آیه والسابقون الاولون

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از آیه 100 سوره توبه)
آیه والسابقون الاولون
﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ...
ترجمه آیه
و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند ...
مشخصات آیه
بخشی ازآیهٔ ۱۰۰ سورهٔ توبه از جزء ۱۱ قرآن کریم
محتوای آیه
مصادیق برای آیهامیرالمؤمنین (ع)
دلالت آیه

مقدمه

﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۱].

هر چند این آیه شریفه از سه گروه سخن می‌گوید و به پیشگامان هر سه گروه بشارت‌های والایی می‌دهد، ولی در بین پیشگامان نیز پیشگامی وجود دارد که در صف اوّل است و نخستین فرد از پیشگامان است. طبق روایات فراوان، آن فردِ نخست و طلایه‌دارِ تمام پیشگامان، شخصی جز علیّ بن أبی طالب(ع) نیست!

شرح و تفسیر

پیشگامان اسلام‌

﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ: در این آیه شریفه از سه گروه سخن به میان آمده است:

گروه اوّل: «مهاجرین»: آنها مسلمانانی بودند که در مکّه تحت فشار شدید دشمن واقع شدند و هنگامی که پیامبر اسلام(ص) به مدینه هجرت کرد به دنبال آن حضرت و برای نجات از فشارها و آزارها و اذیّت‌های مشرکان و جهت تقویت دین نوپای اسلام، خانه و کاشانه و اموال و زمین‌ها و اقوام و خویشان و قبیله و خلاصه همه هستی خویش را رها کردند و با دست خالی به مدینه هجرت نمودند. خطرات زیادی مهاجرین را تهدید می‌کرد؛ خطر مشرکان مکّه که درصدد انتقام و نابودی آنها بودند. خطر گرسنگی، چون همه چیزشان را در مکّه گذاشته بودند.

خطر بیکاری و نداشتن شغل مناسب و غم غربت و تنهایی و دوری از اقوام و خویشان و وطن و خطراتی از این قبیل؛ ولی این مسلمانان راستین تمام این خطرات را به جان خریده و به مدینه هجرت کردند. وضع اقتصادی برخی از آنان به‌قدری خراب بود که در کنار مسجد النبی سکّویی برای آنها در نظر گرفته شد، تا شب و روز خود را در آنجا بگذرانند! این دسته بعداً به «اصحاب صفه» معروف شدند. این مسلمانان تهیدست در کنار مسجد النّبی روزگار می‌گذراندند و آماده هرگونه خدمت و فداکاری برای اسلام بودند.

گروه دوم: «انصار»: آنها مسلمان‌هایی بودند که در مدینه به اسلام گرویده و از پیامبر دعوت کرده بودند که به مدینه هجرت کند و آمادگی خویش را برای هرگونه همکاری با پیامبر(ص) و مسلمانان اعلام نموده بودند، اینها با آغوش باز از مهاجرین استقبال نمودند و خانه و زندگی در اختیار مهاجران گذاشتند و به آنان همچون برادران خویش، کمک نمودند. البتّه اینها هم ایثار و فداکاری زیادی کردند، هر چند وضع مالی بعضی از انصار برای گذران زندگی ساده خود آنها هم کافی نبود.

گروه سوم: «تابعین»: مسلمان‌هایی که پس از مهاجران و انصار به دنیا آمدند و گام در راه آنها گذاشتند و به آن دو گروه پیوستند تابعین هستند. بنابراین تابعین طبق این تفسیر، از نسل دوم مسلمانان تا قیام قیامت شامل تمام مسلمان‌ها در هر عصر و مکان می‌شود؛ یعنی اگر مسلمان عصر و زمان ما هم خطّ نصرت مسلمانان و هجرت به سوی رضای خداوند را ادامه دهند، عنوان «تابعین» که در این آیه شریفه آمده، شامل آنها می‌شود؛ زیرا هجرت اختصاص به مسلمانان صدر اسلام ندارد، بلکه در هر عصر و زمانی امکان‌پذیر است؛ چون هجرت به معنای هجرت از گناهان به سوی اطاعت‌ها و از ناپاکی‌ها به سوی پاکی‌ها و از ظلمات به سوی نور است.

سؤال: واژه «بِاحْسانٍ» که در توضیح «تابعین» آمده، به چه معنی است؟ پاسخ: دو احتمال در تفسیر این واژه وجود دارد:

نخست اینکه پیروی از مهاجران و انصار نباید فقط در زبان و حرف باشد، بلکه در عمل نیز خطّ نصرت و هجرت را ادامه دهند و به تعبیر دیگر بخوبی و به درستی از مهاجران و انصار پیروی و تبعیّت کنند.

احتمال دیگر آنکه در کارهای نیک از مهاجرین و انصار پیروی کنید، نه در همه افعال و کردار آنها؛ زیرا در بین آن بزرگواران هم افرادی بودند که برخلاف روش پیامبر(ص) و دستورات اسلام حرکت می‌کردند. برخلاف آنچه اهل سنّت معتقدند، که تمام صحابه پیامبر پاک و معصوم هستند.

ما معتقد به عصمت همه آنها نیستیم و آیه شریفه فوق می‌تواند دلیل خوبی بر این اعتقاد شیعه باشد. بنابراین تابعین باید در کارهای نیک و خوب مهاجرین و انصار از آنها پیروی و تبعیّت کنند. نه در تمام کارها و گفتار و کردارشان، حتّی اگر در غیر مسیر حقّ باشد!

﴿رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ: خداوند پس از این که سه گروه از پیشگامان نخستین را نام می‌برد و از آنها به عظمت یاد می‌کند، به پاداش‌های معنوی و مادّی آنها می‌پردازد.

پاداش‌های معنوی آنها عبارت است از: «خشنودی خداوند از آنها؛ و خشنودی آنها از خداوند متعال». امّا خشنودی خداوند از آنها مطلب روشن و واضحی است؛ زیرا آنها خطّ نصرت اسلام و مسلمین و هجرت را در پیش گرفتند و این امور موجبات خشنودی پروردگار را به دنبال داشت و مراد از خشنودی آنها از خداوند این است که خداوند در برزخ و قیامت هر چه بخواهند در اختیارشان می‌نهد و آنها از این جهت از پروردگارشان خشنود می‌شوند.

و امّا پاداش مادّی آنها این است که از هم اکنون باغ‌های بهشتی، که دارای دو ویژگی است، برای آنها آماده شده است؛ نخست این که از زیر درختان آن همواره آب جاری است و دیگر این که بهشتیان پس از سکونت در این باغ‌ها غم از دست‌ دادن آن را نخواهند داشت؛ زیرا این باغ‌ها برای همیشه در اختیار آنها قرار می‌گیرد و آنها جاودانه در آن باغ‌ها خواهند ماند و بدون شک خشنودی خداوند از آنها و خشنودی آنها از خداوند و داشتن چنان باغ‌های بهشتی برای این گروه‌های سه‌گانه پیروزی بزرگی محسوب می‌شود، و بالاتر از این پیروزی تصوّر نمی‌شود.

نخستین مرد مسلمان‌

سؤال: از آیه ۱۰۰ سوره توبه استفاده شد که پیشگامان سه گروه بودند، امّا اکنون این سؤال مطرح می‌شود که پیشگام‌ترین پیشگامان کیست؟ اوّلین شخصی که از بین مردان مسلمان دعوت پیامبر اسلام را لبّیک گفت، چه کسی بود؟

پاسخ: روایات فراوانی در ذیل همین آیه وارد شده که اوّلین مسلمان را معرّفی می‌کند، طبق این روایات اوّلین نفر از مردان که به اسلام گروید، علی بن أبی طالب(ع) و اوّلین زن حضرت خدیجه (س) بوده است.

این مطلب در میان تمام دانشمندان اسلامی از شیعه و سنّی از واضحات محسوب می‌شود. چندین نفر از علمای اهل سنت نسبت به مطلب فوق ادّعای اجماع کرده‌اند؛ به کلمات این دانشمندان توجّه کنید:

  1. ابن عبد البر، از دانشمندان معروف اهل سنّت می‌گوید: «دانشمندان مسلمان اتّفاق نظر دارند که (از زنان) خدیجه اوّلین کسی بود که به خداوند و پیامبرش ایمان آورد و دین اسلام را تصدیق نمود و پس از او (از مردان) علی (اوّلین کسی بود که) ایمان آورد»[۲].
  2. ابو جعفر اسکافی معتزلی، استاد ابن ابی الحدید معتزلی که در سال ۲۴۰ فوت کرده است، در مورد اوّلین مسلمان می‌گوید: «نه تنها علماء اسلام، بلکه همه مردم افتخار علی را در سبقت گرفتن به اسلام (و به عنوان اوّلین مسلمان از بین مردان) روایت نموده‌اند»[۳].
  3. حاکم نیشابوری در «مستدرک الصّحیحین» که همسنگ و همطراز «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است، می‌گوید: «هیچ اختلافی در بین تاریخ‌نگاران در مورد این که علیّ بن أبی طالب اوّلین مرد مسلمان است، مشاهده نکردم. البتّه در مورد این که: آیا به هنگام پذیرش اسلام بالغ بوده یا نه؟ اختلاف نظرهایی وجود دارد»[۴].

گذشته از کلمات فوق که مشتمل بر ادّعای اجماع بر سبقت علی(ع) در پذیرش اسلام بود، مرحوم علّامه امینی ۲۵ روایت از معصومین(ع) و نظریه ۶۶ تن از بزرگان اسلام و شعرای والامقام را در این زمینه نقل کرده است! و بعضی از دانشمندان شیعه یکصد حدیث از منابع اهل سنّت در این زمینه نقل نموده‌اند و این عدد فوق‌العاده‌ای است![۵]. به چند نمونه از روایات مذکور توجّه کنید:

۱. أنس، خادم مخصوص پیامبر(ص) چنین روایت می‌کند: «پیامبر اسلام(ص) در روز دوشنبه مبعوث به رسالت شد و علی(ع) در روز بعد، روز سه شنبه، اسلام آورد. (و در روایت دیگری آمده است که:) و علی(ع) در روز سه‌شنبه نماز گزارد»[۶].

سؤال: آیا علیّ بن أبی طالب(ع) هرگز در مقابل بت سجده کرد و به غیر توحید اعتقاد داشت؟ پاسخ: علیّ بن أبی طالب به شهادت تاریخ، حتّی برای یک لحظه در مقابل بت سر بر سجده نگذاشت و دین و آیینی غیر از آیین توحید اختیار نکرد[۷]؛ بنابراین‌ معنای جملات فوق این است که آن حضرت یک روز بعد از بعثت، اسلام خویش را ابراز و اعلام کرد و منافاتی ندارد که قبل از آن هم اسلام را در قلب پذیرفته باشد.

۲. سلمان فارسی، صحابی معروف پیامبر(ص)، در مورد اوّلین مسلمان می‌گوید: «اوّلین مسلمانی که در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر پیامبر اسلام(ص) و سلم وارد می‌شود، همان کسی است که در دنیا در اسلام آوردن بر همه مسلمانان سبقت گرفت، و او علیّ بن أبی طالب است»[۸].

همان‌گونه که قبلًا گفته شد، پاداش‌های اخروی انعکاس اعمال انسان در دنیاست و از آنجا که حضرت علی(ع) اوّلین مسلمان است، پس همو اوّلین شخصی است که بر پیامبر(ص) در کنار حوض کوثر وارد می‌شود.

۳. خلیفه دوم، عمر بن خطاب، نیز به این مطلب اعتراف دارد. عبد الله بن عبّاس، صحابی معروف پیامبر و شاگرد مخصوص حضرت علی(ع)، می‌گوید: من و عدّه‌ای دیگر از مسلمانان نزد عمر بودیم، در مورد اوّلین مسلمان گفت‌وگو شد، عمر در این باره حدیثی نقل کرد، که من با گوش خودم از وی شنیدم: «در مورد علی بن أبی طالب سه ویژگی از پیامبر اسلام(ص) شنیدم که اگر یکی از آنها را داشتم از تمام دنیا و آنچه در آن است برایم ارزشمندتر بود. من و أبو عبیده و عدّه‌ای از اصحاب پیامبر(ص) در خدمت آن حضرت بودیم، حضرت بر شانه علی زد (تا مبادا شخصی از حاضرین، یا دیگری که نامش علی است، ادّعا کند که این سخن در مورد اوست) و فرمود: «ای علی! تو اوّلین مؤمن و اوّلین مسلمان هستی، تو نسبت به من، همانند هارون (جانشین حضرت موسی‌) نسبت به موسی‌ هستی»[۹].

سؤال: آیا جمله «اوّلین مسلمان» عبارت دیگر «اوّلین مؤمن» است، یا معنای متفاوتی دارد؟

پاسخ: «ایمان» مربوط به اعتقادات درونی انسان است و «اسلام» ابراز و اعلام آن اعتقادات به زبان است. بنابراین، حضرت علی(ع) هم اوّلین کسی بود که قلباً به حضرت رسول ایمان آورد و هم نخستین شخصی محسوب می‌شود که ایمان قلبی خویش را ابراز و اعلام کرد.

ارزش ایمان قبل از بلوغ!

سؤال: آیا علیّ بن أبی طالب(ع) به هنگام تشرّف به دین اسلام، بالغ بود؟ اگر در آن زمان به سنّ بلوغ نرسیده بود، آیا ایمان آوردنش فضیلتی است، تا به عنوان اوّلین مسلمان مطرح شود؟ پاسخ: در پاسخ به این سؤال توجّه به چهار نکته لازم و ضروری است:

نکته اوّل: اگر شخصی به سنّ بلوغ نرسیده باشد، ولی بچّه‌ای باهوش و زرنگ، عاقل و هوشیار و ممیّز باشد و خوب و بد را به‌خوبی تشخیص دهد، به نظر ما اسلام و ایمان چنین شخصی پذیرفته می‌شود. نه تنها ایمانش پذیرفته است، بلکه طبق آنچه فقهای ما گفته‌اند: عبادات چنین نوجوانی هم صحیح است؛ نمازش، روزه‌اش، حجّ و عمره‌اش و سایر عباداتی را که با رعایت تمام شرایطش انجام می‌دهد صحیح می‌باشد و به تعبیر فقهای اسلام، عبادت‌های چنین شخصی شرعی است، نه تمرینی! [۱۰] بنابراین‌ وقتی عبادت‌های چنین نوجوان غیر بالغی صحیح و شرعی باشد، ایمانش به طریق أولی پذیرفته می‌شود. نتیجه اینکه، ایمان قبل از بلوغ از نوجوان ممیّز پذیرفته می‌شود. از این فراتر، ما معتقدیم چنین نوجوانانی در مقابل برخی گناهان مسئول هستند و به صرف نرسیدن به سنّ تکلیف، نمی‌توان آنها را از پیامد تمام گناهان معاف داشت و بدین وسیله چراغ سبزی به آنها نشان داد! بدین جهت اگر بچّه ممیّزی که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده و می‌داند کشتن یک بی‌گناه کار زشتی است، شخص بی‌گناهی را به قتل برساند، ضامن خون اوست و در پیشگاه خداوند مسئول است!

نتیجه اینکه، اشخاص غیر بالغ در صورتی که عاقل و هوشیار و ممیّز باشند، ایمانشان پذیرفته می‌شود. بنابراین بلوغ شرط پذیرش اسلام و ایمان نمی‌باشد.

نکته دوم: جمعی از انبیاء و پیامبران الهی در سنّ طفولیّت به مقام نبوّت رسیده‌اند. چگونه بلوغ در نبوّت ـ که قابل مقایسه با پذیرش ایمان نیست، شرط نمی‌باشد، ولی در پذیرش اسلام شرط باشد؟! به دو نمونه از اعطای مقام نبوّت در طفولیّت توجّه کنید:

  1. حضرت یحیی‌(ع) در سنّ طفولیّت به پیامبری رسید؛ خداوند متعال در آیه ۱۲ سوره مریم در این باره چنین می‌فرماید: ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۱۱].
  2. حضرت عیسی‌ نیز در سنّ طفولیّت به پیامبری رسید؛ خداوند در سوره مریم، آیه ۳۰، از زبان آن حضرت به هنگامی که در گهواره بود، چنین می‌فرماید: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا[۱۲]. اینکه تأکید می‌کند من بنده خدا هستم برای این است که بعداً او را فرزند خدا نخوانند و اینکه می‌گوید: ﴿جَعَلَنِي و نمی‌گوید: یجعلنی برای این است که از همان زمان کودکی وی پیامبر خدا بوده است. در مورد بعضی دیگر از پیامبران نیز این مطلب نقل شده است[۱۳].

خلاصه اینکه، وقتی در نبوّت که مقامی بزرگ و والاست، سنّ خاصّی مطرح نباشد، در ایمان آوردن و پذیرش اسلام به طریق أولی سنّ بلوغ نباید شرط باشد.

نکته سوم: پیامبر اکرم(ص) سه سال پس از بعثت مأمور شد اقوام و خویشاوندانش را دعوت کند و اسلام را بر آنها عرضه نماید، یعنی پس از اینکه سه سال دعوت به اسلام به صورت مخفیانه و پنهانی‌ از معدود افرادی که زمینه پذیرش اسلام داشتند، صورت گرفت، پیامبر اکرم(ص) مأمور تبلیغ و ترویج آیین توحیدی اسلام به صورت علنی و آشکار گشت. پیامبر اکرم(ص) علی را مأمور تهیّه مقدّمات این میهمانی نمود و به وی دستور داد که به کمک بقیّه مسلمانان غذای مناسبی تهیّه کند و اقوام و بستگان پیامبر را به آن مجلس دعوت نماید.

میهمان‌ها آمدند و غذا صرف شد. پس از صرف غذا پیامبر اکرم(ص) برخاست و دین جدید را با اقوام و بستگان خویش در میان گذارد و خود را پیامبر خداوند خواند، سپس فرمود: هر کس که دعوت مرا بپذیرد وصیّ و وزیر و خلیفه من خواهد شد! پیامبر سخنانش را سه بار تکرار کرد، ولی هیچ کس جز حضرت علی(ع) پاسخ مثبتی به پیامبر نداد. پیامبر خطاب به اقوام و بستگانش در مورد علیِ نوجوان فرمود: «این نوجوان (علیّ بن أبی طالب) برادر، وصیّ و خلیفه من است؛ سخنانش را گوش دهید و از وی اطاعت نمایید»[۱۴].

طبق نظر کسانی که معتقدند حضرت علی(ع) به هنگام پذیرش اسلام و در ابتدای بعثت ده‌ساله بوده و بدین جهت ایمان او ارزش چندانی نداشته، آن حضرت به هنگام داستان فوق ۱۳ ساله بوده است. اگر ایمان علی قبل از بلوغ ارزشی نداشته، پس چرا پیامبر اسلام(ص) چنان جملات زیبایی را در مورد او به عنوان خلیفه پس از خودش به کار برده است؟! کسی که در این فضیلت علی شک و تردید کند، در حقیقت در مقام و گفتار پیامبر اسلام(ص) و سلم شک نموده است! و اگر بگویید که این سخنان در سنّ سیزده سالگی و قبل از بلوغ شایسته آن حضرت بوده، باید بپذیرید که ایمان آن حضرت در سنّ ده سالگی نیز معتبر و با ارزش بوده است.

نکته چهارم: گذشته از همه این بحث‌ها، بالغ نبودن حضرت علی(ع) به هنگام بعثت پیامبر و پذیرش اسلام، مسلّم و قطعی نیست؛ بلکه در این زمینه بین علماء و دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. همان‌گونه که صاحب مستدرک الصّحیحین در بحث‌های سابق به این مطلب اشاره کرد. به گوشه‌ای از نظرات دانشمندان مسلمان در این زمینه توجّه کنید:

  1. ابن عبد البر در کتاب‌ الاستیعاب‌، جلد ۲، صفحه ۴۷۱ می‌گوید: «علی(ع) در سنّ شانزده، یا پانزده سالگی مسلمان شد و او اوّلین مسلمان (در بین مردان) بود»[۱۵].
  2. نویسنده کتاب‌ «أسد الغابة فی معرفة الصّحابة» در ج۴، ص۱۷، سه نظریّه در این زمینه نقل کرده است که طبق یکی از آن نظریّه‌ها، عدّه‌ای معتقدند سنّ آن حضرت در آن زمان پانزده سال بوده است.
  3. مرحوم علّامه مجلسی رضی الله عنه نیز متعرّض این مسأله شده و هفت قول پیرامون آن نقل کرده است[۱۶].

بنابراین، نابالغ بودن حضرت علی(ع) به هنگام تشرّف به اسلام، امر مسلّم و قطعی نیست، بلکه دانشمندان اسلامی در این زمینه اختلاف نظر دارند.

خلاصه اینکه، به شهادت روایات فراوان و متواتر، علی(ع) اوّلین مردی است که به اسلام گروید و به یاری پیامبر اسلام(ص) شتافت و بر فرض که بپذیریم حضرت در آن زمان نابالغ بوده، چیزی از این فضیلت بزرگ کاسته نمی‌شود.

«اوّل المؤمنین» امتیازی بزرگ!

شاید بعضی تصوّر کنند «اوّل المؤمنین» بودن امتیازی محسوب نمی‌شود و تفاوتی بین کسی که قبل از همه ایمان می‌آورد، با کسانی که پس از وی به صفّ مؤمنان می‌پیوندند وجود ندارد. ولی انصاف آن است که تفاوت بسیاری بین این دو می‌باشد. برای روشن‌تر شدن این مطلب، داستان «ساحران فرعون» را با هم مرور می‌کنیم: فرعون برای شکست حضرت موسی‌(ع) دستور داد تمام جادوگران از سراسر مصر جمع شوند و در روز موعود به مبارزه با آن حضرت بشتابند. وی به آنها وعده‌های فراوان داد که مهمترین آنها این بود که: «آنها جزء مقرّبان درگاه فرعون خواهند شد[۱۷].

فرعون همه چیز را برای روز موعود آماده کرد و اطمینان داشت که پیروز خواهد شد. روز موعود فرا رسید؛ ابتدا ساحران فرعونی وسایل سحر خود را افکندند و مردم را با سحر و چشم‌بندی ترساندند و در حیرت عجیبی فروبردند! سپس حضرت موسی‌(ع) به فرمان خداوند عصای خویش را به سمت جادوی جادوگران فرعون انداخت، ناگاه آن عصا تبدیل به مار عظیمی شد و تمام وسایل جادوگران را بلعید! جادوگران که دریافته بودند این کار حضرت موسی‌، مانند کار جادوگران نیست و او از ناحیه خداوند تأیید شده است، همگی بی‌اختیار به سجده افتادند و گفتند: ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۸].

ایمان ساحران فرعون به حضرت موسی ‌ـ که به منظور شکست او جمع شده بودند ـ بسیار مؤثّر بود و باعث پیشرفت عجیبی در آیین حضرت موسی‌ شد و ضربه سهمگینی بر فرعون و فرعونیان وارد کرد؛ زیرا وقتی مردم می‌دیدند کسانی که خود اهل سحر و جادو هستند و به‌خوبی «معجزه» را از «سحر» تشخیص می‌دهند، به حضرت موسی‌ به عنوان پیامبر خداوند ایمان آورده‌اند، مردم نیز به دنبال ساحران به موسی‌ می‌پیوستند. فرعون وقتی این صحنه شگفت‌انگیز را دید، شروع به تهدید و إرعاب جادوگران دیروز و مسلمانان و مؤمنان امروز کرد.

فرعون آنها را به سخت‌ترین شکنجه‌ها تهدید کرد؛ از جمله گفت: ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۹]. ولی نور ایمان تمام این عذاب‌ها و شکنجه را برای آنها آسان کرده بود. لهذا برای هرگونه عذاب و شکنجه‌ای اعلام آمادگی کردند و گفتند: ﴿إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ[۲۰].

از این آیات استفاده می‌شود که «اوّل المؤمنین» بودن امتیاز بزرگی است، به گونه‌ای که کفّاره تمام گناهان سابق می‌شود و دلیل آن هم روشن است؛ زیرا همه کس شهامت ندارد اوّل المؤمنین شود؛ خطرها، ترس‌ها، ضررها و دیگر امور غالباً برای کسانی است که در صفّ مقدّم مؤمنین قرار دارند، بدین جهت اوّل المؤمنین بودن پاداش مهمّی دارد.

حضرت علی(ع) که در بین مسلمانان اوّل المؤمنین است، نیز امتیاز خاصّ و ویژه‌ای دارد. شجاعت و شهامت آن حضرت باعث شد وقتی دعوت پیامبر را شنید و تشخیص داد که این دعوت، پیام خدا است، و به آیات قرآن مجید گوش فراداد، درنگ نکرد و بی‌درنگ به عنوان اوّل المؤمنینایمان آورد.

شیعیان آن حضرت نیز باید به هنگام مفاسد و آلودگی‌ها صف‌شکن باشند و حتّی اگر همراه و یاوری ندارند به تنهایی به مبارزه با مفاسد و ناپاکی‌ها بپردازند و اوّلین آمرین به معروف و ناهین عن المنکر باشند. جوانان عزیزی که در مجالس جشن و سرور شرکت می‌کنند، اگر مشاهده کردند که مجلس آلوده به گناه است و اهل مجلس حاضر نیستند از گناهدست بردارند، نباید همرنگ جماعت شوند، که در اینجا همرنگ جماعت شدن رسوایی است، بلکه باید مجلس گناه را ترک کنند و همه ملامت‌ها و مذمّت‌ها را به خاطر رضای خداوند با جان و دل پذیرا باشند.

پیروان و شیعیان امیر المؤمنین(ع) نباید در طی مسیر و راه علی از تنهایی بترسند،؛ چراکه آن حضرت فرمود: «در راه حقّ از کمی همراهان وحشت نداشته باشید»[۲۱]

خلاصه اینکه «اوّل المؤمنین» هم شجاعت بیشتر، هم معرفت فزونتر و هم قدرت شکستن قید و بندهای تقلید از نیاکان را باید داشته باشد و تمام اینها در وجود حضرت علی(ع) جمع بود[۲۲].

منابع

پانویس

  1. و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است؛ سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  2. "اتّفقوا علی ان خدیجة اوّل من آمن باللَّه و رسوله و صدّقته فیما جاء به، ثم علیٌّ بعدها"؛ الاستیعاب، ج۲، ص۴۵۷، (به نقل از الغدیر، ج۳، ص۲۳۸).
  3. "ا قد روی النّاس کافة افتخار علیّ بن أبی طالب بالسّبق الی الاسلام‌"؛ الغدیر، ج۳، ص۲۳۷.
  4. "لا اعلم خلافاً بین اصحاب التّواریخ انّ علیّ بن أبی طالب رضی اللَّه عنه اوّلهم اسلاماً و انّما اختلفوا فی بلوغه"؛ المستدرک علی الصّحیحین، کتاب المعرفة، ص۲۲، (به نقل از الغدیر، ج۳، ص۲۳۸).
  5. "لا اعلم خلافاً بین اصحاب التّواریخ انّ علیّ بن أبی طالب رضی اللَّه عنه اوّلهم اسلاماً و انّما اختلفوا فی بلوغه"؛ المستدرک علی الصّحیحین، کتاب المعرفة، ص۲۲، (به نقل از الغدیر، ج۳، ص۲۳۸).
  6. "نُبِّأَ النّبی یوم الاثنین و اسلم علیٌّ یوم الثّلثاء. (و فی روایة اخری) بعث رسول اللَّه(ص) یوم الاثنین و صلّی علیٌّ یوم الثّلثاء"؛ فرائد السّمطین، باب ۴۷ (به نقل از الغدیر، ج۳، ص۲۲۴).
  7. مقریزی در الإمتاع، صفحه ۱۶ در این مورد چنین می‌گوید: و امّا علیّ بن أبی طالب فلم یشرک باللَّه قطّ؛ علیّ بن أبی طالب هرگز به خداوند شرک نورزید». (الغدیر، ج۳، ص۲۳۸).
  8. "اوّل هذه الامّة وروداً علی نبیّها الحوض اوّلها اسلاماً علیّ بن أبی طالب"؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۲ (به نقل از الغدیر، ج۳، ص۲۲۷).
  9. "امّا علیٌّ فسمعت رسول اللَّه یقول: فیه ثلاث خصال لوددت ان تکون لی واحدة منهن، وَ کانت احبّ الیّ مما طلعت علیه الشّمس، کنت انا و أبوعبیدة و جماعة من اصحابه اذ ضرب النّبی(ص) علی منکب علیٍّ فقال یا علی: «انْتَ اوَّلُ الْمُؤْمِنینَ ایماناً، وَ اوَّلُ الْمُسْلِمینَ اسْلاماً، وَ انْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی‌»"؛ الغدیر، ج۳، ص۲۲۸.
  10. مرحوم سیّد یزدی در کتاب عروة الوثقی، ج۲، ص۲۱۷ به این مسأله اشاره دارد.
  11. «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.
  12. «(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.
  13. مرحوم علّامه مجلسی قدس سرّه به نقل از اهل سنّت می‌گوید: «حضرت سلیمان(ع) و حضرت دانیال(ع) نیز در طفولیّت به پیامبری برگزیده شدند» (بحار الأنوار، ج۳۸، ص۲۳۶).
  14. «انَّ هذا اخی وَ وَصِیِّی وَ خَلیفَتی عَلَیْکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اطیعُوهُ»؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ کامل، ج۲، ص۴۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱ (به نقل از فروغ ابدیّت، ج۱، ص۲۵۹).
  15. "اوّل من اسلم بعد خدیجة علیّ بن أبی طالب و هو ابن خمس عشر سنة او ستّ عشر سنة".
  16. بحار الأنوار، ج۳۸، ص۷ و ۲۳۶.
  17. سوره اعراف، آیه ۱۱۴.
  18. «گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم،» سوره اعراف، آیه ۱۲۱.
  19. «سوگند می‌خورم که دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست خواهم برید سپس همگی شما را به دار خواهم آویخت» سوره اعراف، آیه ۱۲۴.
  20. «ما امید می‌بریم که پروردگارمان گناهان ما را بیامرزد زیرا نخستین مؤمنان بوده‌ایم» سوره شعراء، آیه ۵۱.
  21. «لا تَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الْهُدی لِقِلَّةِ اهْلِه»؛‌ نهج البلاغه، خ۲۰۱.
  22. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۳۵۳ ـ ۳۶۹.