اصحاب امام حسین در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اصحاب باوفای سید الشهدا (ع)، نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند. مروری بر زیارتنامه‌های شهدای کربلا، فضیلت‌هایی چون وفای به عهد، بذل جان در نصرت حجت خدا، وفاداری به امام و... را یادآور می‌شود. برخی از ویژگی‌های افراد جبهه حسینی عبارت‌اند از: اطاعت محض و عاشقانه؛ خطرپذیری و شهادت‌طلبی؛ شجاعت ویژه؛ صبر و مقاومت جاودانه؛ نهایت رشد و کمال، صلاح (سیاسی، فرهنگی)؛ شرکت درمیدان‌های جنگ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی در طفولیت و سنین پایین.

مقدمه

اصحاب شهادت طلب و با وفای سید الشهدا (ع)، نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند. روایاتی در فضیلت یاران امام وارد شده است[۱]، خصوصیات آنان نیز در برخی کتب آمده است[۲].

مروری بر زیارتنامه‌های شهدای کربلا، فضیلت‌هایی چون وفای به عهد، بذل جان در نصرت حجت خدا، وفاداری به امام و... را یادآور می‌شود. از جمله ویژگی‌های افراد جبهه حسینی موارد ذیل اند:

  1. اطاعت محض و عاشقانه؛
  2. هماهنگی کامل با رهبری (تا جایی که بدون اجازه نمی‌جنگیدند)؛
  3. خطرپذیری و شهادت‌طلبی؛
  4. شجاعت ویژه؛
  5. صبر و مقاومت جاودانه؛
  6. سازش ناپذیری؛
  7. جدیت، قاطعیت و عزم راسخ؛
  8. خدا بین و خدا خواه؛
  9. از همه چیز بریده و به خدا پیوسته؛
  10. دقیقه، منظم، منضبط؛
  11. نهایت رشد و کمال، صلاح (سیاسی، فرهنگی
  12. الگوی عملی دفاع و مقاومت («فَلَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ»: امام حسین
  13. باوفاترین و پای بندترین یاران بر پیمان؛
  14. آزادگی (هیهات منا الذلة
  15. فرماندهی ویژه، مدیریت نمونه؛
  16. غنای روحی از ما سوی الله (انطلقوا جمیعا: امام حسین
  17. شرکت درمیدان‌های جنگ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی در طفولیت و سنین پایین؛
  18. کل بینی نه جزء بینی («کل یوم عاشورا... مثلی لا یبایع مثله»
  19. سازنده حرکت‌های تاریخ‌ساز؛
  20. مقاومت و مبارزه نابرابر در تنهایی؛
  21. یقین و بصیرت کامل، شک شکن؛
  22. پافشاری و استقامت در حق با اقلیت، در برابر اکثریت مخالف («لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ اَلْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ»
  23. نقش زن در سرنوشت مبارزات سیاسی، فرهنگی بشریت؛
  24. سپر دین بودن، نه دین سپری؛
  25. اصالت با جهاد اکبر؛
  26. ساختار روحی و جسمی مناسب و هماهنگ با استراتژی عاشورا[۳].[۴]

شهدای کربلا

آنان که در رکاب سید الشهدا به فیض شهادت رسیدند، جمعی از بنی هاشم بودند، جمعی از مدینه با آن حضرت آمده بودند، برخی در مکه و طول راه به وی پیوستند، برخی هم از کوفه توانستند به جمع آن حماسه‌سازان شهید بپیوندند. کسانی هم در راه نهضت حسینی، پیش از عاشورا شهید شدند که آنان نیز جزء اصحاب حضرت به شمار می‌آیند.

شهدای کوفه

تعداد ۶ نفر از یاران امام که در کوفه شهید شدند، عبارت‌اند از: عبدالاعلی بن یزید کلبی، عبدالله بن بقطر، عمارة بن صلخب، قیس بن مسهر صیداوی، مسلم بن عقیل و هانی بن عروه[۵].

شهدای بنی هاشم

تعداد ۱۷ نفر از شهدای کربلا که شهادتشان اجماعی است، عبارت‌اند از: علی بن الحسین الأکبر، عباس بن علی بن ابی طالب، عبدالله بن علی بن ابی طالب، جعفر بن علی بن ابی طالب، عثمان بن علی بن ابی طالب، محمد بن علی بن ابی طالب، عبدالله بن حسین بن علی، ابوبکر بن حسن بن علی، قاسم بن حسن بن علی، عبدالله بن حسن بن علی، عون بن عبدالله بن جعفر، محمد بن عبدالله بن جعفر، جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، عبدالله بن عقیل، محمد بن ابی سعید بن عقیل[۶] نام ده نفر دیگر نیز نقل شده که البته یقینی نیست، آنان عبارت‌اند از: ابوبکر بن علی بن ابی‌طالب، عبیدالله بن عبدالله بن جعفر طیار، محمد بن مسلم بن عقیل، عبدالله بن علی بن ابی طالب، عمر بن علی بن ابی طالب، ابراهیم بن علی بن ابی طالب، عمر بن حسن بن علی، محمد بن عقیل بن ابی طالب و جعفر بن محمد بن عقیل[۷].[۸]

شهدای مذکور در منابع کهن

نام‌هایی که در زیارت ناحیه مقدسه و نیز در منابع دیگری همچون رجال شیخ، یا رجال طبری آمده است. این جدول که نام ۸۲ نفر را در بر دارد چنین است: اسلم ترکی، انس بن حارث کاهلی، انیس بن معقل اصبحی، ام وهب، بریر بن خضیر، بشیر بن عمر حضرمی، جابر بن حارث سلمانی، جبلة بن علی شیبانی، جنادة بن حارث انصاری، جندب بن حجیر خولانی، جون مولی ابوذر غفاری، جوین بن مالک ضبعی، حبیب بن مظاهر، حجاج بن مسروق، حر بن یزید ریاحی، حلاس بن عمرو راسبی، حنظلة بن اسعد شبامی، خالد بن عمرو بن خالد، زاهر مولی عمرو بن حمق خزاعی، زهیر بن بشر خثعمی، زهیر بن قین بجلی، زید بن معقل جعفی، سالم مولی بنی المدینة کلبی، سالم مولی عامر بن مسلم عبدی، سعد بن حنظله تمیمی، سعد بن عبدالله، سعید بن عبدالله، سوار بن منعم بن حابس، سوید بن عمرو خثعمی، سیف بن حارث بن سریع جابری، سیف بن مالک عبدی، حبیب بن عبدالله نهشلی، شوذب مولی شاکر، ضرغامة بن مالک، عابس بن ابی شبیب شاکری، عامر بن حسان بن شریح، عامر بن مسلم، عبد الرحمان بن عبد الرحمان بن عبدالله ارحبی، عبد الرحمان بن عبد ربه انصاری، عبد الرحمان بن عبدالله بن یزید عبدی، عبید الله بن یزید عبدی، عمران بن کعب، عمار بن ابی سلامه، عمار بن حسان، عمرو بن جناده، عمر بن جندب، عمرو بن خالد ازدی، عمر بن خالد صیداوی، عمرو بن عبدالله جندعی، عمرو بن ضبیعه، عمرو بن قرظه، عمر بن قرضه، عمر بن عبدالله ابو ثمامه صائدی، عمرو بن مطاع، عمیر بن عبدالله مذحجی، قارب مولی الحسین، قاسط بن زهیر، قاسم بن حبیب، قرة بن ابی قره غفاری، قعنب بن عمر، کردوس بن زهیر، کنانة بن عتیق، مالک بن عبد بن سریع، مجمع بن عبدالله عائذی، مسعود بن حجاج و پسرش، مسلم بن عوسجه، مسلم بن کثیر، منجح مولی الحسین، نافع بن هلال، نعمان بن عمرو، نعیم بن عجلان، وهب بن عبدالله، یحیی بن سلیم، یزید بن حصین همدانی، یزید بن زیاد کندی، یزید بن نبیط[۹].

شهدای مذکور در منابع متأخر

اسامی کسانی است که در منابع متأخرتری مانند زیارت رجبیه، مناقب ابن‌شهرآشوب، یا مثیر الاحزان لهوف آمده است که عبارت‌اند از: (۲۹ نفر) ابراهیم بن حصین؛ ابو عمرو نهشلی؛ حماد بن حماد؛ حنظلة بن عمرو شیبانی؛ رمیث بن عمرو؛ زائد بن مهاجر؛ زهیر بن سائب؛ زهیر بن سلیمان؛ زهیر بن سلیم ازدی؛ سلمان بن مضارب؛ سلیمان بن سلیمان ازدی؛ سلیمان بن عون؛ سلیمان بن کثیر؛ عامر بن جلیده (یا خلیده)؛ عامر بن مالک؛ عبد الرحمان بن یزید؛ عثمان بن فروه؛ عمر بن کناد؛ عبدالله بن ابی‌بکر؛ عبدالله بن عروه؛ غیلان بن عبد الرحمان؛ قاسم بن حارث؛ قیس بن عبدالله؛ مالک بن دودان؛ مسلم بن کناد؛ مسلم مولی عامر بن مسلم؛ منیع بن زیاد؛ نعمان بن عمرو؛ یزید بن مهاجر جعفی.

ستایش عظیمی را که سید الشهدا (ع) شب عاشورا از یاران خویش کرد، نام آنان را جاویدان و مقامشان را جلوه‌گر ساخت. آنجا که فرمود: من اصحابی شایسته‌تر و بهتر از یاران خود نمی‌شناسم «فَاِنِّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلی وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِی وَلا اهل‌بیت اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اهل‌بیتی فَجَزاکُمُاللّهُ عَنِّی جَمیعاً خَیْراً»[۱۰] در زیارت ناحیه مقدسه هم امام زمان به آنان اینگونه سلام داده است: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا خَيْرَ أَنْصَارٍ اَلسَّلاَمُ»... در توصیف آن شیر مردان عارف، بسیار سخن می‌توان گفت. از زبان دشمن هم می‌توان حقایق را شناخت. به مردی که روز عاشورا همراه عمر سعد در کربلا شرکت داشته، گفتند: «وای بر تو! آیا ذریه رسول خدا (ص) را کشتید؟ گفت:... اگر تو شاهد چیزی بودی که ما دیدیم، تو هم همچون ما می‌کردی. گروهی بر ما تاختند که دست‌هاشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین، سواران را از چپ و راست درهم می‌نوردیدند و خویش را به کام مرگ می‌افکندند. نه امان می‌پذیرفتند، نه علاقه به مال داشتند و نه چیزی می‌توانست مانع ورودشان بر برکه‌های مرگ گردد! اگر اندکی از آنان دست بر می‌داشتیم، جان همه سپاه را می‌گرفتند. ای بی مادر، پس می‌خواستی چه کنیم؟!...»[۱۱].

برای آشنایی با برخی فضایل آنان، که حواریین امام حسین (ع) بودند، رجوع کنید به منتخب التواریخ[۱۲] که بیست و شش فضیلت برای آنان بر شمرده است، از جمله: رضایت ازخدا، با وفاترین اصحاب، ثبت بودن نامشان در لوح محفوظ، برتر بودن مقامشان از همه شهدا، همت والا با عده کم، توفیق بازگشت به دنیا در عصر رجعت، معروف بودنشان در آسمان‌ها، شوق شهادت در رکاب امام حسین (ع)، یاران واقعی دین خدا، وارستگی و زهد و عبادت، دفن در سرزمین مقدس کربلا و... همین فضیلت‌هاست که آنان را محبوب دل‌ها ساخته و در دنیا و آخرت، مورد غبطه جهانی‌انند. قبر شهدای کربلا همه یکجا در حرم سید الشهدا (ع) است[۱۳].

شهادت اصحاب در روز عاشورا

با شروع جنگ روز عاشورا اصحاب هم‌پیمان شدند تا یک نفر از ما زنده است از جوانان بنی‌هاشم کسی وارد جنگ نشود باید یادگارهای خاندان اهل بیت کنار سیدالشهدا بمانند تا ما همه شهید شویم[۱۴].

در حمله گسترده عمر سعد چندین هزار تیرانداز، باران تیر را بر سپاه سیدالشهدا باریدند و در آن هجوم حدود چهل تا پنجاه نفر به شهادت رسیدند و امام با کیاست توانست جنگ را به شیوه جنگ تن به تن برگرداند. در جنگ تن به تن بود که هر یک از اصحاب با شجاعت وصف ناپذیری به میدان می‌رفت و مبنای اعتقادی خود را در قالب رجزی می‌سرود و دفاع جانانه‌اش را از ولایت به گوش تاریخ می‌رساند.

شهادت عبدالله بن عمیر

عبدالله بن عمیر روز هشتم محرم شبانه با زنش از کوفه به کربلا رفتند و خدمت امام رسیدند. در صف‌آرایی روز عاشورا که جنگ با نبرد تن به تن آغاز گردید، شیخ مفید می‌گوید: یسار که غلام زیاد بن ابوسفیان بود به میدان آمد و مبارز‌ طلبید. ابن عمیر به جنگ وی آمد. یسار به او گفت: تو کیستی؟ وی حسب و نسب خود را شرح داد. یسار گفت: تو را نمی‌شناسم. باید زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر به میدان من بیایند. عبدالله بن عمیر گفت: ای پسر زن زناکار! تو به این مرتبه نرسیده‌ای که هر کس را تو خواهی به جنگت بیاید! سپس حمله کرد و شمشیری به یسار زد و او را از پای درآورد. همان طور که وی را مورد ضربه قرار داده بود ناگاه سالم غلام ابن زیاد به عبدالله بن عمیر حمله نمود.

یاران امام حسین(ع) فریاد زدند و به عبدالله بن عمیر گفتند: این غلام زر خرید به سراغ تو آمد! ولی وی متوجه نشد تا اینکه آن غلام بر او هجوم برد و شمشیر زد، ابن عمیر دست چپ خود را آن ضربه قرار داد و انگشت‌های دست او قطع شدند. سپس ابن عمیر حمله شدیدی به او نمود و عبدالله به شهادت رسید[۱۵].[۱۶]

شهادت حر بن یزید ریاحی

روز عاشورا حر از اولین مدافعینی است که به میدان آمده و اذن گرفته تا جان خود را فدای سیدالشهدا کند. حر پس از شهادت فرزندش علی از امام اجازه میدان خواست، امام اذن داد وقتی حر به میدان آمد خطاب به سپاهیان خودفروخته عمر سعد فرمود: ای اهل کوفه! مادرتان به عزایتان نشیند، آیا این مرد برگزیده را دعوت کردید، وقتی نزد شما آمد او را به دست دشمنان دادید؟ شما که می‌خواستید جانتان را فدای او کنید بر او مکر کردید و الان کمر به کشتن او بسته‌اید. چرا کار را بر او سخت گرفته‌اید و از هر طرف او را محاصره کرده‌اید تا نتواند به جایی برود؟ ...

جمعی حر را تیرباران کردند. به نقل صدوق حر خود را به دریای دشمن زد، در اثنای جنگ زخمی به گوش و چشم او اصابت کرد و خونش از بالای اسب جاری شد که حصین بن نمیر به زید بن سفیان گفت: این همان حر است که آرزو می‌کردی روزی او را گیر بیاری و به او نیزه بزنی، زید به جنگ او رفت وقتی با حر درگیر شد، حر ضربتی به او نواخت که به جهنم واصل شد. حر آنچنان جنگید که چهل نفر سواره و پیاده را کشت، رو به جانب سیدالشهدا کرد و گفت: آیا از من راضی شدی؟ امام فرمود: «نعم انت حر كما سَمّتكَ أُمك»؛ آری تو آزادمردی، چنان که مادرت تو را حر نامید. سرانجام اسب حر را پی کردند، حر پیاده ماند و باز جنگ می‌کرد. سرانجام دور او را گرفتند، ایوب بن مسرح او را شهید کرد و به روایتی نیزه بر سینه‌اش زدند که شکافته شد[۱۷].[۱۸]

شهادت بریر بن خضیر

بعد از شهادت حر، بریر بن خضیر که از بندگان صالح خدا و از قراء قرآن در مسجد جامع کوفه بود از امام اذن جهاد گرفت. نقل شده وقتی حر راه را بر امام سیدالشهدا بست و امام خطبه خواند پس از کلام سیدالشهدا ایشان برخاست و عرض کرد: و الله يابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك تقطع فيها اعضائنا...؛ «ای فرزند رسول خدا حقا که پروردگار بر ما منت نهاد که ما در پیش روی تو جنگ کنیم و در آن جنگ، بدن ما پاره پاره گردد تا اینکه جد تو در قیامت ما را شفاعت فرماید...».

قبل از روز عاشورا با اجازه امام به ملاقات عمر سعد رفت و بدون اینکه به او سلام کند در برابرش نشست! این امر سبب خشم عمر سعد گردید لذا به او گفت: مگر مرا مسلمان نمی‌دانی؟ بریر به او گفت تو اگر مسلمان بودی با خاندان پیامبر این‌گونه رفتار نمی‌کردی.

روز عاشورا بریر به دشمن حمله کرد و در حالی بر آن گروه ستمگر حمله کرد که می‌گفت: ای قاتل‌های مؤمنین! نزدیک من بیایید. نزدیک من بیایید ای کشندگان فرزندان بدریین. نزدیک من بیایید ای قاتلین اولاد رسول پروردگار، رسول عالمین و ذریه‌ای که از آن حضرت باقی مانده است. بریر بهترین سخنور اهل زمان خود بود. وی همچنان مشغول قتال بود تا اینکه تعداد سی نفر را کشت.

در کشاکش جنگ، کعب بن جابر بن عمرو ازدی به بریر حمله کند، عفیف بن زهیر نعره زد که: کجا می‌روی؟ این بریر بن خضیر قاری قرآن است که در مسجد جامع کوفه قرآن به ما می‌آموخت؛ ولی کعب به گفته عفیف اعتنا نکرد و در همان حال که بریر روی سینه رضی نشسته بود، شمشیرش را به پشت بریر فرو کرد. بریر در آخرین فرصت که برایش باقی مانده بود با چنگ و دندان بر او حمله کرد و قسمتی از بینی رضی منقذ عبدی را با دندان قطع کرد. در همین حال بریر با شمشیر کعب از دنیا رفت[۱۹].[۲۰]

شهادت وهب بن عبدالله

بعد از شهادت بریر، وهب بن عبدالله جوانی وارسته که به همراه مادر و همسر جوانش به کربلا آمده بود روانه میدان شد، وهب مسیحی بود، او با خانواده‌اش به دست امام حسین(ع) در مسیر مکه به کربلا اسلام آوردند. در روز عاشورا به سوی دشمن حمله کرد و قتال می‌کرد تا اینکه گروهی از ایشان را کشت و به سوی مادر و زوجه‌اش بازگشت و گفت: مادر جان! يا أماه أرضيت؟ اکنون از من راضی شدی؟

مادرش گفت: فقالت ما رضيت حتى تقتل بين يدي الحسين من از تو راضی نمی‌شوم تا اینکه در پیشِ روی امام حسین(ع) کشته شوی. همسر وهب اشک در چشمانش حلقه زد، به وهب گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم مرا در مصیبت خود داغدار نکن! ولی خیلی زود تسلیم امر خدا شد و پیوندهای عاطفی تحت تأثیر پیوندهای اعتقادی رنگ باخت، فقط هفده روز از زفاف وهب با همسرش می‌گذشت و لذا دوری شوهر برایش سخت بود. مادر وهب گفت: ای پسر عزیزم! برگرد به طرف میدان جنگ و در پیشروی پسر پیغمبر خدا کارزار کن تا حسین فردای قیامت پیش خدا برای تو شفاعت نماید.

وهب همچنان می‌جنگید تا اینکه تعداد نوزده نفر سوار و دوازده نفر پیاده از لشکر دشمن را به دوزخ روانه کرد. سپس دست‌هایش قطع شد و زوجه‌اش «بعضی نقل کرده‌اند مادرش» عمودی را گرفت و در حالی به سوی وی شتافت که می‌گفت: پدر و مادرم به فدای تو! برای افراد طیب و طاهر و حرم رسول الله(ص) جهاد کن. وهب آمد که زوجه خود را به جانب زنان باز گرداند، ولی آن زن با سعادت دامن وهب را گرفت و گفت: من هرگز باز نمی‌گردم تا اینکه با تو کشته گردم. امام حسین(ع) به آن زن فرمود: خدا از طرف اهل بیت من جزای خیر به شما دهد، خدا تو را رحمت کند، برگرد به طرف زنان، آن زن مراجعت نمود. سپس وهب همچنان کارزار کرد تا شهید شد[۲۱].

شهادت عمرو بن خالد ازدی

پس از شهادت وهب، عمرو بن خالد ازدی برای مبارزه قیام کرد، به سیدالشهدا عرض کرد فدایت شوم می‌خواهم به یارانم ملحق شوم و دوست ندارم بمانم و شما را بی‌یاور ببینم. امام به او فرمود: «تَقَدَّمْ فَإِنَّا لَاحِقُونَ بِكَ عَنْ سَاعَةٍ»؛ برو هم به زودی به شما ملحق می‌شویم! عمرو وارد صحنه معرکه شد و رجزی را خواند. سپس آن مرد خدا جنگید تا شهید شد[۲۲].[۲۳]

شهادت نافع بن هلال

نافع بن هلال از اصحاب امیرالمؤمنین بود، مردی شجاع و قاری قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان در رکاب مولایش شمشیر می‌زد، در بین راه کربلا به سیدالشهدا پیوست. سیدالشهدا آن روز که در محاصره سپاه حر قرار گرفت بیاناتی فرمود و در تأیید بیانات امام، نافع به سخن ایستاد.

روز عاشورا بسیار صبور و تسلیم امر الهی بود. در آن روز به امام می‌گفت: «به خدا قسم ما از مقدرات خدا وحشتی نداریم و دوست داریم به لقاء الله برسیم و ما با این عقیده و با این بینش با دوستان شما دوستی و با دشمنان شما دشمنی خواهیم کرد»[۲۴].

ابومخنف می‌نویسد: نافع نامش را بر روی تیرهای خود نوشته و آنها را مسموم می‌کرد و پرتاب می‌نمود. از سپاه عمر سعد دوازده نفر را کشت و بسیاری را مجروح ساخت، وقتی تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله کرد. دشمن در مقابل نافع حمله دسته جمعی نمودند. بعد از محاصره او را مجروح و به اسارت درآوردند. وقتی نزد عمر سعد بردند، عمر به او گفت: ای نافع وای بر تو چرا با خود چنین کردی؟ نافع گفت: پروردگار من از قصدم آگاه است! در حالی که خون‌ها بر محاسن او جاری بود به او گفتند: مگر نمی‌بینی که با خود چه کرده‌ای؟ نافع گفت: دوازده نفر شما را کشته‌ام و خودم را ملامت نمی‌کنم! شمر به عمر سعد گفت: او را بکش! عمر سعد گفت: تو او را آورده‌ای اگر می‌خواهی تو او را بکش، شمر شمشیر از نیام کشید، نافع گفت: خدا را سپاس می‌گویم که مرگ ما را در دست بدترین خلق قرار داد پس شمر او را به شهادت رساند[۲۵].[۲۶]

شهادت مسلم بن عوسجه

مسلم بن عوسجه از چهره‌های عابد کوفه بود که مدتی از روزش را صرف عبادت در مسجد کوفه می‌گذراند. در تشکیلات مسلم بن عقیل نقش کلیدی داشت، در کودتای ابن زیاد خود را به کربلا رساند و در شب عاشورا قسم خورد که حسین جان هرگز از تو جدا نمی‌شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و اگر سلاحی نداشته باشم با سنگ به جنگ‌شان می‌روم تا به شهادت برسم. در روز عاشورا همین ایده متعالی و پر افتخار را عملاً نشان داد، امام در شهادت مسلم بن عوسجه بالای سرش این آیه را قرائت فرمود: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۲۷].

محمد بن ابیطالب می‌گوید: مسلم بن عوسجه در حالی روی زمین سقوط کرد که رمقی داشت. امام حسین با حبیب بن مظاهر به سوی مسلم بن عوسجه شتافتند. امام حسین پس از اینکه به مسلم بن عوسجه فرمود: خدا تو را رحمت کند و آیه بالا را تلاوت کرد، سپس حبیب به مسلم بن عوسجه نزدیک شد و به او گفت: ای مسلم از پا افتادن تو بر من ناگوار است، بشارت باد تو را به بهشت. مسلم با صدای ضعیفی گفت: خدا به تو مژده خیر دهد. حبیب گفت: اگر نه چنین بود که من هم به دنبال تو خواهم آمد دوست داشتم تو هر وصیتی که داری بکنی. مسلم گفت: فإني أوصيك بهذا یعنی من درباره این شخص یعنی امام حسین(ع) به تو توصیه می‌کنم. در رکاب این حسین مقاتله کن تا شهید شوی. حبیب گفت: من چشم تو را به وسیله یاری نمودن حسین روشن خواهم کرد. پس از این گفتگوها مسلم بن عوسجه شهید شد[۲۸].

شهادت پسر مسلم بن عوسجه

وقتی مسلم به شهادت رسید پسر مسلم بن عوسجه جوانی رشید که نور ایمان از چشم‌ها و چهره جذابش می‌درخشید خدمت سیدالشهدا آمد و آماده میدان شد. امام او را از جنگ مانع شد و فرمود: پدرت شهید شد اگر تو هم شهید شوی مادرت بی‌پناه می‌ماند! پسر مسلم در تردید بود که مادرش به سرعت خود را به فرزندش رساند و گفت: فرزندم سلامت خود را بر یاری پسر پیامبر برگزیدی؟ از تو راضی نمی‌شوم مگر اینکه جانت را فدای حسین(ع) کنی! امام اذن میدان داد، مادر در کنار صحنه جنگ به تشویق او پرداخت و می‌گفت: پسرم خوشحال باش که الان از دست ساقی کوثر سیراب خواهی شد، با کشتن ۳۰ نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید. کوفیان سرش را بریدند و به سوی مادر پرتاب کردند مادر سر فرزند را گرفت و بوسید و گریست[۲۹].[۳۰]

شهادت عبدالرحمن بن عبدالله یزنی

عبدالرحمن بن عبدالله یزنی برای مبارزه خارج شد و این رجز را می‌خواند: أنا بن عبدالله من آل يزن *** ديني على دين حسين و حسن أضربكم ضرب فتى من اليمن *** أرجو بذاك الفوز عند المؤتمن. یعنی: من پسر عبدالله و از قبیله یزن می‌باشم. دین من از دین حسین و حسن است. من شما را نظیر جوان یمنی می‌زنم و امیدوارم بدین وسیله نزد خدای مؤتمن رستگار باشم. آنقدر جنگید تا در پیشروی امامش سیدالشهدا به شهادت رسید[۳۱].[۳۲]

شهادت عمرو بن قرظه

ایشان روز ششم محرم خود را به امام در کربلا رساند. سید بن طاووس می‌گوید: بعد از شهادت عبدالرحمن، عمرو بن قرظه انصاری برای رفتن به میدان آماده شد و از امام حسین(ع) اجازه گرفت. امام(ع) به وی اجازه داد. او نظیر افرادی که مشتاق آخرت باشند جهاد کرد و در خدمت به دین سخت تلاش کرد تا اینکه گروه زیادی از لشکر ابن زیاد را به درک واصل کرد، او از امام(ع) دفاع می‌کرد، هیچ تیری به طرف امام حسین نمی‌آمد مگر اینکه بدن خود را هدف آن قرار می‌داد. هیچ شمشیری برای حسین(ع) کشیده نمی‌شد مگر اینکه قلب خود را هدف آن می‌نمود، جنگید تا اینکه بدنش به وسیله زخم و جراحات داغ شد! آنگاه متوجه امام شد و گفت: أوفيت يابن رسول الله؛ یا ابن رسول الله! آیا من به وعده خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ فَأَقْرِئْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مِنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّي فِي الْأَثَرِ»؛ آری، تو از من زودتر داخل بهشت خواهی شد. سلام مرا به پیامبر خدا(ص) برسان و به حضرت بفرما که من هم به زودی می‌آیم. سپس او به قدری جهاد نمود که شهید شد[۳۳].

شهادت جون غلام ابوذر

وقتی عثمان ابوذر را از مدینه تبعید کرد، دستور داد کسی به بدرقه ابوذر نرود. ولی علی و فضل بن عباس و دو سه نفر دیگر در بدرقه شرکت کردند که حضرت با مروان درگیر شد، آن روز که ابوذر می‌رفت علی(ع)، جون را خرید تا در خدمت ابوذر باشد. او همراه ابوذر صحابی پیامبر بود تا اینکه ابوذر از دنیا رفت. پس از فوت ابوذر، او به اهل بیت(ع) پناه آورد و در رکاب علی(ع) و امام مجتبی(ع) و پس از آن امام حسین(ع) بود و در سفر امام از مدینه به مکه و بعد به عراق امام را تنها نگذاشت و همیشه یار وفادار آن حضرت بود با اینکه او در سال ۶۱ (هق) پیر شده بود.

سید بن طاووس می‌گوید: بعد از شهادت عمرو بن قرظه، جون که غلام ابوذر بود برای جهاد قیام نمود. امام حسین(ع) به وی فرمود: من تو را مرخص کردم، سیدالشهدا این غلام را رسماً آزاد کرد تا شرم حضور، مانع از انصراف و رفتنش نگردد، با اینکه حسین(ع) پایداری و ثبات قدم جون را در برابر مشکلات می‌دانست، در عین حال خواست با این آزمایش، شخصیت این عبد سیاه را به دنیا و به همه نسل‌های آینده بشناساند که برای حمایت از شریعتی که دست خائنین با آن بازی کرده است، در حین بحران و خطر و موقعیتی که وحشت همه جا و همه کس را فراگرفته است، چه اندازه فداکاری و از خودگذشتگی می‌کند. حسین(ع) بیعت خود را از گردن او بر می‌دارد. به محض شنیدن سخن امام، از بیم اینکه مبادا توفیق رسیدن به سعادت جاودانه را نداشته باشد، قطرات اشک مروارید گونه‌اش بر رخسار سیاهش سرازیر شد و با صدایی لرزان همراه با گریه‌ای که گلویش را می‌فشرد، سخن گفت که: و إنما الراحة بعد العناء. و سپس افزود: أنا في الرخاء، الحس قصاعكم، و في الشدة آخذ لكم؟ والله ان ريحي لمنتن، و ان حسبي للئيم، و لوني لأسود، فتنفس علي بالجنة ليطيب ريحي و يشرف حسبي، و يبيض وجهي، لا والله لا افارقكم حتى يختلط هذا الدم الاسود مع دمائكم. برای رسیدن به آسایش و آرامش باید از سختی‌ها عبور کرد، بعد اضافه کرد حسین جان من در رفاه و راحتی کاسه لیس شما باشم و در مصیبت و ناراحتی مقابل دشمن دست از شما بردارم؟ من بدنم بدبو و خانواده‌ام گمنام و رنگ بدنم سیاه است، بر من منت بگذار با بهشت برین، بدنم خوشبو و خانواده‌ام شریف و رنگ بدنم سفید گردد. نه، به خدا قسم من هرگز از شما جدا نخواهم شد، تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته شود. سپس جهاد کرد تا شهید شد و امام حسین(ع) به بالین او آمد و فرمود: بار خدایا! صورتش را سفید و بوی او را نیکو و وی را با ابرار محشور بفرما و معرفتی بین او و محمد و آل محمد(ص) برقرار بفرما![۳۴].

شهادت عمرو بن خالد صیداوی

از سران شیعیان کوفه به حساب می‌آمد، سید بن طاووس می‌گوید: پس از شهادت جون، عمرو بن خالد صیداوی به حضور امام آمد و گفت: یا ابا عبدالله من تصمیم گرفته‌ام به یاران خود ملحق شوم. من دوست ندارم زنده بمانم و تو را تنها و شهید بنگرم. امام(ع) به او فرمود: «تَقَدَّمْ فَإِنَّا لَاحِقُونَ بِكَ عَنْ سَاعَةٍ»؛ قیام کن، ما نیز در همین ساعت به تو ملحق خواهیم شد. وی جلو رفت و به قدری جنگید تا شهید شد. در فضیلتش همین بس که در زیارت ناحیه از ایشان نام برده شده[۳۵].[۳۶]

شهادت حنظله بن اسعد

حنظله بن اسعد شبامی در روز عاشورا خود را در مقابل تیر و نیزه و شمشیر دشمن قرار داد تا سپر امام حسین(ع) قرار گیرد، بارها به موعظه کوفیان پرداخت و با استناد به آیات عذاب در قرآن آنها را از جنگ با سیدالشهدا بر حذر داشت. حنظله جنگ شدیدی کرد، بیست تن از سپاه عمر سعد را کشت، تا اینکه بر او حمله کردند و وی را شهید نمودند[۳۷].[۳۸]

شهادت سوید بن عمرو

سید بن طاووس می‌گوید: بعد از شهادت حنظله، سوید بن عمرو که شخصی شریف و کثیر الصلاه بود برای جهاد قیام کرد و مثل شیری شجاع جهاد نمود. او در مقابل صدمات سختی که دچارش می‌شد کاملاً صبر کرد، تا اینکه در میدان کارزار به فریاد نشست ولی شهید نشده بود. او همچنان افتاده بود و قدرت حرکتی نداشت تا اینکه شنید لشکر عمر سعد گفتند: حسین شهید شد! اندک بهبودی در خود احساس کرد با کوشش و زحمت چاقویی از کفش خود خارج کرد و همچنان جنگید تا شهید شد[۳۹].[۴۰]

شهادت یحیی بن سلیم مازنی

صاحب کتاب مناقب می‌گوید: پس از شهادت سوید، یحیی بن سلیم مازنی برای جهاد در راه خدا قیام نمود و این رجز را خواند: لا ضربن القوم ضربا فيصلا *** ضربا شديدا في العدا معجلا لا عاجزا فيها و لا مولولا *** و لا اخاف اليوم موتا مقبلا لكنني كالليث احمي اشبلا یعنی: من حتماً این گروه را با ضربتی می‌زنم که جدا کننده باشد. یک ضربت شدیدی که به تعجیل در میان دشمنان به کار خواهد رفت. من در میان آنان عاجز نیستم و واویلا نمی‌گویم. امروز از این مرگی که متوجه من شده خوفی ندارم. ولی من نظیر شیری هستم که از شیر بچگان دفاع کند. سپس حمله و قتال شدیدی کرد تا شهید شد[۴۱].[۴۲]

شهادت قره بن ابی قره غفاری

بعد از شهادت یحیی بن سلیم، قره بن ابی قره غفاری برای مبارزه خارج شد و رجزی را خواند که مطلع آن این است: قد علمت حقا بني غفار *** و خندف بعد بني نزار یعنی: حقا که بنی‌غفار و بنی‌خندف و بنی‌نزار می‌دانند، آنان می‌دانند که من شیری غیرتمند هستم و گروه فجار و نابکار را حتماً خواهم زد. اینان را با هر شمشیری که از فولاد و برنده باشد می‌زنم. ضربت دردناکی به نفع فرزندان خوبان خواهم زد، که فرزندان پیامبر و بزرگان خوبان می‌باشند، سپس حمله کرد و به قدری جهاد نمود تا ۶۸ نفر را به درک واصل کرد و سرانجام شهید شد[۴۳].[۴۴]

شهادت مالک بن انس مالکی

پس از شهادت قرة بن ابی قره، مالک بن انس مالکی برای جهاد خروج کرد و رجزی را خواند که مطلع آن این است: قد علمت مالكها و الدودان *** و الخندفيون و قيس عيلان یعنی: قبیله مالک و دودان و خندف و قیس عیلان می‌دانند که قبیله من در موقع کارزار آفت همانندان و بزرگ سواران می‌باشند. قبیله من به وسیله نیزه تیز مباشر و متصدی مرگ هستند. ما این طور نیستیم که در مقابل نیزه‌ها عاجز باشیم. آل علی تابع خدا و آل زیاد تابع شیطانند. سپس حمله و جهاد کرد تا شهید شد. ابن نما می‌گوید: نام این شهید انس بن حارث کاهلی بود[۴۵].[۴۶]

شهادت عمرو بن مطاع جعفی

در کتاب مناقب آمده: بعد از شهادت مالک، عمرو بن مطاع جعفی برای مبارزه قیام کرد و رجزی را می‌خواند که مطلع آن این است: انا بن جعف و ابي مطاع *** و في يميني مرهف قطاع یعنی: من از قبیله جعف هستم و پدرم مطاع است. در دست راست من شمشیر قاطعی و نیزه‌ای است که سر آن می‌درخشد و از نور آن شعاعی دیده می‌شود. امروز برای ما نیکو است که برای امام حسین(ع) زد و خورد نماییم. این جهاد باعث رستگاری ما و دفاع از دوزخ است، در آن روزی که نفع و فایده‌ای برای کسی نخواهد بود. سپس حمله کرد تا شهید گردید[۴۷].[۴۸]

شهادت حجاج بن مسروق

پس از شهادت عمرو بن مطاع، حجاج بن مسروق که مؤذن امام حسین(ع) بود خروج کرد. ایشان مقیم کوفه بود وقتی شنید سیدالشهدا از مدینه به مکه آمده، خود را در مکه به حضرت رساند و همراه امام به کربلا آمد و در تمام مسیر تا کربلا به عنوان مؤذن حضرت انجام وظیفه می‌کرد. در روز عاشورا اجازه میدان گرفت و حمله و کارزار کرد تا شهید گردید[۴۹].[۵۰]

شهادت زهیر بن قین

بعد از شهادت حجاج، زهیر بن قین برای مبارزه قیام نمود و رجزی را خواند. محمد بن ابوطالب می‌گوید: زهیر قتال کرد تا تعداد یک صد و بیست نفر از دشمنان را کشت. سپس کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او حمله کردند و شهیدش نمودند. امام حسین(ع) فرمود: «لا يبعدك الله يا زهير و لعن الله قاتلك لمن الذين مسخوا قردة و خنازير» زهیر از پای در آمد! زهیر از رحمت خدا دور مباد! خدا قاتل تو را لعنت کند. خدا آن افرادی را که به صورت بوزینه و خوک در آمدند لعنت کند[۵۱].[۵۲]

شهادت سعید بن عبدالله حنفی

سعید بن عبدالله حنفی از شخصیت‌های بارز کوفه و مردی شجاع بود وقتی خبر مرگ معاویه به کوفه رسید هواداران اهل بیت در خانه او جمع شدند و برای امام نامه نوشتند. سعید از افرادی است که با مسلم بن عقیل همکاری نزدیک داشت و در جمع شیعیان سخنرانی پر شوری کرد. نامه مسلم را ایشان در مکه به امام حسین(ع) رسانید و در خدمت حضرت بود تا از مکه به کربلا آمد.

ظهر روز عاشورا که امام اقامه نماز کرد، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله در جلو آن بزرگوار ماندند تا آن حضرت با نصفی از اصحاب خود نماز خوف خواندند. روایت شده: سعید بن عبدالله حنفی جلو امام حسین(ع) قرار گرفت و برای حمایت از او سفارش می‌کرد و با اینکه بدنش در اثر اصابت ضربات فراوان مجروح و خونین بود، دست برنمی‌داشت و در حالی که اباعبدالله در همان میدان جنگ مشغول انجام نماز ظهر بود، سعید بدن خود را هدف تیرها قرار داد و نمی‌گذاشت تیرها به بدن سید الشهدا(ع) اصابت کند تا اینکه در حضور حضرت به زمین افتاد و وقتی امام بالای سرش آمد از امام پرسید: أ وفيت يابن رسول الله؟ آیا من رسالت خود را ادا کردم؟ و به عهدی که با تو بسته بودم وفا کردم؟ امام(ع) به او اطمینان داد که با رسیدن به فیض شهادت، سعادتمند شده است: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ»؛ تو پیشاپیش من در بهشت خواهی بود[۵۳].[۵۴]

شهادت حبیب بن مظاهر

حبیب ابن مظاهر رسول خدا را درک کرده بود و از یاران خاص امیرالمؤمنین بود او در تمام جنگ‌ها در خدمت علی(ع) بوده و علوم بسیاری را از آن حضرت فرا گرفت. او علم منایا «زمان مرگ افراد» و بلایا «حوادثی که بعدها اتفاق می‌افتد» را از امام فرا گرفت. شاهدش گفتگویی است که با میثم تمار داشت که در کوفه به میثم گفت گویا می‌بینم در راه محبت اهل بیت به دار آویخته می‌شوی. میثم هم به او گفت گویا می‌بینم در حمایت از فرزند پیامبر به شهادت می‌رسی و سرت را از بدن جدا کرده در کوفه می‌گردانند.

ایشان بزرگ قبیله بنی‌اسد بود که در کوفه شیعیان را به حمایت از سیدالشهدا دعوت کرد، او بی‌هیچ مسامحه‌کاری بلکه با روحیه‌ای جوان و شاداب و پر انرژی خود را از کوفه به کربلا رساند. وقتی اطراف سیدالشهدا را خلوت دید اجازه گرفت به قبیله بنی‌اسد آمد و مردم را جمع کرد و ورود امام به کربلا را به آنها رساند و با بسیج احساسات و برخوردی حماسی از آنها خواست خود را برای یاری فرزند زهرا به کربلا برسانند، ولی متأسفانه جاسوسی به ابن زیاد خبر داد که بنی‌اسد به کربلا می‌روند و او هم نیرویی اعزام کرد، حبیب موقع حرکت بنی‌اسد خود را در محاصره نیروهای ابن زیاد دید و لذا حلقه محاصره را پاره کرد با اسب تاخت و به کربلا آمد و با نقل گزارش دعوتش از بنی‌اسد و ممانعت نیروهای کوفه به حضور امام خود را وقف خدمت به امام کرد.

این پیرمرد سالخورده موقعی که برای پیکار با دشمن آماده شده بود و می‌خواست به میدان جنگ برود از شادی می‌خندید! یزید بن حصین همدانی که بزرگ قاریان قرآن بود به حبیب گفت: برادر اکنون با این صحنه خونبار چه جای خندیدن است؟ جواب داد: کجا و چه وقت برای شادمانی و مسرت شایسته‌تر از این موقع است؟ چون طولی نمی‌کشد که با شمشیر این ستمکاران کشته می‌شویم و به سعادت ابدی نائل می‌گردیم[۵۵].

ظهر روز عاشورا در نزاعی بین حبیب و حصین بن تمیم بر سر جسارتی که آن ملعون به نماز سید الشهدا کرد موضوع به درگیری کشیده شد و جنگ سختی در گرفت، حبیب با اینکه پیر بود شصت و دو نفر از آنها را کشت و سرانجام با ضرب شمشیر بدیل بن صریم و نیزه دیگری از بنی‌تمیم از اسب به زمین افتاد، همین که خواست از زمین بلند شود، حصین بن تمیم شمشیری بر فرق سرش فرود آورد و با صورت به زمین افتاد، در این هنگام آن تمیمی دیگر که نیزه به او زده بود، سر از بدنش جدا کرد[۵۶].

شهادت جناده بن حارث انصاری

جناده بن حارث انصاری از مخلصین مقام ولایت و ملازمین رکاب سیدالشهدا بود که از مکه تا کربلا امام را همراهی کرد. از مشاهیر کوفه بود که افتخار همراهی امیرالمؤمنین را در صفین داشت. بعد از شهادت عمرو، ایشان برای مبارزه خروج نمود. جناده در محاصره دشمن قرار گرفت همچنان جنگید تا شهید شد[۵۷].[۵۸]

شهادت عمرو بن جناده

عمرو بن جناده یازده ساله بود که همراه پدر و مادرش در صحنه جنگ کربلا حضور یافت. پس از شهادت پدرش، مادر به او گفت: يا بني اخرج و انصر الحسين خارج شو و حسین را یاری کن. هنگامی که برخاست، امام حسین(ع) فرمود: «هذا غلام قتل ابوه في الحملة الاولى و لعل امه تكره ذالك» این نوجوانی است که پدرش کشته شده، شاید مادرش راضی نباشد او به جنگ رود. آن نوجوان به امام عرض کرد: يابن رسول الله هي التي امرتني بذالك مادرم این دستور را به من داده است. امام اجازه داد و روانه میدان شد و به قدری جهاد کرد تا شهید شد و سرش را بریدند و به سوی لشکر امام حسین(ع) پرتاب کردند! مادرش سر او را برداشت و گفت: أحسنت يا بنيّ، يا سرور قلبي و يا قرّة عيني؛ ای پسر عزیزم احسنت! ای سرور قلب من! ای نور چشم من! آن‌گاه آن سر را به طرف لشکر ابن سعد پرتاب کرد. آن سر به مردی اصابت کرد و او را کشت[۵۹].

شهادت شوذب بن عبدالله همدانی

شوذب از بزرگان کوفه و از جنگاوران بنام و از یاران با وفای امیرالمؤمنین بود. صاحب حدائق می‌نویسد: ایشان بلندگوی شیعیان بود. برای شیعیان از امیرالمؤمنین اخبار و احادیث فراوان نقل می‌کرد و مردم به او بسیار علاقه داشتند.

ربیع بن تمیم می‌گوید: وقتی او به میدان آمد او را شناختم و چون شجاعت او را در جنگ‌ها دیده بودم و می‌دانستم او از شجاعان است از این رو در میان لشکر داد زدم أيّها الناس، هذا أسد الاسود؛ این شیر شیران است، این عابس بن ابی شبیب است، هر کس به او نزدیک شود کشته می‌شود. لذا عمر سعد سخت بر آشفته شد و فرمان داد او را سنگباران کنند. عابس که دید از هر طرف سنگ به سویش پرتاب می‌کنند مانند یک شیر، زره از تن درآورد و کلاه خود از سر دور انداخت و خود را در دل دریای لشکر انداخت و به هر طرف حمله می‌کرد بیش از دویست نفر را از جلو خود فراری می‌داد و مانند روباه از برابر او می‌گریختند، تا اینکه از چهار طرف او را محاصره کردند و پس از جراحات بسیار که از سنگ و شمشیر و غیره برداشته بود او را کشتند و سر از بدنش جدا کردند، و جماعتی از شجاعان لشکر عمر سعد هر یک ادعا می‌کرد وی او را کشته است، و چون کار ستیز و ادعا بالا گرفت عمر سعد گفت: بر سر عابس مجادله مکنید هیچ کس نمی‌توانست یک تنه او را بکشد، شما همگی با هم توانستید او را بکشید و بدین وسیله به نزاع و کشمکش آنها خاتمه داد[۶۰].[۶۱]

شهادت عابس بن ابی شبیب

عابس از قبیله بنوشاکر شیفته امیرالمؤمنین(ع) بود. حضرت درباره ایشان فرمود: لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته اگر شماره این فامیل به هزار نفر برسد حق پرستش خداوند ادا می‌شود. آنها همه به شجاعت مشهور بودند. ایشان یکی از شهدای شجاع کربلا و از جمله شیعیان با وفا و ناطقین گویا و رساست.

عابس روز عاشورا وقتی اجازه میدان گرفت پس از خداحافظی با شمشیر کشیده به سوی میدان تاخت، در حالی که قبلاً پیشانیش از ضرب شمشیر دشمن مجروح شده بود. مردانه در میدان ایستاد و مبارز‌ طلبید ولی کسی جرأت آن نداشت که در برابرش ظاهر شود و با او بجنگد؛ زیرا او را از پیش می‌شناختند و شجاعتش را در جنگ‌ها دیده بودند. عمر سعد وقتی مبارزه طلبیدن او را دید که می‌گوید: ألا رجل الا رجل؛ کیست مردی که با من مبارزه کند؟ گفت وای بر شما اگر نمی‌توانید به جنگ او بروید و او را سنگباران کنید! وقتی از هر طرف بر او سنگ می‌آمد زره و کلاه‌خود خود را بیرون آورد و بر آنها حمله کرد. بیش از ۲۰۰ نفر را کشت و در محاصره قرار گرفت و به شهادت رسید. در فضیلت این بزرگوار همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام داده شده است[۶۲].[۶۳]

شهادت عبدالله غفاری و عبدالرحمن غفاری

بعد از شهادت شوذب، عبدالله غفاری و عبدالرحمن غفاری دو برادر نزد امام حسین(ع) آمدند و گفتند: یا اباعبدالله سلام بر تو باد! ما آمده‌ایم در پیشِ روی تو شهید شویم و از تو دفاع نماییم. امام(ع) فرمود: خوش آمدید، نزدیک بیایید، آنان در حالی که گریان بودند نزدیک آن حضرت رفتند، آن بزرگوار به ایشان فرمود: ای برادرزادگان من برا چه گریان هستید؟ به خدا قسم من امیدوارم چشم شما بعد از یک ساعت دیگر روشن شود.

آنان گفتند: فدای تو شویم ما برای خود گریان نیستیم. بلکه برای تو گریانیم که می‌بینیم محاصره شده‌ای و ما نمی‌توانیم از تو دفاع کنیم. امام فرمود: ای برادرزادگان من! خدا برای این محبت و جان نثاری و مواساتی که شما نسبت به من دارید بهترین جزای پرهیزگاران را به شما عطا فرماید. سپس آنان متوجه کارزار شدند و گفتند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ‌» فرمود: «وَ عَلَيْكُمَا السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‌». آنگاه به قدری مبارزه کردند تا شهید شدند[۶۴].[۶۵]

شهادت اسلم بن عمرو ترکی

بعد از شهادت عبدالله و عبدالرحمن بن عروه، غلامِ ترکِ آن حضرت، اسلم بن عمرو ترکی که قاری قرآن بود برای مبارزه خروج کرد، بعضی او را واضع ترک گفته‌اند، او با اذن امام وارد صحنه مبارزه شد و گروهی از دشمن را کشت و سپس از پای درآمد و سقوط کرد. در لحظات آخر فریاد زد یا حسین؛ امام حسین(ع) به بالین او آمد و پس از اینکه گریان شد صورت مبارک خود را به صورت وی نهاد. هنگامی که او چشم خود را باز کرد و امام را بالین خود دید لبخندی زد و گفت: مثلي فابن رسول الله وضع خده على خدي کی هم رتبه من است که فرزند رسول خدا گونه بر گونه‌ام گذاشته است؟ و در آغوش امام پر کشید و شهید شد[۶۶].[۶۷]

شهادت یزید بن زیاد

ابو الشعثاء از یاران صدیق امام، چهره‌ای شجاع و تیرانداز ماهری که در روز عاشورا زانو به زمین زد و صد تیر به سوی دشمن نشانه رفت و فقط پنج تیر او به خطا رفت، هر تیری که می‌انداخت امام حسین(ع) در حق او دعا می‌کرد و می‌فرمود: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ»؛ بار خدایا! تیر اندازی او را محکم بگردان و جزای وی را بهشت قرار بده! بعد از اتمام تیرها که همه به هدف رسیدند، قبضه شمشیر خود را فشرد و به دشمن حمله کرد و در یک نبرد قهرمانانه نه نفر از دشمن را از پای درآورد و سرانجام به فیض شهادت نائل آمد[۶۸].[۶۹]

شهادت شبیب بن عبدالله نهشلی

چهره‌ای شجاع و از یاران امیرالمؤمنین بود که در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان فداکاری کرده بود. ابن نما از مهران نقل می‌کند که گفت: من با امام حسین(ع) در کربلا بودم مردی را دیدم که به شدت کارزار می‌کرد و به هیچ محوری حمله نمی‌کرد مگر اینکه آنان را به هم می‌ریخت، سپس به سوی حسین(ع) باز می‌گشت و این رجز را می‌خواند: أَبْشِرْ هُدِيتَ الرُّشْدَ تَلْقَى أَحْمَدَا *** فِي جَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ تَعْلُو صُعُدا یعنی بشارت باد تو را به راه رستگاری، هدایت شوی، تو حضرت محمد(ص) را ملاقات خواهی کرد. در بهشت فردوس مقامی عالی خواهی داشت. من گفتم: این شخص کیست؟ گفتند: ابوعمرو نهشلی است. ابو عمرو مردی بود که اهل تهجد و کثیر الصلاه بود. پس از نبردی عاشقانه چهره مسخ شده‌ای از سپاه عمر سعد به نام عامر بن نهشل بر او حمله برد و سر از بدنش جدا کرد و به شهادت رسید[۷۰].[۷۱]

شهادت انس بن حارث کاهلی

انس بن حارث کاهلی پیرمرد سالخورده‌ای بود که در روز عاشورا حضور داشت، او از اصحاب پیامبر و در جنگ بدر و حنین شرکت داشت. ماجرای شهادت امام را از زبان پیامبر اکرم(ص) شنیده بود. ایشان نقل کرده از پیامبر شنیدم که فرمود: «ابْنِي هَذَا يُقْتَلُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَمَنْ أَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْيَنْصُرْهُ» فرزندم حسین در سرزمین عراق کشته خواهد شد هر کس تا آن روز زنده باشد و او را درک کند باید به یاری او بشتابد. در روز عاشورا از امام حسین(ع) اجازه رفتن به میدان گرفت امام اجازه داد. او با شور و شوق عمامه‌اش را از سرش گرفت و به کمر بست، پیشانی بندش را بست و ابروانش را که بر اثر پیری روی چشمش افتاده بود زیر آن جای داد تا مانع دیدنش نگردد، وقتی امام این حال را از او دید منقلب شد و بی‌اختیار قطرات اشک از دیده‌ها به گونه‌هایش سرازیر شد خطاب به او فرمود: شكر الله سعيك يا شيخ؛ خداوند عمل تو را به بهترین وجه قبول و تقدیر کند ای پیرمرد، او با آن سن پیری به میدان رزم رفت و با دشمنان جنگید و پس از کشتن هیجده نفر از دشمن شربت شیرین شهادت نوشید[۷۲].[۷۳]

شهادت نصر بن ابی نیزر

نصر بن ابی نیزر از احفاد نجاشی پادشاه حبشه بود، ابی نیزر باغبان معروف امیرالمؤمنین(ع) از جمله سواران و موالیان خدمتگزار و وفادار و از یادگاری‌های حضرت امیرالمؤمنین(ع) بوده، از کودکی تحت تربیت حضرت رسول اکرم(ص) در آمده و به شغل باغبانی حضرت امیر در نخلستان اختصاصی اشتغال یافته بود. نصر بن ابی نیزر سال‌ها بعد از پدرش در خدمت امامین همامین امام حسن و امام حسین گذرانده و از مدینه تا مکه در خدمت امام(ع) بوده، از آنجا به کربلا آمده رکاب حضرت ابی عبدالله(ع) جان خود را نثار نمود، او مردی شجاع و جنگ آزموده بوده در میدان جنگ در حمله اول به شهادت رسید[۷۴].[۷۵]

جستارهای وابسته

  1. ابراهیم بن حصین اسدی
  2. ابراهیم بن علی بن ابی‌طالب
  3. ابوالحتوف بن حرث انصاری عجلانی
  4. ابوبکر بن الحسن المجتبی
  5. ابوبکر بن علی
  6. ابوثمامه عمرو صائدی
  7. احمد بن حسن
  8. ادهم بن امیة بن عبیده عبدی بصری
  9. اسلم بن عمرو ترکی
  10. اسماعیل بن عبدالله بن جعفر
  11. امیة بن سعد بن زید طائی
  12. ام‌وهب بنت عبد
  13. انس بن حارث کاهلی
  14. انیس بن معقل اصبحی
  15. بریر بن خضیر همدانی مشرقی
  16. بشر بن حسن
  17. بشر بن عمر حضرمی
  18. بکر بن حی تیمی
  19. جابر بن حجاج تیمی
  20. جبله بن علی شیبانی
  21. جعفر بن عقیل
  22. جعفر بن علی ابن ابی‌طالب
  23. جناده بن حارث سلمانی الازدی
  24. جناده بن کعب انصاری
  25. جندب بن حجر کندی کوفی
  26. جون بن حوی
  27. جوین بن مالک تمیمی
  28. حارث بن امرءالقیس کندی
  29. حارث بن نبهان
  30. حباب بن عامر
  31. حبشی بن قیس نهمی
  32. حبیب بن مظاهر اسدی
  33. حجاج بن زید سعدی
  34. حجاج بن مسروق جعفی
  35. حر بن یزید ریاحی
  36. حسن بن حسن (حسن مثنی)
  37. حلاس بن عمرو راسبی
  38. حنظله بن اسعد شبامی
  39. خالد بن عمرو ازدی
  40. رافع بن عبدالله
  41. زاهر بن عمرو کندی
  42. زهیر بن بشر خثعمی
  43. زهیر بن سلیم ازدی
  44. زهیر بن قین بجلی
  45. زیاد بن عریب همدانی صائدی
  46. سالم بن عمرو
  47. سالم مولی عامر بن مسلم عبدی
  48. سعد بن حرث انصاری عجلانی
  49. سعد بن حرث خزاعی
  50. سعد مولی عمرو بن خالد اسدی صیداوی
  51. سعید بن عبدالله حنفی
  52. سلمان بن مضارب بجلی
  53. سلیمان ابی رزین
  54. سوار بن منعم ابی عمیر همدانی
  55. سوید بن عمرو بن ابی مطاع خثعم
  56. سیف بن حارث بن سریع عبدی
  57. سیف بن مالک عبدی بصری
  58. شبیب بن جراد کلابی وحیدی
  59. شبیب بن عبدالله نهشلی
  60. شریک بن اعور سلمی
  61. شوذب بن عبدالله همدانی
  62. ضرعامه بن مالک تغلبی
  63. طرماح بن عدی
  64. طفلان مسلم بن عقیل
  65. عائذ بن مجمع مذحجی
  66. عابس بن ابی شبیب شاکری
  67. عامر بن مسلم بن عبدی بصری
  68. عباس بن علی اصغر
  69. عباس بن علی قمر بنی‌هاشم
  70. عبدالرحمان بن عبد ربه خزرجی انصاری
  71. عبدالرحمان بن عبدالله بن شداد ارحبی
  72. عبدالرحمان بن عروه غفاری
  73. عبدالرحمان بن مسعود بن حجاج تیمی
  74. عبدالرحمن بن عقیل
  75. عبدالله بن بشر خثعمی
  76. عبدالله بن حسن مجتبی
  77. عبدالله بن عروه غفاری
  78. عبدالله بن عقیل بن ابی‌طالب
  79. عبدالله بن علی بن ابی‌طالب
  80. عبدالله بن عمیر کلبی
  81. عبدالله بن مسلم بن عقیل
  82. عبدالله بن یقطر حمیری
  83. عبدالله بن یزید بن ثبیط عبد قیسی
  84. عبیدالله بن یزید بن ثبیط عبد قیسی
  85. عبیدالله بن حر جعفی
  86. عبیدالله بن عبدالله بن جعفر طیار
  87. عثمان بن علی بن ابی‌طالب
  88. عقبه بن صلت جهنی
  89. علی اصغر (عبدالله رضیع)
  90. علی اکبر علی بن الحسین
  91. عمار بن ابی سلامه دالانی همدانی
  92. عمار بن حسان طائی
  93. عمر بن حسن مجتبی
  94. عمر بن خالد صیداوی
  95. عمرو بن ابی کعب بن حارث اشجعی
  96. عمرو بن جناده انصاری
  97. عمرو بن جندب حضرمی
  98. عمرو بن ضبیعه
  99. عمرو بن عبدالله همدانی جندعی
  100. عمرو بن قرظه انصاری خزرجی
  101. عمرو بن قیس مشرفی
  102. عون بن جعفر طیار
  103. عون بن عبدالله بن جعفر طیار
  104. عون بن عقیل بن ابی طالب
  105. عون بن علی
  106. قارب بن عبدالله دئلی
  107. قاسط بن زهیر تغلبی
  108. قاسم بن الحسن
  109. قاسم بن حبیب ازدی
  110. قاسم بن محمد بن جعفر طیار
  111. قعتب بن عمر نمری
  112. قیس بن مسهر صیداوی
  113. مالک بن عبد بن سریع
  114. مجمع بن زیاد بن عمرو جهنی
  115. مجمع بن عبدالله عائذی
  116. محمد بن ابی‌سعید بن عقیل بن ابی‌طالب
  117. محمد بن عبدالله بن جعفر طیار
  118. محمد بن علی بن ابی‌طالب
  119. محمد بن مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب
  120. محمد بن کثیر
  121. مسعود بن حجاج تمیمی
  122. مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب
  123. مسلم بن عوسجه اسدی
  124. مسلم بن کثیر اعرج
  125. مقسط بن زهیر تغلبی
  126. منجح بن سهم
  127. موقع بن ثمامه اسدی صیداوی
  128. نافع بن هلال جملی
  129. نصر بن ابی نیزر
  130. نعمان بن عمرو راسبی
  131. نعیم بن عجلان انصاری زرقی
  132. هانی بن عروه
  133. هرثمة بن سلیم
  134. هفهاف بن مهند راسبی بصری
  135. واضح ترک غلام حرث سلمانی
  136. وهب بن حباب کلبی
  137. کرش بن زهیر تغلبی
  138. کنانه بن عتیق تغلبی
  139. یحیی بن سلیم مازنی
  140. یحیی بن هانی
  141. یزید بن ثبیط عبدی قیسی
  142. یزید بن حصین همدانی
  143. یزید بن زیاد کندی
  144. یزید بن مسعود نهشلی بصری
  145. یزید بن مغفل جعفی

منابع

پانویس

  1. از جمله در سفینة البحار، ج ۲، ص ۱۱.
  2. ر.ک: انصار الحسین، الدوافع الذاتیة لانصار الحسین، ابصار العین فی انصار الحسین، فرسان الهیجاء، عنصر شجاعت، اسوههای جاوید، مقاتل الطالبیین، موسوعة المصطفی و العترة، ج ۶، ص ۲۰۱ و... .
  3. جزوه تشکیلات توحیدی عاشورا، فاطمی پناه، ص ۲۳.
  4. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ ـ ۵۸.
  5. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ ـ ۵۸.
  6. انصار الحسین، محمد مهدی شمس الدین، ص ۱۱۱.
  7. انصار الحسین، محمد مهدی شمس الدین، ص ۱۱۷.
  8. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ ـ ۵۸.
  9. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ ـ ۵۸.
  10. مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۶، لهوف، ص۷۹.
  11. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۶۳.
  12. منتخب التواریخ، ص ۲۴۵ تا ۲۵۵.
  13. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۵۴ ـ ۵۸.
  14. چون ایثارگری و شهامت و عشق اصحاب سیدالشهدا در کتابی مستقلی به نام «شیفتگان ولایت» تدوین یافته و لذا در این جا به اختصار اصحاب حضرت مرور می‌شود.
  15. بحار، ج۴۵، ص۱۲؛ ابصار العین، ص۱۵۷.
  16. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۴۹.
  17. نفایس الفنون، ص۲۲۹؛ ابصار العین، ص۱۸۳.
  18. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۰.
  19. بحار، ج۴۵، ص۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.
  20. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۲.
  21. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۵.
  22. بحار، ج۴۵، ص۱۸؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۰.
  23. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۷.
  24. وَ اللَّهِ مَا أَشْفَقْنَا مِنْ قَدَرِ اللَّهِ وَ لَا كَرِهْنَا لِقَاءَ رَبِّنَا وَ إِنَّا عَلَى نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا نُوَالِي مَنْ وَالاكَ وَ نُعَادِي مَنْ عَادَاكَ؛ بحار، ج۴۴، ص۳۸۳.
  25. ابصار العین، ص۸۷؛ مقتل مقرم، ص۲۴۸.
  26. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۷.
  27. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  28. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۵۹.
  29. ریاحین الشریعه، ج۳، ص۳۰۶؛ الغدیر، ج۴، ص۳۸۸.
  30. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۰.
  31. بحار، ج۴۵، ص۱۸؛ نفس المهموم، ص۲۶۱.
  32. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۱.
  33. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۱.
  34. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۲.
  35. بحار، ج۴۵، ص۲۳؛ نفس المهموم، ص۲۷۸.
  36. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۴.
  37. بحار، ج۴۵، ص۲۴؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۳۸۲.
  38. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۵.
  39. بحار، ج۴۵، ص۲۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ ابصار العین، ج۳، ص۳۳۶.
  40. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۵.
  41. بحار، ج۴۵، ص۲۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۲.
  42. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۶.
  43. بحار، ج۴۵، ص۲۴؛ نفس المهموم، ص۲۶۱.
  44. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۶.
  45. بحار، ج۴۵، ص۲۵؛ نفس المهموم، ص۲۶۲.
  46. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۷.
  47. بحار، ج۴۵، ص۲۵؛ مقتل ابو مخنف، ص۷۱.
  48. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۷.
  49. بحار، ج۴۵، ص۲۵؛ ابصار العین، ص۱۳۵.
  50. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۸.
  51. بحار، ج۴۵، ص۲۶؛ ابصار العین، ص۱۴۵.
  52. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۸.
  53. بحار، ج۴۵، ص۲۱؛ مقتل مقرم، ص۲۴۶.
  54. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۹.
  55. سفینه، ص۲۰۶.
  56. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۰.
  57. بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۲۸.
  58. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۳.
  59. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۳.
  60. بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.
  61. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۴.
  62. ارشاد مفید، ج۳، ص۱۰۵؛ ابصار العین، ص۱۱۸.
  63. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۵.
  64. بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ نفس المهموم، ص۲۷۰.
  65. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۷.
  66. بحار، ج۴۵، ص۳۰؛ مقتل مقرم، ص۲۴۹.
  67. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۷.
  68. مقتل الحسین مقرم، ص۳۰۰؛ طبری، ج۵، ص۴۴۵.
  69. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۸.
  70. بحار، ج۴۵، ص۳۰؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۸۱.
  71. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۸.
  72. مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۱۹؛ مقتل مقرم، ص۲۵۲.
  73. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۹.
  74. أعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۲.
  75. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۷۹.