ولایت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ولایت دوستی‌کردن، یاری دادن، همبستگی، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن، حق تصرّف و دخالت در کاری داشتن و... معانی دیگر. آنچه در کاربرد شیعی و کلامی از آن فهمیده می‌شود داشتن حقّ سرپرستی و اولویّت در تصرّف نسبت به کسی یا چیزی و نوعی حقّ حاکمیّت و ادارۀ امور است. صاحب این حق را "ولیّ" و "مولی" گویند و طبق این تعریف، لزوم اطاعت از حرف‌ها و اوامر صاحب ولایت نیز روشن است. انواع ولایت‌ها عبارت است از: ولای محبت و قرابت، ولای امامت، ولای زعامت و ولای تصرّف[۱][۲].

مقدمه

  • در کتاب‏های لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آورده‏‌اند که بیشتر آنها به معنای قرب و نزدیکی، محبت، تصرف و تاثیر‌گذاری، یاری کردن و سرپرستی اشاره کرده‏‌اند[۳]
  • اما در اینکه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراک لفظی به کار رفته است‏یا مشترک معنوی، اتفاق نظر وجود ندارد. اما آنچه مسلم است این است که تمام کسانی که در باره حکومت دینی بحث کرده‌‏اند ولایت را به معنای سرپرستی گرفته‌‏اند[۴] که با معنای حاکمیت و حکومت مترادف است . در قرآن نیز حکومت و حاکمیت ‏با واژه ولایت آمده است. بنابراین، ولایت در معانی مختلف؛ خواه مشترک لفظی باشد یا معنوی، تاثیری در بحث ما ندارد چون در اینکه ولایت‏ به معنای سرپرستی می‏آید، اتفاق نظر وجود دارد. هر چند برخی منکر ریشه لغوی و تاریخی ولایت‏ به معنای حکومت وسرپرستی شده‌‏اند [۵][۶]
  • نکته‌‏ای که باید در معنای ولایت‏ به آن توجه کرد این است که اگر چه ولایت در لغت ‏به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده می‏شود که ولایت در بحث‏ حکومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست‏ بلکه به معنای حق سرپرستی است. علامه طباطبایی می‌‏فرمایند: " فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر" [۷].
  • علت آن نیز این است که فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی؛ زیرا ممکن است کسی سرپرستی کند اما حق سرپرستی نداشته باشد؛ مانند حکام جائر و ممکن است فردی سرپرستی کند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند پیامبر(ص) و ائمه(ع). یا ممکن است کسی حق سرپرستی داشته باشد اما امکان اعمال سرپرستی برای او فراهم نگردد؛ مانند بیشتر ائمه(ع). بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است. به خلاف خود سرپرستی که امری حقیقی است و هر کس که حق سرپرستی را انجام دهد متصف به والی یا ولی می‏شود اما هر والی لزوما حق ولایت و سرپرستی را ندارد[۸]
  • بنابراین، وقتی از حکومت دینی بحث می‌‏کنیم پرسش اساسی ما این است که آیا حق ولایت و سرپرستی و حق حاکمیت‏ برای غیر خدا هم اعتبار شده است‏یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و حاکمیت پیامبر(ص) و امام(ع) و یا فقیه جامع الشرایط مشروع است‏یا خیر؟ [۹].
  • حق ولایت در درجۀ نخست، از آن خداست، او ولیّ و مولای اهل ایمان است ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم[۱۰] در درجۀ بعد ولایت از آن پیامبر خدا(ص) است و قرآن او را از خود مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر می‌شمارد ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۱۱] و در مقابل حکم و داوری و تصمیم پیامبر خدا کسی اختیار ندارد که مخالفت کند و همه باید تسلیم محض باشند ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ...[۱۲] در نوبت بعد، این ولایت به امامان معصوم می‌رسد که جانشینان پیامبرند و اطاعت آنان به عنوان اولو الأمر، در کنار اطاعت خدا و رسول، واجب است. در عصر غیبت امام زمان(ع) نیز آنچه به نام ولایت فقیه مطرح است، ریشه در ولایت امام دارد و رهبری جامعه با فقیه جامع الشرایط عادل و آگاه است و اطاعت از او نیز لازم است. آنچه امامت ائمه را استوار می‌سازد، همان ولایت ایشان است و حقّی است که خدا برای آنان قرار داده و پیوند امامت و ولایت را نشان می‌دهد. ولایت، به معنای محبت قلبی و علاقه‌مندی تنها نیست، نوعی پیوند مستحکم مرامی و هم‌خطی و همسویی در فکر و عمل میان مجموعه‌ای از انسان‌ها و میان آنان و رهبرشان است که به جبهه‌گیری و صف‌آرایی فکری و عملی در مقابل مخالفان تفکّر توحیدی و امّت اسلامی می‌انجامد. "جبهۀ واحد و پیوسته‌ای که در حقیقت، بانی مدینۀ فاضله اسلامی است، پس از تشکیل واحد عظیم "امّت"، در سطح عمومی مؤمنین و معتقدین به دین گسترش می‌یابد و اصل "ولایت" در موضعگیری‌های داخلی و خارجی امت اسلام تجلّی می‌کند... حفظ و رعایت این هردو رویۀ ولایت (اتصال و ارتباط و وابستگی داخلی و جدایی و تأثیر ناپذیری و عدم وابستگی خارجی) مستلزم وجود یک قدرت متمرکز و مسلّط است که در حقیقت، واحد تبلور یافته‌ای از همۀ عناصر مثبت و سازندۀ اسلام باشد (امام) و نیز مستلزم آن است که رابطه‌ای عمیق و نیرومند همۀ آحاد امت را به شخص حاکم (امام) یعنی محور اساسی فعالیت و نشاط عمومی جامعه پیوند زند و آنان را با او وابسته سازد... یک جامعه در صورتی دارای ولایت است که در آن "ولیّ" مشخص بوده و عملا مصدر و الهام‌بخش همۀ نشاط‌ها و فعالیّت‌های زندگی باشد و یک فرد در صورتی دارای ولایت است که شناخت درستی از "ولی" داشته و برای هرچه بیشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او (که مظهر ولایت خدا ست) دائما در تلاش و کوشش به سر برد... "ولیّ" جامعۀ اسلامی (یعنی آن قدرتی که همۀ فعالیت‌ها و نشاط‌های فکری و عملی را رهبری و اداره می‌کند) خداست، و هرآنکه خدا وی را به نام یا به نشان به ولایت بگمارد[۱۳][۱۴].

ولایت‏ خداوند

  • با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت‏ خداوند عبارت است از اینکه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات "مدبر علیه و مربوب" خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت‏ خود را اعمال می‏‌کند.
  • ولایت ‏به این معنا از شؤون توحید در ربوبیت است؛ چون رب که همان صاحب و مالک مربوب و نیز خالق مربوب، از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شؤون آن را داراست و می‏‌تواند ربوبیت‏ خود را به اشکال گونا‏گون اعمال کند. در نتیجه ولایت‏ حقیقی از آن خداست که مالک و خالق حقیقی عالم است.
  • یکی از محققان در این باره می‌‏نویسد: " ان التوحید فی الحاکمیة من شؤون التوحید فی الربوبیة فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالکه و بعبارة ثانیة خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسلیط علی النفوس و الاموال و ایجاد الحدودتصرفاته ..." [۱۵][۱۶]

اقسام ولایت ‏خداوند

  • ولایت ‏به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت توسط خداوند به دو شکل تحقق می‏‌یابد:
  1. به شکل ولایت تکوینی "حقیقی"
  2. به شکل ولایت تشریعی "اعتباری"
  • اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تاثیر بگذارد، ولایت او تکوینی است.
  • علامه طباطبایی می‌‏فرماید: "اگر تصرف و تاثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود"[۱۷]، " الولایة التشریعة هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم"[۱۸]. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال حق ربوبیت‏خداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمی‏شود، ولایت‏خدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز می‏‌گردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط می‏شود، در این‏صورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز می‌‏گردد.
  • یکی از محققان می‌‏نویسد: "تقسیم ولایت ‏به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام می‏شود؛ اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت‏ بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت‏ بر تشریع است"[۱۹][۲۰]

ولایت تشریعی خداوند

  • ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسی که حق این تصرف را دارد.
  • خداوند بواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آنها را هدایت و ارشاد می‏‌کند﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۱].
  • اما تحقق ولایت تشریعی خدا و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است؛ چون ولایت تشریعی، با طبیعت‏ یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی که دارای آزادی و اختیار است؛ یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مکلف اعمال می‏شود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است.
  • البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمی که او را نپذیرفتند نیست؛ چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت‏ خود کرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال می‏کند نه تکوین؛ از این رو، حق حاکمیت ‏خدا با آزادی انسانها منافات ندارد؛ زیرا انسانها در پذیرش ولایت‏ خداوند مختارند؛ همچنانکه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است[۲۲].

نقش ولایت در اسلام

  • یکی از ارکان اسلام، ولایت است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام می‌گردد:﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۲۳] این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین می‌داند. واژه "کمال" در مواردی به‌کار می‌رود که مجموعه‌ای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا می‌شود؛ مانند آیه شریفه ﴿وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ[۲۴] در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا به‌صورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت می‌شود؛ نظیر آیه ﴿أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ [۲۵] بر‌ اساس آیه ۳ سوره مائده ولایت همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر اسلام به‌عنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را می‌یابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست[۲۶]. سرّ اهمیت ولایت هنگامی آشکار می‌گردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ‌ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست‌ ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ‌ اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و اهمال مسئله ولایت از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیب‌هایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشن‌تر می‌گردد. به عقیده علامه طباطبایی ولایت همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و ولایت و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بی‌نیاز نیست[۲۷]. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات رسول اکرم(ص) بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که پیامبر اکرم(ص) به عنوان ولی امر مسلمانان عهده‌دار اداره آن بودند[۲۸]. به عقیده شیعه پس از رسول‌ اکرم(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع) برای این مقام برگزیده شده‌اند و پس از ایشان ۱۱‌ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیده‌اند[۲۹] شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر اهل سنت که این حقیقت را نمی‌پذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جسته‌اند[۳۰][۳۱].
  • در روایاتی متعدد از شیعه و اهل سنت برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات اهل سنت غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ[۳۲] و در بعضی از روایات شهادت به رسالت نبی‌ اکرم(ص) در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است[۳۳] در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵‌ رکن شمرده شده[۳۴] و در غالب روایاتی که از اهل بیت(ص) نقل شده عنصر "ولایت" از ارکان و مهم‌ترین آنها دانسته شده است: " وَ لَمْ‏ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَة‏‏‏"[۳۵] در حدیثی ولایت به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده[۳۶]، و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است. در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین ولایت و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچ‌گاه رخصت پیدا‌ نمی‌شود[۳۷]. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به‌ صورت کلی، ولایت هر یک از امامان‌ معصوم(ع) به تفصیل مطرح شده‌ است[۳۸] در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است[۳۹][۴۰].

ولایت و تولی

  • ولایت و تولی، رابطه‌ای دو جانبه است، چراکه ولاء و تولی، نوعی همبستگی و نزدیکی بین دو چیز است، به‌نحوی‌که فاصله‌ای میان آن دو نباشد. "ولایت علی را پذیرفتن"، یعنی التزام به حکومت علوی با همۀ ابعاد و ضوابط و شرایطش با پیروی از او به عنوان یک سرمشق و الگو، تسلیم بودن تنها در برابر او، پیوند با او و گسستن و رها شدن از هر ولایتی دیگر و دفع نیروها و قطب‌ها و عوامل مخرّب و ناهمساز با ولایت امام. در این ولایت دوجانبه، از یک‌سو امامان معصوم و حجت‌های الهی بر امت ولایت دارند، از سویی پذیرش ولایت آنان و تبعیت و تسلیم بودن و موالات و تولی با آنان، تکلیف و وظیفه است و چنین ولایتی، هم موجب سعادت اخروی و ورود به بهشت است، هم مایۀ نجات و وحدت و قدرت امت اسلام در دنیاست و قطعا ولایت باید همراه با برائت از دشمنان هم باشد. به فرمودۀ امام رضا(ع): کمال الدّین ولایتنا و البرائة من عدوّنا[۴۱] آنچه حضرت رسول(ص) در غدیر خم و موارد متعدد دیگر با عبارت‌های گوناگون بر آن تأکید داشت، بیان همین حقیقت بود و حدیث ولایت که آن روز از زبان آن حضرت شنیده شد، اثبات امامت علی بن ابی طالب(ع) بود که فرمود: إنّ اللّه مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم، فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه، أللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه...[۴۲]، نیز فرمود: من آمن بی و صدّقنی فلیتولّ علیّ بن ابی طالب، فإنّ ولایته ولایتی و ولایتی ولایة اللّه[۴۳] بحث ولایت، بحثی گسترده است، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی نیز در این موضوع می‌گنجد[۴۴]. رابطۀ ولایت با محبت و عمل نیز از نکات مهمّ است، معنای ولایت و مولی از دیرباز مورد مناقشۀ بسیار میان شیعه و اهل سنت در کتاب‌های کلامی بوده است که باید به منابع مفصّل‌تر رجوع کرد[۴۵][۴۶].

جستارهای وابسته


منبع‌شناسی جامع ولایت

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. برای توضیح بیشتر، ر.ک: «ولاءها و ولایت‌ها» از شهید مطهری
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۵۹۴.
  3. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  4. ر . ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج‏۱، ص‏۷۲: «ان حقیقتها ترجع الی تولی الامر و التصرف و التدبیر و یشتق منها لفظ الوالی به معنای الحاکم و الامیر .»
  5. ر . ک: حکمت و حکومت مهدی حائری، ص‏۱۷۸.
  6. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  7. تفسیر المیزان، ج‏۶، ص‏۱۲ .
  8. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  9. سید مسعود معصومی، نگاه نو به حکومت دینی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص‏۲۳ (تلخیص).
  10. بقره، آیه ۲۵۷، نیز سوره محمّد، آیه ۱۱ دربارۀ مولی و سوره مائده آیه ۵۵ دربارۀ ولایت خدا و رسول و آنانکه در حال رکوع انفاق می‌کنند
  11. احزاب، آیه ۶
  12. احزاب، آیه ۳۶
  13. طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، سیدعلی حسینی (خامنه‌ای)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۷، صفحات ۱۱۱، ۱۱۶، ۱۲۶ (با تلخیص)
  14. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۵۹۴.
  15. الالهیات، ج‏۲، ص‏۷۳.
  16. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  17. " الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شی‏ء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"؛ المیزان (عربی)، ج‏۶، ص‏۱۲.
  18. المیزان (عربی)، ج‏۶، ص‏۱۳.
  19. جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷ . ص‏۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایت‏بر تکوین و ولایت تشریع به ولایت‏بر تشریع باز می‏‌گردد.
  20. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  21. آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.
  22. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  23. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.
  24. سوره بقره، آیه:۱۸۵.
  25. سوره بقره، آیه: ۱۸۷.
  26. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.
  27. المیزان، ج‌۶، ص‌۴۸.
  28. المیزان، ص‌۴۹.
  29. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۶‌ـ‌۱۸۱.
  30. المیزان، ص‌۱۶۷‌ـ‌۲۰۱.
  31. دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص:۲۳۷ - ۲۶۰.
  32. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۹‌ـ‌۱۰؛ صحیح مسلم، ج‌۱، ص‌۴۵.
  33. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۱۰.
  34. الکافی، ج‌۲، ص‌۳۱.
  35. الکافی، ص‌۱۸.
  36. الکافی، ص‌۱۸.
  37. بحارالانوار، ج‌۶۵، ص‌۳۷۶.
  38. بحارالانوار، ج‌۶۶، ص‌۲.
  39. الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.
  40. دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص:۲۳۷ - ۲۶۰.
  41. اهل البيت فی الكتاب والسنّه، ص ۳۷۸
  42. «خداوند مولای من است و من مولای مؤمنانم و من از خود آنان برایشان شایسته‌ترم، پس هرکه را من مولای او بودم، علی(ع) مولای اوست، خدایا هرکه را با او دوستی و ولایت داشته باشد دوست بدار و با هرکس که با او دشمنی کند دشمنی کن...» الغدير، ج ۱ ص ۱۱
  43. کنز العمّال، ج ۱۱ ص ۶۱۱
  44. درباره ولایت تکوینی به بحث مبسوطی در «امام‌شناسی» علامه حسینی طهرانی، ج ۱ مراجعه کنید
  45. از جمله: «الغدير» ج ۱ ص ۳۶۲، «نفحات الأزهار» (خلاصه عبقات) ج ۱۵ و ۱۶، «موسوعة الإمام علی بن ابی‌طالب»، ج ۲ ص ۱۹۷، «فيض القدير» (خلاصه عبقات) شیخ عباس قمی
  46. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۵۹۴.