پیامبر خاتم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پیامبر خاتم (ص) در ربیع‌الاول "عام الفیلسال ۵۷۰ م در مکه متولد شد. نام پدر آن حضرت عبدالله و مادرش آمنه بود که پدر را قبل از تولد و مادر را در سن ۶ سالگی از دست داد. سلسله نسب آن حضرت به اسماعیل ذبیح فرزند حضرت ابراهیم (ع) می‌رسد. مشهورترین‌های نام حضرت محمد (ص) است و دو کنیه ابوالقاسم و ابو ابراهیم از نام دو فرزند ایشان گرفته شده است. ایشان به دلایلی دارای چندین همسر بود که حضرت خدیجه (س) شریف‌ترین ایشان بود.

حضرت قبل از بعثت به محمد امین مشهور بود و بیشتر به کار بازرگانی می‌پرداخت. بعد از بعثت تا سه سال دعوت ایشان مخفیانه بود و بعد از آن تا زمان هجرت خود و یارانش سختی‌های فراوانی را متحمل شدند مانند هجرت به حبشه و محاصره همه جانبه در شعب ابی‌طالب.

بعد از ایمان آوردن عده‌ای از مردم مدینه و توطئه قتل توسط مشرکان حضرت به مدینه هجرت کرده و تا اخر عمر شریف خود در آنجا بودند. در این مدت جنگ‌های متعددی صورت گرفت و از طرفی اسلام سرتاسر شبه جزیره را در برگرفت. سرانجام رسول اکرم (ص) در سال دهم هجری دار فانی را وداع گفتند و در خانه خود در مدینه توسط حضرت علی (ع) به خاک سپرده شد.

ولادت پیامبر خاتم

نام مبارک پیامبر خاتم محمد (ص) و فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه بنت وهب است. سال ۵۲ پیش از هجرت (۱۷ ربیع الاول سالِ عام الفیل) در مکه به دنیا آمد[۱]. پدر و مادر ارجمندش، هر دو از شریف‌ترین خاندان‌های قریش و از نسل عبد مناف‌اند[۲]. آخرین فرستادۀ خداوند برای هدایت بشر، که آیین اسلام را آورد و معجزۀ پایدار او "قرآن" بود.

حضرت محمد (ص) همۀ عمر را به پاکی و ایمان گذراند. پدران و نیاکانش همه یکتاپرست بودند. خود نیز در مدت پیامبری یک لحظه از هدایت و ارشاد مردم به توحید و راه خدا و دعوت به پاکی و نیکی و عدالت غافل نبود. وی توانست مردم پراکنده و بی‌فرهنگ آن روزگار را به امتی متحد، با ایمان و نیرومند مبدل سازد و در سایه اسلام، تمدن عظیمی را پایه‌گذاری کند که تا امروز باقی است. تنها دختری که از آن حضرت باقی ماند، فاطمه زهرا (س)، همسر امام علی (ع) بود. امروز، به کسانی که از نسل حضرت هستند، سادات گفته می‌شود[۳].

دوران زندگی پیامبر خاتم

به طور کلی، زندگانی آن حضرت به سه بخش تقسیم می‌شود: از تولد تا بعثت (جاهلیت)، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات[۴].

تولد تا بعثت (جاهلیت)

امام علی (ع) در نهج البلاغه به بیان شرایط دوران جاهلیت پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدتریندین، بدترین مردم، نبود پیوند خویشاوندی و قطع رحم، بت‌پرستی، گناه، دوری از تعالیم الهی، دوری از انبیای الهی، گرفتاری در فتنه‌ها، فساد و تباهی، رواج نیرنگ و فریب، وجود نشانه‌های تباهی و از میان رفتن نشانه‌های هدایت...[۵].[۶] حضرت ضمن تصویرگری دقیق از آنچه در دوران جاهلیت بر مردمان حاکم بود، عظمت و عزتی را که مردم در سایه تعالیم پیامبر اکرم کسب کرده‌اند، گوشزد می‌کند: «و شما (ای گروه عرب) بر بدترین آیین و در نابسامان‌ترین شرایط می‌زیستند؛ در میان سنگلاخ‌های ناهموار و مارهای پرزهری که از آوازها نَرَمند، گویی کرند. آب آلوده و ناگوار می‌نوشیدید، غذای نامناسب و غیربهداشتی می‌خوردید، خون یکدیگر می‌ریختید و پیوند خویشاوندی را بریده بودید. بت‌پرستی میان شما رایج بود و گناهان (در میان شما) دایر»[۷].

امیرمؤمنان (ع) در بخشی از سخنانش در وصف اوضاع و احوال جهان، هنگام ظهور پیامبر اسلام ((ص) و سلّم) چنین می‌فرماید: «خدای متعال، پیامبر اکرم ((ص)) را هنگامی به رسالت برگزید که دیر زمانی از بعثت انبیاء پیشین گذشته بود، مردمان در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، شعله‌های فتنه و آشوب در سراسر دنیا برافروخته، و رشتۀ کارها از هم گسیخته بود. آتش جنگ شعله ور و تاریکی جهل و گناه فراگیر و نیرنگ و تزویر، آشکار بود. برگ‌های درخت زندگی بشر به زردی‌گراییده، امید باروری از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعل‌های هدایت سرد و خاموش گشته؛ پرچم‌های ضلالت و گمراهی برافراشته بود. پستی و بدبختی به بشر، هجوم آورده چهرۀ زشت خود را نمایان ساخته بود. این فساد و تیره روزی، چیزی جز فتنه و آشوب، ببار نمی‌آورد و مردمی که بیم و هراس و ناامنی برایشان چیره گشته بود پناهگاهی جز شمشیر خون آشام نمی‌دیدند»[۸] امام (ع) دلیل وضعیت نابسامان مردم و بروز فتنه در دوران جاهلیت را دور بودن مردم از تعالیم الهی انبیا می‌داند و به آنها هشدار می‌دهد و آنها را از سرنوشت پیشینیان خود آگاه می‌سازد تا آنها به آن سرنوشت دچار نشوند[۹].[۱۰]

حضرت محمد (ص) در چنین شرایطی در مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله در بازگشت از شام در شهر یثرب چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش محمد (ص) نائل نشد. مادر محمد (ص)، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بود. برابر رسم خانواده‌های بزرگ مکه آمنه پسر عزیزش، محمد (ص) را به دایه‌ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگی‌ها پرورش یابد. حلیمه بر اثر علاقه و اصرار مادرش، محمد (ص) را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه بازگردانید. دو سال بعد آمنه نیز جان به جان‌ آفرین تسلیم کرد، و محمد (ص) در دامان پدربزرگش عبدالمطلب پرورش یافت. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب، به‌ ناچار محمد (ص) در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ابوطالب رفت و تحت سرپرستی وی قرار گرفت. ابوطالب و عبدالله از یک مادر بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ مکه بود و به بازرگانی اشتغال داشت[۱۱]. نقل است که در سفری تجاری، برادرزاده خویش محمد (ص) را همراه برد. چون به بُصری رسیدند، راهبی مسیحی به نام بحیرا، محمد (ص) را دید و ابوطالب را از آینده او خبر داد. بحیرا گفت که ما نشان او را در کتاب‌هایمان دیده‌ایم و وصفش را از پدرانمان شنیده‌ایم. محمد را از یهودیان دور دار که اگر او را بشناسند، به قتلش کمر خواهند بست.

وقتی حضرت محمد (ص) به جوانی رسید، پیشه خانوادگی خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. محمد (ص) دوران نوجوانی و جوانی را همراه با پاکی، راستی، تفکر، وقار، شرافتمندی و امانت‌داری بی‌مانند سپری کرد، تا اندازه‌ای که موجب شگفتی همگان شده بود و بین همگان به محمد امین مشهور گردید. وی در سن بیست سالگی به پیمان "حلف الفضول"[۱۲] پیوست، اما از پیش‌تر، وی به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانی که شوهرانشان را در جنگ‌ها از دست داده بودند، محبت بسیار می‌کرد هر چه می‌توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی‌نمود. پیوستن به این پیمان نیز بخشی از برنامه ایشان در دستگیری بینوایان و رفع ستم از مظلومان بود.

وقتی امانت و درستی محمد (ص) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندی از مردم مکه به نام خدیجه دختر خویلد که ثروتی زیاد و عفت و تقوایی بی‌نظیر داشت، خواست که محمد (ص) را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی سهمی به ایشان بدهد. محمد (ص) این پیشنهاد را پذیرفت. خدیجه شیفته امانت و صداقت محمد (ص) شد و چندی بعد خواستار ازدواج با او گردید. در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمد (ص) بیست و پنج سال داشت. محمد (ص) امین با آنکه ثروت فراوان خدیجه را در اختیار داشت، ولی جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمی برنمی‌داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه می‌رفت و مدت‌ها در دامنه کوه‌ها و میان غار حرا می‌نشست و در آثار صنع خدا و شگفتی‌های جهان خلقت به تفکر می‌پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می‌شد[۱۳].

پیش از بعثت هیچ‌گاه بر بتی سجده نکرد و گرد گناه و زشتی نگشت. از آغاز زندگی در تأیید الهی بود و بنابر روایت، خداوند بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را مأمور کرده بود او را به محاسن اخلاق بیاراید[۱۴]. پس از آنکه با خدیجه ازدواج کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در انزوا را آغاز کرد. به غار حراء می‌رفت و به عبادت و تفکر و تدبر می‌پرداخت. ماه رمضان، مکه را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ خلوت می‌گزید و به تفکر و عبادت و تهجد روی می‌آورد[۱۵].

بعثت تا هجرت

سرانجام در ۲۷ رجب (۱۳ سال پیش از هجرت/ ۶۱۰ م.) جبرئیل (ع) بر او ظاهر شد و نخستین آیات قرآن را به ایشان ابلاغ کرد و بدین‌سان، رسالت حضرت محمد (ص) آغاز گشت[۱۶]. نبوّت پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همه پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همۀ آنها بوده است و نسبت به پیامبران پیشین برتری دارد. امام صادق (ع) در حدیثی به این مسأله اشاره دارند. علی بن معمّر می‌گوید از امام صادق (ع) دربارۀ آیه هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى[۱۷] سؤال کردم، حضرت فرمود: «مقصود از او محمّد (ص) است آنگاه که آنها را به اقرار به خدا در ذرّ اوّل خواند. او نخستین کسی است که به ربوبیّت پروردگار عالم اقرار کرد[۱۸] و در جواب قریش که از ایشان درباره پیشی گرفتنش بر پیامبران دیگر سؤال کرده بودند؛ فرمود: همانا من اوّلین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم و اوّلین کسی بودم که اجابت کردم آنگاه که از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفس خویش شاهد ساخت «آیا من پروردگار شمانیستم گفتند: چرا» پس من نخستین پیامبری بودم که «بلی» گفتم. پس در اقرار به خدای تعالی بر آنها پیشی گرفتم»[۱۹].

بهترین ابزار و راه شناخت صدق ادّعای نبوّت پیامبران؛ عقل و خرد انسانی است که حجّت باطنی خداوند متعال است که این امر در مورد پیامبر گرامی اسلام صادق است. اما به طور کلی، پیامبری پیامبران، از سه راه قابل اثبات است: یکی از راه آشنایی با منش ایشان و استفاده از قرائن اطمینان بخش، دوم از راه پیشگویی پیامبران پیشین و سوم راه ارائه معجزه؛ در مورد پیامبر اسلام ((ص)) هر سه راه، وجود داشت. از سویی مردم مکه، چهل سال زندگی پرافتخار آن حضرت را از نزدیک دیده بودند که کوچکترین نقطه تاریکی در آن، یافت نمی‌شد و آنچنان او را به راستگویی و درست کرداری شناخته بودند که لقب «امین» به آن حضرت داده بودند. و طبعاً در مورد چنین شخصی احتمال دروغ و ادّعای کذب، داده نمی‌شد. از سوی دیگر، پیامبران پیشین، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند[۲۰] و گروهی از اهل کتاب، انتظار ظهور او را می‌کشیدند و نشانه‌های روشن و گویایی از وی در دست داشتند[۲۱] و حتی به مشرکان عرب می‌گفتند که از میان فرزندان حضرت اسماعیل (ع) (که قبایلی از عرب را تشکیل می‌دادند) کسی مبعوث به رسالت خواهد شد که پیامبران پیشین و ادیان توحیدی را تصدیق خواهد کرد[۲۲] و بعضی از دانشمندان یهود و نصاری، با استناد به همان پیشگویی‌ها، به آن حضرت ایمان آوردند[۲۳] هر چند بعضی دیگر در اثر انگیزه‌های نفسانی و شیطانی از پذیرفتن دین اسلام سرباز زدند. راه سوم برای شناخت صدق و راستی نبوّت پیامبران معجزات است. از پیامبر اکرم ((ص) و سلّم) معجزات فراوانی ظاهر گشت که در کتب تاریخ و حدیث، ضبط شده و نقل بسیاری از آنها به حد تواتر رسیده است[۲۴].

دعوت رسول اکرم (ص) دعوتی فراگیر و جهان‌شمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد[۲۵]. در میان پیامبران حق، کمتر پیامبری را می‌توان یافت که بعثت او جهانی باشد. اگر چه در روایتی درباره پیامبران اولوالعزم آمده است که آنان بر شرق و غرب، و جنّ و انس مبعوث شده بودند. ولی این امر درباره حضرت نوح و عیسی (ع) مورد اختلاف است. اما به تصریح قرآن کریم و به دلالت روایات اهل بیت (ع) رسالت پیامبر خاتم جهانی است. از سوره جنّ بر می‌آید که آنان نیز در حیطۀ هدایت پیامبر گرامی اسلام قرار دارند. امام صادق (ع) در روایتی رسالت پیامبر خاتم بر همه انسان‌ها و جنّها را بیان کرده است: «همانا خداوند متعال محمّد را شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی عطا کرد... و او را بر همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد»[۲۶].

امام علی (ع) در زمینه¬ی فراگیری دعوت پیامبر خاتم می‌فرماید: «خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) را هشدار دهندۀ جهانیان مبعوث فرمود تا آیین تمام پیامبران را دربرگیرد»[۲۷] امام (ع) به تبیین موضوع رسالت پیامبر اکرم (ص) می‌پردازد و رسالت پیامبر را در بیدارگری و انذار مردم می‌داند: «به راستی خداوند، محمد مصطفی (ص) را برای جهانیان بیدارگر و بیم‌دهده برانگیخت و او را امین وحی خویش ساخت»[۲۸].[۲۹]

اهداف رسالت در نهج البلاغه با عباراتی چون آشکار شدن حق و برملا شدن باطل، رستگاری انسان‌ها، پیکار با طاغیان و سرکشان... بیان شده است، چنان که فرمود: او را فرستاد تا به فرمانش کفر و جهل را درهم کوبد و نام و یادش را به همه گوید. او هم امانت را پاس داشت[۳۰] اهداف رسالت بدون تلاش‌های مجاهدانۀ پیامبر اکرم (ص) که از سر لطف و علاقه او به مردم و هدایت آنها بود، میسر نمی‌شد؛ تلاش‌هایی که پیامبر بزرگوار بی‌هیچ اجر و مزدی در راه خداوند انجام می‌داد تا مسئولیت سنگین رسالت را به احسن وجه انجام دهد. از این‌رو فرمود: «و همواره به راه نجاتشان هدایت کرد و پیش از آنکه رستاخیزشان فرارسد آنان را آماده ساخت. در راه ماندگان و شکسته‌بالان را دست گرفت و یاری‌شان کرد تا به مقصد رسند (مگر آنها را که خود راه هلاکت برگزیدند و از هر چیزی می‌گریختند) تا سرانجام به سرمنزل سعادت رساندشان و در خانه امن و امان نشاندنشان و حال و روزشان سامان گرفت و فراوانی و نعمت به رویشان ریخت»[۳۱].[۳۲] از سوی دیگر، بنابر نص قرآن کریم، پیامبر اسلام آخرین رسول الهی است[۳۳]. خود رسول اکرم (ص) نیز بر خاتمیت خویش تأکید داشته‌اند[۳۴].

هجرت تا رحلت

پیامبر (ص) سه سال به صورت نهانی دین اسلام را تبلیغ کرد و آنگاه مأموریت یافت تا دعوت خویش را آشکار کند.[۳۵] مدت ۱۳ سال در مکه مردم را به توحید و اسلام دعوت کرد. در پی فشارها و آزارهای مشرکان قریش، خود و یاران مسلمانش به مدینه هجرت کردند[۳۶]. پس از آنکه پیامبر (ص) و پیروانش به یثرب هجرت کردند، این شهر نام "مدینة النبی" به خود گرفت. پیامبر (ص) در این شهر حکومتی تشکیل داد و اختلافات دیرینه‌ میان دو قبیله اوس و خزرج را حل کرد و بدین‌سان، در امنیت و آرامش توانست مردم را از تعالیم آسمانی خویش بهره‌مند سازد. اساس حکومت پیامبر (ص) بر برادری و یگانگی مسلمانان بود. پیامبر (ص) بدین موضوع بسیار ارج می‌نهاد و حتی میان مسلمانان، یک به یک، عقد اخوت برقرار ساخت و خود با علی (ع) عقد اخوت بست. سرانجام پس از رنج‌ها و کوشش‌های بسیار در سال ۸ ه. مکه را بدون خونریزی فتح کرد و بدین‌سان، بساط شرک و بت‌پرستی در جزیرة العرب برچیده شد[۳۷].

حضرت ده سال بقیۀ عمر خود را در مدینه به عنوان پیشوای مردم و پیامبر قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با مشرکان و منافقان جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب دفاعی و برای دفع تجاوز و حمله مشرکان بود. از جمله مشهورترین این نبردها عبارت است از: جنگ بدر، جنگ اُحد، جنگ احزاب، جنگ خیبر، جنگ موته، فتح مکه، جنگ حنین.

سرانجام پیامبر اسلام، پس از تعیین علی (ع) به عنوان جانشین خود، در غدیر خم، در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری در مدینه از دنیا رفت[۳۸]. امام علی (ع) آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر پاک پیامبر می‌شد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران این‌گونه قطع نشد. با مرگ تو رشتۀ پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت‌دیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمی‌کردی و از بی‌‎تابی نهی نمی‌فرمودی، آنقدر اشک می‌ریختم تا اشک‌هایم تمام شود و این درد جان‌کاه همیشه در من می‌ماند و اندوهم جاودانه می‌شد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی‌توان بازگرداند و مرگ را نمی‌شود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگه‌دار!»[۳۹].[۴۰] مرقد مطهر پیامبر خاتم در مدینه ـ مسجد النبی ـ جای دارد و هر ساله زیارتگاه میلیون‌ها مسلمان است[۴۱]. او آخرین پیامبر و دین او کامل‌ترین دین بود. امروز بیش از ۵/۱ میلیارد نفر در سراسر جهان مسلمان و پیرو آیین اویند[۴۲].

رفتار و خُلق و خوی پیامبر (ص)

حضرت محمد (ص) آخرین و گرامی‌ترین فرستادۀ خداوند است و دارای سجایا و ویژگی‌های منحصر به فردی است که او را از همۀ آفریدگان و پیامبران الهی ممتاز و برتر می‌گرداند. خداوند سبحان در قرآن کریم او را بهترین اسوه و الگو برای مسلمانان خوانده است[۴۳]. قرآن کریم، پیامبر اسلام را پیش از ظهور، در نزد پیروان مکاتب بزرگ آسمانی فردی شناخته شده و توصیف شده دانسته است[۴۴]. پیامبران گذشته، پیوسته پیروان خود را به طول خورشید عالم‌تاب محمدی بشارت داده بودند و فضایل ایشان مشهور خاص و عام بود[۴۵].

حضرت امیر (ع) ضمن احادیثی، برتری پیامبر خاتم را بر هر یک از پیامبران پیشین توضیح می‌دهد و پیامبر را با ویژگی‌هایی بدین‌سان معرفی می‌کند: آشکارکننده و برپادارنده حق، امین وحی، دارای برترین مقام و خاستگاه و جایگاه، کرامت و جایگاه رفیع پیامبر در تمام مراحل زندگی‌اش، گواه روز جزا، پیشوای پرهیزکاران، دارای برترین تبار و خاندان، دارای مقام کرامت، دارای بیانی روشنگر و سکوتی پر از حکمت[۴۶] ویژگی‌های بزرگ شخصیت پیامبر اکرم در بیان امام در تبدیل دوران جاهلیت و گرایش مردمان به‌سوی هدایت، تأثیری شگرف داشت: «زادگاه او برترین زادگاه (مکه مکرمه) و خاندان او پاک‌ترین و باشخصیت‌ترین خاندان‌ها. او همواره در کانون‌های کرامت بود و نیاکانی برجسته و بزرگوار این "دُر یتیم" را به نسل بعد می‌سپردند. او در سرزمین‌هایی نیایشکده و نورانی که جان‌ها را از عذاب بیمه کند، رشد کرده است. دل‌های نیکان و پاکان به سوی او پر می‌کشیدند و چشم‌ها به جانب او خیره می‌شدند. شخصیت او دل‌ها و دیده‌ها را به خود جذب کرده بود. خداوند به برکت او کینه‌ها را مدفون ساخت و شعله خون‌خواهی‌ها و خون‌ریزی‌ها را فرو کاست. به وجود پرخیر او برادری و محبت پی‌ریزی و شکوفا شد و هم‌دلی و هم‌فکری پدید آمد. نامحرمان نزدیک، دور شدند، مستضعفان به عزت رسیدند و مستکبران به خواری آمد. نامحرمان نزدیک، دور شدند، مستضعفان به عزت رسیدند و مستکبران به خواری نشستند. سخنش روشنی و هدایت است و سکوتش گویای حکمت»[۴۷].[۴۸]

به طور کلی، آنچه پیامبر اسلام (ص) را در رسالتش توفیق داد، خُلق و خوی نیک و مهربانی و بردباری و مردمداری‌اش بود[۴۹]. اخلاقی والا، رفتاری انسانی و بزرگوارانه داشت. صفاتی همچون: خوش اخلاقی، تواضع، عفو، ایثار، مردم دوستی، حلم، عدالت، کمک به محرومان، یتیم‌نوازی، شجاعت و... از خصلت‌های برجستۀ او بود. او با مردم بر زمین می‌نشست، بر زمین غذا می‌خورد و بر زمین می‌خوابید. مقام دنیایی برای خویش نمی‌شناخت. با دست خویش کفش خود را پینه می‌زد، لباسش را می‌دوخت و گوسفند می‌دوشید. چون می‌نشست، بر چیزی تکیه نمی‌کرد. کار خود را خود انجام می‌داد. هدیه مردم را می‌پذیرفت. صدقه از کسی نمی‌گرفت. به کسی خیره نمی‌شد. خشنودی و ناخشنودی‌اش برای خدا بود. هیچ‌گاه غذای سیر نخورد و لباس خشن بر تن می‌کرد. پاکیزه و آراسته بود. آهسته سخن می‌گفت و بر سر کسی فریاد برنمی‌آورد. خطاکاران را زود می‌بخشید و بدی را با بدی پاسخ نمی‌داد. خوشرو بود و اهل مجادله و عیبجو نبود. اهل مشورت بود و به نظر دیگران احترام می‌نهاد. خرج زندگی‌اش اندک بود. هر چه می‌گفت، نخست خود بدان عمل می‌کرد[۵۰]. فرزند پسری از خود بر جای نگذاشت و نسل پاک او از طریق دختر معصومش حضرت فاطمه (س) و علی بن ابی طالب (ع) ـ عموزاده و داماد و خلیفه و وصی‌اش ـ دوام و بقا یافت و یازده امام معصوم (ع) یکی پس از دیگری امامت و خلافت مسلمانان را بر عهده گرفتند[۵۱]. در میان یاران خویش، محبوبیتی فراوان داشت و درگذشت او، عظیم‌ترین ضایعه بشری برای مسلمانان بود[۵۲].

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴۸؛ مجموعه آثار شهید مطهری‌، ج ۱۶، ص ۱۹۲.
  2. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۱۷۵.
  3. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  4. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  5. نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.
  6. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۱.
  7. «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
  8. «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.
  9. نهج البلاغه، خطبه ۸۸
  10. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۱.
  11. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید ۱، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
  12. حلف الفضول" پیمانی بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه‌گذاران آن کسانی بودند که اسمشان فضل یا از ریشه فضل بود. یکی از محورهای این پیمان، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی.
  13. ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید ۱، ص۲۱۱ – ۲۲۰.
  14. نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.
  15. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
  16. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید ۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰
  17. «این (پیامبر)، بیم‌دهنده‌ای از همان بیم‌دهندگان نخستین است» سوره نجم، آیه ۵۶.
  18. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی) قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ»؛ بحارالانوار، ج۵، ص۲۵۰.
  19. «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴.
  20. سوره صف، آیه ۶.
  21. سوره اعراف، آیه ۱۵۷، سوره بقره، آیه ۱۴۶، سوره انعام، آیه ۲۰.
  22. سوره بقره، آیه ۸۹.
  23. سوره مائده، آیه ۸۳، سوره احقاف، آیه ۱۰.
  24. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۲۵.
  25. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  26. «إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالی أعطی مُحَمَّدآ شَرَایِعَ نوُح وَإبْرَاهِیم وَمُوسَی وَعِیسَی... وَأرْسَلَهُ کَافَّةً إلَی الأبْیَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس»؛ کافی، ج۲، ص۱۷.
  27. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ مُهَیْمِناً عَلَی الْمُرْسَلِین»؛‏ نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  28. «إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَی‏] بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیل»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
  29. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۳.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۹۹.
  31. «یَسُوقُهُمْ إِلَی مَنْجَاتِهِمْ وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ یَحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یَقِفُ الْکَسِیرُ فَیُقِیمُ عَلَیْهِ حَتَّی یُلْحِقَهُ غَایَتَهُ إِلَّا هَالِکاً لَا خَیْرَ فِیهِ حَتَّی أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّی تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳
  32. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۳.
  33. مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  34. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  35. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  36. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  37. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  38. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  39. «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
  40. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۳-۶۷۴.
  41. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  42. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  43. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  44. الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ«کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند؛ و به راستی دسته‌ای از آنان حق را دانسته پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
  45. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۷۰.
  46. نهج البلاغه، خطبه‌های ۷۱، ۹۳، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۰۷.
  47. «مُسْتَقَرُّهُ خَیْرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِی مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ وَ مَمَاهِدِ السَّلَامَةِ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِیَتْ إِلَیْهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ [النَّوَائِرَ] الثَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ کَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَان»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۹۵
  48. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۷۱ ـ ۶۷۲.
  49. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۷.
  50. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۹۴؛ مجموعه آثار شهید مطهری‌، ج ۱۶، ص ۴۳.
  51. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۷.
  52. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.