برهان صدیقین در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

برهان صدیقین که به اشرف براهین مشهور است، از سوی ابن‌سینا با استفاده از آیات قرآن کریم به کار برده شد. سر این نام‌گذاری توسط او این است که در این برهان هیچ یک از افعال و مخلوقات خداوند، نظیر حرکت و حدوث، واسطه اثبات نیست، بلکه با نظر به نفس وجود و نیاز ممکن به واجب، وجود خدای تعالی اثبات می‌‌شود[۱].

برهان صدیقین نسبت به سایر براهین چند ویژگی دارد:

  1. این برهان ناظر به حقیقت وجود است، نه مفهوم آن.
  2. نیازی به استناد به امتناع دور و تسلسل نیست.
  3. براساس این برهان، هیچ مخلوقی از مخلوقات برای اثبات ذات واجب‌الوجود واسطه قرار نمی‌گیرد[۲].

از مستندات این برهان جمله معروف امام علی (ع) در دعای صباح است که فرمودند: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ». برای این برهان، تقریرهای متعددی گفته شده که ۱۹ مورد آن در تعلیقه بر شرح منظومه گرد آمده است[۳] و در اینجا صرفاً به دو تقریر معروف و اساسی آن، یعنی تقریر ابن‌سینا و ملاصدرا اشاره می‌‌کنیم:

تقریر ابن‌سینا: برهان صدیقین در تقریر ابن‌سینا مبتنی بر بطلان دور و تسلسل و امکان تقسیم موجود به دو قسم واجب و ممکن است. او همچنین آیه شریفه سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ [۴] را دلیل بر این برهان قرار می‌دهد.

برهان صدیقین را از نگاه ابن‌سینا می‌‌توان این‌گونه تقریر نمود[۵]:

موجود یا واجب است یا ممکن. اگر واجب بود، که مطلوب ما ثابت است؛ اگر ممکن است، نیاز به مرجح دارد. اگر مرجح ممکن باشد، نیاز به مرجح دیگری هست و همین‌طور تا بی‌نهایت ادامه می‌‌یابد و چون دور و تسلسل باطل است، باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این همان واجب‌الوجود، یعنی خدای تعالی است[۶].

تقریر ملاصدرا: از نظر ملاصدرا این برهان نزدیک‌ترین دلیل به برهان صدیقین است، اما برهان صدیقین واقعی نیست؛ چون در تقریر ابن‌سینا به جای حقیقت وجود، به مفهوم وجود نظر شده است و در واقع امکان که از خواص وجود است، واسطه قرار گرفته است[۷].

از این‌رو ملاصدرا برهان صدیقین را به گونه دیگری تقریر می‌‌کند که بر مقدمات ذیل مبتنی است:

  1. اصالت وجود: آنچه تحقق دارد، حقیقت وجود است. ماهیات موجود بالعرض و المجاز می‌‌باشند؛
  2. وحدت وجود: به این معنی که حقیقت وجود، قابل کثرت تباینی نیست و اختلافی را که می‌‌پذیرد تشکیکی و مراتبی است؛
  3. موجود از این جهت که موجود است، معدوم نمی‌شود و معدوم از این جهت که معدوم است، موجود نمی‌شود؛
  4. حقیقت وجود قطع نظر از هر حیث و جهت، با نهایت کمال مساوی است. یک موجود از آن جهت به صفات نقص متصف می‌‌گردد که وجودی محدود و توأم با نیستی است؛
  5. راه یافتن عدم و شئون آن، همه ناشی از معلولیت است[۸].

در نتیجه، حقیقت هستی موجود است و عین موجودیت و عدم بر آن محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود، یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود به هیچ شرط و قیدی مشروط نیست.

از طرف دیگر، کمال و عظمت و شدت و استغنا و جلال و بزرگی و فعلیت و لاحدی که نقطه مقابل نقص و کوچکی و امکان و محدودیت و نیاز می‌‌باشند؛ از وجود و هستی برمی‌خیزند، یعنی جز وجود، حقیقتی ندارند.

پس هستی در ذات خود با نامشروط بودن به چیز دیگر مساوی است؛ یعنی با وجوب ذاتی ازلی و هم با کمال و عظمت و شدت و فعلیت مساوی است.

نتیجه اینکه حقیقت هستی، در ذات خود قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، با ذات لایزال حق مساوی است. پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می‌‌کند، نه چیز دیگر.

در نتیجه برهان صدیقین که صدرالمتألهین اقامه کرده است، بر دو مقدمه اساسی فلسفه او، یعنی "اصالت وجود" و "وحدت وجود" مبتنی است.

  1. مقدمه اول: چیزی که قطع نظر از اعتبار ذهنی متحقق است، وجود و هستی است، یعنی اصالت وجود.
  2. مقدمه دوم: وجود در ذات خود اقتضای وحدت دارد، یعنی حقیقت وجود، اولاً حقیقت واحد است؛ ثانیاً این حقیقت در ذات خود از آن جهت که وجود است وحدت را اقتضا می‌‌کند، یعنی هر چه هست، همان حقیقت وجود، و یا شئون و تجلیات وجود است و به هرحال ثانی برای آن نیست[۹].

اکنون می‌‌گوییم: این حقیقت یا واجب است یا ممکن. اگر واجب است فهو المطلوب، و اگر ممکن است، قائم به غیر است؛ ولی فرض این است که حقیقت وجود، ثانی ندارد. پس، حقیقت وجود، ماورائی ندارد تا قائم به آن ماورا باشد. بنابراین حقیقت وجود، واجب است[۱۰].

امتیاز تقریر ملاصدرای شیرازی بر تقریر ابن‌سینا که از حقیقت وجود به ضرورت وجود پی می‌‌بریم، این است که اولاً به ابطال دور و تسلسل نیازی نیست، بلکه خود برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی است؛ ثانیاً به کمک آن نه تنها وجود خدا، بلکه صفات کمالیه او، مانند قدرت، فعلیت و استغنا، قابل اثبات است[۱۱].

منابع

پانویس

  1. جوادی آملی، براهین اثبات خدا، ص۲۲۰.
  2. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۶.
  3. آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، بخش حکمت، ص۴۹۸ - ۴۸۷.
  4. به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟؛ سوره فصلت، آیه: ۵۳.
  5. ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۲۰.
  6. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۷.
  7. صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۲۶ - ۱۴.
  8. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۷-۶۸.
  9. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۸.
  10. مطهری، نبوت، ص۶۳؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۵۸ - ۵۷، ج۵، ص۱۲۱ - ۱۱۶؛ همو، شرح منظومه، ج۲، ص۱۳۱ - ۱۳۰؛ همو، توحید، ص۲۰۷.
  11. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۸.