آیا علم غیب تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا علم غیب تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم غیب تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگر از این پرسش

پاسخ نخست

امینی

علامه امینی در کتاب «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب» در این‌باره گفته‌ است:

  • «امور جائزه یا مطلوبه‌ای که در آنها سعه‌ای هست (...) عمل در آنها جائز است و آن بر سه قسم است:
  1. در امر مباحی باشد، مثل اینکه شخص دارای کشف و شهود، می‌داند که فلانی در فلان وقت می‌خواهد پیش او بیاید یا تصمیم او عملی خواهد شد یا نه یا آگاه است از آن اخبار و اعتقاد درست و نادرستی که در دل دارد در نتیجه خود را برای آمدنش آماده می‌کند و ی ا از آن دوری می‌جوید. عمل کردن بر طبق چنین علمی در این گونه موارد برای او جائز و مشروع است چنانکه اگر درباره این امور خوابی ببیند در صورتی که مستلزم نامشروعی نباشد بر طبق آن عمل خواهد نمود.
  2. عمل کردن بر طبق آن به خاطر فائده‌ای باشد که از آن امید می‌رود، زیرا خردمند اقدام به عملی که عاقبتش می‌ترسد نمی‌کند نهایت آن که گاهی روی عدم توجه به عاقبت کار، نتیجه ناخوش آیند پیش می‌آید. کرامت چنانکه امتیازی است امتحانی هم هست تا از آن راه ببیند که چه خواهید کرد، پس اگر حاجتی باشد یا جهتی آن را ایجاب کند، مانعی نخواهد داشت و رسول خدا (ص) مورد احتیاج، به امور پنهانی خبر می‌داد و معلوم است که پیامبر اکرم (ص) به تمام آنچه که می‌دانسته خبر نمی‌داده است، بلکه تنها در بعضی اوقات و طبق مقتضای نیازمندی‌ها از آن استفاده می‌فرموده است. رسول خدا (ص) به کسانی که پشت سرش نماز می‌خواندند خبر داد که: آنها را از پشت سر می‌بیند، گفتن این مطلب به خاطر مصلحتی بوده که در اخبار آن وجود داشته است با آنکه ممکن بوده بدون آن امر و نهیشان کند. و همجنین است سائر کرامات و معجزاتش، پس عمل امت پیامبر اکرم در این مورد از مورد نخست سزاوارتر است، لکن با این حال به خاطر ترس از عواقب سوء از قبیل عجب و خود خواهی و غیره بیش از جواز نخواهد بود.
  3. در موردی است که از آن برای ترساندن و یا بشارت دادن مردم استفاده می‌شود تا خود را کاملا آماده کنند. این صورت نیز جائز است مثل خبر دادن از وقوع چیزی در صورت نبودن چیزی دیگر و یا واقع نشدن آن در صورت بودن امر آخر تا بر طبق آن عمل شود»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
محمد حسین طباطبایی در دو کتاب «بررسی‌های اسلامی» و «المیزان» در این باره گفته است:
  • «از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود کامل‏‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‏‌شود. (...)

نکته‏‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‏‌کند قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغیر نمی‏‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‏‌رود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است. و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‏‌باشد تعلق نمی‏‌گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‏‌گیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‏‌شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق فضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقیق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهی لغو و بی‌اثر می‏‌باشد. و هم چنین انسان می‏‌تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمی‏‌تواند امری را که به طور یقین "بی‌تغیر و تخلف" و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. و از این بیان روشن می‏‌شود که:

  1. این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد. و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضای حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‏‌شود. آری متعلق قضای حتمی و مشیت قاطعه حق متعال مورد رضا به قضاست، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی در میان خاک و خود می‏‌گفت:"إلهِي رِضًى بِقَضائِك تَسلِيمًا لأمْرِك لا مَعبودَ سِواك" و هم چنین در خطبه‏ای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: "رضا الله رضانا اهل البیت".
  2. حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلق قضای الهی منافات با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد، زیرا قضای آسمانی به فعل با همه چگونگی‏‌های آن تعلق گرفته است نه به مطلق فعل، مثلا خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را، به اختیار خود انجام دهد و در این صورت تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست حتمس و غیر قابل اجتناب است و در عین حال اختیاری و نسبت به انسان صفت امکان دارد.
  3. اینکه ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این که گفته شود: اگر سیدالشهدا (ع) علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود در کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خدا می‏‌فرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۲]»[۳].
  • «اساساً معصومین (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند؛ لذا اگر از طریق غیبی می‌دانستند که در فلان جنگ دشمن غالب می‌شود، باز وظیفه داشتند که به آن جنگ اقدام نمایند، و یا اگر می‌دانستند که انجام فلان کار به ظاهر صحیح است، هر چند از طریق غیبی می‌دانستند که منجر به شهادت آنها می‌شود، انجام می‌دادند. مثل خوردن غذای مسموم، و یا رفتن به محل شهادت. با این حال، وظیفه داشتند که آن کارها را انجام دهند، و این اعمال برای ما اگر از راه طبیعی علم پیدا می‌کردیم به هلاکت انداختن خود حرام بود؛ امّا برای آنان وظیفۀ مخصوص بود، مثل وجوب نماز شب بر پیامبر اکرم (ص) با اینکه بر مسلمانان دیگر مستحب بود»[۴]
۲. آیت‌الله مظفر؛
آیت‌الله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند[۵] اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیب امام (ع) آمده است، استفاده می‌شود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد.«"إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ‏ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ شَيْئاً أَعْلَمَهُ‏ اللَّهُ‏ ذَلِك‏‏" [۶] حاصل سخن این که علم غیب امام (ع) شأنی است نه فعلی. بر اساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‌اند چون اراده نکرده‌اند که بدانند»[۷]
۳. آیت‌الله صافی گلپایگانی؛
آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی در کتاب «معارف دین» در این‌باره گفته‌است:
  • «تکالیف آن بزرگواران هم مثل دیگران اغلب در حدود علوم عادّی و متعارف بوده است، و مأمور به ترتیب اثر به علوم خاصّی که دارند، نبوده اند. در مثل نهی وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۸]، مثل دیگران مأمور بوده اند که به علم عادّی رفتار نمایند. تهلکه منهی عنه در آیه، همان تهلکه‌ای است که به علم عادّی و علمی که برای غیر امام (ع) حاصل می‌شود، معلوم می‌گردد. آنان در انجام تکالیف، شرایط عامّه را ملاحظه می‌فرمودند، مثلًا اگر اطّلاع از آب به نحو غیرعادّی داشتند، تکلیفشان مثل دیگران تیمّم بوده؛ چنان که در قضا و حکومت و تدبیر امور نیز به همین نحو عمل می‌کردند و به بینه و یمین حکم می‌دادند.

اتمام حجّت و انجام امتحاناتی که خدا از بندگان خود می‌نماید، به غیر این نحو که آن بزرگواران به ظواهر عمل کنند، امکان‌پذیر نیست. و آنها هم که عمّال اجرای اراده اللّه و مشیّت خدا هستند، و از تقادیر الهی به اعلام او آگاه می‌باشند، طبق همین ظواهر عمل می‌فرمودند و از مسیر تقادیر خارج نمی‌شدند؛ بنابراین غیر از آن چه وظیفه‌دار بودند عمل نمی‌کردند. این وظیفه، درست در برابر وظایفی است که مثل حضرت خضر (ع) در داستان حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) عهده دار بود؛ که او مأمور به باطن و عمل به علم غیرعادّی بود و اینان مأمور به ظاهر، و عمل به علم عادّی با علم به باطن هستند؛ چنان که گاهی هم به ندرت به مثل همان روش خضر مأمور بوده اند. اینجا مسأله انتحار و خودکشی و القای در تهلکه در بین نیست؛ مسأله رضا و تسلیم به تقادیر الهی است. حتّی اگر خداوند آن بزرگواران را برای مصالحی امر به خودکشی می فرمود، مطیع و فرمانبر بوده و به چون و چرا زبان نمی گشودند. در داستان مأمور شدن حضرت ابراهیم (ع) به ذبح فرزندش اسماعیل می‌بینیم که چگونه هر دو تسلیم امر شدند. وقتی ابراهیم گفت: إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى [۹] اسماعیل گفت: يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ [۱۰]؛ و خدا می‌فرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ [۱۱]. در داستان پسران حضرت آدم (ع) هم ملاحظه می‌کنید که گفت: لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ [۱۲] اینها وظایفی است که این بزرگواران داشتند و انجام داده‌اند و ما فعلًا در اسرار آن بحثی نداریم»[۱۳].

  • «هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‌آورد به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف آور نیست . امام (ع) بر اساس علم عادی خود میوه‌ای را پیش روی خود می‌بیند که مانعی از خوردن آن نیست و بر همین اساس تناول آن میوه جایز است اگر چه بر اساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد. برای علی (ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شبهاست به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‌کند علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی‌کند. برخی از کسانی که این پاسخ را ذکر کرده‌اند در تأیید این مطلب که ائمه (ع) بر اساس علم عادی خود مکلف هستند دو دلیل ذکر می‌کنند:
  1. عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه (ع) منافات دارد زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه (ع) از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
  2. عمل براساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر (ص) و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‌کردند شاید یکی از حکمت‌های ممنوع بودن تمسک به نجوم تسخیر جن و غیره برای غیب‌گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده نیز همین اختلال در نظام عالم هستی باشد»[۱۴].
۴. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است: «در حدیثی از امام صادق (ع) می‌‏خوانیم: "إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏"[۱۵]. این وجه جمع، بسیاری از مشکلات را در زمینه علم پیامبر و امام حل می‏‌کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائی را که مثلًا مسموم بود می‌‏خوردند، در حالی که جایز نیست انسان به کاری که موجب خطر برای او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر یا امام اجازه نداشته‏‌اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب می‏‌کند پیامبر یا امام مطلبی را نداند، یا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان لیلة المبیت آمده است که امام علی (ع) در بستر پیغمبر (ص) خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمی‏‌دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می‏‌کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت می‏‌برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد، و اگر امام می‌‏دانست که در بستر پیامبر می‌‏خوابد و صبح سالم برمی‌‏خیزد چندان افتخاری محسوب نمی‌‏شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمی‌‏رسید. آری مسأله علم ارادی، پاسخی است برای تمام اینگونه اشکالات»[۱۶].
۵. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله جوادی آملی، در کتاب «توصیه‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» و در «تفسیر سوره احقاف» و در کتاب «ادب فنای مقربان» در این‌باره گفته است:
  • «معصوم (ع) به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آن چه در مصالح امت اسلامى دخالت دارد، آگاه است؛ ولى باید به چند نکته توجه داشت: (۱): علم غیب تکلیف آور نیست؛ یعنى اگر علم از راه شرایط حجیت و مانند اینها حاصل شود، انسان در برابرش تکلیف دارد؛ ولى علمى که از ناحیه غیب به دست آمده، تکلیف آور نیست. (۲): از سوى دیگر، سنت خداوند چنان اقتضا دارد که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند وآسیب ببینند. بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند. البته گاه از غیب براى یارى دین کمک مى گرفتند؛ ولى اساس بر این است که در جریان امور عادى از علم غیب بهره نبرند»[۱۷].
  • اهل بیت (ع) نسبت به این علم "علم غیب"، البته هر چه که ذات اقدس الهی گفت عمل می‌کنند، احکام شرعی را عمل می‌کنند اما مکلّف باشند که برابر علم غیب محکمه را اداره بکنند، چنین تکلیفی ندارند. اصلاً بشر آزاد است برای امتحان! اگر برابر علم غیب عمل می‌کردند و بگیر و ببند بود، دیگر بشر آزاد نبود و امتحان نمی‌داد! فرمود آن علم در احکام الهی اشتباه نمی‌کند؛ چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است و چه چیزی صحیح است، اینها را برابر علم غیب عمل می‌کنند، اما آیا زید حق دارد؟ عمرو حق دارد؟ یا فلان حق دارد یا فلان حق ندارد؟ اینها مأمور نیستند، مگر در صورتی که معجزه‌ای بخواهند اظهار کنند و خطر کسی را برطرف کنند؛ مثل وجود مبارک امام باقر (ع) در شأن آن حضرت آمده که کسی وارد محضر امام باقر (ع) شد، کنیز رفت دمِ در، او یک نگاه نامحرمانه‌ای کرد، همین که وارد صحن حیاط شد و اجازه خواست، حضرت از اندرون خانه فرمود: «ادْخُلْ‏ لَا أُمَ‏ لَك‏‏‏‏‏»[۱۸] این شخص دست‌پاچه شد! آمد حضور حضرت و عرض کرد من این کار را کردم ببینم شما متوجّه می‌شوید یا نه؟ فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا‏‏‏‏‏». گاهی برای تنبیه این دسته حرف‌ها را می‌زنند؛ اما در خیلی از موارد این‌طور نیست و به علم غیب عمل نمی‌کنند و به همان علم ظواهر عمل می‌کنند»[۱۹].
  • «الف. مراجعه به وصیت نامه امام‌ حسین (ع) هنگام خارج شدن از مدینه، (...) همگی از شهادت آن حضرت حکایت می‌کرد. حتی افراد عادی، مانند عبدالله‏ بن‏ عمر، محمد حنفیه، ابن ‏عباس، فرزدق شاعر و... نیز بدون آنکه از علم غیب برخوردار باشند، از سرنوشت حرکت آن حضرت به سوی عراق، در حدّ حدس و گمان "نه علم قطعی بداء ناپذیر" آگاه بودند. بنابراین، انکار آگاهی آن حضرت از فرجام قیام بر ضدّ دستگاه ستم پیشه اموی، انکار ضرورت تاریخ است.

ب. گاهی شرایط به گونه‌ای است که آدمی، به ناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام می‌دهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او می‌انجامد. (...) حرکت امام‏ حسین (ع) به سوی کربلا نیز از این قبیل بود؛(...) و جز با شهادت امام‏ حسین (ع) قابل اصلاح نبود.

ج. پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) از دو علم برخوردارند: علومی که از راه‌های عادی به دست می‌آید و علومی که از راه‌های غیر عادی و غیر متعارف به دست می‌آید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار می‌کردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده می‌کردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمی‌کردند. حتی در قضا نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند. به همین سبب، پیغمبر اکرم (ص) فرمود: هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیغمبر (ص) در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قسم حکم می‌کنم؛ در حالی‏که برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمه‌ پسند، قوی‌تر و خوش‌بیان‌تر از طرف مقابل خود است. پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمی‌دهد، بلکه او قطعه‌ای آتش را به خانه خود خواهد برد: "إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار". بنابراین، آگاهی ائمه (ع) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود. از این جهت از آن علم استفاده نمی‌کردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن می‌شدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از این‏‌رو، اگر از راه‌های عادی، به نقشه دشمن پی می‌بردند و شرایطشان همانند شرایط امام‏ حسین (ع) نمی‌بود، حتماً برای خنثی کردن آن، اقدام می‌کردند.

د. ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است: هر امامی که نداند به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنین کسی، اساساً حجّت خدا بر خلق او نیست: "أَيُّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِه‏"»[۲۰].
۶. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است: «پیغمبر (ص) و امام (ع) می‌‏تواند از حوادث غیبی‌ و پیش‌آمدها و افعال آینده خود و دیگران آگاه شود لکن این گونه علم، مسیر حوادث را تغییر نمی‌‏دهد و در افعال و اراده‏‌ها اثر نمی‌‏گذارد و منشأ تکلیف قرار نمی‌‏گیرد، زیرا علم به غیب عبارتست از مشاهده نظام هستی‌ و رؤیت حقیقت و واقع جهان وجود، کسی‌ که به یک حادثه غیبی‌ عالم می‌‏شود ملکوت جهان هستی‌ و مجموع علل و اسبابی‌ را که بدان حادثه منتهی‌ می‌‏شود مشاهده می‌‏کند و از راه علم به اجزای‌ علت تامه بدان حادثه عالم می‌‏شود. کسی‌ که از غیب آگاهی‌ دارد به وسیله علم به علل می‌‏داند فلان حادثه معین به طور حتم و ضرورت واقع خواهد شد چون علل و اسبابی‌ که بدان حادثه منتهی‌ می‌‏شود تحقق پیدا کرده و با فرض علت تامه وجود معلول ضروری‌ و لازم است. علم به غیب علم به واقع حوادث و آن چه شدنی‌ است می‌‏باشد»[۲۱].
۷. حجت الاسلام و المسلمین ضیاءآبادی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد ضیاءآبادی در کتاب «صفیر هدایت» در این‌باره گفته‌ است:

«علمی که از طریق وحی و الهام برای پیامبر (ص) و امامان (ع) در جریان زندگی و ارتباط با مردم از معاشرت و معاملات تحقق می‌یابد، نمی‌تواند مبنای عمل قرار گیرد، به عبارتی می‌توان گفت: آن علم ملاک تکلیف نیست. مبنای عمل و تکلیف، علمی است که از طریق موازین عادی به دست می‌آید و در این جهت فرقی میان پیامبر (ص) و امام (ع) و افراد عادی نباشد. به عبارتی شناختن از طریق الهام غیبی و عمل کردن بر طبق آن ملاک تکلیف نمی‌باشد؛ به طوری که در قرآن می‌بینیم که حضرت یعقوب (ع) با وجود آنکه می‌دانست پسرش یوسف زنده است و می‌داند که برادرها یوسف را به بیابان برده و در چاه انداخته‌اند، اما ظاهر مطلب این است که این ده برادر، گریه کنان آمده‌اند و اظهار می‌کنند که برادرشان طعمه گرگ‌ها شده است. ظاهر امر چنان صادق‌نما است که او نمی‌تواند بگوید دروغ می‌گویید؛ اگر چه دروغ می‌گویند اما چاره‌ای جز صبر و تن دادن به تقدیر خدا ندارد. در حقیقت اولیای خدا برنامه کارشان این است، در عین حال که علم به نهان امور دارند، موظف هستند طبق ظواهر جریان عمل کنند و حقیقتاً کار بسیار مشکل و سختی است»[۲۲].

شناختن از طریق الهام غیبی و تفرس ملاک تکلیف نمی‌باشد و این علم مبنای عمل قرار نمی‌گیرد و تا به حسب ظاهر ملاکی برای کفر و نفاقشان به‌دست نیاورده‌ای، باید آنها را مسلمان بدانی. این مطلب بسیار مشکل هم هست. مثلا با اینکه پیامبر اکرم (ص) می‌داند این فردی که هم اکنون در مقابلش نشسته و اظهار اخلاص و محبت می‌کند؛ در باطن دشمن سرسخت اوست و پس از وفاتش چه جنایاتی مرتکب خواهد شد و آتش برای سوزاندن خانه‌اش آورده و نسبت به یگانه یادگار عزیزش چه ستمها روا خواهد داشت، در عین حال موظف است با او خوشرفتار باشد و به صورتش بخندد. دختر بدهد و دختر بگیرد. به راستی کار دشواری است و تحملش سنگین است.

حضرت امام مجتبی (ع) از طریق علم امامت می‌دانست که آن آب مسموم است، اما چون از طریق عادی علم به آن نداشت، مکلف به نخوردن آن نبود. بلی؛ اگر خودش می‌دید یا دو نفر می‌گفتند که ما دیدیم آن زن آب را مسموم کرد، در آن صورت مکلف بود از آن پرهیز کند چون علم از طریق عادی حاصل شده بود و ملاک تکلیف بود»[۲۳].
۸. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در این‌باره گفته‌‌اند:

«دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما بر اساس یک سلسله روایات: ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛[۲۴] مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم،[۲۵] و نیز اموری که در دایره‌ بدائات[۲۶] قرار می‌گیرد. از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این‌که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند؛[۲۷] اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بود و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‌کرد؛ بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند. بسیاری از اندیشمندان شیعه، بر این باورند که علم غیب امام (ع)، علم تفصیلی و علم به جزئیات است. بنابراین به نظر می‌رسد مناسب‌ترین پاسخ درباره‌ی شبهه‌ی فوق، این باشد: انبیا و امامان معصوم (ع) دو گونه علم و آگاهی داشتند: علم ظاهری و علم باطنی، آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‌دهند؛ اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند برای انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. اما این آگاهی، جایگاه‌های ویژه‌ای برای استفاده دارد؛ چنان که پیامبران همه جا از علم غیب استفاده نمی‌کردند. از سوی دیگر، تکلیف در جایی معتبر است که اختیار باشد؛ در حالی که علم غیب امامان (ع)، به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف ناپذیر می‌باشد. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم، به ظاهری و باطنی و تکلیف‌آور نبودن علم غیب، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته‌اند. علامه مجلسی در این باره می‌نویسد: کسی که به علل و اسبابِ مقدرات واقعی آگاهی ندارد، می‌تواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود؛ اما کسی که به جمیع حوادث و پیشامدها عالم است، چگونه می‌توان او را به اجتناب از آن مکلف کرد؟ اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم می‌آید که هیچ یک از مقدرات، برای وی رخ ندهد. پس امامان (ع) به همه‌ حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع می‌شود، عالم هستند؛ اما تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند و از آنها بلاها اجتناب و دوری کنند. امام حسین (ع) می‌دانست که اهل عراق با او نیرنگ‌بازی و پیمان‌شکنی می‌کنند و او را با اولاد و اصحابش می‌کشند و بارها از این مطلب خبر می‌داد؛ ولی مکلف نبود که به این علم عمل کند و با نرفتن به عراق، جان خود را حفظ کند؛ بلکه مکلف به ظاهر امر بود؛ چرا که کوفیان نهایت یاری‌شان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشتند و با او مکاتبه کردند و وعده‌ی بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند[۲۸]. علامه مجلسی در جای دیگری، با پذیرش علم امامان (ع) به جزئیات امور و حوادث آینده می‌گوید: و باید انبیاء و امامان (ع) به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند؛ چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد، به ظاهر مکلف بودند، و اگر به علم واقع مکلف می‌بودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند. پس حضرت امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی‌وفا، اگر حضرت تقاعد می‌ورزید و اجابت ایشان نمی‌نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمی‌شد[۲۹].

مرحوم علامه طباطبایی نیز، علوم ائمه (ع) را به دو نوع علم غیبی و موهبتی، و علم عادی تقسیم کرده و درباره‌ علم غیب بر این باور است که تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد[۳۰]. او در این باره می‌نویسد: این‌گونه علم موهبتی، به موجب ادله‌ عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند، قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغییر نمی‌پذیرد؛ سر مویی به خطا نمی‌رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمه‌ی این مطلب، این است که هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌گونه علم از آن جهت که متعلق این‌گونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‌گیرد و از راه این‌که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‌شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. وی در جای دیگر می‌نویسد: امام حسین (ع) در این موارد و نظایر آنها فرستادن مسلم به کوفه، حرکت به سوی کوفه و … به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قراین به دست می‌آید، عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‌دانست، هیچ گونه اقدامی نکرده؛ زیرا می‌دانست تلاش سودی ندارد و قضا حتمی است و تغییرپذیر نیست[۳۱]»[۳۲].
۹. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«با وجود علم غیب امامان (ع) بر حوادث و اعمال انسان، آن بزرگواران تنها موظف و مکلف بر عمل به علم ظاهری و عادی خودشان بودند و گرنه اختلال امور لازم می‌آمد، که به برخی اشاره می‌شود:

  1. در صورت لزوم ترتب اثر به علم غیب بر امامان (ع) مثل امام علی (ع) که در رأس حکومت قرار دارد، لازم می‌آید اشخاصی که امروز یا در آینده مرتکب جرمی مثل سرقت،‌ زنا، قتل و غیره خواهند شد آنها را حداقل برای پیشگیری از وقوع جرم زندانی کند. در این صورت امام علی (ع) مثلاً باید هر روز افراد بی‌‌شماری را به دلیل جرم مرتکب نشده زندانی کند و این امر هر روز اتفاق خواهد افتاد. این امر به مصلحت حکومت دینی نیست. درباره‌ این نوع ترتیب اثر دادن بر علم غیب سؤال و ابهام جدیدی طرح می‌شود که امام کدام‌ یک از انسان‌هایی را که مرتکب گناه و خطا خواهند شد، بازداشت کند؟ آیا آنان به مرتکبان روز بعد اختصاص داشته باشد و هر روز مرتکبان روز بعد را زندانی کند؟ یا این‌که چون علم غیب امام مطلق و تا پایان عمر انسان‌ها گسترش دارد،‌ کل مرتکبان را حتّی بعد از ده و پنجاه سال را نیز بازداشت کند؟ آیا هر دو فرض یعنی بازداشت هر روز و بازداشت به صورت کلی ممکن است؟
  2. این نوع مواجهه با متخلف با اصل اختیار انسان منافات دارد. چرا که نیل انسان به مقام خلافة الله از راه دوری از محرمات وگناه با اختیار آزاد انسان محقق می‌شود، امّا بنابر فرض اشخاص به خاطر علم غیب امام (ع) و مجازات از این طریق از ارتکاب گناه و جرم دوری خواهند کرد و چنین عملی ارزش مقام خلیفة اللهی را نخواهد داشت.چنین برخوردی با اعتراض متخلفان مواجه خواهد شد،‌ آنان ممکن است استدلال کنند که ما شاید در آینده از ارتکاب خطا و گناه خود پشیمان می‌شدیم و استناد امام (ع) به غیب خود آنان را قانع نمی‌کند.
  3. تنبه و مجازات متخلفان شامل مردم عادی و یاران نزدیک و حتّی حاکمان و دولت‌مردان نیز می‌شود، در این صورت با آشکار شدن تخلف و زندانی شدن آنان جبهه امام و متولیان و مدیران حکومت دینی رو به ضعف می‌رود.
  4. مسئله و مشکل دیگر در رابطه با متخلفانی می‌شود که در گذشته مرتکب انواع جرم و گناه شدند که لازم می‌آید امام (ع) جمعیت زیادی را حبس و مجازات کند.
  5. بر مشکلات و معذورات پیشین اضافه کنید متخلفانی را که در شهرهای دورافتاده‌ای هستند،‌ امام (ع) و حاکم دینی آنها چگونه جمع و زندانی کند؟ مثلاً امام (ع) لیست افراد خاطی یا لیست کل متخلفان آینده را به فرمانداران هر منطقه ارسال کند؟ آیا به همراه لیست باید آدرس دقیق آنان نیز نوشته شود؟ در این صورت کار امام (ع) نوشتن لیست متخلفان و آدرس آنان خواهد بود. آیا چنین کاری شدنی است؟ آیا امام (ع) شأن و منزلتی جزء آن ندارد؟
  6. امّا اگر گفته شود امامان فقط در اعمال خود به علم غیب ترتیب اثر دهند، مثل اقدام امام علی (ع) برای دستگیری قاتل خود ابن ملجم، در این‌باره باید گفت:
  • ممکن است ابن ملجم منکر چنین نیّت و عملی شود.
  • آیا با استناد به علم غیب امام (ع) می‌توان به دستگیری شخصی اقدام کرد. در صورت مثبت مدت زندانی او چقدر خواهد بود؟ در محاکم عادی چون از نیّت قبلی مرتکب اطلاعاتی ندارند، مدتی برای تعیین می‌شود، امّا اگر امام از نیّت فاسد و عدم پشیمانی امثال ابن ملجم آگاه باشد، باید چند نفر را دستگیر و برای آنان حبس ابد تعیین کند؟ افزون بر خود شخص،‌ آیا نباید افرادی که به هر نحوی به او کمک کرده‌اند،‌ دستگیر شوند؟
  • دستگیر شده یا دستگیرشدگان می‌توانند ادعای امکان پشیمانی و انصراف از اقدام مذموم خود بنمایند. در این صورت آیا استناد به علم غیب برای متخلفان و جامعه و رویّه قضایی کارساز است و می‌توان با آن قصاص یا حبس ابدی یا موقت تعیین و وضع کرد؟
  • افزون بر قاتل،‌ آیا امام (ع) درباره کسانی که در صدد هستند به انواع مختلف مثل جراحت در جنگ، تهمت و اتهام و انواع ضرر و زیان‌ها به امام (ع) آسیب وارد کنند،‌ آیا آنها را نیز دستگیر کند؟ در این فرض تعداد دستگیرشدگان رقم بالایی را تشکیل خواهد داد.
  • اگر امام (ع) تنها بر علم غیب خود در دستگیری خاطئان درباره‌ی شخص خود اقدام کند، در این صورت جامعه این سؤال را مطرح می‌کند که چرا امام تبعیض قائل می‌شود، خاطئان شخص خود را دستگیر امّا درباره سایر متخلفان و خاطئان نسبت به حقوق شخصی یا بیت‌المال چشم پوشی می‌کند؟»[۳۳].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین عابدی؛
حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر احمد عابدی در «وبگاه رسمی خود» در پاسخ به این پرسش آورده است:
  • «امام حسین (ع) علم غیب داشت و بلکه همه معصومین (ع) علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف‌آور نمی‌باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم (ص) با علم غیب خود همیشه می‌داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی‌کند و هر اختلافی که باشد به مردم می‌گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می‌خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می‌داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی‌کند بلکه به ظاهر عمل می‌کند، امام حسین (ع) نیز از علم غیب استفاده نمی‌کند و با اینکه عاقبت و سرانجام این سفر را با علم و غیب می‌دانست اما به طوری عمل کرد که گویا عاقبت کار را نمی‌داند و به این سفر رفت. هر کس طبق ظاهر اینگونه عمل می‌کند که وقتی در شهری باشد که جانش در خطر باشد و حرمت حرم خدا را نگه داشته نشود و ببیند مردم شهری دیگر او را دعوت کرده‌اند به آنجا حرکت می‌کند».
  • «معصومین (ع) علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف‌آور نمی‌باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم (ص) با علم غیب خود همیشه می‌داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی‌کند و هر اختلافی که باشد به مردم می‌گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می‌خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می‌داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی‌کند بلکه به ظاهر عمل می‌کند»[۳۴].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین طاهری؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حبیب‌الله طاهری در کتاب «تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه» در این‌باره گفته‌است: «طبق ادله ائمه (ع) به تمام حوادث به صورت جزیی آگاهند، لکن مأمور نیستند که به علمشان عمل کنند و اساسا وظیفه امام (ع) و رعیت فرق دارد. (...) لذا مرحوم علامه مجلسی (...) چنین می‌گوید: کسی که مقدرات خدا و علل و اسباب آنها را نمی‌داند، می‌تواند از آنها دوری و اجتناب کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیش‌آمدها عالم است، چگونه ممکن است او ره به اجتناب و دوری از آن مکلف کرد، اگر چنین تکلیفی ممکن باشد لازم می‌آید که هیچ یک از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس ائمه (ع) به جمیع حوادث و بلاهایی که بر آنها واقع می‌شد عالم بودند و تکلیف هم نداشتند که طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دوری ورزند، چنان که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) منافقین را می‌شناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولی مکلف نبودند که از آنها دوری کنند و با آنها معاشرت و ازدواج نکنند یا آنها را بکشند، یا طرد نمایند تا زمانی که عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده شود. (...) پس ائمه به تمامی حوادث آگاه بودند، لکن مأمور نبودند که بر طبق علم و آگاهی غیبی‌شان عمل نمایند، بلکه به ظاهر امر همانند مردم عادی عمل می‌کردند»[۳۵].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «علوم برگزیدگان» در این‌باره گفته است:

«آیا عمل مطابق علم، همواره برای ائمه (ع) ضروری است یا آنان ملزم‌اند که گاهی علم خود را نادیده بگیرند؟ مقصود از الزام در این نوشتار، هر‌گونه الزام فقهی یا اخلاقی است و روشن است که چنین الزامی، با اختیار افراد مخالفت ندارد. این بحث ممکن است اندکی عجیب به‌ نظر برسد؛ زیرا طبیعتاً انسان علومی را فرا می‌گیرد تا برابر آن عمل کند و حتی در مباحث اخلاقی، عالمان بی‌عمل سرزنش شده‌اند. بنابراین علم به‌ طور طبیعی الزاماتی (فقهی یا اخلاقی) را به ‌دنبال دارد. ائمه (ع) مطابق علوم خود، سخن می‌گفتند یا سکوت می‌کردند؛ گاهی اقدام کرده، گاهی کناره می‌گرفتند؛ می‌جنگیدند یا صلح می‌کردند؛ و ... . بنابراین امام برای کار خود همواره دلیلی علمی دارد یا به عبارت دیگر، بر اساس علم خود به انجام یا ترک کاری تصمیم می‌گیرد. بنابراین علوم ائمه (ع) نیز همانند علوم دیگر مردم، الزامات اخلاقی یا فقهی را به‌ دنبال دارد. تفاوت ائمه (ع) با دیگران، اولاً در ماهیت، ویژگی‌ها، منابع و قلمرو دانش آنان است؛ ثانیاً در این است که آنان معصوم‌اند و برخلاف مردم عادی که ممکن است گاهی مخالف دانش خود عمل کنند، مخالف تکلیف خود عمل نمی‌کنند. بنابراین پاسخ به این پرسش که آیا عمل مطابق علم برای ائمه (ع) الزام‌آور است یا خیر، به معنای یاد‌شده مثبت است؛ اما موضوع این بحث، مطلب دیگری است. آنچه مقصود این بحث را روشن‌تر می‌کند و پاسخ‌گوی ابهام آن است، توجه به این نکته است که مقصود از دانش یاد‌شده در اینجا، مباحث فقهی و اخلاقی نیست که انسان باید مطابق آن عمل کند. روشن است که امام در این‌گونه مباحث، الگو و مقتدای مردم است و بیش از دیگران در عمل به دستورها و رهنمودهای الهی می‌کوشد. مقصود این بحث، بررسی الزام عمل یا نادیده گرفتن برخی علوم ویژه ائمه (ع) درباره امور جهان است که خارج از محدوده علوم عادی انسان‌هایند؛ علومی مانند علم به ضمایر افراد؛ علم به ایمان یا کفر آنان؛ علم به سرانجام کارها و فرجام‌ها؛ و علم به اختلافات مردم. اینک پرسش یاد‌شده را باز می‌بینیم: در این‌گونه موارد، آیا بر امام لازم است مطابق علم خود عمل کند یا ضرورت دارد طبق آن عمل نکند؟ پاسخ به این پرسش، به بررسی روایات و تأمل در آنها نیازمند است. (...) از جمله روایات این موضوع، نقل‌هایی است که بر آشنایی امیرالمؤمنین (ع) از زمان شهادت و قاتل خود دلالت دارند. بنا بر این روایات، امیرالمؤمنین (ع) به‌خوبی ابن‌ملجم ملعون را می‌شناختند و از اینکه او قاتل ایشان است، خبر داشتند؛ اما او را برای کار نکرده، مؤاخذه نفرمودند و از قضا و قدر الهی فرار نکردند. این‌گونه تعابیر، الزام بر نادیده گرفتن علوم ویژه و موهبتی را می‌رساند. (...)

از مجموع روایات یاد‌شده این نتیجه به ‌دست می‌آید که ائمه (ع) در مصادیق یاد‌شده، ملزم به نادیده گرفتن علومشان بودند؛ نه عمل مطابق آن علوم. گفته شد که مقصود از این الزام، اعم از الزام فقهی و اخلاقی است و با اختیار آنان منافات ندارد. آنان با آگاهی از برخی امور پنهان از دیگران، به گونه‌ای عادی به قضاوت می‌پرداختند؛ از شهادت (کشته شدن در راه خدا) دوری نمی‌کردند؛ افراد را برای جرم‌هایی که در آینده مرتکب می‌شدند، مؤاخذه نمی‌کردند؛ و با وجود آگاهی از نیت‌ها و باطن افراد، رفتاری عادی با آنان داشتند. در مباحث پیشین اشاره شد که ائمه (ع) حقایقی را می‌بینند که دیگران نمی‌بینند و علومی داشته‌اند که دیگران ندارند؛ برای نمونه، آنان از ایمان و کفر و درجات افراد مختلف آگاه بودند؛ اما چنین علومی باعث نمی‌شد که این حقیقت را در رفتار خود با آنان آشکار کنند و مثلاً با آنان رفتاری خشن داشته باشند. افراد با حالات روحی متفاوت نزد ایشان رفت‌و‌آمد می‌کردند؛ اما ائمه (ع) جز در مواردی که بیانگر نکته‌ای خاص بوده است، به احوال پنهان آنان اشاره نمی‌کردند و برخوردی عادی با آنان داشتند. این شواهد نشان می‌دهند که آنان ملزم نبودند مطابق این علوم خود عمل کنند؛ بلکه ملزم بودند ـ جز در مواردی که مصلحتی خاص وجود دارد ـ مطابق ظاهر عمل کنند. به عبارت دیگر، می‌توان گفت که در این‌گونه موارد، امام دو علم دارد: علم به باطن یک مطلب که لوازم خود را دارد؛ و علم به تکلیف خود در آن خصوص. امام به تکلیف خود عمل می‌کند. تکلیف او با تکلیف حالت‌های عادی افراد متفاوت است. به این مثال توجه فرمایید: یک مسلمان با یک کافر رفتاری خاص دارد که چگونگی آن را دستورهای دینی معین کرده است؛ اما همین مسلمان، اگر به کفر باطنی یک فرد به‌ظاهر مسلمان علم پیدا کند، نمی‌تواند با او همانند کفار رفتار کند؛ بلکه او منافقی است که به دستور شرع از برخی احکام مسلمانان، مانند حرمت کشتن، جواز ازدواج، و ارث بردن از بستگان مسلمان بهره‌مند است که این حقوق باید درباره او رعایت شوند. تکلیف یک مسلمان در این حالت، با تکلیف همو در برخورد با یک کافر، متفاوت است. وظیفه او در این نمونه، رعایت ظاهر است. امام معصوم (ع) نیز این‌گونه است. او اگر‌چه از حقایقی بسیار آگاه است، اما علم دیگری نیز دارد و آن اینکه در این حالت باید علم به باطن افراد را نادیده بگیرد. بنابراین لازم است مطابق علم دوم خود عمل کند که او را به نادیده گرفتن دانش اولش ملزم می‌سازد»[۳۶].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:
  • «انبیا و امامان معصوم‏(ع) دوگونه علم و آگاهی داشت: علم ظاهری و علم باطنی. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‌‏دهند، اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. البته "چنان که خواهیم نوشت" علم غیبی، تکلیف‏‌آور نبوده، چرا که تکلیف جایی است که اختیار باشد، در حالی که علم غیبی امامان‏(ع) به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف‌ناپذیر است. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم به ظاهری و باطنی و این که علم غیبی تکلیف‌آور نیست، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته‏‌اند. علامه مجلسی‏ در این باره می‌‏نویسد: "کسی که به علل و اسباب مقدرات واقعی آگاهی ندارد، می‌‏تواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیش‏‌آمدها، عالم است، چگونه ممکن است او را به اجتناب از آن مکلف نمود؟ چرا که اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم می‌‎‏آید که هیچ یک از مقدرات نسبت به وی واقع نشود. پس امامان‏(ع) به جمیع حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع می‏‌شود، عالم هست، امّا تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند [و از آن بلاها اجتناب و دوری کنند.]... امام حسین (ع) می‌دانست که اهل عراق با او نیرنگ‌بازی و پیمان‌شکنی می‏‌کنند و خودِ او با اولاد و اصحابش کشته می‏‌شوند و بارها از این مطلب خبر می‏‌داد، ولی مکلف به عمل به این علم نبود، که به عراق نرود و جان خود را حفظ کند. بلکه مکلف به ظاهر امر بود، چرا که کوفیان نهایت یاری‏شان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشته و با او مکاتبه کرده و وعده بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند".[۳۷] باید که ایشان انبیا و امامان (ع)‏ به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند، چنان‌چه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند، واگر به علم واقع مکلف می‏‌بودند، بایست که با هیچ‌کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند و اگر چنین می‏‌بود حضرت رسول (ص) دختر به عثمان نمی‏‌داد و عایشه و حفصه را به حباله خود درنمی‏‌آورد. پس امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی‏‌وفا اگر حضرت تقاعد می‌‏ورزید واجابت ایشان نمی‏‌نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حضرت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمی‌‏شد.[۳۸] این‌گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌‏کند، قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغیر نمی‏‌پذیرد، سر مویی به خطا نمی‌‏رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمه این مطلب، این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمی‌‏گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‌‏گیرد و از راه این که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته می‏‌شود، و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.[۳۹]»[۴۰].
  • «دیدگاه شیخ مفید[۴۱]، سید مرتضی[۴۲] و شیخ طوسی[۴۳]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۴۴] بنابراین ائمه (ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است:ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۴۵] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۴۶].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است: «امام درجه‌ای عالی‌تر از این دارند که عالم عقل و تجرد است، و درجه‌ای عالی‌تر که عالم روح‌ القدس و اسماء کلیه الهیه است. عالم اسماء و صفات کلیه واسطه فیض همه مخلوقات است و هرچه در اینجا تحقق می‌پذیرد از آنجا نشأت می‌گیرد، و لذا به همه حقائق قبل از تحققش احاطه دارد و در مرتبه‌ای از آن عالم همه حقائق به تفصیل موجود است. کسی که به آن عالم دست دارد در آن مرتبه و آن عالم می‌تواند همه چیز را بداند، چه گذشته و چه حال و چه آینده و چه در ملک و چه در ملکوت. در عوالم میان این عالم طبع تا عالم اسماء کلیه نیز خیلی از حقائق به شکل‌های خاصی حضور و ظهور دارند و با احاطه بدانجا نیز می‌توان خیلی از گذشته و آینده‌ها را دید. علم امام در عالم ظاهر مانند علم ما می‌باشد و امام در این مرتبه از بسیاری از امور بی‌اطلاعند. واقعا نمی‌دانند فلان شخص کجاست و فلان شخص چه کرده و چه می‌کند و حتی ممکن است گاهی وسیله شخصی خویش را گم کنند و جایش را ندانند. بله، تفاوت امام با ما در آنجاست که چون نفس‌شان اتساع یافته و مراتب دیگری دارد، می‌توانند با تمرکز کردن در درون خود و سفر به اعماق نفس خود «مانند تمرکز ما برای یافتن پادرد خود» آنچه را در مرتبه ظاهر خود نمی‌یافتند، در باطن بیابند و از آن خبر دهند. پس امام در عالم ظاهر از بسیاری از امور بی‌خبرند و در عالم باطن به حقیقت همه چیز واقف، و با سرّ و باطنِ همه چیز همراهند. پس هر مرتبه حکمی دارد. از این‌رو اگر بخواهیم از وضعیت فعلی امام خبر بدهیم که آیا اکنون بالفعل چیزی را می‌دانند یا خیر؟ باید ببینیم الآن در کدام عالم سیر می‌کنند، تا بفهمیم الآن احاطه به آن چیز دارند یا نه».[۴۷].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین احد ایمانی در «وبگاه بهترین سخن‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده است: «ائمه اطهار (ع) اگر چه علم غیب داشتند، اما مکلّف بودند که مثل افراد عادی جامعه زندگی کنند، و از علم غیب خود جز در امور مربوط به امامتشان و بخصوص به عنوان معجزه استفاده ننمایند. لذا آنگاه که غذایی مسموم جلویشان گذاشته می‌شد، اگر از راه عادی به مسموم بودن آن غذا علم نداشتند و جای ابراز معجزه هم نبود، مثل افراد عادی رفتار نموده آن غذا را می‌خوردند. و این خودکشی حرام نیست. چون خدا به معصوم امر نموده که در چنین مواردی تابع علم عادی باشد. اما اگر غذایی مسموم جلویش می‌گذاشتند و او علم داشت که هنوز زمان مرگش فرانرسیده، از آن غذا نمی‌خورد»[۴۸].
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است: «با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکللف به تکالیف الهی بودند، مکللف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار می‌کردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده می‌کردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بوده است»[۴۹].
۱۷. حجت الاسلام و المسلمین واعظی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی، نویسنده مقاله «گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل» در این‌باره گفته‌ است:

«شخص معصوم (ع) به موجب علم ویژه و لدنّی که دارد، از تمام حقایق هستی به اذن خداوند، واقف است.

امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمود: «أَيُّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ، وَ لَا إِلَى مَا يَصِيرُ أَمْرُهُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه‏».[۵۰]

اما این علم، نه تکلیف‌آور است و نه با اختیار منافاتی دارد، یعنی معصوم (ع)، مکلّف نیست به مقتضای این علم عمل نماید بلکه مانند سایر انسان‌ها مکلّف به ظاهر است. عبد الله بن ابی رافع می‌گوید: در جریان جنگ صفّین، پس از این که قضیه به حکمیت کشید و به اصرار اهل نهروان، ابوموسی اشعری از جانب امام به عنوان حَکَم انتخاب شد، امام (ع) فرمود: می‌بینم که ابوموسی فریب خورده و عمرو عاص به او حیله زده و علیه من رأی خواهد داد. من به امام عرض کردم: اکنون که می‌دانید ابوموسی فریب خواهد خورد، چرا او را می‌فرستید؟ امام (ع) فرمود: «يَا بُنَيَّ لَوْ عَمِلَ اللَّهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا احْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُل‏».[۵۱]، در حالی که خداوند این کار را نکرد و با فرستادن پیامبران و کتاب‌های آسمانی، حجّت را بر انسان‌ها تمام نمود، من هم نمی‌توانم به علم خویش عمل نمایم، زیرا اسباب و مسببات عالم طبیعت بر پایه مصالح و مفاسد استواراند، باید این نظام، حفظ شود و هرچیزی از مجرای طبیعی خود به وجود بیاید، و افعال بشر با اراده و اختیار خودش انجام شوند تا حجّت بر همه تمام گردد.

علم معصوم به حوادث، به معنای مجبور بودن وی نیز نخواهد بود. حمران از امام باقر (ع) در باره قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع) پرسید: «جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ- عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ الْحَسَنِ (ع) وَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ».[۵۲]

پس خلاصه این که معصوم (ع) از تمام حقایق و حوادث باخبر است، اما مکلّف نیست مطابق آن علم عمل نماید و حوادثی را که خداوند برای معصوم (ع) مقدّر کرده است با قید اختیار است، یعنی معصوم (ع) می‌تواند آن تقدیر را نپذیرد، اما او با اراده و اختیار خویش قبول می‌کند چون می‌داند خواست خداوند در آن است و خواست خداوند را بر خواست خود مقدم می‌دارد. (...) معصوم (ع) می‌تواند به مقتضای علمش عمل نکند و از تقدیر الهی سرباز زند».[۵۳].
۱۸. حجت الاسلام و المسلمین علی‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر اکبر اسد علی‌زاده در مقاله «علم امام و استقبال از مرگ» در این‌باره گفته‌ است: «امامان (ع) بر حسب مقام امامت خویش کامل‌ترین انسان و مظهر تام اسماء و صفات الهی بوده و به اذن خداوند نسبت به بسیاری از امور که بر مردم مخفی است، علم داشته‌‏اند؛ امّا باید توجه نمود که این قسم از علم امام (ع) تأثیری در عمل و ارتباطی با تکالیف او ندارد؛ زیرا این علم از قبیل اموری است که قضای الهی به آنها تعلق گرفته، و حتمی الوقوع می‌‏باشند و بر این اساس، تکلیفی به چنین علمی تعلق نمی‏‌گیرد و همچنین به خواست و اراده امام (ع) قابل تغییر نمی‏‌باشد؛ به جهت اینکه تکلیف و خواست و اراده در افعال ممکن چیزی که وقوعش امکان دارد و با قید امکان تعلق می‌‏گیرد؛ مثلاً انسان می‌‏تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، اراده کند و برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش کند، امّا اگر فعلی قضاء حتمی است. حادثه‌‏ای است که علم و اراده خدا بر آن تعلق گرفته و حتما باید واقع شود و به هیچ عنوان قابل تغییر و تبدیل نیست، اراده و تکلیف به آن تعلق نمی‌‏گیرد؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در آن از آن جهت که شدنی است ندارد و بر این اساس، می‏‌توان گفت که علم امام علی (ع) و امامان دیگر به شهادتشان از این قبیل بوده است و چون قضاء حتمی الهی به آن تعلق گرفته، اراده و قصد آنان در آن تأثیری نداشته و همیشه متعلق قضای الهی، و مشیت او مورد رضای امام بوده است؛ چنان‏که از امام حسین (ع) نقل می‌‏شود که در روز عاشورا فرمود: پروردگارا! به قضای تو راضی هستم»</ref>»[۵۴].
۱۹. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «امام (ع) علاوه بر علم عادی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی علم غیب بهره‌‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودی‌‏اش با لطف و اذن الهی به سرچشمه علم الهی متصل می‌‏شود واز حقایق حوادث عالم همان‌گونه که در متن واقع هستند آگاه می‌‏شود یعنی علم غیب امام (ع) از سنخ علم الهی و اتصال به منبع علم الهی است و همان‌گونه که در علم الهی بیان شد این علم علم به واقع عینی است و معنی ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیاری خود امام (ع) همراه با علت تامه‌‏اش که علم عادی واراده از اجزاء این علت است نزد امام (ع) حاضر است این حضور بی‌‏واسطه عین معلوم و واقع عینی نزد امام (ع) است. بر این اساس، امام (ع) حقیقت افعال اختیاری خود را مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، می‌‏نگرد. به همین جهت از آن‏جا که علم غیب امام (ع) همانند علم الهی تأثیری در حوادث عالم ندارد چون به معنای حضور عین وقایع نزد عالم است امام (ع) عکس‌العملی نشان نمی‌‏دهد و بر اساس عادی بشری خود عمل می‌‏کند. و نیز به همین علت این علم برای امام (ع) تکلیف آورد نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم منشأ تغییر و تأثیر باشد. علاوه بر این وقتی امام (ع) با لطف و اذن الهی به مرتبه اعلای کمال و علو وجودی می‏رسد و با منبع علم الهی تماس پیدا می‏‌کند در اوج مقام فنای در ذات الهی است او در این مقام خود نمی‌‏بیند و خود نمی‌‏پسندد فقط خدا را می‏‌بیند و تنها مشیت الهی را می‏‌پسندد خواسته‏ای غیر از خواست و مشیت الهی ندارد در این مقام وقتی اراده و مشیت الهی را بر اساس نظام علت و معلولی و قضا و قدر در تحقق حوادث و پدیده‌‏های هستی به دنبال علت تامه شان می‌‏یابد خواسته‏ای بر خلاف آن ندارد. به همین جهت تلاش برای تغییر این حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از این که تأثیری ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نیز سازگار نیست»[۵۵].
۲۰. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در این‌باره گفته است: «این گونه علم که به عنایت خداوند می‌باشد؛ علمی است که متعلق قضای الهی شده است و این علم تخلف ناپذیر است و امکان ندارد در این علم خطا رخ دهد. علامه طباطبایی بیان می‌دارد که علمی که خداوند به امام (ع) عطا می‌کند، به یقین محقق خواهد شد و هیچ‌گونه تخلفی در آن راه ندارد. بنابراین علمی که محقق خواهد شد و هیچ گونه عملی تأثیری در وقوع آن نخواهد داشت؛ هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این علم نمیباشد و او مورد تکلیف نمی‌باشد؛ چرا که علم خداوند تغییرناپذیر است. پس امام متعلق تکلیف، قرار نمی‌گیرد؛ چرا که تکلیف آن گاه معنا دارد که امکان عمل و ترک عمل وجود داشته باشد، ولی اگر فعل و ترک فعل در اختیار مکلف نباشد و فعل قطعاً محقق شود؛ دیگر تکلیف دارای معنا نمی‌باشد و او مورد تکلیف نمی‌باشد؛ چرا که علم خداوند تغییرناپذیر است. امام متعلق تکلیف نیست؛ چرا که تکلیف آن گاه معنا دارد که امکان عمل و ترک عمل وجود داشته باشد ولی اگر فعل و ترک فعل در اختیار مکلف نباشد و فعل قطعاً محقق شود؛ دیگر تکلیف دارای معنا نمیباشد همان‌گونه که عالمه طباطبایی در عبارات خود به بیان آن میپردازد: این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد. نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغییر نمی‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‌رود و به اصطلاح، علم است به آن چه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آن چه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته. و الزمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‌باشد. تعلق نمی‌گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته می‌شود؛ و امام، از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. بنابراین امام (ع) که دارای این علم می‌باشد متعلق تکلیف قرار نمی‌گیرد؛ چرا که تکلیف زمانی می‌تواند باشد که در آن امکان انجام فعل و ترک فعل وجود داشته باشد. حال آن که علم خدا علمی است ضروری الوقوع و تخلف ناپذیر که واقع شدنی است. این مطلب، مطلب درستی است، اگر خداوند بفرماید که کاری که توان بر انجام دادن و ندادن آن وجود دارد انجام ده یا مده؛ چرا که در آن اختیار وجود دارد اما این امر صحیح نمی‌باشد که خداوند بفرماید کاری را که به موجب قضای الهی و علم ضروری الوقوع قطعاً واقع شدنی است انجام بده یا مده؛ چرا که در این مورد امر و نهی بی اثر می‌باشد و امری لغو و بیهوده است که ساحت خداوند منزه از آن ست. در یک نتیجه‌گیری کلی حاصل بیانات علامه طباطبایی در مورد رابطه علم وحیانی امام و تکلیف ایشان را می‌توان در این نوشته‌های علامه طباطبایی مشاهده نمود: این علم موهبتی امام اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد و اصولاً هر امر مفروظ از آن جهت که متعلق قضاء حتمی و حتمی الوقوع است، متعلق امر و نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‌شود[۵۶]»[۵۷].
۲۱. آقای دکتر رستمی و خانم آل‌بویه؛
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آل‌بویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌‌اند:

«درباره علم امام (ع) امثال این پرسش مطرح است که چرا امیرالمؤمنین (ع) با این که می‌دانست کشته می‌شود و قاتلش را می‌شناخت و وقت و زمانش را می‌دانست به مسجد رفت و چرا امام حسن (ع) که می‌دانست معاویه به عهدش وفا نمی‌کند و شیعیان پدرش را می‌کشند با او صلح کرد و چرا امام حسین (ع) به کوفه رفت با این که می‌دانست یاری‌اش نمی‌کنند و در این سفر کشته می‌شود و چرا در کربلا چند ذراع چاه نکند تا از تشنگی به هلاکت نرسند.

شیخ مفید پاسخ می‌‌دهد: دعوی اجماع بر این که امام (ع) هر چه اتفاق می‌افتد را می‌داند درست نیست و اجماع شیعه بر این است که امام (ع) حکم هر چه پیش آید را می‌داند نه این که به خود پیشامدها به طور تفصیل عالم است؛ از این رو، پایه‌ همه این پرسش‌ها فرو می‌ریزد. چه بسا ممکن است امام خود حوادث را با اعلام از طرف خدا بداند و اما این که هر چه می‌شود را می‌داند حجت و دلیلی ندارد، اما راجع به این که امیرالمؤمنین (ع) قاتل خود را می‌شناخت و وقت آن را هم می‌دانست، آنچه از ظاهر اخبار استفاده می‌شود این است که امام قتل را به طور اجمال می‌دانست و قاتل را هم می‌شناخت، ولی دلیل وجود ندارد که امام (ع) وقت قتل را هم می‌دانست و اگر روایتی هم در این باره باشد اعتراض وارد نیست، زیرا ممکن است امام (ع) به صبر بر شهادت و تسلیم بر قتل مأمور باشد تا به مقامی رسد که بدون آن نمی‌رسد و در این صورت نباید گفت خود را به دست خود به هلاکت انداخته و به کشتن خود کمک کرده است. اما راجع به صلح امام حسن (ع) با معاویه سخن دیگری است و آن این که امام (ع) می‌دانست معاویه به عهد خود عمل نمی‌کند، ولی چاره‌ای جز صلح نداشت، زیرا اگر صلح نمی‌کرد خودش و اصحابش در نبرد با معاویه کشته می‌شدند و امر دین و مردم تباه می‌شد و وضعیت بسیار بدتر از وضعی می‌شد که به واسطه صلح با معاویه پیش آمد. اما راجع به امام حسین (ع) ما قبول نداریم که حضرت می‌دانست اهل کوفه با او خدعه می‌کنند و یا محل آب در زمین را می‌دانست، ولی چاهی نکند، زیرا دلیلی از عقل و نقل ندارد و اگر هم می‌دانست پاسخ آن همان است که درباره امیرالمؤمنین گفتیم.

علامه مجلسی از علامه حلی در این باره نقل می‌کند: ممکن است امیرالمؤمنین (ع) از وقوع قتل در آن شب و در آن مکان معین آگاه بوده است، ولی تکلیف او غیر از تکلیف ماست و شاید مصلحت بوده که او جان خود را این گونه در راه خدا بذل کرده باشد. ایشان سپس می‌نویسد: سخن شیخ مفید بر اساس احتمالات است و قطعی و روشن نمی‌باشد و شاید در تنگنای اعتراض، مجبور به انکار اصول مسلّم مذهب گردیده است، مانند این که امام حسین نمی‌دانست مردم کوفه با او خدعه می‌کنند و نمی‌دانست در کربلا کشته می‌شود، بلکه باید چنین گفت که گاهی شرط جهاد، امکان پیروزی است و در صورتی که نیروی اسلام از نصف کمتر باشد، وجوب جهاد ساقط است و تکلیف بر عقب نشینی است و گاهی جهاد برای جان بازی در راه دین و فداکاری در راه حق است به هر وجهی که دین خدا حفظ شود. امام معصوم (ع) در روش مقدس خود بیناست و برحسب مصلحت اندیشی موقعی می‌رسد که داوطلب فداکاری و جان‌بازی در راه خدا می‌شود و خود را تسلیم حق می‌نماید و این عمل از بزرگ‌ترین مقامات شهامت و مردانگی و درک سعادت است و القای در تهلکه نیست. امام می‌‌داند چه وقت جان می‌‌دهد و مرگش هم به اختیار او است، یعنی خودش با رضا و رغبت گام در آستان شهادت می‌گذارد و وظیفه جان بازی و فداکاری را انجام می‌دهد»[۵۸].
۲۲. آقای دکتر ملازاده (عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث)؛
آقای دکتر محمد هادی ملازاده در مقاله «نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود» در این‌باره گفته‌است: «از نظر شیعه، امام (ع) در امور دنیوی و سیاسی و اجتماعی باید به علم عادی خود عمل کند، نه به علم امامت که او را از آینده امور آگاه می‌گرداند. این که فقها و اصولیون شیعه فرموده‌اند که علم نور است و قطع حجت است و باید تبعیت شود و اگر تبعیت نشود، مسئولیتش به گردن قاطع است، در مورد علوم و قطع‌های عادی است؛ علوم لدنی و فوق عادی امامت و حکم آنها و این که کجا باید بر اساس آن عمل کرد و کجا نباید، در حوزۀ فهم و معرفت فقیهان و عالمان نیست و خود امام (ع) است که این را به الهام الهی تشخیص می‌دهد. بنابراین، اگر پیغمبر یا امام (ع) به علم لدنی شکست مسلمین را در جنگی بدانند، نه به این علم عادی و به وظیفۀ ظاهری‌شان عمل کنند مسئولیت شهادت ایشان و خاک و خون کشیده شدن مسلمین با خود آنها نیست»[۵۹].
۲۳. آقای نباتی (پژوهشگر مؤسسه کیهان)؛
آقای محمد نباتی در مقاله «علوم سه‌گانه در اصول فقه و علم غیب امام» در این‌باره گفته‌است:

«در اصول فقه از سه نوع علم بحث می‌شود:

  1. علمی که حجت نیست مانند قیاس، ظن غیر معتبر و مانند آنها.
  2. علمی که حجت است که همان علم متعارف و اطمینان آور است.
  3. علم ملکوتی که فوق حجت است و از طریق علم شهودی و وحیانی و مانند آنها به‌دست می‌آید.

قسم سوم که به حوزه غیب تعلق می‌گیرد، در حوزه فقه و اجتماع راه نمی‌یابد و تنها از میان سه علم می‌توان گفت که علم عرفی ملاک فقه و اجتماع است. بر اساس روایتی از پیامبر (ص)، فقیهان و اولیای امور می‌بایست بر اساس علم عرفی و متعارف، حکم فقهی و یا قضاوت کنند. پیامبر می‌فرماید: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَهً مِنَ النَّار‏»[۶۰]. بر این اساس، پیامبر و معصومان براساس علم ملکوتی و شهودی و غیبی و علم لدنی، قضاوت و داوری و حکم نمی‌کنند. در حالی که بر اساس آیاتی از قرآن چون آیه ۱۰۵ سوره توبه آنان از غیب با خبر هستند. خداوند می‌فرماید: وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۶۱]. یعنی خداوند همان زمان که عمل می‌کنید، آن را می‌بیند و همچنین پیامبر و معصومان همان زمان می‌بینند. این سین به معنای تسویف و تأخیر نیست بلکه به معنای تحقیق است. بنابراین، نمی‌توان گفت که امامان معصوم یعنی همان مؤمنان که عمل هر کسی را می‌بینند علم غیب نمی‌دانند، اما با این وجود آنان موظف هستند که به علم ظاهر و متعارف حکم و عمل کنند؛ چنانکه حضرت سلیمان نیز این‌گونه حکم می‌کرد، هرچند علم غیب داشت اما منتظر هدهد ماند تا بیابد و گزارش علت فقدان خود را بدهد و هدهد هم بگوید: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ[۶۲].

پس علمِ غیب ملکوتی امام یک اصل اعتقادی صحیح و قطعی است و این علوم برخلاف علوم عادی و متعارف فوق حجت در اصطلاح اصولی است و امام با آنکه علم به زهر و شمشیر دارد ولی بر اساس دستور خداوندی عمل می‌کند چرا که برایش حجت شرعی نیست که بر اساس علم ملکوتی خود عمل و حکم کند. از همین روست که موسی مأمور به شریعت بود و خضر مأمور به ملکوت و باطن. بر همین اساس حضرت موسی اعتراض می‌کرد؛ زیرا مأمور به شریعت و ظاهر بود و دستوری نداشت که بر خلاف آن عمل کند. هر چند که به یک معنا یک دستور کلی به شکل ضرورت همراهی با خضر و اطاعت از وی برای یادگیری را داشت؛ ولی به دلیل آنکه مأمور به شریعت بود اعتراض می‌کرد. پس امامان با آنکه علم غیب می‌دانستد و شهید شدن خود را می‌دیدند، ولی مأمور نبودند که بر اساس آن علم عمل کنند. از این رو امام علی (ع) به مسجد می‌رود و امام حسین (ع) به کربلا»[۶۳].
۲۴. آقای زرین‌جویی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای عین‌الله زرین‌جویی، در پایان‌نامه کارشناسی ارشد «مسئله علم امام در آثار دانشمندان معاصر شیعی» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از ویژگی‌هایی که برای علم لدنی امام برشمرده‌اند این است که تکلیف‌آور نیست و امام نیز تکالیف خود را بر اساس آن انجام نمی‌دهد مگر به اذن الهی در بعضی از موارد مثل اظهار کرامت و غیره برای اثبات امامت خود و به وجود آمدن شبهاتی حول علم غیب امام از جمله اینکه با وجود چنین علمی بعضی از افعال معصوم چگونه قابل توجیه است؟ مثل اینکه حضرت امیر (ع) چگونه با وجود آگاهی از قصد قاتلین برای اقامه نماز در مسجد حاضر شدند؟ یا اینکه سیدالشهدا (ع) اگر از فرجام قیام خویش آگاه بودند چرا دست به قیام زدند؟ همچنین خوردن غذا و نوشیدنی مسموم توسط ایشان با وجود چنین علمی چگونه ممکن است؟ آیا این کار القاء در تهلکه نیست که از آن نهی شده است؟ باعث ایجاد بحث‌ها و مناظرات دینی فراوان گشت. در این میان عده‌ای از نویسندگان بر اساس بعضی از نظریات متقدمین همچون شریف مرتضی و ... سعی در به دست دادن تفسیری از علم امام داشتند که بتواند پاسخگوی این شبهات باشد. در این تلقی علم امام از امور غیبی مانند علم به شهادت و نظایر آن در حد وسیعی منتفی شده و اطلاع بر غیب به صورت محدود در جایی که خدا بخواهد ثابت گشته است.

از جمله طرفداران این تلقی مرحوم صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید بودند که در مقدمه به اثر او و بحث‌های مفصلی که به وجود آورد اشاره شد. در مقابل ، کثیری از عالمای بزرگ معاصر برای جواب به این سنخ از شبهات با استمداد از معارف قرآن و روایات معصوم (ع) هرگونه تناقضی بین علم گسترده امام از جمله علم به شهادت خویش را منتفی دانستند و بر اساس توضیح انواع و اقسام علم امام با توجه به روایات فراوان که قابل چشم‌پوشی نبود و همچنین توضیح مفهوم اصیل و قرآنی ولایت و کیفیت این ولایت به عنوان منشا علوم و تصرفات و معجزات امام به این شبهات پاسخ دادند. از جمله در راس این علما می‌توان از علامه طباطبایی نام برد. و كثیری دیگر از علما با مبانی کلامی و معرفتی خود به این شبهات پاسخ دادند که در این نوشتار به بعضی از این آثار استناد شده است. علامه طباطبایی بین علم امام در حالت عادی و علم او در مقام نورانیت فرق گذاشته و معتقدند که این علم هیچ ارتباطی با تکالیف امام ندارد و در ادامه به علل این واقعیت اشاره می‌کنند.

ایشان تکلیف آور نبودن این سنخ از علم را لازمه این علم می‌داند زیرا این علم ثبت در لوح محفوظ خداست و قضای حتمی است. بیان ایشان در این باره این است که: "این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد. نکته‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغیر نمی‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‌رود و در اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوند به آن تعلق گرفته. و لازمه این مطلب این است که هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این گونه از علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمى الوقوع است تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مكلف اند فعل یا ترک خواسته می‌شود و امام از جهت ضروری الوقوع و حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار بگیرد" پس از نظر علامه طباطبایی خصوصیت این علم است که تکلیف‌آور نیست»[۶۴].
۲۵. پژوهشگران ماهنامه پرسمان؛
پژوهشگران ماهنامه پرسمان در مقاله «چند پاسخ درباره چگونگی علم امام» در این‌باره گفته‌اند:
  1. عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردى و اصلاحات اجتماعى به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادى از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
  2. عمل براساس علم غیر عادى موجب اختلال در نظام عالم هستى است زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) براى شفاى بیمارى خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمى‌کردند شاید یکى از حکمت‌هاى ممنوع بودن تمسک به نجوم تسخیر جن و غیره براى غیب‌گویى و کشف غیر عادى حوادث آینده نیز همین اختلال در نظام عالم هستى باشد»[۶۵].
۲۶. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران وبگاه پرسمان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
  • «معصوم (ع) به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آنچه در مصالح امت اسلامی دخالت دارد، آگاه است. با این حال، باید توجه داشت که: سنت خداوندی چنین اقتضا می‌کند که معصومان (ع) هم، مانند انسان‌های دیگر، آزموده شوند و مورد امتحان واقع گردند. بنابراین، نباید بی حساب و در هر موردی به‌ویژه در پی منافع شخصی از این علم استفاده کنند و به بیان دقیق‌تر در پاره‌ای موارد مثل امور شخصی یا موارد اجتماعی که باید نقش الگویی از نظر روش برای دیگران داشته باشند به استفاده از این علم مأمور نیستند و باید بر اساس علم ظاهری و معمولی عمل نماید. مثلا اگر فردی چیزی را از او سرقت کرد باید به دادگاه و نزد قاضی رود و شاهد و دلیل برای مدعای خود اقامه نماید، دقیقا همان کاری را که امام علی (ع) در مورد مرد یهودی که افسار اسب او را دزدیده بود، انجام داد و نباید از علم غیبی خود در این مورد استفاده کنند. البته گاه برای یاری دین خدا از غیب کمک می‌گرفتند ولی اصل بر این بود که در جریان امور عادی از علم غیب استفاده نکنند. در واقع، آنان به اذن و اراده خداوند است که از علم غیب آگاه می‌شوند و موقع و چگونگی استفاده از آن نیز به خواست و اراده خداوند است. از سوی دیگر، علم غیب تکلیف آور نیست؛ یعنی اگر انسان از راه شرایط حجت و مانند آن، تحصیل علم کرد، در برابر آن تکلیف دارد و باید آن را به‌کار گیرد و به دیگران نیز آموزش دهد؛ اما علم به‌دست آمده از ناحیه غیب تکلیف آور نیست و دارنده مکلف نیست از آن استفاده نماید و به دیگران نیز منتقل نماید»[۶۶].
۲۷. پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت؛
پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«اهل بیت (ع) موظف نبوده‌اند که درمسائل عادی و خارج از حوزه امامت و ولایت، از علم غیب خود استفاده کنند و می‌بایست در عمل به تکالیف و امور عادی فردی و اجتماعی، به علومی که از طرق عادی کسب می‌نمودند عمل کنند. علّت آن هم این است که آنان الگویی برای بشریت هستند و اگر در زندگی و كارهای اجتماعی، به غیر این عمل می‌کردند، دیگر نمی‌توانستند الگویی برای انسان‌ها دیگر باشند، زیرا همه که علم غیب ندارند. به عنوان مثال هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علم خدادادی خود استفاده نمی‌کردند و در موردی که دلیل شرعی و کافی، مثلا بر قاتل بودن متهمی وجود نداشته است، پیامبر (ص) یا امام معصوم (ع) با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمی‌کردند. بنابراین ائمه اطهار (ع) با این‌که می‌دانستند به شهادت می‌رسند و با این که می‌توانستند جلوی تأثیر سم را بگیرند این کار را نکردند؛ چون این نوع علم در مورد آنها تکلیف‌‌آور نبود و موظف نبودند که به آن عمل کنند، چرا که اگر بر طبق علم غیب خود عمل می‌کردند، این عمل:

  1. موجب برهم زدن نظم اجتماعی و قوانین طبیعی و موجب اختلال در نظام هستی می‌شد، زیرا اراده خداوند براین تعلق گرفته است که امور بر اساس مجرای طبیعی و عادی بشر صورت گیرد.
  2. با الگو و اسوه بودن آنها برای بشر منافات دارد.
  3. این عمل با سنت ابتلا و امتحان الهی در تضاد است، زیرا نظام آفرینش، نظام امتحان و آزمایش است أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۶۷]. لازمۀ آزمایش و امتحان برخورداری از اراده و اختیار در انتخاب نیک و بد و جریان امور بر طبق روال عادی و رسیدن به نتیجۀ آن در سرای آخرت است. در حالی‌که استفاده از علم غیب و عمل بر طبق آن، زمینه آزمایش را از بین خواهد برد؛ زیرا مانع ادامه روند عادی کارها می‌شود.
بنابراین بر این اساس است که ائمه اطهار (ع) با این‌که می‌دانستند شهید می‌شوند، اما باز آن کار را انجام می‌دادند؛ حضرت امیرالمؤمنین (ع) به محراب می‌رود، امام حسن (ع) و امام رضا (ع) میوه زهر آلود را تناول می‌کنند و حضرت سیدالشهدا (ع) وارد کربلا می‌شود و در صدد چاره‌جویی و دفع قضا و قدر الهی بر نمی‌آیند»[۶۸].
۲۸. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات؛
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «چون پیامبران و ائمه اطهار (ع) قرار بود از جنس بشر باشند، و مانند سایر مردم زندگی کنند، در اعمال و معاملات و معاشرت مانند یک بشر عادی بودند، با همین چشم می‌دیدند، با همین گوش می‌شنیدند... بر طبق ظواهر و شواهد داوری می‌کردند، گاهی مشورت می‌کردند، برای معالجه بیماری‌ها به پزشک و در قیمت‌ها به کارشناسان مراجعه می‌کردند.... مصائب و حوادثی بر ایشان اتفاق می‌افتاد با مشکلات مواجه می‌شدند در جنگ ها شکست می‌خوردند، زخمی می‌شدند مسموم می‌شدند... و چون بنا بود مانند مردم عادی زندگی کنند و مانند یک فرد عادی به ارشاد و هدایت بپردازند و مردم نیز با رغبت و اختیار ایمان بیاورند. از علم غیب استفاده نمی کردند. لکن اگر موضوع حرام و کار زشتی پیش می‌آمد که ارتکاب آن ولو از روی سهو در نظرها قبیح و زشت بود و به مقام امامت و عصمت لطمه می‌زند، و یا دانستن یک امری برای اثبات امامت لازم می‌شد، از پشتوانه های غیبی بهره مند می‌شدند. بنابراین پیغمبر (ص) و امام (ع) می‌تواند به اذن الهی از حوادث و پیش‌آمدها و افعال آینده خودش یا دیگران آگاه شود، لکن این گونه علم، مسیر حوادث را تغییر نمی‌دهد و در افعال و اراده‌ها اثر نمی‌گذارد و منشأ تکلیف قرار نمی‌گیرد»[۶۹].
۲۹. پژوهشگران مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
پژوهشگران وبگاه گفتگوی دینی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
  • «گرچه بر اساس روایات متعدد ائمه (ع) از راه مختلف از رخ داد شهادت شان آگاه بوده‌اند، ولی در امور زندگی و متعارف، مانند جنگ و صلح، مبارزه و مسافرت و مانند آنها از علم غیب خود استفاده نمی‌‌کردند. آنان مانند دیگران، اگر بیمار بشوند، دارو مصرف می‌کنند، گرسنه می‌شوند، غذا می‌خورند، خسته می‌شوند، استراحت می‌کنند، مسافرت می‌کنند. ممکن است در ضمن مسافرت دچار مشکل شوند. نکته دیگر این که گرچه امامان (ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر می‌دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا می‌کرد، عمل می‌نمودند. همان‌گونه که خداوند می‌توانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب نماید، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. چه این علم غیب در واقع گزارش از متن واقع است و قابل تغییر نیست . از این رو باید گفت :

گرچه امیر مؤمنان علی (ع) شهادت خود را می‌دانست و قاتل خویش را می‌شناخت، لکن این علم افاضی (خدادادی) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود؛ بلکه وظیفه آن بود که طبق علم عادی رفتار نمایند. ابن ملجم تصمیمش مبنی بر شهادت علی (ع) را مخفی نگه داشته بود و از این امر کسی غیر از همدستانش با خبر نبود. موقعی که علی (ع) به مسجد تشریف برد، در ظاهر مطلبی که دلالت کند فردی در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها برای اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد،‌ و بر اساس علم عادی خود رفتار نمود، ‌و به علم غیر عادی خود ترتیب اثر نداد، چون مکلف و مأمور نبود به علم غیبی خود عمل کند. چنان که در قضاوت، و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راه‌ها و علم‌های معمولی عمل می‌فرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولی از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود. اما درباره عمل کرد امام حسین (ع) غیر از این نکته مسایل دیگر نیز قابل طرح است؛ زیرا اگر فلسفه قیام حسینی خوب درک شود، پاسخ روشنی به دست خواهد آمد. در ابتدا باید اشاره شود که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است، که از مهم‌ترین و عالی‌ترین واجبات اسلامی است.

در قرآن می‌فرماید: كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ[۷۰] امام خمینی می‌فرماید: اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است. با توجه به این نکته حال باید گفت: امام حسین (ع) در موقعیتی بود که اصل اسلام و سنت پیامبر در حال از بین رفتن یا تحریف بود. حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می‌شود؛ نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند،‌ گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. یک روز پیش از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله! تو را نصیحت می‌کنم به این که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است. بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود: آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود؟ آیا نمی‌بینید قوانین الهی پایمال می‌شود؟ آیا نمی‌بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی‌کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد. در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منکر بود. در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت، به علاوه این عمل عین تکلیف حضرت محسوب می‌شد. در نتیجه تلاش در این مسیر محذوری نداشت. بنابراین اساس قیام امام برای نجات مردم از جهالت نوین و گمراهی جدید بود که به نام دین و خلیفه مسلمانان می‌خواست از سوی یزید اجرا شود. حضرت با قیام خود حقایق را روشن ساخت. برای ابد روشن نمود که جهالت نوین یزیدی ربطی به دین ندارد. نباید نفاق در لباس دین مردم را به حقایق آسمانی بدبین کند»[۷۱].

  • «امام (ع) علاوه بر علم عادی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی علم غیب بهره‌مند است امام (ع) به حسب علو رتبه وجودی‌اش با لطف و اذن الهی به سرچشمه علم الهی متصل می‌شود و از حقایق حوادث عالم همان‌گونه که در متن واقع هستند آگاه می‌شود یعنی علم غیب امام از سنخ علم الهی و اتصال به منبع علم الهی است و این علم به واقع عینی است و معنی ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد.
بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیاری خود امام (ع) همراه با علت تامه‌اش که علم عادی واراده از اجزاء این علت است نزد امام (ع) حاضر است این حضور بی‌واسطه عین معلوم و واقع عینی نزد امام (ع) است . بر این اساس امام (ع) حقیقت افعال اختیاری خود را مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، می‌نگرد. به همین جهت از آن جا که علم غیب امام (ع) همانند علم الهی تأثیری در حوادث عالم ندارد چون به معنای حضور عین وقایع نزد عالم است امام (ع) عکس‌العملی نشان نمی‌دهد و بر اساس عادی بشری خود عمل می‌کند. و نیز به همین علت این علم برای امام (ع) تکلیف آورد نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم منشأ تغییر و تأثیر باشد»[۷۲].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۹.
  2. و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  3. بررسی‌های اسلامی.
  4. تفسیر المیزان؛ ج ۱۸، ص ۲۰۹.
  5. اصول کافی، ج ۱، باب ان الائمه (ع) یعلمون علم ما کان و ما یکون؛ بحارالانوار، ج ۱۶، باب ۱۴.
  6. هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد؛ اصول کافی، ج ۱، باب ان الائمه اذا شاؤو ان یعلموا علموا؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۶، روایات ۱۱۶ و ۱۱۷.
  7. پژوهشی در باب علم امام، ص۷۳.
  8. با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  9. من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۲.
  10. ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۲.
  11. و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند او را از آن کار بازداشتیم؛ سوره صافات، آیه: ۱۰۳.
  12. اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ سوره مائده، آیه: ۲۸.
  13. معارف دین، ج۱، ص۹۲.
  14. معارف دین، ج۱، ص۱۲۱ ..
  15. نگامی که امام اراده می‌‏کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم می‏‌دهد
  16. تفسیر نمونه ج۲۵، ص ۱۵۵.
  17. توصیه‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ص ۱۳۳
  18. الخرائج و الجرائح، ابن هبه الله الراوندی، ج‌۱، ص۲۷۲.
  19. تفسیر سوره احقاف
  20. ادب فنای مقربان ج۲ ص۲۲۴
  21. بررسی‌ مسائل کلی‌ امامت، ص ۲۹۸ - ۳۰۱.
  22. وبگاه تبیان
  23. [تفسیر سوره توبه؛ ج ۲، ص ۲۲۶ - ۲۳۵]
  24. پاورقی البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  25. کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱.
  26. بداء بر وزن سَماء، اسم مصدر از «بدو» است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: ۱. ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ ۲. آشکار شدن و حاصل شدن رأی و نظر دیگر در کاری. بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید بر خلاف انتظار. بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در این‌که اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، با هم مشترک‌اند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی. شهید مرتضی مطهری بداء را چنین توضیح داده است: «بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه‌ی تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد»؛ مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص ۶۹ برای آگاهی بیشتر در این باره، ر. ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۲ – ۱۳۴؛ مهدی نصیری، بررسی مسئله‌ی بداء در آرای کلامی شیعه، فصلنامه‌ شیعه‌شناسی، سال چهارم، ش ۱۴، ص ۱۳۹ – ۱۶۲.
  27. کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۲۰۱، باب «انّ الائمه (ع) اذا شاؤوا ان یعلموا علموا». البته علم تفصیلی ائمه (ع) در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.
  28. محمد باقر مجلسی، مِرآهُ العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح سید هاشم رسولی، ج ۳، ص ۱۲۴ – ۱۲۵.
  29. محمد باقر مجلسی، مجموعه‌ی رسائل اعتقادی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص ۲۰۰.
  30. سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره‌ علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
  31. سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره‌ علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۷.
  32. [[مهدی پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء.
  33. پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۶۷
  34. پایگاه اطلاع‌رسانی استاد احمد عابدی
  35. تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۲.
  36. علوم برگزیدگان؛ ص۳۲۸.
  37. محمد باقر مجلسی، مراة العقول فی شرح اخبار الرسول، ج۳، ص۱۲۴ و ۱۲۵.
  38. محمد باقر مجلسی، رسائل اعتقادی، ص۲۰۰.
  39. علامه طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام، مجله نور علم، شماره ۴۹.
  40. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص۹۷-۹۹.
  41. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  42. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  43. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد: «وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  44. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‏اند که حتی می‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم امام (ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  45. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  46. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  47. علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
  48. وبگاه بهترین سخن‌ها
  49. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۵۴.
  50. «هر امامی که از آنچه به او می‌رسد، آگاهی نداشته باشد، یا نداند که به کدام سمت حرکت می‌کند و سرانجامش چه می‌شود، حجّت خدا برخلق نخواهد بود». محمد صفار، بصائرالدرجات، جزء۱۰، باب الارض لایخلو من الجنة وهم الائمة، ص۵۰۴، ح۱۳؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، کتاب الحجّة، باب انّ الائمة (ع) یعلمون متی یموتون، ص۲۵۸، ح۱.
  51. «پسرم! اگر خداوند در مورد خلق، به علمش رفتار می‌کرد، دیگر نیازی به فرستادن انبیاء نبود»؛ محمد ابن شهرآشوب، مناقب، ج۲، ص۹۸؛ علی بن طاووس، الطرائف، ص۵۱۱؛ سید هاشم بحرانی، مدینة المعاجز، ج۲، ص۱۸۵، ح۴۸۸؛ محمد باقر مجلسی، بحار، ج۴۱، ص۳۱۰، ح۳۸.
  52. «فدایتان گردم، شما می‌دانید که در قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع)، و خروج و نهضت آنها برای دین خدا چه واقع شد، و از ناحیه ستمگران و سرکشان که بر آنان مسلّط شده بودند، بر آنها رسیدند آنچه رسیدند، به گونه‌ای که همه کشته و مغلوب شدند. امام فرمود: ای حمران! خداوند تبارک و تعالی، آن مصیبت را با قید اختیار، برای آنها مقدّر و امضاء نموده بود، سپس آن را به اجرا گذاشت»؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۲، ح۴.
  53. مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت با پدیدآورنده.
  54. علم امام و استقبال از مرگ، ماهنامه مبلغان، شماره ۶۳، ص۱۱۱.
  55. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۰۸.
  56. محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره علم امام؛ هفده رساله فارسی، تصحیح و تحقیق رضا استادی، ص۱۱۱.
  57. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۷۱.
  58. علم امام.
  59. نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود، فصلنامه پژوهش دینی (شماره ۲۰، بهار و تابستان ۱۳۸۹)، ص۱۰۴
  60. ای مردم! تنها من در میان شما طبق گواهی گواهان و سوگندها دادرسی می‌کنم و چه بسا باشد که برخی از شما از برخی دیگر بهتر دلیل می‌آورد؛ بنابراین، هر‌فردی که من از مال برادرش چیزی را برای او به واسطه بیّنه یا سوگند دروغ جدا کنم، تنها برای او، قطعه‌ای از آتش جدا کرده‌ام؛ من تنها بر اساس سوگند و اقامه شواهد و گواهی، در میان شما به داوری می‌پردازم
  61. «بگو هر کاری بکنید پس به تحقیق خداوند و رسولش و مومنان (چهارده معصوم) آن عمل شما را می‌بینند»
  62. «من به چیزی احاطه علمی یافتم که تو بدان احاطه علمی نیافتی»سوره توبه آیه۲۲
  63. وبگاه کیهان
  64. آگاهی امامان از غیب، ص۷۱- ۷۲.
  65. چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، شماره ۲۵.
  66. وبگاه پرسمان
  67. «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آورده‌ایم، به حال خود رها مى‏‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟»سوره عنکبوت آیه۲
  68. وبگاه رهروان ولایت
  69. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات.
  70. «مسلمانان بهترین امتی هستید (یا بودید) که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و ایمان به خدا دارید» سوره آل عمران آیه۱۱۰.
  71. وبگاه گفتگوی دینی
  72. مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.