ویژگی امام در عرفان اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بعد از ذات واجب تعالی، مبدأ و مصدر همه امور در ماسوای الهی (خواه در تعینات ذاتی و خواه در خارج ذات) به مقام خلافت باز می‌گردد. چنان که اشاره شد، به تصریح برخی بزرگان عرفان، مقام ذات باری و هویت مطلقه، در دسترس هیچ مقامی نیست[۱] و متباین از خلق است و هیچ وجه اشتراکی با مخلوقات خود ندارد: هذه الحقیقة الغیبیة غیر مربوطة بالخلق، متباینة الحقیقة عنهم، و لا سنخیة بینها و بینهم أصلا و لا اشتراک أبدا[۲].

در نتیجه، همه تدبیرها و ایصال فیوضات بر مظاهر، با شفاعت و وساطت مقام خلافت، بر مظاهر جاری می‌گردد. همچنین عنوان مقام خلافت و ولایت، که از آن به حقیقت محمدیه (ص) نام برده می‌شود، عنوان عامی است که مصداقاً مقام نوری رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) را دربر می‌گیرد؛ که بنا بر سنخیت در هر عالم، «از مرتبه احدیت عالم غیب مطلق و ذات باری گرفته تا سایر نشئات هستی» خلافتی متناسب با آن عوالم را دارد.

اکنون و با عنایت به این دو نکته، به صفات امام در بینش عرفانی اشاره می‌کنیم:

  1. انسان کامل، مظهر اسم اعظم الهی است و در نتیجه، حقیقت محمدیه (ص) خلیفه الهی درهمه عوالم است.
  2. مقام خلافت و امامت، مصدر همه عنایات و فیوضات الهی بر ماسوی است.
  3. حقیقت محمدیه (ص) و در مقام ذات، مشیت ذاتیه و در خارج ذات و مقام فعل، مشیت فعلیه خداوند است که در روایات از آن به اول مخلوق تعبیر شده است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ‏ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّةِ»[۳]. مظهر مشیت الهی در عالم دنیا، مقام امامت و ولایت است؛ چنان‌که امیرالمؤمنین علی (ع) در حدیث نورانیت، خطاب به سلمان و ابوذر فرمودند: «نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ‏ اللَّهُ‏ الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا»[۴].
  4. اسم اعظم الهی، تکویناً در همه مراتب سمت تربیت و ربوبیت سایر اسماء را بر عهده دارد و مقام خلافت و تربیت امام در عالم دنیا، از متفرّعات این مقام در سایر عوالم است. بنابراین، اگر اسم اعظم در مقام علم الهی رب سایر اسماء است، در عوالم ملکوت و مثال و عالم ماده نیز ربّ و مدیر امور آن خواهد بود.
  5. از آنجا که مقام ذات غیب الغیوب در غیب مطلق است، تنها رابط میان هویت مطلقه و سایر مظاهر از طریق مقام خلافت است و لذا امام در مرتبه ذات و مقام واحدیت، شفیع سایر اسماء الهی در ارتباط با ذات باری است. در مرتبه خارج ذات و مقام عین نیز، او شفیع سایر خلایق در ارتباط با ذات می‌باشد و اگر امام در هر مقامی نباشد، ارتباط مظاهر در آن مرتبه با ذات قطع می‌گردد.
  6. بر این اساس، در عالم دنیا، امام مظهر کامل فضائل و سجایای توحیدی است و راه هدایت و وصول به توحید و کسب همه این فضائل و نیل به مقام انسان کامل، منحصر در تولی به ولایت امام و تمسک به هدایت الهی از طریق ایشان است. در میان مظاهر، تنها مظهری که واجد همه صفات واجب در مرتبه خلقی و منعکس کننده جامعیت کمالات اسم اعظم الهی است، مقام خلافت اللّهی می‌باشد[۵]. بیان علامه طباطبایی در این باره چنین است: یعلم أیضاً بوضوح مراد الأئمة الأطهار (ع) من قولهم: نحن أسماء الله و لیس المقام الذی یصفون أنفسهم به هو مقام الحکومة الظاهریة الاجتماعیة، و تولی الامور الشرعیة و الأحکام الإلهیة الظاهریة. بل المراد ذلک الفناء فی الذات الأحدیة الذی یتلازم مع وجه الله و صیرورته مظهراً تاماً للصفات الجمالیة و الجلالیة الذی لا یقارن بأی منصب و مقام[۶].
  7. از آنجا که اسم اعظم واجد همه صفات متقابل و جمالی و جلالی الهی است، مقام امامت و ولایت نیز مستجمع همه صفات متقابله، از قهر و غضب و سخط و منتقم گرفته تا رحمت و لطف و رأفت و عطوفت بر خلایق است.
  8. انسان کامل، کون جامع و مظهر اسم اعظم الهی در تمام مراتب علم و عین است. بر این اساس، او در همه عوالم مدیر و مدبر سایر اسماء الهی است. از آنجا که رسول خدا (ص) در همه مراتب (بنابر ظرفیت آن مرتبه) مظهر اسم اعظم و مصداق انسان کامل است، نبوت سایر انبیاء (ع) تحت نبوت خاتم انبیاء محمد مصطفی (ص) اداره می‌شود. به همین ترتیب، ولایت سایر اولیاء (ع) نیز تحت ولایت خاتم اولیاء، یعنی امیرالمؤمنین علی (ع) و سایر ائمه (ع) قرار دارد و تدبیر می‌گردد[۷].
  9. از آنجا که امام، اول تعین الهی در مقام عین است، در تنزّل در مراتب، با همه مراتب همراه است. این همان معنای «فیض منبسط» و یا «نَفَس رحمانی» است که با جریان در مراتب عالم، با آنها و محیط بر آنان حضور دارد؛ لذا انسان کامل روح عالم است و با همه مراتب عالم (خواه مجرد محض و یا مثال و یا شهادت) حضور دارد و همان طور که روح، تدبیر جسم را می‌کند، امام، به اراده الهی، تدبیر عالم را می‌نماید[۸]. قال بعض العارفین: لما رأیت الحدیدة الحامیة تتشبه بالنار و تفعل فعلها، فلا تتعجب من نفس استشرقت و استضاءت و استنارت بنور الله فأطاعها الأکوان[۹].
  10. امام در مقام قرب فرائض، در مرتبه‌ای است که رضا و خشم او، رضا و سخط الهی است و اراده و خواست او، مندکّ در اراده و مشیت الهی است و در نتیجه، همه امور امام، حجت بر خلق است[۱۰].
  11. امام، به دلیل شدت نزاهت و سیر در مراتب اسماء، در مقام ولایت اللّهی قرار دارد؛ یعنی خداوند تولّی امور او را در امر هدایت بر عهده گرفته است و در نتیجه، به لحاظ سیر در اسفار اربعه، از مقام فنای در افعال به فنای در اوصاف رسیده و از آن نیز عبور کرده و در مقام فنای ذاتی یا مقام احدیت ذاتی قرار دارد؛ که مقام فنای از فنا نام دارد[۱۱]. نتیجه این مقام در عوالم ملکوت، احاطه برهمه اسماء الهی و تدبیر آنها است. تفاوت امام و سایر اولیاء در مقام ولایت، به عصمت الهی امام در درگاه الهی و در نتیجه، حجیت کلام او برای دیگران باز می‌گردد. حال هرچند ممکن است کسانی غیر از مقام امام معصوم وجود داشته باشند که از جهت نزاهت معصوم باشند، ولی چون عصمت ایشان به تضمین الهی نیست، اِخبار آنها از عالم غیب برای دیگران حجت نمی‌باشد. سید حیدر آملی، از عرفای شیعه، در این مورد می‌گوید: الولی (هو) من تولی الحق امره، و حفظه من العصیان، و لم یخله و نفسه بالخذلان، حتی یبلغ فی الکمال مبلغ الرجال. قال الله تعالی: وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۱۲] و قوله جل ذکره: رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۳] إشارة إلیهم، و کذلک قوله: (رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ[۱۴]. و الولی هو المحبوب تارة، والمحبّ تارة. فإذا کان فی المقام المحبوبی، فلا تکون ولایته کسبیة و لا موقوفة علی شیء، بل تکون ازلیة، ذاتیة، وهبیة، الهیة، کما کانت لخاتم الأولیاء – و أتباعه الحقیقیین- الذی قال: «كنت‏ وليّا و آدم‏ بين‏ الماء و الطين‏». و أما إذا کان (الولی) فی المقام المحبی، فلا بد له من الاتصاف بصفات الله و التخلق بأخلاقه لیصدق علیه انه ولی، و الا فلا. و من هنا قالوا: «الولایة هی قیام العبد بالحق عند الفناء عن نفسه، و ذلک بتولی الحق إیاه حتی یبلغه مقام القرب و التمکین[۱۵].
  12. بر اساس مقام ولایتی که امام در همه عوالم دارد، او در جامعه نیز واسطه فیض هدایت ارشادی و ایصالی خداوند بر خلق است. در این جهت، رسول خدا (ص) اول امام برای امت است و اوصیای حضرتش (ع)، بعد از نبی، همه مقام‌های ایشان به جز دریافت وحی را دارا می‌باشند: الامام عبارة عن شخص یکون من قبل نبیه (ص) و یقوم بکل ما قام هو (ای النبی) لامته بما یحتاجون الیه، کالخلیفة ایضا. و الامامة عبارة عن مجموع ذلک، و مجموع ما سبق فی صفة الخلافة النبویة[۱۶]. سید حیدر در ادامه از همین قاعده و نیز ضرورت رهبری امت و تدبیر امور آنان در مسائل دینی و مرافعات اجتماعی و اداره حکومت استفاده کرده، بیان می‌دارد که امام باید معصوم به عصمت الهی باشد[۱۷].
  13. چون امام واسطه فیض عام و خاصّ الهی و رحمت رحمانیّه و رحیمیّه بر جامعه بشری است، پس باید همیشه چنین شخصیت الهی در میان مردم حضور داشته باشد. اگر در هر مرتبه از مراتب عالم و از جمله در عالم دنیا، لحظه‌ای وجود مبارک امام نباشد، فیض الهی بر آن مرتبه قطع و بساط هستی آن برچیده می‌شود[۱۸].

پرسش مستقیم

ویژگی‌های امام چیست؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. ذات الله تعالی غیب الأحدیة التی کل العبارات واقعة علیها من وجه غیر مستوفیة لمعناها من وجوه کثیرة، فهی لا تدرک بمفهوم عبارة و لا تفهم بمعلوم إشارة، لأن الشیء إنما یفهم بما یناسبه فیطابقه أو بما ینافیه فیضادده و لیس لذاته فی الوجود مناسب و لا مطابق و لا مناف و لا مضاد، فارتفع من حیث الاصطلاح إذا معناه فی الکلام و انتفی بذلک أن یدرک للأنام المتکلم فی ذات الله صامت و المتحرک ساکن و الناظر باهت، عز أن تدرکه العقول و الأفهام وجل أن تجول فیه المفهوم و الأفکار، لا یتعلق بکنهه حدیث العلم و لا قدیمه و لا یجمعه لطیف الحد و لا عظیمه (موسوعة مصطلحات التصوف الإسلامی (ط. مکتبة لبنان الناشرون، ۱۹۹۹م)، ص۳۵۸).
  2. مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة (ط. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۶ ه. ش)، ص۱۴.
  3. التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ﻫ.ق)، ص۱۴۸، باب ۱۱.
  4. حدیث نورانیت، روایت مبسوطی است که طی آن، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در پاسخ به سؤال سلمان و ابوذر، اشاراتی به مقام نوری حضرات ائمه معصومین (ع) می‌نمایند و در بخشی از آن می‌فرمایند: «يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ (ع): أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ‏ وَ مَا تَدَّخِرُونَ‏ فِي بُيُوتِكُمْ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا عَالِمٌ بِضَمَائِرِ قُلُوبِكُمْ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَوْلَادِي (ع) يَعْلَمُونَ وَ يَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَ أَرَادُوا لِأَنَّا كُلَّنَا وَاحِدٌ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلَا تَفَرَّقُوا بَيْنَنَا وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ اللَّهُ الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَ خُصُوصِيَّتَنَا وَ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا لِأَنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَشِيَّتَهُ فِينَا. يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ (ع): لَقَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا مَا هُوَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَعْلَى وَ أَكْبَرُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع)، مَا الَّذِي أَعْطَاكُمْ مَا هُوَ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ هَذَا كُلِّهِ قَالَ قَدْ أَعْطَانَا رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَنَا لِلِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ‏ عَلَيْهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُطِيعُنَا كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَعْطَانَا اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ بِالاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي عَلَّمَنَا وَ خَصَّنَا بِهِ وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِينَ‏ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ جَعَلَنَا مَعْصُومِينَ مُطَهَّرِينَ وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ نَقُولُ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ و حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ أَعْنِي الْجَاحِدِينَ بِكُلِّ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ مِنَ الْفَضْلِ وَ الْإِحْسَانِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ فَهَذَا مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً فَإِنَّهُ لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى يَعْرِفَنِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِهِ‏» (بحار الأنوار (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ﻫ.ق)، ج۲۶، ص۷).
  5. قونوی در مقام انسان کامل، به تبع استادش محی الدین ابن عربی، تعابیر بلندی دارد و از آن جمله عبارت زیر است: الإنسان الکامل الحقیقی هو البرزخ بین الوجوب و الإمکان و المرأة الجامعة بین صفات القدم و احکامه و بین صفات الحدثان و هو الواسطة بین الحق و الخلق و به و من مرتبته یصل فیض الحق و المدد الذی هو سبب بقاء ما سوی الحق إلی العالم کله علوا و سفلا و لولاه من حیث برزخیته التی لا تغایر الطرفین لم یقبل شیء من العالم المدد الإلهی الوجدانی لعدم المناسبة و الارتباط و لم یصل إلیه فکان یفنی و أنه عمد السماوات و الأرض و لهذا السر برحلته من مرکز الأرض التی هی صورة حضرة الجمع و أحدیته و منزلة الخلافة الإلهیة إلی الکرسی الکریم و العرش المجید المحیطین بالسماوات و الأرض ینخرم نظامها فبدل الأرض غیر الأرض و السماوات إلی أن قال: فإذا انتقل انشقت السماء و کورت الشمس و انکدرت النجوم و انتثرت و سیرت الجبال و زلزلت الأرض وجاءت القیامة (قاب قوسین ملتقی الناموسین فی معرفة سید الکونین (ط. دار الآفاق العربیة. ۱۴۲۸ ﻫ.ق)، ص۴۹).
  6. رسالة لب اللباب فی سیر و سلوک أولی الألباب (ط، علامه طباطبایی، ۱۴۱۹ﻫ.ق)، ص۲۴.
  7. فکما ان نبوات جمیع الأنبیاء (ع) جزئیات النبوة المطلقة المحمدیة (ص)، فکذلک ولایة جمیع الأولیاء فإنها جزئیات الولایة المطلقة، المخصوصة بخاتم الأولیاء (ص). و الکل راجع الی الحقیقة المحمدیة (ص) صورة و معنی، و (الی) مظاهرها العلویة و السفلیة، المنسوبة إلی تلک الحقیقة، من الحضرة الاحدیة الذاتیة و الحضرة الواحدیة الأسمائیة، لقوله (ص): «خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ آدَمَ‏ عَلَى‏ صُورَتِهِ‏»، و لقوله تعالی: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا و معنی الحدیث و الآیة أنه تعالی خلقه (ای آدم (ع)) ای أوجده علی صورته الجامعیة الأسمائیة و المجموعیة الذاتیة، التی هی عبارة عن ظهوره فیه بجمیع أسمائه و تجلیه له بجمیع کمالاته، لان التخلیق بغیر هذه الصورة غیر ممکن. و قوله (تعالی فی الحدیث القدسی): «لَا يَسَعُنِي‏ أَرْضِي‏ وَ لَا سَمَائِي‏ وَ لَكِنْ يَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ» دال علی ذلک، لان «السعة» هاهنا هی بمعنی القابلیة الذاتیة الحقیقیة، التی لیست لأحد آخر غیر نبینا (ص) من الموجودات العلویة والسفلیة، و بعده للإنسان الکامل الذی یکون علی قدمه. (المقدمات من کتاب نص النصوص (ط. قسمت ایران‌شناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۵۲ ه. ش.)، ص۱۷۳).
  8. قال أهل المعرفة: إن الإنسان الکامل هو بمنزلة روح العالم و العالم جسده، فکما أن الروح إنما یدبر الجسد و یتصرف فیه بما یکون له من القوی الروحانیة و الجسمانیة، کذلک الإنسان الکامل یدبر العالم و یتصرف فیه بواسطة الأسماء الإلهیة التی أودعها فیه و علمها إیاه و رتبها فی فطرته، فإنها بمنزلة القوی من الروح؛... فما وصلت الآلاء و النعماء الواردة بالتجلی الرحمانی علی حقائق العالم إلا بعد تعینه فی الإنسان الکامل بمزید صنعة لم یکن فی التجلی قبل تعینه فی مظهریة الإنسان الکامل، فحقائق العوالم و أعیانها رعایاله، و هو خلیفة علیها.... و بالجمله حق سبحانه و تعالی در آیینه دل انسان کامل که خلیفه اوست تجلی می‌کند و عکس انوار تجلیات از آیینه دل او بر عالم فایض می‌گردد و به وصول آن فیض عالم باقی می‌ماند. و تا این کامل در عالم باقی است، استمداد می‌کند از حق تجلیات ذاتیه (الکلمات المخزونة (مجموعه رسائل فیض) (ط. مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷ ه. ش)، ج۳، ص۱۱۴).
  9. کشکول بهایی (ط. اعلمی، ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ج۳، ص۲۶.
  10. این مطلب در اصطلاحات عرفا با تعابیر گوناگون بیان شده که به بخشی از کلمات فیض در این باره اشاره می‌کنیم: {{عربی|فهو الحق سبحانه بمنزلة إنسان العین من العین الذی به یکون النظر، و هو المعبر عنه بالبصر الذی یبصر به الشیء و یؤنس. و لهذا سمی إنساناً، فبالإنسان نظر الحق إلی خلقه فرحمهم، و من مرتبته أوصل الوجود و الفیض إلیهم، فهو الحادث الأزلی و النشأ الدائم الأبدی: کما ورد فی الحدیث النبوی: «نَحْنُ‏ الْآخِرُونَ‏ السَّابِقُونَ‏» (الکلمات المخزونة (مجموعه رسائل فیض) (ط، مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷ ه. ش). ج۳، ص۱۱).
  11. اسفار اربعه در اخلاق عملی، عبارت از همین سیر نفس در مراتب توحید است که با بیانات گوناگون از آن یاد شده. سیر حیدر آملی اسفار را چنین تعریف می‌کند: و السیر فی الحقیقة أیضا هو السفر من الخلق إلی الحق بالقلب و السرّ باطنا؛ و الأسفار أربعة عندهم؛ الأول: هو السیر إلی الله من منازل النفس إلی الأفق المبین، و هو نهایة مقام القلب و مبدؤ التجلیات الأسمائیة. و الثانی: هو السفر بالله بالاتصاف بصفاته و التحقیق بأسمائه من الأفق المبین إلی الأفق الأعلی، الذی هو نهایة الحضرة الواحدیة. و السفر الثالث: هو الترقی إلی عین الجمع و الحضرة الأحدیة، و هو مقام «قاب قوسین» ما بقیت الاثنینیة، فإذا ارتفعت الاثنینیة فهو مقام أو أدنی و هو نهایة الولایة. و السفر الرابع: هو السیر بالله عن الله للتکمیل، و هو مقام البقاء بعد الفناء، و الفرق بعد الجمع. لکل واحد من هذه الأسفار الأربعة نهایة، کما کان له بدایة؛ فنهایة السفر الأول هی رفع حجب الکثرة عن وجه الوحدة، و نهایة السفر الثانی هی رفع حجاب الوحدة عن وجوه الکثرة العلمیة الباطنیة، و نهایة السفر الثالث هو زوال التقید بالضدین - الظاهر و الباطن بالحصول فی أحدیة عین الجمع، و نهایة السفر الرابع تتحقق عند الرجوع عن الحق إلی الخلق، فی مقام الاستقامة الذی هو أحدیة الجمع و الفرق، بشهود اندراج الحق فی الخلق و اضمحلال الخلق فی الحق، حتی یری العین الوحدة فی صور الکثرة و الصور الکثیرة فی عین الواحدة (المقدمات من کتاب نص النصوص (ط. قسمت ایران‌شناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۵۲ ه. ش)، ص۲۶۸؛ شرح منازل السائرین (ط. بیدار، ۱۳۸۵ش)، ص۲۵).
  12. «و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  13. «مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد؛ از روزی می‌هراسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیرورو می‌شوند» سوره نور، آیه ۳۷.
  14. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  15. المقدمات من کتاب نص النصوص (ط. قسمت ایران‌شناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۵۲ ه. ش)، ص۲۷۰.
  16. المقدمات من کتاب نص النصوص (ط. قسمت ایران‌شناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۵۲ ه. ش)، ص۲۷۲.
  17. و لما کان علة الحاجة الی الامام عصمة الخلق عن القبائح و الذنوب، وجب أن یکون الامام معصوما من امثال ذلک، و الا لا یحصل غرض الحکیم من ایجاد الخلق، لقوله تعالی: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ لان الامام إذا لم یکن معصوما، و یحصل منه ما ینافی العقل، فالعقلاء ینفرون عنه حینئذ، فلا تحصل فائدة من إمامته. و کذلک النبی و الرسول و الخلیفة. فوجب أن یکونوا معصومین من الصغر الی الکبر، من الصغیرة و الکبیرة. و من هذا خاطب إبراهیم (ع) حین قال: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و کل من لیس بمعصوم، فهو ظالم علی نفسه او علی غیره، فلا یستحق الامامة و الخلافة الا المعصوم. فافهم واعتقد واحفظ! فإنه ینفعک دینا و دنیا. (المقدمات من کتاب نص النصوص (ط. قسمت ایران‌شناسی انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۵۲ ه. ش)، ص۲۷۲).
  18. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳، ص ۱۷۵-۱۸۲.