اگر ائمه علم غیب را از خود نفی می‌کردند پس اخبار غیبی خود را از چه بابی می‌دانستند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اگر ائمه علم غیب را از خود نفی می‌کردند پس اخبار غیبی خود را از چه بابی می‌دانستند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

اگر ائمه (ع) علم غیب را از خود نفی می‌کردند پس اخبار غیبی خود را از چه بابی می‌دانستند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

مغنیه

آیت‌الله محمد جواد مغنیه در کتاب «تفسیر کاشف» در این‌باره گفته‌ است:

«غیب خدا بی‎‌نهایت است و اندازه معینی ندارد و این غیب بر چند نوع است:

  1. غیبی که خدا آن را از بندگانش پنهان می‌دارد و هیچ کس را (هر که باشد) از آن آگاه نمی‌کند؛ نظیر زمان برپا شدن روز قیامت.
  2. نوعی که هر کس را از میان بندگانش که بخواهد از آن آگاه می‌کند و در آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۱]. به این نوع اشاره کرده است: او دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی‌سازد، مگر بر آن پیامبری که از او خشنود باشد و نیز در آیه مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۲].
  3. نوعی که تمام مردم را از آن باخبر می‌کند؛ نظیر برانگیخته شدن و جمع شدن مردم در روز قیامت و بهشت و دوزخ. بر این اساس، مراد از این که غیب تنها در نزد خدا و از آن خداست، آن است که نه از طریق تجربه می‌توان از غیب آگاهی پیدا کرد، نه از طریق عقل و نه از هیچ راه دیگر، بلکه تنها از طریق وحی الهی می‌توان غیب را دانست؛ و او بر حسب آنچه حکمت و نیاز مردم اقتضا کند، هر یک از پیامبرانش را که بخواهد از غیب خود آگاه می‌کند و پیامبر او هم به نوبه خود مردم را از این غیب، همان طور که از خدا دریافت کرده، باخبر می‌سازد. بنابراین، خبر دادن پیامبر از غیب، دانستن غیب نیست، بلکه نقل غیب است از کسی که غیب می‌داند و تفاوت میان منبع علم و نقل از این منبع زیاد است»[۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله شهید مطهری؛
آیت الله شهید مطهری در کتاب «آشنایى با قرآن» در این باره گفته است: «کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه روایتی هست که امیرالمؤمنین علی (ع) به شخصی فرمود: آیا می‌خواهی من الان به تو بگویم این اسب تو که آبستن است کره‌اش ماده است یا نر؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این که غیب است، شما مگر غیب می‌دانید؟ خندید، فرمود این که غیب نیست، فراگرفته ای است از عالمی (پیامبر).[۴] شاگردی است. یک نادانی از یک عالم آموخته. آن عالم هم که پیغمبر باشد در ذات خودش نادانی بوده، از عالمی که علم ذاتش است (خدا) آموخته است. نه من غیب می‌دانم نه پیغمبر. خدا غیب را می‌داند، خدا به پیغمبرش گفته و پیغمبرش به ما گفته است. این که غیب نیست، یعنی آن خبرهایی که انبیا می‌دهند آنها تعلم است نه علم غیب. علم غیب در اصطلاح قرآن یعنی یک کسی از ذات خود بدون تعلم، غیب را بداند، او عالم الغیب است. خدا عالم الغیب است، پیغمبر و امام، متعلم الغیب هستند. پس علم غیب یک مسئله است، تعلم غیب مسئله دیگری است به نص خود قرآن که می‌فرماید: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول‏؛[۵] احدی را آگاه نمی‌کند مگر آنکه کسی از پیامبران و رسولان خودش را بپسندد، که او را يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ مطلع می‌کند، خودش او را بر غیب خودش مسلط می‌کند یعنی آگاه می‌کند، او را متعلم الغیب می‌کند. (....)»[۶].
۲. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است: «در بسیاری از آیات‌ قرآن‌ می‌بینیم‌ که‌ رسول‌ خدا (ص) علم‌ غیب‌ را از خود نفی می‌کند (...) در تمام‌ این‌ آیات‌ و مشابه‌ آنها‌، رسول‌ خدا نفی علم‌ را از خود به‌ نحو استقلال‌ می‌کند نه‌ به‌ نحو تبعیّت‌‌. یعنی علم‌ اختصاص‌ به‌ خدا دارد‌، من‌ مستقلاًّ از پیش‌ خود نیاورده‌ام‌ و خداوند هم‌ به‌ نحو تفویض‌ به‌ من‌ نداده‌ است‌‌. من‌ آیینه‌ و آیت‌ و مرآتی هستم‌ از علم‌ خدا‌. علم‌ استقلالی ذات‌ اقدس‌ او منحصر در اوست‌ و در من‌ که‌ آیینه‌ هستم‌ تجلّی و ظهور دارد و بنابراین‌ نه‌ تنها من‌ علم‌ غیب‌ را ندارم‌ بلکه‌ هیچ‌گونه‌ علم‌ را ندارم‌‌. همۀ علوم‌ من‌ از خداست‌‌؛ در من‌ ظهور و تجلی کرده‌ است‌ به‌ هر مقدار که‌ او اراده‌ نموده‌ است‌ و در هر زمانی که‌ او خواسته‌ است‌‌»[۷].
۳. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است: «ائمه اطهار در بعض موارد علم به غیب را از خودشان نفی‌ کرده‏‌اند لکن به قرینه روایات دیگری‌ که علم غیب را اثبات می‌‏کند باید این احادیث را توجیه نمود و گفت: مقصود این بوده که بالذات و بالاستقلال به جهان غیب احاطه کامل ندارد، بلکه در علومشان احتیاج به افاضات پروردگار جهان دارند. با این وجه می‌‏توان بین این دو دسته روایات جمع کرد. بهتر است نمونه‏‌ای‌ از آنها نقل شود تا مطلب روشن گردد: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم. مطالبی‌ که می‌‏گوییم از رسول خداست. این قبیل اخبار دلالت می‌‏کند که امام به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد و چنان نیست که بالذات و بالاستقلال همه چیز را بداند. لکن با این جهت هم منافات ندارد که در مواقع لازم و ضروری‌ بتواند با جهان غیب ارتباط پیدا کند و حقایقی‌ را دریافت نماید. بنابراین، باید بگوییم که امام می‌‏تواند در موارد لازم و ضروری‌ با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند. لکن چون علم او بالذات و بالاستقلال نیست و به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی‌ ندارد که از باب تأدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید».[۸]
۴. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان» و در «ادب فنای مقربان]» در این‌باره گفته است: «گاهی ائمه اطهار (ع) در شرایطی مانند تقیّه، کم ظرفیتی مخاطب یا... قرار می‌گرفتند که ناچار به انکار علم غیب می‌شدند و خود را افرادی عادی جلوه می‌دادند. امام صادق (ع) در میان جمعی فرمود: من می‌دانم آنچه در آسمان‌ها و زمین‌هاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ ازاین‏رو فرمودند: [آنچه می‌گویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا] اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند می‌فرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است: "إنی لأعلم ما فی السّماوات و ما فی الأرضین و أعلم ما فی الجنة و أعلم ما فی النار و أعلم ما کان و ما یکون... علمتُ ذلک من کتاب الله إنّ الله یقول: (فیه تبیان کلّ شی‏ء)"[۹] من و ابوابصیر و گروهی دیگر در محضر امام صادق (ع) نشسته بودیم که ناگهان امام (ع) خشمناک از مجلس خارج شد. هنگامی که برگشت، فرمود: تعجّب از کسانی است که گمان می‌کنند ما از غیب آگاهی داریم، درحالی‏که جز خدای عزّ و جلّ کسی از غیب آگاهی ندارد. خواستم فلان کنیزم را تنبیه کنم، فرار کرد و من نمی‌دانم در کدام اتاق مخفی شده است. سَدیر می‌گوید: هنگامی که امام (ص) برخاست تا به اندرون برود، من و ابوبصیر و میسر همراه آن حضرت به اندرون رفتیم و گفتیم: قربانت شویم، ما سخن شما را درباره تنبیه کنیز شنیدیم، لکن می‌دانیم شما از علم فراوانی برخوردار هستید؛ هر چند که آگاهی از غیب را به شما نسبت نمی‌دهیم. امام (ع) فرمود: ای سدیر! آیا قرآن را تلاوت می‌کنی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا در کتاب خدا به آیه قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۱۰] برخورد کرده‌ای؟ گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: آیا دانستی چه کسی این جمله را گفت؟ و آیا دانستی چه مقدار از علم به کتاب نزد وی بود؟ گفتم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطره‌ای از دریای سبز! به نظر شما این مقدار علم، چقدر است؟ گفتم: خیلی کم است، قربانت شوم! فرمود: ای سدیر! همین مقدار، چون به خدا منسوب است، خیلی زیاد است. آنگاه فرمود: ای سدیر! آیا در کتاب خدا به آیه قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۱۱] گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: کسی که علم به همه کتاب دارد، آگاه‌تر و داناتر است یا کسی که به بعضی از کتاب علم دارد؟ گفتم: کسی که به همه کتاب عالم است. آنگاه در حالی که با دستش به سینه مبارک خود اشاره می‌کرد، دوبار فرمود: به خدا سوگند که علم به همه کتاب، نزد ماست: "علم الکتاب و الله کلّه عندنا، علم الکتاب و الله کلّه عندنا"[۱۲] بدون تردید، آنچه سبب شد امام (ع) در میان جمع خاص، منکر آگاهی خویش از غیب شود، رعایت تقیّه بود؛ زیرا نه تنها باید از دشمنان پرهیز می‌کردند، باید از شیعیان کم ظرفیت نیز که مطالب عمیق برایشان قابل هضم نبود یا با نقل نابجا مایه دردسر برای خود یا ائمه (ع) می‌شدند، پرهیز می‌کردند. ابن‌بی‏نصر، مطلبی را با امام رضا (ع) در میان گذاشت. امام (ع) از جواب دادن آن ابا کرد و فرمود: اگر هر چه شما می‌پرسید، به شما جواب بدهیم، مایه شرّ برای شما می‌شود و گردن صاحب این امر را خواهند گرفت: "لو أعطیناکم کلَّما تریدون کان شرّاً لکم و أُخذ برقبة صاحب هذا الأمر". همان‌طور که اهل ‏بیت‏ عصمت و طهارت (ع) در قلمرو ناسوت و برخی از مراتب هستی کثیرند و در مرتبه تجرّد تامّ، نور واحدند و کثرتی برای آن ذوات مقدس وجود ندارد، جریان تعدّد قرآن و عترت نیز ناظر به منطقه طبیعت و نظیر آن است؛ وگرنه در مرحله تجرّد تامّ، مجالی برای کثرت این دو ثَقَل نیست؛ چنان که کتاب مبین که تمام اشیا در آن بر شمرده شده است، گاهی بر قرآن و زمانی بر انسان کاملِ معصوم تطبیق می‌شود: "لا رطب و لا یابس إلاّ فی کتاب مبین" بنابراین، حقیقت قرآن و حقیقت امام معصوم (ع)، متّحد است؛ هرچند تفاوت‌هایی در الفاظ، مفاهیم، مصادیق، تفسیر، تأویل و ... هست.»[۱۳].
۵. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در این‌باره گفته‌ است:

«آنجا که پیامبر (ص) نفی علم غیب از خود می‌نماید به این معناست که بشر اصالتاً و بالذات نمی‌تواند علم غیب داشته باشد، اصلاً محال است که انسانی علم غیب پیدا کند حتی پیامبر (ص)، برای اینکه پیامبر (ص) هم نیاز به معلم دارد و معلم او خدای تبارک و تعالی است، (...). آنچه هم پیامبر (ص) می‌داند و سایر مردم نمی‌دانند مثل حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، چون به الهام از خداوند تبارک و تعالی بوده، عنوان غیب ندارد لذا موضوعاً از علم غیب خارج می‌شود، (...) در بحث روایی هم مرحوم علامه مجلسی یک بابی را تحت عنوان ائمه (ع) علم غیب نمی‌دانند گشوده است که از خود ائمه (ع) سؤال شده علم غیب دارید؟ فرمودند نه. بزرگان این را حمل بر تقیه می‌کنند، اما با توجه به این بیان امیرالمؤمنین (ع) چه اشکالی دارد بگوئیم آنچه ائمه (ع) می‌گویند موضوعاً علم غیب نیست و این منافات ندارد با عناوین ابوابی که ائمه (ع) ما، علم به ما کان و ما یکون دارند. سؤال این است این‌گونه روایات را که خود امام (ع) به صراحت علم غیب را از خود نفی می‌فرمایند چه باید کرد؟ مقرم می‌گوید در روایت سدیر، مجلس، مجلس تقیه بوده است، افرادی در جلسه حضور داشته‌اند که ظرفیت و قابلیت تحمل این مطلب سنگین را نداشتند، علاوه بر این علامه مجلسی در مرآة العقول روات این حدیث را تضعیف کرده و می‌گوید افرادی مجهول و یا ضعیف هستند. یک احتمال سوم هم می‌دهد که مراد امام از نفی علم در این حدیث یعنی با چشم خود ندیده به کدام اتاق رفته و این منافات با علم لدنی حضرت ندارد. این سه احتمال را مرحوم مقرم مطرح می‌کند. اما با بیانی که ما کردیم نیاز به این حرف‌ها نیست، چون طبق آن بیان، امام می‌فرماید: ما علم غیب به معنای "علم بلاواسطه" نداریم؛ ولی اگر بخواهیم بدانیم این جاریه کجاست خدا ما را آگاه می‌کند.

در روایت دیگر امام صادق با اصحابشان در حجر اسماعیل نشسته و فرمودند ببینید جاسوسی مراقب ما هست یا نه؟ شخصی رفت بررسی کرد و عرض کرد نه، خب می‌پرسند اگر ائمه علم غیب دارند پس این چه سؤالی است که امام کرده؟ در پاسخ مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید ائمه (ع) موظف بودند در قضایا بر حسب طبیعی عمل کنند و از علم غیر عادی خود استفاده نکنند، لذا علم ائمه را تقسیم به عادی و غیر عادی می‌کنند. با این بیانی که ما از قرآن و روایات استفاده کردیم علم غیب و آن علم موقوف، مختص به خداست که دایره‌اش نامحدود است. اما علم ائمه طبق فرمایش خودشان همه در دایره ما کان است. ائمه علم موقوف را ندارند اما علم وسیع و گسترده‌ای دارند که خدا فقط به آنها عنایت فرموده است. کسی توهم نکند حال که شما علم غیب را از ائمه نفی می‌کنید پس این علم محدود چه ارزشی برای آنها می‌آورد؟ در پاسخ باید گفت اگر علم اولین و آخرین را کنار هم بگذارند به پای این علم محدود ائمه نمی‌رسد این علم در برابر علم خدا محدود است نه علم بشر. و همین برای عظمت آنها کافی است. ما برای بیان عظمت ائمه لازم نیست بگوییم عین علم غیبی که خدا دارد آنها هم دارند، منتهی بالعرض. پیامبر و ائمه فرمودند ما علم غیب نداریم و درست هم هست، اینکه علم غیب نداریم یعنی علم بدون واسطه نداریم»[۱۴].
۶. حجت الاسلام و المسلمین علوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن علوی در مقاله «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه» در این باره گفته است: «مقصود شیعیان از علم فرابشری ائمه (ع)، علم غیب خاص خداوند نیست؛ هر چند ممکن است تعبیر علم به غیب، به ائمه (ع) نسبت داده شود؛ زیرا در نظر عامه مردم هرگونه علم به امور پنهان علم غیب نامیده می‌شود؛ چنانکه وقتی امیرمؤمنان علی (ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد، فردی با تعجب به امام (ع) عرض کرد: "... به شماعلم غیب داده شده است ". امام (ع) فرمود: "... این علم غیب نیست ، بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است ". امام (ع) در ادامه با تلاوت آیه: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۱۵] علم به زمان رخدادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آنچه را در آیه بالا آمده است علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر (ص) خود، و پیامبر (ص) به ایشان آموخته است.[۱۶] نکته قابل توجه در این حدیث شریف این است که امام (ع) علی علم به امور پنهان که آن را از طریق رسول خدا (ص) به دست آورده است، علم غیب نمی‌نامد با توجه به اینکه دانستن غیب از رسول خدا (ص) در آیاتی از قرآن کریم نیز نفی شده است [۱۷] به نظر می‌رسد مقصود از علم غیب که از غیر خدا نفی شده است، علم اصالی و ذاتی به غیب است که منحصر به خداوند متعال است و علم غیر خداوند به امور پنهان از آنجا که به اذن و عطای خداوند متعال است، علم غیب نامیده نمی‌شود این احتمال برای توجیه روایاتی که ائمه (ع) علم غیب را از خود نفی کرده‌اند، قابل استفاده است. به نظر می‌رسد در آن زمان، علم غیب به طور مطلق، ظهور در علم غیب ذاتی داشته است؛ از این رو آن را به غیر خدا نسبت نمی‌دادند. چنان که از مرحوم شیخ مفید نقل شده است: همانا امامان (ع) از ضمیر دل‌های بعضی از بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این نوع آگاهی از شرایط امامت نیست، بلکه آن را خدا از باب لطف و تثبیت مقام امامت به آنها داده‌است اما اینکه به طور مطلق گفته شود امامان (ع) دارای علم غیب بودند، سخن ناروا است؛ زیرا اتصاف به آن، تنها در خور کسی است که به خودی خود علم داشته باشد، نه که این علمش از را دیگری گرفته باشد و چنین کسی جز خدای و عزّ جلّ نیست.[۱۸] پس اگر نفی و انکاری در مورد علم غیب ائمه (ع) مطرح شده، علم غیب ذاتی است، نه علمی که با واسطه از پیامبر (ص) یا الهام پدید آمده است. امام صادق (ع) فرموده‌اند همانا خدا دارای دو علم است: یکی علمی که در نزد اوست و هیچکسی از آفریده‌هایش را به آن آگاه نکرده است و دیگر علمی که به فرشته‌ها و پیامبرانش داده است . این علم به ما اهل بیت (ع) رسیده است[۱۹]»[۲۰]
۷. حجت الاسلام و المسلمین ردایی؛
حجت الاسلام و المسلمین ردایی در مقاله «قرآن و مرجعیت علمی اهل بیت در تأویل» در این‌باره گفته است:

از اخبار مستفیضه از اهل بیت: آن است که علم غیب بر دوگونه است:

  1. علم غیب محجوب که متعلق این نوع علم را فقط خداوند می‌داند و این را می‌توان به طور کلی به دو دسته تقسیم نمود:
  • علم به اموری که مصلحت در خفای آن است، نظیر وقت وقوع قیامت، وقت ظهور قائم و ... .
  • علم به ذات و کنه و حقیقت خود واجب بالذات، که این علم شهود تام ذات نامحدود به ذات خویش بوده و علم غیر بر آن ذات به دلیل عدم امکان آگاهی محدود بر نامحدود عقلاً محال است؛ چه اینکه در روایت ابوبصیر از امام صادق (ع)آمده است: قال: "ان الله علمین: علم لا یعلمه الا هو، و علم یعلمه ملائکته و رسله فما علمه ملائکته و رسله فنحن نعلمه"[۲۱]
۲. علم غیب مکشوف یا مرضی، و این علم غیبی است که خداوند به پیامبران و تمامش را به رسول خدا و اهل بیت (راسخون در علم) داده است و لذا خداوند را به تمام صفات می‌شناسند و معرفی می‌کنند؛ چنان‌که در روایات و ادعیه توصیف نموده‌اند، و آیاتی نظیر عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۲] و نیز آیه فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا [۲۳] به خوبی دلالت می‌کنند بر اینکه خداوند علم لدنی را به عنوان رحمت ویژه خویش به ملائکه، پیامبران و اهل بیت (ع) عطا کرده و اگر این عنایت ویژه تفضل نمی‌شد، با تلاش و تحصیل حصولی و مانند آن به دست نمی‌آمد؛ چه اینکه قرآن می‌فرماید: وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا [۲۴]و بدون شک فضل عظیم خداوند بر پیامبر کمتر از علم لدنی و علم به غیب نیست و علم به تأویل قرآن نیز از مصادیق علم به غیب است. خلاصه آنکه "راسخون در علم" که در خطبه حضرت آمده و اعتراف به عجز و عدم احاطه علمی آنان سخن گفته شد، در مقام نفی علم به غیب محجوب است، نه علم به غیب مرضی و رحمتی و فضلی که احاطه به آن را خداوند داده است [۲۵]»[۲۶]
۸. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند: «ائمه (ع) بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل می‌شوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمی‌دانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن آمده است. طبق دو روایتی که صفار نقل می‌کند، علم خداوند به خاص و عام تقسیم می‌شود. علم عام همان ‌است که به پیامبران (ص) و اوصیا و امامان (ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص ذات مقدس الهی است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. کلینی هم روایات بسیاری در این باره آورده که نشان‌دهندۀ تفاوت علم خداوند با علم پیامبر (ص) و امام است و به علم عام و خاص خداوند اشاره می‌کند. بر اساس ‌این روایات، اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است. ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی می‌کند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره می‌کند، علم غیب غیر مطلق و مقید مراد اوست. از همین روست که گاه، در روایاتی، مطالب متفاوتی دربارۀ علم غیب ائمه (ع) می‌بینیم که البته علل آن، در خود روایات بیان شده است. چند نمونه از آنها را در ادامه می‌خوانیم. صفار در روایتی از ابوبصیر نقل می‌کند که به تصریح امام باقر (ع)، «ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسان‌های معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث می‌شود». کلینی نیز روایاتی به همین مضمون نقل کرده است. از خود روایت روشن می‌شود که منظور امام از نداشتن علم غیب همان غیب اختصاصی خداوند است که در روایت پیش، به آن اشاره شد و غیوبی لحظه به لحظه، به آنها ارائه می‌شود که دیگران از آنها محروم‌اند. کلینی نقل می‌کند که مردی از اهالی فارس از امام رضا (ع) پرسید: «آیا شما علم غیب می‌دانید؟» و ایشان از قول امام باقر (ع) فرمود: «گاهی علم الهی برای ما گسترده می‌شود. در این موارد، علم غیب می‌دانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده می‌شود. در این موارد، علم غیب نمی‌دانیم. علم الهی، راز خدای عزّوجلّ است که با جبرئیل می‌گوید، جبرئیل به محمد (ص) می‌گوید و محمد (ص) نیز، به هرکسی که بخواهد، می‌گوید». پس علم غیب امام به علومی مربوط می‌شود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان (ع) رسیده باشد. در روایات، علم غیب به خاص و عام تقسیم شده است. فقط خداوند از علم خاص آگاهی دارد و علم امام از علوم عام الهی است»[۲۷].
۹. آقای دکتر ابطحی؛
دکتر سید عبدالحمید ابطحی در مقاله «فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان» در این‌باره گفته‌ است:

«در برابر علوم الهی اهل بیت (ع) و آگاهی ایشان از غیب، اتهام یا شبهه ادعای علم غیب وجود داشت که با برچسب‌هایی مانند دعوی نبوت یا کهانت مطرح می‌شد. ائمه (ع) برای رفع این اتهام، در کنار طرح موضوع "تحدیث"، در موارد لازم، علم غیب را هم از خود نفی می‌کردند. نمونه جالب آن در نهج البلاغه گزارش شده است که وقتی امیرالمؤمنین (ع) از برخی اخبار مربوط به آینده اطلاع دادند، فردی از قبیله کلب پرسید: آیا به شما علم غیب داده شده است؟ حضرت تبسم کردند و فرمودند: این علم غیب نیست؛ بلکه تعلم و یادگیری از صاحب علم است. سپس فرمودند: علم غیب آن چیزی است که جز خداوند کسی از آن مطلع نباشد.[۲۸] دقت شود که سؤال فرد هم از اعطای علم غیب است؛ نه از یک علم ذاتی. از این رو به نظر می‌رسد اساساً در دوره حضرت، علم غیب اصطلاح و تعبیری بوده که برای علوم اختصاصی خداوند به کار می‌رفته است. در واقع، حضرت در عین اشاره به علوم وهبی خود این تعبیر را نفی می‌کنند.

ابوبصیر از اصحاب خاص امام باقر (ع) بود و ائمه (ع) را عالم الهی می‌دانست. همین صحابی محترم و عالم، در فهم نحوه علم الهی ائمه (ع) ابهام داشت و در این باره از حضرت سؤال کرد. حضرت نیز برای رفع ابهام او مسأله تحدیث را مطرح و برایش آشکار کردند که امر تحدیث، در تمامی لحظات و در جمیع موضوعات واقع می‌شود. در همین روایت، حضرت علم غیب را از خود نفی و هم زمان، علم وسیع الهی خود را ثابت می‌کنند؛ به این معنا که این علوم از ناحیه خداست و اگر لطف خدا نباشد، امام هم مثل بقیه مردم بی‌بهره می‌ماند.[۲۹] یحیی بن عبدالله بن حسن به امام باقر (ع) می‌گوید که گروهی از مردم معتقدند شما علم غیب دارید. حضرت در پاسخ می‌فرمایند: به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم، از پیامبر خدا (ص) به ما رسیده و از او به ارث برده‌ایم.[۳۰] این فرمایش حضرت هم روشن می‌کند که تعبیر علم غیب، معنای استقلال در علم را تبادر می‌کرده است و به همین دلیل، حضرت نسبت به آن موضع انکاری می‌گیرند؛ وگرنه اصل بهره‌مندی از علوم الهی را انکار نفرمودند.

در گزارش دیگری از امام صادق (ع) روشن می‌شود که در متن جامعه چنین مطرح بوده که اساساً شیعیان به علم غیب امام عقیده دارند و این برچسب، موجب دردسر و مشکل برای امام و شیعیان می‌شده است. از این رو می‌بینیم حضرت در مجلس عمومی خود علم غیب را از خود نفی می‌کنند و حتی مثال می‌زنند که کنیز من در خانه مخفی می‌شود و من نمی دانم در کدام اتاق است. در ادامه همین خبر مشاهده می‌کنیم که سدیر به همراه ابوبصیر و میسر، پس از مجلس، همراه با حضرت به منزل ایشان می‌روند و از کلام حضرت در مورد کنیز خود اظهار تعجب می‌کنند و می‌گویند: ما در مورد شما معتقد به علم کثیر هستیم؛ بدون اینکه علم غیب به شما نسبت بدهیم. حضرت نیز -که مجلس را از اغیار خالی می‌بینند- در مورد جامعیت قرآن و شمول آن بر علم غیب توضیحاتی می‌دهند و تأکید می‌کنند که کل علم کتاب نزد ماست».[۳۱]
۱۰. پژوهشگر مجله گلستان قرآن.
پژوهشگر مجله گلستان قرآن در مقاله «خبرهای نهج البلاغه از عالم غیب» در پاسخ به این پرسش آورده‌ است:

«آگاهی از غیب و گزارش امام از حوادث و رخدادهای پنهان و به‌ویژه جریان‌هایی که پس از شهادت آن حضرت رخ داد، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل می‌دهد. خبرهای غیبی نهج البلاغه گواه بر این است که امام علی (ع) علاوه بر آگاهی‌های حسی و عقلی، از آگاهی دیگری نیز برخوردار بوده‌اند که هرگز نمی‌توان آنها را از طریق حس و عقل کشف کرد. گزارش از غیب نشانه نبوت یا رسالت نیست. بلکه نشانه صفای روح، لطافت ذهن، تأیید الهی و حاکی از آن است که انسان به چنان مقام و درجهای رسیده که می‌تواند مرزهای زمان را در هم شکند و حوادث را پیش از وقوع درک و با آنها ارتباط برقرار کند. آگاهی پیامبران و پیشوایان معصوم از غیب بر دو گونه تصور می‌شود اولاً بدون تعلیم الهی آگاه باشند ثانیاً: خدای دانا، به پیامبران تعلیم داده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل و در نهایت از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم داده باشد. همه دانشمندان شیعه بر این اعتقادند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و چنانچه کسی علم امامان را ذاتی و بدون تعلیم الهی بداند، امامان را از دایره بشر بودن خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد، بر آنان ثابت می‌داند. در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست. بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است.

روایات و گفتارهای دانشمندان و مفسران درباره علم غیب: بعد از جنگ جمل حضرت علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و ضمن آن از برخی حوادث آینده خبر داد. یکی از یاران آن حضرت با تعجب فراوان به ایشان گفت: آیا شما علم غیب دارید و این جمله اشارت بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد. زیرا فقط خداست که ذاتاً به همه چیز آگاه است. آن حضرت در جواب گفتند اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر اکرم (ص) به من تعلیم شده است. پس خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر یا دختر، از زشت یا زیبا، سخاوتمند یا بخیل، سعادتمند یا شقی آگاه است و آن کسی که آتشگیره آتش جهنم است یا در بهشت همسایه و دوست پیامبر است از همه اینها آگاهی دارد. این است آن علم غیبی (ذاتی) که غیر از خدا کسی نمی‌داند جز اینها، علومی است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او به من آموخته است. پیامبر برای من دعا کرد که خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آنها پر شود. شیخ طبرسی نوشته: به عقیده شیعه کسی را می‌توان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچکس جز خدا اینچنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از حضرت علی و سایر امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا به آنان رسیده و رسول اکرم از خداوند آموخته است.

محمد بن نعمان مفید نوشته: کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت عالم به غیب دانست که علم او ذاتی بوده و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچکس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست.

کمالالدین ابن میثم بحرانی نوشته: منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد. علم غیب بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد. به نوشته رشیدالدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی، فقط پیامبر و امام از غیب آگاهی دارند. اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد. بلکه خداوند بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان متذکر شده: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هرجا پیامبر آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند، می‌گوید: علم غیب ندارم و معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هرچه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است»[۳۲].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  2. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  3. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  4. با وجود آیاتی که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  5. آیاتی که موافقان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  6. چگونه آیات نافی علم غیب از غیر خدا با آیات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  7. آیاتی که مخالفان علم غیب پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  8. دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  9. دلیل قرآنی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  10. دلیل حدیثی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  11. شاهد تاریخی بر علم غیب پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  12. آیا پیامبران اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  13. بر فرض اثبات علم غیب پیامبران علم غیب امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  14. دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  15. دلیل قرآنی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  16. دلیل حدیثی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  17. شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  18. آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  19. نشانه وجود علم غیب نزد معصوم چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. سوره جن آیه۲۶.
  2. «و خدا بر آن نیست که شما را از غیب بی‌اگاهاند؛ ولی برخی از پیامبرانش را که خود بخواهد بر می‌گزیند».سوره آل عمران آیه۱۷۹.
  3. تفسیر کاشف ج۳.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  5. (او) دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند مگر پیامبری را که (برای این امر) بپسندد. (جن، ۲۶ و ۲۷).
  6. مجموعه آثار شهید مطهری ج۲۶؛ ص۸۱۲و۸۱۳
  7. امام‌شناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.
  8. بررسی مسائل کلی امامت، ص ۲۹۵ - ۲۹۸.
  9. بحار، ج۸۹، ص۸۶، ح۲۱
  10. نمل ۴۰،آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید.
  11. «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
  12. تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۲، ذیل آیه ۴۳، سوره رعد.، ادب فنای مقربان جلد۲صفحه ۲۲۲
  13. ادب فنای مقربان، ج ۲، ۲۲۱.
  14. وبگاه محمد جواد فاضل لنکرانی.
  15. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است»؛ لقمان، آیه ۳۴.
  16. سید رضی، نهج‌البلاغه ج ، ٢ ،ص .١٠
  17. انعام:؛٥٠ اعراف:١٨٨؛هود: ٣١
  18. میرزا حبیب االله خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج٨ ، ص٢١٨.
  19. کلینی، کافی، ج١ ،ص۱۷
  20. صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ - ۱۱۹.
  21. مجلسی،۱۳۸۲ش، ج۲۶ ،ص۱۶۵ . هر آنچه را که خداوند به تمام پیامبران و تمام فرشتگان داده، اهل بیت یکجا برخوردارند. پس آنچه را که اهل بیت ندانستند یکی از آن دو اموری است که بیان کردیم.
  22. جن: ۲۷-۲۶
  23. کهف:۶۵
  24. نساء: ۱۱۳
  25. مجلسی، بحار الانوار، ج۲ ،ص۲۹۳.
  26. قرآن و مرجعیت علمی اهل بیت در تأویل؛ ص ۱۳۹۷
  27. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۶
  28. «لَمّا أخبَرَ (ع) بِأخبارِ التُّرک وَ بَعضِ الأخبارِ الآتیة قَالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ لَقد أعطِیتَ یا امیرالمؤمنینَ عِلمَ الغَیبِ فَضَحِکَ وَ قالَ لِلرَّجُلِ وَ کانَ کَلبِیّاً یَا أخا کَلب لَیسَ هُوَ بِعِلم غَیبٍ وَ إنَّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِن ذِی عِلم وَ إنَّمَا عِلمُ الغَیبِ عِلمُ الساعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبحانَهُ بِقَولِهِ إنَّ اللهَ عِندَهُ عِلمُ السَّاعَةِ الآیَةَ فَیعلَمُ سُبحانَهُ مَا فِیِ الأرحامِ مِن ذَکَرٍ أو أنثَی أو قَبیحٍ أو جَمیلٍ أو سَخِیٍّ أو بَخیلٍ أو شَقِیٍّ أو سَعِیدٍ وَ مَن یَکونُ فِی النَّارِ حَطَباً أو فِی الجِنَانِ لِلنَّبیِّینَ مُرافِقاً فَهَذَا عِلمُ الغَیبِ الَّذی لاَ یَعلَمُهُ أحَدٌ إلاّ اللهُ وَ ما سِوَی ذلک فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنیهِ وَ دَعَا لِی بِأن یَعِیَهُ صَدرِی وَ تَضطمَّ عَلَیه جَوانِحِی». نهج البلاغه، ص۱۸۶، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۱۵؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.
  29. الحسن بن سلیمان الحلی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۱۱۳ و ۱۱۴.
  30. شیخ مفید، الأمالی، ص۲۳.
  31. فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان؛ فصلنامه امامت‌پژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
  32. پایگاه مجلات تخصصی نور