انتقادپذیری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از نقدپذیری)

مقدمه

یکی از مفسران معاصر با نقد دیدگاهی که گروهی را نقدناپذیر می‌دانند بر این امر تأکید دارد که برخی بر اثر قصور اطلاع از مبانی دینی، حق نظارت و انتقاد را در نظام اسلامی، محدود و اعمال آن را ناممکن می‌انگارند و علت آن را نیز مقدس بودن بعضی از مقامات حکومتی معرفی می‌کنند؛ در حالی که این دیدگاه از اساس بی‌پایه و سُست است. در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، همان گونه که در عاملان این فریضه، هیچ گونه محدودیتی نیست و همگی به امتثال این واجب موظفند، در مورد مخاطبان این واجب نیز محدودیت وجود ندارد؛ به گونه‌ای که بالاترین مقام حکومت دینی که ولی فقیه است از هیچ‌گونه امر به معروف و نهی از منکر مستثنا نیست؛ هرچند او به سبب عدالت و تنزّهی که دارد، بیش از دیگران و پیش از آنان به قوانین الهی احترام می‌گذارد؛ اما این بدان معنا نیست که اگر اشتباه و خطایی از وی سر زد، نباید به او تذکر داد، بلکه باید به او یادآوری کرد، و حق تذکر به وی نیز مربوط به قشر خاص نیست و همه اقشار جامعه حق دارند، بلکه وظیفه دارند ایشان را از نظرها و انتقادهای سازنده خود مطلع کنند[۱].

یکی از مصادیق آشکار حق انتقاد از حاکمان و باز بودن فضای نقد در نظام اسلامی را می‌توان در برخورد امیرالمؤمنین علی (ع) با خوارج مشاهده کرد، ایشان در مسجد کوفه، در حال سخنرانی بود که یکی از خوارج برخاست و گفت «لَا حَكَمَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏»، سپس ساکت شد، بعد دیگری و دیگری برخاستند و آن گاه که گویندگان این سخن زیاد شدند، حضرت فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ‏ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» و چنین ادامه دادند: «لَكُمْ عِنْدَنَا ثَلَاثُ خِصَالٍ لَا نَمْنَعُكُمْ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ تُصَلُّوا فِيهَا وَ لَا نَمْنَعُكُمُ الْفَيْ‏ءَ مَا كَانَتْ أَيْدِيكُمْ مَعَ أَيْدِينَا وَ لَا نَبْدَؤُكُمْ بِحَرْبٍ حَتَّى تَبْدَءُونَا بِهِ»[۲].

همچنین در تاریخ آمده است، یکی از خوارج وقتی که جمله‌ای حکیمانه از علی (ع) شنید، به ایشان گفت: «قَاتَلَهُ‏ اللَّهُ‏ كَافِراً مَا أَفْقَهَهُ».[۳]. اصحاب حضرت خواستند او را بکشند، اما ایشان فرمود: «رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ»[۴].

این رفتار و گفتار به ما بیان می‌کند که در اوج قدرت علی (ع) در کوفه، فضا برای نقد شخص حاکم هرچند غیرمنصفانه، باز بوده و با آنکه حاکم اسلامی می‌داند که گروه شورشی بر باطل‌اند و چه سرنوشت خطرناکی در انتظار آنان است، اما تا زمانی که امنیت جامعه اسلامی را با خطر جدی مواجه نمی‌کنند، حقوق آنان را می‌پردازد و آنان را از حق خود محروم نمی‌سازد. آزادی نقد و گفت‌وگوی آنان را که به خون او تشنه بودند، پاس می‌دارد و اجازه اظهار عقیده می‌دهد، صادقانه و صبورانه به پرسش‌ها و حتی بهانه‌جویی آنان پاسخ می‌دهد و سفارش می‌کند: «لَا تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ‏ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ»[۵].

لذا علی (ع) در زمان خلافت، متخلفین از بیعت و همچنین خارجین از بیعت (خوارج) را و کسانی که شخص او را تکفیر و تضلیل می‌کردند مزاحم نمی‌شد و حتی سهم بیت‌المال آنها را نبرید تا چه رسد که امنیت مالی و جانی آنها را تهدید کند. اینها برای این بود که همه بدانند قدرت حاکمه نباید و نمی‌تواند جلو اظهار رأی و عقیده آنها را بگیرد[۶]. همین روحیه بود که ایشان در عهدنامه مالک اشتر سفارش می‌کند: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ‏ إِدْغَالٌ‏ فِي‏ الْقَلْبِ‏ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ»[۷].

با این وصف، به حاکم می‌آموزد تا متکبر نباشد و تنها اطاعت دیگران را مطالبه نکند و در جایی دیگر به حضور منتقدان منصف و همراهی با آنان تأکید می‌شود: «ثُمَّ لْيَكُنْ‏ آثَرُهُمْ‏ عِنْدَكَ‏ أَقْوَلَهُمْ‏ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ»[۸].

حضرت در ادامه تأکید می‌کند حاکم باید خود را با کسانی همراه کند که واقعیت را برایش بیان کنند: «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»[۹].

در روایتی که امام باقر (ع) از حضرت عیسی (ع) نقل می‌کند، بر نقد و سنجش سخنان، تأکید شده است. ایشان می‌فرماید: «‏خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ‏ فَكَمْ‏ مِنْ‏ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ»[۱۰].

امام خمینی بر این باور بود که هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد[۱۱].

باز بودن فضای نقد و انتقاد از برنامه‌ها و امور جاری در جامعه اسلامی، خود را در امور مختلف سیاسی- اجتماعی نشان می‌دهد و امری است پذیرفته. نبود آزادی برای جوامع استبدادی است نه حاکمیت اسلامی که هیچ نسبتی با استبداد ندارد، به تعبیر «آمارتیا سن»، قحطی ویژه کشورهای سلطنتی کهن، جوامع استبدادی جدید، دیوان‌سالاری‌های نوین استبدادی، اقتصاد استعماری تحت سلطه امپریالیست‌های شمال، رهبران مستبد و نظام‌های تک حزبی است که غیرقابل تحمل است. قحطی هرگز در کشوری مستقل، در کشوری که مرتباً در آن انتخابات انجام می‌شود، در کشوری که دارای احزاب مخالف است که می‌توانند علناً انتقاد کنند و اجازه می‌دهند که روزنامه‌ها آزادانه گزارش دهند و منطق سیاست‌های دولت را فارغ از سانسور گسترده زیر سؤال ببرند، مشاهده نشده است[۱۲][۱۳]

منابع

پانویس

  1. عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، ص۲۱۸.
  2. «برای شما در نزد ما سه ویژگی و حق خواهد بود: مانع ورود شما به مساجد خدا نمی‌شویم که در آن نماز بگزارید، سهم بیت‌المال شما را قطع نمی‌کنیم، تا آن‌گاه که دستان شما با ماست و [[[شورش]] نمی‌کنید] و آغازگر جنگ نخواهیم بود مگر آنکه شما شروع کننده باشید.» نعمان بن محمد مغربی ابن حیون، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۸۸؛ ر. ک: حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۱۲۴.
  3. خدا این کار را بکشد! چقدر با درایت و فهم است!
  4. «آرام باشید! او دشنام داده است، جزای او یا دشنام است یا برای گناهی که کرده، بخشش.» نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰.
  5. «پس از من خوارج را نکشید، زیرا آن کس که حق را می‌جوید و به گمراهی می‌رود همانند آن نیست که باطل را طلب کند و بیابد [مثل معاویه و اصحاب او].» نهج البلاغه، خطبه ۶۱.
  6. مرتضی مطهری، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۲۰.
  7. «هرگز با خود مگو: «من فرمانده هستم، پس باید دستوردهنده باشم و دیگران اطاعت کنند». به یقین، چنین پنداری، مایه فساد قلب و سستی دین خواهد شد.» نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  8. باید برگزیده‌ترین آنان نزد تو، آن کس از وزیران باشد که سخن تلخ حق را بیشتر به تو بازگو کند و کمتر تو را در آنچه خدا از اولیانش نمی‌پسندد و مطابق هوای توست، یاری و مساعدت کند.
  9. «و خود را با صاحبان تقوا و صداقت، محشور کن، و عادتشان بده که ثناگویی و ستایشت نکنند و از اینکه باطلی را ترک کرده‌ای - که وظیفه تو است، با مدح خود - تو را شادمان نسازند؛ زیرا ستایش زیاد، خودپسندی می‌آورد و شخص را به تکبّر نزدیک می‌کند.» نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  10. «سخن حق را بگیرید، گرچه گوینده آن اهل باطل باشد، اما، سخن باطل را انکار کنید، گرچه گوینده آن اهل حق باشد. شما سنجش‌گران و منتقدان کلام باشید. چه بسا کلام گمراهی که به وسیله آیه‌ای از کتاب خدا تزئین شده باشد، آن گونه که ممکن است درهمی از مس با آب نقره، آراسته و مخلوط شده باشد، نگاه به آن دو یکسان است و ظاهراً قابل تشخیص نیست، ولی کسانی که با بصیرت و دقت در آن نگاه کنند به آن آگاهی می‌یابند.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۹۶.
  11. سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹.
  12. آمارتیا سن، توسعه یعنی آزادی، ص۲۸۰.
  13. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۸۰.