احاطه امام بر علوم و معارف غیر دینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اگر دین را مجموعه‌ای از عقاید، احکام و اخلاق بدانیم که برای سعادت بشر تنظیم و فرستاده شده است، علوم دینی نیز در همین محدوده ـ یعنی عقاید، احکام و اخلاق ـ هستند. بر اساس روایات، حجت الله کسی است که قلمرو علم او محدود به علم دین و شریعت نمی‌شود.

البته علم به غیر شریعت گستره‌ای فراوان دارد که در جای خود باید دامنه آن تعیین شود. بیاناتی از برخی امامان راجع به حقیقت مقام حجت اللهی وجود دارد که رابطه میان دامنه علم آنها بر موجودات را نشان می‌دهد. این روایات دست کم مستفیض‌اند و مجموع آنها انسان را به اطمینان نسبت به صدور آنها از امام (ع) نزدیک می‌کند؛ افزون بر آنکه برخی از آنها به طور مستقل نیز سندی محکم دارند[۱]؛ برای مثال در روایتی صحیح، امام صادق (ع) از امام حسن مجتبی (ع) نقل می‌کند که فرمود: «همانا برای خداوند دو شهر است؛ یکی در مشرق و دیگری در مغرب... بر هر کدام از آنها هزار هزار در است و در هر کدام از آنها هفتاد هزار هزار زبان است که هر کدام به زبانی سخن می‌گوید که با زبان دیگری متفاوت است و من تمام زبان‌ها را می‌شناسم و آنچه در آن دو شهر و میان آنهاست، می‌دانم و بر آنها حجتی جز من و برادرم حسین (ع) نیست”[۲].

در این روایت بر علم امام و حجت الله به تمام زبان‌ها تأکید شده است. اباصلت، یار وفادار امام رضا (ع)، در روایتی معتبر[۳] نقل می‌کند که ایشان با مردم مختلف به زبان‌های خودشان سخن می‌گفتند. هنگامی که من شگفتی خود را از این عمل ابراز کردم، امام فرمودند: «ای اباصلت! من حجت خدا بر مردمم و خداوند کسی را حجت بر مردم قرار نمی‌دهد که زبان آنها را نداند”[۴].

از این روایت رابطه میان مقام حجت اللهی و علم متصدی این منصب روشن می‌شود؛ بدین ترتیب که چون امام حجت خداست، آگاه به زبان کسانی است که او حجت خدا بر آنهاست.

در زمینه آنچه گفته شد، نصیر خادم نقل می‌کند که امام عسکری (ع) را دیدم که با غلامان خود به زبان‌های رومی، ترکی و غیره سخن می‌گوید. از این صحنه شگفت‌زده شدم و با خود گفتم که امام (ع) در مدینه متولد شده است، چگونه می‌تواند چنین سخن بگوید! پیش از آنکه از امام (ع) سؤال کنم، ایشان خود به من فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سَائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يُعْطِيهِ اللُّغَاتِ وَ مَعْرِفَةَ الْأَنْسَابِ وَ الْآجَالِ وَ الْحَوَادِثِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَ الْمَحْجُوجِ فَرْقٌ»[۵]؛ خداوند تبارک و تعالی حجت خود را از سایر خلقش در همه چیز امتیاز بخشیده و زبان‌ها و شناخت نسبت‌ها و زمان وفات‌ها و حوادث را به او داده و اگر چنین نباشد، تفاوتی میان حجت و محجوج نیست.

در برخی دیگر از روایات، علم حجت الله فراتر از علم به لغات معرفی می‌شود؛ چنان‌که امام صادق (ع) در روایتی به یکی از اصحاب خود، به نام سعد بن أبی الأصبغ فرمودند: «آیا گمان می‌کنی، کسی که خداوند او را حجت بر خلق خود قرار داده است، خداوند چیزی از امور آنها را بر آن حجت پنهان نگه می‌دارد؟ ”[۶] بر اساس این روایت، آگاهی از امور مردم، لازمه مقام حجت اللهی است؛ ضمن آنکه خداوند این علوم را به حجت خود می‌دهد، از این‌رو این علوم خطاناپذیرند. مضمون روایت مزبور در روایات متعدد دیگری نیز آمده که برخی از آنها نیز خود با چند طریق نقل شده است. این امر نشان از استفاضه این روایت و مضمون آن دارد و اطمینان ما نسبت به صدور این روایت و مانند آن را از معصوم، افزایش می‌دهد؛ ضمن آنکه برخی از آن روایات، آن‌گاه که به طور مستقل از دیگر روایات سنجیده شوند نیز صحیح‌اند؛ چنان‌که امام صادق (ع) در روایتی صحیح به هشام بن حکم، آن‌گاه که هشام از گستره علمی امام در شگفت مانده بود، فرمودند: «ای هشام! خداوند تبارک و تعالی بر بندگانش به کسی احتجاج نمی‌کند، که نزد او نباشد تمام آنچه که به آن نیاز دارند”[۷]. در همین باره، امام کاظم (ع) نیز فرمودند: «خداوند روی زمین حجتی قرار نمی‌دهد که مردم از او راجع به چیزی سؤال کنند و او بگوید، نمیدانم”[۸]. اسماعیل ارزق در روایتی دیگر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمودند: «خداوند حکیم‌تر و... عالم‌تر از آن است که بر بندگانش به حجتی احتجاج کند، سپس از آن حجت چیزی از امور ایشان را پنهان دارد”[۹]. در این روایت، چنین تبیین شده است که اساساً دادن چنین علومی به حجت الله، اقتضای حکمت خداوند حکیم است.

امام صادق (ع) در دیگر سخنان خود نیز بر مسئله علم حجت الله تأکید کرده‌اند. ایشان به هشام بن حکم فرمودند: «ای هشام! هر کس تردید کند که خداوند به وسیله حجتی بر مردم احتجاج می‌کند که نزد او تمام چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند، وجود ندارد، بر خداوند افترا زده است”[۱۰]. ایشان همچنین فرمودند: «خداوند بزرگ‌تر از آن است که به بنده‌ای از بندگان خود احتجاج کند، سپس چیزی از اخبار آسمان و زمین را از او پنهان نگهدارد”[۱۱].

بر اساس چنین روایات متعددی، پذیرش برخی دیگر از روایات نیز آسان خواهد شد؛ چنان‌که امام صادق (ع) در یکی از سخنان خود فرمودند: «هر امامی که نداند چه بر سر او خواهد آمد و سرنوشت او چه خواهد شد، او حجت خدا بر خلقش نخواهد بود”[۱۲]. بر اساس این روایت، حجت الله به زمان وفات خود و چگونگی آن آگاه است. آری، بر اساس چنین ذخیره عظیم علمی، امیرالمؤمنین (ع) به مردم می‌فرمود: «از من راجع به راه‌های آسمان بپرسید که من از آن آگاه‌تر از راه‌های زمین هستم”[۱۳].

با دقت در چنین روایاتی، می‌توان به این نتیجه رسید که مفهوم حجت الله در روایات دارای بار معنایی ویژه‌ای است. با توجه به گستره حجیت امام که تمام موجودات را در برمی‌گیرد، می‌توان مدعی شد که امام کسی است که نه تنها باید به زبان تمام انسان‌ها، از تمام طوایف و کشورها، آشنا باشد، بلکه آشنایی با زبان تمام جانورها، نباتات و جمادات نیز جزئی از قلمرو علم اوست. امر و نهی امام بر جانوران، نباتات و جمادات نیز حجت است، زیرا در غیر این صورت، وی قابلیت حجیت بر آنها را از دست خواهد داد. بنابر آنچه گفته شد، گستره علم حجت الله محدود به علم به شریعت نخواهد بود؛ چنان‌که امام صادق (ع) در روایتی صحیح فرمودند: «إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ وَ إِنَّ الْعِلْمَ لَيُتَوَارَثُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ»[۱۴]؛ «همانا علمی که همراه با حضرت آدم (ع) به زمین نازل شد، [همراه او] به بالا برنگشت و هر عالمی که از دنیا رفت، علم او را به ارث برد. همانا زمین خالی از عالم نمی‌ماند”. در پایان، یادکرد این نکته ضروری است که آنچه در این قسمت از نوشتار بر آن تأکید شد، بررسی روایاتی بود که رابطه میان مقام حجت اللهی و گستره علمی این مقام می‌پرداخت. چنان‌که در ابتدای بحث از حجت الله بیان شد، امامان شیعی (ع) همان کسانی‌اند که در روایات متواتر از آنها با عنوان حجت الله یاد شده است؛ از این‌رو، با جست وجوی مستقل در روایاتی که متضمن بحث از قلمرو علمی ایشان است، به صدور چنین روایاتی از ایشان، که در سطور پیشین نقل شد، اطمینان حاصل می‌شود[۱۵].

منابع

پانویس

  1. از آنجا که ممکن است تصور شود، چنین روایاتی را غالیان وضع کرده‌اند، نگارنده روایات انتخابی را از جهت وجود داشتن یا نداشتن غالیان در سلسله اسناد آنها بررسی کرده و پس از اطمینان از اینکه غالیان در سلسله راویان آنها وجود ندارند، آنها را نقل کرده است؛ ضمن آنکه وجود روایات صحیح نیز خود، موجب اطمینان نسبت به صدور این مضامین از سوی امامان معصوم (ع) می‌شود. افزون بر آن، برخی از این روایات از کتاب بصائر الدرجات نقل شده که نویسنده آن، خود نسبت به وجود غالیان هشیار بوده است. این مدعا از اینجا به دست می‌آید که وی خود کتابی در رد غالیان نوشته است. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۵۴.
  2. «إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورَانِ مِنْ حَدِيدٍ وَ عَلَى كُلِّ مَدِينَةٍ أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلٌّ لُغَةً بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهِ وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا عَلَيْهَا حُجَّةٌ غَيْرِي وَ الْحُسَيْنُ أَخِي»، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۲.
  3. سند این روایت چنین است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: كَانَ الرِّضَا (ع)...». اباصلت هروی و علی بن ابراهیم بن هاشم، هر دو از ثقات‌اند. احمد بن زیاد بن جعفر همدانی نیز کسی است که خود شیخ صدوق در وصف او گفته است: كان رجلًا ثقة ديّناً فاضلًا. ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۱۲۸.
  4. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۸.
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۹. این روایت در منابع دیگری نیز نقل شده است؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۲، ص۳۳۰؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۵؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۲؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۸.
  6. «أَ تَرَى مَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  7. «يَا هِشَامُ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ بِحُجَّةٍ لَا يَكُونُ عِنْدَهُ كُلُّ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۶.
  9. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  10. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳. امام صادق (ع) مانند همین کلام را به ابراهیم بن عمر نیز فرموده است.
  11. «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَحْتَجَّ بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۶. روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۷.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  13. این روایت در بسیاری از متون حدیثی کهن شیعه نقل شده است؛ برای نمونه، ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۶۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۳، ۳۴۱ و ۳۴۳؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۳۵؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۴؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۵۸؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین (ع) ص۵۶؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۴۰. شبیه روایت یاد شده در برخی متون اهل سنت نیز آمده است؛ برای نمونه، ر.ک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۹؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۶۵.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۲۳.
  15. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۱.