بحث:غدیر خم در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

خروج از مکه و توقف در غدیرخم

دوری مسلمانان از اطراف پیامبر

پیامبر پس از پایان مناسک حج در چهاردهم ذی‌الحجة، با همراهانش به سمت مدینه حرکت کردند[۱]. رفاعة می‌گوید: کاروان حجاج در نزدیکی جحفة، جایی که به «وادی قُدید» معروف است اتراق کرد. قدید از بزرگ‌ترین وادی‌های حجاز است. رسول خداa به هنگام اتراق مشاهده می‌کند برعکس تمام سفرها که همیشه خیمه و جایگاه ایشان در میان مردم بوده و همه سعی داشتند در جوار ایشان باشند، ولی در اینجا مردم به گونه‌ای آشکار از ایشان دوری می‌گزینند[۲].

واقعاً چرا؟ واقع مطلب این است که قبایل گوناگون هر کدام خیمه‌های خودشان را در کنار هم می‌زدند و همه جا در کنار هم بودند. در اینجا باید مهاجران که غالباً از قریش هستند در کنار پیامبر باشند. بنابراین تنها ماندن خیمه پیامبر نشانه آن است که برخی صحابه که از قریش بودند از دور ایشان پراکنده شده‌اند. آیا این دوری به خاطر آن نبود که آنها می‌دانستند که پیامبرa درصدد تعیین ولی امر و حاکم بعد از خود است، این مسأله آنها را به شدت ناراحت کرده بود؛ بنابراین ناراحتی خودشان را به این شکل نشان می‌دادند. آیا رقابت و حسادتی در کار بود؟ آیا چیز دیگری در این زمینه تأثیر داشت؟ آیا آنها در پیامبری رسول خداa تردید و شک داشتند که این طور روی‌گردان بودند و مخالفت می‌کردند؟[۳]

دستور «ابلاغ» و توقف در جحفه

بعد از اتراق در قدید چندان طولی نکشید که پیامبر چون عجله داشت دستور حرکت داد. پس از سه روز، نزدیک ظهر روز هجدهم ذی‌الحجه در منطقه «جُحفة» توقف فرمود. آنجا در کنار برکه‌ای که به نام «غدیرخم» موسوم بود، پیام قطعی از جانب خدای متعال بر پیامبر نازل شد که بایستی مسئله ولایت امر و جانشینی امیرالمؤمنینS اعلام عمومی بشود. قرآن کریم امر فرمود: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۴]

غدیرخم نام سرزمینی بود که به خاطر وجود یک برکه که در آن آب باران جمع می‌شده است، به این نام شهرت یافته بود. غدیر در سه تا چهار کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در شصت و چهار کیلومتری مکه قرار دارد، یکی از میقات‌های پنج‌گانه حج می‌باشد. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهن‌سال، محل توقف و استراحت موقت کاروانیان واقع می‌شد که در آن فصل دارای گرمایی طاقت‌فرسا و شدید بود؛ شاهدان متعدد از گرمای فوق‌العاده آن روز سخن گفته‌اند. زید بن ارقم (صحابی مشهور) می‌گوید: ما با پیامبر از مکه خارج شدیم تا به جایی به نام غدیرخم رسیدیم و پیامبر آنجا دستور توقف دادند، در روزی که ما گرم‌تر از آن در طول زندگی خود ندیده بودیم، بعد برای ما خطبه غدیر را ایراد فرمودند[۵].

براء بن عازب (صحابی مشهور) دستور پیامبر را برای توقف در غدیرخم در روز بسیار گرمی می‌داند، می‌گوید: در آن روز گرمی هوا به اندازه‌ای بود که برخی از افراد از شدت گرمای زمین بخشی از لباس خود را زیر پا قرار داده و بخشی از آن را روی سر خود گذاشته بودند[۶]. تا از سوزش حرارت آفتاب اندکی آسوده باشند. حتی برای حفظ پیامبر از این گرما سایه‌بانی برای ایشان بر روی چند درخت آنجا نصب کرده بودند[۷].[۸]

چرایی نزول آیه ابلاغ

صبح آن روز آیه بسیار مهم «تبلیغ» نازل شده بود، پیامی برای پیامبرa داشت که خیلی جدی و همراه یک تهدید سخت بود. دستور این بود که این پیام باید هم‌اکنون و در همین مکان به مردم برسد، هیچ چیزی مانع این تبلیغ نشود، خداوند شما را از هر خطری حفظ می‌کند. قبلاً مشاهده کردیم که پیامبرa در روز عرفه و هنگامی که در عرفات خطبه می‌خواندند، منافقان و قریشیان با شلوغ‌کاری و نشستن و برخواستن و تکبیر گفتن اجازه ندادند تا پیامبر کلام خود را به انتها برساند؛ اما با فاصله گرفتن از مکه و کمتر شدن تعداد قریشیان و وعده‌ای که خدای متعال به پیامبر خود داده بود، دیگر از منافقان کاری برنمی‌آمد و همه چیز برای ابلاغ پیام الهی فراهم بود.

جبرئیل مدت‌ها قبل از غدیر دستور تبلیغ امر ولایت را برای پیامبر آورده بود، لکن زمان خاصی برای رساندن آن به مردم تعیین نشده بود. پیامبر در ابلاغ این دستور احساس خطر جدی می‌کرد. کسانی از منافقان درصدد بودند که نگذارند این کار به سرانجام برسد، اگر پیامبرa در تبلیغ ولایت امیرالمؤمنینS اصرار ورزید تا پای انکار پیامبری او بروند[۹]، این همان چیزی بود که پیامبرa از آن می‌ترسید، نه از جانش که برای اثبات اصل چهارم[۱۰] از اصول دین، اصول دیگر از بین برود و انکار بشود؛ و این یک خطر بسیار جدی بود. بسیاری از مردم تازه مسلمان بودند. آشنایی‌شان با اسلام و شخصیت پیامبرa اندک بود. اگر کسی از اطرافیان پیامبر که مردم آنها را از اصحاب و از نزدیکان ایشان می‌دانستند سخنی می‌گفت که در ذائقه عرب جاهلی آشنا بود، عمری با آن زندگی کرده و خو گرفته بود، به خوبی می‌توانست تأثیر کند.

اگر مثلاً کسی می‌گفت: این جوان که پیامبر به عنوان جانشین خود معرفی می‌کند، پسرعموی اوست، داماد اوست، به این دلیل او را به جانشینی خود انتخاب کرده است. خواسته خودش بوده؟ نه خواسته خداست. انتخاب خودش بوده؟ نه انتخاب خداست. این یک رسم عربی بود که بعد از یک رئیس قبیله پسرش یا برادرش یا یکی از نزدیکانش به جای او ریاست را حائز شود. امثال این سخنان به دلیل همین انطباق با آداب و رسوم و عرف عربی، مورد پذیرش اعراب تازه مسلمان قرار می‌گرفت، پیامبری رسول اللهa را مورد شک و حتی انکار قرار می‌داد؛ بنابراین پیامبر منتظر بود تا در زمان مناسب و در یک امنیت تضمین شده و در شرایطی که بیشترین اثربخشی را داشته باشد دستور الهی را به امت خویش ابلاغ کند[۱۱].

ما به یاد داریم آن‌گاه که پیامبرa در عرفات خطبه ایراد می‌فرمود، عده‌ای از منافقین با سر و صدا و شلوغ‌کاری اجازه ندادند تا فرمایش ایشان در مورد دوازده خلیفه بعد از خود، به گوش دیگران برسد[۱۲]. اما آن‌گاه که تضمین الهی رسید، در آخرین روزهایی که ایشان می‌توانست با عموم مردم صحبت کند، آخرین پیام و مهم‌ترین پیام الهی را برای مردم بیان کرد. هیچ خطری پیش نیامد. مردم به ظاهر استقبال نیز کردند.[۱۳]

معرفی امیرالمؤمنین به عنوان جانشین پیامبرa

پیامبرa به همه حاجیان دستور توقف داد، کسانی را فرستاد تا پیش‌رفتگان را بازگردانند، در عین حال انتظار کشیدند تا عقب‌ماندگان برسند. ظهر شده بود. منادیان در میان مردم ندا در دادند: «الصَّلَاةَ جَامِعَةً»: در نماز جماعت شرکت کنید!! آن سرزمین، جای ماندن و توقف طولانی نبود. اما دستور الهی به پیامبرش چنان قاطع بود که بدون چون و چرا باید به انجام می‌رسید. اندکی کوتاهی در این امر امکان نداشت. خدای متعال به ایشان امر فرموده بود که اگر این پیام را به مردم نرسانی، اصلاً رسالت خدا را انجام نداده‌ای، این گویای یک امر بسیار مهم و بی‌بدیل بود که در تمام دوران گذشته شاهد چنین پیامی نبودیم. هیچ واجبی و هیچ امری از امور دین معادل تمام رسالت پیامبر قرار نگرفته بود.

تمام رسالت در یک کفه و این امر که باید تبلیغ می‌شد در یک کفه قرار داشت. به دستور پیامبر همه حجاج متوقف شده بودند، همه منتظر بودند که چه امری پیش آمده که در آن صحرای بی‌آب و علف و بسیار گرم دستور توقف آمده است؟ اجتماع هزاران نفری حاجیان، نماز ظهر را به جماعت پشت سر رسول خداa ادا کردند. همگی آماده شنیدن پیام مهم رسول خداa بودند. بعد نماز از جهاز شتران برای پیامبرa جایگاه بلندی درست کردند که تا همه حاجیان بتوانند ایشان را ببینند و صدای ایشان را بشنوند.

امیرالمؤمنینS نقل می‌کند: رسول خداa در زیر درختی در محل «خم» قرار گرفته بود، طولی نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! مگر نه این است که گواهی میدهید، خدای تعالی پروردگار شماست؟ در پاسخ گفتند: آری! فرمود: مگر نه این است که گواهی می‌دهید، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند؟ و خدا و رسول او مولای شمایند؟ گفتند: آری! فرمود: بنابراین، کسی که خدا و رسول او مولای او هستند، به راستی این شخص (علیS) مولای اوست. اینک، در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم که هرگاه به آنها تمسک کنید و هرگز در منجلاب گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی، کتاب خداست که ریسمان استوار میان شما و خدا می‌باشد که یک طرف آن در دست حق تعالی است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگری، اهل بیت من است[۱۴].[۱۵]

خطبه غدیر در آینه روایات تاریخی

پیامبرa در زیر درختان کنار برکه که روی شاخه‌های آن پارچه‌هایی انداخته بودند که حائل آفتاب سوزان باشد، بالا رفته و پس از حمد و ثنای الهی و پندها و اندرزهایی چند[۱۶] خطبه‌ای ایراد فرمود. نقل مورخان درباره مفاد این خطبه متفاوت است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

نقل ناقص خطبه

مسلم در صحیح خود آورده که پیامبر اکرمa طبق نقل زید بن ارقم فرمود: «ای مردم نزدیک است که مرا بخوانند، من جواب بگویم، از میان شما بروم[۱۷]. من در میان شما دو چیز گران‌بها یا دو خلیفه می‌گذارم، اولین آنها کتاب خداست که هدایت و نور در آن است، به آن چنگ بزنید؛ و دیگری اهل بیت و عترت من است. خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را در حق اهل بیتم به یاد شما می‌آورم»[۱۸].

این روایتی است که مسلم در صحیح خود نقل کرده و او حدیث را به همین مقدار می‌آورد، آیا زید بن ارقم طبق آنچه در ابتدای سخنش می‌گوید از سر پیری و فراموشی بقیه بخش‌های اساسی و مهم حدیث را نقل نکرده است و یا مسلم، آن را طبق ملاحظات زمانه نیاورده است؟ به راستی چرا روایت «ثقلین» به نقل از زید بن ارقم در کتب دیگر مکتب خلافت -که در ادامه خواهیم خواند- به طور کامل و شفاف و بدون حذف آمده است؟ که علاوه بر عبارت «أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا...»، روایت غدیر یعنی «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌...» نیز در آن وجود دارد. البته چون این حدیث در صحیح مسلم آمده و نام غدیرخم و خطبه پیامبرa در آن سرزمین برده شده، غنیمت بزرگی است و این مسأله می‌تواند روایت را از شر انکار و تحریف و تشکیک ابن تیمیه و هم‌مشربان او در امان بدارد[۱۹].

حال می‌پرسیم چرا این‌گونه است؟ حذف و تحریف این بخش از روایت چه سود و بهره‌ای می‌توانست داشته باشد؟ جواب روشن است. اولاً در روایت مسلم، بیان پیامبر اسلام تنها یک توصیه و سفارش به امت است و نهایت علاقه پیامبر به عترت خویش را می‌رساند و بس. اما اگر بخش دوم روایت را به آن ضمیمه کنیم مسأله از یک توصیه و سفارش و ابراز محبت فراتر می‌رود، خط‌مشی و صراط مستقیم هدایت امت اسلامی را تا قیامت ترسیم می‌کند. راهی که با پیمودن آن، تا قیامت ضلالت و گمراهی وجود نخواهد داشت. قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، منبع ابدی هدایت در اسلام است. قرار گرفتن عترت در کنار قرآن، نشان می‌دهد همیشه حداقل فردی از عترت نیز همراه قرآن وجود خواهد داشت که با قرآن تا قیامت منبع هدایت باشند که باید به او مراجعه شود. در واقع این دو با هم وسیله هدایت همیشگی امت هستند، از هم جدا نمی‌شوند.

از این حدیث فهمیده می‌شود که تا قیام قیامت کسی از عترت که شایستگی تمسک به او باشد وجود دارد، تا ترغیب مذکور در این حدیث بر او دلالت کند، همچنان که کتاب (یعنی قرآن) چنین است؛ از این رو اینان (یعنی عترت) امان زمینیان‌اند و چون بروند زمینیان می‌روند[۲۰].

ثانیاً: عدم انفکاک و جدایی‌ناپذیری و عینیت قرآن و عترت است که بیان می‌کند بین این دو هیچ اختلاف و تعارضی و دودستگی وجود ندارد و هرکدام دیگری را تأیید می‌کند. پس اگر در آموزه‌های قرآن هیچ لغزش و اشتباه و امر باطلی راه ندارد، در ثقل دیگر یعنی عترت نیز هیچ نقص و خطا و گمراهی وجود نخواهد داشت. خب البته معلوم است که فهمیدن این دو مطلب به مذاق دستگاه خلافت، مخصوصاً بنی‌امیه خوش نمی‌آید؛ بنابراین دست به همان سنت همیشگی خود یعنی «تحریف» و «جعل» زدند.

محدث بزرگ دیگر ابوعیسی ترمذی (متوفی ۲۷۹ ﻫ.ق) حدیث را با آن یک اضافه مهم یعنی جدا نشدن کتاب و عترت از یکدیگر می‌آورد: زید بن ارقم می‌گوید: پیامبرa فرمود: من در میان شما دوچیز باقی می‌گذارم که اگر به این دو چنگ بزنید قطعاً گمراه نمی‌شوید، یکی از این دو از دیگری بزرگ‌تر است: (اول) کتاب خداست که ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است و (دوم) عترت و اهل بیت من است. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند. مراقبت کنید که چگونه در غیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید[۲۱].

و در نقل معتبر دیگر جریان به این شکل آمده است: «ای مردم من از بین شما می‌روم و شما در کنار حوض (در قیامت) بر من وارد می‌شوید. حوضی که از فاصله بین صنعاء و بُصری[۲۲] هم عریض‌تر است؛ و زمانی که شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید از شما در مورد دو امر گران‌بها که در میان شما به جای گذاشته‌ام سوال خواهم کرد. بنگرید که چگونه با آن دو در غیاب من رفتار می‌کنید؟ یکی کتاب خداست که بزرگ‌ترین وسیله و سبب میان خدا و بندگان اوست، پس به آن چنگ بزنید تا گمراه نشوید و این نعمت بزرگ را تبدیل نکنید. و دوم عترت و اهل بیت من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده است که این دو هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند[۲۳].[۲۴]

نقل کامل خطبه

محدث بزرگ دیگر معروف به «طحاوی» (متوفی ۳۲۱ ﻫ.ق) که در میان اهل سنت محدث قوی و فقیهی برجسته به شمار می‌آید، از زید بن ارقم نقل می‌کند که او می‌گوید: در هنگام برگشت رسول خداa از حجة الوداع، ایشان در غدیرخم دستور به تمیز کردن زیر درختان داد، آن‌گاه رو به جمعیت کردند و فرمودند: نزدیک است به سرای ابدی خوانده شوم و اجابت کنم. من در میانتان دو چیز گران‌بها می‌گذارم، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است. اولین آنها کتاب خدای عزوجل و دیگری عترتم و اهل بیت من هستند. مراقبت کنید که چگونه درغیاب من در مورد آنها عمل می‌کنید. این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند. آن‌گاه فرمود: همانا خدای متعال ولی و سرپرست من است و من ولی و سرپرست همه مؤمنان هستم. آن‌گاه دست امیرالمؤمنینS را گرفت و فرمود: «هرکس من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست». خدایا سرپرستی کن کسی که علیS را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را دوست دارد، دشمن کسی باش که دشمن اوست.

راوی گوید: من از زید بن ارقم پرسیدم که این سخنان را خودت از پیامبر شنیدی؟ زید جواب داد: هیچ کس در آنجا نبود مگر آنکه با چشمانش دید و با گوشش سخن پیامبرa را شنید[۲۵]. طحاوی پس از نقل این حدیث می‌گوید: «این حدیث صحیح الاسناد است و در هیچ یک از روات آن طعن و خدشه‌ای وجود ندارد»[۲۶].

البته طبرانی روایت دیگری را در «معجم الکبیر» نقل می‌کند که در نوع خود دارای اهمیت است: یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا به راه خویش ادامه می‌دادیم تا به غدیر خم رسیدیم. در آنجا درختی بود که رسول خداa به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازه‌ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم. رسول خداa (بعد از ادای نماز ظهر) به ایراد خطابه پرداخت. پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم فرمود: هیچ پیغمبری مبعوث نمی‌شود مگر آنکه نیمی از مقدار زندگی پیغمبر پیشین خود را عهده‌دار می‌شود، طولی نمی‌کشد، دعوت الهی را اجابت می‌کنم، دو اثر گران‌بار (یا گران‌بها) در میان شما به جای می‌گذارم که اگر از آنان پیروی نمایید، هرگز به گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است. سپس دست علیS را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت: ای مردم! چه کسی از خود شما بر شما سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول خداa داناتر و اولی است. آن‌گاه فرمود: بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست[۲۷].

«ذهبی»، محدث، مورخ و رجالی بزرگ وهابی مسلک و شاگرد ابن تیمیة، حادثه غدیرخم را بدین شکل نقل می‌کند: عبدالله محمد بن عقیل می‌گوید ما در خانه جابر بن عبدالله انصاری بودیم. حضرت سجاد و امام باقر(ع) و محمد بن حنفیه نیز آنجا حضور داشتند. مردی از اهل عراق وارد شد و رو به جابر کرده و گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم که حدیثی را برایمان نقل کنی که خودت از پیامبرa شنیده باشی. جابر بن عبدالله پاسخ داد: در بیابان حجفه در غدیرخم بودیم. مردمان بسیاری از قبیله «جُهینة» و «مُزینة» و «غِفار» در آنجا حضور داشتند. پیامبرa از خیمه بیرون آمد و تا سه مرتبه به طوری که همگی متوجه شوند و در حالی که دست امیرالمؤمنینS را گرفته بود فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»: هرکس که من مولا و سرپرست اویم، علی مولا و سرپرست اوست[۲۸].

در نقل دیگر پیامبرa در ادامه فرمود: هرکس خدا و رسولش موالیان و سرپرستان او هستند، این «علی» مولا و سرپرست اوست. خدایا سرپرستی کن کسی که علیS را به سرپرستی پذیرفته است. خدایا دوست‌دار کسی باش که او را دوست دارد، دشمن کسی باش که دشمن اوست[۲۹]. خدایا یاری کن کسی که او یاری کند و کمک کن کسی را که او را کمک می‌کند[۳۰].[۳۱]

خلاصه واقعه غدیر خم

جریان غدیر در برخی از روایات به طور مفصل و طولانی و در بعضی دیگر مختصر و کوتاه آمده و در برخی تنها به گوشه‌ای از آن اشاره شده است؛ اما گزیده جریان غدیر که از مجموع روایات منقول در این موضوع استفاده می‌شود، چنین است. در آخرین سال عمر پیامبرa مراسم حجة الوداع با شکوه هر چه تمام‌تر در حضور پیامبرa به پایان رسید، قلب‌ها در حاله‌ای از معنویت فرو رفته بود. یاران پیامبرa که عدد آنان را نود هزار یا صد و بیست هزار، یا صد و بیست و چهار هزار نفر نوشته‌اند، از خوشحالی درک این فیض و سعادت در خود نمی‌گنجیدند. نه تنها مردم مدینه، بلکه مسلمانان نقاط مختلف عربستان همراه پیامبرa بودند. ظهر نزدیک می‌شد. کم کم سرزمین «جحفه» و سپس بیابان‌های خشک و سوزان غدیرخم از دور نمایان می‌شد.

اینجا در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می‌سازد، راهی به سوی عراق در شرق و راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سرزمین یمن در جنوب می‌رود. در همینجا باید آخرین خاطره و مهم‌ترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت، نقطه پایانی در مأموریت‌های موفقیت‌آمیز پیامبرa بود از هم جدا شوند.

روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می‌گذشت، مسلمانانی که از حج باز می‌گشتند به غدیر خم رسیدند. در این هنگام جبرئیل بر رسول خداa نازل گشت و او را از طریق نص روشن و آشکار به تبلیغ فرمان الهی خواند، اما او از پروردگارش خواست تا او را از آسیب مردم مصون بدارد؛ زیرا از واقعیت اوضاع امت خویش آگاهی داشته و از سوی دیگر، نگران منافع و مصالح آنان بود. اما برای سومین بار جبرئیل فرود می‌آید و تضمین مصونیت را از جانب خداوند - جل و علا - می‌آورد.

او این بار با لحنی قاطع و تند فرمان می‌دهد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷. بدین‌سان دستور توقف از سوی پیامبرa به همراهان داده شد. مسلمانان با صدایی بلند، آنان را که در پیشاپیش قافله بودند به بازگشت دعوت کردند و مهلت دادند تا عقب‌افتادگان نیز برسند. خورشید از خط نصف النهار گذشت و مؤذن پیامبرa با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت می‌نمود. مردم به سرعت آماده نماز می‌شدند؛ اما هوا به قدری داغ بود که برخی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را زیر پا و طرف دیگر آن را بر روی سر افکنند.

نماز ظهر تمام شد مسلمانان قصد داشتند فوراً به خیمه‌های کوچکی که با خود حمل می‌کردند پناهنده شوند، ولی پیامبرa به آنان اطلاع داد که همه برای شنیدن یک پیام تازه الهی که او ضمن خطبه مفصلی بیان می‌کند خود را آماده کنند. کسانی که از پیامبرa فاصله داشتند سیمای ملکوتی وی را در لابه‌لای جمعیت نمی‌توانستند ببینند؛ از این رو منبری از جهاز شتران ترتیب دادند و پیامبرa بر فراز آن قرار گرفت. نخست حمد و سپاس خداوند را به جا آورد و خود را به خدا سپرد سپس مردم را مخاطب قرار داد و چنین فرمود: «من به همین زودی‌ها از میان شما می‌روم و دعوت خدا را اجابت می‌کنم من مسئولم شما هم مسئولید، شما درباره من چگونه شهادت می‌دهید؟»

مردم با صدای بلند گفتند: «ما گواهی می‌دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش را در راه هدایت ما نمودی. خداوند به تو جزای خیر دهد.

سپس فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز را نمی‌دهید؟ همه گفتند: آری گواهی می‌دهیم.

فرمود: خداوندا! گواه باش... بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می‌شنوید؟... گفتند: آری، و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی‌شد.

پیامبرa فرمود:... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟

پیامبرa بلافاصله فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گرانمایه، خاندان منند و خداوند خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.

ناگهان مردم دیدند پیامبرa به اطراف خود نگاه می‌کند گویا کسی را جستجو می‌کند. همین که چشمش به علیS افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است، در اینجا صدای پیامبرa رساتر و بلندتر شد و فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟»؛ چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند خدا و پیامبرa داناترند.

پیامبرa فرمود: خدا، مولی و رهبر من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خود شان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم است) سپس فرمود: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»؛ «هر کس من مولی و رهبر او هستم، علی، مولی و رهبر او است».

و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ‌، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»؛ خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاریش کنند از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».

سپس فرمود: «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ‌»؛ «آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند».

خطبه پیامبرa به پایان رسید، عرق از سر و روی پیامبرa و علیS و مردم فرو می‌ریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبرa خواند: ...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۳۲].

سپس پیامبرa فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي‌»؛ «خداوند بزرگ است، همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت علیS پس از من راضی و خشنود گشت». در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و مردم به علیS تبریک می‌گفتند، از جمله کسانی که به وی تبریک گفتند ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: بخّ بخّ لك يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولاي و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابی طالب! تو مولی و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.

این خلاصه‌ای از داستان غدیر بود، که در کتاب‌های معروف دانشمندان شیعه و سنی آمده است[۳۳].[۳۴]

غدیر

در آخرین سال عمر پیامبر مراسم حجة الوداع، با شکوه هر چه تمام‌تر در حضور پیامبرa به پایان رسید، قلب‌ها در هاله‌ای از روحانیت فرو رفته بود، و لذت معنوی این عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جان‌ها انعکاس داشت. یاران پیامبرa که عدد آنها فوق‌العاده زیاد بود، از خوشحالی درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست نمی‌گنجیدند. نه تنها مردم مدینه در این سفر، پیامبرa را همراهی می‌کردند، بلکه مسلمانان نقاط مختلف جزیرۀ عربستان نیز برای کسب یک افتخار تاریخی بزرگ به همراه پیامبرa بودند. آفتاب حجاز آتش بر کوه‌ها و دره‌ها می‌پاشید، اما شیرینی این سفر روحانی بی‌نظیر، همه چیز را آسان می‌کرد. ظهر نزدیک شده بود، کم‌کم سرزمین جحفه و سپس بیابان‌های خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان می‌شد. اینجا در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می‌کند، راهی به سوی مدینه در شمال، و راهی به سوی عراق در شرق، و راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی سرزمین یمن در جنوب پیش می‌رود. و در همین جا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد، و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت نقطه پایانی در مأموریت‌های موفقیت‌آمیز پیامبرa بود از هم جدا شوند.

روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان می‌گذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پیامبرa به همراهان داده شد، مسلمانان با صدای بلند، آنهایی را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند، خورشید از خط نصف النهار گذشت، مؤذن پیامبرa با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم به سرعت آمادۀ نماز می‌شدند، اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند، قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگ‌های داغ بیابان و اشعۀ آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت می‌کرد. نه سایبانی در صحرا به چشم می‌خورد و نه سبزه و گیاه و درختی، جز تعدادی درخت لخت و عریان بیابانی که با گرما، با سرسختی مبارزه می‌کردند. جمعی به همین چند درخت پناه برده بودند، پارچه‌ای بر یکی از این درختان برهنه افکنده و سایبانی برای پیامبرa ترتیب دادند، ولی بادهای داغ به زیر این سایبان می‌خزید و گرمای سوزان آفتاب را در زیر آن پخش می‌کرد. نماز ظهر تمام شد.[۳۵]

خطبۀ غدیر

مسلمانان تصمیم داشتند فوراً به خیمه‌های کوچکی که با خود حمل می‌کردند. پناهنده شوند، ولی پیامبرa به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازة الهی که در ضمن خطبۀ مفصلی بیان می‌شد خود را آماده کنند. کسانی که از پیامبرa فاصله داشتند قیافۀ ملکوتی او را در لابلای جمعیت نمی‌توانستند مشاهده کنند. لذا منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبرa بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار بجا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می‌روم. من مسئولم شما هم مسئولید. شما دربارۀ من چگونه شهادت می‌دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «ما گواهی می‌دهیم تو وظیفۀ رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی، خداوند تو را جزای خیر دهد». سپس فرمود: «آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی‌دهید؟!» همه گفتند: «آری، گواهی می‌دهیم، فرمود: «خداوندا گواه باش!». بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می‌شنوید؟ گفتند: آری و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمۀ باد چیزی شنیده نمی‌شد. پیامبرa فرمود:...اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟! پیامبرa بلافاصله گفت: اول ثقل اکبر، کتاب خدا است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شما است، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید، و اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان منند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این هر دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.

ناگهان مردم دیدند پیامبرa به اطراف خود نگاه کرد گویا کسی را جستجو می‌کند و همین که چشمش به علیS افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همۀ مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست‌ناپذیر اسلام است، در اینجا صدای پیامبرa رساتر و بلندتر شد و فرمود: «أيّها النّاسُ مَنْ أولى النّاسِ بالمُؤمِنينَ مِنْ أنْفُسِهِم؟» «چه کسی از همۀ مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!». گفتند: خدا و پیامبرa داناترند، پیامبرa گفت: خدا، مولی و رهبر من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و ارادۀ من بر ارادۀ آنها مقدم) سپس فرمود: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» «هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر او است». - و این سخن را سه بار و به گفتۀ بعضی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاریش کنند، از یاری خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن». سپس فرمود: «آگاه باشید، همۀ حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند».[۳۶]

روز اکمال دین

خطبه پیامبرa به پایان رسید، عرق از سر و روی پیامبرa و علیS و مردم فرو می‌ریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبرa خواند: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[۳۷]، پیامبر فرمود: «خداوند بزرگ است، همان خدایی که آئین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت علیS پس از من راضی و خشنود گشت». در این هنگام شور و غوغائی در میان مردم افتاد و علیS را به این موقعیت تبریک می‌گفتند و از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند، که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند. «آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب، تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی». در این هنگام ابن عباس گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند»[۳۸].[۳۹]

پانویس

  1. مصنف (ابن ابی شیبة).
  2. المسند، ج۲۶، ص۱۵۲، ش۱۶۲۱۵؛ اسدالغابة، ج۲، ص۷۹؛ الجامع الصحیح مما لیس فی الصحیحین، ج۱، ص۲۱۰، ش۳۷۱.
  3. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۵.
  4. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  5. المسند، ج۳۲، ص۷۳، ط الرسالة (شعیب ارنووط به صحت متن این روایت حکم کرده است)؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳ (این روایت را ذهبی در «تلخیص» خود صحیح دانسته است)؛ البدایة النهایة، ج۷، ص۶۷۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴؛ جامع المسانید، ج۲، ص۴۷۸.
  6. تلخیص المتشابه فی الرسم (خطیب بغدادی)، ج۱ صاحب «وفیات الاعیان» به نقل از حازمی در مورد غدیر خم می‌نویسد: هو واد بین مکة و المدینة عند الجحفة به غدیر عنده خطب النبیa، و هذا الوادی موصوف بکثرة الوخامة و شدة الحر.
  7. المسند، ج۳۲، ص۷۳.
  8. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۶.
  9. چنان‌که در کنار بستر ایشان هنگامی که می‌خواست وصیتی بنویسد تا پای انکار سلامت مشاعر ایشان پیش رفتند.
  10. امامت در برابر اصل اول توحید و اصل دوم معاد و اصل سوم رسالت و نبوت.
  11. الارشاد، ج۱، ص۱۷۵.
  12. المسند، ج۳۴، ص۴۷۷ (اسناده صحیح علی شرط مسلم).
  13. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۷.
  14. المطالب العالیة (ابن حجر عسقلانی)، ج۱۶، ص۱۴۲. ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید: هذا اسناد صحیح.
  15. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۶۸.
  16. سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۹۶.
  17. مقصود این است که مرا به عالم آخرت دعوت کنند و من این دعوت را اجابت کنم و از میان شما بروم.
  18. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، ش۲۴۰۸؛ المسند، ج۳۲، ص۱۱ (اسناده صحیح)؛ سنن الدارمی، ص۷۵۷، ح۳۶۳۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۳۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۹۴.
  19. چنان‌که دیده‌ایم ابن تیمیه هر حدیث فضیلت اهل بیت را انکار یا مورد تشکیک قرار می‌دهد.
  20. دلائل الإمامة، ص۴۳۶.
  21. سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳ هذا حدیث حسن؛ و در تحقیقی که شعیب ارنووط و ألبانی دو عالم بزرگ وهابی از این کتاب کرده‌اند این حدیث را صحیح دانسته‌اند. (صحیح و ضعیف سنن الترمذی، ج۸، ص۲۸۸).
  22. صنعاء: پایتخت یمن، بصری: نام شهری در دمشق.
  23. المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ (حکیم بن جبیر الاسدی الکوفی که از ناقلین این روایت است توسط برخی از محدثین تضعیف شده است. و دلیل این تضعیف را غلو او در تشیع دانسته‌اند. و این بدان معناست که او امیرالمؤمنینS را بر همه خلفا ترجیح می‌داده است، به نظر محققان این دلیل درست و کافی برای تضعیف یک راوی نمی‌باشد)؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص۱۰۹؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۲، ص۳۴۸ (این روایت به دلیل وجود شخصی به نام «زید بن حسن قرشی» توسط برخی رجالیون تضعیف شده است، اما برخی دیگر از محدثین مکتب خلافت همانند «ابن حبان» او را توثیق کرده است. که نشان می‌دهد که اجماعی بر عدم وثاقت او وجود ندارد. الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۳۱۴).
  24. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۷۰.
  25. شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸.
  26. شرح مشکل الآثار (طحاوی)، ج۵، ص۱۸.
  27. المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱، ش۴۹۸۶ (البانی که در قرن حاضر در نزد علمای اهل سنت، لقب (بخاری دوران) را به خود اختصاص داده و نظر او در تصحیح روایات، در مکتب خلافت، فصل الخطاب است. تصریح می‌کند روایات ثقلین که از طریق زید بن ارقم از یحیی بن جعد وارد شده است و آن را طبرانی نقل کرده است، همه رجال سند آن ثقه هستند. (سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۵).
  28. سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۵ هذا حدیث حسن عال جدا و متنه فمتواتر، همچنین ابن حجر در «المطالب العالیة» پس از نقل این روایت از کتب معتبر و متعدد می‌گوید؛ الحاصل أن الحدیث متواتر فیکون حدیث جابر صحیحاً لغیره لشواهده، (المطالب العالیة، ج۱۶، ص۹۶)؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۴۲۴ قال شیخنا الذهبی: هذا حدیث حسن؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۶۷۸؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶.
  29. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳، ح۶۲۷۲ (هذا حدیث صحیح الإسناد)؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۳۵۷؛ المسند، ج۳۲، ص۲۹؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۳۸؛ شرح سنن ابی داود، ج۳۸، ص۵۱۹؛ مسند ابی یعلی، ج۱۱، ص۳۰۷؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۶۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۷؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.
  30. المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۶؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۳، ص۴۶۳؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۴۴ (اسناده صحیح)؛ سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۳۰.
  31. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۷۲.
  32. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  33. اقتباس از: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۸۴-۱۸۸؛ ر.ک: مهدی السماوی، الامامة فی ضوء الکتاب و السنة، ج۳، ص۷۹-۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱-۳۶.
  34. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۲۱۰.
  35. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۷۵.
  36. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۷۶.
  37. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  38. در این زمینه رجوع کنید به کتاب‌های «الغدیر» علامه امینی و «احقاق الحق» قاضی نور الله شوشتری و در «المراجعات» شرف الدین و «دلائل الصدق» محمد حسین مظفر.
  39. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۷۸.