آیا علم به احکام و شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا علم به احکام و شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم معصوم به احکام و شرایع الهی

آیا علم به احکام و شرایع الهی علم غیب است و معصوم (ع) از آن آگاهی دارد؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «مهم‌ترین مصادیق علم غیب کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

ناصر مکارم شیرازی

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است:

«پیامبر (ص) و امام (ع) در مدت حیات خود باید آن چنان احکام الهی را بیان و اجرا کند که جواب‌گوی نیازمندی‌های همه انسان‌ها در هر زمان و مکان باشد و این ممکن نیست مگر اینکه لا‌اقل بخشی از اسرار غیب را بداند»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «رهبری امت» در این باره گفته است: «استنباط احکام رویدادهای بیشماری که تا روز رستاخیز واقع می‌شوند از آیاتی که در قرآن پیرامون احکام وارد شده‌اند و یا احادیث بسیار محدودی که از پیامبر (ص) درباره احکام وارد شده‌اند کار بسیار مشکل و پیچیده و از عهده بشر عادی بیرون می‌باشد، هرگز یک بشر عادی با علم محدود خود نمی‌تواند از این مدارک محدود، احکام موضوعات و رویدادهای روزافزون جامعه اسلامی را استخراج و استنباط بنماید. بلکه فرد لایق و شایسته‌ای لازم است که با تعالیم الهی و غیبی، احکام این نوع حوادث را از آن ادله محدود استخراج کرده و در اختیار امت بگذارد»[۲].
۲. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«به عقیده امامیه، امام باید تمام احکام و قوانین دین را که برای سعادت دنیوى‌ی و اخروی مردم ضرورت دارد بداند، به اخلاق نیک و صفات زشت عالم باشد، عقاید صحیح و درست را بداند، عقیده‏های باطل و بی‌‏اساس را بشناسد و به طور کلى‌، باید آن چه را که دانستن آنها برای ارشاد و هدایت انسان‏ها و اداره امور دنیوى‌ و اخروی آنان لازم است بداند و از جمیع قوانین و احکامى‌ که از جانب خدا نازل شده با اطلاع باشد. برای اثبات این مطلب از دو راه می‌‏توان استفاده نمود:

راه اول: همان دلیل‌‏هایی که براى‌ اثبات ضرورت وجود امام اقامه شد، برای اثبات علم او نیز کافى‌ است.

  • دلیل اول: همیشه باید یک فرد کامل انسانیت و نمونه جامع دیانت در بین بشر موجود باشد که تمام کمالات انسانیت در وی به فعلیت رسیده و آینه سر تا پا نماى‌ دیانت باشد تا طریق دین و نیل به کمالات، بی‌غایت و پیشوا نماند و ارتباط بین عالم غیب و نوع انسان محفوظ باشد. لازمه این برهان این است که امام باید به تمام حقایق و احکام دین عالم باشد، زیرا کسى‌ که نمونه دین است و به باطن و حقیقت احکام متحقق شده باید تمام احکام و حقایق دیانت را بداند و از روح و باطن آنها مطلع باشد و به حقیقت آنها نایل شده باشد، زیرا عمل کردن، فرعِ دانستن است. چون احکام و قوانین دین را می‌‏دانسته و با چشم باطن مشاهده مى‌‏نموده بدان‏ها عمل می‌‏کند. او به حقیقت و باطن دین نایل شده چگونه ممکن است از احکام و قوانین آن بى‌‌اطلاع باشد؟ در متن صراط مستقیم دیانت قرار گرفته چگونه تصور می‌‏شود به احکام آن جاهل باشد؟ مصبِّ افاضات حق تعالى‌ و هادی انسان‌هاست چگونه احتمال مى‌‏رود که از احکام و قوانین دین بی‌خبر باشد؟.
  • دلیل دوم: خداوند حکیم که بشر را آفریده و در طریق استکمال قرار داده و به نیروى‌ آن مجهزش نموده هرگز او را در ضلالت و سرگردانی رها نمى‌‏سازد بلکه لطف بی‌پایانش اقتضا دارد که راه رسیدن به سعادت دنیوى‌ و نیل به کمالات معنوی را در اختیارش قرار دهد. و به همین جهت، احکام و قوانینى‌ را که برای اداره امور دنیوى‌ و پیمودن طریق کمالات روحانی او لازم بوده به وسیله پیمبران برگزیده‌‏اش نازل نموده و دراختیارش قرار داده است. و چون پیغمبر همیشه در بین بشر باقى‌ نمی‌‏ماند، و احکام و قوانین دین باید همیشه در بین آنان باقى‌ بماند و راه رسیدن به کمال باید همواره برایشان مفتوح باشد، باید بعد از پیغمبر فرد معصومی در بین مردم موجود باشد تا احکام و قوانین را بدون کم و زیاد نگه دارى‌ کند و در ارشاد مردم و اجرای حدود و احکام الهى‌ کوشش و جدیت کند و محیط را برای پیمودن راه کمال و پرورش انسان‏ها آماده سازد. تا مردم همیشه به احکام الهى‌ و صراط مستقیم دیانت دسترسی داشته باشند و بتوانند عنداللزوم بدان‏ها مراجعه نمایند. چنین فرد معصومى‌ که حافظ و خزینه دار احکام می‌‏باشد و امور اجتماعى‌ ملت را اداره می‏‌کند در اصطلاح شرع «امام» نامیده مى‌شود. این برهان، وجود امام را برای حفظ و نگه‏دارى‌ احکام لازم می‌‏داند. بنابراین، لازمه‌‏اش این است که امام تمام احکام و قوانین دین را بدون کم و زیاد بداند، تا به وسیله او طریق نیل به احکام الهى‌ مفتوح باشد. امام چون رهبر و پیشوای دین و دنیاى‌ انسان‏هاست باید احکام و برنامه‌‏های لازم را در اختیار داشته باشد تا بتواند مشکلات دینى‌ و اجتماعی آنان را حل کند و مسائل حرام و حلال را در اختیارشان قرار دهد وبا بهترین طرز ممکن جامعه انسان را به سوى‌ غایت ایجاد و کمال انسانیت رهبری کند. ممکن نیست مردم در یکى‌ از امور مربوط به دیانت محتاج شوند ولی امام از حل آن عاجز باشد، و به کلید آن مشکل دسترسى‌ نداشته باشد، زیرا وجود امام برای همین جهت ضرورت داشت که بتواند مشکلات دینى‌ ملت را حل کند و راه عذر و بهانه را مسدود سازد»[۳].
۳. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در «تفسیر سوره مبارکه نور» در این‌باره گفته‌ است: «اینها چون معصوم‌اند یک سلسله قوانینی را از طرف ذات اقدس الهی القا می‌کنند اینها صددرصد معصومانه است چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است چه چیزی مستحب است چه چیزی مکروه است اینها صددرصد معصومانه است وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى [۴] همه احکام را اینها از ذات اقدس الهی گرفتند معصومانه تلقّی کردند "یک" معصومانه در حافظه سپردند "دو" معصومانه به امّت اسلامی ابلاغ کردند "سه" یعنی از قلبشان که تلقّی کرد تا حافظه‌شان که نگهداری کرد تا لبان مطهّرشان که به مردم ابلاغ کرد این حوزه کلاً حوزه عصمت است این درباره احکام و علمِ غیبی که دارند ناظر به همین مطالب است که این مطالب را عالماً مِن الله سبحانه و تعالی آگاهانه می‌گیرند و حفظ می‌کنند و ابلاغ می‌کنند»[۵]
۴. آیت‌الله مصباح یزدی؛
آیت‌الله مصباح یزدی، در «راه و راهنماشناسی» در این‌باره گفته‌ است: «گاه ممکن است با وجود باقی بودن وحی الهی در دست مردم، به پیامبر جدیدی برای تفسیر وحی و بیان جزئیات احکام و وظایف نیاز باشد. خداوند متعال در قرآن نیز، همانند کتاب‌های پیشین، در برخی مسائل کلیاتی را ذکر کرده، و بیان تفصیلی آن را بر عهده پیامبر (ص) نهاده است. برای مثال، قرآن برپاداشتن نماز را مقرر کرده است؛ اما جزئیات احکام آن را بیان نکرده و مسئولیت این کار را بر دوش پیامبر (ص) گذاشته است: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۶]؛ پیامبر اسلام (ص) در زمان حیات خویش به ‌این وظیفه الهی عمل کرد و تفاصیل احکام و معارف را برای امت شرح داد و اصحاب خود را موظف کرد که احادیث و سخنانش را برای آیندگان حفظ کنند. افزون بر این، در اسلام برای استمرار دعوت و راهبری پیامبر (ص) و پاسخ‌گویی به نیازهای دینی امت اسلام، راهکار وصایت و امامت پیش‌بینی شده است تا پس از پیامبر (ص)، امامان معصومی در میان مردم باشند که هرچند دارای مقام نبوت نیستند و به آنها وحی از نوع وحی پیامبران نمی‌شود، با عالم غیب مرتبط‌اند و حقایق الهی را از راه الهام دریافت می‌کنند. این معصومان، پس از پیامبر (ص) مسئولیت تبیین و توضیح احکام و تفسیر قرآن را بر عهده دارند و سلسله ایشان تا روز رستاخیز تداوم خواهد یافت؛ تا آنجا ‌که اگر تنها دو نفر بر روی زمین زنده بمانند، یکی از آنان حجت خداوند خواهد بود [۷]»[۸]
۵. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان، کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در این‌باره گفته‌‌اند: «دیدگاه شیخ مفید[۹]، سید مرتضی[۱۰] و شیخ طوسی؛[۱۱] بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به همه‌ احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد؛ ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد.[۱۲] بنابراین ائمه (ع) به اجمال و سربسته از امور آینده، و از جمله سرنوشت خویش، آگاه بودند؛ چنان که امام حسین (ع) می‌دانست که سرانجام شهید خواهد شد؛ اما نمی‌دانست در سال ۶۱ قمری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد؛ دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما بر اساس یک سلسله روایات: ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛[۱۳] مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم،[۱۴] و نیز اموری که در دایره‌ی بدائات [۱۵] است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: یک. ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ دو. آشکار شدن و حاصل شدن رأی و نظر دیگر در کاری. بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید بر خلاف انتظار. بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در اینکه اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، با هم مشترک‌اند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی. شهید مرتضی مطهری بداء را چنین توضیح داده است: "بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه‌ی تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد" [۱۶] قرار می‌گیرد. از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند؛[۱۷] اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بود و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‌کرد؛ بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند[۱۸] طرف‌داران نظریه‌ی اول چون بر این باورند که علم امام حسین (ع) به شهادتش اجمالی و سربسته بوده، مشکل چندانی در پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی که مطرح خواهیم کرد، ندارند؛ چرا که بر اساس این دیدگاه، امام (ع) همانند هر رهبر سیاسی، با محاسبات و برآوردها، به این نتیجه رسیده بود که احتمال پیروزی‌اش بر دشمن، احتمال قوی و عقلایی و در نتیجه در خور اعتناست. از این رو بر اساس تدابیر معقولانه، رهبری نهضت را بر عهده گرفت؛ اما در میانه‌ی راه حوادثی پیش‌بینی نشده رخ داد که به شکست نهضت انجامید».
۶. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:
  • «شیخ طوسی در بیان اثبات علم امام (ع) می‌نویسد: «امام (ع) باید عالم به تمام موازین شرع باشد؛ چرا که امام (ع) حافظ شرع است و اگر عالم به تمام مسائل و احکام نباشد نمی‌تواند حافظ واقعی آن باشد؛ زیرا در صورت جهل، امکان اخلال به بعضی از موازین شرع، یا ترک برخی مصالح وجود دارد»[۱۹]
  • ابن میثم بحرانی برای ضرورت علم امام (ع) می‌گوید: "امام (ع) ناچار است که به آن علومی که در امامتش به آنها نیازمند است؛ علم داشته باشد؛ چه علوم دینی و چه دنیایی مانند: امور شرعی و سیاسی و آداب آنها و فصل حکومات و نزاع‌ها و دشمنی‌ها، برای اینکه اگر به چیزی از این مورد جاهل باشد، با اینکه در امامتش به آن محتاج است، همانا به آن وظایفی که در عهده او است، اخلال به وجود خواهد آمد، مانند آنچه بر او واجب است که به دیگران تعلیم دهد. در این صورت اخلال به واجب لازم می‌آید و این با عصمتش منافات خواهد داشت."[۲۰] امامت به مفهوم صحیح و با درک مسئولیت‌های آن، از دیدگاه عقل و اسلام، بدون علم، نه امکان‌پذیر و نه قابل قبول و شایسته جامعه اسلامی است. قرآن و احادیث، احراز مسئولیت‌های اجرایی و اجتماعی و هر نوع پیشرفت را مشروط به علم می‌داند[۲۱]
  • قرآن می‌فرماید: قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲۲] و نیز می‌فرماید: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ[۲۳]
  • سید مرتضی می‌نویسد: «دلیلی که بر اعلم بودن امام (ع) در احکام شریعت نسبت به دیگر مردم می‌توان مطرح کرد آن است که امام (ع) و رهبر و پیشوا در احکام شریعت و رئیس در شرع است، از این رو، عقل، رئیس دانستن مفضول را بر کسی که افضل از اوست در دانستن احکام شریعت قبیح می‌داند"[۲۴].
  • شیخ طوسی بر اثبات اعلم بودن امام (ع) می‌نویسد: "بر امام (ع) واجب است که به تمامی احکام شریعت عالم باشد؛ چرا که وی در جمیع امور شرع حاکم است. دلیل بر مطلب آن است که بر هیچ حکیمی از حکمای مملکت، شایسته نیست که امر وزارت و نظر در مملکتش را به کسی بسپارد که آگاهی به انجام آن امور مملکت نداشته باشد. هرگاه آن حکم چنین کند، مملکتش را ضایع کرده است و از طرف عقلا مستحق ذم است."[۲۵].
  • پس وقتی قرآن کریم، احکام ومقررات اسلامی را به طور کلی بیان کرده و پیامبر (ص) اسلام هم به جهت عمر کوتاه و شرایط ویژه نتوانسته، همه جزئیات را برای مردم بیان نمایند و وقتی همه مردم در کشف احکام و معارف دین مثل یکدیگرند و ترجیحی نسبت به هم ندارند و در کشف ناسخ و منسوخ، تأویل و تشبیه، عام و خاص، مجمل و مبین دین ناتوانند؛ پس حکمت الهی اقتضا می‌کند وجود و تعیین امامان (ع) عالم و اعلمی را که جلوگیری مردم از گمراهی و تأمین هدایت آنها را تضمین کنند. اگر امام (ع) اعلم از دیگران نباشد لازمه‌اش این است که برای فهمیدن پاره‌ای از مسائل به امام (ع) دیگر رجوع کند و اگر امام (ع) دیگر، اعلم نباشد؛ وجود امام (ع) اعلمی دیگر ضرورت پیدا می‌کند و مشکل دور و تسلسل یا تقدم مفضول بر فاضل لازم می‌آید. عقل بشر نیز در کشف قطعی دین ناتوان است؛ پس اگر امام (ع) اعلمی جهت کشف و بیان احکام و معارف قطعی دین نباشد؛ باید از طریق راه‌های ظنی که نزد شارع معتبر نیستند؛ به احکام و معارف اسلام دست یافت. این دسته از معارف و احکام نه تنها دینی نیستند؛ بلکه حجیت دینی نیز ندارند»[۲۶].
۷. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است:

«قلمرو علم امام؛ با نگاهی به دیدگاه‌های متکلمان امامیه در بحث علم امام، روشن می‌شود که عالمان امامی در اعلم بودن امام نسبت به یکدیگر عالمان دینی اتفاق نظر دارند؛ اما در محدوده علم امام بین متلکان امامی شرعی ندارد، بلکه علوم غیر شرعی را نیز دربر می‌گیرد؛ مثلاً امام در صورت مواجهه با ساحران و شعبده‎‌بازان، باید سحر آنان را خنثی کند و حیله‌های آنان را به مردم بنمایاند و از گمراهی مردم جلوگیری کند، پس علم امام نباید محدود به حدود شرعی باشد. عده دیگر تنها علم به احکام و شرایع را لازم می‌دانند. در مجموع دیدگاه‌های متکلمان امامیه را می‌توان در اقول زیر خلاصه کرد:

  1. امام باید به علم احکام و شرایع دین داشته باشد. همه متکلمان امامی بر این باورند که امام از آن جهت که متولی رهبری جامعه اسلامی و حافظ شرع است، باید به احکام و شرایع دین آگاه باشد، اما در اموری چون ضرورت علم به مطلق شرایع و احکام یا ضرورت علم به جزئیات امور، اختلاف نظر دارند[۲۷].
  2. امام باید علم به احکام، شرایع، سیاست و تدبیر جامعه داشته باشد. ابن‌شهرآشوب، خواجه نصیرالدین طوسی و ابن میثم بحرانی را می‌توان از معتقدان به این نظر به شمار آورد[۲۸].
  3. شیخ طوسی چنین تفکری دارد: امام باید به احکام و شرایع و هر علمی که در راستای امامت و رهبری به آن نیاز دارد، علم داشته باشد؛ مانند صناعات و غیره. در غیر این صورت اعتماد مردم به او نقض می‌شود[۲۹].
  4. امام باید علم به ما کان و یکون و ما هو کائن الی یوم القیامة داشته باشد. حسن بن علی طبرسی چنین دیدگاهی دارد. نظر وی ناشی از این قول است که امام، قائم مقام پیامبر (ص) است. لذا باید مقام انسان کامل را برای امام لحاظ کرد. در این قول علم غیب از لوازم ضروری امامت است[۳۰].
  5. عده‌ای معتقدند که امام علاوه بر موارد گفته شده، باید علم به غیب هم داشته باشد. هر چند معتقدند که علم به غیب آنها از لازم ضروریات امامت نیست. شیخ مفید، علامه کراجکی، سید مرتضی، ابن طاووس، علامه حلی و ... چنین نظری دارند. در این قول علم غیب از ضروریات امامت نیست، بلکه شرط کمال است. [۳۱]»[۳۲].
۸. حجت الاسلام و المسلمین مهدوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن مهدوی در بیاناتی با عنوان «امام جواد در کودکی عالم به علوم الهی بودند» در این‌باره گفته‌ است: «امام نهم دارای چند ویژگی بارز همچون اشراف به تمام احکام الهی و علم غیب بودند، چنان که شخصی از عبدالله بن موسی عموی امام جواد (ع) سؤالی پرسید و او پاسخ داد، اما امام جواد (ع) به وی فرمودند: تقوا پیشه کن و بترس از حکم اشتباه، عموی امام گفت: من از پدر شما این حکم را شنیدم، لکن امام جواد (ع) با علم غیب خود پاسخ دادند که پدرم پیرامون مسئله دیگری چنین حکم نمودند»[۳۳].
۹. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در مقاله «واکاوی نگاه فریقین به احادیث هزار درب دانش» در این‌باره گفته‌ است: «مجلسی پدر در بیان چگونگی اکتشاف و دست­یابی امام (ع) به دانش‌های افزون، با طرح این اصل که تشبیه در احکام برای کسانی که به واقع آگاهند جایز و قیاس امری باطل است. علت بطلان قیاس را پنهان بودن علت آن از نگاه قیاس کننده معرفی می‌نماید و بر این اساس نتیجه می‌گیرد؛ کسی که علت برای وی روشن است وی قیاس کننده نیست، بلکه دانا و آگاه از احکام الهی به وسیله قواعد و قوانین کلی است، و روایات الف باب را بر همین اساس تبیین می‌نماید و معتقد است روایات الف باب نشان دهنده آگاهی و روشن بودن احکام نزد پیشوایان شیعه دارد [۳۴]»[۳۵].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است: «دیدگاه شیخ مفید[۳۶]، سید مرتضی[۳۷] و شیخ طوسی[۳۸]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۳۹] بنابراین ائمه (ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است:ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۴۰] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۴۱].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین حجامی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین حجامی در مقاله خود با عنوان «علم امام وحی و خاتمیت» در این‌باره گفته‌ است:

«بی‌شک عمر کوتاه پیامبر (ص) و وسغت اشتغالات آن حضرت در مدت ۲۳ سال نبوت مجال نداد که پیامبر (ص) همه احکامی را بشریت تا قیامت بدان احتیاج پیدا می‌کند، بیان نماید و اصلاً چنین چیزی نیز ممکن نبوده است. برای به دست آوردن این احکام دو راه قابل تصور است:

نخست راهی که اهل‌سنت پیمودند و آن باز کردن باب اجتهاد بعد ار رحلت پیامبر (ص) است. این راه اگر چه مشکل دست‌یابی به احکام را ظاهراً حل می‌کند اما در واقع چنین نیست. زیرا با توجه به فقدان منابع روایی (...) عمده‌ترین دلایل اهل‌سنت برای به دست آوردن احکام الهی، قیاس و استحسان است و احکامی که از این راه به دست می‌آیند اگر صد درصد مطابق با واقع بوده و هیچ احتمال خطایی در آنها راه نداشته باشد اصل احتیاج به رسالت را نیز زیر سؤال خواهد بود. زیرا اگر برای انسان ممکن باشد که در به دست آوردن احکام به عقل خود تکیه کند، احتیاج به بعثت و رسالت بی‌معنا شده و هر مجتهدی خود رسولی از جانب خدا خواهد بود. و اگر بپذیریم که اجتهاد خطاپذیر بوده و مجتهد ممکن است به حکم واقعی خداوند دست نیابد در این صورت، حقانیت دین اسلام و حقانیت این ادعا که قادر است برای همیشه و همه بشریت، سعادت آفرین باشد، زیر سؤال خواهد رفت. زیرا با احکام غیرواقعی که نمی‌توان بشریت را بع سعادت رساند.

راه دوم راهی است که شیعه بدان اعتقاد دارد و آن وجود کسانی که از سوی پیامبر (ص) برای راهنمایی مردم نصب شده و سخنان آنان هم‌چون سخنان پیامبر (ص) حجت دارد. این افراد به همه احکام الهی آگاهی داشته و پاسخ هر سؤالی را می‌دانند و از آن‌جا که نیاز انسان‌ها به دانستن احکام همواره تا قیامت باقی است وجود چنین انسان‌هایی نیز تا قیامت ضروری است. این انسان‌ها نزد شیعه جانشین پیامبر (ص) محسوب شده و همه شئون آن حضرت جز رسالت برای آنها نیز ثابت است. مطلبی که در اینجا فعلاً مطرح می‌شود این است که منشأ علم امامان (ع) شیعه به احکام الهی و هر چیز دیگری که در ردیف احکام بوده و دانستن آن توفیقی می‌باشد چه چیز است. آیا آنها نیز هم‌چون پیامبر (ص) با فرشته‌های وحی در ارتباط هستند؟ در این صورت آیا چنان‌که آقای دکتر سروش نیز اشاره کردند، خاتمیت زیر سؤال نخواهد رفت؟ از این ناچار می‌بایست به این مسئله بپردازیم در درجه اول شیعه امامیه معتقد است که همه امامان(ع) تمام علم خود را از پیامبر (ص) به ارث برده‌ند به عنوان نمونه بسیاری از روایات را به نقل از کتاب جامعه امام علی (ع) که به انشاء رسول (ص) و املاء امام علی (ع) نگاشته شده است مستند می‌کنند. مرحوم علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان" پیرامون اینکه ائمه (ع) از سرچشمه علم پیامبر (ص) به وراثت سیراب گشته‌اند روایتی نقل می‌فرماید «راوی می‌گوید: "امام رضا (ع) به من فرمود: اگر به تو خبر دهم که در این روزها یکی از بستگان تو کشته خواهد شد آیا گفته مرا تصدیق می‌کنی؟ عرض کردم خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمی‌داند. در این جا امام رضا (ع) آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴۲]، را تلاوت نموده و بعد فرمودند: پس رسول خدا (ص) مورد رضا و پسند خداست و ما وارثان همین رسول هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می‌خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد تا روز قیامت را به ما آموخت". مرحوم علامه طباطبایی در ادامه می‌فرماید: "روایات در رابطه با این موضوع افزون از حد شمارش است و مفهوم آنها این است که پیامبر اکرم (ص) علم خود را به واسطه وحی از پروردگار گرفته و ائمه (ع) بالوراثه از رسول خدا (ص) گرفته‌اند". همچنین در مورد ارثی بودن علوم ائمه (ع) از پیامبر اکرم (ص) حدیثی زیبا از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: «اگر میان حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) بودم، حتماً به اطلاع آن دو می‌رساند که از آنان آگاه‌ترم و چیزهایی را به آن دو می‌گفتم که در دستشان نیست. زیرا به حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) تنها علم وقایع گذشته عطا شده و دانش اموری که تا روز قیامت اتفاق می‌افتد به آن دو داده نشده است در حالی که دانش وقایع گذشته و رخدادهایی که تا روز قیامت به وجود می‌آید، همگی به رسول خدا (ص) عطا شده است و ما نیز آنها را از رسول خدا (ص) قطعاً به ارث برده‌ایم. علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در این باره می‌گوید: "به اعتقاد امامیه، شریعت اسلامی حکم هیچ واقعه و موضوعی را فرو گذار نکرده است و هیچ عملی از اعمال مکلفین نیست مگر این که یکی از احکام پنجگانه تکلیفی بر آن منطبق می‌گردد، و هیچ معامله‌ای نیست مگر این که حکم وضعی آن صحت و بطلان در شرع بیان شده است، خداوند سبحان همه این احکام را از طریق وحی یا الهام به پیامبر اکرم (ص) آموخت، و آن حضرت، با توجه به وقایع و حوادثی که رخ می‌داد و نیازهایی که برای مسلمانان پیش می‌آمد، آن احکام را بیان می‌کرد. پس اگر بپذیریم که به لحاظ مقام ثبوت، همه احکام شریعت که می‌بایست تدریجاً بیان شود از سوی پیامبر اکرم (ص) بیان شده است. ولی به لحاظ مقام اثبات برخی از احکام شریعت که زمینه‌های بیان آنها حاصل نشد یا مورد ابتلا و نیاز آن روز مسلمانان نبود یا پاره‌ای مصاح بیان آنها را در آن زمان اقتضا می‌کرد. از سوی پیامبر اکرم (ص) بیان نشد. و از طرفی یکی از مسئولیت‌های پیامبر اکرم (ص) این بوده است که قرآن کریم را برای مسلمانان تبیین کنند وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۴۳]، و نیز تصریح فرموده که مسلمانان باید آن چه را که پیامبر اکرم برای آنان بیان می‌کند، پذیرا شوند. وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[۴۴]، و آشکارا همه گفته‌های پیامبر را وحیانی دانسته فرموده است: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ[۴۵]، و حکمت به قرینه این که عدل و در کنار کتاب قرار گرفته است، آموزه های خود رسول الله (ص) است. پس قرآن، بیان قرآن و بیان حکمت را به خود رسول واگذار نموده و خود رسول الله (ص) به روایت متواتر و متفق‌علیه نزد عامه و خاصه که عترت خویش را عدل قرآن کریم قرار داده و فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‏»[۴۶] و به حدیث متواتر نزد شیعه و سنی فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[۴۷] بیان و تبیین احکام را به اوصیای خویش سپرد تا هر یک از آنان در وقت و فرصت مناسب آن احکام را بیان کند. اگر علوم امامان شیعه را موروثی بدانیم که موضع رسمی شیعه درباره منشأ علم آنها نیز همین است، در این صورت امامت با خاتمیت در تضاد نبوده و نمی‌توان بر شیعه خرده گرفت که عقیده آنها درباره امامان در واقع نافی خاتمیت پیامبر (ص) است. البته در بخشی از روایت، علوم ائمه (ع) بر سه دسته تقسیم شده و یک دسته از این علوم که به علم حادث خوانده می‌شود ظاهراً با خاتمیت در تضاد است. کلینی در کافی از قول امام کاظم (ع) آورده است که علم ما به سه دسته تقسیم می‌شود. یک قسم علومی هستند که از سوی گذشتگان برای ما تفسیر شده است و قسم دیگر علومی هستند که در کتاب‌هایی که نزد ماست ثبت شده است و قسم سوم علومی هستند که به قلب ما خطور کرده و در گوش ما خوانده می‌شود و این قسم بهترین نوع دانش ماست و پیامبری بعد از پیامبر ما نیست. و در حدیث دیگری از قول امام صادق (ع) آورده است: علم ما غابر و مزبور و وارد شدن در قلب و تأثیر در گوش است. غابر علمی است از گذشته به ما رسیده و مزبور علمی است که بر ما وارد می‌شود و علمی که در قلب وارد می‌شود الهام است و علمی که در گوش ما خوانده می‌شود امر ملک است. همچنین احادیث دیگری نیز دلالت دارد که علوم ائمه (ع) در شب‌های جمعه افزایش می‌یابد. و باز احادیث دیگری دلالت دارند که اگر علوم امامان افزایش نیابد آنها تمام خواهند شد یعنی به جایی می‌رسند که ممکن است جواب سؤالی را ندانند. از این دسته احادیث استفاده می‌شود که همه علوم امامان شیعه ارثی نبوده و شاید بخش اعظم آن، از راهی به دست می‌آید که التزام به صحت آن ظاهراً با خاتمیت در تضاد است ولی در واقع هیچ تضادی با خاتمیت ندارد. زیرا خاتمیت به معنای قطع مطلق ارتباط انسان و آسمان نمی‌باشد بلکه ختم نبوت است[۴۸].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در این‌باره گفته‌ است:

«از مسلمات مکتب تشیع این است که امام به امور دینی اشراف دارد و احکام شرعی الهی را می‌داند و به امور حکومت داری نیز آگاه است به نظر شیعیان امام باید چنین علومی را دارا باشد و اگر کسی فاقد چنین علومی باشد لیاقت امامت را نخواهد داشت. (...) به هر حال در اینجا به ذکر سه روایت اکتفا می‌شود:

  • روایت اول: در حدیثی از عبدالله بن سلیمان از امام صادق (ع) نقل می‌کند که حضرت می‌فرماید خداوند همواره در روی زمین حجتی دارد که حلال و حرام را به مردم تعلیم می‌دهد و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند. مسلَم است که تعلیم فرع بر علم است البته این تعریف بر این اساس است که ما یعرف را از باب تعریف می‌خوانیم ولی اگر ثلاثی مجرد در نظر بگیریم معنی این می‌شود که به حلال و حرام آگاهی دارد.
  • روایت دوم: روایتی است از امام رضا (ع) که در آن حضرت به تعریف مقام و جایگاه امامت پرداخته در این روایت که طولانی نیز هست امام ویژگی‌های زیادی برای کسی که عهده دار مقام امامت است بر شمرده‌اند در ضمن این روایت ایشان می‌فرمایند:«الإمام مضطلع بالإمامه و عالم بالسیاسة»
  • روایت سوم: حضرت علی می‌فرماید: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه» این کلام گهربار به خوبی شرطیت علم برای امامت را نشان می‌دهد. و از مهمترین روایات کلامی در باب امامت محسوب می‌شود. با مراجعه به کتب کلامی شیعه می‌بینیم که بعد از تعریف امامت به بیان شرایط آن می‌پردازند بعد از شرط عصمت دومین شرطی که معمولا بیان می‌کنند این است که امام باید اعلم اهل زمان خود باشد»[۴۹].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین جزایری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود جزائری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در این‌باره گفته‌ است: «ممکن است بگوئیم: اگر اهل بیت (ع) از ظاهر قرآن و سنت نبوی استفاده کنند، علم به شهادت خوانده می‌شود مانند استخراج حکم مسح سر از حرف باء در آیه وضو[۵۰]، و اگر به باطن آن دو استناد نمایند، علم غیب است مانند بیان حکم جهت شستن دست‌ها در وضو از پایین به بالا، که امام صادق (ع) از تأویل تعبیر إِلَی الْمَرَافِقِ[۵۱] استفاده نمودند که "من المرافق" است.[۵۲] اما با دقت بیشتر درمی‌یابیم که اولا بدلایلی چون ایجاد محدودیت‌های شدید بر ناقلان معروف حدیث، سوزاندن احادیث نبوی و ممنوعیت نقل آنها بمدت بیش از صد سال پس از پیامبر (ص) توسط حکومت‌های وقت،[۵۳] تلاش خلفای غاصب و برخی صحابه بر تغییر احکام اجتهاد در برابر نص و بدعت.[۵۴] جعل گسترده احادیث در زمان عثمان و بنی امیه و نسبت‌دادن آنها به رسول الله (ص)،[۵۵] مدرک قرار دادن سیره شیخین در کنار قرآن و سنت پیامبر (ص)،[۵۶] دور کردن مردم از در خانه‌ اهل بیت (ع) و فشارهای شدید سیاسی و اجتماعی بر ائمه (ع) و شیعیان، به تدریج معارف اسلام از جمله فقه، در سطح جامعه دست‌خوش تحریف یا مهجوریت قرار گرفت و از این رو علم به احکام اسلام ناب که مستفاد از ظاهر قرآن و سنت نیز بود منحصر در اهل بیت (ع) و از علوم غیبی گردید. و به همین دلیل اگر روایات معصومان (ع) نبود علمای شیعه نیز مانند اهل سنت حتی در احکام ظاهری دین نمی‌توانستند فقه اسلام را درست بشناسند؛ علاوه بر آنکه با وجود این روایات و حجیت شرعی فتوای اندیشمندان امامیه بر اساس آنها، این فتاوا در موارد فراوانی بدلیل استناد به امارات ظنی و اصول عملیه مطابقتش با حکم واقعی نزد خدا و ائمه (ع) یقینی نیست و از این رو بزرگان گاه پس از بیان حکم شرعی، تصریح می‌نمایند که "و الله العالم".[۵۷] منابع علم ائمه (ع) به مسائل فقهی فراتر از کتاب و سنت عمومی پیامبر (ص) بود؛ مثلا الجامعه یا صحیفه علی بن ابی‌طالب که به املای پیامبر (ص) و خط امام علی (ع) بوده و کل حلال و حرام و احکام مورد نیاز مردم در آن ضبط گردیده است،[۵۸] هر چند محسوس با چشم است و احکام شرعی در ظاهر آن موجود است، اما از آنجا که از عموم مردم مخفی است، نوعی غیب بحساب می‌آید. و در طول تاریخ نیز گاه ائمه (ع) از این صحیفه جهت اثبات حکم شرعی برای دیگران استفاده می‌نمودند. نمونه آن نحوه محاسبه ارث است که تا زمان امام باقر (ع) حتی کسانی مانند زراره همانند اهل سنت ارث را اشتباه محاسبه می‌نمودند و امام صادق (ع) صحیفة الفرائض‏ که بخشی از صحیفه علی (ع) است را به زراره نشان دادند و او دید که بر خلاف تمام احکامی است که بین مردم رایج می‌باشد.[۵۹] همچنین امام باقر (ع) مقداری از این صحیفه را برای محمد بن مسلم قرائت نمودند تا نحوه‌ی تقسیم صحیح ارث را بیاموزد[۶۰]»[۶۱].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین حمادی؛
حجت الاسلام و المسلمین عبدالرضا حمادی در مقاله «گستره علم امام از منظر کلینی و صفار» در این‌باره گفته است:

«علم به احکام شریعت از اساسی‌ترین مباحث گستره دانش امام است که نزاع‌های زیادی میان مسلمانان به وجود آورده است. احکام شرع حقایقی هستند که وجودی متفاوت از خواست شارع ندارند و تا زمانی که شارع خواستار آنهاست، از حقیقت بهره‌مندند. این امور شامل احکام وضعی و تکلیفی شریعت می‌شوند. از جمله دیدگاههای شیعه در امر امامت، ضروری بودن چنین دانشی برای امام است؛ امام به عنوان حجت الهی و واسطه بین خالق و خلق، لازم است فرامین پروردگار را بداند و آن را به بندگان ابلاغ کند و تفاصیل احکام را برای ایشان بیان نماید.

در کتاب کافی سه باب به این بحث اختصاص یافته است که در مجموع چهارده حدیث را شامل می‌شود.[۶۲]

  • باب اول با موضوع "وجوب رجوع به ائمه (ع) پس از اتمام مناسک حج و پرسش از مسائل دین" شامل سه حدیث است که هیچ کدام در بصائر نیامده است. با توجه به اینکه این روایات از مشایخ قم اخذ شده‌اند و موضوع آنها وظیفه مردم پس از مناسک حج است، این احتمال وجود دارد که صفار این روایات را در کتاب حج خویش آورده باشد؛ لذا در بصائر نقل نکرده است. کلینی در این باب ثبوت چنین دانشی برای ائمه (ع) را قطعی دانسته و به همین دلیل، به مرحله بعد از آن، یعنی وظیفه مردم در رجوع به ائمه (ع) پرداخته است. در روایت اول این باب می‌خوانیم که امام باقر (ع) به مردمی‌ که در اطراف کعبه طواف می‌کردند نظر کردند و فرمودند: این چنین در جاهلیت طواف می‌کردند؛ هر آیینه مردم مأمورند که طواف کنند سپس نزد ما بیایند و ولایت و دوستی خود را به ما اعلام دارند و یاری خویش را بر ما عرضه کنند. سپس امام این آیه را تلاوت فرمودند: رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ [۶۳]. در این روایت، طواف به عنوان یک امر عبادی مشترک میان زمان جاهلیت و اسلام مورد اشاره قرار گرفته است ـ و طبق فرموده امام ـ طواف بعد از اسلام، اگر بدون مراجعه به ما باشد، مانند طواف دوره جاهلیت است.
  • در باب دوم نیز مانند باب اول، دانش امام به شرع، امری روشن قلمداد شده و به مراجعه جنّیان در این مسائل به ائمه (ع) پرداخته شده است. این دو باب، دانش ائمه (ع) به حلال و حرام را ثابت و بر لزوم پیروی از آنها در احکام و ولایت‌پذیری ایشان تأکید می‌کنند.
  • سومین باب در کافی، به صورت عام بر دانش شریعت دلالت دارد؛ زیرا ائمه (ع) را هدایت گر به سوی معارف نبوی معرفی می‌کند و احکام شرعی را نیز در دایره همان معارف قرار می‌دهد. صفار نیز با اشاره به اینکه اولاً ائمه (ع) در همه حال از دانش حلال و حرام بهره‌مندند؛ ثانیاً اگر پرسشی را بی پاسخ گذارند به علت جهل نیست و ثالثاً آنها در این دانش اجتهاد نمی‌کنند، بلکه میراث رسول خدا (ص) را باز می‌گویند، این دانش را به صورت کامل برای ائمه (ع) به اثبات رسانده است. وی در چهار باب به این موضوع می‌پردازد: "علم به کتاب و سنت"[۶۴]. "علم به احکام امور پیچیده (معضلات)"[۶۵].«جایگاه هدایت‌گری ائمه (ع)»[۶۶]. و "علم به حلال و حرام"[۶۷].

البته دو باب دیگر نیز در بصائر، چنین دانشی را برای ائمه (ع) ثابت می‌کنند. عنوان‌های این دو باب عبارتند از: «امر به جویا شدن دانش از ائمه (ع)»[۶۸]. و "ائمه (ع)؛ علمای آل محمد"[۶۹]. اگرچه عنوانهای این دو باب اعم از احکام شرعی هستند، اما با قرینه‌های موجود در روایات ذکر شده، می‌توان گفت که این دو باب هم به صورت خاص بر دانش ائمه (ع) به حقایق شرعی دلالت دارند. بنابراین، یازده باب در بصائر، به دانش اهل بیت (ع) دلالت دارند.

میان ابواب کافی و بصائر، دو باب از عنوان مشابه برخوردارند؛ عنوان مشترک اول به مراجعه جنیان به ائمه (ع) در شناخت معارف دین مربوط می‌شود[۷۰]. تعداد روایات مشترک دو کتاب در این باب سه مورد است[۷۱]. همچنین یک حدیث در این باب بصائر ذکر شده که در کافی در بابی دیگر درج گردیده است[۷۲]. غالب این روایات، حکایت اصحاب از ملاقات افرادی در محضر ائمه (ع) با ظاهری عجیب است که بعد از رفتن آنها امام می‌فرماید: این عده، برادران شما از جنیان اند که برای دریافت معالم دینی نزد ما می‌آیند. تعداد روایات اختصاصی بصائر ده مورد است و مطلبی متفاوت از سایر روایات ارائه نمی‌کند. نکته قابل توجه در این روایات، پرداختن به جزئیات امور است؛ مانند: رنگ لباس، قد، قیافه، سن و خاندان جنیان.

عنوان مشترک دوم موضوع هدایت گری ائمه (ع) است[۷۳]. در این باب، کافی چهار حدیث و بصائر نُه حدیث آورده اند و چهار حدیث در هر دو به طور مشترک آمده‌اند[۷۴]. پنج حدیث دیگر نیز از روایات اختصاصی بصائر است و کافی حدیث اختصاصی در این باره ندارد.

در مجموع، کلینی با ارائه سه باب "حاوی چهارده روایت" و صفار با ارائه یازده باب "حاوی هشتاد حدیث" چنین دانشی را برای ائمه (ع) ثابت می‌کنند. مجموع روایات اختصاصی کافی در این بحث، هفت مورد و مجموع روایات اختصاصی بصائر ۶۲ مورد است. همچنین ده روایت میان دو کتاب به چشم می‌خورند که تحت عنوان باب مشترک نیستند. بنابراین، بین کلینی و صفار در ثبوت کامل دانش شریعت برای ائمه (ع) اختلافی وجود ندارد»[۷۵].
۱۵. آقای دکتر طاهری (استاد مجتمع آموزش عالى شهید محلاتی)؛
آقای دکتر اسحاق طاهری در کتاب «درس‌هایی پیرامون نبوت و امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«از نظر شیعه امام باید از تمام حقایق و احکام دین و هرآن چه برای هدایت امت و اداره امور دنیوی و اخروی آنان لازم است و نیز از آنچه برای آنها زیان آور است آگاه باشد. به بیان دیگر مفهومی که شیعه از امامت اراده کرده است مرتبه اعلای علم را نیز در بر دارد چرا که امام بدون چنین مرتبه‌ای از علم صلاحیت جانشینی پیامبر و هدایت مردم را نخواهد داشت.

وقتی پیامبر اهل بیت را ردیف قرآن ذکر می‌کند و این دو را انفکاک ناپذیر می‌داند در واقع نه تنها صلاحیت آنان را برای تفسیر و تبین قرآن تأکید می‌کند بلکه این شأن را تنها منحصر به آنان دانسته است و این امر حاکی از مرتبه والا و بی‌نظیر آنان در علم است.

از هشام بن حکم نقل شده است که: در یک مجلس پانصد مسئله از ابی عبد الله (ع) پرسیدم و در همه آن مسائل به پاسخ رسیدم و از کمال حیرتی که به من دست داد گفتم: فدایت شوم بر امام علم به کتاب و سنت و شرایع واجب است، لکن علم به امثال این علوم چه لازم است؟ فرمود تو می‌پنداری که خدای تعالی شخصی را حجت گرداند بر خلق در حالی که آنچه خلق محتاج آن است نزد او نباشد از آن جمله است علم به جمیع علوم انبیا و علم به جمیع کتب منزله از آسمان، و به جمیع آنچه از احکام و غیر آن در قرآن آمده است و از تفسیر و تأویل است و وارد شده که هیچکس از امت عالم به جمیع قرآن نباشد مگر ائمه.[۷۶]»»[۷۷]
۱۶. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله خود با عنوان «ویژگی‌های اساسی امامان در اندیشه ابن قبه» در این‌باره گفته‌ است: «ابن قبه بر این باور است کسی که علم به دین دارد، نسبت به کسی که عالم نیست، برای امامت شایسته‌تر است. با توجه به آنچه بیان شد، روشن گردید که منظور ابن قبه از عالم به دین، کسی است که علمش از جانب خدای تعالی باشد نه کسی که به شیوه رایج علومی کسب کرده است. ابن قبه در نفی امامت حسن بن حسن (حسن مثنی)، علم او را به جزئیات احکام حلال و حرام نفی کرده، این علم را شرط امامت معرفی می‌کند؛ به علاوه زیدیه را به تفکر در آیه: أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۷۸] فرا می‌خواند. ابن قبه در پاسخ به نفی علم غیب از سوی ابو زید علوی، علم به جزئیات احکام را غیر کسبی معرفی کرده، دستیابی به این علم را از راه‌های عادی، مثل قیاس و اجتهاد نفی می‌کند. به نظر وی اطاعت از کسی واجب است که علمش از راه‌های عادی به‌دست نیامده باشدو علمی فراتر از علوم بشری داشته باشد؛ از این رو ابن قبه، علم به تأویل قرآن را منحصر در امام دانسته، تصریح می‌کند: در فهم کلام خدا و تأویل کتاب و تفصیل احکام، نمی‌توان به رأی و اجتهاد و قیاس علوم عادی بشری تکیه کرد، بلکه برای پذیرش سخن امام درتأویل قرآن و بیان احکام، لازم است علم او خطاناپذیر و مستند به خدای تعالی باشد. از دیدگاه وی، تبعیت و تعبد، فقط نسبت به قول امامان معصوم (ع) پذیرفتنی است؛ زیرا علم ایشان از راه‌های عادی مثل اجتهاد و قیاس به دست نیامده است، بلکه ایشان احکام الهی را از رسول خدا (ص) دریافت کرده، وارث علم آن حضرت هستند؛ همچنین امامان معصوم (ع) حامل علوم قرآن هستند و مراد از کلام خدا را برای مردم روشن می‌سازد و حکم اللّه واقعی را برای ایشان بیان و احکام خدا را از احکام شیطان جدا می‌کنند. ابن قبه این باور را بارها و به صورت گوناگون تبیین کرده است؛ از جمله در پاسخ به زیدیه که جهاد و قیام را یکی از شرایط امامت می‌دانند ضمن تصریح به برتری عالم نسبت به مجاهد، علم به حکم اللّه واقعی را در مورد جهاد و وجوب قتال، از غیر امام نفی می‌کند و فقط امام را به سبب دارا بودن علم بی خطا و آگاهی از حکم اللّه واقعی، سزاوار تبعیت می‌داند. وی معتقد است کسی شایستگی تبعیت دارد و همراهی با او برای جهاد لازم است که چنین ویژگی‌ای داشته باشد: باید مردی از عترت باشد که تشبیه و جبر را از خدا نفی می‌کند و در احکام غیر عقلی سمعی اجتهاد و قیاس نمی‌کند، بلکه در علم به این امور مستقل است و این علم او را کفایت می‌کند امام باید چنین خصوصیاتی داشته باشد تا با او برای جهاد خروج کنیم. پس روشن شد که به باور ابن قبه، امام باید داناترین مردم باشد؛ در علم به کسی نیاز نداشته باشد، بلکه علم او سرچشمه الهی داشته باشد؛ زیرا علومی که از راه‌های عادی بشری مثل قیاس و اجتهاد و... به‌دست آیند، غیر قابل اعتماد بوده و حجیت ندارد؛ و تنها علم الهی است که بی‌خطاست و امام را از به‌دست آوردن علم به شیوه بشری کفایت می‌کند»[۷۹].
۱۷. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«علم امام به احکام و معارف دینی از اموری است که تردیدی در آن میان شیعیان وجود ندارد. حتی در شواهدی که پیشتر در مورد تلقی اصحاب ائمه نسبت به علم امام، مطرح شد قطعاً علم به مسائل شرعی و اعتقادات دینی مدنظر بوده است؛ زیرا کسی که وصی پیامبر و وارث علم اوست به طور حتم از عقاید و احکام اسلامی همانند پیامبر آگاهی دارد و موظف است که این احکام و معارف را بدون کم و کاست به آیندگان برساند.

عبدالله بن صامت می‌گوید: ابوذر را دیدم در حالی که حلقه در کعبه را گرفته بود و رو به سوی مردم می‌گفت: "ای امتی که پس از پیامبر خود حیران و سرگردان شدید، اگر مقدم می‌داشتید آنچه را خدا مقدم داشته و مؤخر می‌کردید آنچه را خدا مؤخر کرده و امر ولایت را در جایی قرار می‌دادید که خدا قرار داده است، هرگز ولی خدا مغلوب نمی‌شد و هیچ واجبی از واجبات الهی پایمال نمی‌شد و هیچ اختلافی در حکمی از احکام الهی نمی‌افتاد. آگاه باشید علم همه اینها نزد اهل بیت (ع) پیامبر است".[۸۰] در این کلام ابوذر یک استدلال پنهان وجود دارد و آن این است که یکی از فلسفه‌های امامت حفظ دین و شریعت است و حفظ دین نیز در گرو علم به احکام و معارف دینی است، چون بدون علم، در احکام الهی اختلاف به وجود می‌آید در نتیجه احکام اسلامی از بین می‌روند و این برخلاف فلسفه امامت است.

محمد بن عبدالله حمیری از یاران خاص امام علی (ع)، در مجلس معاویه در بیان فضایل امیرمؤمنان (ع) شعری سروده است که یک بیت آن، به آگاهی امام از احکام اسلامی اشاره دارد: «امام هدی اتاه الله علما به عرف الحلال من الحرام».[۸۱] در اینجا به علم آن حضرت به حلال و حرام الهی اشاره شده است، نکته جالب در این شعر این است که شاعر، علم امام را، علم لدنی می‌داند و معتقد است آگاهی امام از حلال و حرام الهی به واسطه علمی است که خداوند متعال به او عنایت کرده است، از این جهت می‌تواند پاسخی باشد به کسانی که می‌‌گویند اعتقاد به علم لدنی و فوق‌العاده امام، در میان شیعیان نخستین مطرح نبوده است و در دوره‌های بعدی در میان شیعیان پدید آمده است.[۸۲] (...) آگاهی امام به تمامی احکام و قرآن، از باورهای قطعی مکتب تشیع امامی و مورد قبول همه متکلمان آن است. هر چند شیخ مفید گفته است: گروهی از اهل قم را ملاقات کرده است که امامان را از جایگاه‌شان پایین آورده و معتقد بوده‌اند آنان بسیاری از احکام دینی را نمی‌دانند و در صورت نیاز به قلب آنان الهام می‌شود. بی‌شک مطلبی که شیخ مفید به گروهی از قمی‌ها نسبت داده است، عقیده بزرگان مکتب قم از جمله شیخ صدوق نیست، زیرا پیشتر گفته شد که شیخ صدوق بر این باور است که علم امام در همه احوال حتی پیش از امامت کامل است و هیچ نقص و جهلی در او راه ندارد. و نیز معتقد است که علم امام، لدنی و الهی است. از این‌رو، به تمام قرآن آگاهی دارد. وی در جایی دیگر می‌‌گوید: «خدای متعال که امر فروع دین را به مردم وانگذاشته است، چگونه می‌تواند امر مهم امامت را که جامع همه احکام و حقایق است، به دست آنها بسپارد.[۸۳]

استدلال: شیخ صدوق بر لزوم علم امام به جمیع احکام و قرآن، استدلالی را از ابن قبه رازی نقل کرده است. وی می‌گوید: «گواه آگاهی امام از همه احکام و قرآن، حدیث ثقلین است، در این حدیث دو نکته وجود دارد: یکی این که قرآن و اهل بیت جداناپذیرند و دیگراین که تمسک به اهل بیت واجب است. ابن قبه می‌‌افزاید: لازمه عقلی جداناپذیری اهل بیت از قرآن این است که همواره در میان اهل بیت پیامبر (ص)، کسی هست که همه قرآن را می‌داند و از ناسخ و منسوخ، عام و خاص، واجب و مستحب و محکم و متشابه آن آگاه است. چنان‌که مقتضای لزوم تمسک به اهل بیت، وجود کسی در میان ایشان است که جامع علوم دین باشد تا بتوان درتمام اموردینی به او رجوع کرد و هنگام اختلاف در تأویل کتاب و سنت او را مرجع نهایی قرارداد[۸۴]»[۸۵].
۱۸. آقای فخلعی؛
آقای محمد تقی فخلعی در کتاب «مجموعه گفتمان‌های مذاهب اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «براساس عقیده قطعی شیعه، امامان معصوم (ع) در قله دانش و حکمت و معرفت قرار داشته و هیچیک از آحاد امت را یارای درک مقام برتر علمی آنان نیست. به گفته امام علی (ع) «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر»[۸۶] از آنجا که در گفتمان امامت امام (ع) وظیفه و مسؤولیت خطیر حفاظت از کیان دین و شریعت و تبیین احکام الهی و هدایت و اصلاح امر مردم را بر عهده دارد این اقتضا می‌کند که آگاهی او از دین کامل و بی‌نقص بوده و در هیچ مسأله‌ای نیازمند به هدایت و تعلیم دیگران نباشد. در غیر این صورت نقش هدایتگری مطلق امام (ع) محل تردید قرار خواهد گرفت. به این جهت در ذیل برخی روایات حدیث ثقلین از اعلمیت عترت سخن به میان آمده و گفته شده:«فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم»[۸۷] در روایات بسیاری از ائمه اهل البیت (ع) آن بزرگواران، مخزن علم و محل اسرار الهی، راسخان در قرآن، معادن و سرچشمه‌های دانش و حکمت‌، زنده کننده علم و می‌راننده جهل و وارثان انبیاء و مانند آن لقب گرفته‌اند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ»[۸۸]، «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّه‏»[۸۹]؛ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ عَلَى وَحْيِهِ وَ خُزَّانَهُ فِي أَرْضِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِه‏»[۹۰]؛ کجایند کسانی که پنداشتند آنان راسخان در علم قرآنند؟ به دروغ و ستمی که بر ما می‌رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را در حوزه عنایت خود درآورده و آنان را بیرون رانده راه هدایت را با راهنمایی ما می‌پویند و روشنی دلهای کور را از ما می‌جویند.[۹۱]؛ «نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَه‏»[۹۲]؛ ما درخت نبوت و فرودگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن‌های دانش و سرچشمه‌های حکمت‌ایم.[۹۳]؛ خاندان پیامبر، دانش را زنده کننده‌اند و نادانی را میراننده، بردباریشان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودنشان از حکمت بیان، نه با حق ستیزند و نه در آن خلاف ورزند ستون‌های دینند و پناهگاه‌ها که مردمان را نگاه می‌دارند[۹۴][۹۵].
۱۹. پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه؛
پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «علم به احکام شریعت: از اساسی‌ترین مباحث گستره و دانش امام (ع)، علم به احکام شریعت است که نزاع‌های زیادی میان مسلمانان به وجود آورده است. احکام شرع حقایقی هستند که وجودی متفاوت از خواست شارع ندارند و تا زمانی که شارع خواستار آنهاست، از حقیقت بهره‌مندند. این امور شامل احکام وضعی و تکلیفی شریعت می‌شوند. از جمله دیدگاه‌های شیعه در امر امامت، ضروری بودن چنین دانشی برای امام (ع) است، امام (ع) به عنوان حجت الهی و واسطه بین خالق و خلق، لازم است فرامین پروردگار را بداند و آن را به بندگان ابلاغ کند و تفاصیل احکام را برای ایشان بیان نماید. در کتاب کافی، سه باب به این بحث اختصاص یافته است»[۹۶]
۲۰. پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت؛
پژوهشگران رهروان ولایت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «بیشتر اختلاف و نظرات در این زمینه بوده است بزرگانی چون مرحوم سید مرتضی [۹۷] و شیخ طوسی[۹۸] و شیخ مفید[۹۹] این علم را محدود می‌دانند و - به طور کلی - بر این باورند که: علم آنان - همچون علم بشر - محدود به ظواهر است و در محدوده احکام دینی و اموری که حکومت و ریاست امام اقتضای آن را دارد، می‌باشد و الزامی است، اما علم وی به بواطن و اسرار دیگران از طریق تعلیم خداوندی است و آن هم در برخی از موارد به او و بر طبق حکمت داده می‌شود و در بعضی از موارد هم طبق حکمت خویش پاره ای از آن علوم را از وی منع می‌کند، ایشان می‌فرمایند: آگاهی این بزرگواران به نهان آدمیان لازمه عقلی برای آنان نیست و نمی‌توان گفت عقل و خرد این را واجب می‌داند هرچند که این مطلب داشتن علم غیب کرامت و لطفی است که خداوند در حق آنان روا داشته است. پس امام بایستی از خطا و اشتباه در اجرای احکام شرعی مبرّا و منزه باشد این نکته ایجاب می‌کند که امام نسبت به احکام دینی وقوف داشته باشد؛ نه اینکه نهان و باطن آدمیان را بداند. مرحوم ابوالفتح محمد بن علی کراجکی می‌فرماید: امامان در کمال دانش و عصمت هستند و خداوند تمام آنها را به ایشان تعلیم داده و به تمام اسرار آگاهند، اما نه به صورت مستمر و پیوسته، بلکه در مقاطعی ممکن است امری طبق مصلحت از ایشان پنهان بماند[۱۰۰]»[۱۰۱].
۲۱. پژوهشگران وبگاه اسماعیلیه نیوز.
پژوهشگران وبگاه اسماعیلیه نیوز، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «اسماعیلیه بر این باورند که امام باید به تمام امور دینی واحکام ومعارف شرعی علم وآگاهی کامل داشته باشد؛ تا بتواند هدایت‌گر امت به سوی خیر و سعادت باشد. زیرا علم امام یک علم حضوری است که به عنایت و موهبت الهی به او عطا شده است از این رو امام (ع) نیاز به معلّم ندارد و دیگران نمی‌توانند آن را کسب کنند. ناصر خسرو می‌گوید: "بر خداوند واجب است علومی را که عقل‌های بشری به آن نیازمند است به شخصی امام عطا کند و این علم اعطایی لدنی است؛ نه اکتسابی؛ زیرا اگر اکتسابی بود فضیلتی برای امام نبود و هر کس می‌توانست به آن دست یابد"[۱۰۲]. احمد بن ابراهیم نیشابوری حضوری و لدنی بودن علم امام را بر اساس بطلان تسلسل این گونه بیان می‌کند: چون مردم محتاج آموختن از یکدیگرند باید مراحل تعلیم و تعلّم به کسی برسد که او از کسی نیاموخته باشد و دانش را به وسیله تأیید الهی پذیرفته باشد نه به وسیله تعلیم شخص دیگر...و چنین کسی که لایق دریافت علم از خداست پیامبر اسلام (ص) و امامان روزگار هستند[۱۰۳]»[۱۰۴].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. آیا علم به شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  2. آیا علم به سنت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  3. آیا علم به باطن قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  4. آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  5. آیا علم به کتب و صحف پیامبران علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  6. آیا علم به حاجات و نیازهای مردم علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  7. آیا علم به عجایب یا راه‌های آسمان و زمین علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  8. آیا علم به عجایب خشکی و دریا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  9. آیا علم به ملکوت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  10. آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  11. آیا علم به ضمائر و خطورات قلبی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  12. آیا علم به اعمال و احوال خلق علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  13. آیا علم به بلایا و منایا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  14. آیا علم به گذشته و حال و آینده علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  15. آیا علم به ایمان یا عدم ایمان افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  16. آیا علم به زمان و کیفیت مرگ افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  17. آیا علم به زمان قیامت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  18. آیا علم به زمان ظهور در آخر الزمان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
  19. آیا علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص ۱۴۳ - ۱۴۷.
  2. وبگاه بهترین سخن‌ها
  3. بررسی‌ مسائل کلی‌ امامت، ص ۲۲۵و۲۲۶.
  4. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید؛ سوره نحم، آیه ۳.
  5. بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء
  6. و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی؛ سوره نحل، آیه۴۴.
  7. در اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، در بابی با عنوان "أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَبْقَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا رَجُلَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ"، چهار روایت با این مضمون آمده است؛ برای مثال در حدیث نخست از امام صادق (ع) نقل شده است: "لَوْ لَمْ‏ یَبْقَ‏ فِی الأَرْضِ إِلاَّ اثْنَانِ لَکَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّة" بنابراین نیازی به آمدن پیامبر جدید نیست
  8. کتاب راه و راهنماشناسی، ص ۵۷۷.
  9. شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج ۶، ص ۶۹ – ۷۱
  10. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، تحقیق فارس حسون کریم، ص ۲۷۰؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۴، ص ۱۹۰٫
  11. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ۲۵۲٫ البته چنان که اشاره شد، مرحوم شیخ طوسی در جلد ۴، صفحه‌ی ۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌دهد و خود تصریح می‌کند که در این مسئله نظر و اشکال دارد: و هذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی (ع) فی هذه المسأله ولِیَ فی هذه المسأله نظر.
  12. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، بر این باورند که نه تنها دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم تفصیلی امام (ع) به غیب، مستلزم محذور عقلی است؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۳، ص ۱۳۱؛ ابن‌شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱، ص ۲۱۱.
  13. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  14. کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱.
  15. "بداء" بر وزن سَماء، اسم مصدر از "بدو"
  16. مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص ۶۹٫ برای آگاهی بیشتر در این باره، ر. ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۲ – ۱۳۴؛ مهدی نصیری، "بررسی مسئله‌ی بداء در آرای کلامی شیعه"، فصلنامه‌ی شیعه‌شناسی، سال چهارم، ش ۱۴، ص ۱۳۹ – ۱۶۲.
  17. ر. ک: کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۲۰۱، باب (ع) "انّ الائمه اذا شاؤوا ان یعلموا علموا". البته علم تفصیلی ائمه (ع) در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.
  18. در صفحات آینده، در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
  19. الاقتصاد، ص ۱۹۳.
  20. قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۷۹.
  21. از باب نمونه پیامبر (ص) می‌فرماید: کسی که کارگزاری را بر مسلمانان بگمارد در حالی‌که می‌داند در میان آنان کسی هست که از برگزیده وی شایسته‌تر و عالم‌تر به کتاب خدا و سنت رسول است؛ او به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است؛ کنزالعمال، ج۶، ص۲۵.
  22. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟»؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
  23. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند»؛ سوره زمر، آیه۹.
  24. الذخیرة فی علم الکلام ، ص۴۳۲ و ۴۳۳.
  25. الاقتصاد الهادی الی الطریق الرشاد، ص ۱۹۲ و تلخیص الشافی، ج۲، ص ۲۴۵-۲۴۶ و تمهید الاصول، ص۸۱۱.
  26. کلام نوین اسلامی ج۲ ص ۳۷۴-۳۷۷.
  27. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ المسلک فی اصول الدین، ص۱۹۸؛المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰.
  28. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۹؛ تلخیص المحصل، ۴۳۰.
  29. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ الدررالنجفیة، ص۸۶.
  30. مجمع البیان، ذیل آیه ۱۷۹ آل عمران و ۵۹ انعام؛ الدرر النجفیة، ص۸۴؛ اوائل المقالات، ص۲۱؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۳۷-۲۴۱.
  31. الشافی، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ الدرر النجفیة، ص۸۶؛ اوائل المقالات، ص۲۱؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۳۷-۲۴۱.
  32. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۵ - ۶۶
  33. وبگاه خبرگزاری حوزه
  34. مجلسی اول، بی تا، ج۳، ص۸۳ ‑ ۸۴
  35. [[واکاوی_نگاه_فریقین_به_احادیث_هزار_درب_دانش_(مقاله)|واکاوی نگاه فریقین به احادیث هزار درب دانش (مقاله)]
  36. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  37. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  38. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد: «وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  39. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‏اند که حتی می‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم امام (ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  40. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  41. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  42. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  43. و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی؛ سوره نحل، آیه ۴۴.
  44. و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید؛ سوره حشر، آیه ۷.
  45. اوست که در میان نانویسندگان عرب، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب قرآن می‌آموزد؛ سوره جمعه، آیه ۲.
  46. آیا علم به باطن قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش) من در میان شما دو امر گرانبها را به امانت سپرده‌ام، قرآن کریم و اهل بیتم؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۲۳، ص ۱۰۹.
  47. من شهر علم می‌باشم و این علی دروازه این شهر می‌باشد؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۴۰، ص ۲۰۵.
  48. پایگاه اطلاع‌رسانی مؤسسه آینده روشن
  49. علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۴۱ و ۵۰ و ۵۱.
  50. محمد کلینی، الکافی، ج‏۳، ص۳۰، باب مسح الرأس و القدمین.
  51. سوره مائده، آیه۶.
  52. محمد کلینی، الکافی، ج‏۳، ص۲۸، باب حد الوجه الذی یغسل و الذراعین و کیف یغسل.
  53. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹ ص۱۶۷؛ مرتضی عسکری‏، ، نقش ائمه در احیای دین، ج۲، ص۴۷۶-۴۸۳.
  54. همو، نقش ائمه در احیاى دین، ج‏۲، ص۴۸۴.
  55. عبدالحسین امینى‏، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، ج‏۲، ص۱۵۸.
  56. سید مرتضى عسکرى‏، نقش ائمه در احیاى دین، ج۲، ص۴۹۳.
  57. آقا حسین بن محمد خوانسارى، مشارق الشموس فی شرح الدروس، ج‌۴، ص۲۱۵؛ بهبهانى، محمد باقر، الرسائل الفقهیة، ص ۲۹۴؛ جواد بن على تبریزى، استفتاءات جدید (تبریزى)، بعد از هر استفتائی نوشته‌اند: و الله العالم.
  58. محمد کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۲۳۹.
  59. محمد کلینی، الکافی، ج‏۷، ص۹۴، باب میراث الولد مع الأبوین.
  60. محمد ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج‏۴ ص۲۶۳، باب میراث ولد الصلب و الأبوین.
  61. کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۱۲۹-۱۳۱.
  62. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۱۹۱، ۳۹۲، ۳۹۴.
  63. پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند؛ سوره ابراهیم، آیه: ۳۷.
  64. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات ۳۰۱.
  65. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات ۲۳۴.
  66. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات ۲۳۴.
  67. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۹، ۱۰، ۴۳، ۹۵، ۲۹۹، ۴۷۸ و ۴۸۹.
  68. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۹.
  69. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۱۰.
  70. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۳۹۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۹۵.
  71. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۳۹۵ و ۳۹۶؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۹۶، ۹۷ و ۱۰۰.
  72. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص ۵۵۳؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۹۶.
  73. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۱۹۱؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۲۹.
  74. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۱۹۱ و ۱۹۲؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۲۹، ۳۰ و ۳۱.
  75. گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت‌پژوهی، شماره ۴ زمستان ۱۳۹، ص ۵۹ - ۶۲.
  76. بحار الانوار، ج ۴ ص ۲۱۰.
  77. درس‌هایی پیرامون نبوت و امامت امام، ص۱۷۸.
  78. آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
  79. اصغر غلامی، ویژگی‌های اساسی امامان در اندیشه ابن قبه.
  80. فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۸۲.
  81. طبری آملی، محمد بن ابی‌القاسم، بشارة المصطفی، ص۱۱.
  82. سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۹۶-۱۰۷؛ محسن کدیور، قرائت فراموش شده، فصلنامه مدرسه، ش۳، ص۹۲-۱۰۰.
  83. صدوق، کمال الدین، ج۱، ص ۹.
  84. همان، ص ۹۴ و ۹۵.
  85. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۰ - ۱۲۶.
  86. سیلاب دانش از آنان سرازیر بوده و هیچ طایر بلند پروازی به بلندای قله علم و کمال آنان نتواند برسد؛ نهج البلاغه خطبه ۳.
  87. ‏هرگز بر آنان پیشی نگیرید که به هلاکت افتید و به ایشان تعلیم ندهید که آنان از شما داناترند؛ اصول کافی ج۱ ، ص۲۹۴ ، ح۳.
  88. ‏ما گنجینه‌بان علم خداوند و ترجمان وحی اوییم؛ کافی ج۱، ص۱۹۲، ح۳.
  89. ‏ما سرپرستان امر، نگهبانان علم و ظرف وحی خداییم؛ کافی ج۱، ص۱۹۲ ، ح۱.
  90. ‏خداوند ما را برای خود خواسته و برگزیدگان خلق و امینان بر وحی و نگهبانان در زمین و جایگاه سر و ظرف علم خود قرار داده است؛ بصائر الدرجات؛ ص۸۲ ، ح۷.
  91. «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى‏»؛ نهج البلاغه خطبه: ۱۴۴.
  92. ما راسخان در علم قرآنیم و ما تأویل آن را می‌دانیم؛ کافی ج۱، ص۲۱۲،ح۱.
  93. «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْم»؛ نهج البلاغه خطبه:۱۰۹.
  94. «هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حُكْمِ مَنْطِقِهِمْ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَام‏»؛ نهج البلاغه خطبه: ۲۳۹.
  95. وبگاه حج
  96. حوزه علمیه حضرت رقیه
  97. مجله حوزه، بهمن سال ۱۳۷۱ش، شماره ۵۴، (برگرفته از کتاب تنزیه الأنبیاء ص۱۸۰).
  98. مجله شماره ۵۴ حوزه در بهمن ۱۳۷۱ش، برگرفته از کتاب تمهید الأصول فی علم الکلام، ص۸۱۳.
  99. در الفصول المختاره، ص۱۱۳، ناشر: دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  100. مرحوم کراجکی در کنز الفوائد (رساله جمال اعتقاد اهل الأیمان)، ص۱۱۲، ناشر: مکتبه المصطفوی، قم، سال ۱۴۱۰ق.
  101. رهروان ولایت
  102. وجه دین، ص۸ -۹.
  103. إثبات الإمامة، ص۵۷.
  104. وبگاه اسماعیلیه نیوز