بنی‌جذیمه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی جذیمه

مردم این طایفه در شمار اقوام قحطانی[۱] و از شاخه‌های قبیله بزرگ نخع هستند که نسب از جَذیمة بن سعد بن مالک بن نخع می‌‌برند.[۲] جذیمه، پسرانی به نام‌های ربیعه، مالک و حارث داشت که استمرار دهنده نسل او در سالهای بعد شدند.[۳] از حارث بن جذیمه هم، فرزندانی از جمله ربیعه[۴] و از ربیعة بن جذیمه، کُلیب و نهار[۵] تولد یافتند. این فرزندان در کنار دیگر فرزندانی که از دودمان جذیمة بن سعد پدید آمدند، با توسعه نسل جذیمه در زمین، شاخه بنی جذیمة بن سعد را به وجود آوردند.[۶].

مساکن و منازل بنی جذیمه

منابع، از مساکن اختصاصی بنی جذیمه - چونان بسیاری دیگر از طوایف نخع، - سخنی به میان نیاورده‌اند، اما به نظر می‌‌رسد، آنان نیز همچون قبیله مادری شان نخع، در سرزمین یمن و به طور مشخص در مناطق بین نجران تا صنعا منزل و مأوا داشته‌اند.[۷] سپس با توسعه تدریجی سکونتگاه بنی نخع و طوایف آن تا جنوب شرقی بیضاء، به احتمال جمعی از آنان هم بمانند دیگر اقوام نخعی، در دره‌های «مران»، «کَبران»، «نزعه»، «حَجُومه»، «مَلاحه»، «التیبب» و «صَحب»[۸] و اطراف مناطق نجران در یمن ساکن شدند.[۹]

پس از اسلام و در طی فتوحات اسلامی، جمعی از ایشان با کوچیدن از یمن، مناطق مختلف از جمله عراق به ویژه شهر کوفه را مأوا و سکنای خود قرار دادند[۱۰] و این حضور را تا به امروز، بخصوص از سوی احفاد مالک بن اشتر، در این شهر و مناطق اطراف آن حفظ کرده‌اند.[۱۱] گفته شده که بعد از قتل ابراهیم بن مالک اشتر، پسرش خولان، ریاست قوم را به عهده گرفت و این ریاست بعد مرگ او، به پسرش حمدان رسید. در این زمان و در پی وقایع و دگرگونی‌های به وجود آمده، نخعی‌ها متفرق شدند و جمعی از ایشان به حجاز و برخی به یمن بازگشتند. جمعیت بسیار اندکی از ایشان هم، - که ابوالنجم بن حمدان از جمله آنان بود، - در اطراف کوفه باقی ماندند.[۱۲]سکونت آنان در این منطقه ادامه داشت تا این که پس از بازسازی و رونق گرفتن حله به‌دست مزیدیان و تبدیل آن به محلی برای اقامت علما و صلحا، برخی از فرزندان مالک اشتر که عالم بزرگ شیعه، ورّام بن ابو فراس بن عیسی بن ابوالنجم بن حمدان بن خولان بن ابراهیم بن مالک اشتر از جمله آنان بودند، به این شهر کوچ کردند.[۱۳] امروزه قبایلی در عراق و شام و ایران با نام بنی مالک و بنی ابراهیم وجود دارند که مدعی‌اند نسب شان به مالک اشتر نخعی می‌‌رسد. این در حالی است که در انتساب همه این عشائر به این شخصیت بزرگوار، تردیدهایی وجود دارد و دلیلی بر اثبات این امر اقامه نشده است؛[۱۴] با این وجود، طوایفی هم در این مناطق شناسایی شده‌اند که در انتسابشان به مالک اشتر شکی نیست که از جمله آنان می‌‌توان به طایفه معروف «آل علی» که در نواحی شام و بخشی از حله ساکنند،[۱۵] قبیله «بنی زریج» (بنی زریق) در اطراف سماوه،[۱۶] عشیره «آل بدران» که در حومه بصره، در شهری از توابع «القرنه» و نیز در منطقه «ابوالخصیب» در ناحیه «الهارثه» و در روستای الجبیله - یکی از آبادی‌های الهارثه - ساکنند،[۱۷] اشاره کرد. بیت کاشف الغطاء، آل شیخ راضی و آل الخضری - که خاندان کاشف الغطاء از این طایفه هستند - هم، از دیگر طوایفی‌اند که به مالک بن اشتر منسوبند.[۱۸]

در سال ۱۰۲ هجری و پس از شکست شورش یزید بن مهلب، بسیاری از نخعی‌های همپیمان آل مهلب - که جمعی از مردم طایفه بنی جذیمه و فرزندان مالک اشتر هم از جمله آنان بودند، - از بیم انتقام دولت اموی به ایران و هند گریختند.[۱۹] در برخی از منابع، به نام بعضی از دانشمندان خاندان مالک اشتر ساکن در ایران که احتمالاً از بازماندگان همان نخعی‌های فراری بودند[۲۰] یا بزرگانی از این قوم که به زبان فارسی آثاری را خلق کرده‌اند،[۲۱] اشاره شده است. خاندان دیلمی قزوین هم که از خاندان‌های اصیل شیعی آن سرزمین بوده و بزرگانی همچون ملک محمود خان دیلمی وزیر یعقوب بیک آق قویونلو و دو فرزند او شاه میر (شاگرد شاه محمود نیریزی) و امیر بیک وزیران شاه اسماعیل اوّل صفوی از آن برخاسته اند، از دیگر ایرانیانی هستند که خود را از نسل مالک اشتر نخعی صحابی بزرگ و بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) می‌دانسته اند. نسبت این خاندان به «دیلمه کوچه» از کوی‌های قزوین است که در کتاب ها با نام «محلّه دیلمیّه» یاد می‌شود.[۲۲] وقوع بقعه منسوب به امیر صالح بن محمد بن ابراهیم بن مالک اشتر نخعی در روستای کِیاب از بخش خلجستان قم هم، از دیگر قرائنی است که نشان از حضور برخی از فرزندان زادگان جذیمة بن سعد و مالک اشتر در این سرزمین دارد. علاوه بر آن، برخی گزارشات حکایت از کوچ خاندان‌هایی از نسل خولان بن ابراهیم به هویزه در خوزستان دارد. بازماندگان این خاندان‌ها، امروزه وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی دارند و به معرفی خاندان‌های خود می‌پردازند.[۲۳] گذشته از عراق و شام و ایران، در برخی از منابع نیز، از حضور برخی از فرزندان خاندان ابراهیم بن اشتر به سرزمین اندلس - از جمله احمد بن حسن بن حارث بن عمرو بن جریر بن ابراهیم بن مالک اشتر - خبر داده شده است. بر اساس این گزارش، احمد بن حسن در ایام امارت محمد بن عبد الرحمن، وارد اندلس شد و در طول عمرش، احادیث بسیاری را در آنجا نقل و انتشار داده است.[۲۴].[۲۵].

اسلام بنی جذیمه

اسلام بنی جذیمه چونان بسیاری دیگر از قبایل و طوایف مذحج با سریه امام علی بن ابیطالب(ع) در یمن در رمضان سال دهم هجری،[۲۶] رقم خورد. به موجب این سریه، علی(ع) و جمعی دیگر از مسلمانان که از آنان به عنوان نخستین گروه از سپاهیان اسلام که وارد بلاد مذحج شدند یاد شده، به طائفه‌ای از مذحجیان برخوردند و آنان را به اسلام فرا خواندند. اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با ایشان پیکار کرد و بیست نفرشان را کشت و بقیه تسلیم شدند. علی(ع) بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان بیعت کردند.[۲۷] علی(ع) احکام دین و قرآن به آنها آموخت و صدقات‌شان را جمع‌آوری نمود.[۲۸] در پی این سریه، بسیاری از مردم نخع از جمله مالک بن حارث نخعی اسلام آوردند.[۲۹].[۳۰].

بنی جذیمه و نقش آفرینی در جریان رده

جریان ادعای نبوت توسط اسود عنسی از مهمترین حوادث اواخر حیات پیامبر اکرم(ص) و نخستین رده در اسلام[۳۱] به شمار رفته است. وی که کاهنی از قبیله «عنس» از تیره‌های قبیله مذحج بود، در ذی‌الحجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونت‌گاه قبیله نخع) را تصرف نمود.[۳۲] با همراهی مردمانی از قبیله مذحج و همدان و دیگر قبایل ساکن صنعا با اسود عنسی[۳۳] کار او بالا گرفت و رفته رفته برای جامعه نوپای اسلامی مشکل ساز شد. مردم نخع و برخی دیگر از مسلمانان که بر آیین خود پا بر جا مانده بودند، به دستور پیامبر(ص) به نبرد با این پیغمبر دروغین شتافتند و سرانجام موفق شدند او را به هلاکت برسانند. از جمله مشاهیر نخعی‌ها و بنی جذیمه که در دفع این فتنه نقشی عمده ایفا نمود، مالک بن حارث نخعی بود که از نمونه‌های حضور فعالش، می‌‌توان به نبرد وی با یکی از مرتدان به نام ابومسیکه أیادی و به هلاکت رساندن او، اشاره کرد.[۳۴].[۳۵].

بنی جذیمه و فتوحات اسلامی

قبیله نخع و طوایف وابسته به آن از جمله قبایلی بودند که نقشی پر رنگ در عرصه‌های مختلف فتوحات اسلامی بخصوص شام ایفا نمودند. مالک اشتر رییس نخعیان در فتوحات، علاوه بر ریاست نخع، در فتح یرموک به سال ۱۳ هجری و برخی دیگر از فتوح شام مانند حلب که تحت فرماندهی ابوعبیده انجام گرفت، فرماندهی بخشی از سپاه را نیز عهده‌دار بود.[۳۶] او در نبرد یرموک از ناحیه چشم زخم برداشت و از آن پس «اشتر» لقب گرفت.[۳۷] فتح دمشق نیز از دیگر فتوحاتی است که حاکی از حضور نخعیان به فرماندهی مالک اشتر در فتوح اسلامی دارد.[۳۸] حضور در فتوحات ایران نیز، از دیگر مواقع حضور بنی جذیمة بن سعد در عرصه فتوحات اسلامی است. بر پایه گزارشاتی که از چگونگی وقوع نبرد قادسیه و حوادث پیرامونی آن، در دست است، عمر بن خطاب پس از فتح دمشق به سال ۱۳ هجری، طی نامه ای به سران سپاه خود در شام، از آنان خواست که خود را جهت نبرد با ایرانیان به سعد بن وقاص در عراق برسانند. بدین منظور سپاهی از نیروهای اسلام به فرماندهی هاشم بن عتبة بن ابی وقاص که بزرگانی همچون مالک اشتر و اشعث بن قیس از جمله آنان بودند، از شام به سوی عراق حرکت کردند و در جنگ علیه ایرانیان شرکت کردند.[۳۹] علاوه بر مالک، ابن سعد از فردی به نام سیف بن حارث نام می‌‌برد که در این جنگ پس از کشته شدن ارطاة بن کعب بن شراحیل صحابی و برادرش درید، لواء به دست گرفت و با همان لواء وارد کوفه شد.[۴۰].[۴۱].

نقش بنی جذیمه در اعتراضات مردمی علیه عثمان

در ایام حکومت عثمان، بسیاری از مبانی اسلامی در حوزه‌های مختلف اجتماعی کمرنگ و یا حتی حذف گردید. والیان و کارگزاران خلیفه که در اداره مناطق تحت اختیارشان صلاحیت و اقتدار لازم را نداشتند، به اجحاف و ستم بر مردم روی آوردند. به علاوه بی‌حرمتی دستگاه خلافت نسبت به صحابه رسول خدا(ص) برای گروه‌های مختلف قابل تحمل نبود؛ بر همین اساس نارضایتی و اعلام انزجار عمومی از رفتار و سلوک کارگزاران خلیفه در شهرهای مصر، کوفه و بصره شدت گرفت و دستگاه خلافت که نتوانسته بود معترضان را راضی و مجاب نماید، با هجوم گروه‌های مختلف مردم به سوی مدینه، محاصره شد و خلیفه به قتل رسید. علت این امر، لاابالی‌گری و اعمال ضد اسلام ولید بن عقبه، والی کوفه بود. رفتار سعید بن عاص، جانشین ولید و افتضاح مغیره بن شعبه نیز مزید بر علت بود. تغییرات پی در پی والیان کوفه بدون توجه به فضای دینی و اجتماعی کوفه و توجه به نیازهای عمومی جامعه اسلامی، زمینه تنش‌ها را در این شهر تشدید می‌‌کرد. از دید مردم، تنها کسی که می‌توانست از انجام این امور ممانعت به عمل آورد، خلیفه بود. اما اعتراض کوفیان به خلیفه بی‌ثمر بود؛ با انتصاب سعید بن عاص به امارت کوفه، مالک اشتر و دیگر بزرگان کوفه بدین امر اعتراض کرده،[۴۲] به والی عثمان حمله کردند و او را زخمی کردند.[۴۳] امیر کوفه به عثمان نامه نوشت و از اقدام گروهی از کوفیان علیه او خبر داد. عثمان نیز این گروه را که تنی چند از تابعان، مشاهیر شیعه و رجال نخعی مانند مالک بن حارث (اشتر) نخعی، أسود بن یزید نخعی، علقمة بن قیس نخعی، جندب بن عمرو خزاعی، صعصعه و برادرش زید بن صوحان عبدی، کمیل بن زیاد نخعی و عمیر بن ضابی برجمی هم در جمعشان قرار داشتند، به شام نزد معاویه فرستاد.[۴۴] مالک و یارانش که در شام امنیت را از دربار معاویه ربودند و با مردم ارتباط برقرار کرده بودند، به در خواست او از خلیفه پس از مدتی به کوفه بازگشتند. مالک پس از بازگشت از شام همراه با پانصد تن از جمله برخی رجال شیعه عراق، در بیرون کوفه اردو زدند و کوفه را به محاصره در آوردند و خواسته خود را برکناری سعید بن عاص اعلام کردند. این امر سرانجام خلیفه را بر آن داشت تا سعید بن عاص را عزل و ابوموسی اشعری را به عنوان والی، رهسپار کوفه نماید؛[۴۵] اما انتصاب اشعری و تغییر والیان سایر ولایات از خشم مردم نکاست. نخع و طوایف آن در این حوادث، سهم مهمی ایفا می‌کرد.[۴۶] حاکم نیشابوری روایتی که به نقش نخع در قتل عثمان اشاره دارد، رد می‌کند و می‌نویسد: این حدیث سندیت ندارد، اما در ادامه می‌‌افزاید: ولی می‌گویند در نقل آن از اسناد صحیح استفاده شده است.[۴۷] این در حالی است که در روایات سیفی بر نقش نخع و کسانی چون مالک اشتر در قتل خلیفه سوم تصریح شده است.[۴۸]

پس از قتل عثمان، شمار کثیری از مهاجران و انصار و دیگر مردمان مدینه از جمله تنی چند از بزرگان نخعی همچون مالک اشتر، کمیل بن زیاد و عمرو بن زراره که در جمع مردم حضور داشتند، با علی(ع) بیعت کردند.[۴۹] مالک اشتر در بین حاضران به ذکر فضایل علی(ع) و مراتب علم و تقوای آن حضرت و جایگاه ایشان نزد رسول خدا(ص) پرداخت. او در بین مردم حرکت می‌کرد و خطاب به آنان چنین گفت: «أیُّهَا النّاسُ! هذا وَصِیُّ الأَوصِیاءِ، ووارِثُ عِلمِ الأَنبِیاءِ، العَظیمُ البَلاءِ، الحَسَنُ العَناءِ، الَّذی شَهِدَ لَهُ کِتابُ اللّهِ بِالإِیمانِ ، ورَسولُهُ بِجَنَّهِ الرِّضوانِ، مَن کَمُلَت فیهِ الفَضائِلُ، ولَم یَشُکَّ فی سابِقَتِهِ وعِلمِهِ وفَضلِهِ الأَواخِرُ ولَا الأَوائِلُ...»؛ ای مردم! این وصی وصیت‌کنندگان و وارث علم پیامبران، مبتلا به بلاهای عظیم، دارا ثروتی نیکوست. او کسی است که کتاب خداوند به ایمان او و رسولش به بهشت رضوان شهادت داد. کسی است که فضایل در او کامل شده و هیچ شکی در گذشته‌اش و عملش و فضایلش از اول تا آخر نیست»...[۵۰] بدین‌سان همگان را به بیعت با علی(ع) فرا می‌خواند.[۵۱]وی در جمع یمنی‌هایی که به مدینه می‌آمدند، حضور می‌‌یافت و علی(ع) را بهترین خلیفه رسول خدا(ص) معرفی می‌کرد و همگان را به بیعت با ایشان فرا می‌خواند.[۵۲] ایشان خود، نخستین کسی بود که با آن حضرت بیعت کرد[۵۳]و در پی او، دیگر مردم از جمله طلحه و زبیر با حضرت بیعت کردند[۵۴] - [۵۵].[۵۶].

بنی جذیمه و حمایت از حکومت علوی(ع)

بسیاری از نخعیان و طوایف وابسته آن، اسلام خود را از علی(ع) گرفته بودند. پس از سریه علی(ع) در سال دهم بعثت بسیاری از نخعیان با اسلام آشنا شدند و گروهی از رجال نخع از جمله خاندان مالک اشتر نخعی به گرویدند.[۵۷] افراد و قبایلی که با حضور امام علی(ع) در یمن مسلمان شدند، عمدتاً دارای گرایشات شیعی بودند و در حوادث مرتبط با تاریخ تشیع، موضع همگرایی و همراهی داشتند؛ چراکه سریه علی(ع) به یمن ابعاد مختلفی داشت و از مهمترین ویژگی‌های آن نشر صحیح آموزه‌های وحیانی و عمل منطبق بر سنت رسول خدا(ص) و آشنایی یمنی‌ها با اسلام ناب بود. در نتیجه، تازه مسلمانان یمنی اسلام را همراه با محبت اهل بیت(ع) درک کرده، با منزلت و مرتبه اهل بیت(ع) آشنا شدند و همواره بر این محبت پایدار ماندند. شاید به واسطه همین امر بود که نخع به اهل رده روی خوشی نشان نداد[۵۸] و همراه با نمایندگان رسول خدا(ص) در دفع فتنه‌های آن دوران مشارکت کرد. اسکان نخع در کوفه را هم می‌توان از دیگر زمینه‌های گرایش قبیله نخع و طوایف آن به تشیع و همراهی با آنان برشمرد. کوفه بواسطه مشارکت فعال ساکنانش در برخی تحولات اجتماعی، سیاسی و مذهبی همسو با گرایشات شیعی و استقبال از معارف اهل بیت(ع)، در همراهی با اهل بیت(ع) و نشر معارف ایشان نسبت به دیگر شهرها پیشقدم بود. با قتل عثمان و به خلافت رسیدن علی(ع)زمینه حضور فعال شیعیان و هواداران اهل بیت(ع) از جمله رجال شیعی نخع فراهم گردید. آنان با انحاء و شیوه‌های مختلف یاری‌رسان حکومت نوپای حضرت گردیدند که در دو محور اصلی حضور نظامی و کارگزاری نظام علوی(ع) قابل بحث است:

حضور نظامی

جنگ جمل

در پی وصول اخباری مبنی بر بیعت‌شکنی تنی چند از اصحاب پیامبر(ص) و یارانشان و حرکت به سوی بصره، امام علی(ع) که برای تحقق نخستین برنامه‌هایشان، یعنی از میان برداشتن معاویه از ولایت شام و در دست گرفتن امور آن بلاد، اقدام می‌کرد، با دریافت اخبار عراق به طرف بصره حرکت کرد. علی(ع) مردم کوفه را برای حضور در سپاه خود فرا خواند. لکن ابوموسی اشعری، والی کوفه، با این استدلال که جنگ فقط در «دار الحرب» برای مسلمان جایز است، مردم را از پیوستن به سپاه امیرالمؤمنین(ع) باز می‌داشت. اما با حضور مالک در این شهر و خطابه سفیران امام(ع) در بین مردم، افکار پوسیده والی کوفه رنگ باخت و مردم گروه گروه به سپاه حضرت پیوستند. از جمله قبایل کوفی که در این نبرد به یاری امام شتافتند، قبیله مذحج و طوایف آن بود.[۵۹] در این جنگ، مالک اشتر عهده‌دار ریاست نخع و فرماندهی میمنه سپاه امام(ع) بود. وی در این پیکار با رجزخوانی‌ها‌ی خود یارانش را تشجیع می‌کرد.[۶۰] - [۶۱] همچنین، هنگامی که نبرد در اطراف شتر عایشه شدت گرفت و دو قبیله ازد و ضبّه در پای جمل پایداری نمودند، علی(ع) با دیدن اجتماع بصریان بر گرد شتر عایشه، خطاب به عمار و مالک اشتر و سعید بن قیس همدانی و دیگر بزرگان اصحاب خود فرمود: «اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری می‌کنند».[۶۲] بدین ترتیب، گروهی از نخعیان به همراه جمعی از همدانیان، جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه حمله بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند.[۶۳].[۶۴].

جنگ صفین

اگرچه قتل عثمان در نتیجه سستی‌ها و کژروی‌های وی و عمالش بود، اما پس از آنکه علی(ع) به خلافت رسید، گروهی چون معاویه، قتل وی را بهانه کردند و به سال ۳۷ هجری، نبرد صفین را با شعار خونخواهی عثمان به راه انداختند. با آغاز جنگ، علی(ع) بر اساس تقسیم‌بندی قبایل کوفه، آنها را در هفت لشکر جای داد و برای هر کدام فرماندهی تعیین نمود و فرماندهی قبیله مذحج و اشعر را به نضر بن زیاد حارثی سپرد[۶۵] و مالک بن حارث نخعی را به عنوان فرمانده میمنه و پرچمدار مذحجیان سپاه تعیین کرد.[۶۶] منابع تاریخی از رجزهای مالک در این جنگ[۶۷] و نیز مصاف دادن‌های او و برخی دیگر از نخعیان همچون سنان بن مالک و حارث بن همام با شامیان اخبار متنوعی را به ثبت رسانده‌اند.[۶۸] قبیله نخع و طوایف آن در «لیلة الهریر» سرسختانه همراه علی(ع) جنگیدند[۶۹]و شجاعت‌های بی‌مانندی از خود به نمایش گذاشتند. در این زمان، مالک در مقدمه[۷۰] و به قولی میمنه سپاه بود و یارانش را به شهادت در راه خدا و مبارزه دعوت می‌کرد.[۷۱] ابراهیم بن مالک اشتر نیز که نوجوانی بیش نبود در این جنگ حضور داشت.[۷۲] منقری در کتابش پس از نقل چگونگی هماورد‌طلبیدن عمرو بن عاص در صفین و مبارزه و فرار او از دست مالک اشتر، طی گزارشی از جوانی یحصبی سخن به میان آورده که ضمن سرزنش عمرو بن عاص، پرچم به دست گرفت و رجزخوان پیش تاخت. مالک، پسرش ابراهیم را ندا داد و پرچم را به‌دست او داد و از او خواست به جنگ این جوان برود. ابراهیم هم در حالی که رجز می‌‌خواند به پیکار با او برخاست و پس از رد و بدل شدن چند بار نیزه، آن جوان حمیری را به خاک هلاکت افکند.[۷۳]

حمل بن معاویة بن مُرّداس بن صُبَاح بن غَفِیف بن حارث بن جذیمه هم از تک سواران و شجاعان بنی جذیمه بود که در صفین به یاری امام علی(ع) برخاسته بود. ابن کلبی از او به عنوان همان کسی یاد کرده که سعی داشت، مالک اشتر را در آب بیندازد.[۷۴].[۷۵].

کارگزاران بنی جذیمه

مشارکت نخع و طوایف آن در حکومت علی(ع) محدود به عرصه‌های نظامی نبود و برخی از مشاهیر این خاندان در زمره کارگزاران آن حضرت به شمار آمده‌اند که مالک اشتر از جمله این کارگزارانند. با آغاز خلافت امام علی(ع) و پیش از وقوع نبرد صفین، مالک والی امام(ع) در سرزمین جزیره گردید.[۷۶] وی، پس از جنگ صفین به اصفهان رفت[۷۷] و سپس در سال ۳۸ قمری به دستور امام(ع) به امارت مصر منصوب گردید. اما در میانه راه بر اثر دسیسه ی معاویه در نزدیکی «قلزم» به شهادت رسید[۷۸] امام علی(ع) در رثای مالک بسیار افسوس خورد[۷۹] و در سوگنامه خود برای مالک، آیه ارجاع خواند و مرگش را از اعظم مصایب بعد از رحلت رسول الله(ص) دانست.[۸۰] ایشان ضمن طلب رحمت برای مالک، جایگاه وی را برای خود، به مثابه جایگاه خود برای رسول خدا(ص) عنوان کردند.[۸۱] - [۸۲].[۸۳].

بنی جذیمه و تعامل با دستگاه خلافت اموی

در باب تعاملات نخعیان و طوایف آن با خلافت اموی، می‌توان مواضع قبیله‌ای نخع را، عدم همراهی با ساختار حکومتی و اندیشه سیاسی امویان ارزیابی کرد؛ چراکه امویان نسبت به قبایل قحطانی دچار عصبیت قبیله‌ای و تفاخر بودند و خاصه در مقابل قبایل عرب ساکن در شهرهای عراق که دارای سوابق رویارویی با امویان یا همراهی با رقبای آنها مانند شیعیان و جریانات اجتماعی و عقیدتی مخالف بودند، موضع علنی خصمانه داشتند و آنان را از حقوق اولیه مانند حیات و امنیت محروم می‌کردند و با بی‌توجهی به منزلت اجتماعی و قومی سران آنها و خودداری در مشورت یا به‌کارگیری عموم آنها در دستگاه حکومتی یا مأموریت‌های محلی، مانع تحقق آرمان‌های برخاسته از تفکر قبیله‌ای آنها می‌شدند و عملاً قبایل قحطانی را در برابر خود قرار می‌دادند. بر این اساس، همراهی یا مشارکت برخی رجال نخعی با دستگاه اموی در چارچوب مواضع فردی نخعی قابل بررسی است و نمی‌توان آن را به مواضع این قبیله نسبت داد. امویان با به خدمت گرفتن برخی از رجال نخعی از توانمندی‌های آنها در عرصه‌های مختلف برخوردار می‌شدند و از اوضاع برخی ایالات مانند عراق اخبار دقیق‌تری به دست می‌آوردند و از نفوذ این افراد در شهرها و قبایل به عنوان عاملی برای ایجاد نظم یا همراهی با دستگاه خلافت بهره می‌بردند.[۸۴] از جمله این افراد ثابت بن قیس یا همان مقنع بن حارث بن کلیب بن ربیعه است که نزد معاویة بن ابی‌سفیان اجر و قربی داشت. او همان است که حصین بن نمیر را زمانی که عبدالله بن زبیر را در مکه به محاصره گرفته بود، از مرگ یزید بن معاویه با خبر کرد.[۸۵].[۸۶].

نقش فرزندان جذیمه در جنبش‌های سیاسی - اجتماعی

بنی جذیمه و قیام حجر بن عدی (۵۱ هجری)

حجر از اصحاب رسول خدا(ص) و از یاران مخلص امیرالؤمنین(ع) بود.[۸۷] با به امارت رسیدن مغیرة بن شعبه در کوفه به سال ۴۹ هجری و آغاز ناسزاگویی‌های او از امیرالمؤمنین(ع)، حجر تاب نیاورد و به اعتراض علیه او برخاست. پس از مرگ مغیره و به امارت رسیدن زیاد بن ابیه در کوفه، حجر، آشکارا با یاران خود، معاویه را در مسجد لعن می‌‌کرد. زیاد بن ابیه با حجر به مقابله برخاست و در پی دستگیری‌اش برآمد.[۸۸] حجر به ناچار از قبیله‌ای به قبیله دیگر می‌رفت تا اینکه به ناچار به قبیله نخع پناه برد.[۸۹] حجر، در منزل عبدالله بن حارث- برادر مالک اشتر - مخفی شد.[۹۰]عبدالله با خوشرویی او را پذیرفت.[۹۱] اما وقتی عمال اموی درباره محل اختفای او به جستجو برخاستند، کنیزی از نخع، مأموران حکومت را از جایگاه حجر با خبر کرد و از این رو، عبدالله مجبور به بدرقه او تا محله ازد شد.[۹۲] حجر به قبیله ازد رفت و نزد ربیعة بن ناجد پنهان شد تا این که شرطگان زیاد از یافتن وی درمانده شدند. پس حجر، محمد بن اشعث را بخواند و از او خواست که برایش از زیاد امان بخواهد و او را نزد معاویه فرستد. محمد همراه با جمعی که جریر بن عبدالله و حجر بن یزید و عبدالله بن حارث- برادر مالک اشتر - از جمله آنان بودند، نزد زیاد رفتند و برای حجر بن عدی از وی امان گرفتند.[۹۳].[۹۴].

نقش بنی جذیمه در قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی

مختار پس از آغاز قیام خود در سال۶۶ هجری، ابراهیم بن اشتر را با نامه‌ای که ادعا می‌کرد از جانب محمد بن حنفیه آمده، با خود همراه نمود. ابراهیم طی نبردهای مکرر، والی عراق را مغلوب ساخت و زمینه تشکیل دولتی کوچک را برای مختار در کوفه و نواحی اطراف آن فراهم آورد. مختار بر اساس کتاب خدا، سنت، حمایت از اهل بیت(ع) و بیان وعده‌هایی، از مردم بیعت گرفت.[۹۵] ابراهیم بن اشتر در جنگی موسوم به «خازر» همراه با عبدالرحمن بن عبدالله نخعی فرمانده خیل (سواران) و طفیل بن لقیط نخعی فرمانده پیادگان سپاه مختار، ضمن شکست سپاه شام، موفق شد عبیدالله بن زیاد را به هلاکت برساند. شعار مختار و یارانش در این جنگ «یا لثارات الحسین» بود. پس از پایان نبرد، ابراهیم نیروهای خود را به ولایات اطراف اعزام نمود که در بین ایشان افرادی از قبیله نخع هم بودند.[۹۶] نخعیان همچنین به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در دفع شورش عبیدالله بن حر جعفی همراه با دیگر قبایل کوفی کوشیدند.[۹۷]

پس از نبرد خازر، مختار به مقابله با خاندان زبیر پرداخت. آخرین برخورد نظامی که بین او و سپاهیان زبیری به فرماندهی مصعب بن زبیر در عراق رخ داد، «نبرد مذار» نام داشت. در این نبرد سرنوشت ساز، ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت و حاضر به همراهی با او نشد. با شکست مختار در جنگ مذار، وی به دار الأماره کوفه پناه برد و سرانجام پس از چند ماه محاصره، کشته شد.[۹۸] - [۹۹].[۱۰۰].

بنی جذیمه و زبیریان

پس از کشته شدن مختار، مصعب بن زبیر نامه ای به ابراهیم نوشت و از او خواست که به اطاعت از عبدالله بن زبیر گردن نهد.[۱۰۱] این در حالی بود که عبدالملک بن مروان - خلیفه اموی - نیز، طی نامه‌ای، ابراهیم را به اطاعت از خود فرا خوانده بود. ابراهیم از آن روی که در جنگ با امویان، عبیدالله بن زیاد و تنی چند از اشراف شام را کشته بود، از پیوستن به عبدالملک خوف داشت از این رو دعوت مصعب را پذیرفت و به زبیریون پیوست.[۱۰۲] مصعب، حکومتِ موصل و جزیره و آذربایجان و ارمینیه را از او پس گرفت و وی را به جنگ ازارقه فرستاد و مهلب بن ابی‌صفره را به جای او به حکومت آن نواحی گماشت. اما چندی بعد، مهلب را معزول و با ارسال او به جنگ ازارقه، حکومت آن مناطق را، بار دیگر به ابراهیم سپرد.[۱۰۳] در پی حمله عبدالملک بن مروان به عراق، مصعب بن زبیر، ابراهیم را به سرداری سپاه خویش گماشت و به جُمَیْری نزدیک اَوانا رفت. عبدالملک بن مروان در پی تطمیع امرای کوفه و بصره، نامه‌ای به ابراهیم نوشت و حکومت عراقین، و به قولی اقطاع سرزمینهای اطراف فرات را به او وعده داد،[۱۰۴] ولی ابراهیم از پذیرش دعوت عبدالملک خودداری کرد و نامه را به نزد مصعب برد. وی با این احتمال که عبدالملک سایر امرای عراق را نیز با چنین وعده‌هایی فریفته باشد، کوشید تا مصعب را به بازداشت یا تبعید آنان به مکه متقاعد کند، اما مصعب نپذیرفت و به سوی عبدالملک به راه افتاد و در دیر جاثلیق در مسکِن اردو زد.[۱۰۵] در جنگی که در سال ۷۲ هجری[۱۰۶] میان ابراهیم بن اشتر و محمد بن مروان، یک روز پیش از جنگ اصلی میان عبدالملک و مصعب درگرفت، ابن اشتر به‌رغم شجاعت‌های بسیاری که از خود نشان داد، به سبب خیانت عتاب بن ورقاءِ تمیمی که بنا بر توطئۀ قبلی با عبدالملک، دست به عقب‌نشینی زده بود، شکست خورد و کشته شد.[۱۰۷] کشته شدن ابراهیم بن مالک اشتر بر مصعب بن زبیر بسیار گران آمد؛ چندان که نقل است وی در فراق ابراهیم و کوتاهی مردم عراق می‌گفت: «یا إبراهیم، و لا إبراهیم لی الیوم؛ ای ابراهیم، دیگر مثل ابراهیم برای من نیست».[۱۰۸].[۱۰۹].

بنی جذیمه و حضور در شورش ابن مهلب

یزید بن مهلب که پیشتر از سرداران و امرای دولت اموی بود، در سال ۱۰۱ هجری سر به شورش نهاد و با خلع خلیفه وقت اموی - یزید بن عبدالملک بن مروان - از حکومت، مدتی عهده دار حکومت بخش‌هایی از ایران و عراق گردید. جنبش ابن مهلب، توجه بسیاری از عراقی‌ها را به خود معطوف ساخت؛ چندان که، بسیاری از کوفیان و مردم مناطق جبال و دیگر نقاط، از هر سو بدو پیوستند و با وی همراه شدند.[۱۱۰] از جمله این افراد، نعمان بن ابراهیم بن اشتر و برادرش مالک بودند[۱۱۱] که همراه با قبیله مشهورشان نخع، با مهلبی‌ها هم‌پیمان شدند و با ریاست آنان، بر ضد امویان فی جنوب عراق وارد پیکار شدند. یزید بن مهلب در جنگی که بین سپاه اعزامی خلیفه عباسی به فرماندهی مسلمة بن عبدالملک و یاران یزید بن مهلب در گرفت، یزید، فرماندهان بخش‌های مختلف سپاهش را مشخص کرد. از جمله این فرماندهان، نعمان بن ابراهیم بن اشتر بود که وی را به سالاری ربع مذحج و اسد کوفه، برگزید.[۱۱۲] این جنگ با شکست و کشته شدن یزید بن مهلب خاتمه یافت. پس از قتل او، خاندان مهلب عقب نشستند و با فراهم آمدن در بصره، مفضل بن مهلب را به ریاست خود برگزیدند. سپس از طریق دریا خود را به ایران رساندند و به کرمان رفتند. در پی آن، مسلمة بن عبدالملک پس از آگاهی از این اجتماع، مدرک بن ضب کلبی را برای تعقیب خاندان مهلب فرستاد. وی بر مفضل بن مهلب در شیراز دست یافت و در نبردی که بین دو سپاه درگرفت، نعمان بن ابراهیم بن مالک اشتر، همراه با تنی چند از بزرگان سپاه از جمله مفضل بن مهلب به قتل رسیدند.[۱۱۳] در پی این شکست، بسیاری از یاران و همراهان یزید بن مهلب که مالک بن ابراهیم بن اشتر - برادر نعمان بن ابراهیم از جمله آنان بودند، - به کوفه رفتند و از مسلمة بن عبدالملک امان‌طلبیدندکه با موافقت او واقع شد.[۱۱۴].[۱۱۵].

اعلام و رجال برجسته بنی جذیمه

از نصیب بن کنانة بن سواءة بن ربیعه،[۱۱۶] حَمْل بن معاویة بن مُرداس بن صُباح - از تک سواران نخع حاضر در صفین - [۱۱۷] و ثابت بن قیس یا همان مُقَنَّع بن حارث بن کُلَیب بن ربیعه - از اشراف این قوم و از مقربین درگاه معاویة بن ابوسفیان - [۱۱۸] به عنوان بخشی از رجال و شخصیت‌های مطرح بنی جذیمه نام برده شده است. ضمن این که از سلاله بزرگ مالک اشتر هم علاوه بر نام بزرگ مالک اشتر و فرزند نامدارش ابراهیم و عبدالله بن حارث- برادر مالک اشتر - [۱۱۹] می‌‌توان از نعمان بن إبراهیم نخعی[۱۲۰] و برادرش مالک بن ابراهیم بن اشتر،[۱۲۱] أبوالمشهور معروف بن محمد بن معروف بن فیض بن أیوب بن أعین بن عدی بن عبیدالله بن إبراهیم بن مالک أشتر نخعی واعظ زنجانی - محدث بزرگ قرن چهارم - [۱۲۲] احمد بن حسن بن حارث بن عمرو بن جریر بن ابراهیم بن مالک اشتر - از راویان حدیث در اندلس - [۱۲۳] و نیز، بزرگانی چون محمد بن مالک بن ابراهیم،[۱۲۴]جعفر بن محمد بن عبد الله بن قاسم بن إبراهیم بن مالک اشتر[۱۲۵]هر دو از راویان و محدثان معروف شیعه و علمای شیعی شهیری همانند عالم بزرگ اسلام ورَّام بن حمدان بن عیسی بن أبونجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن إبراهیم بن مالک بن حارث اشتر نخعی[۱۲۶] و محمد بن عبد الحسن بن حسن قرمیسینی نجفی مشهور به جزائری مؤلف کتاب فتوحات عباسی[۱۲۷] یاد کرد. از خاندانهای عالم خیز این دودمان هم، می‌‌توان به خاندان کاشف الغطاء[۱۲۸] و بزرگانی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء،[۱۲۹] شیخ هادی کاشف الغطاء،[۱۳۰]احمد کاشف الغطاء[۱۳۱] و... اشاره کرد.[۱۳۲].

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۲۰۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۷۶.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۱۴.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۱.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  7. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۷۶ - ۱۷۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۱، ص۲۰۲.
  8. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۷۶ - ۱۷۸و۱۸۹.
  9. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۴.
  10. ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۴۴.
  11. علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰ ص۱۱.
  12. علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰ ص۱۱.
  13. علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰ ص۱۱ - ۱۲.
  14. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۲ - ۱۳.
  15. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۱.
  16. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۲.
  17. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۲.
  18. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۲.
  19. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۸، ص۲۳۱. نیز ر. ک. علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۶.
  20. «ابو المشهور معروف بن محمد بن معروف بن فیض بن ایوب بن اعین بن عدی بن عبیدالله بن ابراهیم بن مالک اشتر» از آن جمله است. وی واعظ زنجانی که در سال ۳۹۲ هجری در ری ساکن بوده، معرفی شده است. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۱۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۳۵۱ - ۳۵۲.
  21. شیخ محمد بن عبدالحسن بن الحسن قرمیسینی نجفی مشهور به جزائری در کتابش«فتوحات عباسی» که به زبان فارسی تألیف شده، در پایان آن، خود را از ذریه مالک اشتر معرفی کرده است. امین، اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۷۹.
  22. سایت علمی پژوهشی مزارات ایران و جهان اسلام، مقاله فرزندان ابراهیم بن مالک اشتر و بقاع منسوب به آنان، محمد مهدی فقیه بحرالعلوم.
  23. سایت علمی پژوهشی مزارات ایران و جهان اسلام، مقاله فرزندان ابراهیم بن مالک اشتر و بقاع منسوب به آنان، محمد مهدی فقیه بحرالعلوم
  24. المقری التلمسانی، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج۳، ص۱۴۳.
  25. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  26. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۸.
  27. واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷ - ۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸
  28. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۶.
  29. واقدی، فتوح الشام، ص۶۲.
  30. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  31. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.
  32. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.
  33. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.
  34. اسامه بن منقذ، کتاب الاعتبار، ص۳۷.
  35. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  36. ابن‌اعثم، ترجمه الفتوح، ص۱۴۹ - ۱۵۲.
  37. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۰۱.
  38. واقدی، فتوح الشام، ص۱۵۰ - ۱۶۱؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۲ و ۴۴۱.
  39. دینوری، اخبار الطول، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۴۱ - ۴۴۰.
  40. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۰. نیز ر. ک. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۴۲۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۰۹.
  41. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  42. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۲ - ۳۳.
  43. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۷۴.
  44. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۶۵ - ۳۶۷.
  45. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ترجمه محمدباقر محمودی، ج۵، ص۵۳۴ - ۵۳۵.
  46. خوارزمی، المناقب، ص۲۴۷ - ۲۴۹.
  47. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۷.
  48. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۷۲؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۳۷۲.
  49. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۸.
  50. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۷۸.
  51. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۳.
  52. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۴۰ - ۴۴۵.
  53. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
  54. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۳۰ - ۴۳۴؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۸.
  55. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعه‌شناسی، فصل‌نامه علمی پژوهشی شیعه‌شناسی، سال ششم، شماره۲۲.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. واقدی، فتوح الشام، ص۶۲.
  58. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۶۶ - ۶۷.
  59. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۱۳.
  60. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ۲۳۵ - ۲۳۷.
  61. نیز ر. ک. کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۲۷ - ۲۸.
  62. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۱.
  63. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  64. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  65. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶.
  66. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۱۷۲ - ۱۷۴.
  67. ر.ک به: نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۶۹ - ۱۷۰٫؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۳۲۷ - ۳۲۹ و ج۵، ص۲۲۵.
  68. نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۷۲ - ۱۷۳.
  69. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۲۵.
  70. نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۸۹ - ۴۹۰.
  71. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۴.
  72. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۴۹۴.
  73. نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۴۰ - ۴۴۱.
  74. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲. به منبع اصلی خبر یعنی فتوح شام ابن کلبی دست نیافتم اما گویا این حرکت، جهت حفظ جان مالک اشتر در یکی از برهه‌های خطیر این جنگ، انجام گرفته است.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  76. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۲۱.
  77. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۴۷۶.
  78. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۸۹؛ اصبهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج۲، ص۳۱۸.
  79. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، ص۳۸۰و ۳۹۰ - ۳۹۳.
  80. ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۱۶۹.
  81. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۹۵ - ۹۹.
  82. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعه‌شناسی، فصل‌نامه علمی پژوهشی شیعه‌شناسی، سال ششم، شماره۲۲.
  83. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  84. مریم سعیدیان جزی و اصغر منتظر القائم، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع، ص۸۷ - ۱۰۵.
  85. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲.
  86. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  87. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۱۹۰ و ج۶، ص۲۰۵و۲۱۸.
  88. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲ - ۲۴۸؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۶۱.
  89. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷.
  90. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷.
  91. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۴۹.
  92. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶.
  93. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۰ - ۲۵۱؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۴.
  94. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  95. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۳ - ۵۰.
  96. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۸۶ - ۹۲.
  97. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۹۷ - ۳۰۰.
  98. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۶۸ - ۲۷۳.
  99. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعه‌شناسی، فصل‌نامه علمی پژوهشی شیعه‌شناسی، سال ششم، شماره۲۲.
  100. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  101. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۸۹.
  102. ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۲۷۵.
  103. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۸۹.؛ دینوری، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۰۹.
  104. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۸۹.؛ دینوری، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۱۲.
  105. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۸۹ - ۹۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۱۲.
  106. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۹۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۰۸.
  107. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۹۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۶.
  108. اعیان الشیعه، ج۲، ص۲۰۰.
  109. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  110. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۷۸ - ۵۹۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۵۷ - ۸۰.
  111. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۳۶.
  112. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۹۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۷۹.
  113. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۰۱؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۴۹۰
  114. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۳۶.
  115. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  116. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲.
  117. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۵۴.
  118. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۹۲.
  119. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷.
  120. بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۳۶.؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۴۹۰.
  121. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۳۶.
  122. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۱۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۳۵۱ - ۳۵۲.
  123. المقری التلمسانی، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج۳، ص۱۴۳.
  124. البحرانی، حلیة الأبرار،، ج‌۶، ص۱۸۸
  125. شیخ صدوق، کمال الدین و اتمام النعمه، ص۴۰۷.
  126. میرزای نوری، خاتمه مستدرک، ج۳، ص۲۱
  127. امین، اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۷۹.
  128. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۳۵۱؛ علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰، ص۱۲.
  129. زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۱۸۳.
  130. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲۴، ص۳۷.
  131. زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۱۸۳.
  132. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.