آیا می‌توان گفت قرآن مجموعه‌ای از قصص پیامبران است که پیامبر خاتم جمع‌آوری کرده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا می‌توان گفت قرآن مجموعه‌ای از قصص پیامبران است که پیامبر خاتم جمع‌آوری کرده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ قرآن
مدخل اصلی؟
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا می‌توان گفت قرآن مجموعه‌ای از قصص پیامبران است که پیامبر خاتم جمع‌آوری کرده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث قرآن است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی قرآن مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد مهدی علیمردی

آقای محمد مهدی علیمردی در کتاب «در ساحل وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«وات، ابهامی را درباره قصص پیامبران مطرح می‌کند و می‌گوید: زمانی که مسلمانان اولیه به نبوت محمد اعتراف کردند، آن حضرت به همراه مسلمانان به قصص پیامبران گذشته اهتمام ورزید و آنها که توانایی کشف و ضبط قصص انبیا را داشتند، به فعالیت پرداختند و به تدریج بر معلومات آنها افزوده شد[۱].

وی برای سخن خود، از آیات قرآن شاهد می‌آورد. از جمله آنها، آیات هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ[۲] و ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ[۳] است که دلالت می‌کند بر اینکه این کلمات، تنها از خود محمد (ص) صادر نشده است، بلکه دیگران نیز در صدور آن نقش داشته‌اند.

این ابهام نیز بدون دلیل است؛ زیرا:

  1. در تاریخ بیان نشده کدام عبارت دلالت می‌کند بر اینکه این اهتمام صورت گرفته است.
  2. نام کسانی که همراه حضرت در این امر شرکت داشتند، نیامده است.
  3. به چگونگی همکاری مسلمانان اولیه، با وجود بی‌سوادی آنها اشاره نشده است.
  4. از نام و نشان منبع آنها خبری نیست.
  5. شیوه همکاری اصحاب در جمع‌آوری اخبار پیامبران بیان نشده است.
  6. چگونه می‌شود اصحاب آنچه را نزد خود و دیگران بود، به نام پیامبر جمع و ضبط کنند و سپس با جان و مال خود از پیامبر دفاع کنند؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ در این صورت، هنگام جهاد باید می‌گفتند آیا جان و مال خود را در راه دروغی از دست بدهیم که خود ساختیم؟

وات برای ادعای خود، دو نص از قرآن کریم آورده است. این دو آیه اثبات نمی‌کند که مسلمانان، اخبار پیامبران را کشف می‌کردند، بلکه دلالت دارد بر اینکه مسلمانان و صحابه، اخبار بعضی از پیامبران را پیش از نزول این آیات می‌دانستند و این دو موضوع نزد مسلمانان آشکار بود. آیه اول در سوره بروج، قصه اصحاب اخدود و صبر اهل ایمان را بیان و در ادامه، به فرعون و قوم ثمود اشاره می‌کند. این قصه‌ها برای این است که به قوم عرب تذکر داده شود اگر از خدا و رسولش اطاعت نکنید، ممکن است شما هم گرفتار چنین بلایی شوید.

گلد زیهر، یکی از شبهه‌افکنان در طرح این ابهام می‌گوید: قصه‌ای که درباره انبیا و اقوام آنها در قرآن کریم ذکر شده، همگی از کتاب یهود و عهد قدیم گرفته شده است. روحانیان مسیحی و یهودی در این باره استاد محمد بودند[۴].

این اشکال از چند جهت وارد نیست. نخست اینکه وی، نمونه‌ای در این باره ذکر نکرده است تا معلوم شود قرآن چه چیزی را از عهد قدیم گرفته است. دوم اینکه پیامبر، درس نخوانده و امی بود و نمی‌توانست بنویسد و بخواند. او با هیچ نصرانی و یهودی هم دیدار نداشته و این، حقیقتی تاریخی است. اگر محمد (ص)، شاگردی مسیحیان و یهودیان را کرده و قرآن را از آنها گرفته بود، آیا یهودیان و مسیحیان به او و رسالتش طعنه می‌زدند و منکر او می‌شدند؟

سوم اینکه «قرآن که از غیب خبر می‌دهد، مسائل کتب قدیمه را اصلاح می‌کند و احیاناً در بعضی موارد، صفاتی را که آن کتب[۵] به خدا یا انبیا نسبت داده‌اند، رد می‌کند»[۶]. برای نمونه، یهود و نصارا هر دو معتقد بودند خداوند در روی زمین فرزند دارد. یهود می‌گفت عزیر فرزند خداوند است؛ به این دلیل که تورات را احیا کرده است. نصارا هم می‌گفت مسیح پسر خداست؛ چون معجزه‌های عجیبی داشت و خداوند هم او را به پاس احترام و کرامت، به فرزندی انتخاب کرد. قرآن این مسئله را به صراحت رد می‌کند: یهود گفتند: «عزیر» پسر خداست و نصارا گفتند «مسیح» فرزند خداست. این سخنی است که با زبان خود می‌گویند و همانند گفتار کافران پیشین است. خدا آنها را بکشد که دروغ می‌گویند[۷].

انحراف دیگر مسیحیت این است که آنها وقتی دیدند عیسی (ع) پدر ندارد و تنها با وجود مادر به دنیا آمده است، وضعیت او را استثنایی یافتند و گفتند او خداست. قرآن مجید به بهترین شیوه این سخن را رد می‌کند و می‌فرماید: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۸].

شاهد دیگر بر اصلاح دیدگاه یهود و نصارا این است که آنها هر یک ابراهیم (ع) را تابع خود می‌دانستند و کتاب او را تابع کتاب خود می‌خواندند؛ غافل از اینکه اگر تابعیتی هم باشد، باید آنها پیرو او باشند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۹].

خداوند در آیه دیگر، همه توهم‌ها و شبهه‌ها را در هم می‌شکند و به صراحت اعلام می‌کند که ابراهیم (ع) از هیچ کدام شما پیروی نمی‌کرد، بلکه دین او با اسلام هماهنگ است: مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰]»[۱۱]

پانویس

  1. محمد در مکه، ص۸۴.
  2. «آیا داستان لشکریان به تو رسیده است؟» سوره بروج، آیه ۱۷.
  3. «این از خبرهای نهانی است» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  4. العقیدة و الشریعة، ص۱۵.
  5. نویسنده یاد شده در این باره، مثال‌ها و شاهد‌هایی را آورده که قرآن به اصلاح یا رد آنها پرداخته است.
  6. نک: حسن ضیاء الدین عتر، وحی الله، ص۱۷۲ - ۱۹۰.
  7. الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ «آنان که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیده‌اند، نزد خداوند بلند پایگاه‌ترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰؛ همچنین در سوره بقره آیه ۱۱۶ آمده که یهود، نصارا و مشرکان گفتند: خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است. او منزه است، بلکه آنچه در آسمان و در زمین است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند. در تفسیر برهان، ج۲، ص۱۱۶ در این باره استدلالی از پیامبر از طریق امام عسکری (ع) از اجداد پاکش نقل شده که برای علاقه‌مندان بسیار خواندنی است.
  8. «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند؛ بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه آنان را که روی زمینند هلاک گرداند کسی در برابر او چه اختیاری دارد؟» سوره مائده، آیه ۱۷.
  9. «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم چون و چرا می‌کنید؟ با آنکه تورات و انجیل جز پس از وی فرو فرستاده نشده است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره آل عمران، آیه ۶۵.
  10. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  11. علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۳۶.