آیا علم تام معصوم تکلیفآور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟ (پرسش)
آیا علم تام معصوم تکلیفآور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم |
مدخل اصلی | علم معصوم |
آیا علم تام معصوم (ع) تکلیفآور است و معصوم (ع) را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
پاسخ نخست
علامه طباطبایی در دو کتاب «بررسیهای اسلامی» و «المیزان» در این باره گفته است:
- «از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود. (...) نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند قابل هیچگونه تخلف نیست و تغیر نمیپذیرد و سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است. و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع میباشد تعلق نمیگیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلفاند، فعل یا ترک خواسته میشود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق فضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقیق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهی لغو و بیاثر میباشد. و هم چنین انسان میتواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمیتواند امری را که به طور یقین «بی تغیر و تخلف» و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. و از این بیان روشن میشود که:
- این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد. و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضای حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمیشود. آری متعلق قضای حتمی و مشیت قاطعه حق متعال مورد رضا به قضاست، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی در میان خاک و خود میگفت:«إلهِي رِضًى بِقَضائِك تَسلِيمًا لأمْرِك لا مَعبودَ سِواك»[۱] و هم چنین در خطبهای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت».[۲]
- حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلق قضای الهی منافات با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد، زیرا قضای آسمانی به فعل با همه چگونگیهای آن تعلق گرفته است نه به مطلق فعل، مثلا خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را، به اختیار خود انجام دهد و در این صورت تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست حتمس و غیر قابل اجتناب است و در عین حال اختیاری و نسبت به انسان صفت امکان دارد.
- اینکه ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این که گفته شود: اگر سیدالشهدا (ع) علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود در کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خدا میفرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۳]»[۴].
- «اساساً معصومین (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند؛ لذا اگر از طریق غیبی میدانستند که در فلان جنگ دشمن غالب میشود، باز وظیفه داشتند که به آن جنگ اقدام نمایند، و یا اگر میدانستند که انجام فلان کار به ظاهر صحیح است، هر چند از طریق غیبی میدانستند که منجر به شهادت آنها میشود، انجام میدادند. مثل خوردن غذای مسموم، و یا رفتن به محل شهادت. با این حال، وظیفه داشتند که آن کارها را انجام دهند، و این اعمال برای ما اگر از راه طبیعی علم پیدا میکردیم به هلاکت انداختن خود حرام بود؛ امّا برای آنان وظیفۀ مخصوص بود، مثل وجوب نماز شب بر پیامبر اکرم (ص) با اینکه بر مسلمانان دیگر مستحب بود»[۵]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله صافی گلپایگانی؛ |
---|
آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی در کتاب «معارف دین» در اینباره گفتهاست:
«تکالیف آن بزرگواران هم مثل دیگران اغلب در حدود علوم عادّی و متعارف بوده است، و مأمور به ترتیب اثر به علوم خاصّی که دارند، نبوده اند. در مثل نهی وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۶]، مثل دیگران مأمور بوده اند که به علم عادّی رفتار نمایند. تهلکه منهی عنه در آیه، همان تهلکهای است که به علم عادّی و علمی که برای غیر امام (ع) حاصل میشود، معلوم میگردد. آنان در انجام تکالیف، شرایط عامّه را ملاحظه میفرمودند، مثلًا اگر اطّلاع از آب به نحو غیرعادّی داشتند، تکلیفشان مثل دیگران تیمّم بوده؛ چنان که در قضا و حکومت و تدبیر امور نیز به همین نحو عمل میکردند و به بینه و یمین حکم میدادند. اتمام حجّت و انجام امتحاناتی که خدا از بندگان خود مینماید، به غیر این نحو که آن بزرگواران به ظواهر عمل کنند، امکانپذیر نیست. و آنها هم که عمّال اجرای اراده اللّه و مشیّت خدا هستند، و از تقادیر الهی به اعلام او آگاه میباشند، طبق همین ظواهر عمل میفرمودند و از مسیر تقادیر خارج نمیشدند؛ بنابراین غیر از آن چه وظیفهدار بودند عمل نمیکردند. این وظیفه، درست در برابر وظایفی است که مثل حضرت خضر (ع) در داستان حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) عهده دار بود؛ که او مأمور به باطن و عمل به علم غیرعادّی بود و اینان مأمور به ظاهر، و عمل به علم عادّی با علم به باطن هستند؛ چنان که گاهی هم به ندرت به مثل همان روش خضر مأمور بوده اند. اینجا مسأله انتحار و خودکشی و القای در تهلکه در بین نیست؛ مسأله رضا و تسلیم به تقادیر الهی است. حتّی اگر خداوند آن بزرگواران را برای مصالحی امر به خودکشی می فرمود، مطیع و فرمانبر بوده و به چون و چرا زبان نمی گشودند. در داستان مأمور شدن حضرت ابراهیم (ع) به ذبح فرزندش اسماعیل میبینیم که چگونه هر دو تسلیم امر شدند. وقتی ابراهیم گفت: إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى [۷] اسماعیل گفت: يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ [۸]؛ و خدا میفرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ [۹]. در داستان پسران حضرت آدم (ع) هم ملاحظه میکنید که گفت: لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ [۱۰] اینها وظایفی است که این بزرگواران داشتند و انجام دادهاند و ما فعلًا در اسرار آن بحثی نداریم»[۱۱]. |
۲. آیتالله مکارم شیرازی؛ |
---|
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در اینباره گفته است:
«در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[۱۲]. این وجه جمع، بسیاری از مشکلات را در زمینه علم پیامبر و امام حل میکند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائی را که مثلًا مسموم بود میخوردند، در حالی که جایز نیست انسان به کاری که موجب خطر برای او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر یا امام اجازه نداشتهاند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب میکند پیامبر یا امام مطلبی را نداند، یا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان لیلة المبیت آمده است که امام علی (ع) در بستر پیغمبر (ص) خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمیدانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله میکنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت میبرد؟ در اینجا مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد، و اگر امام میدانست که در بستر پیامبر میخوابد و صبح سالم برمیخیزد چندان افتخاری محسوب نمیشد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمیرسید. آری مسأله علم ارادی، پاسخی است برای تمام اینگونه اشکالات»[۱۳].
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین ضیاءآبادی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد ضیاءآبادی در کتاب «صفیر هدایت» در اینباره گفته است:
«علمی که از طریق وحی و الهام برای پیامبر (ص) و امامان (ع) در جریان زندگی و ارتباط با مردم از معاشرت و معاملات تحقق مییابد، نمیتواند مبنای عمل قرار گیرد، به عبارتی میتوان گفت: آن علم ملاک تکلیف نیست. مبنای عمل و تکلیف، علمی است که از طریق موازین عادی به دست میآید و در این جهت فرقی میان پیامبر (ص) و امام (ع) و افراد عادی نباشد. به عبارتی شناختن از طریق الهام غیبی و عمل کردن بر طبق آن ملاک تکلیف نمیباشد؛ به طوری که در قرآن میبینیم که حضرت یعقوب (ع) با وجود آنکه میدانست پسرش یوسف زنده است و میداند که برادرها یوسف را به بیابان برده و در چاه انداختهاند، اما ظاهر مطلب این است که این ده برادر، گریه کنان آمدهاند و اظهار میکنند که برادرشان طعمه گرگها شده است. ظاهر امر چنان صادقنما است که او نمیتواند بگوید دروغ میگویید؛ اگر چه دروغ میگویند اما چارهای جز صبر و تن دادن به تقدیر خدا ندارد. در حقیقت اولیای خدا برنامه کارشان این است، در عین حال که علم به نهان امور دارند، موظف هستند طبق ظواهر جریان عمل کنند و حقیقتاً کار بسیار مشکل و سختی است»[۱۴]. شناختن از طریق الهام غیبی و تفرس ملاک تکلیف نمیباشد و این علم مبنای عمل قرار نمیگیرد و تا به حسب ظاهر ملاکی برای کفر و نفاقشان بهدست نیاوردهای، باید آنها را مسلمان بدانی. این مطلب بسیار مشکل هم هست. مثلا با اینکه پیامبر اکرم (ص) میداند این فردی که هم اکنون در مقابلش نشسته و اظهار اخلاص و محبت میکند؛ در باطن دشمن سرسخت اوست و پس از وفاتش چه جنایاتی مرتکب خواهد شد و آتش برای سوزاندن خانهاش آورده و نسبت به یگانه یادگار عزیزش چه ستمها روا خواهد داشت، در عین حال موظف است با او خوشرفتار باشد و به صورتش بخندد. دختر بدهد و دختر بگیرد. به راستی کار دشواری است و تحملش سنگین است. حضرت امام مجتبی (ع) از طریق علم امامت میدانست که آن آب مسموم است، اما چون از طریق عادی علم به آن نداشت، مکلف به نخوردن آن نبود. بلی؛ اگر خودش میدید یا دو نفر میگفتند که ما دیدیم آن زن آب را مسموم کرد، در آن صورت مکلف بود از آن پرهیز کند چون علم از طریق عادی حاصل شده بود و ملاک تکلیف بود»[۱۵]. |
۴. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در اینباره گفتهاند:
«دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما بر اساس یک سلسله روایات: ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛[۱۶] مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم،[۱۷] و نیز اموری که در دایره بدائات[۱۸] قرار میگیرد. از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند؛[۱۹] اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بود و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمیکرد؛ بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند. بسیاری از اندیشمندان شیعه، بر این باورند که علم غیب امام (ع)، علم تفصیلی و علم به جزئیات است. بنابراین به نظر میرسد مناسبترین پاسخ دربارهی شبههی فوق، این باشد: انبیا و امامان معصوم (ع) دو گونه علم و آگاهی داشتند: علم ظاهری و علم باطنی، آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام میدهند؛ اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند برای انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. اما این آگاهی، جایگاههای ویژهای برای استفاده دارد؛ چنان که پیامبران همه جا از علم غیب استفاده نمیکردند. از سوی دیگر، تکلیف در جایی معتبر است که اختیار باشد؛ در حالی که علم غیب امامان (ع)، به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف ناپذیر میباشد. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم، به ظاهری و باطنی و تکلیفآور نبودن علم غیب، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفتهاند. علامه مجلسی در این باره مینویسد: کسی که به علل و اسبابِ مقدرات واقعی آگاهی ندارد، میتواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود؛ اما کسی که به جمیع حوادث و پیشامدها عالم است، چگونه میتوان او را به اجتناب از آن مکلف کرد؟ اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم میآید که هیچ یک از مقدرات، برای وی رخ ندهد. پس امامان (ع) به همه حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع میشود، عالم هستند؛ اما تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند و از آنها بلاها اجتناب و دوری کنند. امام حسین (ع) میدانست که اهل عراق با او نیرنگبازی و پیمانشکنی میکنند و او را با اولاد و اصحابش میکشند و بارها از این مطلب خبر میداد؛ ولی مکلف نبود که به این علم عمل کند و با نرفتن به عراق، جان خود را حفظ کند؛ بلکه مکلف به ظاهر امر بود؛ چرا که کوفیان نهایت یاریشان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشتند و با او مکاتبه کردند و وعدهی بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند[۲۰]. علامه مجلسی در جای دیگری، با پذیرش علم امامان (ع) به جزئیات امور و حوادث آینده میگوید: و باید انبیاء و امامان (ع) به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند؛ چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد، به ظاهر مکلف بودند، و اگر به علم واقع مکلف میبودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند. پس حضرت امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بیوفا، اگر حضرت تقاعد میورزید و اجابت ایشان نمینمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمیشد[۲۱]. مرحوم علامه طباطبایی نیز، علوم ائمه (ع) را به دو نوع علم غیبی و موهبتی، و علم عادی تقسیم کرده و درباره علم غیب بر این باور است که تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد[۲۲]. او در این باره مینویسد: اینگونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند، قابل هیچگونه تخلف نیست و تغییر نمیپذیرد؛ سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمهی این مطلب، این است که هیچگونه تکلیفی به متعلق اینگونه علم از آن جهت که متعلق اینگونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمیگیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق میگیرد و از راه اینکه فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفاند، فعل یا ترک خواسته میشود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. وی در جای دیگر مینویسد: امام حسین (ع) در این موارد و نظایر آنها فرستادن مسلم به کوفه، حرکت به سوی کوفه و … به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قراین به دست میآید، عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که میدانست، هیچ گونه اقدامی نکرده؛ زیرا میدانست تلاش سودی ندارد و قضا حتمی است و تغییرپذیر نیست[۲۳]»[۲۴]. |
۵. حجت الاسلام و المسلمین طاهری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حبیبالله طاهری در کتاب «تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه» در اینباره گفتهاست:
«طبق ادله ائمه (ع) به تمام حوادث به صورت جزیی آگاهند، لکن مأمور نیستند که به علمشان عمل کنند و اساسا وظیفه امام (ع) و رعیت فرق دارد. (...) لذا مرحوم علامه مجلسی (...) چنین میگوید: کسی که مقدرات خدا و علل و اسباب آنها را نمیداند، میتواند از آنها دوری و اجتناب کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیشآمدها عالم است، چگونه ممکن است او ره به اجتناب و دوری از آن مکلف کرد، اگر چنین تکلیفی ممکن باشد لازم میآید که هیچ یک از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس ائمه (ع) به جمیع حوادث و بلاهایی که بر آنها واقع میشد عالم بودند و تکلیف هم نداشتند که طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دوری ورزند، چنان که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) منافقین را میشناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولی مکلف نبودند که از آنها دوری کنند و با آنها معاشرت و ازدواج نکنند یا آنها را بکشند، یا طرد نمایند تا زمانی که عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده شود. (...) پس ائمه به تمامی حوادث آگاه بودند، لکن مأمور نبودند که بر طبق علم و آگاهی غیبیشان عمل نمایند، بلکه به ظاهر امر همانند مردم عادی عمل میکردند»[۲۵].
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین علیزاده؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر اکبر اسد علیزاده در مقاله «علم امام و استقبال از مرگ» در اینباره گفته است:
«امامان معصوم (ع) بر حسب مقام امامت خویش کاملترین انسان و مظهر تام اسماء و صفات الهی بوده و به اذن خداوند نسبت به بسیاری از امور که بر مردم مخفی است، علم داشتهاند؛ اما باید توجه نمود که این قسم از علم امام (ع) تأثیری در عمل و ارتباطی با تکالیف او ندارد؛ زیرا این علم از قبیل اموری است که قضای الهی به آنها تعلق گرفته، و حتمی الوقوع میباشند و بر این اساس، تکلیفی به چنین علمی تعلق نمیگیرد و همچنین به خواست و اراده امام (ع) قابل تغییر نمیباشد؛ به جهت اینکه تکلیف و خواست و اراده در افعال ممکن "چیزی که وقوعش امکان دارد" و با قید امکان تعلق میگیرد؛ مثلاً انسان میتواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، اراده کند و برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش کند، امّا اگر فعلی قضاء حتمی است. حادثهای است که علم و اراده خدا بر آن تعلق گرفته و حتما باید واقع شود و به هیچ عنوان قابل تغییر و تبدیل نیست، اراده و تکلیف به آن تعلق نمیگیرد؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در آن "از آن جهت که شدنی است" ندارد و بر این اساس، میتوان گفت که علم امام علی (ع) و امامان (ع) دیگر به شهادتشان از این قبیل بوده است و چون قضاء حتمی الهی به آن تعلق گرفته، اراده و قصد آنان در آن تأثیری نداشته و همیشه متعلق قضای الهی، و مشیت او مورد رضای امام بوده است؛ چنانکه از امام حسین (ع) نقل میشود که در روز عاشورا فرمود: «اِلهی رِضا بِقَضائِک».[۲۶]»[۲۷].
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در اینباره گفته است:
«انبیا و امامان معصوم(ع) دوگونه علم و آگاهی داشت: علم ظاهری و علم باطنی. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام میدهند، اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. البته "چنان که خواهیم نوشت" علم غیبی، تکلیفآور نبوده، چرا که تکلیف جایی است که اختیار باشد، در حالی که علم غیبی امامان(ع) به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلفناپذیر است. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم به ظاهری و باطنی و این که علم غیبی تکلیفآور نیست، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفتهاند. علامه مجلسی در این باره مینویسد: "کسی که به علل و اسباب مقدرات واقعی آگاهی ندارد، میتواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیشآمدها، عالم است، چگونه ممکن است او را به اجتناب از آن مکلف نمود؟ چرا که اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم میآید که هیچ یک از مقدرات نسبت به وی واقع نشود. پس امامان(ع) به جمیع حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع میشود، عالم هست، امّا تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند [و از آن بلاها اجتناب و دوری کنند.]... امام حسین (ع) میدانست که اهل عراق با او نیرنگبازی و پیمانشکنی میکنند و خودِ او با اولاد و اصحابش کشته میشوند و بارها از این مطلب خبر میداد، ولی مکلف به عمل به این علم نبود، که به عراق نرود و جان خود را حفظ کند. بلکه مکلف به ظاهر امر بود، چرا که کوفیان نهایت یاریشان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشته و با او مکاتبه کرده و وعده بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند".[۲۸] باید که ایشان انبیا و امامان (ع) به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند، واگر به علم واقع مکلف میبودند، بایست که با هیچکس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند و اگر چنین میبود حضرت رسول (ص) دختر به عثمان نمیداد و عایشه و حفصه را به حباله خود درنمیآورد. پس امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بیوفا اگر حضرت تقاعد میورزید واجابت ایشان نمینمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حضرت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمیشد.[۲۹] اینگونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند، قابل هیچگونه تخلف نیست و تغیر نمیپذیرد، سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمه این مطلب، این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمیگیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق میگیرد و از راه این که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته میشود، و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.[۳۰]»[۳۱].
|
۸. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:
«امام درجهای عالیتر از این دارند که عالم عقل و تجرد است، و درجهای عالیتر که عالم روح القدس و اسماء کلیه الهیه است. عالم اسماء و صفات کلیه واسطه فیض همه مخلوقات است و هرچه در اینجا تحقق میپذیرد از آنجا نشأت میگیرد، و لذا به همه حقائق قبل از تحققش احاطه دارد و در مرتبهای از آن عالم همه حقائق به تفصیل موجود است. کسی که به آن عالم دست دارد در آن مرتبه و آن عالم میتواند همه چیز را بداند، چه گذشته و چه حال و چه آینده و چه در ملک و چه در ملکوت. در عوالم میان این عالم طبع تا عالم اسماء کلیه نیز خیلی از حقائق به شکلهای خاصی حضور و ظهور دارند و با احاطه بدانجا نیز میتوان خیلی از گذشته و آیندهها را دید. علم امام در عالم ظاهر مانند علم ما میباشد و امام در این مرتبه از بسیاری از امور بیاطلاعند. واقعا نمیدانند فلان شخص کجاست و فلان شخص چه کرده و چه میکند و حتی ممکن است گاهی وسیله شخصی خویش را گم کنند و جایش را ندانند. بله، تفاوت امام با ما در آنجاست که چون نفسشان اتساع یافته و مراتب دیگری دارد، میتوانند با تمرکز کردن در درون خود و سفر به اعماق نفس خود «مانند تمرکز ما برای یافتن پادرد خود» آنچه را در مرتبه ظاهر خود نمییافتند، در باطن بیابند و از آن خبر دهند. پس امام در عالم ظاهر از بسیاری از امور بیخبرند و در عالم باطن به حقیقت همه چیز واقف، و با سرّ و باطنِ همه چیز همراهند. پس هر مرتبه حکمی دارد. از اینرو اگر بخواهیم از وضعیت فعلی امام خبر بدهیم که آیا اکنون بالفعل چیزی را میدانند یا خیر؟ باید ببینیم الآن در کدام عالم سیر میکنند، تا بفهمیم الآن احاطه به آن چیز دارند یا نه».[۳۲].
|
۹. حجت الاسلام و المسلمین واعظی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی، نویسنده مقاله «گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل» در اینباره گفته است:
«شخص معصوم (ع) به موجب علم ویژه و لدنّی که دارد، از تمام حقایق هستی به اذن خداوند، واقف است. امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمود: «أَيُّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ، وَ لَا إِلَى مَا يَصِيرُ أَمْرُهُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه».[۳۳] اما این علم، نه تکلیفآور است و نه با اختیار منافاتی دارد، یعنی معصوم (ع)، مکلّف نیست به مقتضای این علم عمل نماید بلکه مانند سایر انسانها مکلّف به ظاهر است. عبد الله بن ابی رافع میگوید: در جریان جنگ صفّین، پس از این که قضیه به حکمیت کشید و به اصرار اهل نهروان، ابوموسی اشعری از جانب امام به عنوان حَکَم انتخاب شد، امام (ع) فرمود: میبینم که ابوموسی فریب خورده و عمرو عاص به او حیله زده و علیه من رأی خواهد داد. من به امام عرض کردم: اکنون که میدانید ابوموسی فریب خواهد خورد، چرا او را میفرستید؟ امام (ع) فرمود: «يَا بُنَيَّ لَوْ عَمِلَ اللَّهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا احْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُل».[۳۴]، در حالی که خداوند این کار را نکرد و با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی، حجّت را بر انسانها تمام نمود، من هم نمیتوانم به علم خویش عمل نمایم، زیرا اسباب و مسببات عالم طبیعت بر پایه مصالح و مفاسد استواراند، باید این نظام، حفظ شود و هرچیزی از مجرای طبیعی خود به وجود بیاید، و افعال بشر با اراده و اختیار خودش انجام شوند تا حجّت بر همه تمام گردد. علم معصوم به حوادث، به معنای مجبور بودن وی نیز نخواهد بود. حمران از امام باقر (ع) در باره قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع) پرسید: «جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ- عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ الْحَسَنِ (ع) وَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ».[۳۵] پس خلاصه این که معصوم (ع) از تمام حقایق و حوادث باخبر است، اما مکلّف نیست مطابق آن علم عمل نماید و حوادثی را که خداوند برای معصوم (ع) مقدّر کرده است با قید اختیار است، یعنی معصوم (ع) میتواند آن تقدیر را نپذیرد، اما او با اراده و اختیار خویش قبول میکند چون میداند خواست خداوند در آن است و خواست خداوند را بر خواست خود مقدم میدارد. (...) معصوم (ع) میتواند به مقتضای علمش عمل نکند و از تقدیر الهی سرباز زند».[۳۶]. |
۱۰. آقای دکتر رستمی و خانم آلبویه؛ |
---|
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آلبویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در اینباره گفتهاند:
«درباره علم امام (ع) امثال این پرسش مطرح است که چرا امیرالمؤمنین (ع) با این که میدانست کشته میشود و قاتلش را میشناخت و وقت و زمانش را میدانست به مسجد رفت و چرا امام حسن (ع) که میدانست معاویه به عهدش وفا نمیکند و شیعیان پدرش را میکشند با او صلح کرد و چرا امام حسین (ع) به کوفه رفت با این که میدانست یاریاش نمیکنند و در این سفر کشته میشود و چرا در کربلا چند ذراع چاه نکند تا از تشنگی به هلاکت نرسند. شیخ مفید پاسخ میدهد: دعوی اجماع بر این که امام (ع) هر چه اتفاق میافتد را میداند درست نیست و اجماع شیعه بر این است که امام (ع) حکم هر چه پیش آید را میداند نه این که به خود پیشامدها به طور تفصیل عالم است؛ از این رو، پایه همه این پرسشها فرو میریزد. چه بسا ممکن است امام خود حوادث را با اعلام از طرف خدا بداند و اما این که هر چه میشود را میداند حجت و دلیلی ندارد، اما راجع به این که امیرالمؤمنین (ع) قاتل خود را میشناخت و وقت آن را هم میدانست، آنچه از ظاهر اخبار استفاده میشود این است که امام قتل را به طور اجمال میدانست و قاتل را هم میشناخت، ولی دلیل وجود ندارد که امام (ع) وقت قتل را هم میدانست و اگر روایتی هم در این باره باشد اعتراض وارد نیست، زیرا ممکن است امام (ع) به صبر بر شهادت و تسلیم بر قتل مأمور باشد تا به مقامی رسد که بدون آن نمیرسد و در این صورت نباید گفت خود را به دست خود به هلاکت انداخته و به کشتن خود کمک کرده است. اما راجع به صلح امام حسن (ع) با معاویه سخن دیگری است و آن این که امام (ع) میدانست معاویه به عهد خود عمل نمیکند، ولی چارهای جز صلح نداشت، زیرا اگر صلح نمیکرد خودش و اصحابش در نبرد با معاویه کشته میشدند و امر دین و مردم تباه میشد و وضعیت بسیار بدتر از وضعی میشد که به واسطه صلح با معاویه پیش آمد. اما راجع به امام حسین (ع) ما قبول نداریم که حضرت میدانست اهل کوفه با او خدعه میکنند و یا محل آب در زمین را میدانست، ولی چاهی نکند، زیرا دلیلی از عقل و نقل ندارد و اگر هم میدانست پاسخ آن همان است که درباره امیرالمؤمنین گفتیم. علامه مجلسی از علامه حلی در این باره نقل میکند: ممکن است امیرالمؤمنین (ع) از وقوع قتل در آن شب و در آن مکان معین آگاه بوده است، ولی تکلیف او غیر از تکلیف ماست و شاید مصلحت بوده که او جان خود را این گونه در راه خدا بذل کرده باشد. ایشان سپس مینویسد: سخن شیخ مفید بر اساس احتمالات است و قطعی و روشن نمیباشد و شاید در تنگنای اعتراض، مجبور به انکار اصول مسلّم مذهب گردیده است، مانند این که امام حسین نمیدانست مردم کوفه با او خدعه میکنند و نمیدانست در کربلا کشته میشود، بلکه باید چنین گفت که گاهی شرط جهاد، امکان پیروزی است و در صورتی که نیروی اسلام از نصف کمتر باشد، وجوب جهاد ساقط است و تکلیف بر عقب نشینی است و گاهی جهاد برای جان بازی در راه دین و فداکاری در راه حق است به هر وجهی که دین خدا حفظ شود. امام معصوم (ع) در روش مقدس خود بیناست و برحسب مصلحت اندیشی موقعی میرسد که داوطلب فداکاری و جانبازی در راه خدا میشود و خود را تسلیم حق مینماید و این عمل از بزرگترین مقامات شهامت و مردانگی و درک سعادت است و القای در تهلکه نیست. امام میداند چه وقت جان میدهد و مرگش هم به اختیار او است، یعنی خودش با رضا و رغبت گام در آستان شهادت میگذارد و وظیفه جان بازی و فداکاری را انجام میدهد»[۳۷]. |
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «علوم برگزیدگان» در اینباره گفته است:
«آیا عمل مطابق علم، همواره برای ائمه (ع) ضروری است یا آنان ملزماند که گاهی علم خود را نادیده بگیرند؟ مقصود از الزام در این نوشتار، هرگونه الزام فقهی یا اخلاقی است و روشن است که چنین الزامی، با اختیار افراد مخالفت ندارد. این بحث ممکن است اندکی عجیب به نظر برسد؛ زیرا طبیعتاً انسان علومی را فرا میگیرد تا برابر آن عمل کند و حتی در مباحث اخلاقی، عالمان بیعمل سرزنش شدهاند. بنابراین علم به طور طبیعی الزاماتی (فقهی یا اخلاقی) را به دنبال دارد. ائمه (ع) مطابق علوم خود، سخن میگفتند یا سکوت میکردند؛ گاهی اقدام کرده، گاهی کناره میگرفتند؛ میجنگیدند یا صلح میکردند؛ و ... . بنابراین امام برای کار خود همواره دلیلی علمی دارد یا به عبارت دیگر، بر اساس علم خود به انجام یا ترک کاری تصمیم میگیرد. بنابراین علوم ائمه (ع) نیز همانند علوم دیگر مردم، الزامات اخلاقی یا فقهی را به دنبال دارد. تفاوت ائمه (ع) با دیگران، اولاً در ماهیت، ویژگیها، منابع و قلمرو دانش آنان است؛ ثانیاً در این است که آنان معصوماند و برخلاف مردم عادی که ممکن است گاهی مخالف دانش خود عمل کنند، مخالف تکلیف خود عمل نمیکنند. بنابراین پاسخ به این پرسش که آیا عمل مطابق علم برای ائمه (ع) الزامآور است یا خیر، به معنای یادشده مثبت است؛ اما موضوع این بحث، مطلب دیگری است. آنچه مقصود این بحث را روشنتر میکند و پاسخگوی ابهام آن است، توجه به این نکته است که مقصود از دانش یادشده در اینجا، مباحث فقهی و اخلاقی نیست که انسان باید مطابق آن عمل کند. روشن است که امام در اینگونه مباحث، الگو و مقتدای مردم است و بیش از دیگران در عمل به دستورها و رهنمودهای الهی میکوشد. مقصود این بحث، بررسی الزام عمل یا نادیده گرفتن برخی علوم ویژه ائمه (ع) درباره امور جهان است که خارج از محدوده علوم عادی انسانهایند؛ علومی مانند علم به ضمایر افراد؛ علم به ایمان یا کفر آنان؛ علم به سرانجام کارها و فرجامها؛ و علم به اختلافات مردم. اینک پرسش یادشده را باز میبینیم: در اینگونه موارد، آیا بر امام لازم است مطابق علم خود عمل کند یا ضرورت دارد طبق آن عمل نکند؟ پاسخ به این پرسش، به بررسی روایات و تأمل در آنها نیازمند است. (...) از جمله روایات این موضوع، نقلهایی است که بر آشنایی امیرالمؤمنین (ع) از زمان شهادت و قاتل خود دلالت دارند. بنا بر این روایات، امیرالمؤمنین (ع) بهخوبی ابنملجم ملعون را میشناختند و از اینکه او قاتل ایشان است، خبر داشتند؛ اما او را برای کار نکرده، مؤاخذه نفرمودند و از قضا و قدر الهی فرار نکردند. اینگونه تعابیر، الزام بر نادیده گرفتن علوم ویژه و موهبتی را میرساند. (...) از مجموع روایات یادشده این نتیجه به دست میآید که ائمه (ع) در مصادیق یادشده، ملزم به نادیده گرفتن علومشان بودند؛ نه عمل مطابق آن علوم. گفته شد که مقصود از این الزام، اعم از الزام فقهی و اخلاقی است و با اختیار آنان منافات ندارد. آنان با آگاهی از برخی امور پنهان از دیگران، به گونهای عادی به قضاوت میپرداختند؛ از شهادت (کشته شدن در راه خدا) دوری نمیکردند؛ افراد را برای جرمهایی که در آینده مرتکب میشدند، مؤاخذه نمیکردند؛ و با وجود آگاهی از نیتها و باطن افراد، رفتاری عادی با آنان داشتند. در مباحث پیشین اشاره شد که ائمه (ع) حقایقی را میبینند که دیگران نمیبینند و علومی داشتهاند که دیگران ندارند؛ برای نمونه، آنان از ایمان و کفر و درجات افراد مختلف آگاه بودند؛ اما چنین علومی باعث نمیشد که این حقیقت را در رفتار خود با آنان آشکار کنند و مثلاً با آنان رفتاری خشن داشته باشند. افراد با حالات روحی متفاوت نزد ایشان رفتوآمد میکردند؛ اما ائمه (ع) جز در مواردی که بیانگر نکتهای خاص بوده است، به احوال پنهان آنان اشاره نمیکردند و برخوردی عادی با آنان داشتند. این شواهد نشان میدهند که آنان ملزم نبودند مطابق این علوم خود عمل کنند؛ بلکه ملزم بودند ـ جز در مواردی که مصلحتی خاص وجود دارد ـ مطابق ظاهر عمل کنند. به عبارت دیگر، میتوان گفت که در اینگونه موارد، امام دو علم دارد: علم به باطن یک مطلب که لوازم خود را دارد؛ و علم به تکلیف خود در آن خصوص. امام به تکلیف خود عمل میکند. تکلیف او با تکلیف حالتهای عادی افراد متفاوت است. به این مثال توجه فرمایید: یک مسلمان با یک کافر رفتاری خاص دارد که چگونگی آن را دستورهای دینی معین کرده است؛ اما همین مسلمان، اگر به کفر باطنی یک فرد بهظاهر مسلمان علم پیدا کند، نمیتواند با او همانند کفار رفتار کند؛ بلکه او منافقی است که به دستور شرع از برخی احکام مسلمانان، مانند حرمت کشتن، جواز ازدواج، و ارث بردن از بستگان مسلمان بهرهمند است که این حقوق باید درباره او رعایت شوند. تکلیف یک مسلمان در این حالت، با تکلیف همو در برخورد با یک کافر، متفاوت است. وظیفه او در این نمونه، رعایت ظاهر است. امام معصوم (ع) نیز اینگونه است. او اگرچه از حقایقی بسیار آگاه است، اما علم دیگری نیز دارد و آن اینکه در این حالت باید علم به باطن افراد را نادیده بگیرد. بنابراین لازم است مطابق علم دوم خود عمل کند که او را به نادیده گرفتن دانش اولش ملزم میسازد»[۳۸]. |
۱۲. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛ |
---|
آقای سید علی موسوی در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در اینباره گفته است:
«این گونه علم که به عنایت خداوند میباشد؛ علمی است که متعلق قضای الهی شده است و این علم تخلف ناپذیر است و امکان ندارد در این علم خطا رخ دهد. علامه طباطبایی بیان میدارد که علمی که خداوند به امام (ع) عطا میکند، به یقین محقق خواهد شد و هیچگونه تخلفی در آن راه ندارد. بنابراین علمی که محقق خواهد شد و هیچ گونه عملی تأثیری در وقوع آن نخواهد داشت؛ هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این علم نمیباشد و او مورد تکلیف نمیباشد؛ چرا که علم خداوند تغییرناپذیر است. پس امام متعلق تکلیف، قرار نمیگیرد؛ چرا که تکلیف آن گاه معنا دارد که امکان عمل و ترک عمل وجود داشته باشد، ولی اگر فعل و ترک فعل در اختیار مکلف نباشد و فعل قطعاً محقق شود؛ دیگر تکلیف دارای معنا نمیباشد و او مورد تکلیف نمیباشد؛ چرا که علم خداوند تغییرناپذیر است. امام متعلق تکلیف نیست؛ چرا که تکلیف آن گاه معنا دارد که امکان عمل و ترک عمل وجود داشته باشد ولی اگر فعل و ترک فعل در اختیار مکلف نباشد و فعل قطعاً محقق شود؛ دیگر تکلیف دارای معنا نمیباشد همانگونه که عالمه طباطبایی در عبارات خود به بیان آن میپردازد: این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد. نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغییر نمیپذیرد و سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح، علم است به آن چه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آن چه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته. و الزمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع میباشد. تعلق نمیگیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته میشود؛ و امام، از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. بنابراین امام (ع) که دارای این علم میباشد متعلق تکلیف قرار نمیگیرد؛ چرا که تکلیف زمانی میتواند باشد که در آن امکان انجام فعل و ترک فعل وجود داشته باشد. حال آن که علم خدا علمی است ضروری الوقوع و تخلف ناپذیر که واقع شدنی است. این مطلب، مطلب درستی است، اگر خداوند بفرماید که کاری که توان بر انجام دادن و ندادن آن وجود دارد انجام ده یا مده؛ چرا که در آن اختیار وجود دارد اما این امر صحیح نمیباشد که خداوند بفرماید کاری را که به موجب قضای الهی و علم ضروری الوقوع قطعاً واقع شدنی است انجام بده یا مده؛ چرا که در این مورد امر و نهی بی اثر میباشد و امری لغو و بیهوده است که ساحت خداوند منزه از آن ست. در یک نتیجهگیری کلی حاصل بیانات علامه طباطبایی در مورد رابطه علم وحیانی امام و تکلیف ایشان را میتوان در این نوشتههای علامه طباطبایی مشاهده نمود: این علم موهبتی امام اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد و اصولاً هر امر مفروظ از آن جهت که متعلق قضاء حتمی و حتمی الوقوع است، متعلق امر و نهی یا اراده و قصد انسانی نمیشود[۳۹]»[۴۰].
|
۱۳. آقای دکتر ملازاده (عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث)؛ |
---|
آقای دکتر محمد هادی ملازاده در مقاله «نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود» در اینباره گفتهاست:
«از نظر شیعه، امام (ع) در امور دنیوی و سیاسی و اجتماعی باید به علم عادی خود عمل کند، نه به علم امامت که او را از آینده امور آگاه میگرداند. این که فقها و اصولیون شیعه فرمودهاند که علم نور است و قطع حجت است و باید تبعیت شود و اگر تبعیت نشود، مسئولیتش به گردن قاطع است، در مورد علوم و قطعهای عادی است؛ علوم لدنی و فوق عادی امامت و حکم آنها و این که کجا باید بر اساس آن عمل کرد و کجا نباید، در حوزۀ فهم و معرفت فقیهان و عالمان نیست و خود امام (ع) است که این را به الهام الهی تشخیص میدهد. بنابراین، اگر پیغمبر یا امام (ع) به علم لدنی شکست مسلمین را در جنگی بدانند، نه به این علم عادی و به وظیفۀ ظاهریشان عمل کنند مسئولیت شهادت ایشان و خاک و خون کشیده شدن مسلمین با خود آنها نیست»[۴۱].
|
۱۴. آقای نباتی (پژوهشگر مؤسسه کیهان)؛ |
---|
آقای محمد نباتی در مقاله «علوم سهگانه در اصول فقه و علم غیب امام» در اینباره گفتهاست:
«در اصول فقه از سه نوع علم بحث میشود:
قسم سوم که به حوزه غیب تعلق میگیرد، در حوزه فقه و اجتماع راه نمییابد و تنها از میان سه علم میتوان گفت که علم عرفی ملاک فقه و اجتماع است. بر اساس روایتی از پیامبر (ص)، فقیهان و اولیای امور میبایست بر اساس علم عرفی و متعارف، حکم فقهی و یا قضاوت کنند. پیامبر میفرماید: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَهً مِنَ النَّار»[۴۲]. بر این اساس، پیامبر و معصومان براساس علم ملکوتی و شهودی و غیبی و علم لدنی، قضاوت و داوری و حکم نمیکنند. در حالی که بر اساس آیاتی از قرآن چون آیه ۱۰۵ سوره توبه آنان از غیب با خبر هستند. خداوند میفرماید: وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۴۳]. یعنی خداوند همان زمان که عمل میکنید، آن را میبیند و همچنین پیامبر و معصومان همان زمان میبینند. این سین به معنای تسویف و تأخیر نیست بلکه به معنای تحقیق است. بنابراین، نمیتوان گفت که امامان معصوم یعنی همان مؤمنان که عمل هر کسی را میبینند علم غیب نمیدانند، اما با این وجود آنان موظف هستند که به علم ظاهر و متعارف حکم و عمل کنند؛ چنانکه حضرت سلیمان نیز اینگونه حکم میکرد، هرچند علم غیب داشت اما منتظر هدهد ماند تا بیابد و گزارش علت فقدان خود را بدهد و هدهد هم بگوید: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ[۴۴]. پس علمِ غیب ملکوتی امام یک اصل اعتقادی صحیح و قطعی است و این علوم برخلاف علوم عادی و متعارف فوق حجت در اصطلاح اصولی است و امام با آنکه علم به زهر و شمشیر دارد ولی بر اساس دستور خداوندی عمل میکند چرا که برایش حجت شرعی نیست که بر اساس علم ملکوتی خود عمل و حکم کند. از همین روست که موسی مأمور به شریعت بود و خضر مأمور به ملکوت و باطن. بر همین اساس حضرت موسی اعتراض میکرد؛ زیرا مأمور به شریعت و ظاهر بود و دستوری نداشت که بر خلاف آن عمل کند. هر چند که به یک معنا یک دستور کلی به شکل ضرورت همراهی با خضر و اطاعت از وی برای یادگیری را داشت؛ ولی به دلیل آنکه مأمور به شریعت بود اعتراض میکرد. پس امامان با آنکه علم غیب میدانستد و شهید شدن خود را میدیدند، ولی مأمور نبودند که بر اساس آن علم عمل کنند. از این رو امام علی (ع) به مسجد میرود و امام حسین (ع) به کربلا»[۴۵]. |
۱۵. آقای زرینجویی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛ |
---|
آقای عینالله زرینجویی، در پایاننامه کارشناسی ارشد «مسئله علم امام در آثار دانشمندان معاصر شیعی» در اینباره گفته است:
«یکی از ویژگیهایی که برای علم لدنی امام برشمردهاند این است که تکلیفآور نیست و امام نیز تکالیف خود را بر اساس آن انجام نمیدهد مگر به اذن الهی در بعضی از موارد مثل اظهار کرامت و غیره برای اثبات امامت خود و به وجود آمدن شبهاتی حول علم غیب امام از جمله اینکه با وجود چنین علمی بعضی از افعال معصوم چگونه قابل توجیه است؟ مثل اینکه حضرت امیر (ع) چگونه با وجود آگاهی از قصد قاتلین برای اقامه نماز در مسجد حاضر شدند؟ یا اینکه سیدالشهدا (ع) اگر از فرجام قیام خویش آگاه بودند چرا دست به قیام زدند؟ همچنین خوردن غذا و نوشیدنی مسموم توسط ایشان با وجود چنین علمی چگونه ممکن است؟ آیا این کار القاء در تهلکه نیست که از آن نهی شده است؟ باعث ایجاد بحثها و مناظرات دینی فراوان گشت. در این میان عدهای از نویسندگان بر اساس بعضی از نظریات متقدمین همچون شریف مرتضی و ... سعی در به دست دادن تفسیری از علم امام داشتند که بتواند پاسخگوی این شبهات باشد. در این تلقی علم امام از امور غیبی مانند علم به شهادت و نظایر آن در حد وسیعی منتفی شده و اطلاع بر غیب به صورت محدود در جایی که خدا بخواهد ثابت گشته است. از جمله طرفداران این تلقی مرحوم صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید بودند که در مقدمه به اثر او و بحثهای مفصلی که به وجود آورد اشاره شد. در مقابل ، کثیری از عالمای بزرگ معاصر برای جواب به این سنخ از شبهات با استمداد از معارف قرآن و روایات معصوم (ع) هرگونه تناقضی بین علم گسترده امام از جمله علم به شهادت خویش را منتفی دانستند و بر اساس توضیح انواع و اقسام علم امام با توجه به روایات فراوان که قابل چشمپوشی نبود و همچنین توضیح مفهوم اصیل و قرآنی ولایت و کیفیت این ولایت به عنوان منشا علوم و تصرفات و معجزات امام به این شبهات پاسخ دادند. از جمله در راس این علما میتوان از علامه طباطبایی نام برد. و كثیری دیگر از علما با مبانی کلامی و معرفتی خود به این شبهات پاسخ دادند که در این نوشتار به بعضی از این آثار استناد شده است. علامه طباطبایی بین علم امام در حالت عادی و علم او در مقام نورانیت فرق گذاشته و معتقدند که این علم هیچ ارتباطی با تکالیف امام ندارد و در ادامه به علل این واقعیت اشاره میکنند. ایشان تکلیف آور نبودن این سنخ از علم را لازمه این علم میداند زیرا این علم ثبت در لوح محفوظ خداست و قضای حتمی است. بیان ایشان در این باره این است که: "این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد. نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند قابل هیچگونه تخلف نیست و تغیر نمیپذیرد و سر مویی به خطا نمیرود و در اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوند به آن تعلق گرفته. و لازمه این مطلب این است که هیچگونه تکلیفی به متعلق این گونه از علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمى الوقوع است تعلق نمیگیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمیکند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مكلف اند فعل یا ترک خواسته میشود و امام از جهت ضروری الوقوع و حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار بگیرد" پس از نظر علامه طباطبایی خصوصیت این علم است که تکلیفآور نیست»[۴۶]. |
۱۶. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛ |
---|
پژوهشگران وبگاه پرسمان، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
علم غیب امامان (ع) بر دو گونه تصور میشود:
دانشمندان شیعه همگی تصریح کردهاند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان (ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از «غلاه» [۵۰] به شمار میآیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک میباشد، با مراجعه به روایات و گفتههای دانشمندان بزرگ روشن میشود که در زمان پیامبران گرامیو امامان معصوم (ع) و نیز در دورههای بعد، گاهی از واژه علم غی علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده میشده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است. اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان:
علم امامان (ع) نسبت به امور غیبى متکى به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها مىدانند، [۶۰]. به تعبیر دیگر، علم غیب به طور ذاتى و استقلالى اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهى از غیب ندارد و ائمه (ع) هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعى دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّى پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است. إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ[۶۱]. پاسخ این است که، عدم آگاهى از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را براى نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیتها و پرهیز از گناه خواهد داشت [۶۲][۶۳]. پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل میشد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا میشده است. مثلا پیامبر (ص) و امامان (ع) منافقین را خوب میشناختند و میدانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمیکردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار میکردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مینشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم میکردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمینمودند»[۶۴]. |
۱۷. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات؛ |
---|
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«چون پیامبران و ائمه اطهار (ع) قرار بود از جنس بشر باشند، و مانند سایر مردم زندگی کنند، در اعمال و معاملات و معاشرت مانند یک بشر عادی بودند، با همین چشم میدیدند، با همین گوش میشنیدند... بر طبق ظواهر و شواهد داوری میکردند، گاهی مشورت میکردند، برای معالجه بیماریها به پزشک و در قیمتها به کارشناسان مراجعه میکردند.... مصائب و حوادثی بر ایشان اتفاق میافتاد با مشکلات مواجه میشدند در جنگ ها شکست میخوردند، زخمی میشدند مسموم میشدند... و چون بنا بود مانند مردم عادی زندگی کنند و مانند یک فرد عادی به ارشاد و هدایت بپردازند و مردم نیز با رغبت و اختیار ایمان بیاورند. از علم غیب استفاده نمی کردند. لکن اگر موضوع حرام و کار زشتی پیش میآمد که ارتکاب آن ولو از روی سهو در نظرها قبیح و زشت بود و به مقام امامت و عصمت لطمه میزند، و یا دانستن یک امری برای اثبات امامت لازم میشد، از پشتوانه های غیبی بهره مند میشدند. بنابراین پیغمبر (ص) و امام (ع) میتواند به اذن الهی از حوادث و پیشآمدها و افعال آینده خودش یا دیگران آگاه شود، لکن این گونه علم، مسیر حوادث را تغییر نمیدهد و در افعال و ارادهها اثر نمیگذارد و منشأ تکلیف قرار نمیگیرد»[۶۵].
|
پرسشهای وابسته
- قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم امکان عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم تام معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به تام علم معصوم امام غلو نیست؟ (پرسش)
- آیا عدم اعتقاد به علم تام معصوم امام آسیبی به ایمان وارد میکند؟ (پرسش)
- آیا معصوم به تمام موارد قرآن علم دارد؟ (پرسش)
- آیا قول به محدودیت علم معصوم مانع عقلی یا شرعی دارد؟ (پرسش)
- چگونه میشود معصوم را انسان کامل دانست اما علم او را محدود شمرد؟ (پرسش)
- آیا معصوم باید علم تام داشته باشد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم تام معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
- آیا آگاهی معصوم به نحو تام شرطی از شروط امامت است؟ (پرسش)
- اگر معصوم علم تام دارد پس چه نیازی به وحی است؟ (پرسش)
- آیا نمونههایی از علم تام معصوم در قرآن موجود است؟ (پرسش)
- آیا نمونههایی از علم تام معصوم در حدیث موجود است؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم تام معصوم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- با وجود آیاتی که علم تام معصوم را نفی میکنند چگونه این علم اثبات میشود؟ (پرسش)
- آیاتی که موافقان علم تام معصوم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- چگونه آیات نافی علم تام معصوم از غیر خدا با آیات مثبت علم تام معصوم برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم تام معصوم پیامبر خاتم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- آیا روایاتی وجود دارند که علم تام معصوم را نفی میکنند؟ (پرسش)
- چگونه آیات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- چگونه روایات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
- آیا شاهد تاریخی بر علم تام پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
- بر فرض اثبات علم تام پیامبران علم تام امامان چگونه ثابت میشود؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
- آیا شاهد تاریخی بر علم تام امامان وجود دارد؟ (پرسش)
- چرا امامان علم تام معصوم خود را انکار میکردند؟ (پرسش)
- آيا علم تام معصوم تکلیفآور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟ (پرسش)
- آیا معصوم از علم تام خود بهره میبرد؟ (پرسش)
- اگر معصوم از علم تام خود بهره نمیبرد پس فایدهاش چیست؟ (پرسش)
- آیا علم محدود معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم محدود معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
- مهمترین مصادیق علم ویژه معصوم کداماند؟ (پرسش)
- علم به چه مواردی تنها نزد خداست؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
- رابطه علم ویژه معصوم با معجزه و کرامت چیست؟ (پرسش)
- آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان عرفان اسلامی در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان تفسیر در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان حدیث در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه فرقه وهابیت در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ «پروردگارا راضیم به قضای تو و تسلیم امر تو می باشم، معبودی جز تو نیست».
- ↑ «رضایت خداوند متعال در رضای ما اهل بیت پیامبر اکرم (ص) قرار دارد.»
- ↑ و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
- ↑ بررسیهای اسلامی.
- ↑ تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۰۹.
- ↑ با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
- ↑ من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۲.
- ↑ ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۲.
- ↑ و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند او را از آن کار بازداشتیم؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۳.
- ↑ اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم؛ سوره مائده، آیه: ۲۸.
- ↑ معارف دین، ج۱، ص۹۲..
- ↑ «هنگامی که امام اراده میکند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد»
- ↑ تفسیر نمونه ج۲۵، ص۱۵۵.
- ↑ وبگاه تبیان
- ↑ [تفسیر سوره توبه؛ ج ۲، ص ۲۲۶ - ۲۳۵]
- ↑ پاورقی البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
- ↑ کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱.
- ↑ بداء بر وزن سَماء، اسم مصدر از «بدو» است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: (۱) ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ (۲) آشکار شدن و حاصل شدن رأی و نظر دیگر در کاری. بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید بر خلاف انتظار. بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در اینکه اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، با هم مشترکاند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی. شهید مرتضی مطهری بداء را چنین توضیح داده است: "بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطهی تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد"مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص ۶۹ برای آگاهی بیشتر در این باره، ر. ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۲ – ۱۳۴؛ مهدی نصیری، بررسی مسئلهی بداء در آرای کلامی شیعه، فصلنامه شیعهشناسی، سال چهارم، ش ۱۴، ص ۱۳۹ – ۱۶۲.
- ↑ کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۲۰۱، باب «انّ الائمه (ع) اذا شاؤوا ان یعلموا علموا». البته علم تفصیلی ائمه (ع) در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مِرآهُ العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح سید هاشم رسولی، ج ۳، ص ۱۲۴ – ۱۲۵.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مجموعهی رسائل اعتقادی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص ۲۰۰.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۷.
- ↑ [[مهدی پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء.
- ↑ تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۲.
- ↑ «پروردگارا! به قضای تو راضی هستم».
- ↑ علم امام و استقبال از مرگ، ماهنامه مبلغان، شماره ۶۳، ص۱۱۱-۱۱۴.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مراة العقول فی شرح اخبار الرسول، ج۳، ص۱۲۴ و ۱۲۵.
- ↑ محمد باقر مجلسی، رسائل اعتقادی، ص۲۰۰.
- ↑ علامه طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام، مجله نور علم، شماره ۴۹.
- ↑ بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص۹۷-۹۹.
- ↑ علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
- ↑ «هر امامی که از آنچه به او میرسد، آگاهی نداشته باشد، یا نداند که به کدام سمت حرکت میکند و سرانجامش چه میشود، حجّت خدا برخلق نخواهد بود». محمد صفار، بصائرالدرجات، جزء۱۰، باب الارض لایخلو من الجنة وهم الائمة، ص۵۰۴، ح۱۳؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، کتاب الحجّة، باب انّ الائمة (ع) یعلمون متی یموتون، ص۲۵۸، ح۱.
- ↑ «پسرم! اگر خداوند در مورد خلق، به علمش رفتار میکرد، دیگر نیازی به فرستادن انبیاء نبود»؛ محمد ابن شهرآشوب، مناقب، ج۲، ص۹۸؛ علی بن طاووس، الطرائف، ص۵۱۱؛ سید هاشم بحرانی، مدینة المعاجز، ج۲، ص۱۸۵، ح۴۸۸؛ محمد باقر مجلسی، بحار، ج۴۱، ص۳۱۰، ح۳۸.
- ↑ «فدایتان گردم، شما میدانید که در قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع)، و خروج و نهضت آنها برای دین خدا چه واقع شد، و از ناحیه ستمگران و سرکشان که بر آنان مسلّط شده بودند، بر آنها رسیدند آنچه رسیدند، به گونهای که همه کشته و مغلوب شدند. امام فرمود: ای حمران! خداوند تبارک و تعالی، آن مصیبت را با قید اختیار، برای آنها مقدّر و امضاء نموده بود، سپس آن را به اجرا گذاشت»؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۲، ح۴.
- ↑ مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت با پدیدآورنده.
- ↑ علم امام.
- ↑ علوم برگزیدگان؛ ص۳۲۸.
- ↑ محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام؛ هفده رساله فارسی، تصحیح و تحقیق رضا استادی، ص۱۱۱.
- ↑ تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۷۱.
- ↑ نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود، فصلنامه پژوهش دینی (شماره ۲۰، بهار و تابستان ۱۳۸۹)، ص۱۰۴
- ↑ ای مردم! تنها من در میان شما طبق گواهی گواهان و سوگندها دادرسی میکنم و چه بسا باشد که برخی از شما از برخی دیگر بهتر دلیل میآورد؛ بنابراین، هرفردی که من از مال برادرش چیزی را برای او به واسطه بیّنه یا سوگند دروغ جدا کنم، تنها برای او، قطعهای از آتش جدا کردهام؛ من تنها بر اساس سوگند و اقامه شواهد و گواهی، در میان شما به داوری میپردازم
- ↑ «بگو هر کاری بکنید پس به تحقیق خداوند و رسولش و مومنان (چهارده معصوم) آن عمل شما را میبینند»
- ↑ «من به چیزی احاطه علمی یافتم که تو بدان احاطه علمی نیافتی»سوره توبه آیه۲۲
- ↑ وبگاه کیهان
- ↑ آگاهی امامان از غیب، ص۷۱- ۷۲.
- ↑ وبگاه پرسمان
- ↑ وبگاه پرسمان
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت میدانند.
- ↑ نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم.
- ↑ اوائل المقالات ص:۳۸؛ بحار الأنوار؛ ج۱۰، ص ۲۶.
- ↑ مجمع البیان: ج۳، ص ۲۶۱ و ج۵ ص ۲۰۵.
- ↑ متشابهات القرآن،ص ۲۱۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن میثم؛ ج ۱، ص۸۴ و ج۳، ص۱۴۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج ۱، ص ۴۲۷.
- ↑ دلائل الصدق مظفر:۳۴۳.
- ↑ علم الامام: ۴۷.
- ↑ المیزان: ج۲۰ ص ۱۳۱ - ۱۳۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۳.
- ↑ دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمیدارد؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۷، ۴۳.
- ↑ وبگاه پرسمان
- ↑ وبگاه پرسمان
- ↑ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات.