مولی در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

واژه مولی یادآور حدیث غدیر خم است. عالمان شیعی راجع به حدیث غدیر، چه از جهت سندی[۱] و چه از جهت دلالی تلاشی سترگ، بلیغ و در خور داشته‌اند[۲] که نگارنده را از تکرار آن مباحث باز می‌دارد[۳].

آنچه در این میان باید به آن توجه شود، اولاً بررسی همسویی مفهوم مولی با مفهوم اولی الامر، و ثانیاً قابلیت انطباق مفهوم مولی بر دیگر امامان (ع) است.

پیش از بررسی دو مسئله یاد شده، یادکرد این نکته ضروری است که اگرچه ما بر این باوریم که امامان شیعه دارای شئون متعددی، از جمله ولایت سیاسی و اجتماعی، مرجعیت دینی، ولایت تکوینی و قضاوت و داوری‌اند، این سخن بدین معنا نیست که تمامی شئون، لزوماً باید به یک دلیل واحد اثبات شود؛ از این‌رو، باید دلالت هر کدام از ادله را ژرف‌کاوی کرد و به مقصود رسید. برخی محققان فرهیخته شیعی با رهیافت از همین نکته، به این اعتقاد رسیده‌اند که حدیث ثقلین بیانگر مرجعیت دینی امامان شیعی و حدیث غدیر نیز بیانگر ولایت و زعامت سیاسی و اجتماعی آنهاست[۴].

در بررسی سخن مزبور می‌توان گفت واژه مولی که از ریشه “ولی” گرفته شده است، معانی متعددی دارد[۵] و پس از اثبات اینکه این واژه در این مقام، به معنای سرپرست است، چنان‌که شیعه به آن اعتقاد دارد، باید دانست کدام مرتبه از ولایت و سرپرستی، از این حدیث استفاده می‌شود. چنان‌که پیش‌تر و به هنگام بررسی چیستی امامت از منظر آیه ولایت بیان شد، سرپرستی که به معنای مسئولیت است، دارای مراتب متعددی است؛ برای نمونه، مسئول یک خانه، ولی و سرپرست آن است؛ مسئول یک شهر، استان و کشور، ولی و سرپرست آن به شمار می‌آید؛ مسئول امور دینی، ولی و سرپرست آن است؛ از این‌رو، آنچه مهم است، دستیابی به مرتبه ولایتی است که در این حدیث بیان می‌شود. به نظر می‌رسد، کشف مقصود رسول گرامی اسلام (ص) از عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...»، افزون بر در نظر گرفتن شرایط خارجی به هنگام بیان این حدیث، به تأمل در عبارات پیشین و پسین آن نیز نیازمند است. کلیدی‌ترین عبارتی که پیش از گفتار «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» وجود دارد؛ عبارت «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» است؛ چرا که فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[۶].بنابراین تمرکز بر عبارت یاد شده می‌تواند کلید حل این مسئله باشد. عبارت «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»، برگرفته از همان آیه‌ای است که می‌فرماید: پیامبر اکرم أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۷]، بدین معنا که پیامبر اکرم (ص) بر مؤمنان اولویت دارد و مقدم است. به دیگر بیان، سخنان و تصمیمات ایشان بر سخنان و تصمیمات مؤمنان مقدم است؛ به گونه‌ای که اگر رسول خدا (ص) تصمیمی مغایر با تصمیم مؤمنان گرفت، آنها حق اعتراض نخواهند داشت. این حقیقت از آیات دیگری نیز استفاده می‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۸].

افزون بر آن، در آیات فراوانی نیز به مؤمنان دستور داده شده است که به طور مطلق از پیامبر اکرم (ص) اطاعت کنند؛ چنان‌که می‌فرماید: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۹].

بنابراین در این آیه به طور مطلق بر اولویت رسول گرامی اسلام (ص) بر مؤمنان، تأکید شده است و در دیگر آیات نیز نه تنها مخصّص یا مقیدی در این باره وجود ندارد، بلکه اطلاق آن تأیید گردیده است. از این‌رو، چنان‌که برخی محققان گفته‌اند، اولویت رسول اکرم (ص) بر مؤمنان، به خصوص امور تشریعی یا خصوص امور اجتماعی منحصر نیست، بلکه ایشان هم در امور دینی و هم در امور اجتماعی، بر انسان‌ها اولویت دارند و مقدّم‌اند[۱۰].

حال که گستره اولویت رسول گرامی اسلام (ص) از عبارت یاد شده به دست آمد، توجه به سیاق کلام روشن می‌سازد که آن حضرت با عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» به دنبال اعطای همان اولویت به امیر المؤمنین، علی (ع) است؛ از این‌رو، نمی‌توان ولایتی را که به امام علی (ع) داده شده است، تنها ولایت و سرپرستی در ساحت حاکمیت سیاسی و اجتماعی به شمار آورد.

از سوی دیگر، رسول گرامی اسلام (ص) و امامان پاک (ع) در مواضع متعددی به واقعه غدیر و حدیث آن اشاره کرده‌اند که مراجعه به آنها نیز می‌تواند در یافتن مقصود از ولایت در عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» تأثیرگذار باشد. به طور کلی، بازخوانی روایات مربوط به حدیث غدیر، بیانگر آن است که امامان شیعه دست کم چهارگونه مواجهه با این حدیث شریف داشته‌اند:

  1. امامان شیعه در برخی بیانات، تنها به دنبال نقل حدیث غدیر و یادآوری آن روز تاریخی بوده‌اند؛ چنان‌که عبد الصمد بن بشیر از حسّان جمّال، در روایتی صحیح، نقل می‌کند که وی امام صادق (ع) را با خود از مدینه به مکه می‌برد. هنگامی که به مسجد الغدیر رسیدند، امام (ع) به سمت چپ مسجد نگاه کردند و فرمودند: «ذَلِكَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَيْثُ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ...»[۱۱]. سالم بن عبد الرحمن نیز نقل می‌کند که از امام صادق (ع) سؤال کردم: “آیا برای مسلمانان جز روز جمعه، عید قربان و عید فطر، عیدی وجود دارد؟ فرمود: آری بزرگ‌تر از آنها. گفتم: جانم به فدایت، آن کدام عید است؟ فرمود: آن روزی است که رسول الله (ص) امیر المؤمنین (ع) را منصوب کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ...»[۱۲]. چنان‌که روشن است، امام (ع) در این دو روایت تنها به دنبال یادآوری حدیث غدیر است؛
  2. در برخی روایات نیز امامان (ع) با بیان عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، در پی بیان فضایل امیر المؤمنین (ع) بوده‌اند؛ چنان‌که در روایتی صحیح از امام صادق (ع) نقل شده است، امام آن‌گاه که از آیه اولی الامر و حدیث ثقلین، به عنوان فضایل آن حضرت، سخن به میان آورد، از حدیث غدیر نیز یاد کرد[۱۳]؛
  3. در برخی از روایات، با استفاده از حدیث غدیر بر مسئله حاکمیت سیاسی امیر المؤمنین (ع) تأکید شده است؛ برای نمونه، امیر المؤمنین (ع) به هنگام حضور در شورای شش نفره، برای تعیین خلیفه پس از عمر بن خطاب، به حاضران در شورا خطاب کرد و فرمود: «أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ... أَ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ غَيْرِي؟ فَقَالُوا: لَا»[۱۴]. روشن است که فضای حاکم بر شورای شش نفره، انتخاب حاکم و زمامدار سیاسی بوده است. بر اساس برخی منابع اهل سنت، امام علی (ع) در هنگامه جنگ جمل نیز آن‌گاه که با طلحه روبه‌رو شد، فرمود: «نَشَدْتُكَ اللَّهَ هَل سَمِعْتَ رَسولَ اللهِ (ص) مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ»[۱۵]؛ “تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا شنیدی که رسول خدا (ص) فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر کس او را دوست دارد؟ ” جابر بن عبد الله انصاری نقل می‌کند که روزی امیر المؤمنین (ع) به چهار تن از صحابه پیامبر اکرم (ص)، یعنی انس بن مالک، براء بن عازب انصاری، اشعث بن قیس کندی و خالد بن یزید بَجَلی خطاب کردند؛ ابتدا به انس بن مالک فرمودند: «يَا أَنَسُ إِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ‏] مَوْلَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ حَتَّى يَبْتَلِيَكَ بِبَرَصٍ لَا تُغَطِّيهِ الْعِمَامَةُ»؛ “ای انس! اگر از رسول الله (ص)، شنیدی که فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ [فَهَذَا عَلِیٌ] مَوْلَاهُ، پس امروز به ولایت من شهادت ندهی، خداوند تو را بمیراند، در حالی که به مرض پیسی مبتلا شده‌ای، چنان‌که با عمامه پوشانیده نشود... ”. امام (ع) هر کدام از آنها را به عذابی نفرین کرد و خبر داد. جابر بن عبدالله انصاری، که تا زمان امام باقر (ع) زنده بود، نقل کرده است که تمام آنها به عذاب‌های وعده داده شده مبتلا شدند و از دنیا رفتند[۱۶]. در نگاه نخست، از واژگان این روایت، قرینه‌ای بر تعیین مرتبه و نوعی خاص از ولایت دیده نمی‌شود و اطلاق واژه “ولایت” ممکن است بیانگر تمام مراتب این مقام باشد؛ با وجود این، به نظر می‌رسد با توجه به مقام احتجاج و محوریت مسئله خلافت و حاکمیت سیاسی در آن دوران، واژه “ولایت” اشاره به همان شأن خلافت و حاکمیت سیاسی دارد[۱۷]؛
  4. امامان شیعه در برخی روایات، به گونه‌ای مطلق از حدیث غدیر یاد کرده‌اند که نمی‌توان آن را در شأن حاکمیت سیاسی امیر المؤمنین (ع) منحصر دانست؛ برای نمونه، ابو اسحاق نقل می‌کند که از امام سجاد (ع) راجع به گفتار رسول الله (ص) که فرمودند «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، سؤال کردم. حضرت فرمودند: «أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ»[۱۸]؛ “به مردم خبر داد که امیر المؤمنین (ع) امام پس از خودش است”. ابان بن تغلب نیز از امام باقر (ع) راجع به معنای «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، پرسید. حضرت فرمود: «عَلَّمَهُمْ أَنَّهُ يَقُومُ فِيهِمْ مَقَامَهُ»[۱۹]؛ “پیامبر آنها را آگاه ساخت که همانا علی به جای او در میان آنهاست”.

در این روایت، به ویژه روایت دوم، سخن از جانشینی مطلق امام علی (ع) از رسول گرامی اسلام (ص) است؛ بنابراین نمی‌توان جانشینی یاد شده را منحصر به جانشینی در مسئله حاکمیت سیاسی دانست. افزون بر آن‌، اندیشمندان شیعی و برخی عالمان اهل سنت، به حق، زمان نزول آیه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ[۲۰] را پس از انتصاب امیر المؤمنین (ع) به مقام ولایت، در روز غدیر می‌دانند[۲۱].

اگر ولایت برآمده از حدیث غدیر را منحصر در امامت و زعامت سیاسی دانستیم، از آنجا که پس از حضرت رسول اکرم (ص) افراد دیگری زعامت سیاسی را بر عهده گرفتند، نتیجه آن خواهد شد که دین کامل نشده است! یادکرد این نکته ضروری است که واژه “مولی” در غیر حدیث غدیر نیز برای امیر المؤمنین (ع) به کار رفته است؛ چنان‌که رسول گرامی اسلام (ص) راجع به ایشان فرمودند: “... دوست او دوست من و دشمن او دشمن من است و او مولای هر کسی است که من مولای اویم و من مولای هر مرد و زن مسلمانی‌ام... ”[۲۲]. ایشان در بیانی دیگر به امیر المؤمنین (ع) فرمودند: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ»[۲۳].

در روایتی دیگر نیز رسول اکرم (ص) به حضرت صدیقه طاهره (س) فرمودند: «أَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَإِنَّهُ... صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِي... وَ هُوَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِمَامُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ قَائِدُ كُلِّ تَقِيٍّ»[۲۴].همچنین فرمودند: «يَا عَلِيُّ... أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ... وَ أَنْتَ مَوْلَى مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ...»[۲۵].

روایات چهار گانه اخیر نیز بیانگر آن است که امیر المؤمنین (ع) همچون رسول اکرم (ص) مولی است، که در این صورت، حصر این مقام در شأن حاکمیت سیاسی مدعایی بدون دلیل است.

با توجه به آنچه تاکنون بیان شد، روشن می‌شود که مفهوم مولی، دست کم بر دو پایه ولایت سیاسی و مرجعیت دینی استوار است و از این‌رو، همسو و هم نوا با مفهوم اولی الامر است.

راجع به صحت انطباق این مفهوم بر سایر امامان شیعی باید گفت: به حسب تتبع نگارنده، به نظر می‌رسد امامان شیعه این مفهوم را بر خود منطبق نکرده‌اند؛ با وجود این، اگر مفهوم مولی را دارای دو رکن ولایت سیاسی و مرجعیت دینی بدانیم، از آنجا که بر اساس دیگر مفاهیمی که در این نوشتار از آنها سخن به میان آمده است، دارا بودن دیگر امامان از این دو شأن و مقام امری ثابت است، مانعی برای اطلاق مفهوم مولی بر آن بزرگواران وجود ندارد[۲۶].

منابع

پانویس

  1. گفتنی است، اگرچه برخی متفکران اهل سنت از جاده انصاف خارج شده و حدیث غدیر را خبر واحد دانسته‌اند (ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۲۹۸؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار، ج۵، ص۱۸۱) یا تواتر آن را انکار کرده‌اند (ر. ک: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱)، توجه به نظریات دیگر اندیشمندان اهل سنت نیز در این باره ضروری است؛ چنان‌که ذهبی پس از نقل حدیث غدیر می‌نویسد: هذا حديث حسن عال جداً و متنه فمتواتر. ذهبی، سیر اعلام النبلاء ج۸، ص۳۳۴. ابن حجر عسقلانی نیز می‌نویسد: فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۹۷. ابن حجر هیتمی نیز می‌نویسد: أَنه حَدِيث صَحِيح لَا مرية فِيهِ وَقد أخرجه جمَاعَة كالترمذي وَالنَّسَائِيّ وَأحمد وطرقه كَثِيرَة جدا وَمن ثمَّ رَوَاهُ سِتَّة عشر صحابيا وَفِي رِوَايَة لِأَحْمَد أَنه سَمعه من النَّبِي (ص) ثَلَاثُونَ صحابيا وشهدوا بِهِ لعَلي لما نوزع أَيَّام خِلَافَته كَمَا مر وَسَيَأْتِي وَكثير من أسانيدها صِحَاح وَحسان وَلَا الْتِفَات لمن قدح فِي صِحَّته وَلَا لمن رده بِأَن عليا كَانَ بِالْيمن لثُبُوت رُجُوعه مِنْهَا وإدراكه الْحَج مَعَ النَّبِي (ص).... احمد بن حجر هیتمی المکی، الصواعق المحرقة، ص۴۲ و ۱۲۲. آلوسی نیز سخن ذهبی را نقل کرده است و رد نمی‌کند. سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۳، ص۳۶۱. جالب آن‌که فخر رازی نیز که در کتاب کلامی خود، حدیث غدیر را خبری واحد بیش نمی‌داند، در کتاب تفسیری خود راجع به آیه ۶۷ سوره مائده می‌نویسد: نَزَلَتِ الْآيَةُ فِي فَضْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ أَخَذَ بِيَدِهِ وَقَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» فَلَقِيَهُ عُمَرُ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَقَالَ: هَنِيئًا لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ، وَهُوَ قَوْلُ ابْنِ عَبَّاسٍ وَالْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ. وَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الرِّوَايَاتِ وَإِنْ كَثُرَتْ إِلَّا أَنَّ الْأَوْلَى حَمْلُهُ عَلَى أَنَّهُ تَعَالَى آمَنَهُ مِنْ مَكْرِ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى، وَأَمَرَهُ بِإِظْهَارِ التَّبْلِيغِ مِنْ غَيْرِ مُبَالَاةٍ مِنْهُ بِهِمْ. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۴۰۱. گفتنی است برخی محققان شیعی نیز با گردآوری کتاب‌های نوشته شده راجع به حدیث غدیر در طول قرون متمادی، چنین نتیجه گرفته‌اند که در قرن دوم، یک کتاب؛ قرن سوم، دو کتاب؛ قرن چهارم، ده کتاب؛ قرن پنجم، پانزده کتاب؛ قرن ششم، یک کتاب؛ قرن هفتم، دو کتاب؛ قرن هشتم، یک کتاب؛ قرن نهم، یک کتاب؛ قرن دهم، دو کتاب؛ قرن یازدهم، ‌دو کتاب؛ قرن دوازدهم، هشت کتاب؛ قرن سیزدهم، چهار کتاب؛ قرن چهاردهم، ۷۲ کتاب و در قرن پانزدهم، ۴۳ کتاب نوشته شده است. ر. ک: سید عبدالعزیز طباطبایی، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص۱۷.
  2. به نظر می‌رسد، مرحوم شیخ مفید از نخستین متکلمانی است که با نگارش دو کتاب «اقسام المولی فی اللسان» و «رسالة فی معنی المولی»، به طور مستقل و با استفاده از حدیث غدیر و با استقراء تمام معانی واژه «مولی»، به مسئله ولایت امیر المؤمنین (ع)، پرداخته است.
  3. نکته‌ای که در تثبیت نظریه شیعه راجع به حدیث غدیر می‌تواند کمک شایانی به رهپویان مسیر حقیقت کند و به حسب تتبع نگارنده، کمتر به آن توجه شده است، بازخوانی تاریخی این حدیث در عصر خلفاست؛ بدین بیان که امیرالمؤمنین (ع) در مواضع متعددی، جهت اثبات ولایت خود، از این حدیث بهره برده است، اما به لحاظ تاریخی، به حسب تتبع نگارنده، هیچ یک از ایرادات اهل سنت، مبنی بر اینکه مولی به معنای محبوب است، از سوی خلفا یا دیگر صحابه گزارش نشده است. به دیگر بیان، خلفا و دیگر صحابه به اینکه متفکران اهل سنت از گذشته تاکنون، در دلالت واژه مولی بر ولایت و سرپرستی، و نه محبت، خدشه می‌کنند، توجهی نکرده‌اند، بله به نظر می‌رسد چنین تلاش‌های نافرجامی، برای تصحیح فعل صحابه در آن دوران صورت گرفته است. برخی از متفکران اهل سنت که با خدشه وارد کردن در دلالت واژه مولی، به دنبال نفی امامت و ولایت امام علی (ع) بوده‌اند، عبارت‌اند از: قاضی عبدالجبار معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، ج۱، ص۲۱۹؛ محمد بن عمر فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۲۹۸؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار، ج۵، ص۱۸۱-۱۸۲؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.
  4. سید محمدباقر صدر، نشأة الشیعة و التشیع، ص۸۴.
  5. پیش‌تر به هنگام بحث از آیه ولایت، به تفصیل به بیان معانی «ولی» پرداختیم.
  6. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۱.
  7. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  8. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  9. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  10. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۳۰۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۱۰؛ قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۱۰، ص۳۱۹؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۷۶؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ‌ص ۲۰۲، البته برخی مفسران، اولویت در این مقام را به اولویت در تدبیر امور تفسیر کرده‌اند. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۱۷.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶۶-۵۶۷؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۹؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۶۳.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۴۹. اگرچه سند روایت یاد شده ضعیف است، به دلیل اینکه این مضمون فراوان در روایت وجود دارد، دست کم برای تأیید مدعا می‌توان از روایت مزبور استفاده کرد.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۶-۲۸۷.
  14. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۲۵۲؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۳۳۲. این گفتار از مشهوراتی است که برخی متفکران اهل سنت نیز بدان اذعان کرده‌اند؛ چنان‌که ابن ابی الحدید معتزلی پیش از بیان سخن امام علی (ع) در روز شورا، می‌نویسد: و نحن نذكر في هذا الموضع ما استفاض في الروايات من مناشدته أصحاب الشورى. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۷-۱۶۸؛ و نیز، ر. ک: الموفق بن احمد خوارزمی، المناقب، به نقل از علامه حلی، کشف الیقین، ص۴۲۱ و عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۳۲۸. گفتنی است، اگرچه علامه حلی و امینی، در این باره کتاب مناقب خوارزمی را مستند خود قرار داده‌اند، در چاپ‌های کنونی کتاب یاد شده، هر چند مناشده امیرالمؤمنین (ع) در روز شورا هست، عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» وجود ندارد. ر. ک: الموفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۳۱۳-۳۱۴.
  15. محمد بن محمد بن حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱۳، ص۴۶؛ الموفق بن احمد خورازمی، المناقب، ص۱۸۲.
  16. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۲۲-۱۲۳؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۱۹. گفتنی است، روایت یادشده را نمی‌توان قاطعانه معتبر دانست، زیرا که در سلسله سند آن علی بن حسین سعدآبادی وجود دارد که نسبت موثق بودن یا نبودن او مطلبی در منابع رجالی وجود ندارد؛ مگر آن‌که فراوانی روایات وی و شیوع آن در متون روایی را قرینه‌ای بر ثقه بودن او بدانیم؛ ضمن آن‌که ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می‌نویسد: الْمَشْهُورُ أَنَّ عَلِيّاً (ع) نَاشَدَ النَّاسَ فِي الرَّحْبَةِ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِي وَ هُوَ مُنْصَرِفٌ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ رِجَالٌ فَشَهِدُوا بِذَلِكَ فَقَالَ (ع) لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ لَقَدْ حَضَرْتَهَا فَمَا بَالُكَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَبِرَتْ سِنِّي وَ صَارَ مَا أَنْسَاهُ أَكْثَرَ مِمَّا أَذْكُرُهُ فَقَالَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ فَمَا مَاتَ حَتَّى أَصَابَهُ الْبَرَصُ. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۲۱۷ و نیز ر. ک: شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۴؛ الموفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۱۵۷؛ علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة؛ ج۲، ص۱۳۸، و ج۳، ص۳۵؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج۳، ص۴۸۴.
  17. امیرالمؤمنین (ع) در دوران حیات خود، در مواضعی دیگر نیز از این حدیث برای اثبات حقانیت خود جهت تصدی مسئولیت خلافت استفاده کرده است. رک: علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۴۴۱؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۳۲۴-۳۹۶. همچنین برای تفصیل بیشتر راجع به تمام نمونه‌هایی که شیعیان یا امامان در مناشدات خود به حدیث غدیر استناد کرده‌اند، ر. ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۳۹۶-۴۲۳.
  18. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۵.
  19. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۶. گفتنی است، این روایت و نیز روایت پیشین، به لحاظ سندی اعتبار چندانی ندارند؛ زیرا در سند روایت اخیر موسی بن محمد بن الحسن ثقفی وجود دارد که نسبت به موثق بودن یا نبودن او مطلبی در منابع رجالی به چشم نمی‌خورد. در طریق روایت پیشین نیز زافر بن سلیمان وجود دارد که وی نیز فردی مجهول است. البته وجود راویان ثقه‌ای همچون صفوان بن یحیی که از اصحاب اجماع است، می‌تواند دلیل بر وثاقت موسی بن محمد در روایت نخست باشد یا آن‌که در حدیث پیشین، اینکه محدثانی همچون شیخ صدوق و شیخ طوسی روایت نقل کرده‌اند را قرینه‌ای بر وثاقت آن بدانیم. با وجود این، از این‌رو که مضمون روایت یاد به طور مستفیض میان روایات وجود دارد، دست کم می‌توان در مقام مؤید از آن استفاده کرد.
  20. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  21. برای نمونه، ر. ک: فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۱۷؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۶۲؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۱۲؛ محمن بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۶۰۹-۶۱۰؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۶، ص۲۴۴؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۰؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۳؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۱۶۸-۱۸۲؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۸، ص۴۶؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴؛ عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۲۰۰؛ علی بن حسن بن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۳۳.
  22. «وَ مُحِبُّهُ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِي وَ هُوَ مَوْلَى مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ...». شیخ صدوق، الامالی، ص۱۴-۱۵.
  23. علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۸۴.
  24. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۱۲-۱۱۳.
  25. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۰۶.
  26. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۳۴۳-۳۵۳.