اگر امام معصوم علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی میکند؟ (پرسش)
اگر امام معصوم علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
اگر امام معصوم (ع) علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
- آیا غیر از پیامبران و امامان (ع) انسانی عالم به غیب میشود؟
- آیا راهی برای دستیابی به غیب برای غیر امام (ع) یا پیامبر (ص) وجود دارد؟
- آیا کسی غیر از پیامبران و امامان (ع) هم میتواند عالم به غیب باشد؟
- آیا براساس قرآن غیر انبیا و ائمه (ع) کسی میتواند عالم به غیب باشد؟
پاسخ جامع اجمالی
مقدمه
پیروان امامیه بر اساس دستهای از آیات قرآن کریم [۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دستهای دیگر از آیات، در نگاه نخست و به ظاهر، آگاهی از غیب را از ایشان نفی مینمایند. ممکن است آیات دسته دوم دستاویزی برای برخی مخالفین علم غیب معصومان شده و آنها با استناد به این آیات منکر علم غیب غیر خدا شده و اصل برخورداری یا آگاهی معصومین به ویژه امامان(ع) از غیب را از اساس انکار نمایند. در ادامه به بررسی چرایی انکار یا نفی علم غیب از غیر خدا در برخی آیات قرآن میپردازیم.
معناشناسی غیب و علم غیب
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۲]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۳]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۴]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۵]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۶].
- اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۷]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۸] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۹]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۰] یا «اِخبار از غیب»[۱۱] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۲] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۳].
کاربریهای غیب و مشتقات آن در قرآن و حدیث
در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) کلمه "غیب" و مشتقّات آن در معانی مختلفی استعمال شده است که میتوان آنها را در سه دسته کلی تقسیم کرد:
- گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسانها درک شدنی نیست؛ مانند آیه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۱۴]. غیب به این معنا (شیء غایب از حس) را عقل میتواند درک کرده و بر وجود آن برهان اقامه کند و یا از راه نشانهها به آن پی ببرد[۱۵].
- گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است. غیب در این معنا یعنی آنچه در زمان حال موجود، اما غایب از حواس است، چنانکه در داستان حضرت یوسف (ع) میخوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف (ع) اعتراف به پاکی او کرد، حضرت یوسف (ع) گفت: ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ[۱۶].[۱۷]
- گاهی بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راههای عادی حاصل نمیشود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست میآورند، مانند: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۸]. در این موارد غیب گاهی بر امور گذشته[۱۹] و گاهی نیز بر امور آینده اطلاق شده است، مانند: أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ[۲۰].[۲۱]
مصادیق قرآنی و روایی واژه غیب
در آیات و روایات، از امور ذیل به عنوان غیب نام برده شده است:
- امور مخفی دست یافتنی: یعنی اموری که به خودی خود از حواس ظاهری مخفی هستند اما دست یافتن حواس به آنها ممکن است، مثل اینکه در داستان حضرت یوسف (ع) از قعر چاه به غیب یاد شده است: قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُننتُمْ فَاعِلِينَ[۲۲].
- مکان نهان یا خلوت: یعنی مکانی که به جز انسان، شخص دیگری در آنجا نباشد. به عنوان مثال قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ[۲۳].[۲۴]
- حقایق دست نایافتنی: برخی پدیدههای غیبی هیچگاه از پشت پرده بیرون نمیآیند و نه تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راهیابی به قلمرو آنها ناتوان است. ذات و حقیقت خداوند از این گونه غیبهای دست نایافتنی است. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه میفرمایند: "پردههای ناپیدا نزد کنه پنهانش حایل شده"[۲۵].
- پدیدههای اخروی: امام علی(ع) میفرمایند: «هر چیزی از دنیا بزرگتر است از دیدنش و دیدن هر چیزی از آخرت عظیمتر است از شنیدنش. پس باید شنیدن و خبر گرفتن از غیب (به وسیله انبیاء) شما را از دیدن کفایت کند»[۲۶].
- رازهای درونی انسان: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار میگیرد؛ چنانکه در سوره توبه میفرماید: أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۲۷].[۲۸]
با توجه به آنچه گذشت باید گفت: در قرآن کریم سه کاربری مختلف برای واژه غیب و مشتقات آن بیان شده است: گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسانها درک شدنی نیست؛ گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است و گاهی نیز بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راههای عادی حاصل نمیشود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست میآورند. علاوه بر این، مصادیق مختلفی نیز در قرآن و روایات برای غیب نقل شده که امور مخفی دستیافتنی، مکان نهان یا خلوت، حقایق دست نایافتنی، پدیدههای اخروی و رازهای باطنی انسان از آن جمله است.
با این حال بررسی آیات و روایات مرتبط با موضوع غیب، نشان میدهد غیب از منظر قرآن و روایات تنها به آن دسته از علومی اطلاق میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را به خود اختصاص داده و احدی را از آنها مطلع نکرده است که از آن به علم مکنون یا مستأثر یاد میشود. بر این اساس غیب به مطلق علوم فراطبیعی که از حس انسان پوشیده باشند اطلاق نمیشود. با این بیان اگر گفته میشود که اولیای الهی از غیب آگاهی ندارند، مراد عدم اطلاع آنها از علومی است که تنها مختص به خداست و هرگاه گفته میشود ایشان از غیب مطلعند، مراد آگاهی آنها از بخشی از علوم اختصاصی خدا، البته با تعلیم الهی است که به چنین علمی نیز در اصطلاح قرآن و حدیث، علم به غیب اطلاق نمیشود چراکه مستفاد از علم الهی و به تعلیم اوست[۲۹].
آیات علم غیب
تمام آیات قرآن به یکدیگر وابسته و پیوستهاند و لازم است در هر موضوعی همۀ آیات مربوط به آن مطالعه و بررسی گردد؛ لذا توجه به برخی از آیات بدون در نظر گرفتن آیات دیگر نه تنها موجب هدایت نمیشود، بلکه موجب گمراهی و ضلالت خواهد شد. دربارۀ علم غیب نیز باید همۀ آیات قرآن مدنظر قرار گیرد تا معلوم شود آیا حقیقتا قرآن کریم علم غیب را از بشر نفی نموده یا خیر و آیا غیر از خداوند متعال اشخاص دیگری مانند انبیا و ائمه(ع) و برخی دیگر از صالحان دارای علم غیب هستند یا نه؟[۳۰]
آیات علم غیب در یک تقسیم کلی بر دو دسته هستند:
آیاتی که علم غیب را منحصر در خدا میدانند
این آیات بر دو دسته هستند:
آیات منحصر کننده علم غیب در خدا
بر اساس دستهای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست، زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمیشود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۳۱]، وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۳۲]، قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۳۳]، هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳۴] و ... از این جمله اند.
آیات نافی علم غیب از غیر خدا
برخی دیگر از آیات دلالت بر نفی علم غیب از غیر خدا آن هم از زبان خود پیامبران میکند، مانند آیۀ: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ[۳۵] و آیۀ: قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۳۶] و آیۀ: قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ[۳۷]. در این آیات، پیامبر اکرم(ص) اعلام میکند من نیز مانند دیگر مردم غیب نمیدانم و در این جهت، میان ایشان و دیگران هیچ تفاوتی وجود ندارد[۳۸].
آیاتی که امکان آگاهی از غیب را برای غیر خدا نیز جایز می دانند
این آیات نیز به دو دسته تقسیم می شوند
آیات اثبات کنندۀ علم غیب برای غیر خدا اعم از انبیا و اولیای الهی
آیاتی از قرآن نیز دلالت بر اطلاع برخی از انسانها مانند پیامبران و امامان و افراد صالح دیگر از علم غیب دارد مانند آیۀ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۹]. این آیه آگاهی از علم غیب را برای کسانی که مرضی خداوند هستند مانند پیامبران اثبات میکند[۴۰]. در آیه دیگری خداوند از زبان حضرت مسیح(ع) نقل میکند: وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۴۱] این آیه نیز به روشنی دلالت بر علم غیب حضرت مسیح دارد[۴۲].
در آیه ای دیگر سخن از علم غیب آصف بن برخیا یار حضرت سلیمان که پیامبر هم نبوده است، به میان آمده است: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ[۴۳]. او توانست با استفاده از بخشی از علم کتاب، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد حضرت سلیمان حاضر کند. خداوند در آیه: وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۴۴] نیز خبر از شخصی داده که همۀ علم کتاب نزد اوست و یا خداوند در آیۀ: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۴۵] از تعلیم علم غیب به پیامبر(ص) خبر میدهد. با توجه به این آیات برخورداری برخی از انسانها مانند انبیا(ع) کاملا روشن است و انکار علم غیب از غیر خدا، انکار قرآن و کفر به خداست[۴۶].
آیات اثبات کنندۀ علم غیب برای امامان معصوم
برخی از آیات و روایات نیز این مطلب را اثبات میکنند که ائمه(ع) نیز مانند انبیا مورد رضایت خداوند و دارای علم غیب هستند. دلیل بر این امر عبارت است از:
- آیۀ وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۴۷] که به واسطۀ روایات ذیل آن در شأن امیرالمؤمنین(ع) است، یعنی برای ایشان اثبات علم غیب میکند[۴۸].
آنچه از جمع میان آیات فوق به دست میآید این است که قرآن کریم برخورداری از علم غیب را اصالتا و ذاتا منحصر در خدای متعال و مختص به او میداند، با این حال هر چند در نگاه نخست و در ظاهر برخی آیات قرآن کریم، آگاهی از علم غیب را از غیر خدا نفی مینمایند، اما در مقابل دستهای دیگر از آیات، آگاهی و اطلاع معصومان و برگزیدگان الهی از بخشی از غیب را به واسطه تعلیم الهی ممکن میدانند. از این رو جهت روشن شدن علل چرایی انکار یا نفی علم غیب از غیر خدا که در برخی از آیات بیان شده، توجه به اقسام علم غیب ضروری به نظر میرسد.
اقسام علم غیب
با نگاه به اقسام امور غیبی
- علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای «غيب مطلق» گفته میشود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان پذیر نیست[۴۹]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار میکند: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۵۰]. مانند: ذات خدا یا برخی از نشانههای او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند[۵۱]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» میگویند: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۵۲]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده میشود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیمیافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمیشود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» بهکار رفته است.
- علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای گفته میشود که برای بعضی از انسانها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار میروند؛ یعنی در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه یک شخص خبر میدهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی میکند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۵۳]. این نوع از غیب میتواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و میتواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ میدهد آشکار میشود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی میتوان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.
با نگاه به عالِم به آن
- علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. اینگونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریدهای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم میفرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵۴].
- علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمیخیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست میآید. این علم با این ویژگیها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. اینگونه از آگاهیها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت میکند؛ در قرآن کریم فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۵]. اطلاق «علم غیب» به این چنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمیشود. بهترین نامی که برای اینگونه از علمها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.
با نگاه به اختصاصی بودن علم
بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۵۶] میتوان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:
- علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
- علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۵۷].
علل انکار یا نفی علم غیب از غیر خدا در قرآن
اکنون در پاسخ به این سوال که چرا قرآن در برخی از آیات، علم غیب را از غیر خدا نفی مینماید، میگوییم: از تامل و تدبر در بسیاری از آیاتی که به ظاهر منکر یا نافی علم غیب از غیرخدا هستند و با عنایت به اقسام علم غیب، روشن میشود که چنین آیاتی نیز اگرچه در نگاه نخست منکر علم غیب از غیر خدا هستند، اما با توجه به برخی قرائن موجود در همان آیات یا آیات دیگر و نیز با عنایت به آن دسته از آیاتی که آگاهی از علم غیب را برای غیر خدا نیز ممکن میدانند، آیات مذکور در حقیقت نافی یا منکر آگاهی معصومین(ع) از علم غیب یا برخورداری آنها از اصل علم غیب نیستند، بلکه این نفی یا انکار ناظر به یکی از امور ذیل است
- در دیدگاه قرآن کریم علم غیب تنها در اختیار خداست و قرآن تنها این علم را علم غیب میداند، چه اینکه هر گاه این واژه به صورت مطلق هم به کار رود، همین معنا از آن به ذهن تبادر میکند، از این رو آگاهی دیگران از غیب که به واسطه وحی یا تحدیث انجام میگیرد، از منظر قرآن غیب نیست، بلکه قرآن آن را اطلاع از غیب یا مغیبات مینامد.
- از آنجا که از منظر قرآن علم غیب ذاتا تنها مختص به خداست؛ لذا انکار علم غیب از غیر خدا به معنای انکار برخورداری غیر خدا از علم غیب استقلالی و ذاتی است نه انکار اصل علم غیب حتی تبعی و تعلیمی آن.
- آنچه قرآن از غیرخدا انکار کرده، برخورداری از علم غیب مستأثر است که بخشی از علم غیب مطلق به شمار میآید و آن علم غیبی است که خدای متعال آن را فقط نزد خود نگه داشته و احدی را از آن آگاه نکرده است و مراد انکار علم غیب مبذول نیست.
جمعبندی
دستهای از آیات قرآن کریم، در نگاه نخست و به ظاهر، آگاهی از غیب را از غیر خدا نفی مینمایند. چنانچه این آیات دستاویزی برای برخی مخالفین علم غیب معصومان شده و آنها با استناد به این آیات منکر علم غیب غیر خدا شوند، در پاسخ به چرایی انکار یا نفی علم غیب از غیر خدا در قرآن میگوییم: آیات مذکور در حقیقت نافی یا منکر آگاهی معصومین(ع) از علم غیب یا برخورداری آنها از اصل علم غیب نیستند، بلکه این نفی یا انکار ناظر به یکی از امور دیگری است، از جمله اینکه قرآن علم غیب خدا را تنها از آن خدا میداند؛ لذا آگاهی دیگران از غیب که به واسطه وحی یا تحدیث است غیب نامیده نمیشود. همچنین انکار علم غیب از غیر خدا به معنای انکار برخورداری غیر خدا از علم غیب استقلالی و ذاتی است، نه انکار اصل علم غیب حتی تبعی و تعلیمی آن. همچنین آنچه قرآن از غیرخدا انکار کرده، برخورداری از علم غیب مستأثر است که بخشی از علم غیب مطلق به شمار میآید و آن علم غیبی است که خدای متعال آن را فقط نزد خود نگه داشته و هیچ احدی را از آن آگاه نکرده است و مراد انکار علم غیب مبذول نیست.
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. محمد جواد مغنیه؛ |
---|
آیتالله محمد جواد مغنیه در کتاب «تفسیر کاشف» در اینباره گفته است:
«لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ [۵۸]. واژه غیب تنها بر معنای خودش دلالت ندارد، بلکه نشان میدهد که دانستن غیب به خدا اختصاص دارد. به علاوه، نزدیکترین مردم به خدا برای نسلهای بشری اعلان می دارد که او در برابر غیب یک بشر است و در این جهت، میان او و دیگر مردم هیچ تفاوتی وجود ندارد. وانگهی پیامبر اکرم (ص) تنها به این اعلان بسنده نمیکند، بلکه برای اثبات آن به حس و وجدان استدلال میکند، بدین ترتیب که اگر او غیب میدانست، از سرنوشت امور آگاهی داشت و در این صورت، کاری را که پایانش خوب است انجام میداد و آنچه را پایان بد دارد انجام نمیداد، و در نتیجه در این دنیا گرفتار حوادث ناگوار و ناخوشایند نمیشد. برای این که کسی ایراد نکند: چگونه محمد (ص) غیب نمیداند، در حالی که او پیامبر مقرب در پیشگاه خداوند است؟ محمد (ص) بر طبق فرمان خداوند فرمود: إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ [۵۹]. در این که او پیامبر خداست تردیدی نیست؛ لکن وظیفه پیامبر تنها این است که پیامهای پروردگار مردم را به آنان برساند، گناهکار را از مجازات بترساند و فرمانبردار را به پاداش مژده دهد؛ اما دانستن غیب و نیز آگاهی از سود و زیان تنها در دست خداست. این که در آیه، مژده و بیم را به مومنان اختصاص داده، با این که این دو برای همگان میباشند، بدان سبب است که از مژده و بیم، تنها کسانی سود میبرند که به حق ایمان آورند؛ اما برای فردی که از منطق پیروی نمیکند، هیچ چیزی سود نخواهد داشت»[۶۰]
|
۲. امام خمینی؛ |
---|
امام خمینی در کتاب «کشف الاسرار» در اینباره گفته است:
«دینداران نمیگویند که پیغمبر (ص) یا امام (ع) از پیش خود بیتعلیمات خدایی غیب میگویند؛ آنها هم بشری هستند که اگر راه تعلیمات عالم غیب به آنها بسته شود از غیب بیخبرند، و این آیات شریفه که میگوید پیغمبر (ص) بشری است که غیب نمیگوید، همین معنی را گوشزد میکند و گرنه ما گواه داریم از قرآن خدا که با تعلیم خدایی، پیغمبران بلکه غیر آنها غیبگویی میکردند و از امور پنهان و گذشته و آینده خبر میدادند. در قرآن برای غیبگویی عمومی پیغمبران و غیبگویی خصوصی بعضی از آنها آیاتی نازل شده است که ما بعضی از آنها را از نظر خوانندگان میگذرانیم تا مطلب را خوب دریابند.... عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ یعنی خدا عالم به غیب است. مطلع نمیکند بر غیب احدی را مگر آنهایی را که برای پیغمبری برگزیده که راهی برای آنها باز کند که مطلع شوند بر پیشینیان و کسانی که پس از آنها میآیند. یعنی از گذشته و آینده آنها را خبردار کند»[۶۱].
|
۳. آیتالله نوری همدانی؛ |
---|
آیتالله حسین نوری همدانی در کتاب «خوارج از دیدگاه نهج البلاغه» در اینباره گفته است:
«این اشتباه است که ما در فهم معانی قرآن فقط به بعضی از آیات مربوط به یک موضوع توجه کنیم و آیات دیگری را که با همین موضوع ارتباط دارد نادیده بگیریم. و حال آنکه یکی از امتیازات روشن قرآن همانطور که حضرت امیرمؤمنان (ع) میفرماید آنست که برخی از آیات آن روشنگر آیات دیگر است بنابراین لازم است در هر موضوع با توجه به این نکته مهم آیات را بررسی نمائیم. درباره علم غیب نیز اگر ما بخواهیم فقط به آیات دسته اول توجه کنیم قهرا دو دسته دیگر را نادیده گرفتهایم و این روش ابدا صحیح نیست. از اینرو با توجه به معانی سه دسته آیات که ذکر کردیم باید میان این آیات این طور جمع کنیم که: علم غیب بدو نوع تقسیم میشود:
|
۴. آیت الله مطهری؛ |
---|
آیت الله مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» در این باره گفته است:
«بعضی راجع به مسأله غیب در قرآن این سؤال برایشان مطرح است که این چگونه است که در بسیاری از آیات در کمال صراحت از پیغمبر (ص) و از هر پیغمبری نفی علم غیب شده است، که آیاتش زیاد است: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ [۶۳]، وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۶۴] بگو غیب مختص خداست، جز خدا کسی غیب را نمیداند. من غیبی نمیدانم؛ یک جای دیگر میبینیم در کمال صراحت از زبان یک پیغمبر مثلاً حضرت مسیح (ع) نقل میکند که به مردم میگفت: وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۶۵] من به شما خبر میدهم که شما در خانههای خودتان چه میخورید، چه چیز ذخیره میکنید؛ هرچه بخواهید من به شما میگویم. ایندو با همدیگر چگونه سازگار است؟ حال آیاتی که میخوانیم تفسیرکننده ایندو است؛ یعنی وقتی ما آن دو قسم آیات را در مقابل یکدیگر بگذاریم آیهای که در اینجا هست آنها را تفسیر میکند که مقصود و منظور در همه اینها چیست. اینکه میگویند استناد به یک آیه قرآن بدون توجه به سایر آیات قرآن جایز نیست برای این است که قرآن بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر میکند، یعنی قرآن را در کلّش باید مطالعه کرد نه در یک جزء. مطالعه کردن قرآن در یک جزء، یعنی در یک یا چند آیه جداگانه، سبب گمراهی انسان میشود. تمام آیات قرآن به یکدیگر وابسته و پیوسته است. کسی حق دارد آیات قرآن را تفسیر کند که بر همه آیات قرآن به نوعی احاطه داشته باشد، آیات را مجزا نکند و نبُرد و بعد، از همین جا برداشتهایی برای خودش بکند و بگوید آنچه که من میگویم از قرآن است. این جور نیست؛ قرآن را در مجموع و در کلش باید مطالعه کرد. میفرماید: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۶۶]. از یک طرف به حکم وحی خبر میدهد که اینها به چشم خودشان خواهند دید آنچه را که به آنها وعده داده شده است؛ ولی بعد میفرماید اما اگر از من بپرسید کِی؟ دور یا نزدیک؟ من نمیدانم. آیا نزدیک است آنچه که شما وعده داده شدهاید یا خدا برای آن مدتی قرار خواهد داد؟ من نمیدانم. عَالِمُ الْغَيْبِ تنها اوست که غیب را میداند. اما فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۶۷] ببینید! این همه از خود نفی کردن: بگو من مالک هیچ سودی نیستم، یعنی اگر این من را میبینید، هیچ است، نه مالک زیانی هستم و نه مالک سودی؛ اگر از من میپرسید، هیچ نمیدانم. حتی در یک آیه است که: قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ [۶۸] در عین حال از جنبه دیگر میگوید که سرنوشت نهایی چیست؛ یعنی اگر از من میپرسید، من نمیدانم اما اگر از او میپرسید او میگوید؛ آنچه که من به زبان وحی میگویم پیام او را میرسانم، یعنی در واقع این من نیستم، اوست که میگوید و اوست که خبر میدهد و من هرچه را که میدانم چیزهایی است که او به من گفته است. در حدیث است که حضرت رضا (ع) در مجلسی به مردی از مخالفین و منافقین که با حضرت جدل میکرد فرمود: آیا میخواهی من به تو خبر بدهم که عن قریبٍ تو به خون یکی از خویشاوندان خودت مبتلا خواهی شد؟ ظاهراً آن مرد یکی از اعضای دستگاه حکومت بوده یعنی عن قریبٍ خون یکی از خویشاوندانت به دست تو ریخته خواهد شد؛ آیا میخواهی الآن به تو بگویم او چه کسی خواهد بود و این واقعه کی رخ میدهد؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ گفت برای اینکه این غیب است و غیب را جز خدا کسی نمیداند. حضرت همین آیه را خواند، فرمود: درست است، غیب را غیر از خدا کسی نمیداند، مگر کسی که خدا به او گفته باشد. اینکه قرآن گفته است غیب را غیر از خدا کسی نمیداند یعنی کسی از خود نمیداند، اما از ناحیه خدا هم کسی نمیداند؟ آیا امکان ندارد کسی غیب را بداند ولی به این شکل که خدا به او وحی کرده باشد؟ فوراً آیه را خواند: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۶۹] این استثنا را در آیه قرآن قبول داری؟ آیا قبول داری که خداوند غیب خود را به پیغمبران خودش که مرضیّ او هستند اطلاع میدهد؟ چارهای نداشت که بپذیرد. آیا قبول داری که پیغمبر ما قدر متیقّنِ کسانی است که رسول مرتضی هستند؟ آیا میشود گفت که إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ولی او یعنی رسول مرتضی پیغمبر ما نیست، پیغمبرهای دیگر بوده اند، پیغمبر خاتم که افضل است نبوده؟ قدر متیقّن است. فرمود: ما که از خود چیزی نداریم؛ هرچه داریم. از ناحیه پیغمبر داریم، پیغمبر هم از ناحیه خدا دارد. این که علم غیب نیست؛ علم غیب علم پنهان است. پنهان را خدا میداند. ما که مستقیماً از پنهانها آگاه نیستیم، پیغمبر هم مستقیماً از پنهانها آگاه نیست، از ناحیه خدا آگاه است. وقتی که او از ناحیه خدا آگاه است او به ما اوصیای خودش، ائمه (ع) گفته است. اگر کسی بگوید ائمه بدون وساطت پیغمبر و بدون وساطت خدا از غیب آگاهند این شرک و کفر است. اینجاست که این مسأله کاملاً از نظر خود قرآن روشن میشود. عرض کردم قرآن را در جزء نباید مطالعه کرد. عدهای که تمایل وهابیگری دارند به همین دو سه آیه قرآن که دانستن غیب را نفی میکند میچسبند و میگویند: قرآن میگوید غیب را غیر از خدا کسی نمیداند، پس این حرفها چیست که شما به پیغمبر و امامها نسبت میدهید؟ خود پیغمبر این سخن را گفته است. بعلاوه قرآن العیاذ باللّه تناقض که ندارد. یک نویسنده عادی العیاذ باللّه اگر بخواهیم مقایسه کنیم امکان ندارد که از اول تا آخر کتابش به این صراحت حرف خلاف بگوید؛ از یک طرف بگوید که غیب را کسی نمی داند، صفحه بعدش بگوید عیسی بن مریم (ع) از غیب خبر میداد. جواب این است که: اگر این آیه هم نبود باز ما میدانستیم مقصود چیست. این آیه تصریح میکند یعنی بیان و روشن میکند که «کسی غیب را نمیداند» یعنی از خود نمیداند؛ هر کس ادعا کند که غیب را از خود میداند او کذّاب است و غیبِ خدا را میداند، اما کسی که خدا به او تعلیم کرده است. مگر خدا در قرآن گفته غیب را غیر از خدا نمیداند و خدا غیب را به احدی تعلیم نمیکند؟ بلکه عکسش را گفته است که خداوند غیب خود را به افرادی اطلاع می دهد و افرادی را به آن غیب آگاه میکند. این است که فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۷۰] روایت دیگری است که در نهج البلاغه نیز هست. امیرالمؤمنین علی (ع) به شخصی فرمود: آیا میخواهی من الآن به تو بگویم این اسب تو که آبستن است کرّهاش ماده است یا نر؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این که غیب است؛ شما مگر غیب میدانید؟ خندید، فرمود این که غیب نیست، تعلم من ذی علم شاگردی است. یک نادانی از یک عالم آموخته. آن عالم هم که پیغمبر باشد در ذات خودش نادانی بوده، از عالمی که علم ذاتش است خدا آموخته است. نه من غیب میدانم نه پیغمبر. خدا غیب را میداند، خدا به پیغمبرش گفته و پیغمبرش به ما گفته است. این که غیب نیست؛ یعنی آن خبرهایی که انبیا میدهند آنها تعلم است نه علم غیب. علم غیب در اصطلاح قرآن یعنی یک کسی از ذات خود بدون تعلم غیب را بداند؛ او عالم الغیب است. خدا عالم الغیب است، پیغمبر و امام متعلم الغیب هستند. پس علم غیب یک مسأله است، تعلم غیب مسأله دیگری است به نصّ خود قرآن که میفرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۷۱]. يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۷۲]خدای متعال نه تنها پیغمبران را به غیب آگاه می کند، بلکه همچنین پیغمبران در کنف حفظ الهی هستند. اینجا یک تعبیر عجیب و مخصوصی هست. بعلاوه قبلاً فرمود: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ که خدا او را بر غیب خود آگاه میکند. پیغمبر را خدا بر غیب و نهان خود آگاه کرده است؛ از خود که چیزی نمیداند ولی خدا او را آگاه کرده. کسی که خدا او را بر نهانش آگاه کند آیا امکان دارد که اشتباه کند؟ چون اگر یک خللی رخ بدهد یعنی یک امر پنهان از پیغمبر رخ میدهد، ولی پیغمبر را خدا آگاه کرده. چون خدا پیغمبر را بر غیب و نهانش آگاه کرده است او بر آن غیب که مثلاً جبرئیل است از خود جبرئیل آگاهتر است، بر آن پنهانِ دیگر که شیطان است از خود شیطان آگاهتر است. آنوقت چطور امکان دارد که بر او اشتباه بشود که این مَلَک است یا شیطان؟ ! حتی حرف خودش اشتباه بشود، حرفی که می گوید بعد خودش نفهمد که شیطان چیز دیگری به گوش مردم رسانده است! چنین نیست، چون پای رسالت امر الهی در میان است. خدا خودِ پیغمبر را آگاه کرده است و بعلاوه پیغمبر را در یک حفظ و حراستی قرار داده است که از آغازی که وحی را تلقی میکند تا پایانی که وحی را به مردم میرساند در یک حفظ و حراست و سانسور کامل الهی است، هیچ قدرتی نمی تواند در او نفوذ کند. این معنای عصمت پیغمبران در ابلاغ وحی است که عصمتِ از خطاست[۷۳]. |
۵. حجت الاسلام و المسلمین نجفی یزدی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد نجفی یزدی در کتاب «پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب» در اینباره گفته است:
«منبع غیب خداوند است و کسی جز از طریق او نمیتواند بر آن آگاهی یابد، بنابراین هیچ منافاتی ندارد که غیبها در نزد حضرت حق باشد و او برخی از اولیاء خود را از آن مطلع گرداند. آری عالم به غیب در حقیقت خداوند متعال است که علم او ذاتی و از دیگری گرفته نشده است و اما علوم سایر انبیاء و اولیاء اکتسابی و برگرفته از آن کانون غیب است»[۷۴].
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقی نقوی در کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» در اینباره گفته است:
«غیب بر دو قسم است، قسم اول غیبی که آگاهی بر آن برای مخلوق ممکن نیست مانند ذات حق که از حواس و ادراکات غایب است به این معنی که ادراک آن محال است چون ذات حق غیرمتناهی است و بشر متناهی و موجود متناهی نمیتواند احاطه به غیر متناهی پیدا کند و تا احاطه علمی و ادراکی تحقق نیابد علم محقق نمیگردد چون علم عبارت است از احاطه مدرک بر مدرک از نظر ادراک و بدیهی است که مخلو قادر بر آن نیست، و قسم دوم آن است که شیای از حواس غایب است ولی ادراک آن برای مخلوق محال نیست مثل اینکه مثلا ما نمیدانیم پشت دیوار کیست چون دیوار مانع است که ببینیم پس ممکن است مانع یعنی دیوار برداشته شو و برای ما علم به وجود آید، و به عبارت دیگر علم به بعضی از اشیاء ذاتا محال است و علم به بعضی ذات محال نیست بلکه بالعرض محال است و هر دو قسم داخل در غیباند چون پنهان از حواساند وقتی معنای لغوی غیب و اقسام آن از نظر اصطلاع علمی معلوم گشت پس برمیگردیم به اصل مطلب و میگوییم آیاتی که به ظاهر دلالت دارند بر اینکه علم غیب مختص به خدا است و دیگری بر آن واقف نیست و خداوند آن را به کسی نداده است مانند آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۷۵] و امثال ذلک ناظر به قسم اول است و این مسئله قابل انکار نیست و اما قول خداوند که میفرماید: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۷۶] و امثال آن ناظر به قسم دوم است یعنی خداوند علم به مغیباتی را که ذاتا برای مخلوق محال نیست در اختیار کسی که بخواهد قرار میدهد یعنی موانع ادراک را از سر راه او بر میدارد و این چه اشکالی دارد مثل اینکه خداوند بنده خود را از آنچه دیگران نمیدانند آگاه سازد مثلا بداند در آسمانها چیست و کیست و فردا چه خواهد شد و در قلب دیگری چه معنایی خطور میکند و امثان آن از اموری که آگاهی بر آنها عقلا و شرعا محال نیست فقط بستگی به خوا خدا و اراده او دارد و علوم انبیاء و اوصیاء بر مغیبات از این قبیل است، ولی اینجا تذکر یک نکته قابل اهمیت است و آن این است که مخلوق آنچه میداند به اذن خدا میداند و از خود نمیداند و خدا بر هر چیزی قادر و تواناست پس نمیتوان علم غیب را به طور کلی درباره مخلوق منتفی دانست»[۷۷]
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین افتخاری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم افتخاری در پایاننامه «بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد» در اینباره گفته است:
«با بررسی و دقت نظر در روایاتی که دلالت بر گستردگی علم امام (ع) دارد، متوجه این نکته میشویم که امامان (ع) در برخی از روایات، که از وسعت علم خودشان به همه حوادث خبر میدادند، این نکته را متذکر میشدند که مثلا اگر آیه ۳۹ سوره رعد نبود، شما را از همه اخبار و حوادث تا روز قیامت خبردار میکردم. نکتهای که از این روایت برداشت میشود این است که، هر چند امام از همه علوم الهی و اخبار و حوادث آینده خبردار بوده و به همه آنها علم دارد، اما علمش علمی است که خدا به او داده و او عالم بذاته نیست و علمش مثل علم الهی نیست، بلکه در طول علم الهیست. و ممکن است همه حوادث آینده، مطابق با علومی که الان امام (ع) دارد اتفاق نیفتد. طبق این آیه شریفه، ام الکتاب که خداوند در آن محو و اثبات میکند، فقط در نزد خداست و علم امام (ع) به محو و اثباتها، بعد از تغییرات آن صورت میپذیرد، یعنی علم امام (ع)، به روز میشود و به صورت مداوم از محو و اثباتها مطلع میشود. در روایتی که صفار قمی از امام باقر (ع) نقل کرده است، علم خداوند به علم عام و علم خاص تقسیمبندی شده بود، علم عام خداوند همین علومی است که خداوند به پیامبران (ص) میداده است و همه آنها را یک جا به پیامبر اکرم (ع) و بعد هم از طریق ایشان به سایر امامان (ع) داده است، و اما علم خاص خداوند را هیچ راهی برای هیچ مخلوقی به آن نیست و تا آن علم مسجل نشود، حتی امام (ع) به آن علم پیدا نمیکند. و این همان علم غیبی است که فقط مخصوص خداست و متکلمین شیعه معتقدند که امام (ع) به این علم دسترسی ندارد. محدثین مکتب قم که علم غیب را برای امام (ع) جایز دانسته و روایاتی نیز در تأیید آن نقل میکنند، منظورشان از علم غیب، علم به مغیبات است و مسائلی است که از دسترس انسانهای معمولی خارج است و در این روایات نیز تصریح شده است که امام (ع) به خاطر اذن الهی و از طریق وحیی که از طرف خدا به پیامبر اکرم (ص) شده است به این مسائل علم دارد و علمشان علم مستفاد است، از سوی دیگر، در برخی از همین روایات، علم الهی به دو بخش علم عام و علم خاص تقسیم شده و تصریح شده است که علم پیامبران (ص) و امام (ع)، فقط به همین بخش عام علم الهی مربوط میشود و هیچ مخلوقی را راهی به علم خاص خداوند نیست. با توجه به محتوای روایات و مطالبی که از علمای این دو مکتب نقل کردیم، در لسان این روایات و نظریات، علم غیب به دو معنا به کار میرفت:
|
۸. حجت الاسلام و المسلمین خوشباور؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوشباور، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در اینباره گفته است:
«منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمیشویم، مانند آنجا که فرموده: قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۷۹] و آنجا که فرموده: وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ [۸۰] بدین مفهوم است که مستقلاً از پیش خود خبری از غیب نداریم؛ مگر آن که پردهها بالا رود، افاضه فیض گردد و حقایق مستور و پنهان بر او مکشوف گردد. از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمی، از حضرت رضا (ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از ارحامت کشته میشود، آیا تصدیقم میکنی؟ گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمیداند. فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که میفرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۸۱]، پس رسول اللَّه (ص) که مرضی نزد خدا است غیب میداند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم میدانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که: رسول اللَّه (ص) علم غیب را از راه وحی از خدای تعالی گرفته، و ائمه (ع) از آن جناب به ارث گرفتهاند»[۸۲]. |
۹. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی نویسنده مقاله «تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب» در اینباره گفته است:
سه رویکرد کلی در پاسخ به این پرسش مطرح است. این سه رویکرد برخاسته از سه تعریف متفاوت از علم غیب است که اجمالا اشاره میشود: ۱. رویکرد اول مبتنی بر تعریفی عام از معنای غیب و علم به آن است. در این رویکرد آگاهی از اموری که عرفا غیب هستند و آگاهی از آنها از طرق عادی و به وسیله حواس مادی امکانپذیر نیست، (اعم از امور مربوط به عالم ماده یا فراماده و اعم از علوم مخزون الهی یا علوم مبذول حق تعالی) علم غیب تلقی میشوند. در این رویکرد تلاش میشود به نحوی میان ادله قرآنی نافی علم غیب و ادله مثبته علوم فراطبیعی معصومان جمع گردد که در نتیجه علم غیب ایشان (که لزوما به معنای رهیابی به دایره علوم خاص الهی نیست) اثبات شود و مؤدای ادله قرآنی به معنای نفی مطلق علم غیب تلقی نگردد. در این رویکرد آیاتی محور جمعبندی مبحث قرار میگیرند[۸۳] که عموم آیات نافی علم غیب[۸۴] را تخصیص زده و در نتیجه رهیابی غیر حق تعالی به غیب را اثبات می-کند. علامه طباطبایی در المیزان در این زمینه چنین توضیح میفرماید: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ من غیر ناقض ینقضه من عطف و استثناء و غیر ذلک. فالذی تدل علیه الآیة هو انحصار العلم بالتأویل فیه تعالی و اختصاصه به. لکنه لا ینافی دلالة دلیل منفصل یدل علی علم غیره تعالی به بإذنه کما فی نظائره مثل العلم بالغیب قال تعالی قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ و قال تعالی: إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ و قال تعالی: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ، فدل جمیع ذلک علی الحصر ثم قال تعالی عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فأثبت ذلک لبعض من هو غیره و هو من ارتضی من رسول، و لذلک نظائر فی القرآن[۸۵]. ایشان روش نفی کلی کمالات از غیر حق تعالی در بعضی از آیات و سپس اثبات جزئی آن برای غیر به دلیل منفصل را روش خدای متعال در قرآن میداند. روشی که منحصر به موضوع علم غیب نیست: کذلک الآیات الناطقة فی التوفی و الخلق و الرزق و التأثیر و الحکم و الملک و غیر ذلک فإنها شائعة فی أسلوب القرآن، حیث ینفی کل کمال عن غیره تعالی، ثم یثبته لنفسه، ثم یثبته لغیره بإذنه و مشیته، فتفید أن الموجودات غیره تعالی لا تملک ما تملک من هذه الکمالات بنفسها و استقلالها، و إنما تملکها بتملیک الله لها إیاها[۸۶]. محمدحسین مظفر و سید عبدالحسین لاری که در زمینۀ علم امام بهطور مستقل کتاب تألیف کردهاند بر این باورند که امام بهطور مطلق علم غیب دارد و حتی ادلهای که دانستن علوم اختصاصی خدای متعال را از ایشان نفی میکند، بهوسیله ادله دیگر تخصیص میخورد. البته ایشان در جمعبندی خود میگویند که علم غیب ذاتا به خدای تعالی اختصاص دارد و امام به علم تبعی از آن آگاه است و میتوان علم ایشان را علم غیب نامید[۸۷]. ۲. رویکرد دوم به این معنا باز میگردد که اساسا علم غیب را به علمی که تعلیمی توسط غیر نباشد تعریف میکند. با توجه به این معنا علم هر مخلوقی صرف نظر از محدوده و گستره آن و صرف نظر از متعلق آنکه شامل امور مخفی و فراطبیعی بشود یا نشود، از آن جهت که تعلیمی و مستفاد از غیر است، علم غیب نیست؛ چراکه علم غیب معنایی جز علم ذاتی و غیر تعلیمی ندارد[۸۸]. در این رویکرد برخلاف رویکرد اول که در مواجهه با آیات عام به دنبال راهی برای توجیه مسئله میگردد، هنگام مواجهه با آیات مخصص نیازمند توجیه میشود. همچنین روشن است که هر چند اینگونه معنا نمودن علم غیب محل اختلاف است اما اصل تعلیمی و غیر ذاتی بودن علم معصومان مسئله ای اجماعی و غیر اختلافی است لذا بعضی از صاحبان این رویکرد با عنایت به تعریفی که از علم غیب ارائه نمودهاند، ادعا کردهاند که شیعه اجماعا قائل به نفی علم غیب معصومان است[۸۹] که اگر بدون عنایت به تعریف ایشان از علم غیب، به این ادعا نگریسته شود، محل اشکالات و مباحث گسترده ای قرار خواهد گرفت کما این که گرفته است[۹۰]. ۳. رویکرد سوم مبتنی بر تعریف غیب به معنایی خاص و به عنوان اصطلاحی در فرهنگ معارف حدیث اهل بیت (ع) است. در این رهیافت علم غیب به معنای علوم مخزون و مستأثر الهی است که آگاهی از آن تنها به او اختصاص دارد و اساسا علم غیب از آن جهت علم غیب نامیده میشود که کسی جز خدای متعال از آن آگاهی ندارد، نه از آن جهت که انسانها از طرق عادی به آن آگاهی ندارند[۹۱]. با تصور این معنا اساسا این جمله در درون خود دچار تناقض میشود که بگوییم معصوم یا هر مخلوق بشری و غیر بشری دیگری علم غیب میداند؛ گویا چنین گفته ایم که امام علمی را که کسی جز خدای متعال از آن آگاه نیست میداند و این واضح البطلان است. در این رویکرد تلاش بر آن نیست که به هر نحو ممکن قائل به تخصیص ادله قرآنیِ نافی علم غیبِ غیر حق تعالی شویم بلکه نفی علم غیب در این آیات به معنای نفی احاطه و اشراف بر علم خاص الهی تلقی میشود به نحوی که هیچ منافاتی با علوم فراطبیعی و گسترده معصومین که از ناحیه حق تعالی به ایشان بذل شده است و حتی در ادبیات عرفی به آن علم غیب اطلاق میگردد ندارد. در این رویکرد همزمان قائل به آگاهی معصوم از علوم گسترده غیبیه و فراطبیعی هستیم بدون آنکه اطلاق صفت علم غیب را بر علوم ایشان روا بدانیم. این رویکرد نیز مانند رویکرد قبل بیش از آنکه با عموم آیات نافی علم غیب چالش داشته باشد، با خصوص آیات مخصصِ مثبت علم غیب برای غیر خدای متعال چالش خواهد داشت. در روایت صحیح در کتاب کافی به این چالش اشاره شده و به نحوی که همسوی با مجموعه ادله علم خاص الهی است، تحلیل میشود: «عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ یَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ ع... فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ- عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ وَ کَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیْبِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یُفْضِیَهُ إِلَی الْمَلَائِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیهِ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صثُمَّ إِلَیْنَا». این روایت استثنای موجود در آیه قرآن را به نحوی تبیین میکند که به معنای اشراف رسول بر خزائن غیب الهی نیست بلکه به معنای وجود نوعی ارتباط میان رسول و خزائن غیب و آگاهی یافتن رسول بر علوم خزائن پس از حتمیت یافتن و امضاء و خروج علم از خزائن بر رسول و سپس بر ائمه (ع) است. این محتوا تماما با روایات مرتبط به مسئله علم مخزون و علم مبذول الهی همخوانی دارد. در این روایات نوعی رابطه میان معصوم و خزائن غیب را به ترسیم میکشد اما اشراف و احاطه بر آن را منحصرا از آن خدای متعال میداند[۹۲]. امامان علوم گسترده و فراطبیعی فراوانی دارند، گستردگی این علم بر اساس روایات به اندازه همه علومی است که تاکنون خدای متعال از خزائن غیب خود به غیر بخشیده است؛ به عبارت دیگر هیچ علمی نیست که احدی از مخلوقات در طول تاریخ خلقت (اعم از انس و جن و ملک) از خداوند تعلیم دیده باشد و خداوند به غیر خود «بذل» کرده باشد اما امام معصوم از آن آگاهی نداشته باشد. در این زمینه روایاتی وجود دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
حال طبیعی است که این علوم شامل امور فراوانی میشود که بشر عادی آن را علم غیب مینامد. در ادبیات عرفی شیعیان نیز با استناد به این دست روایات و یا مشاهده و گزارش مصادیق خارجی علمی ائمه (ع) که ریشه در این گونه علوم داشته است مانند اخبار از گذشته و آینده و امور مخفی و اخبار قیامت و سرنوشت انسانها و دهها مورد از این قبیل، امامان را صاحب علم غیب نامیدهاند؛ چراکه در ارتکاز اولیه ایشان این گونه علوم علم غیب هستند. نمونه روشن این اتفاق را در گزارشی در نهج البلاغه مشاهده میکنیم که هنگام اخبار امیرالمؤمنین (ع) از یکی از امور آینده، شخص شنونده بلافاصله چنین در ذهنش مرتکز میشود که این گونه امور علم غیب هستند و بلا فاصله با تعجب از حضرت میپرسد: آیا به شما علم غیب عطا شده است؟ این ارتکاز به او اختصاص ندارد بلکه دامنه ای به طول تاریخ دارد که تا عصر حاضر نیز امتداد دارد. همچنین میتوان حدس زد که تعجب او ناشی از برداشت قرآنی او از نفی علم غیب غیر از خدای متعال است. البته حضرت در پاسخ او یک مطلب مبنایی را اشاره میکند و آن این است که اساسا نمیتوان علوم وراثتی را (ولو به امور مخفیه و احوالات آیندگان و مانند آن تعلق داشته باشد) علم غیب نامید، لکن اینکه تا چه حد مخاطب او منظور حضرت از این پاسخ را دریافته باشد و بتواند هضم کند که گوینده ای از آیندههای دور اطلاع داشته باشد، اما نتوان علم او را به صرف تعلیمی بودن، علم غیب نامید، محل سخن است،؛ چراکه او نیز در پرسش خود میگوید: «اُعطیتَ یا امیرالمؤمنین علمَ الغیب؟» از تعلیم علم غیب به حضرت سخن میگوید[۹۷](به عبارت دیگر ورود به این مسئله از باب علم استقلالی و علم مستفاد پاسخگوی مشکل نیست)[۹۸]. عرف حتی به علومی بسیار سادهتر نیز به راحتی اطلاق علم غیب را روا دانسته و به سادگی هر گونه آگاهی خارقالعاده علمای ربانی یا حتی مرتبطین با اجنه و یا علوم مکتسب از ریاضتهای غیرشرعی را مصداقی از علم غیب تلقی میکند. مهم این است که گاه در ادبیات علمی و کتب کلامی و آثار تفسیری و حدیثیِ علما نیز همین رهیافت لغوی و عرفی مشاهده میشود و در این شرایط با مشاهده علم گسترده امام و ادله متواتره آن، با اصل ثابت و وحی منزل تلقی کردن اثباتِ علم غیب برای امام، با چالش نفیِ علم غیب در ادبیات قرآنی و حدیثی مواجه شده و به نبرد با آن میروند، در حالی که به نظر میرسد بسیاری از این چالشها برخاسته از خلط معنای عرفی و معنای دقیق اصطلاحیِ مقصود در روایات و آیات است. با توجه به این توضیحات بار دیگر پرسش را مطرح میکنیم: اگر امام معصوم علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی میکند؟ مشاهده میشود که سیاق این سوال نیز علم غیب داشتن ائمه (ع) را تلقی به قبول میکند و آن را در چالش با آیات نافی علم غیب میبیند. در پاسخی که در حکم جمعبندی مطلب است عرض میکنیم امام علوم غیبیه فراوانی دارد، اما نمیتوان به این علوم بر اساس ادبیات دقیق روایی و قرآنی علم غیب اطلاق کرد، پس ادبیات قرآن و روایات در این مورد مانند هم است و هر دو علم غیب امام را نفی میکند[۹۹]. |
۱۰. آقای رضوانی؛ |
---|
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «شیعهشناسی و پاسخ به شبهات» در اینباره گفته است:
«آیاتی که ظهور در اختصاص علم غیب به خداوند دارد، علم غیب به نحو اصالت و استقلال است. و آیاتی که علم غیب را بر غیر خداوند ثابت میکند به نحو تبعیّت و به اذن خداوند است. با همین بیان میتوانیم از آیاتی که ظهور در انکار علم غیب از پیامبر دارد جواب دهیم، زیرا انکار این آیات به نحو استقلال بوده نه آن که به طور مطلق آن را از پیامبر نفی کنند. ابن حجر هیتمی میگوید: بین این آیات: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۱۰۰] و عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۱۰۱] و بین علم انبیاء و اولیا به پارهای از غیب هیچگونه منافاتی نیست، زیرا علم آنان به اعلان از جانب خداوند متعال است و این غیر از آن علمی است که از صفات ازلی و ابدی خداوند است که از تغییر و تحوّل منزّه است[۱۰۲] و نیز ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: ما منکر وجود افرادی که خبر از غیب داده و می دهند نیستیم ولی آن را مستند به خداوند باری تعالی میدانیم که با قدرت و تمکین و آمادگی اسباب آن، به آنان عطا نموده است[۱۰۳]»[۱۰۴]. |
۱۱. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات؛ |
---|
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«آیاتی از قرآن مجید بیان گر آن است که علم غیب مخصوص ذات خدای متعال است و از همه صریح تر در نفی علم غیب از غیر خدا، این آیه است که خداوند در آن علم غیب را تنها برای ساحت مقدس خود اثبات، و از غیر نفی میفرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۰۵] ولی از آیه شریفه دیگری استفاده میشود که خداوند علم غیب را به پیغمبران مورد رضا و پسند خود ـ (ع) ـ نیز اظهارواعطا نموده و آن ها نیز عالم به غیب هستند، چنان چه میفرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۰۶]. بنابراین، از جمع بین آیات معلوم میشود که کسی جز خداوند متعال، غیب را باالذات و از پیش خود مستقلاً نمیداند، ولی ممکن است آن را به پیغمبران برگزیده خود ـ (ع)ـ تعلیم نماید، و علم ائمه (ع) نیز بر اساس روایات متعدد از طریق وراثت، از حضرت رسول (ص) به آنان رسیده است»[۱۰۷].
|
۱۲. پژوهشگران وبگاه مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی. |
---|
پژوهشگران وبگاه مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«قرآن اگر چه کتاب هدایت است، اما تنها برای آنان سودمند است که طالب هدایت باشند و آنان که مسیر گمراهی را میجویند، تنها همان را مییابند: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَارًا[۱۰۸] و یکی از ویژگیهای هدایت جویان آن است که قرآن را تکه تکه نکرده و مطابق منافع خود به آن نظر نمیکنند، بلکه به همه آن ایمان میآورند: كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ* الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ[۱۰۹] أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۱۱۰] نگاه بخشی به قرآن، مانند این است که کسی از ذکر شریف توحید " لا اله الا الله " تنها به بخشی از آن ایمان بیاورد و بگوید: مطابق همین ذکر خدایی وجود ندارد! (لا اله) آیا با این گونه نگاه، جز خسران بهرهدیگری میتوان برد؟ درباره علم غیب نیز باید قرآن را به طور کامل مد نظر قرار داد تا با کنار هم قرار دادن آیات، معنای دقیق آن را فهمید. اگر آیات در کنار هم قرار بگیرند، هرگز نفی کلی علم غیب از هر بشر را نمیفهمیم. چون قرآن اگر در یک جا علم غیب را منحصر به خدای متعال میکند: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۱۱] قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۱۲] در جای دیگر، از در اختیار قرار دادن علم غیب، برای بشر سخن میگوید: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۱۳] عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۱۴] بنابراین با توجه به کنار هم قرار گرفتن این آیات، میفهمیم که انحصار علم غیب به خدای متعال، به معنای انحصار ذاتی است. یعنی هیچ موجودی به طور مستقل و بدون اذن خود، کوچکترین بهرهای از علم غیب نخواهد داشت. اما به طور غیر مستقل خدای متعال علم غیب را در اختیار افرادی از بشر قرار داده است که با آن، تواناییهای بسیاری به دست آوردهاند. همچنین نمیتوان ادعا کرد که علم غیب تنها در اختیار پیامبران قرار میگیرد. چون همراه سلیمان، پیامبر نبود در حالی که توانست با بهرهگیری از علم غیب، تخت بلقیس را به طرفه العینی در نزد او حاضر کند: قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ[۱۱۵] و باید توجه داشت که توانایی گسترده این شخص عالم، عجیب نبوده و بالاتر از آن نیز وجود دارد، چرا که این شخص، تنها بخشی از علم کتاب را داشت و هستند کسانی که از همه علم کتاب بهرهمند هستند: وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۱۱۶] این آیه در شأن حضرت علی (ع) است. اما حتی اگر کسی این مطلب را نیز نپذیرد، در اصل مسأله باید درک کند که انکار علم غیب، خلاف صریح قرآن است. قرآن از کسی سخن میگوید که از همه علم کتاب بهرهمند است. بنابراین اگر کسی بخواهد هر گونه علم غیب را انکار کند، به قرآن کافر شده است»[۱۱۷]. |
پرسشهای مصداقی
پرسشهای وابسته
- آیا در میان مخلوقات فقط انسان عالم به غیب میشود؟ (پرسش)
- آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ (پرسش)
- چه کسی غیر از خدا عالم به غیب است؟ (پرسش)
- آیا همه پیامبران علم غیب داشتهاند؟ (پرسش)
- آیا همه امامان علم غیب داشتهاند؟ (پرسش)
- آیا پيامبران پیش از آغاز وحی و نبوت و امامان پیش تصدی امامت از علم غيب برخوردار بودهاند؟ (پرسش)
- آیا آگاهی از غیب و پیشگویی حوادث به معنای وجود سناریوی آماده و در نهایت جبر انسان نیست؟ (پرسش)
- آیا امام معصوم عالم به غیب است؟ (پرسش)
- امام معصوم از چه زمانی صاحب علم غیب میشود؟ (پرسش)
- آیا غیر معصوم میتواند پیشگویی کند؟ (پرسش)
- آیا پیشگوییهایی که افراد غیر معصوم انجام دادهاند نقض آیات انحصار علم غیب نیستند؟ (پرسش)
- آیا علم غیب پیامبران از لحاظ مرتبه یکسان است؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۰ سوره بقره مثبت علم غیب فرشتگان است؟ (پرسش)
- تفاوت علم غیب خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)
- آیا مقام علم غیب به غیر معصوم داده میشود؟ (پرسش)
- شرایط دستیابی غیر معصوم به علم غیب چیست؟ (پرسش)
- غیر معصوم از چه راهی میتواند به غیب آگاهی یابد؟ (پرسش)
- ادراک کدام علوم غیبی برای غیر معصوم ممکن است؟ (پرسش)
- آیا غیر معصوم وظیفه دارد به دنبال فراگیری علوم غیبی باشد؟ (پرسش)
- وظایف علمی و عملی غیر معصوم در قبال علوم غیبی چیست؟ (پرسش)
- در صورت آگاهی از برخی علوم غیبی آیا غیر معصوم اجازه انتقال آن به دیگران را دارد؟ (پرسش)
- آیا آگاهی غیر معصوم از غیب با حکمت الهی در امتحان او منافات ندارد؟ (پرسش)
- با توجه به اینکه علم غیب غیر خدا ویژه رسولان برگزیده است آگاهی غیر معصوم از برخی امور غیبی چه توجیهی دارد؟ (پرسش)
- آیا از راه غیر مشروع میتوان به علم غیب دست یافت؟ (پرسش)
- با توجه به عقیده بداء آیا بهرهمندی انسان از علم غیب به معنای برتری مخلوق بر خالق نیست؟ (پرسش)
- آیا شیطان و فرشتگان میتوانند به افکار ما آگاهی داشته باشند؟ (پرسش)
- آیا از نظر اسلام امکان دارد روزی دستگاهی اختراع شود که قادر باشد ما را به گذشته یا آینده ببرد؟ (پرسش)
- آیا آگاهی از سرنوشت به نفع انسان یا به ضرر اوست؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ مانند: سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
- ↑ به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
- ↑ به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
- ↑ قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
- ↑ به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶؛ خوش باور، داوود، «علم غیب از دیدگاه فریقین»، ص ۳؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۰.
- ↑ «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیدهام و اینکه خداوند فریب خیانتپیشگان را به جایی نمیرساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص ۳۴؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ سورۀ هود، آیۀ ۴۹.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بیگمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته» سوره مریم، آیه ۷۷ و ۷۸.
- ↑ ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب»، ص ۳۴؛ مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ سیده رابیل، «جستاری در مسئله علم غیب»، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن پژوهی.
- ↑ «یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید؛ البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ؛ ولی او را بر سر راه کاروانیان به چاهی درافکنید که کاروانی او را بیابد.» سوره توبه، آیه ۱۰.
- ↑ «همانا آنان که در پنهان از خدای خود میترسند آنها را آمرزش و پاداش بزرگ بهشت ابد خواهد بود»؛ سوره ملک، آیه ۱۲.
- ↑ ر.ک: چناری، فریبا، «علم غیب»، ص۲۲ ـ ۲۴.
- ↑ «حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ»؛ نهجالبلاغه، خطبه ۹۱، ص ۷۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۳۵.
- ↑ «و كل شيء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه و كل شيء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه فليكفكم من العيان السماع و من الغيب الخبر»؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۴.
- ↑ «آیا نمیدانند که خداوند راز آنها و سخنان زیرگوشی آنان را میداند و اینکه خداوند بسیار داننده نهانهاست؟!» سوره توبه، آیه ۷۸.
- ↑ ر.ک: یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱.
- ↑ ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، «تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب»، نخستین همایش ملی واژهپژوهی در علوم اسلامی، ص۴ و ۵.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، کشف الاسرار؛ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن ج۹، ص۲۳۷ و ۲۳۸؛ نوری همدانی، حسین، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه؛ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج۲، ص۵۵۱ ـ ۵۵۴.
- ↑ «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى] آن را نمىداند» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ «و مىگويند: چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
- ↑ «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
- ↑ «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمتگر مهربان.سوره حشر، آیه ۲۲.
- ↑ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد» سوره احقاف، آیه ۹.
- ↑ ر.ک: مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، ج ۳، ص ۳۱۲.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
- ↑ ر.ک: امام خمینی، کشف الاسرار؛ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸؛ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج۲، ص ۵۵۱ ـ ۵۵۴؛ نقوی، سید محمد تقی،شرح زیارت جامعه کبیره؛ ص۲۰۳ و ۲۰۴.
- ↑ «و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بیگمان پروردگار من بینیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ ر.ک: هاشمی، سیدعلی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات.
- ↑ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: هاشمی، سیدعلی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران وبگاه مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی.
- ↑ ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
- ↑ ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوههای لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
- ↑ «بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِی لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِی أَطْلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَیْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بیاطلاعاند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلعاند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ یَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَکْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را میدانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ میشود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ یَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِکَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه الهی که جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی که به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را میدانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عِلْمَیْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِکَ وَ عَرَضَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم میکند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
- ↑ ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش۵٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره۵٣، زمستان ١٣٩۵ش، ص١٢٠.
- ↑ اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و هیچ بلا به من نمیرسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ من جز بیمدهنده و مژدهآور برای گروهی که ایمان میآورند نیستم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ تفسیر کاشف؛ ج۳؛ ص ۳۱۲.
- ↑ کشف الاسرار.
- ↑ کتابخانه دیجیتال تبیان
- ↑ بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید؛ من جز بیمدهنده و مژدهآور برای گروهی که ایمان میآورند نیستم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
- ↑ بگو: نمیدانم آیا آنچه به شما وعده میدهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز مینهد؟؛ سوره جن، آیه: ۲۵.
- ↑ است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۷.
- ↑ آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
- ↑ پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ -۲۷.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ -۲۷.
- ↑ شرح زیارت جامعه کبیره؛ ص۲۰۳ و ۲۰۴.
- ↑ بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹ .
- ↑ بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.
- ↑ و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن؛ آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۱۵۲.
- ↑ مانند: سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ مانند: سوره اعراف، آیه ۸۸؛ سوره انعام، آیه ۵۰ و ۵۹؛ سوره شوری، آیه ۵۲؛ سوره ملک، آیه ۲۵ و ۲۶؛ سوره نمل، آیه ۶۵؛ سوره یونس، آیه۲۰.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۳، ص۵۱.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم امام، ص۱۲ و مجموعه مقالات علم امام، ص۲۱-۴۸. (کتاب معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی نگاشته سید عبدالحسین لاری در موضوع علم امام، توسط محمدحسن نادم در مجموعه علم امام که شامل مقالات و کتبی پیرامون علم امام است به چاپ رسیده است.)
- ↑ ر.ک: اوائل المقالات (المفید)، ص۶۷؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن (الطبرسی)، ج۵، ص۳۱۳؛ شرح نهج البلاغه (ابن میثم بحرانی)، ج۱، ص۸۴.
- ↑ اوائل المقالات (المفید)، ص۶۷.
- ↑ شبهه مورد بحث تحت عنوان علمای ابرار از جمله همین موارد است که با اغماض از تعریف شیخ مفید و من تبع او، تنها به نفی علم غیب امام توسط ایشان تکیه کرده است.
- ↑ ر.ک: مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» از سید محمد علی مسعودی.
- ↑ مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ «کَأَنِّی أَرَاهُمْ قَوْماً کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ [الْمُطْرَقَةُ] الْمُطَرَّقَةُ إ یَلْبَسُونَ السَّرَقَ إ وَ الدِّیبَاجَ وَ یَعْتَقِبُونَ إ الْخَیْلَ الْعِتَاقَ وَ یَکُونُ هُنَاکَ اسْتِحْرَارُ إ قَتْلٍ حَتَّی یَمْشِیَ الْمَجْرُوحُ عَلَی الْمَقْتُولِ وَ یَکُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ (ع)وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبِیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ- إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ صفَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ نکته حایز اهمیت این است که سائل در این گفتگو نمیخواهد بگوید علم غیب امام به معنای علم ذاتی است و پاسخ حضرت در نفی علم غیب نیز ناظر به مسئله علم استقلالی یا علم مستفاد نیست، بلکه از باب علم وراثتی (با تعبیر تعلم من ذی علم که تعلم از پیامبر و وراثت علم او مقصود است نه تعلم از خداوند و این سیاق سخن با عنایت به روایات متعدد دیگر اشاره به مسئله علم وراثتی در مقابل علم حادث و الهامی است که علم برتر ائمه است و در ارتباط وثیق تری با علم غیب مستأثر الهی است) ورود میکنند.
- ↑ مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند؛ سوره جن، آیه: ۲۶.
- ↑ الفتاوی الحدیثیه، ص ۲۲۲.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۴۲۷.
- ↑ شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج۲، ص ۵۵۱ - ۵۵۴
- ↑ «بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند»؛ آیه ۶۵ سوره نمل.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد»؛ آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن.
- ↑ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات.
- ↑ «و از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و بخشایش است فرو میفرستیم و بر ستمکاران جز زیان نمیافزاید.»؛ سوره اسراء آیه ۸۲.
- ↑ «(ما بر آنها عذابی میفرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهی) فرستادیم!* همانها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند)»؛ سوره حجر آیه ۹۰و۹۱.
- ↑ «آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید، و به بعضی کافر میشوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند. و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست»؛ سوره بقره آیه ۸۵.
- ↑ «کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسی آنها را نمیداند»؛ سوره انعام آیه ۵۹.
- ↑ «بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند جز خدا»؛ سوره نمل آیه ۶۵.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که به تو وحی میفرستیم»؛ سوره یوسف آیه ۱۰۲.
- ↑ «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد* مگر رسولانی که آنان را برگزیده»؛ سوره جن آیه ۲۶ و ۲۷
- ↑ «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد! و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید»؛ سوره نمل آیه۴۰
- ↑ «آنها که کافر شدند میگویند: تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!»؛ سوره رعد آیه۴۳
- ↑ وبگاه مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی