آیا به بهانه زیر بار ظلم بودن مردم می‌توان بی‌توجهی و در نهایت عدم وجود امام مهدی را نتیجه گرفت؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا به بهانه زیر بار ظلم بودن مردم می‌توان بی‌توجهی و در نهایت عدم وجود امام مهدی را نتیجه گرفت؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / آشنایی با امام مهدی / وجود امام مهدی / ضرورت وجود امام مهدی (اثبات وجود و چرایی نیاز به امام مهدی)
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا به بهانه زیر بار ظلم بودن مردم می‌توان بی‌توجهی و در نهایت عدم وجود امام مهدی (ع) را نتیجه گرفت؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. در ذیل، پاسخ به این پرسش را بیابید. تلاش بر این است که پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه این پرسش، در یک پاسخ جامع اجمالی تدوین گردد. پرسش‌های وابسته به این سؤال در انتهای صفحه قرار دارند.

پاسخ نخست

سید محمد صدر

آیت‌ الله شهید سید محمد صدر در کتاب «تاریخ غیبت کبری» در این‌باره گفته‌ است:

«سخنی از دونلدسن پیرامون حضرت مهدی (ع) وجود دارد، و در آن امام مهدی (ع) را به عدم توجه به یاران و طرفداران خود و برطرف نکردن ستم از آنان منسوب می‏‌سازد، و می‏‌خواهد بدین وسیله عدم وجود آن حضرت را نتیجه‏گیری کند، زیرا اگر وجود داشت نسبت به یاران خود احساس مسئولیت کرده و ظلم و ستم را از آنان دور می‌‏ساخت و با آنان در ریشه‏‌کن کردن آن همکاری می‌‏کرد، در صورتی که هیچ کاری در این زمینه انجام نداده و بلکه در طول تاریخ ظلم و ستم بسیار بوده است؛ بنابراین او وجود نداشته است.

وی گرچه این نتیجه‌‏گیری را به صراحت نگفته لکن به اشاره و کنایه این مطلب را رسانده است؛ آنجا که گوید: "در دوران بعد از غیبت امام، آل بویه زمام سلطه و حکومت را به دست گرفته و کوشش بسیاری برای متحد ساختن شیعیان و نیرومند کردن آنها - همچون ساختن مشاهد و گردآوری احادیث و تشجیع دانشمندان و مجتهدان - نمودند، و با وجود تمام این کوششها، امام منتظر در این دوره‏ای که از هر جهت شیعیان از وضعیت خوبی‏ برخوردار بودند، آشکار نشد. یک قرن دیگر نیز طرفداران شیعی مذهب آل بویه، حکومت شیعی را در دست داشتند، در عین حال امام در همان غیبت و پنهانی کبری، باقی ماند. قرن سوم با ویژگی ستم و نهضتها و روی کار آمدن بردگان و طبقات پایین اجتماع سپری شد، و بازهم امامی که در انتظارش بودند آشکار نشد. جنگ‌های صلیبی، با شرکت خاندان پیامبر، بدون اینکه امامشان در میان ایشان باشد نیز سر رسید. از سوی مسلمانها زمام امر برای اعلان جهاد، در انحصار بنی عباس و خلفای فاطمی بود که توان مقاومت در برابر جنگجویان به ظاهر مسیحی داشتند، ولی در عین حال، امام ظهور خود را به تأخیر انداخت. و بعد از گذشت چهار قرن از وفات آخرین نایب خاص، در قرن سیزدهم میلادی، جنگندگان مغول بر کشور ایران یورش برده، با سنگدلی و قساوت بی‏‌نظیری عده‏ای را کشته و شهرها را ویران کردند، ولی علی رغم تمام ویرانیها و دردها و نابسامانیها، صاحب الزمان با فراغت هر چه تمام‌تر به صبر خویش ادامه داده و آشکار نشد. و حتی در آغاز قرن ششم هجری، در زمان شیوخ آذربایجان و دولت جدید صفوی، امام غایب جز از طریق رؤیا و مکاشفه به پیروان خود نپیوست و فقط برای این پادشاهان - چنانکه ادعا می‌‏کنند - آشکار می‌‏شد.»[۱] با اینکه در این گفتار، چندین نکته قابل بررسی و نیازمند بازنگری است، و لکن آنچه اهمیت دارد بررسی اشکال مهمی است که در نظر دونلدسن بوده و عبارت است از: استبعاد وجود امام مهدی (ع) به سبب آشکار نشدن آن حضرت به هنگام احتیاج به وجود او که بیاید و ظلم و ستم را از شیعیان خود و عموم مسلمانها بر طرف سازد." پاسخ این اشکال با توجه به آنچه قبلا گفته شد، روشن شده است و اکنون آن را در قالب چند صورت یادآور می‏‌شویم:

  • اولا: ما در هیچ موقعیتی و تحت هیچ شرایطی، نباید توقع داشته باشیم امام مهدی (ع) به طور کامل ظاهر شود، زیرا آن حضرت برای گسترش عدالت جهانی در صحنه گیتی ذخیره شده، نه برای از بین بردن ظلم موقت و محدود، و یا برای پیوستن به اشخاص معین و مشخص. و این مطلب دانسته شد که شتاب در ظهور پیش از رسیدن زمان آن، موجب از هم پاشیدگی و آشفتگی در برنامه‏‌ریزی الهی برای روز موعود می‌‏شود. چرا که موفقیت آن حضرت، وابسته به شروط معین و موقعیت‏های خاصی است که پیش از روز موعود برآورده نمی‌‏شود و دانستیم هر چیزی که از برآوردن آن بازدارد، طبق اراده خدا و اراده خود حضرت مهدی (ع) وجود آن امکان ندارد، هر چند که مهم و یا دشوار باشد.
  • ثانیا: ما لااقل می‏‌توانیم احتمال دهیم که برخی از انحاء ظلم و ستمهایی که در طول تاریخ انجام گرفته است، همچون جنگ‌های صلیبی، از سوی حضرت مهدی (ع) قابل دفع و جلوگیری نباشند و برنامه‏ریزی سری و پنهانی و یا عمل عادی، فایده‏ای در رفع آنها نداشته باشد و حضرت به تنهایی نتواند کاری بکند. و در این صورت که کاری از آن حضرت ساخته نباشد، دیگر در مقابل آن وظیفه‏ای نخواهد داشت و از انجام آن معذور است.
  • ثالثا: بسیاری از موارد ظلم، فاقد نخستین شرط از دو شرطی که برای کارهای حضرت مهدی (ع) گفتیم، می‌‏باشند. پس خواه ناخواه آن حضرت برای رفع آنها اقدامی نمی‏‌کند و اینها آن مواردی است که لازمه دخالت در آنها، فاش شدن امر آن حضرت و منتفی شدن غیبت اوست.
  • رابعا: بسیاری از موارد ظلم، واجد شرط دوم از دو شرط گذشته نیست. بدین اعتبار که وجود آن ظلم، موجب گسترش استعداد و آمادگی و احساس مسئولیت در امت می‏‌باشد و این خود یکی از شرط‌های مهم برای روز موعود است و قبلا گفتیم که لازم نیست امام (ع) برای از بین بردن اینگونه ظلمها کوشش کند. زیرا اگر اینگونه ظلمها را از بین ببرد، شرط اساسی و عمده ظهور را از بین برده است، و این از نظر اسلام امکان تحقق ندارد.

بنابراین دیگر اقسام ستمی که گاهی در تاریخ روی داده، با یکی از این‏ نمونه‏‌ها تطبیق می‏‌کند که هرگاه حضرت بخواهد آنها را از بین ببرد با وظیفه اسلامی خویش مخالفت کرده و اگر به طور حتم نگوییم، لااقل احتمال این مخالفت خواهد بود. و البته که هیچ‏گاه حضرت دست به چنین خلافی نمی‏‌زنند.

بنابراین هیچ‏‌گونه پیوستگی و ملازمتی میان وجود امام مهدی (ع) و ایستادگی آن حضرت در مقابل این، گونه ظلمها و بدیها نیست، تا آقای دونلدسن بتواند نبود حضرت بقیة الله را از آنها استنتاج کند. و اما دیگر ستمها را، چنانکه گفتیم، طبق تکلیف شرعی و مسئولیت اسلامی خویش، از بین می‌‏برد و در حدود شرایط خاص اسلامی، به صورت یک فرد عادی جامعه - نه با عنوان امامت و مهدویت - در مقابل آنها ایستاده و برای از میان برداشتن آنها می‌‏کوشد»[۲].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. عقیده الشیعة از دونلدسن، ۳۴۸، ۳۴۹.
  2. صدر، سید محمد، تاریخ غیبت کبری، ص۷۶-۷۹.