نبوت پیدا کنند و اگر مورد التفات آنان نباشد، معجزه و حجت بر نبوت نخواهد بود و جلب توجه نمی‌کند و مخاطبان برجستگی و انحصاری بودن آن را نمی‌فهمند. به این نکته بر طبق روایتی از امام رضا (ع) اشاره می‌کند[۲۰]. و دیگران هم به آن اذعان کرده‌اند[۲۱]؛

ثالثاً: معجزه باید به گونه‌ای باشد که دیگران قدرت بر آوردن مثل نداشته باشند، اما نتوانند کاری کنند که مانند آن را بیاورند، مانند کسی که دعوت می‌کند با پهلوانی بجنگد و هر دو قدرت جنگیدن هم دارند، اما دست یکی را بسته و مانع مبارزه او شده‌اند، در این صورت منع یکی (صرف)، دلیل بر برتری دیگری نمی‌شود؛

رابعاً: معجزه متناسب با دعوت دائمی او باشد، به این معنا که از زمانی که مثلاً موسی عصا را اژدها کرد، تا امروز، کسی نتواند چنین عملی انجام دهد، هرچند طرح و ارائه سند برای نبوت، در هر زمانی مناسب آن مردم و فهم و نیاز و شرایط فکری و فرهنگی است؛

خامساً: آورندۀ معجزه، خود، توجه به کارش داشته باشد، مثل عمل خواب‌گردها نباشد که در خواب کارهایی را هر چند فوق‌العاده انجام می‌دهند و نمی‌دانند چه گفته‌اند و چه انجام داده‌اند و لوازم کارشان چیست. پس نبی باید بداند این عمل معجزه چیست و برای چه از ناحیه خداوند به او واگذار شده و خودش هم آن را اعلام کند که ایها الناس این عمل برای سندیت نبوت است؛

سادساً: در آوردن معجزه، تحدی و مبارزه‌طلبی کند. یعنی برای آن‌که عمل معجزه ثابت شود و معلوم شود که کار بشری نیست و مردم دیگر نمی‌توانند مانند آن را بیاورند، تحدی کند، یعنی بگوید اگر می‌توانید مانندش را بیاورید. به این‌گونه نباشدکه مردم بگویند ما نمی‌دانستیم که باید مانندش را بیاوریم، وگرنه می‌آوردیم؛

سابعاً: درباره معجزاتی که محسوس و ملموس نیستند و با عقل انسان سروکار دارد، باید استدلال‌پذیر و برهانی باشند. به عبارت دیگر، افزون بر خارق‌العاده، انحصاری و قدسی بودن آن برهان‌پذیر باشد و در نفس ایجاد اطمینان کند؛

ثامناً: مردم ملتفت و متوجه شگفتی معجزه باشند. یعنی واقعاً در همان زمان پیامبر معلوم شود که این نشانه و دلیل فوق‌العاده و خارق‌العاده بی‌نظیر و انحصاری است. معلوم شود که این نوع کارها از دست افراد عادی ساخته نیست تا نشانه بر نبوت باشد[۲۲].

معجزه در قرآن کریم

با توجه به این نکات، به سراغ آیاتی می‌رویم که بحث معجزه را با کلمه آیه، بینه و برهان مطرح کرده و به حجیت انبیای پیشین برای اثبات نبوت خود اشاره دارد.

  1. وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۲۳]؛ نکته: وَإِذِ اسْتَسْقَى... اگر ردیف آیات با ترتیب حوادث زندگی یهود پس از خروج از مصر مطابق باشد، این درخواست و جاری شدن چشمه‌ها پس از ورود و مسکن گزیدن در قریه‌ای بوده که آیه پیشین به آن اشاره کرد. نه در حال و زمان بیابان‌گردی، آخر آیه که میفرماید: - بخورید و بیاشامید و در زمین تبهکاری و سرکشی نکنید -شاهد سکونت گزیدن و آغاز زندگی آنها است. در اینجا است که برای ادامه زندگی خود و حیواناتی که همراه داشتند و یا کشت و کاری که مشغول شدند نیازمند به آبی بودند تا همه قبائل دوازده‌گانه بدون تزاحم از آن بهره‌مند شوند. در آن سال‌هایی که بیابان‌گرد بودند و پیوسته از جایی به جایی کوچ می‌کردند از آب باران و چاه‌ها و شنزارها می‌آشامیدند و گاه کوچ کردن با خود برمی‌داشتند. ظاهراً این آیه فقط از یک داستان و در یک مورد مخصوصی خبر می‌دهد و چنین نبوده است که در هر جا دچار بی‌آبی می‌شدند حضرت موسی با عصای خود برای آنها آبی بیرون می‌آورده. بنابراین محل استسقاء باید در پایان بیابان‌گردی و در جای آماده برای سکونت آنها بوده که در آنجا دهکده‌ای وجود داشته یا چادرنشین‌هایی منزل داشتند یا بعد از ورود یهود به صورت دهکده‌ای گردیده است. و چون اولین وسیله زندگی پس از سکونت در زمین آب است از همان آغاز کار عادلانه میانه دوازده سبط بنی‌اسرائیل و در میان محل‌های آنها تقسیم گردید تا علاقه به ملکیت و عصبیت‌های خانوادگی منشأ اختلاف و خصومت در میان آنها نگردد و وحدت قوای خود را در برابر دشمنانی که در پیش داشتند نگهدارند. هر چه بوده دستورات آخر آیه بیشتر مورد نظر است: كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ این فرمان - بدون نام فرمانده - از باطن و ظاهر جهان و زمین و آسمان برای همه و همیشه است: دست و عصای قدرت و کارگزاران طبیعت پیوسته سنگ‌ها را می‌شکافند و آب‌ها را از دامنه کوهساران جاری می‌سازند تا عموم خلق که در دامن زمین و کنار نهرها به سر می‌برند بخورند و بیاشامند و قوای خود را برای به کار انداختن و در دسترس گذاردن ذخیره‌های طبیعت متحد سازند و با هم بسازند، این نداء حق است که از وجدان خیراندیش و زبان حق‌گوی مصلحین بشر بلند است، ولی غوغای آز و طمع و شهوات نمی‌گذارد این نداء به گوش‌ها رسد و در دل‌ها بنشیند و با اجرای آن روی زمین به صورت بهشت درآید[۲۴].
  2. وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا[۲۵] در این آیه خداوند می‌فرماید: ما به موسی نه آیه و نشانه روشن دادیم وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ معجزاتی که موسی بن عمران (ع) آورده به طوری که قرآن حکایت می‌کند بیش از نه معجزه است، و اگر در آیه مورد بحث، آنها را نه معجزه شمرده، منظور، آن معجزاتی بوده که در برابر فرعون و دعوت او آورده و آن عبارت است از عصا و ید بیضاء و طوفان و ملخ و قورباغه و سوسمار و خون و قحطی و کمبود میوه‌ها و ظاهراً مقصود از معجزات نه‌گانه در آیه همین‌ها باشد[۲۶]؛
  3. قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ[۲۷]؛ نکته: قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ این جمله حکایت خطابی تکوینی است که خدای تعالی به آتش کرد و با همین خطاب خاصیت آتش را که سوزانندگی و نابودکنندگی است از آن گرفت و آن را از راه معجزه برای ابراهیم (ع) خنک و سالم گردانید، و به همین جهت که معجزه بوده دیگر راهی برای ما باقی نمی‌ماند که برای فهم حقیقت آن پافشاری کنیم، چون ما آن‌چه از مباحث عقلی داریم تنها در سلسله علل و معلولات، آن هم علل و معلولاتی که تاکنون بدان وقوف یافته‌ایم و همه روزه برایمان تکرار می‌شود جریان دارند و اما خوارق عادات که هیچ اطلاعی از روابط در آنها نداریم از حیطه آن ابحاث خارج است. بله این‌قدر می‌دانیم که همه نفوس در آن معجزات دخالت دارد و اما اینکه به طور تفصیل به حقیقت آنها پی ببریم نه، و اگر جمله قُلْنَا به طور فصل آمده نه وصل (با واو) بدین جهت بوده که در معنا پاسخ از سؤالی مقدر بوده و تقدیر کلام این بوده: آتشی بیفروزید و او را در آن بیفکنید. آن‌گاه گویا کسی پرسیده بعداً چه شد و کار ابراهیم به کجا انجامید در پاسخ فرمود: به آتش گفتیم برای ابراهیم خنک و سالم باش[۲۸].
  4. وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى * قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى * قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى * فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى * قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى * وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى * لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى * اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى[۲۹]؛
  5. فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ[۳۰]؛
  6. فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ[۳۱]؛
  7. وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ[۳۲]؛
  8. فَلَمَّا جَاءَهُمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ[۳۳]؛
  9. وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ[۳۴]؛ سلیمان گفت: ای مردم به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده (وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ و از هر چیزی به ما ارزانی گشته است و این فضیلت آشکاری است: وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ؛
  10. إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[۳۵].

نکات آیات

آیات فوق نمونه‌ای از آیات معجزه پیامبران بوده است و در تمام این آیات موضوع آوردن آیاتی تکوینی و خارق‌العاده از سوی پیامبر بیان شده که هر یک از انبیای گذشته عرضه کرده و نوعی راست‌آزمایی برای آنان بوده و این نوع فرهنگ و معیار برای تبلیغ و عرضه نبوت در سطوح مختلف برای موافقان و مخالفان و معاندان درباره پیامبران پیشین بوده است. اما درباره پیامبر اسلام (ص) بارها به آیت بودن قرآن اشاره می‌کند[۳۶] که سخن از الهی و آیه بودن قرآن شده است[۳۷].

معجزه و اثبات نبوت

یکی از راه‌های اثبات حقّ، ظهور معجزه به‌دست پیامبران بوده است که نوع مردم، نبوّت پیامبران را از این طریق می‌شناختند. همه پیامبران در این‌که از طریق اعجاز رسالت خود را اثبات می‌کردند، مشترک بودند؛ امّا معجزه هر پیغمبری متناسب با موقعیت و علوم رایج زمان خود بوده در زمان حضرت موسی (ع) سحر رواج داشت[۳۸]؛ بدین سبب معجزه اصلی او عصا و ید بیضا بود: اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ [۳۹]؛ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ [۴۰] در پی ارائه این معجزه از سوی حضرت موسی (ع)[۴۱]، ساحران به موسی ایمان آوردند: قَالُواْ آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ [۴۲]. در زمان حضرت عیسی علم پزشکی[۴۳] رونق داشت؛ بر این اساس، معجزه حضرت شفا دادن امراض صعب‌العلاج و بینا کردن کور مادرزاد و زنده کردن مردگان بود: أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ [۴۴] و نیز آیه‌ ۱۱۰ سوره مائده قریب به این مضمون است. در زمان پیامبر اکرم (ص) در جزیره العرب مسأله فصاحت و بلاغت رونق بیش‌تری داشت؛ بدین‌سبب معجزه اصلی و جاوید پیامبر اکرم (ص) قرآن کریم است که در فصاحت و بلاغت در تمام زمان‌ها سرآمد است[۴۵]. معجزات برخی پیامبران نیز دلیل خاصّی داشته است؛ مانند معجزه پدیدار‌شدن ناقه از دل کوه به‌وسیله حضرت صالح که در‌پی درخواست قوم وی صورت پذیرفته است[۴۶] وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ [۴۷].[۴۸]

جستارهای وابسته


منابع

پانویس

  1. مفردات، ص۵۴۷، ماده عجز.
  2. «ما بر آنها بادی بسیار سرد در روز شومی دیرپا فرستادیم * که مردم را از جای برمی‌کند، گویی آنان تنه‌های خرمابن‌هایی از ریشه برکنده‌اند» سوره قمر، آیه ۱۹-۲۰.
  3. «وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم» سوره مائده، آیه ۳۱.
  4. «و بدانید که شما خداوند را به ستوه نمی‌توانید آورد» سوره توبه، آیه ۲.
  5. «و شما نه در زمین و نه در آسمان به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید» سوره عنکبوت، آیه ۲۲.
  6. «و آنان که در (انکار) آیات ما با گمان به ستوه آوردن ما می‌کوشند دوزخی‌اند» سوره حج، آیه ۵۱.
  7. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۵۸-۷۶۹.
  8. ابن‌خلدون، مقدمه، ج۱، ص۳۴۹.
  9. سیوطی، اتقان، ج۱، ص۱۱۶.
  10. فیروزآبادی، بصائر ذوی‌التمییز، ج۱، ص۶۵.
  11. سید مرتضی، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص۱۹۹-۲۰۱.
  12. «دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بی‌گمان آنان قومی نافرمانند» سوره قصص، آیه ۳۲.
  13. «نشانه پادشاهی او این است که تابوت (عهد) نزدتان خواهد آمد» سوره بقره، آیه ۲۴۸.
  14. «و ای قوم من! این شتر خداوند است؛ که برای شما نشانه‌ای است؛ او را وانهید تا در زمین خدا بچرد» سوره هود، آیه ۶۴.
  15. «و گفتند: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا برای ما از زمین چشمه‌ای فرا جوشانی * یا باغستانی از نخل و انگور داشته باشی که لابه‌لای آن جویبارهایی، نیک روان‌سازی * یا چنان که می‌پنداری، آسمان را پاره‌پاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری» سوره اسراء، آیه ۹۰-۹۲.
  16. «کسانی که گفتند: خداوند به ما سفارش کرده است که به فرستاده‌ای ایمان نیاوریم مگر آنکه برای ما قربانی‌یی بیاورد که آتش (آسمانی) آن را (به نشان پذیرش) بسوزد؛ بگو: پیش از من پیامبرانی برهان‌ها (ی روشن) و (همان) چیزی را که گفتید، برایتان آوردند، اگر راست می‌گویید پس چرا آنان را کشتید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۸۳.
  17. «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: “چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟ ” تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
  18. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۵۸-۷۶۹.
  19. باقلانی، اعجاز القرآن ۲۸۸.
  20. کافی، ج۱، ص۱۴.
  21. قاضی عبدالجبار همدانی، مغنی، ج۱۶.
  22. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۵۸-۷۶۹.
  23. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی برای مردم خود در پی آب بود و گفتیم: با چوبه‌دست خود به سنگ فرو کوب آنگاه دوازده چشمه از آن فرا جوشید؛ (چنان‌که) هر دسته‌ای از مردم آبشخور خویش را باز می‌شناخت؛ از روزی خداوند بخورید و بنوشید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره بقره، آیه ۶۰.
  24. پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۷۰.
  25. «و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده می‌دانم» سوره اسراء، آیه ۱۰۱.
  26. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ۳۰۲.
  27. «گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بی‌گزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۹.
  28. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۲۷.
  29. «و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟ * گفت: چوبه‌دست من است که بر آن تکیه می‌کنم و با آن برای گوسفندانم برگ می‌ریزم و مرا بدان نیازهایی دیگر است * فرمود: آن را بیفکن، ای موسی! * و آن را افکند؛ ناگهان، آن (چوبه‌دست) ماری شد که می‌شتافت * فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز می‌گردانیم * و دست خویش (از گریبان به) زیر بازو بر تا بی‌هیچ بیماری درخشان برآید به نشانه ای دیگر * تا به تو برخی از نشانه‌های بزرگ خویش را نشان دهیم * به سوی فرعون روان شو که او سرکشی کرده است» سوره طه، آیه ۱۷-۲۴.
  30. «آنگاه، موسی چوبه‌دست خود را فرو افکند که ناگهان هر چه بر می‌ساختند فرو می‌بلعید» سوره شعراء، آیه ۴۵.
  31. «آنگاه به موسی وحی کردیم که با چوبه‌دست خود به دریا بزن! و دریا شکافت و هر پاره‌ای چون کوه سترگ بود» سوره شعراء، آیه ۶۳.
  32. «و: “چوبه‌دستت را بیفکن!” آنگاه چون در آن نگریست که مانند ماری می‌جنبد پشت‌کنان روی گردانید و بازنگشت؛ (بانگی برآمد که): “ای موسی روی آور و مترس که تو در امانی”» سوره قصص، آیه ۳۱.
  33. «آنگاه چون موسی نشانه‌های روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: این جز جادویی برساخته نیست و ما در میان نیاکان خویش چنین چیزی را نشنیده‌ایم» سوره قصص، آیه ۳۶.
  34. «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموخته‌اند و از همه چیز (بهره‌ای) بخشیده‌اند؛ بی‌گمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
  35. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  36. أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲؛ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا «و از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و بخشایش است فرو می‌فرستیم و بر ستمکاران جز زیان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۸۲؛ وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶؛ وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ «و بی‌گمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زده‌ایم و اگر برای آنان نشانه‌ای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباه‌اندیشانی بیش نیستید» سوره روم، آیه ۵۸؛ وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «و در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آورده‌ایم باشد که پند گیرند» سوره زمر، آیه ۲۷؛ وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ «و به سوی تو آیاتی روشن فرو فرستاده‌ایم و جز نافرمانان کسی بدان انکار نمی‌ورزد» سوره بقره، آیه ۹۹؛ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷؛ ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ «آن را که بر تو فرا می‌خوانیم از آیات و (قرآن) یادآور حکمت‌آموز است» سوره آل عمران، آیه ۵۸؛ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ «بگو: ای اهل کتاب! چرا به آیات خداوند کفر می‌ورزید در حالی که خداوند به آنچه می‌کنید گواه است» سوره آل عمران، آیه ۹۸.
  37. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۵۸-۷۶۹.
  38. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  39. دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید؛ سوره قصص، آیه: ۳۲.
  40. و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبدستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو می‌بلعید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۷.
  41. تفسیر مراغی، مج‌۳، ج‌۹، ص‌۳۱.
  42. گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۲۱.
  43. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۲ ص‌۷۵۳.
  44. و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
  45. روح‌المعانی، مج‌، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  46. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۱۳.
  47. و ای قوم من! این شتر خداوند است؛ که برای شما نشانه‌ای است؛ او را وانهید تا در زمین خدا بچرد و آزاری به وی نرسانید که عذابی نزدیک، شما را فرا گیرد؛ سوره هود، آیه ۶۴.
  48. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵