با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)
با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال میکنند کداماند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسشهای مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
آیه مورد اشاره پرسش
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ.
«بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟».
پاسخ جامع اجمالی
مقدمه
پیروان امامیه بر اساس دستهای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دستهای دیگر از آیات، آگاهی از غیب را از ایشان نفی مینمایند؛ آیۀ ۵۰ سورۀ مبارکه انعام از جمله این آیات است. خداوند در این آیه خطاب به پیامبر خود میفرماید که به امتش بگوید: قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[۲].
ممکن است برخی چنین اشکال کنند که این آیه بر نفی علم غیب از رسول خدا(ص) دلالت دارد،؛ چراکه آن حضرت در این آیه علاوه بر علم غیب، برخی امور دیگر را نیز در ردیف آن برشمرده و با خطاب واحد گفتن آنها را به مشرکین نفی کرده است. چه اینکه اگر به آن امور بنگریم خواهیم دید که نمیتوان از چنین خطابی، استفاده کرد و آن حضرت از آن امور برخوردار بوده و تنها مشرکین را از دانستن آنها محروم نموده است. پس قائلین به علم غیب نمیتوانند در توجیه و تفسیر این آیه چنین بگویند که از آنجا که پیامبر نفرموده که: «من علم غیب ندارم» بلکه چنین فرموده که: «من به شما نمیگویم که علم غیب دارم»، پس آن حضرت از اصل علم غیب برخوردار بوده و تنها گفتن این مسأله را به مشرکین نفی کرده است.؛ چراکه جمله «همچنین به شما نمیگویم که من یک فرشتهام» نیز در شمار جملاتی است که با همان خطاب ذکر شده است. بر این اساس آیا کسی میتواند این جمله را چنین معنا کند که رسول خدا در اصل فرشته بود لکن گفتن این مسأله را از مشرکین پنهان میکرده است؟!
معناشناسی غیب و علم غیب
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۷].
- اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۳] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].
شرح و تفسیر آیه
اگر چه برای این آیه شأن نزول مستقلی در منابع تفسیری و روایی نقل نشده اما باید گفت این آیه شریفه در جواب آیه ۳۷ سوره مبارکه مائده نازل شده که میفرماید: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۱۵]. بنا به نص این آیه مشرکین خطاب به رسول خدا(ص) میگفتند: اگر تو پیامبر خدا هستی از آینده برای ما خبر بده که صلاح و ضرر ما در چیست؟ خداوند نیز به پیامبرش میفرماید به آنها بگوید: «من علم به غیب ندارم پس چرا از من چنین چیزی را طلب میکنید؟»
در اینکه مراد رسول خدا(ص) از این جملات چیست و آیا قصد آن حضرت نفی علم غیب به طور مطلق از خویش بوده و یا چیز دیگر، اختلافاتی در میان مفسران فریقین وجود دارد. برخی این آیه را نافی علم غیب رسول خدا(ص) دانسته و به واسطه آن منکر برخورداری آن حضرت از علم غیب شدهاند و برخی نیز بر این باورند که این آیه اصل علم غیب رسول خدا را نفی نمینماید. برخی نیز هدف از این گفتار پیامبر را یکی از موارد زیر دانستهاند:
- خضوع و خشوع پیامبر(ص) در برابر خداوند متعال و اعتراف به عبودیت.
- عدم ادعای الوهیت با نفی موصوف بودن به علم خدا و سایر موارد در آیه.
- اظهار عدم استقلال در انجام معجزاتی که مشرکان از ایشان طلب مینمودند[۱۶].
جهت روشن شدن حقیقت امر پیرامون این مسأله لازم است به بحث اقسام غیب و علم به آن بپردازیم.
اقسام علم غیب
با نگاه به اقسام امور غیبی
- علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای «غيب مطلق» گفته میشود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان پذیر نیست[۱۷]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار میکند: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۱۸]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۹]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانههای او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند[۲۰]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» میگویند: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۱]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده میشود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیمیافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمیشود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» بهکار رفته است.
- علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای گفته میشود که برای بعضی از انسانها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار میروند؛ یعنی در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه یک شخص خبر میدهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی میکند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۲]. این نوع از غیب میتواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و میتواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ میدهد آشکار میشود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی میتوان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.
با نگاه به عالِم به آن
- علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. اینگونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریدهای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم میفرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۳].
- علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمیخیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست میآید. این علم با این ویژگیها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. اینگونه از آگاهیها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت میکند؛ در قرآن کریم فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۴]. اطلاق «علم غیب» به این چنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمیشود. بهترین نامی که برای اینگونه از علمها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.
با نگاه به اختصاصی بودن علم
بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) [۲۵] میتوان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:
- علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
- علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۲۶].
دلالت آیه بر عدم انکار اصل علم غیب پیامبر
با توجه به تقسیماتی که برای علم غیب بیان شد میتوان گفت به قرینه آیات متعددی که برخورداری رسول خدا(ص) از غیب را به اثبات میرسانند، آیه ۵۰ سوره مبارکه انعام درصدد بیان انکار اصل علم غیب از رسول خدا(ص) نیست، بلکه تنها علم غیب ذاتی یا مستقل و نیز علم غیب مستأثر را که تنها مختص خداست، از رسول خدا(ص) نفی مینماید، به دیگر سخن خدای متعال به پیامبرش امر میکند که آن حضرت در پاسخ به درخواست مشرکین مبنی بر خبر دادن از صلاح و ضرر آنها، علم به آینده را نزد خدا دانسته و آن را از خود نفی نماید چه اینکه مراد از جمله وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ، نفی آگاهی ذاتی پیامبر(ص) به غیب است؛ زیرا در اختیار داشتن خزائن ملکوت و مانند آن در شمار علوم ذاتی به غیب است که از شئون ربوبیت است و از آنجا که پیامبر(ص) ربّ نیست، پس ذاتاً علم به چنین غیبی ندارد؛ بلکه او تنها فرستاده خداوند است و هر اندازه خدای متعال بخواهد از غیب آگاه شده و معجزه میآورد.
بر این اساس میتوان گفت مراد از جمله: وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ یعنی: لا اعلم الغیب الّا من الله[۲۷] بدین معنا که من مستقلا و از پیش خود به غیب آگاهی ندارم مگر آنکه خدا اراده کرده و من را از آن آگاه نماید. که اشاره به غیب تعلیمی و تبعی دارد که خدای متعال به واسطه وحی، بخشی از غیب را در اختیار برگزیدگان خویش قرار داده و آنها را از آن مطلع مینماید[۲۸].
امام رضا(ع) در روایتی در تبیین آیه: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ فرموده است: "رسول خدا نه قادر است که حلال خداوند متعال را حرام کند؛ نه میتواند حرام او را حلال نماید و نه قادر است واجبات خداوند و احکام او را تغییر دهد. بلکه در تمام این موارد او پیرو، تسلیم و خلیفه خداوند متعال است"[۲۹]؛ از این رو غیبی که از پیامبر(ص) سلب شده، غیب مطلق یا علم غیب بالذات است که مخصوص پروردگار است، در حالی که علم به تعلیم الهی در آیات دیگر ثابت شده است[۳۰] و تکمیل مقام رهبری، اقتضای آگاهیهای گستردهای را دارد[۳۱].
اثبات علم غیب پیامبر
بر اساس برخی آیات دیگر قرآن کریم، مانند: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۲] و وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۳]، برخی از برگزیدگان الهی میتوانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا میشود را "علم غیب" نمینامد، بلکه با تعبیر يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد میکند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربریهای قرآن کریم است. مقتضای جمع بین آیه مورد بحث و آیاتی که امکان دسترسی غیر خدا به غیب را بیان مینمایند، این است که گفته شود آن حضرت به تعلیم الهی و به اذن او از برخی امور غیبی آگاهی داشته و خدای متعال ایشان را از آن امور مطلع ساخته است. بر این اساس نفی علم غیب از خود به معنای نفی علم ذاتی و استقلالی به غیب است و نه چیز دیگر.
نتیجه گیری
به دلایل زیر آیه ۵۰ سوره انعام دلالت بر نفی علم غیب از رسول خدا نمیکند:
- عبارت وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ خطاب به مشرکان لجوجی بوده که هر روز تقاضای معجزهای از رسول خدا داشتند و هرگز با مشاهده آن معجزات نیز قانع نشده و ایمان نمیآوردند و از آن حضرت میخواستند که آنها را از اسرار غیب آگاه کند[۳۴].
- آنچه در این آیه نفی شده، علم غیب استقلالی است، یعنی من در علم به چیزی مستقلاً از پیش خود خبری از غیب ندارم و چنین نیست بدون اینکه از وحی بیاموزم به چیزی علم پیدا کنم. گواه این مطلب جمله بعد است: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ؛ یعنی بدون تعلیم الهی و وحی، علم غیب ندارم اما از راه وحی آگاه میشوم[۳۵].
- علی رغم اینکه ظاهرا در ابتدای آیه رسول خدا با عبارت وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ، علم غیب را از خود سلب نموده است اما در انتهای آیه با عبارت إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ، نزول وحی بر رسول خدا که خود بخشی از علم و آگاهی به غیب است، به اثبات رسیده است. بر این اساس روشن است که عبارت وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ در آیه مورد بحث اصلا شامل علم غیبی که از ناحیه وحی الهی باشد نیست و قهرا از این آیه نفی آگاهی از غیب توسط وحی استفاده نمیشود[۳۶].
- آیات متعددی از قرآن گواهی میدهد، خداوند چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرار داده که گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است، مانند:
- عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۷]؛
- ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۳۸]؛
- ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۳۹]؛
- تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا[۴۰].[۴۱]
- اگر چه خطاب وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ[۴۲] نیز در شمار خطابات قبل آمده، اما نمیتوان استفادهای که از این خطاب میشود را به خطابات قبل نیز تسری داد و گفت همانگونه که بر اساس این خطاب، ملک بودن رسول خدا {صل}} نفی میشود، پس بر اساس خطابات قبل نیز دسترسی آن حضرت به خزائن علم الهی و برخورداری از غیب نفی میگردد. چه اینکه علیرغم وجود شباهت ظاهری میان این عبارات با یکدیگر، اما قرائن قطعی متعارضی نسبت به هر یک از این عبارات در خارج وجود دارد که برداشت ما را از این عبارات متفاوت میکند. به عنوان نمونه دستهای از آیات قرآن کریم به آگاهی غیر خدا از غیب دلالت داشته که میتوان علم غیب رسول خدا(ص) را نیز از آنها به اثبات رسانید. پس وظیفه ما جمع میان این آیات با آیه مورد بحث است و چنانچه در برخی آیات دیگر نیز به عبارتی برخورد کنیم که منکر علم غیب غیر خداست، به مقتضای همین جمع عمل نموده و اصل آگاهی از غیب را برای غیرخدا ثابت دانسته و آیات نافی علم غیب را بر نفی علم استقلالی و ذاتی غیر خدا به غیب حمل مینماییم. این بیان در مورد ملک بودن رسول خدا(ص) بر عکس بوده و از قرائن مختلف قرآنی، روایی و تاریخی، اصل بشر بودن آن حضرت به اثبات رسیده است؛ لذا نمیتوان این خطابها را در آیه مذکور در یک ردیف قرار داده و معنای واحدی از آنها برداشت نمود. آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف از جمله آن قرائن است که میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۴۳]، جالب توجه اینکه در همین آیه نیز خدای متعال پس از تاکید بر بشر بودن پیامبر خود، اصل نزول وحی بر آن حضرت را که خود ابزاری جهت آگاهی آن حضرت از غیب است را ثابت مینماید.
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. سلطان الواعظین؛ |
---|
سلطان الواعظین در کتاب «شبهای پیشاور» در این باره گفته است:
«مقصود از نزول این آیه شریفه جلوگیری از هوس بازیهای مردم جاهل بوده که بدانند دستگاه الوهیت و مقام رسالت و نبوت بالاتر از آنست که مانند خیمه شب بازی در دسترس هوسبازی آنها قرار گیرد و اما علم غیبی که ما برای انبیاء و اوصیاء آنها قائلیم شرکت در صفت خدائی نیست بلکه قسمتی از وحی و الهام است که از جانب خدا بر آنها نازل و پردهها برداشته و حقایق را بر آنها کشف مینمودند. خوبست مطالب را باز کنیم و واضحتر بیان حقیقت نمائیم تا کشف حجب گردد و شیادها نسبت بعقاید شیعیان دخالتهای بیجا ننمایند و تهمتها نزنند و نگویند شیعیان مشرک هستند چون امامان خود را شریک در علم خدا میدانند»[۴۴].
|
۲. علامه طباطبایی؛ |
---|
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این باره گفته است:
«غرض از اینکه فرمود: وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ این است که من در علم به چیزی از خود، استقلال ندارم، و چنان نیستم که بی اینکه از وحی بیاموزم به چیزی علم پیدا کنم. این مطلب از اینجا استفاده میشود که خدای تعالی از طرفی در ذیل آیه، مساله وحی را اثبات میکند و میفرماید: إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ و از طرفی دیگر در مواضع دیگری از کلام خود بیان میکند که بعضی از وحیها غیب است. از آن جمله میفرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴۵] و نیز در خلال داستان یوسف (ع) میفرماید: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۴۶] در داستان مریم (س) میفرماید: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۴۷] و بعد از حکایت داستان نوح (ع) میفرماید: تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا[۴۸]. پس مراد از اینکه میفرماید: "من علم غیب ندارم" این است که من از ناحیه خودم و به طبع خود مجهز به چیزی نیستم که با آن به اسرار نهفتهای که انسان به حسب عادت راه به علم آن ندارد راه پیدا کنم. (...) معناى اینکه در آیه مورد بحث میفرماید: قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ... این خواهد بود که: بگو من در آنچه که شما را بدان دعوت میکنم و در هر دستورى که به شما ابلاغ مینمایم براى خود مدعى هیچ امرى نیستم، و خود را بیشتر از یک انسان متعارف نمیدانم، با این حال، این چه شاخ و شانهاى است که براى من میکشید و به خیال خودتان میخواهید مرا نسبت به توقعات خود ملزم کنید؟ مگر من گفتهام که کلید خزینههاى الوهیت را در دست دارم که انتظار دارید نهرهایى براى شما جارى ساخته و یا بهشتى و یا خانهاى از طلا برایتان بیافرینم؟ یا مگر ادعا کردهام که غیب میدانم، تا از هر چیزى که پشت پردههاى غیب نهان است، مانند روز رستاخیز، شما را خبر دهم. یا مگر ادعا کردهام که من فرشتهام که اینطور سرزنشم میکنید و غذا خوردن و رفتن به بازار را -به منظور کار و کسب- دلیل بر بطلان شریعت و دینم میگیرید؟إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ این جمله بیان میکند آنچه را که رسولالله (ص) حقیقتا مدعى آن بود، و خلاصه بیان میکند معناى جمله: إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ را و اینکه اگر میگویم: من پیغمبر خدایم معنایش این نیست که خزینههاى خدایى در دست من است یا من علم غیب دارم و یا من فرشتهاى هستم، بلکه تنها ادعایم این است که خداى تعالى هر مطلبى را که بخواهد به من وحی میکند»[۴۹].
|
۳. آیتالله مکارم شیرازی؛ |
---|
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در دو کتاب «پیام قرآن» و «تفسیر نمونه»در اینباره گفته است:
«خداوند به پیامبرش صریحاً دستور میدهد: "بگو: من به شما نمیگویم گنجینههای الهی نزد من است و من، جز آنچه خدا به من بیاموزد، از غیب آگاه نیستم". این سخن نیز در برابر مشرکان لجوجی بود که هر روز تقاضای معجزهای داشتند، و هرگز هم با مشاهده آنها قانع نمیشدند، و از او میخواستند که آنها را از اسرار غیب آگاه کند. جمله: إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ که در ذیل آیه آمده را به خوبی به خاطر بسپارید که یکی از کلیدهای حل مشکل علم پیامبران است (...). نظیر همین معنا در آیه ۳۱ سوره هود با مختصر تفاوتی آمده است که می فرماید: وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ با این تفاوت که اولی از زبان پیامبر اسلام (ص) است و دومی از زبان نوح (ع)»[۵۰]. «آیه فوق، دنباله پاسخگوئی به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است (...) نخست این که: آنها به پیامبر (ص) پیشنهاد معجزات عجیب و غریبی میکردند، و هر یک به میل خود پیشنهادی داشتند، حتی قانع به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز نبودهاند. (...) گویا آنها با این تقاضاهای عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان برای پیامبر (ص) انتظار داشتند. لذا پیامبر (ص) مأمور میشود در پاسخ این افراد چنین اعلام دارد: قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ. (...) پس از آن، در برابر افرادی که انتظار داشتند پیامبر (ص) آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتی به آنها بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگی آنها روی میدهد، تا برای دفع ضرر و جلب منفعت به پا خیزند، میگوید: وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ کسی از همه چیز با خبر است، که در هر مکان و هر زمانی حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاک خدا است. اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعاً نمیتواند از همه چیز با خبر باشد، ولی هیچ مانعی ندارد که خداوند قسمتی از علم غیب را که مصلحت میداند، و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است، در اختیار آنها بگذارد که البته این را علم غیب بالذات نمیگویند، بلکه علم غیب بالعرض و به تعبیر دیگر: یادگیری و تعلم از دانای غیب است. آیات متعددی از قرآن گواهی میدهد که: خداوند چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرار داده، که گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است، از جمله در سوره جن آیات ۲۶ و ۲۷ میخوانیم: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۱]. |
۴. آیتالله سبحانی؛ |
---|
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است:
«با توجه به اندیشههای باطلی که مشرکان درباره پیامبران داشنتد (...)، آنها از پیامبر انتظار داشتند که از پیش خود عالم به غیب باشد و این آیه در رد آنها میگوید: بدون تعلیم الهی از غیب آگاه نیستم، گواه این مطلب جمله بعد است: إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ ؛ یعنی بدون تعلیم الهی و وحی، علم غیب ندارم اما از راه وحی آگاه میشوم»[۵۲].
|
۵. آیتالله جوادی آملی؛ |
---|
عبدالله جوادی آملی در کتاب «تسنیم» در این باره گفته است:
«غیب در این آیه، غیب نسبی استو مراد از وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ نفی آگاهی ذاتی وجود مبارک پیامبر (ص) به غیب است، زیرا علم ذاتی به غیب مانند در اختیار داشتن خزائن ملکوت از شئون ربوبیت است و پیامبر (ص) ربّ نیست که ذاتاً غیب بداند، بلکه فرستاده اوست و هر اندازه او بخواهد، از غیب آگاه میشود و معجزه میآورد. راز عطف در این جمله و عدم تکرار أَقُولُ نیز همین است که علم مطلق (علم غیب محض و بالذات) مانند قدرت مطلق و در اختیار داشتن خزائن آسمان و زمین از شئون ربویت است؛ به خلاف مطلب سوم: وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ که مطلبی جداگانه و مربوط به فرشته بودن پیامبر است (نه ربوبیت)، از این رو جملۀ لا أَقُولُ در آن تکرار شده است. به سخن دیگر، آگاهی پیامبر (ص) از اخبار غیب همان مقداری است که خدا به آن حضرت وحی کند»[۵۳].
|
۶. حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین احمد مطهری و غلام رضا کاردان در کتاب «علم پیامبر و امام در قرآن» در اینباره گفتهاند:
«با اینکه در اول آیه علم غیب از پیامبر اکرم (ص) سلب شده در آخر آیه، وحی که بخشی از علم و آگاهی به غیب است اثبات میشود و این نفی و اثبات به صورت استئناء وارد نشده بلکه در صدر آیه علم غیب نفی شده و پس از تمام شدن آن و فاصله شدن جمله دیگر، این سخن به میان آمده که پیامبر تنها از وحی پیروی میکند؛ بنابراین اگر صدر آیه علومی را که از ناحیه وحی پیدا میشود شامل شود قهرا بین ابتدا و انتهای آیه منافات ایجاد میشود با اینکه هیچکس از این آیه و آیه قبل منافاتی نفهمیده و قرآن صریحا اختلاف را از خود نفی میکند، و این معنی حکایت میکند که آیه مورد بحث لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ اصلا شامل علم غیبی که از ناحیه وحی الهی باشد نیست و قهرا از این آیه نفی آگاهی از غیب توسط وحی استفاده نمیشود و آنچه در اینجا برای منکر مفید است نفی هرگونه علم غیب حتی از راه وحی و تعلیم الهی است» [۵۴].
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در اینباره گفته است:
«نمیتوان این آیه را حمل بر این کرد که غیر خداوند علم غیب را نمیداند مگر رسولالله چرا که عبارت وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ عبارت عامی نیست که تخصیص بخورد بلکه خود مخصوص پیامبر است. و از این قبیل است آیاتی که در آنها خداوند مدح شده به اینکه فقط او عالم غیب است»[۵۵].
|
٨. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی شاکر در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در اینباره گفته است:
«مراد و مفهوم آیات ۵۰ سوره انعام و ۳۱ سوره هود وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ[۵۶] با توضیحی که بیان شد روشن میگردد و فهمیده میشود مراد از جمله "و لا اعلم الغیب" یعنی "لا اعلم الغیب الّا من الله" یعنی آنچه خدا به من تعلیم داده میدانم! که جملۀ "ان اتبع الا ما یوحی الی" در آیه بر آن دلالت مینماید. مفسرین با توجه به آیه ۳۷ همین سوره معتقدند خداوند به پیامبرش در برابر این حرف مشرکین که، اگر تو پیامبر هستی از آینده برای ما خبر بده که صلاح و ضرر ما در چیست؟ میفرماید: به ایشان بگو من علم به غیب ندارم پس چرا از من چنین چیزی را طلب میکنید. مفسرین هدف از این گفتار را یکی از این موارد میداند: الف): خضوع و خشوع پیامبر در برابر خدا و اعتراف به عبودیت. ب): عدم ادعای الوهیت با نفی موصوف بودن به علم خدا و سایر موارد در آیه. ج):اظهار عدم استقلال در انجام معجزاتی که از ایشان طلب مینمودند. جمله {ان اتبع الا ما یوحی الی} میفهماند تمام احکام و اعمال پیامبر بر طبق وحی صورت میپذیرفته نه از جانب خودش. به تعبیر دیگر این آیه آنچه را که عقل بشر آن را بعید میشمارد نفی مینماید. قرآن در مواضعی بیان نموده که برخی از وحیها غیب میباشد پس مراد از این که فرمود من علم غیب ندارم این است که از ناحیه خودم مجهز به چیزی نیستم که با آن اسرار نهفتهای که انسان به حسب عادت راهی به علم آن ندارد پیدا کنم. بلکه ادعایم این است که خدا هر مطلبی را که بخواهد به من وحی میکند. در حدیث امام رضا (ع)در تبیین "ان یتبع الا ما یوحی الیه" آمده: «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ يَكُنْ لِيُحَرِّمَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ لَا لِيُحَلِّلَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ لَا لِيُغَيِّرَ فَرَائِضَ اللَّهِ وَ أَحْكَامَهُ كَانَ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ مُتَّبِعاً مُسَلِّماً مُؤَدِّياً عَنِ اللَّه»[۵۷] از این رو غیبی که از پیامبر سلب شده غیب مطلق یا علم غیب بالذات است که مخصوص ساحت ربوبیت میباشد در حالی که علم به تعلیم الهی در آیات دیگر ثابت شده است، و تکمیل مقام رهبری اقتصای آگاهیهای گستردهای را دارد. پیامبر در بشر بودن و ناتوانی هر چند مثل بقیه انسانها است اما این دلیل نمیشود که او انسانها را به پیروی از خود دعوت نکند، زیرا خداوند او را به وحی خود به معارفی آشنا نموده که بقیه انسانها را مطلع نکرده است، در نتیجه فرق پیامبر با بقیه انسانها مثل تفاوت بینا و نابینا است. جمله "الا ما شاء الله" در آیۀ ۱۸۸ سورۀ اعراف نیز دلالت میکند، آیه در مقام نفی قدرت و علم از پیامبر به صورت مطلق نیست بلکه علم و قدرت استقلالی و به صورت تفویض را از ایشان نفی مینماید و معنای "لو کنت اعلم الغیب" این است که "لو کنت اعلم الغیب دون الهام من الله" بلکه ایشان به آگاهی و اعلام الهی آگاه و عالم هستند»[۵۸].
|
٩. حجت الاسلام و المسلمین خوشباور؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوشباور، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در اینباره گفته است:
«بدین مفهوم است که مستقلاً از پیش خود خبری از غیب نداریم؛ مگر آن که پردهها بالا رود، افاضه فیض گردد و حقایق مستور و پنهان بر او مکشوف گردد»[۵۹].
|
۱٠. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای محمد نظیر عرفانی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در اینباره گفته است:
«دیدگاه مفسران شیعه:
ب) دیدگاه مفسران اهل سنت:
ج)بررسی و جمعبندی دیدگاهها از دیدگاههای مفسران مذهب اهل بیت (ع) که بیان شد، مطالب ذیل از آیه به دست میآید:
با دقت در نظرات مفسران اهلسنت نکات ذیل بهدست میآید:
|
١١. آقای شیخزاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای قاسم علی شیخزاده در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«در این آیه و شبیه آن انبیاء علم غیب را از خود نفی کردهاند پس آنان از غیب آگاه نیستند؟ جواب: افکار زمان جاهلیت درباره پیامبر (ص) این بود که او باید فوق بشر بوده و از علوم مافوق بشری بهرهمند باشد، نباید مانند سائر مردم در بازارها راه رفته و غذا بخورد و باید دارای گنج و باغ، چشمةآب و... باشد. انبیاء در جوابشان میفرمودند ما بشری هستیم که بر ما وحی میشود و بهطور کلی هدف از این نوع آیات جلوگیری از غلو در حق رسول خدا (ص) است به علاوه آنچه بدرد مخالفان میخورد نفی هر نوع علم غیب از انبیاء است حتی وحی در حالی که بدنبال آیه فوق الذکر وحی که بخشی و مصداقی از مصادیق غیب است ثابت شده است. یعنی من با علم عادی و فکر خود نمیدانم»[۶۳].
|
١٢. پژوهشگران وبگاه ایکس شبهه؛ |
---|
پژوهشگران وبگاه ایکس شبهه، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«نه فقط امامان (ع)، بلکه شخص پیامبر اکرم (ص) نیز بسیار از آینده سخن گفته و خبر دادهاند. لذا طرح این سؤال به گونهای که بخواهند به صورت غیر مستقیم ائمه را در صراط دیگری نشان دهند، خطاست. بلکه باید پرسید با توجه به آیه فوق، چطور همه معصومین (ع) و از جمله پیامبر اکرم (ص) که خودش مخاطب این آیه بود، از آینده خبر میداد؟ برای روشن شدن مبحث به نکات ذیل توجه فرمایید:
|
١٣. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (ع). |
---|
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر» در اینباره گفتهاند:
«در توضیح این آیه باید دانست که در صدر اسلام، مشرکان درخواستهای عجیب و معجزههایی دلبخواهی از رسول خدا (ص) داشتند که در سوره اسراء در ضمن چند آیه، برخی از آنها بیان شده است: وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ قَبِيلاً * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً[۶۶] آیه بالا، در پاسخ به همین درخواستها نازل شده و به رسول خدا (ص) دستور میدهد که برای آنها بگو: "نه خزائن خدا در دست من است و نه به صورت مستقل از غیب چیزی میدانم و نه فرشتهام"».[۶۷]. «در این آیه به پیامبر (ص) امر میشود که علم غیب استقلالی را از خود نفی کند یعنی در حقیقت میخواهد این را بگوید که بدون عنایت خدا پیامبر علم غیب نمیداند و شکی نیز نیست که غیب پیامبران، ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه تبعی و عرضی است به این بیان که علم غیب آنان اعطا شده از جانب خداوند است. این مطلب از آیات قرآن بهدست میآید. لذا در آیه مورد نظر نیز در حقیقت خداوند علم استقلالی پیامبر را نفی میکند همچنانکه مفسرین نیز به این مطلب اشاره کردهاند: ابن کثیر در این خصوص مینویسد: بلکه من عبد و رسول هستم که از علم غیب چیزی نمیدانم مگر آنچه که خدا به من تعلیم بدهد. در تفسیر سمعانی نیز آمده است: من علم غیب نمیدانم مگر آنچه که خدا تعلیم بدهد. در تفسیر شیعه نیز آمده است: این است که من در علم به چیزی از خود، استقلال ندارم، و چنان نیستم که بی اینکه از وحی بیاموزم به چیزی علم پیدا کنم. اما در مقابل این آیه آیات دیگری نیز داریم که علم غیب را برای پیامبر نیز ثابت میکند مانند عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۶۸]. صدر این آیه، علم غیب را برای ذات یگانه هستی اثبات و آن را از دیگران نفی میکند؛ اما جمله استثنائیه، آن را برای عدهای خاصی که عبارت از رسولان الهی باشند، نیز ثابت میکند و این جمله عمومیت نفی جمله اولی را میشکند. با توجه به این این نتیجه به دست میآید که علم غیب در واقع و حقیقت اختصاص به خداوند دارد و به دیگر عبارت، علم غیب ذاتا و استقلالا مال خداوند است. ما علم غیب پیامبران، ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه تبعی و عرضی است به این بیان که علم غیب آنان اعطا شده از جانب خداوند است».[۶۹] |
پرسشهای وابسته
- آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت میشود؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت میشود؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت میشود؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمیکند؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
- با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ آل عمران، ۱۷۹؛ جن ۲۶ و ۲۷.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
- ↑ به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
- ↑ به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
- ↑ قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
- ↑ به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ «و گفتند چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ بگو بیگمان خداوند، تواناست که نشانهای فرو فرستد اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره انعام، آیه ۳۷.
- ↑ ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹.
- ↑ ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
- ↑ ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهیهای غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوههای لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
- ↑ «بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِی لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِی أَطْلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَیْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بیاطلاعاند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلعاند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ یَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَکْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را میدانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ میشود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ یَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِکَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه الهی که جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی که به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را میدانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عِلْمَیْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِکَ وَ عَرَضَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم میکند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
- ↑ ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش۵٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره۵٣، زمستان ١٣٩۵ش، ص١٢٠.
- ↑ «آن چه خدا به من تعلیم داده میدانم».
- ↑ ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۷، ص۱۳۵ـ۱۳۷؛ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج ۲۵، ص۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۸۸؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹.
- ↑ «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ یَکُنْ لِیُحَرِّمَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ لَا لِیُحَلِّلَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ لَا لِیُغَیِّرَ فَرَائِضَ اللَّهِ وَ أَحْکَامَهُ کَانَ فِی ذَلِکَ کُلِّهِ مُتَّبِعاً مُسَلِّماً مُؤَدِّیاً عَنِ اللَّه»؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص۲۰.
- ↑ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ «خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۷، ص۲۲۰.
- ↑ ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۷، ص۱۳۵ـ۱۳۷؛ سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۵۶؛ خوشباور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۸۸.
- ↑ ر.ک: مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص۳۰.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
- ↑ «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود همداستان شدند و نیرنگ میباختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که آنان تیرچههای (قرعه) خود را (در آب) میافکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه میورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید» سوره هود، آیه ۴۹.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۰۷؛ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۷، ص۱۳۵ـ۱۳۷.
- ↑ «و به شما نمیگویم که من فرشتهام» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ شبهای پیشاور، ج۱.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچکس را بر نهان خویش آگاه نمیکند.جز فرستادهای را که بپسندد. سوره جن آیه ۲۶
- ↑ (ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود همداستان شدند و نیرنگ میباختند نزد آنها نبودی. سوره یوسف آیه ۱۰۲
- ↑ این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که آنان تیرچههای (قرعه) خود را (در آب) میافکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه میورزیدند نزد آنان نبودی. سوره آل عمران آیه ۴۴
- ↑ این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید. سوره هود آیه ۴۹
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۷، ص ۱۳۵-۱۳۷
- ↑ پیام قرآن ج۷، ص ۲۲۰.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۵ ، ص۳۰۷
- ↑ آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۱۵۶
- ↑ تسنیم، ج ۲۵، ص ۲۶۵ و ۲۶۶.
- ↑ علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۳۰.
- ↑ دفع الریب عن علم الغیب، ص١٠٠ تا ١١٤.
- ↑ بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید.
- ↑ برای اینکه رسول خدا (ص) توانایی ندارد حلال خداوند متعال را حرام کند، و نه قادر است حرام خداوند متعال را حلال کند، و نه اینکه واجبات خداوند و احکام او را تغییر دهد. در تمام این موارد او پیرو، تسلیم و خلیفه خداوند متعال است.
- ↑ شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹.
- ↑ علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۵۲.
- ↑ و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمیفرستیم؛ سوره حجر، آیه: ۲۱.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۸۸.
- ↑ رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۲۴.
- ↑ «بیگمان خدا دانای نهانیهای آسمان و زمین است، بیگمان او بدانچه در سینهها هست، داناست» سوره فاطر آیه ۳۸.
- ↑ وبگاه ایکس شبهه
- ↑ «و گفتند: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا برای ما از زمین چشمهای فرا جوشانی. * یا باغستانی از نخل و انگور داشته باشی که لابهلای آن جویبارهایی، نیک روان سازی. * یا چنان که میپنداری، آسمان را پارهپاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری. * یا خانهای زرین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشتهای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟». إسراء، آیه ۹۰ - ۹۳».
- ↑ اثبات علم غيب امامان از قرآن كريم
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد
- ↑ مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر