امام عسکری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ولادت

امام عسکری(ع) بنا بر قول مشهور و بنا بر آنچه از خود آن حضرت نقل کرده‌اند، در ماه ربیع الآخر سال ۲۳۲ ق، در مدینه به دنیا آمد[۱]. البته درباره روز، ماه و سال ولادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد. چنان که ربیع‌الاول سال ۲۳۰[۲]، سال ۲۳۱ بدون ذکر ماه و روز[۳]، ششم[۴] یا هشتم ربیع الاول[۵] و یا ۶[۶]، ۸[۷] و دهم[۸] ربیع الآخر سال ۲۳۲ و یا رمضان سال ۲۳۲ بدون ذکر روز[۹]، و ربیع الآخر سال ۲۳۳ هم گفته‌اند[۱۰].

به نظر می‌رسد قول برخی منابع که به ولادت ایشان به سال ۲۳۱ق، در سامرا اشاره کرده‌اند[۱۱]، درست نباشد؛ زیرا کمترین زمان سال احضار امام هادی(ع) به سامرا، سال ۲۳۳ق، گفته شده، در حالی که امام حسن عسکری(ع) بنا بر مشهور پیش از این تاریخ به دنیا آمده است و ولادت ایشان در زمان حضور امام هادی(ع) در مدینه بوده است. افزون بر آنکه احتمال تصحیف یا اشتباه در برخی از این اعداد و تاریخ‌ها نیز وجود دارد. چنان‌که با توجه به شهرت تاریخ شهادت امام حسن عسکری(ع) در هشتم ربیع الاول[۱۲]، بعید نیست که هشتم ربیع الاول که در برخی منابع آمده است[۱۳]، به اشتباه برای ولادت ایشان نقل شده باشد[۱۴].

تبارشناسی

مادر امام عسکری(ع) اهل نوبه (سرزمینی در جنوب مصر) یا مغرب بود[۱۵]. وی کنیزی امّ‌ولد[۱۶] بود[۱۷] که نام او را حُدَیث[۱۸]، سَوسَن[۱۹]، سَمانه[۲۰]، سَلیل[۲۱]، اسماء[۲۲]، حَدیثه، حَربیه[۲۳]، حَریبه[۲۴]، سَقوس، شَکل[۲۵] و عُسفان[۲۶] آورده‌اند، و هرچند نام‌های حُدَیث[۲۷]، سَوسَن[۲۸] و عُسفان[۲۹] را بیشتر گفته‌اند، اما برخی، سَلیل را درست‌تر دانسته‌اند[۳۰]. البته با توجه به رسم‌الخط کهن منابع دست اول، احتمال تصحیف در برخی از این نام‌ها مانند سوسن و سَقوس، یا شَکل و سَلیل و حَدیثه، حَربیه و حریبه، و در نتیجه افزایش این نام‌ها نیز وجود دارد. همچنین برخی گفته‌اند نام او عسفان بود، اما امام هادی(ع) ایشان را حُدَیث نامید[۳۱].

به نظر می‌رسد مشترک بودن لقب «عسکری(ع)» برای امام هادی و امام حسن عسکری(ع) سبب شده است تا در برخی منابع، مادر امام هادی(ع) و مادر امام حسن عسکری(ع) نیز گاه با نام‌های مشترک معرفی شوند و به همین سبب حتی برخی از همین اختلاف در نام‌ها، که بدان اشاره شد، درباره هر دو مطرح شده است.

مادر امام حسن عسکری(ع)، زنی بافضیلت و از برترین زنان عصر خود بود و امام هادی(ع) در روایتی او را بسیار ستوده و فرموده است: «سلیل، از آفت‌ها، عیب‌ها، پلیدی‌ها و ناپاکی‌ها دور است»[۳۲]. از برخی گزارش‌های تاریخی بر می‌آید که دست کم تا دو سال پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) مادر بزرگوار آن حضرت، نقش بسیاری در سامان دادن به امور شیعیان و مراجعات آنان داشته است[۳۳].[۳۴]

نام، کنیه و القاب

نام آن حضرت «حسن»[۳۵] و کنیه ایشان را بیشتر منابع «ابومحمد»[۳۶] و بنا بر نقلی «ابوالحسن» گفته‌اند[۳۷]. که به نظر می‌رسد کنیه ابوالحسن با کنیه امام هادی(ع) که ایشان هم به عسکری(ع) شهرت دارد، اشتباه شده باشد؛ زیرا اولاً، در بیشتر منابع به این کنیه اشاره نشده است؛ ثانیاً، اگر کنیه ایشان نیز «ابوالحسن» می‌بود، باید آن حضرت را پس از امام هادی(ع) که ابوالحسن ثالث است، ابوالحسن رابع می‌گفتند در حالی که چنین نیست.

لقب‌های ایشان را خالص، زکی، رفیق، امین، فاضل، طاهر، تقی، نقی، صادق، خاص، هادی، صامت، سراج و مهتدی[۳۸]، مَیمون، ناطق عن الله[۳۹]، مؤمن بالله، مرشد الی الله[۴۰]، امین علی سرالله[۴۱]، علام[۴۲]، ولی الله[۴۳]، سراج اهل الجنة[۴۴]، خزانة الوصیین[۴۵]، مضیء، شافی، مرضی[۴۶]، شفیع، موفی، سخی، مستودع[۴۷] و فقیه آورده‌اند[۴۸]، اما آن حضرت به «عسکری(ع)» شهرت بیشتری دارد[۴۹].

افزون بر این، آن حضرت و پدر بزرگوارشان هر دو را به عسکری(ع) می‌شناسند[۵۰]؛ از این رو برخی منابع برای تمایز میان این دو امام، امام عسکری(ع) را «صاحب العسکر الآخر»[۵۱] یا «صاحب العسکری الآخر»[۵۲] نیز خوانده‌اند. ولی لقب «عسکری» برای امام هادی(ع) بیشتر به کار رفته[۵۳] اما در صورتی که «عسکری» به تنهایی به کار رود، منظور امام حسن عسکری(ع) است.

افزون بر القاب یادشده، «ابن الرضا» عنوان دیگری است که امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع) را به آن می‌شناسند[۵۴] و بدیهی است که برای مشخص کردن مصداق آن، قرینه و نشان تمایزی می‌آورند؛ همچنان که به سبب اشتراک نام و کنیه امام دوم و یازدهم به «حسن» و «ابومحمد»، برای تمایز میان آن دو امام، امام عسکری(ع) را «حسن اخیر» گفته‌اند[۵۵].[۵۶]

همسر امام

امام عسکری(ع) تنها یک همسر داشت، اما اوضاع پیچیده سیاسی و اجتماعی زمان آن حضرت سبب شده تا اطلاعات مربوط به همسر امام با اختلاف و در برخی موارد با ابهام ثبت و ضبط شود. در برخی از کتاب‌های معاصر نیز عناوینی چون «ازواجه، همسران ایشان»[۵۷] یا «احوال ازواجه؛ حالات همسران ایشان»[۵۸] توهم چندهمسری را برای امام عسکری(ع) پدید آورده است.

نام همسر امام عسکری(ع) را نرجس[۵۹]، ملیکه[۶۰]، خَمط[۶۱]، صُقیل[۶۲] و صَیقل[۶۳] حکیمه، صغیره[۶۴]، سوسن و ریحانه آورده‌اند[۶۵]. گذشته از آنکه در برخی از این نام‌ها، مانند صیقل و صقیل، احتمال تصحیف و اشتباه وجود دارد، اما برخی گفته‌اند: قول مشهور و صحیح همان نرجس است[۶۶]. به نظر برخی دیگر، نام وی ملیکه و لقب او نرجس بوده است[۶۷].

در منابع موجود برای همسر امام عسکری(ع) کنیه مشخصی ذکر نشده است و مواردی که به آنها اشاره کرده‌اند، نه کنیه، بلکه برای معرفی ایشان بوده است. برای نمونه، ما روي في نرجس ام القائم؛ «آنچه درباره نرجس، مادر قائم (امام زمان(ع)) روایت شده است»[۶۸]، خبر ام القائم؛ «خبر مربوط به مادر قائم (امام زمان(ع))»[۶۹]، زيارة ام القائم؛ «زیارت مادر قائم (امام زمان(ع))»[۷۰]، ثم جانت به صقيل الجارية ام الخلف؛ «سپس صقیل کنیز، همان مادر خلف (امام زمان(ع)) آن را آورد»[۷۱] و زيارة ام الحجة القائم؛ «زیارت مادر حجت قائم (امام زمان(ع))»[۷۲] و از این‌گونه تعبیرها، که کاملاً روشن است در این موارد منظور، اشاره به مادر قائم، یعنی مادر امام زمان(ع) است نه اینکه این عناوین، کنیه ایشان باشند؛ چنان‌که برخی به اشتباه «امّ القائم»، «امّ الحجه»، «امّ الخلف» و «امّ محمد» را کنیه تصور کرده‌اند[۷۳].

به هر حال همسر امام عسکری(ع) بانویی بزرگوار و بافضیلت بود که به شکل‌های مختلفی از سوی برخی از امامان(ع) تکریم و تمجید شده است؛ از جمله آنکه مشخصات قیام‌کننده در آخرالزمان را پنجمین فرزند از امام کاظم(ع) دانسته‌اند که پسر «سیدة الاماء» خواهد بود[۷۴]. همچنین امیرالمؤمنین علی(ع) پس از جنگ نهروان با اشاره به فتنه‌های آخرالزمان و ظهور امام مهدی(ع)، آن حضرت را «ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ»؛ «فرزند بهترین کنیزان» خواندند[۷۵]. امام باقر یا امام صادق(ع) نیز در بیان نشانه‌های امام مهدی آن حضرت را با همین عنوان معرفی کرده‌اند[۷۶].[۷۷]

فرزند امام عسکری(ع)

بنا بر قول مشهور، امام حسن عسکری(ع) به جز امام مهدی(ع) فرزند دیگری نداشته است. چنان‌که به سبب اهمیت این موضوع برخی منابع معتبر و کهن نیز بر آن تأکید کرده‌اند[۷۸].

بنابراین، خبر مربوط به فرزند نداشتن امام حسن عسکری(ع) از جانب برخی منابع اهل سنت به ویژه در دوره‌های اخیر[۷۹]، کاملاً بی‌اساس بوده و تلاش برای از میان برداشتن نام امام زمان(ع) و تقویت این پندار نادرست است که امام زمان(ع) وجود ندارد. همچنان که برشمردن فرزندان دیگر[۸۰]، به ویژه قلمداد کردن پسران دیگر برای امام عسکری(ع)[۸۱]، اقدام دیگری برای ایجاد تشکیک و تردید در نام و مصداق جانشین امام عسکری(ع) و در نتیجه به چالش کشیدن وجود مقدس امام دوازدهم(ع) است[۸۲].

امام عسکری (ع) در سامرا

بعد از نامه متوکل برای بردن امام هادی (ع) به سامرا در سال ۲۴۳ ق[۸۳]، حضرت به همراه فرزند بزرگوارشان امام عسکری (ع) راهی سامرا شدند. انتقال این دو امام بزرگوار از مدینه به «سامرّا» ـ مرکز خلافت عباسی در آن عصر ـ از جهاتی شبیه سیاست مأمون در آوردن امام رضا (ع) به خراسان بود؛ زیرا در چنین شرایطی بود که آمد و شد شیعیان با امام تحت کنترل در آمده و شناسایی شیعیان برای آنها ممکن می‌شد. تصور عباسیان این بود که ممکن است امامان، مانند سایر علویان، با داشتن هوادارانی چند، دست به قیام بزنند. حضور آنها در مرکز خلافت مانع از چنین اقدامی می‌شد.

سال‌هایی که امام در این شهر می‌زیست به جز چند نوبتی که به زندان افتاد در صورت ظاهر مانند یک شهروند عادی زندگی می‌کرد. طبعاً رفتار وی به طور محتاطانه‌ای زیر نظر حکومت قرار داشت. روشن است که امام عسکری (ع) مانند سایر امامان، در صورت داشتن اختیار و آزادی، نه سامرا بلکه مدینه را برای زندگی انتخاب می‌کردند. در واقع اقامت طولانی ایشان در سامرا جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست. این مسأله به خصوص به علت وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت‌ها قبل شکل گرفته بود، در نظر خلیفه از اهمیت فراوانی برخوردار بود و موجبات نگرانی می‌شد و وحشت او را فراهم می‌آورد؛ چیزی که می‌بایست به نحوی کنترل می‌شد.

به همین دلیل از امام خواستند حضور خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهی حکومت برساند؛ چنانکه طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دارالخلافه حاضر شود[۸۴]. چنین حضوری، گرچه در ظاهر نوعی احترام برای آن حضرت تلقی می‌شد، ولی در واقع تنها وسیله کنترل او از نظر خلیفه بود.

شیعیان برای دیدن امام مشکل داشتند؛ آن‌گونه که یک بار، تنها موقعی که خلیفه برای دیدن «صاحب البصره» می‌رفت و امام را نیز همراه خویش می‌برد، اصحاب امام در طول راه، خود را برای دیدن آن حضرت آماده می‌کردند[۸۵]. از این روایت به خوبی می‌توان فهمید که در زندگی امام دست‌کم دورانی وجود داشته که امکان دیدار مستقیم با آن بزرگوار در خانه‌اش نبوده است.

اسماعیل بن محمد می‌گوید: برای طلب پول در سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور امام تقاضای کمک مالی از وی کردم[۸۶]. ابوبکر فهفکی گوید: برای کاری ـ دیدن امام ـ از سامرا خارج شدم و در روز «موکب» در خیابان ابی قطیعة بن داوود منتظر رسیدن امام شدم تا او را در حال حرکت به دارالعامه ملاقات کنم[۸۷].

محمد بن عبدالعزیز بلخی نیز، هنگام حرکت امام به دارالعامه، در خیابان الغنم منتظر تشریف فرمایی آن حضرت بوده است[۸۸]. محمد بن ربیع شیبانی می‌گوید: به منظور دیدن امام، در باب احمد بن خضیب (خضیب) نشسته بودم و او را در حال عبور دیدم[۸۹]. علی بن جعفر از حلبی نقل می‌کند: در یکی از روزها که قرار بود امام به دارالخلافه برود ما در عسکر (شاید بخش اصلی سامرا) به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما رسید: کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا که در امان نیستید.

این روایت به خوبی نشان می‌دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش را زیر نظر داشته و آن را کنترل می‌کرده است. البته امام و شیعیانش در فرصت‌های گوناگونی همدیگر را ملاقات می‌کرده‌اند و سرپوش‌هایی نیز برای این تماس‌ها وجود داشته است. یکی از بهترین راه‌های ارتباطی شیعیان با امام، مکاتبه بوده که در مصادر نیز فراوان به آن بر می‌خوریم.

امام عسکری (ع) اگرچه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی‌شائبه آنان به امام و احترام بی‌چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود. نیز به دلیل آنکه مورد توجه عام و خاص بود، حاکمیت عباسی جز در مواردی چند، در ظاهر رفتار احترام آمیزی از خود نسبت به آن حضرت نشان می‌داد.

روایتی طولانی که در بسیاری از منابع نقل شده، حاکی از اهمیت و عظمت موقعیت روزافزون امام در سامرا است. سعد بن عبدالله اشعری می‌نویسد: در شعبان سال ۲۷۸ ـ هیجده سال پس از رحلت امام (ع) ـ در مجلس احمد بن عبید الله بن یحیی بن خاقان[۹۰] ـ که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نیز عداوت می‌ورزید ـ نشسته بودیم. سخن از طالبیون ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش حاکم به میان آمد، احمد گفت: من کسی از علویان را چون حسن بن علی عسکری (ع) در سامرا ندیده و نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ‌منشی در میان اهل بیت (ع) خود شناخته شده و پیش سلطان و بنی‌هاشم محترم باشد، چنانکه او را بر افراد مسن حتی امیران و وزیران و منشیان نیز برتری می‌دادند. روزی من بالای سر پدرم ایستاده بودم؛ آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از حاجبان وارد شد و گفت: ابن‌الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صدای بلندی گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد... وقتی پدرم او را دید چند قدم به سوی او رفت، کاری که ندیده بودم با کسی حتی امیران و وُلات عهد انجام بدهد. وقتی به او نزدیک شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پیشانی او را بوسید. آنگاه دستش را گرفت و در جای خود نشاند. پدرم خود رو به روی او نشست و با وی به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه ـ که حاکی از احترام او بود ـ مورد خطاب قرار می‌داد و مرتب می‌گفت: پدر و مادرم فدایت....

شب هنگام نزد پدرم رفتم... و از وی پرسیدم: ای پدر! آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش نمودی، چه کسی بود که حتی پدر و مادرت را فدای او می‌کردی؟ گفت: او ابن‌الرضا، امام رافضیان بود؛ آنگاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکست و ادامه داد: فرزندم اگر روزی خلافت از دست بنی‌عباس بیرون رود، در میان بنی‌هاشم، جز او کسی شایستگی تصدی آن را ندارد. او به سبب فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودی مردی بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل بود. با شنیدن این سخنان آتش خشم سرتاسر وجودم را فرا گرفت. در عین حال حس کنجکاویم برای شناختن او برانگیخته شد. از هر کس از بنی‌هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتی مردم عادی که درباره وی سؤال می‌کردم او را در نزد آنان در نهایت جلالت و بزرگواری و مقدم بر سایر افراد اهل بیت (ع) می‌یافتم. همه می‌گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وی پیش من رو به فزونی گذاشت؛ زیرا دوست و دشمن او را به نیکی می‌ستودند[۹۱].

این روایت با توجه به آنکه منبع خبر، یکی از معاندان سرسخت اهل بیت (ع) بوده، موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام را در میان عامه مردم و حتی خواص نشان می‌دهد.

خادم امام عسکری (ع) می‌گوید: روزهایی که امام به مقر خلافت می‌رفت، شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می‌شد. خیابان‌های مسیر آن حضرت از جمعیتی که سوار بر مرکب‌های خود بودند، پر می‌شد. وقتی امام تشریف می‌آوردند، هیاهو یک باره خاموش می‌گشت. آن حضرت از میان جمعیت گذشته و وارد مجلس می‌شد[۹۲].

طبیعی است که باید بیشترین این افراد از شیعیانی باشند که از مناطق دور و نزدیک برای دیدن امام به سامرا می‌آمدند؛ هرچند ارادت سایر مردم نسبت به فرزندان رسول خدا (ص) نیز آنان را برای دیدن امام تهییج کرده و سبب فزونی جمعیت می‌شد.

همان‌گونه که اشاره شد جلب امام هادی (ع) به همراه امام عسکری (ع) به سامرا به دستور متوکل عباسی، خود به معنای زندانی کردن این دو امام در آن شهر به منظور کنترل آنان و روابط ایشان با شیعیان بود. در مواردی در بازداشت این پدر و فرزند، سخت‌گیری بیشتری اعمال می‌شد؛ به ویژه هنگام پیدایش جریانات خاصی که نوعی تهدید بر ضد حاکمیت بود، شخص امام با شماری از یاران نزدیک خویش به زندان می‌افتاد.

روایات زیادی درباره بازداشت امام عسکری (ع) وجود دارد که البته از جهانی با یکدیگر ناسازگارند. علت این امر، افزون بر آنکه می‌تواند اشاره به تعدد بازداشت‌های آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست. با گردآوری تمام گزارش‌های مربوط و مقایسه آنها با یکدیگر، امید دست‌یابی به واقعیت امر بیشتر می‌شود.

خبری درباره زندانی شدن آن حضرت در دوران مستعین (۲۴۸ - ۲۵۲) در دست است. صیمری در کتاب الاوصیاء نقل کرده است که مستعین دستور بازداشت امام عسکری (ع) و آوردن وی به کوفه را به سعید حاجب داد. ابوالهیثم بن سیابه ضمن نامه‌ای که به امام نوشت، از این خبر اظهار نگرانی کرد. امام در جواب وی نوشت: پس از سه روز فرجی حاصل خواهد شد. سه روز بعد، مستعین خلع شد و خطر رفع گردید[۹۳]. این خبر در منابع دیگر درباره معتز نقل شده است. دانسته است که آغاز زمان امامت حضرت عسکری (ع) سال ۲۵۴ بوده و شاید این شاهدی بر نادرستی این خبر درباره مستعین باشد. اربلی هم متوجه این خطا شده و گفته است که در خبر مزبور یا نام مستعین به غلط آمده و یا باید مربوط به امام هادی (ع) باشد[۹۴].

معتز که از خلفای سختگیر عباسی بود در سال ۲۵۲ به خلافت رسید. گزارش شده است که در همین سال شماری از شیعیان، از جمله ابوهاشم جعفری در زندان بوده است. خطیب بغدادی از قول ابن‌عرفه علت بازداشت وی را چنین بیان می‌کند: سخنانی از او شنیده شد که سبب زندانی شدن وی گردید[۹۵].

در روایتی که شیخ طوسی نقل کرده، بازداشت ابوهاشم جعفری با تنی چند از بنی‌هاشم و غیر آنان به سبب کشته شدن عبدالله بن محمد عباسی بوده است[۹۶]. مسئول این زندان آن‌گونه که در پاره‌ای از روایات آمده، صالح بن وصیف بوده که در سال ۲۵۶ توسط موسی بن بغا کشته شده است[۹۷]. در خبری که در اعلام الوری آمده، ابوهاشم گفته است که در سال ۲۵۸ همراه شماری از طالبیان در زندان معتز بوده است. این تاریخ باید اشتباه باشد؛ زیرا معتز در سال ۲۵۵ و نیز وصیف در سال ۲۵۶ کشته شدند. به احتمال قوی، خبر، مربوط به پس از سال ۲۵۲ است که در نقل خطیب و دیگران نیز اشاره به زندانی شدن ابوهاشم در آن سال شده است[۹۸].

وی در این خبر اشاره به آمدن امام عسکری (ع) و برادرش جعفر به زندان کرده است. با توجه به شهادت امام هادی (ع) در سال ۲۵۴ و امامت فرزندش، آمدن دو برادر به زندان باید در سال ۲۵۴ یا ۲۵۵ باشد. در این خبر آمده است که حضرت با اشاره به یک مرد عجمی(یا: جمحی) که مدعی بود علوی است، فرمود: اگر این مرد نبود می‌گفتم پس از چه مدتی از این زندان رها می‌شوید؛ زیرا او شما را زیر نظر گرفته و حرکات شما را به خلیفه گزارش می‌کند. ابوهاشم می‌گوید: روزی ما این مرد را غافلگیر کرده و کاغذی را که در آن درباره هر یک از ما گزارش‌های بدی برای خلیفه آماده کرده بود از لباسش در آوردیم[۹۹].

صالح بن وصیف از ایادی عباسیان و مسئول حراست امام در زندان، از طرف برخی شخصیت‌های عباسی به سخت‌گیری بر آن حضرت و آزار وی تشویق می‌شد که در پاسخ آنان گفت: دو تن را که بدترین مردم می‌دانستم بر او مأمور کردم، ولی آنان چنان تحت تأثیر امام عسکری (ع) قرار گرفتند که در عبادت و نماز به حد والایی رسیدند[۱۰۰]. مدارکی حاکی از آن است که شخص امام در زندان پیوسته روزه بوده است[۱۰۱].

افزون بر خبر بالا، معتز به سعید حاجب دستور داد تا امام را به کوفه بیاورند، اما سه روز بعد کشته شد[۱۰۲]. این مشابه خبری است که درباره زمان مستعین گذشت.

خبری هم درباره دوران مهتدی (۲۵۵ - ۲۵۶) موجود است. این خلیفه مدعی بود که در میان خلفای عباسی مانند عمر بن عبدالعزیز است[۱۰۳]. افزون بر آن در میان عامه، متهم بود که معتزلی و قدری شده و گویا همین امر در کشتن وی دخیل بوده است[۱۰۴]. ابوهاشم جعفری گفته است: در دوران مهتدی، هنگامی که در زندان بودم، امام عسکری (ع) را به زندان آوردند. با کشته شدن مهتدی در سال ۲۵۶ خدا جان او را از خطر مرگ رهانید؛ زیرا خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت[۱۰۵].

چنانکه نقل شده امام عسکری (ع) بار دیگر در خلافت معتمد عباسی (۲۵۶ - ۲۷۹) زندانی شدند. در روایتی آمده که آن حضرت در سال ۲۵۹ در زندان معتمد عباسی بوده و علی بن جرین زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد که درباره امام از وی سؤالاتی نموده، چنین گفته است: همواره روزها روزه‌دار و شب‌ها مشغول نماز است[۱۰۶].

همچنین صیمری در کتاب الاوصیاء روایت کرده که گفت: من خود خط ابومحمد عسکری (ع) را هنگام خروج از زندان معتمد دیدم که این آیه را نوشته بود: يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۱۰۷].

شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی چنین روایت کرده: امام عسکری (ع) نزد علی بن اوتامش (یا بارمش) زندانی شد. این مرد از دشمنان سرسخت آل ابی طالب بود. به وی دستور داده شد درباره امام هرچه می‌تواند تند و سختگیر باشد. اما وی با دیدن آن حضرت... در حالی از او جدا شد که بیش از دیگران عظمت الهی آن حضرت را شناخته و از او ستایش می‌کرد[۱۰۸].

به احتمال نزدیک به یقین این زندان برای امام در سال ۲۵۹ اتفاق افتاده است و شاهد در درستی آن روایت ذیل است: کشی در رجال آورده است: محمد بن ابراهیم سمرقندی گفت: عازم حج بودم که تصمیم گرفتم در سر راهم به یکی از دوستان به نام بودق بوشنجانی[۱۰۹] که به صدق و صلاح و ورع و خیر معروف بود سری بزنم. پیش او بودم که سخن از فضل بن شاذان به میان آمد، بودق گفت: او به دلیل نفخ معده به شدت بیمار بود. و... در ادامه افزود: در سفری که به قصد انجام مراسم حج عازم مکه بودم، نزد محمد بن عیسی عبیدی که شیخی فاضل بود... رفتم. در خانه او عده‌ای را که با حالتی افسرده و مغموم نشسته بودند دیدم، علت را جویا شدم، گفتند: ابومحمد (ع) زندانی شده است. من سفر خود را دنبال کرده و در بازگشت باز به دیدن محمد بن عیسی رفتم. او را با چهره‌ای شاد و سرحال دیدم، چگونگی اوضاع را از وی پرسیدم، جواب داد: امام آزاد شده است. من در حالی که کتاب یوم و لیله را همراه داشتم به سامرا رفته و به محضر ابومحمد (ع) شرفیاب شدم. کتاب را به آن حضرت نشان داده، گفتم: فدایت شوم این کتاب را ببینید. امام در حالی که ورق به ورق آن را می‌دید، فرمود: صحیح است، سزاوار است به آن عمل شود. عرض کردم: فضا به شدت بیمار است و شنیدم به خاطر دعای شما به این مرض دچار شده است؛ زیرا درباره او به شما گفته‌اند که وی وصی ابراهیم را بر‌تر از وصی رسول خدا می‌داند، در حالی که چنین نیست و این سخن را به دروغ بر او بسته‌اند. امام فرمود: آری خدا فضل را رحمت کند. بودق گوید: من بازگشتم و دیدم در همان ایامی که امام فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ‌» فضل بدرود حیات گفته است[۱۱۰].

اگر چنانکه مشهور است، بپذیریم که فضل بن شاذان در سال ۲۶۰ وفات کرده است، به طور طبیعی باید بگوییم امام در اواخر سال ۲۵۹ قبل از ذی‌حجه در زندان بوده است[۱۱۱].

منابع

پانویس

  1. کلینی، کافی، ج۱، ص۵۰۳؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳؛ طبری، دلائل الامامة، ص۴۲۳.
  2. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۳۵؛ البته وی این تاریخ را به نقل از شیخ مفید در الارشاد آورده است، اما در الارشاد موجود این تاریخ یافت نشد.
  3. اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۹۰۹.
  4. طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۲، ص۹۴؛ ابن طولون، الائمه الاثنا عشر، ص۱۱۳.
  5. طبرسی، تاج الموالید، ص۱۰۵.
  6. طبرسی، تاج الموالید، ص۱۰۵.
  7. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۷۹.
  8. مفید، مسار الشیعه، ص۵۲.
  9. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۳.
  10. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: طبری، دلائل الامامة، ص۲۲۳؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۹۲.
  11. فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۵۶۵؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۴.
  12. زیرا در بیشتر منابع، تاریخ شهادت امام حسن عسکری(ع) هشتم ربیع الاول ثبت شده است.
  13. طبرسی، تاج الموالید، ص۱۰۵.
  14. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۱۹.
  15. ابن حاتم عاملی، الدرالنظیم، ص۷۳۷.
  16. امّ‌ولد به به کنیزی می‌گویند که از مالک خود دارای فرزند باشد.
  17. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۳.
  18. صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۷۳؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۱۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۵۲۳.
  19. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۴۰۲.
  20. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۴۱.
  21. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۴.
  22. ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه (در ضمن مجموعه نفیسه)، ص۲۶.
  23. اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۷.
  24. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۳۷.
  25. طبری، دلائل الامامه، ص۴۲۴.
  26. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
  27. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۷۳؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۱۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۵۲۳.
  28. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۴۰۲.
  29. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
  30. امین، اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۰.
  31. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
  32. مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۴۴.
  33. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۵۰۷؛ طوسی، الغیبة، ص۱۳۸.
  34. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۲۰.
  35. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳.
  36. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳.
  37. طبری، دلائل الامامة، ص۴۲۴.
  38. طبری، دلائل الامامة، ص۴۲۴.
  39. خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۸۴.
  40. خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۸۹.
  41. طبری، دلائل الامامه، ص۴۲۴.
  42. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۲۸۴.
  43. حرعاملی، اثباة الهداة، ج۱، ص۵۵۴.
  44. قمی، مائة منقبه، ص۲۳.
  45. محمد بن مشهدی، المزار، ص۲۴۷.
  46. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۲۱.
  47. خصیبی، الهدایه الکبری، ص۳۲۷.
  48. طریحی، جامع المقال، ص۱۸۵.
  49. چون معتصِم عباسی سرّ من رآی را بنا کرد، سپاه خود را به آنجا انتقال داد و آنجا را عسکر گفتند و امام عسکری(ع) نیز به همان‌جا منسوب است؛ زیرا متوکل عباسی امام هادی(ع) را به آنجا آورد و آن حضرت بیست سال و نه ماه در آن محله اقامت داشت. ازاین رو، وی و پسرش، امام عسکری(ع)، به آنجا منسوب شدند (ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۲، ص۹۵).
  50. صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۱.
  51. ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص۴۳.
  52. ابن طاووس، فلاح السائل، ص۱۸۳.
  53. برای نمونه، ر.ک: ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۴۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۲، ص۴۱.
  54. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۵۲۳.
  55. قطب راوندی، القاب الرسول و عترته (در ضمن مجموعه نفیسه)، ص۲۳۵.
  56. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۲۱.
  57. گروهی از نویسندگان، موسوعة الامام العسکری(ع)، ج۱، ص۴۸.
  58. گروهی از نویسندگان، موسوعة الامام العسکری(ع)، ج۱، ص۴۹.
  59. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۳۹.
  60. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۲۰؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۵۲.
  61. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۷.
  62. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۳۱.
  63. بحرانی، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۴۴۰.
  64. ابن ابی‌الثلج، تاریخ الائمه (در ضمن مجموعة نفیسه)، ص۲۶.
  65. بحرانی، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۴۴۰.
  66. گروهی از نویسندگان، موسوعة الامام العسکری(ع)، ج۱، ص۴۸.
  67. بحرانی، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۴۴۰.
  68. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۴۱۷.
  69. طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۴۸۹.
  70. محمد بن مشهدی، المزار، ص۶۶۰.
  71. طوسی، الغیبة، ص۲۷۲.
  72. شهید اول، المزار، ص۲۱۱.
  73. طیبی، مادر امام زمان(ع)، ص۲۰۳.
  74. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۸.
  75. ثقفی، الغارات، ج۱، ص۱۲؛ نعمانی، الغیبة، ص۲۲۹.
  76. نعمانی، الغیبة، ص۲۲۹.
  77. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۲۳.
  78. مفید، الإرشاد، ج۲، ص۳۳۹؛ طبرسی، تاج الموالید، ص۱۰۷؛ نیز، ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۱۱۲.
  79. ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، ج۴، ص۸۷؛ القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۸۲۸.
  80. ابن ابی‌الثلج، تاریخ الائمه، ص۱۴؛ فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص۹۲ - ۹۳.
  81. فخر رازی، الشجره المبارکه، ص۹۳.
  82. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۲۴.
  83. الارشاد، ص۳۳۴.
  84. طوسی، الغیبة، ص۱۲۹، در بعضی نسخه‌ها «دارالعامه» آمده که گویا منظور همان «دارالخلافه» است.
  85. الکافی، ج۱، ص۵۰۹؛ الارشاد، ص۳۸۷؛ اعلام الوری، ص۳۷۰؛ کشف الغمه، ج۲، ص۴۲۵؛ الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۴۴؛ عاملی، الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۰۸.
  86. کشف الغمه، ج۲، ص۴۱۳.
  87. الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۴۶.
  88. الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۴۷؛ در پاورقی از مستدرک، ج۹، ص۷۲؛ اثبات الوصیه، ص۲۴۳.
  89. کشف الغمه، ج۲، ص۴۲۵؛ الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۴۵؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۹۳.
  90. پدرش وزیر معتمد عباسی بود، ر. ک: الکامل، ج۷، ص۲۳۵.
  91. بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۲۵؛ الکافی، ج۱، ص۵۰۵؛ الغیبة، ص۱۳۱-۱۳۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۴۰-۴۱؛ اعلام الوری، ص۳۵۷-۳۵۹؛ الارشاد، ص۳۳۸-۳۴۰؛ کشف الغمه، ج۱، ص۴۰۷.
  92. الغیبة، ص۱۲۹.
  93. بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۲ - ۳۱۳ از مهج الدعوات.
  94. ر. ک: مجلسی، مرآة العقول، ج۶، ص۱۵۱.
  95. به نقل از: شوشتری، قاموس الرجال، ج۴، ص۵۹، سمعانی به اشتباه ۲۴۲ آورده است.
  96. الغیبه، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۵، ص۳۰۶.
  97. الکامل، ج۷، ص۲۱۸ - ۲۱۹، ۲۲۵.
  98. ر. ک: بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۱۱-۳۱۲ از اعلام الوری، ص۳۵۴، علامه متوجه این اشتباه شده است.
  99. نورالابصار، ص۱۶۶؛ کشف الغمه، ج۲، ص۴۳۲؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۵۴؛ الخرائج والجرائح، ج۲، ص۱۸۲.
  100. الارشاد، ص۳۳۴؛ کشف الغمه، ج۲، ص۴۱۴؛ روضة الواعظین، ص۲۴۸.
  101. نورالابصار، ص۱۶۸؛ الفصول المهمه، ص۲۸۶؛ الکافی، ج۱، ص۵۱۲.
  102. کشف الغمه، ج۲، ص۴۱۶؛ الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۵۱؛ بحارالانوار، ج۵، ص۲۹۵.
  103. ابن‌جوزی، المنتظم، ج۱۲، ص۸۳ (حوادث سال ۲۵۵).
  104. بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۳ از الاوصیاء، علی بن محمد صَیمَری به توسط مهج الدعوات.
  105. بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۳ از مهج الدعوات، ص۳۴۳؛ الغیبة، ص۱۲۳.
  106. بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۴ از الاوصیاء، علی بن محمد صیمری به توسط مهج الدعوات، ص۳۴۴.
  107. «بر آنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش کنند و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
  108. الارشاد، ص۳۴۲؛ الکافی، ج۱، ص۵۰۸؛ کشف الغمه، ج۲، ص۴۱۲.
  109. بوشنجان، روستایی است از روستاهای هرات افغانستان.
  110. رجال کشی، ص۵۳۷ - ۵۳۸، روایت ۱۰۲۳.
  111. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۲۲۲.