اوس بن حدثان نصری هوازنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

نسب او را چنین گفته‌اند: ابو مالک اوس بن حدثان بن حارث بن عوف بن سعد بن ربیع بن سعد بن یربوع بن واثلة بن دهمان بن نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن[۱]. گفته‌اند ماجرای سوم از فجار اول که نزدیک بود میان کنانه و هوازن جنگی پدید آورد، درخصوص اوس بن حدثان بوده است. ماجرا از این قرار بود که اوس از یک نفر از قبیله کنانه‌ طلبی داشت، ولی او دین خود را ادا نمی‌کرد. از این‌رو، اوس به همراه خود میمونی را به بازار عکاظ آورد و پیوسته فریاد می‌زد: چه کسی این میمون را از من به مقدار پولی که بر ذمه فلانی دارم می‌خرد؟ وی با این کار قصد خوار کردن آن مرد کنانی را داشت. به همین دلیل، یکی از کنانه با شمشیر خود آن میمون را کشت و به دنبال آن اوس، هوازن را به کمک‌ طلبید و آن مرد نیز کنانه را فریاد زد. طولی نکشید که افرادی از هر دو قبیله برابر هم قرار گرفتند. عبدالله بن جدعان واسطه شد و آنان را به دلیل جنگ بر سر کشته شدن یک میمون سرزنش کرد و صلحشان داد[۲].

کسی در صحابی بودن اوس تشکیک نکرده است. او را مدنی دانسته‌اند[۳]. وی تنها چهار روایت از رسول خدا (ص) دارد. یکی از آنها مربوط به کیفیت پرداخت زکات فطره است[۴]. دیگری درباره کسی است که دروغ گفتن باطل و بی‌مورد را ترک کند که رسول خدا (ص) ضامن شده است مکانی در اطراف بهشت به او داده شود[۵]. روایت سوم اینکه اوس مأمور شد در ایام منی از طرف رسول خدا (ص) اعلام کند جز مؤمنان کسی به بهشت وارد نمی‌شود و ایام تشریق (روزهای یازدهم تا سیزدهم ذی حجه)، ایام خوردن و آشامیدن است[۶]. روایت چهارم نیز درباره ثواب صلوات بر رسول خدا (ص) است[۷].

هرچند ابن حجر[۸] اوس را از اصحاب معروف و شناخته شده رسول خدا (ص) می‌داند، اما ابن عبد البر[۹] گوید: اگر حدیث سوم اوس بن حدثان نبود، او را صحابی نمی‌دانستم. شاید علت این موضوع، ایرادی است که برخی از جمله ابن منده بر حدیث او گرفته‌اند[۱۰]. از این رو، به نظر می‌رسد اینکه ابن عبدالبر[۱۱] تنها روایت سوم و ابن اثیر و ابن حجر روایت اول و دوم و سوم و ابونعیم هر چهار روایت را در ذیل نام اوس آورده‌اند، ناشی از توجه به ارزش روایات او بوده است.

هرچند ممکن است ایرادهایی بر احادیث اوس باشد، ضعف حدیث اول و دوم با توجه به «متابعت و شواهد» آنها از اصحابی دیگر چون ابوسعید خدری[۱۲]، انس بن مالک[۱۳]، ابوامامه باهلی[۱۴]، معاذ بن جبل[۱۵]، عبدالله بن عمر[۱۶] و ابن عباس[۱۷] می‌تواند ضعف آنها را جبران کند و از این راه، چنانچه صحابی بودن اوس از نظر ابن منده و ابن عبدالبر از طریق روایات او بوده است، اشکال آنان برطرف گردد. با این حال، درباره روایت چهارم به دلیل اینکه در منابع حدیثی دیگر از مالک بن اوس بن حدثان[۱۸] یا مالک از عمر[۱۹] نقل شده، نظر ابونعیم را نمی‌توان پذیرفت.

اوس بن حدثان روایت دیگری دارد که همان روایت منسوب به پیامبر است: «نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»[۲۰]؛ هر چند سید مرتضی[۲۱] بیان داشته و ابن ابی الحدید[۲۲] نیز تأیید کرده است که در زمان منازعه ابوبکر با حضرت فاطمه، تنها ابوبکر راوی این حدیث بوده و پس از او، عمر در زمان خلافتش مدعی شد که عایشه، حفصه و اوس بن حدثان این روایت منسوب را شهادت داده‌اند و به همین دلیل فقها گفته‌اند فتوا می‌تواند به روایت صحابی واحد مستند باشد[۲۳].

اما صریح بیان امام صادق (ع) این است که در زمان ابوبکر این سه به این حدیث شهادت دادند. در این روایت، امام صادق (ع) از اوس، به «مردی از عرب» یاد کرده است که شاید کنایه از جایگاه پست اجتماعی او باشد. بنا بر گزارشی دیگر، وقتی ابوبکر براساس احتجاجات حضرت فاطمه (ع) سخن او را پذیرفت و نوشته‌ای مبنی بر اختصاص فدک به آن حضرت داد، عمر آن را از او گرفت و نوشته را از بین برد و گفت: [اوس بن حدثان این سخن رسول خدا (ص) را روایت کرده است[۲۴].

در نقل‌های دیگر، عثمان[۲۵] و عروة بن زبیر[۲۶] راوی حدیث را مالک بن اوس بن حدثان یعنی پسر اوس معرفی کرده‌اند. بیشتر روایات دیگر نیز راوی حدیث را مالک گفته‌اند و از این رو، شاید همین درست باشد و راوی اشتباه کرده است.

با این حال به نظر می‌رسد هر دو نقل اشکال دارد. اولاً، چنانچه اوس راوی حدیث منسوب «نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ». بود، با توجه به اهمیت خاصی که این موضوع دارد، چرا آن را در شمار روایات اوس نگفته‌اند؟! ثانیاً، پسرش مالک نیز نمی‌تواند این را روایت کرده باشد؛ زیرا در صحابی بودن مالک تردید جدی وجود دارد. و شاید با توجه به این مطالب است که ابن خراش بر بطلان چنین روایتی صریح نظر داده است. عبدان گوید: به ابن خراش گفتم زهری و چند نفر دیگر آن را از مالک بن أوس بن حدثان نقل کرده‌اند، شما کدام یک را متهم می‌کنید؟ گفت: مالک بن اوس] را[۲۷][۲۸]

منابع

پانویس

  1. خلیفة بن خیاط، ص۱۰۸ و ۴۱۲؛ ابن حبان، ج۵، ص۳۸۲؛ ابن عساکر، ج۵۶، ص۳۶ و ۳۶۵.
  2. ابن حبیب بغدادی، ص۱۶۰ و ۱۶۱؛ جواد علی، ج۵، ص۳۸۱.
  3. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۹۷.
  4. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۱۱۵؛ طبرانی، ج۱، ص۲۲۴؛ دارقطنی، ج۲، ص۱۲۷.
  5. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۹۷.
  6. طبرانی، ج۱، ص۲۲۴؛ ذهبی، ج۱، ص۳۵؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۹۷.
  7. ابونعیم، ج۱، ص۳۰۵.
  8. تقریب، ج۱، ص۳۱۲.
  9. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۹۷.
  10. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۹۶ و همو، ج۱، ص۲۶۷.
  11. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۸.
  12. بخاری، الصحیح، ج۲، ص۱۳۸ و ۱۳۹، مسلم، ج۳، ص۶۹.
  13. ابن ماجه، ج۱، ص۱۹؛ ترمذی، ج۳، ص۲۴۱.
  14. ابوداوود، ج۲، ص۴۳۷؛ بیهقی، ج۱۰، ص۲۴۹؛ طبرانی، ج۸، ص۹۸ و ۱۸۶.
  15. طبرانی، ج۲۰، ص۱۱۰؛ هیثمی، ج۱، ص۱۵۷.
  16. هیثمی، ج۱، ص۱۵۷.
  17. بیهقی، ج۴، ص۱۶۷.
  18. بخاری، الادب المفرد، ص۱۴۰.
  19. جهضمی، ص۲۴.
  20. حمیری، ص۹۹؛ ابن شاذان، ص۲۵۶؛ تبریزی، ص۳۰۹؛ مجلسی، ج۲۲، ص۱۰۱ و ج۲۹، ص۱۳۴ و ۱۵۶.
  21. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۴۵.
  22. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۲۷.
  23. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۲۳.
  24. قمی، ج۲، ص۱۵۶؛ مجلسی، ج۲۹، ص۱۳۴.
  25. طبری شیعی، ص۵۰۸.
  26. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۲۴.
  27. ابن عدی، ج۴، ص۳۲۱.
  28. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «اوس بن حدثان نصری هوازنی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۶۱-۱۶۲.