یحیی بن سعید انصاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

بنا به گفته ذهبی وی پیش از سال هفتاد هجری و در زمان حکومت عبداللّه بن زبیر، از کنیزی (ام ولد) در مدینه چشم به جهان گشود. وی از نوادگان مالک بن نجار است، به همین جهت به نجّاری، شهرت دارد. بَنی نجّار طایفه‌ای محترم و خوش نامِ مدینه بودند. پیامبر(ص) نیز هجرت خود را در طایفه ایشان به پایان رساند و در خانه یکی از آنان منزل کرد. در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: (بهترین خانه‌های انصار خانه فرزندان نجّار است)[۱].

پدرش «سعید» و جدش «قیس» هر دو از راویان حدیث هستند. واقدی نام قیس را در میان منافقان مدینه آورده است، لیکن وی، هر چند در آغاز منافق بود، اما توبه کرد و مدت‌ها مؤمن زیست. از سعید بن قیس، غیر از یحیی دو پسر به نام «سعد» و «عبدربّه» به جای ماند که هر دو از راویان طبقه چهارم و پنجم حدیث و از تابعین بوده‌اند و هر دو در زمان حیات او درگذشتند[۲]. وی فقیه و از دانشمندان نامیِ مدینه و مفتی آن دیار و نیز قاضی آنجا در روزگار ولید بن یزید بن عبدالملک بود. در این زمان به همراه انس بن مالک یک بار به شام رفته است[۳]. در عصر منصور دوانیقی به عراق احضار و عهده دار منصب قضای شهر هاشمیه شد[۴]. پس از آن نیز مدتی در حیره (سه میلی کوفه)[۵] قاضی بود.[۶]

او از طبقه راویان پنجم و از تابعیان است. رجالیان اهل سنت از جمله: احمد بن حنبل، نسائی، یحیی بن معین، ابوزرعه، ابن عیینه، ابوحاتم رازی، ابن سعد و ذهبی او را مأمون، ثقه، ثبت و حجّت خوانده‌اند.

در میان رجالیان شیعی، شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام صادق(ع) و ابن داوود در قسم اول کتاب‌اش از وی یاد کرده است. علامه حلی و مامقانی وی را ضعیف دانسته اما آیة الله خوئی او را توثیق کرده است.

یزید بن هارون می‌‌گوید: من سه هزار حدیث از یحیی بن سعید حفظ کرده بودم، امّا به سبب بیماری نیمی از آنها را فراموش کردم. بنا به گفته بُخاری، از وی حدود سیصد حدیث به جای مانده است. او از امام سجّاد(ع) امام صادق(ع) محمّد بن حنفیّه، انس بن مالک، سائب بن یزید، ابوامامة بن سهل، سعید بن مسیب، محمد بن منکدر و گروهی دیگر روایت کرده است و مالک، شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، یحیی بن سعید قطان و بسیاری دیگر از او روایت کرده‌اند. بنا به گفته ذهبی، حدیث مشهور (اِنّما الأعمال بالنیّات) از دویست طریق از وی نقل شده است[۷].

نکته قابل توجه این که برخی مانند آیة الله خوئی، یحیی را در دو عنوان جداگانه ذکر کرده و پنداشته‌اند که یحیی بن سعید، فردی جز یحیی بن سعید بن قیس است،[۸] در حالی که با دقّت در طبقه روایی و نیز مشایخ روایت و راویان او روشن می‌‌شود که وی شخصی دوّمی است که در منابع روایی گاهی بدون ذکر نام جدّش یاد شده است. نیز پر واضح است که یحیی بن سعید بن فیض در کلام علامه حلّی[۹] و محقق اردبیلی که در عنوان جداگانه‌ای آمده، همان یحیی بن سعید بن قیس است نه شخص دیگر. به هر حال؛ روایات او در کتاب‌های شیعی و سنّی مانند: صحیح بخاری، صحیح مسلم، کتاب الخصال، تهذیب الأحکام و الاستبصار آمده است[۱۰]. وی از طریق محمد حنفیّه از علی بن ابی طالب(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) روایت می‌‌کند که فرمود: (زمانی که اُمّت من به پانزده چیز عمل کنند، گرفتار بلا خواهند شد. پرسیدند آنها چیستند. فرمود: ثروتمندان تهی دستان را از غنایم بی‌بهره کنند، مالِ به امانت سپرده شده را برای خود ضبط کنند؛ مردان از همسران خویش پیروی کرده و عاق مادران گردند، به دوستان خویش احسان و به پدران جفا، افراد پست و شرور را به سبب ترس، احترام کنند؛ در مساجد آوازها بلند شود؛ جامه ابریشمین به تن کنند، زنانِ آوازخوان برای خود برگزینند؛ وسایل لهو و لعب (تار و تنبک و...) به کارگیرند و آخرین‌ها اوّلین‌ها را لعن کنند. آن گاه باید در انتظار آمدن بادهای سرخ، خسوف یا مسخ شدن افراد باشند[۱۱].

او سرانجام در سال ۱۴۳ ﻫ.ق در زمان خلافت منصور دوانیقی در شهر هاشمیه (از نواحی کوفه) وفات یافت[۱۲].[۱۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. صحیح مسلم ۴/ ۲۵۱۱، صحیح بخاری ۳/ ح ۳۵۷۹ و سیره ابن هشام ۲/ ۱۴۰.
  2. الاصابة ۵/ ۲۶۱؛ تقریب التهذیب ۱/ ۲۸۷ و ۴۷۰؛ جمهرة انساب العرب ۳۴۹ و المعارف ۴۸۰.
  3. مختصر تاریخ دمشق ۲۷/ ۲۶۵.
  4. المعارف ۴۸۰ و تاریخ بغداد ۱۴/ ۱۰۲.
  5. معجم البلدان ۲/ ۳۲۸.
  6. سیر اعلام النبلاء ۵/ ۴۷۶.
  7. صحیح البخاری ۱/ ح ۱و۵۴ و سیر اعلام النبلاء ۵/ ۴۶۹ و ۴۷۶.
  8. معجم رجال الحدیث ۲۰/ ۵۲ و ۵۳.
  9. جامع الرواة ۲/ ۳۲۹ و خلاصة الاقوال ۲۶۴.
  10. نک: تهذیب الاحکام ۹/ ۳۱۴ و الاستبصار ۴/ ۱۶۳و صحیح البخاری ۱/ ح ۱ و ۵۴.
  11. کتاب الخصال ۲/ ۵۰۰ و بحار الانوار ۶/ ۳۱۰.
  12. مختصر تاریخ دمشق ۲۷/ ۲۶۵، شذرات الذهب ۱/ ق ۱/ ۲۱۲و تهذیب الکمال ۳۱/ ۳۵۸.
  13. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 150.