آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم معصوم به اسم اعظم الهی |
آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم (ع) از آن آگاهی دارد؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «مهمترین مصادیق علم غیب کداماند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
پاسخ به این پرسش
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در اینباره گفته است:
«پیرامون اسم اعظم روایات گوناگونی وارد شده و از آنها چنین استفاده میشود که هرکس از این اسم باخبر باشد، نه فقط دعایش مستجاب است، بلکه با استفاده از آن میتواند به فرمان خدا، در جهان طبیعت تصرف کند و کارهای مهمی انجام دهد. در اینکه اسم اعظم، کدام یک از اسماء خداوند است، بسیاری از دانشمندان اسلامی بحث کردهاند و غالباً بحثها بر محور این دور میزند که از میان نامهای خدا نامی را بیابند که این خاصیت عجیب و بزرگ را داشته باشد. ولی ما فکر میکنیم آنچه بیشتر باید از آن جستوجو کرد، این است که نام و صفاتی را بیابیم که با پیاده کردن مفهوم آن در وجود خودمان، آنچنان تکامل روحی بیابیم که آن آثار بر آن مترتب گردد؛ به تعبیر دیگر، مسئله مهم، تخلق به این صفات و واجد شدن این مفاهیم و متصف شدن به این اوصاف است؛ وگرنه یک شخص آلوده و پست با دانستن یک کلمه چگونه ممکن است، مستجاب الدعوة و همانند آن شود و اگر میشنویم که "بلعم" دارای این اسم اعظم بود و آن را از دست داد، مفهومش این است که بر اثر خودسازی و ایمان و آگاهی و پرهیزگاری به چنان مرحلهای از تکامل معنوی رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمیشد ولی بر اثر لغزشها که در هر حال آدمی از آنها مصون نیست و به خاطر هواپرستی و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوتهای زمان، آن روحیه را به کلی از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد، و منظور از فراموش کردن اسم اعظم نیز ممکن است همین معنی باشد و نیز اگر میخوانیم که پیامبران و پیشوایان بزرگ از اسم اعظم آگاه بودند، مفهومش این است که حقیقت این اسم بزرگ خدا را در وجود خودشان پیاده کرده بودند و در پرتو این حالت خداوند چنان مقام والایی به آنها داده بود»[۱].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در اینباره گفته است:
«اسم اعظم یکى دیگر از منابع علم امام (ع) است. روایات متعددى درباره اسم اعظم بیان شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مىکنیم؛ چنانکه امام صادق (ع) فرمود:«إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ الله تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ»[۲] همچنین در روایتى دیگر چنین مىخوانیم: «عَنْ هَارُونَ بْنِ الجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ الله (ع) لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (ع) یَقُولُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ (ع) أُعْطِیَ حَرْفَیْنِ کَانَ یَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِیَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَ-رَ حَرْفاً وَ أُعْطِیَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْ-رِینَ حَرْفاً وَ إِنَّ الله تَعَالَى جَمَعَ ذَلِکَ کُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ (ص) وَ إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ (ص) اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»[۳](...) مرحوم کفعمى نیز در کتاب «مصباح» درباره اسم اعظم ۶١ قول را بیان مىکند و مىگوید، "سخن در اسم اعظم، به آنچه گفته شد منحصر نمىشود".[۴] بنابراین اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از صفات خدا نیست. بلکه بیشتر مربوط به عمل است. ازاینرو دانستن اسماء الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود؛ به همین دلیل "بلعم باعورا"[۵] که در عصر حضرت موسى (ع) مىزیست، بر اثر علم و تقوا به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود و به همین دلیل، دعایش مستجاب مىشد. اما وقتى هوسهاى نفسانى به او راه یافت و با موسى (ع) در ماجراى جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمىرسید و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت. خداوند نیز در قرآن او را چنین نکوهش مىکند: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[۶] بنابراین اگر کسى به صفات الهى تخلق یابد و داراى مفاهیم این صفات شود، یعنى مظهر این صفات، یا حتى بخشى از این صفات گردد، چنان تکامل روحى مىیابد که مىتواند حامل اسم اعظم گردد؛ وگرنه یک شخص گناهکار هرگز نمىتواند با تلفظ یک کلمه از اسماء الهى، مستجابالدعوه شود. ائمه اطهار (ع) نیز با طهارت روح و عصمت خدادادى، از این ویژگى برخوردار بودند و بهوسیله اسم اعظم از غیب آگاه مىشدند»[۷]. |
۲. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در اینباره گفتهاند:
«از دیگر مستندات غیبدانی ائمه (ع)، نزد محدثان قم، آگاهی آنها از اسم اعظم و علم الکتاب است. روایت آورده که از وجود اسم اعظم و علم الکتاب نزد امامان (ع) خبر میدهد. وی در توضیح ماهیت و حروف اسم اعظم هم، ۱۰ روایت نقل کرده که طبق آنها، اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف دارد که ۷۲ حرفش نزد امامان (ع) و ۱ حرف آن مختص خدا و نزد او محفوظ است. وی دربارۀ علم الکتاب هم، ذیل آیۀ ۴۳ سورۀ رعد نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: «منظور از مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [۸] ماییم و علی (ع) اولین و بهترین ما و با فضیلتترین ماست». شیخ صدوق معتقد است اسمای اعظم الهی، در حروف مقطعۀ قرآن قرار دارد و در اختیار کسانی قرار میگیرد که به وسیلۀ آنها بتوانند بر حقانیت خود دلیل بیاورند»[۹].
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در اینباره گفته است:
«اسم اعظم، برترین نام خدا است که پیامبران و اولیای الهی بهوسیله آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات میزنند و از امور غیبی آگاهی پیدا میکنند. و آن هفتاد و سه حرف است، چنان که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و امامان معصوم دیگر در روایات بسیاری فرمودند: به حضرت آدم بیست و پنج و به حضرت نوح پانزده حرف و در بعضی روایات بیست و پنج حرف داده شده و نزد حضرت ابراهیم خلیل (ع) هشت حرف و نزد حضرت موسی (ع) چهار حرف بوده است[۱۰] و نزد حضرت عیسی (ع) دو حرف بود که به آن مردگان را زنده میکرد و به اذن خدا پیسی و کور مادرزاد را شفا میداد و از گل صورت مرغ میساخت و در آن میدمید زنده میشد و به اذن خدا میپرید[۱۱] و نزد آصف وصی سلیمان (ع) یک حرف بود که بهوسیله آن آصف زمین را شکافت و تخت بلقیس را به یک چشم بر هم زدن نزد سلیمان (ع) حاضر کرد[۱۲] و نزد پیامبر اعظم (ص) ما و ائمه (ع) از ذریه آن حضرت هفتاد و دو حرف آن میباشد و یک حرف آن نزد پروردگار مخزون و مکنون است و احدی از مخلوقات آن را نمیداند. پیامبران و پیشوایان بزرگ، ضمن این که از اسم اعظم آگاه بودند حقیقت این اسم بزرگ خدا را در وجودشان پیاده کرده بودند و در پرتو این حالت خداوند چنان مقام والایی به آنها داده بود که از امور غیبی بالفعل آگاه بودند، به طوری که آصف با داشتن یک اسم تخت بلقیس را فوراً حاضر میکند و خداوند سبحان همان یک حرف را که نزد آصف بود "علمی در کتاب" نامید، پس کسی که هفتاد و دو حرف از آن در اختیارش باشد چگونه تصرفی در امور غیبی بالفعل خواهد داشت؟»[۱۳]. |
۴. حجت الاسلام و المسلمین حمادی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین عبدالرضا حمادی در مقاله «گستره علم امام از منظر کلینی و صفار» در اینباره گفته است:
|
۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای محمد صادق عظیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در اینباره گفته است:
«شیخ صدوق میگوید: "خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سورههای قرآن و در حروف مقطعه آن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم میآموخت و آن را برای همه آشکار مینمود، عدهای از آن اسم سوء استفاده میکردند و آن را در برابر پیامبران و امامان (ع) به کار میبردند. بر این اساس، علم مزبور را به کسانی اختصاص داد که حجتهای او بر مردماند تا بتوانند در مواقع لزوم به وسیله آن دلیلها و معجزاتی را برای اثبات حقانیت خود بیاورند."[۱۹]»[۲۰].
|
۶. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای محمد نظیر عرفانی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در اینباره گفته است:
«در مورد اسم اعظم معروف این است که آن از اسماء مبارکه خداوند است و هر کس به آن مجهز شود نه تنها دعایش مستجاب میگردد، بلکه در سایه آن میتواند به تمامی اهداف خود فائق آید. از بعضی احادیث استفاده میگردد که اسم اعظم در داخل سوره حمد و یا اول سوره آل عمران و یا آیةالکرسی میباشد و کسی جز امام (ع) و یا خواص از آن اطلاعی ندارد. در هر حال قرآن مجید فیالجمله وجود اسم اعظم را تأیید نموده، و این که آصف بن برخیا در یک چشم بهم زدن توانست تخت بلقیس ملکه سبأ را در کنار حضرت سلیمان (ع) حاضر کند، از برکت اسم اعظم بوده است و همچنین در مورد بلعم باعور نیز قرآن مجید میفرماید: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا[۲۱] در تفسیر این آیه از امام رضا (ع) آمده است که مراد از آن شخص بلعم باعورا است و مراد از آیات، موهبتی به نام اسم اعظم است که بلعم به دستور فرعون زمانش در حالی که بر چهارپایی سوار بود، با استفاده از اسم اعظم الهی اراده داشت، موسی (ع) را نفرین کرده و علیه او قیام نماید ولی خدا این علم را از او گرفت. برخی دیگر از روایات اسم اعظم را دارای هفتاد و سه حرف میداند که هفتاد و دو حرف آن نزد ائمه (ع) است و یک حرف آن مخصوص خدای سبحان است، نزد آصف بن برخیا، کارگزار حضرت سلیمان که کارهای شگفت انجام میداد، تنها یک حرف از هفتاد و سه حرف موجود بود. امام صادق (ع) میفرماید: حضرت عیسی (ع) که آن همه قدرتنمائی میکرد فقط دو حرف از اسم اعظم الهی را دارا بود و به حضرت موسی (ع) چهار حرف و به حضرت ابراهیم (ع) هشت حرف، و به حضرت نوح (ع) پانزده حرف و به حضرت آدم (ع) بیست و پنج حرف از آن را داده بودند، اما خداوند همه اینها را به پیامبر خدا (ص) و اهل بیتش مرحمت فرموده است، و اسم اعظم که دارای هفتاد و سه حرف است فقط یک حرفش مخصوص و منحصر خداوند است و بقیه به رسولخدا (ص) اعطاء گردیده است. از این حدیث بهدست میآید که اسم اعظم الهی در نزد معصومان (ع)، و حتی در اختیار بعضی پیروان آنان نیز وجود دارد و این ابزار موهبتی است از جانب خداوند متعال که به میزان ارزش بندگی و امتیازات دیگر به طور متفاوت و یا مراتب گوناگون در اختیار آنان قرار داده شده است و اینکه حقیقت اسم اعظم چیست و چرا و چگونه هفتاد و سه حرف است برای ما روشن نیست، تنها همین مقدار فهمیده میشود که دارنده این اسم دارای مقام عالی و استثنایی است»[۲۲]. |
۷. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة). |
---|
آقای منصف علی مطهری در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در اینباره گفته است:
««عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع)، قَالَ: «إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلی ثَلَاثَهٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً، وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ، فَتَکَلَّمَ بِهِ، فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتّی تَنَاوَلَ السَّرِیرَ بِیَدِهِ، ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَهِ عَیْنٍ ، وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً، وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ، وَ لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»[۲۳]»[۲۴].
|
پرسشهای مصداقی همطراز
- آیا علم به احكام غیبی الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به سنت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به باطن قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به کتب و صحف پیامبران علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به حاجات و نیازهای مردم علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب یا راههای آسمان و زمین علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب خشکی و دریا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ملکوت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ضمائر و خطورات قلبی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به اعمال و احوال خلق علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به بلایا و منایا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به گذشته و حال و آینده علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ایمان یا عدم ایمان افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان و کیفیت مرگ افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان قیامت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان ظهور در آخر الزمان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
پانویس
- ↑ نمونه، ج٧، ص۴۴ .
- ↑ اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده است که از آن، یک حرفش نزد "آصف" بود که به آن تکلم کرد و زمینِ بین سلیمان و بلقیس فرو رفت. آنگاه او تخت را با دست خود گرفت و از آنجا برداشت و اینجا گذاشت. دوباره زمین به حالت اولش برگشت. این تغییرات در کمتر از یک چشم برهمزدن صورت گرفت؛ در حالى که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما مىباشد و یک حرفش فقط نزد خداى تعالى است که آن را براى علم غیب خودش نگاه داشته است؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.
- ↑ هارون جهمى مىگوید: یکى از اصحاب امام صادق (ع) که نامش را فراموش کردهام گفت از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: همانا به عیسى بن مریم (ع) دو حرف داده شده بود که با آنها کار مىکرد و به موسى (ع) چهار حرف داده شده بود و به حضرت ابراهیم (ع) هشت حرف و به حضرت نوح (ع) پانزده حرف و به آدم (ع) بیست و پنج حرف و به درستى که خداوند تبارک و تعالى همه اینها را به محمد (ص) داد و همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرفش را به محمد (ص) داد و یک حرف از او پنهان شده است. همان.
- ↑ المصباح، ص٣٠۶.
- ↑ الميزان، ج٨، ص۴٣٣.
- ↑ «داستان او چون داستان سگ است»؛ سوره اعراف، آیه ١٧۶.
- ↑ منابع علم امامان شیعه، ص ۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.
- ↑ منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۶
- ↑ کافی، اصول کافی، ج۱، ص۲۶۱، ح۳.
- ↑ تأویل الآیات الظاهرة، سید شرف الدین حسینی استرآبادی، ص۴۷۹.
- ↑ کافی، اصول کافی، ج۱، ص۲۳۰، ح۱ و ۳.
- ↑ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۷۳.
- ↑ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات: ۲۰۸، ۲۱۲ و ۲۱۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۲۳۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات: ۲۰۸.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۲۳۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات:۲۱۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۲۲۹ و ۲۵۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات: ۲۱۲، ۲۱۳ و ۲۱۴.
- ↑ گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامتپژوهی، شماره ۴ زمستان ۱۳۹، ص ۷۲.
- ↑ محمد صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۵۳۹.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۸۹.
- ↑ «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم»؛ سوره اعراف، آیه۱۷۵.
- ↑ بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
- ↑ «جابر از امام باقر (ع) فرمود: به راستی نام خدا که اعظم است، هفتاد و سه حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمین میان او و میان تخت بلقیس از بیتالمقدس تا صنعای یمن در حدود دو ماه راه تا شد و به هم درنوردید تا آن تخت به دستش رسید و سپس زمین به حال خود برگشت، این کار در کمتر از چشم بهم زدن انجام شد، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما است و یک حرف از آن مخصوص خدا است که برای خویش در علم غیب برگزیده و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»؛ اصول کافی، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ پایاننامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۴۳.