بنی هاشم در قرآن
مقدمه
بنی هاشم بر اثر سکونت در مجاورت کعبه از قریش بِطاح محسوب میشدند[۱]. بنیهاشم فرزندان عمرو هاشم بن عبد مناف بن قُصَیّ بن کلاب جدّ دوم پیامبر بودند[۲]. بنی عبد شمس بن عبد مناف، بنی مطلب بن عبد مناف و بنینوفل بن عبد مناف از تیرههای همعرض بنیهاشماند.[۳].[۴].
اقدامات و جایگاه هاشم در میان قریش
در پی درگذشت عبدمناف، هاشم به همراه برادران خود نسبت به انحصاری بودن مناصب کعبه در دست بنیعبدالدار (عموزادگان خود) معترض شدند، از این رو با جمعآوری متّحدانی و بستن پیمان "حلف المطیّبین" در برابر پیمان "لعقة الدم" که میان بنی عبدالدار و متحدان آنان از جمله بنیمخزوم بسته شده بود مناصب سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (طعام دادن به حاجیان) و قیادت (فرماندهی و رهبری جنگها) را برای خود به دست آورند [۵] که در آن میان سقایت و رفادت به هاشم سپرده شد[۶] و قیادت نیز در دست برادرش عبد شمس ماند. [۷] هاشم هر ساله در اجرای مسئولیت رفادت خود به هنگام موسم حج قریش برای پذیرایی از زائران کعبه از مشارکت و کمکهای مالی خانوادههای قریش بهرهمند میشد.[۸] او همچنین با حفر چاه "سَجْله"[۹]که با گسترده شدن فضای مسجدالحرام جزو محدوده مسجد قرار گرفت و همچنین چاه "بَذَّر"[۱۰] در راستای منصب سقایت تلاش کرد تا در امر آبرسانی به حجگزاران تسهیل کند.
هاشم همچنین در کار بازرگانی توانست اولین کسی باشد که برای قریش ایلاف و پیمان نامه گرفت. او توانست در پی انعقاد پیمانهای بازرگانی با شام و نیز بستن پیمانهایی با قبایل حاضر در مسیر کاروانهای تجاری سفرهای تجاری قریش را به دو سفر تابستانی به سوی شام و زمستانی به سوی یمن و حبشه ارتقا دهد[۱۱] و بدین شکل زمینه توسعه تجارت و فزونی ثروت در مکه و نیز گسترش ارتباطات با کشورهای همجوار را فراهم کند. به دنبال هاشم دیگر برادران او نیز معاهداتی را با شاهان سایر مناطق منعقد کردند.[۱۲] خداوند در سوره قریش به این پیمانها با عنوان "ایلاف"[۱۳] اشاره کرده است: ﴿لِإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ﴾[۱۴] شاید بر اثر همین ارتباطها بود که هاشم توانست در سال قحطی مکه که قریش دچار گرسنگی شده بودند با تهیه آرد و نان از شام[۱۵] یا فلسطین[۱۶] و درآمیختن آن با گوشت شتر با تهیه ترید و اطعام آن به مکیان لقب "هاشم" (تهیه کننده ترید) را برای خود به جا گذارد[۱۷].[۱۸]
مقام و منزلت عبدالمطلب در نزد قریش
برای هاشم ۴ پسر به نامهای شیبه (عبدالمطّلب)، عمرو (ابوصیفی)، اسد و نضله، و ۵ دختر به نامهای شفاء، رقیه، ضعیفه، خالدة و حنّة ذکر کردهاند [۱۹] که در این میان ماندگارترین و مؤثرترین نسل شیبه (عبدالمطلب) است. این در حالی است که برخی نسل عبدالمطلب را تنها نسل باقی مانده از فرزندان هاشم دانسته، بنیهاشم را با بنی عبدالمطلب مساوی میدانند،[۲۰] در حالی که با وجود فرزندانی از نضله و عمرو بن هاشم[۲۱] چنین ادعایی صحیح نیست.
شیبه که از ازدواج هاشم با سَلْمی دختر زید بن عمرو خزرجی از بنی نجّار مستقر در مدینه به دنیا آمده بود با رحلت هاشم مدتی را به همراه مادر خود در یثرب و در نزد داییهای خود ساکن شد؛ ولی پس از مدتی مطّلب (عموی شیبه) او را به مکه آورد.[۲۲]بنابر روایت طبری شیبه، که با ورود به مکّه به عبدالمطّلب مشهور شده بود، در سالهای نخست اقامت در مکه با مشکلی مواجه شد،؛ چراکه داراییهای پدرش هاشم پس از آنکه به وسیله عمویش مطلب به او باز گردانده شد به دست دیگر عمویش نوفل تصاحب شد. اگرچه این اموال در پی استمداد عبدالمطّلب از بنینجّار به او بازگردانده شد؛ ولی این امر موجب گردید که نوفل نیز در جبهه مخالفان بنیهاشم قرار گیرد.[۲۳] منابع برای عبدالمطلب به اختلاف ۱۰ [۲۴] یا ۱۲ [۲۵] پسر و ۴[۲۶] یا ۶ [۲۷] دختر ذکر کردهاند که در این میان نسل عبدالمطلب به جز عبدالله از ۴ پسرش یعنی حارث (فرزند بزرگ عبدالمطلب)، ابوطالب، عباس و ابولهب (عبدالعزی) ادامه یافت[۲۸].
برخی از منابع به داستان نذر عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر خداوند به او ۱۰ پسر دهد یکی را قربانی کند. وقتی شمار پسران او به ۱۳ رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت قریش و توصیه ساحرهای نام عبدالله با ۱۰ شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با ۱۰۰ شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد.[۲۹] این خبر که ابتدا آن را ابن اسحاق نقل کرده و برخی سیرهنویسان از او تبعیت کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. یعقوبی و مسعودی نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند.
با رحلت مطّلب، مناصب سقایت و رفادت که پس از مرگ هاشم به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند [۳۰] و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.[۳۱] البته باید توجه داشت که این جایگاه عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد؛ زیرا میبینیم وی در حفر چاه زمزم به جای آنکه از سوی سران دیگر قبایل قریش یاری شود مورد تمسخر قرار گرفت. برخی از محققان این افول شأن عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از ضعف مالی تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت تصدی مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن منصب قیادت و اشتغال کامل به امر تجارت، موقعیت اجتماعی خود را ارتقا داده بودند.[۳۲] از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری عبدالمطلب به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با ابرهه از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به حاجیان میداد،[۳۳] از این رو میتوان جایگاه عبدالمطلب را پس از رحلت مطّلب متأثر از شأن رفیع جدش قصی و پدرش هاشم دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه رشد بسیاری کرد که حفر چاه زمزم در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این چاه که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای حجاج از اهمیت فراوان برخوردار بود؛ زیرا به حج گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه حضرت اسماعیل آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر قریش فخر میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.[۳۴] موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه جزیره عربستان در پی هجوم سپاه ابرهه به مکّه فزونی یافت؛ زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان نماینده مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس هدایت مکیان به کوههای اطراف و حفظ جان آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «ابراهیم ثانی» لقب دهند.[۳۵] این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز ظهور بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور عبدالمطلب در دربار سیف بن ذی یَزَن حاکم حِمْیَرِی که توانسته بود با حمایت دربار ایران در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر حاکمان حبشی یمن غالب گردد اشاره کرد. در این مهمانیعبدالمطلب مورد تکریم و احترام فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.[۳۶] با رحلت عبدالمطلب تلاش قریش در بزرگداشت او و صرف هزینههای فراوان در تشییع و تعزیت او مورد توجه برخی از مؤرخان قرار گرفته است[۳۷].[۳۸]
بنی هاشم، تیرهها و قبایل رقیب و همپیمان
با توجه به جایگاه قریش در میان عرب شبه جزیره، رقابت میان تیرههای قریش نیز از اهمیتی خاص برخوردار بود، از این رو هر یک از این تیرهها تلاش میکردند تا از هر طریق ممکن با پیشی گرفتن از رقبا، ریاست و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورند. گزارشهای متعدد از حسادتها و کینهورزیهای فرزندان عبد شمس (عموزادگان بنی هاشم) نسبت به فرزندان هاشم از همین امر حکایت دارد.
بر پایه برخی از این گزارشها بر اثر رشد جایگاه و منزلت هاشم در میان عرب و به ویژه سران و رؤسای تیرههای قریش، امیة بن عبد شمس نسبت به او حسادت ورزید و تلاش کرد تا با اقدامهایی مشابه اقدامات هاشم برای خود منزلتی در میان قریش کسب کند؛ ولی ناکامی او در این امر که با شماتت قریش نیز همراه بود او را برانگیخت تا با طرح منافرت با هاشم به داوری حَکَمی میان خود و هاشم گردن نهد. نتیجه آن شد که امیه با حکم کاهنی از بنیخزاعه به مدت ۱۰ سال به شام تبعید شد.[۳۹] این در حالی است که برخی از محققان با غیر معقول دانستن چنین منازعهای عدم نقل چنین گزارشی از سوی یعقوبی، مسعودی و ابن هشام را دلیلی بر غیر واقعی بودن آن دانستهاند.[۴۰]مشابه چنین گزارشی نیز در خصوص عبدالمطلب و حرب بن امیه (پدر ابوسفیان) نقل شده است.[۴۱] با رحلت عبدالمطلب و افول جایگاه بنیهاشم که عمدتاً برگرفته از ضعف شدید مالی بنیهاشم بود دیگر گزارشی از این منافرتها و قضاوتها در منابع دیده نمیشود. تنها با بعثت پیامبر(ص) است که بر اثر حمایت ابوطالب و بنیهاشم از آن حضرت و رشد مجدّد بنیهاشم رقابتها و درگیریهای متعددی از سوی رقبای بنیهاشم به سرکردگی بنیمخزوم و سپس بنیامیه با آنان گزارش شده است. این امر به یقین برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص نبوت و رسالت پیامبر(ص) بود؛ زیرا از منظر این افراد بعثت پیامبری از بنیهاشم مقولهای جدای از رقابتهای قبیلهای نبود و آن را بهانهای برای حکومت کردن بنیهاشم و حاصل بازیگری آنان میدانستند،[۴۲] از این رو تلاش میکردند تا با انکار نبوت و رویارویی با پیروان آن حضرت مانع رشد منزلت بنیهاشم گردند. این دیدگاه پس از پیامبر خود را حتی در نزد صحابه پیامبر(ص) در قالب مخالفت با خلافت علی(ع) آشکار ساخت؛ بسیاری از مخالفان خلافت آن حضرت، خلافت او را به معنای ادامه حکومت بنیهاشم بر عرب میدانستند، چنانکه عمر در گفت و گو با علی(ع) و همچنین عباس بن عبدالمطلب عنوان میکرد که عرب نمیپذیرد که نبوت و خلافت با هم در یک خاندان جمع گردد.[۴۳]مثلث اتحاد ابوبکر، عمر و ابوعبیده [۴۴] که هیچ یک از بنی عبد مناف و آل قصیّ نبودند و میکوشیدند تا خلافت را بین خود دست به دست بگردانند با همین دیدگاه شکل گرفت.
در این میان بنیامیه بیش از دیگران در برابر بنیهاشم قرار میگرفت. اینان پس از پیامبر(ص) نیز رقابتها و حسادتهای خود را با بنیهاشم به هر بهانهای آشکار میساختند. بهانه کردن مرگ عثمان و راهاندازی نبرد صفین در زمان معاویه و همچنین فشار بر حسین بن علی(ع) و بنیهاشم برای گرفتن بیعت با یزید [۴۵] که در نهایت به حادثه عاشورا انجامید از بزرگترین مصادیق رویارویی بنیامیه با بنیهاشم است. سخنان مروان با حسین بن علی(ع) در جریان بیعت گرفتن از حضرت[۴۶] و همچنین گفتار یزید پس از شهادت امام(ع)[۴۷] مؤید این دیدگاه است.
همچنین بنیامیه تلاش کردند تا در مقاطعی جایگاه و نقش خود را در اسلام همسطح بنیهاشم معرفی کنند. این در حالی است که حسکانی بنابر روایتی از ابن عباس در تفسیر آیه ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾[۴۸] آورده است که مراد از ﴿الَّذِينَ يَعْلَمُونَ﴾ بنیهاشم و مراد از ﴿الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ بنیامیهاند.[۴۹] در این میان، بسیاری از منابع تفسیری بر پایه روایاتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مراد از ﴿الَّذِينَ يَعْلَمُونَ﴾ را ائمه شیعه میدانند.[۵۰] نامه حضرت علی(ع) خطاب به معاویه بیانگر همین نیّت و اقدام بنیامیه در اثبات نقشی همپای بنیهاشم در رشد و تثبیت اسلام است. حضرت در این نامه چنین مینگارد: شما چگونه با ما برابرید] در حالی که پیامبر از ماست و... سید جوانان بهشت از ما و کودکان آتش (فرزندان مروان بن حکم که پیامبر(ص)، در دوران کودکیِ آنان با تعبیر "صبیة النار" از کافر شدن آنان در آینده خبر داده بود)[۵۱] از شما، بهترین زن عالم (حضرت فاطمه(س)) از ما و حمالة الحطب (همسر ابولهب که طبق فرموده خداوند به آتش افروز ملقب گردید) ﴿وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ﴾[۵۲] از شماست.[۵۳] همچنین برخی از مفسران آیه ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۵۴] را نیز در ارتباط با همین تصور ناصحیح بنی امیه در برابر بنیهاشم میدانند و این آیه را در شأن بنیهاشم و بنیامیّه دانستهاند.[۵۵] در این آیه خداوند گمان بدکاران را که میپنداشتند با اهل ایمان برابر و هم سطحاند باطل و مردود میشمارد و حیات و مرگ بدکاران را متفاوت از مؤمنان میداند.
منابع همچنین از بنیعبدالدار و بنیمخزوم به عنوان دیگر تیرههای رقیب بنیهاشم که (پس از بنیامیه) در دشمنی گوی سبقت را از سایرین ربوده بودند نام بردهاند. بنی عبدالدار که نخستین نزاع خود را با هاشم بن عبد مناف در جریان تصدی مناصب مکه داشت با بعثت پیامبر(ص) در کنار بنی امیه قرار گرفت.[۵۶] از نضر بن حارث بن کلده به عنوان سرسختترین دشمن پیامبر نام بردهاند. وی در نبرد بدر اسیر و به فرمان پیامبر(ص) کشته شد [۵۷]؛ همچنین کشته شدن ۱۱ تن از پرچمداران بنیعبدالدار در نبرد احد[۵۸] تأییدی بر دشمنی سرکردگان این تیره با پیامبر(ص) و بنیهاشم است.
بنیمخزوم نیز با توجه به جایگاه اشرافیت ابوجهل و ریاست او بر مکّه، بعثت پیامبر(ص) ازبنیهاشم را خطری برای شرافت و جایگاه خود میدیدند. اینان در گذشته در جریان نزاع بنیعبدالدار و بنی عبد مناف در کنار بنیعبدالدار و در گروه "احلاف" قرار داشتند [۵۹] و با آغاز دعوت علنی حضرت نیز در رأس مخالفان پیامبر قرار گرفتند. اصرار ابوجهل در برخورد با مسلمانان در جریان حرکت سپاه مشرکان مکه به سوی مدینه به رغم دریافت نامه ابوسفیان مبنی بر انصراف سپاه مکه از رویارویی با مسلمانان،[۶۰] مؤیّد شدت عکسالعمل بنیمخزوم در برابر بنیهاشم و اسلام است. کشته شدن بزرگان این تیره در جنگ بدر همچون ابوجهل [۶۱] و برادرش عاص بن هشام [۶۲] بر کینه آنان نسبت به بنیهاشم افزود.
در سوی دیگر این منازعات و رقابتها، از تیرههایی نیز به عنوان متحدان و همپیمانان بنیهاشم نام برده شده است که در این میان باید از تیره بنومطّلب بن عبد مناف به عنوان بزرگترین و محبوبترین متحد بنیهاشم نام برد. اینان به همراهی تیرههایی چون بنی زهرة بن کلاب، بنی تیم بن مُرّة بنی حارث بن فهر و بنی اسد بن عبدالعزّی در حلف المطیّبین در کنار هاشم و بنیعبد مناف و در مقابل بنی عبدالدار قرار داشتند.[۶۳] سپس در پیمانِ حلفالفضول که به رهبری زبیر بن عبدالمطّلب در منزل عبدالله بن جدعان بسته شد برای حمایت از مظلوم با بنیهاشم هم قسم شدند.[۶۴].
پس از ظهور اسلام نیز بنی مطّلب در بسیاری از صحنهها دوشادوش بنیهاشم به حمایت از پیامبر(ص) پرداختند. حضور در شعب ابی طالب و تحمّل سه سال سختی و مرارت در کنار بنیهاشم از بزرگترین نمونههای اتحاد بنیمطلب با بنیهاشم است [۶۵]و از همین روست که وقتی پیامبر(ص) میخواست سهم ذیالقربی را از خیبر بین بنیهاشم قسمت کند به بنیمطّلب نیز سهمی داد و چون این عمل مورد اعتراض جبیر بن مطعم و عثمان بن عفان قرار گرفت و آنان برای خود نیز سهمی از ذیالقربی طلب کردند پیامبر بنیمطّلب را یار و همراه خود در جاهلیت و اسلام معرفی کرد و آنان را با بنیهاشم یکی دانست.[۶۶] از خزاعه نیز به عنوان دیگر متحد بنیهاشم یاد میشود. برخی منابع از همراهی خزاعه با عبدالمطلب و همپیمانی با او پس از جریان کشاکش عبدالمطلب و نوفل بن عبد مناف خبر دادهاند[۶۷].
ابن سعد در خصوص پیمان خزاعه و عبدالمطلب آورده که این پیمان که با هدف همیاری و نصرت یکدیگر در دارالندوه بسته شد با حضور ۷ تن از فرزندان عبدالمطلب و همچنین ارقم بن نضلة بن هاشم و ضحاک و عمرو فرزندان ابی صیفی بن هاشم (برادر زادگان عبدالمطلب) بوده و عبدالمطلب پیمان نامه را بر کعبه آویخت.[۶۸] اگر اختلاف عبدالمطلب و نوفل را در سنین کودکی عبدالمطلب بدانیم (چنانکه از گفتار طبری نیز برمیآید) گزارش ابن سعد را نمیتوان مربوط به این درگیری دانست؛ زیرا در گزارش او از حضور فرزندان عبدالمطلب در پیمان سخن به میان آمده است، از این رو باید این پیمان را پیمانی مجزّا از پیمان مورد نظر طبری دانست[۶۹].
صفات و ویژگیهای بنی هاشم
دوری هاشم و عبدالمطلب از بتپرستی و دیگر ناپاکیهای آن روزگار مورد تأکید برخی از منابع است [۷۰] تا جایی که برخی به استناد درخواست حضرت ابراهیم از خداوند برای دوری فرزندانش از عبادت بتها که در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ﴾[۷۱] بدان تصریح شده، هاشم را از پرستش بتبری میدانند و عدم وجود هرگونه گزارشی از بتپرستی هاشم را مؤیّدی بر ادّعای خود قلمداد میکنند[۷۲].
همچنین برخی از مفسران آیه ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ﴾[۷۳] را با هدف بالا بردن جایگاه تیرههای منسوب به خلفا در شأن بنیهاشم و تیرههایی چون بنیتیم بن مره و بنیعدی دانستهاند، [۷۴] در حالی که بسیاری از مفسران این آیه را در خصوص پرهیزگاران، مؤمنان و اهل بهشت میدانند؛[۷۵] همچنین وجود صفات پسندیدهای چون جود و بخشش، دوری از رذایل و زشتیها و جوانمردی برای فرزندان هاشم و عبدالمطلب (بنیهاشم و بنی عبدالمطلب) نیز در گزارشها دیده میشود.[۷۶]پیمان حلف الفضول (که در آن بنیهاشم به همراه بنوزهره، بنیتمیم و بنومطّلب متعهد شدند که از مظلوم تا ستاندن حقش دفاع کنند، اگرچه آن مظلوم در مکه غریب یا بنده باشد) نمونهای گویا از فتوت و جوانمردی بنیهاشم و بنیعبدالمطلب است.[۷۷] همچنین برخی از مفسران در خصوص آیه ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۷۸] با استناد به قرائت ضحاک و ابوجوزاء ﴿أَنْفُسِهِمْ﴾ را به فتح فاء "اَنْفَسِهم" که به معنای شریفترین مردم است خواندهاند [۷۹] که این امر خود بیانگر شرافت و عظمت بنی هاشم و بنیعبدالمطلب است. ضمن آنکه قرطبی چنین قرائتی را در خصوص أَنفُسِكُمْ در آیه ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۸۰] نیز مورد استناد قرار داده و آن را به شرافت بنیهاشم تفسیر کرده است[۸۱] در صورتی که چنین قرائتی در این دو آیه صحیح باشد باید این آیات را دلیلی بر شرافت بنیهاشم و بنی عبدالمطلب دانست.
ثعلبی نیز تلاش کرده با دور کردن بنیهاشم از گناه و پلیدی، مراد از ﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ را در آیه﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۸۲] بنیهاشم معرفی کند [۸۳] و این در حالی است که به اعتقاد مفسران شیعه و برپایه روایات بسیاری از مفسران سنی مراد از ﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ مذکور در آیه علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند.[۸۴] ابنعباس ۷ صفت را برای بنی عبدالمطلب نام برده است که عبارتاند از: جمال، سخنوری، بخشش و جوانمردی، شجاعت، علم، صبر و بردباری و گرامی داشتن زنان.[۸۵] ابنحبیب بغدادی به نقل از کلبی آورده که از علی(ع) نیز در خصوص بنی هاشم و بنیامیه پرسیدند. حضرت فرمود که بنیهاشم زیبا، سخنور و جوانمرد هستند[۸۶].[۸۷]
بنی هاشم و ظهور اسلام
با بعثت پیامبر از میان بنیهاشم، عکسالعملهای متفاوتی از سوی بنی هاشم نسبت به دین جدید گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با پذیرفتن اسلام در زمره یاران حضرت رسول اکرم(ص) درآمدند که در این میان برخی همچون ابوطالب از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در حمایت از پیامبر گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به دشمنی و رویارویی شدید با حضرت برخاسته، در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ ابولهب عموی پیامبر[۸۸] و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب که به هجو پیامبر میپرداخت[۸۹] از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون قبول اسلام گاه بر پایه روابط قبیلگی به حمایت از آن حضرت میپرداختند، چنان که قمی در تفسیر خود در خصوص آیه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[۹۰] آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر(ص) ایمان نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، مخالفان قریشی را از آن حضرت دور میکردند.[۹۱] این در حالی است که برخی از مفسران خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که کفار قریش مردم را از پیروی پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند.[۹۲] در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به اکراه در صف مخالفان آن حضرت قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از هجرت و به ویژه در فتح مکه مسلمان شدند، چنانکه عقیل بن ابی طالب قبل از حدیبیه [۹۳] یا در سال هشتم،[۹۴] ابوسفیان بن حارث در فتح مکه،[۹۵] نوفل بن حارث در ایام خندق،[۹۶] عباس بن عبدالمطلب نیز به اختلاف قبل از بدر[۹۷] یا پیش از فتح خیبر [۹۸] مسلمان شدند. برخی نیز همچون ابولهب،[۹۹] عتبة بن ابیلهب[۱۰۰] و طالب بن ابی طالب[۱۰۱] کافر مردند و به آن حضرت ایمان نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به پیامبر ایمان آورد[۱۰۲].
با نزول آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۱۰۳] دعوت علنی پیامبر(ص) از میان بنیهاشم آغاز و علی(ع) از سوی آن حضرت مأمور دعوت از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد.[۱۰۴] پس ۴۰ تن از مردان آنان در خانه ابوطالب جمع شدند. این اجتماع که نخستین نشست آن با سخنان ابولهب ناتمام ماند در جلسه دوم با سخنان پیامبر و اعلان رسالت خود و همچنین تعیین علی(ع) به عنوان وصیّ و وزیر پیامبر(ص) پایان یافت.[۱۰۵] این در حالی است که برخی منابع تفسیری بیم دادن پیامبر به فاطمه (ع) و صفیه دختر عبدالمطلب و همچنین انذار قریش به طور عموم بر کوه صفا یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن حضرت پس از نزول این آیه میدانند [۱۰۶] که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول آیه انذار دانست. با تعیین علی(ع) به عنوان فردی که از این پس بنی هاشم باید گوش به فرمان او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی نزول آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾[۱۰۷][۱۰۸]. البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به تمسخر علی(ع) میپرداختند.[۱۰۹] آشکار شدن دعوت پیامبر و حمایت همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به رهبری ابوطالب از حضرت، مشرکان مکه به ویژه سرکرده تیرههای رقیب و مخالف بنیهاشم (ابوسفیان رهبر بنیامیه و ابوجهل رئیس بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. نگرانی و حسادت مخالفان از رشد دوباره جایگاه و موقعیت بنی هاشم در میان قریش و سایر قبایل عرب را که در واقع با رحلت هاشم رو به افول گذارده و در پی رحلت عبدالمطلب بر شدت آن افزوده شده بود میتوان از عوامل مهم این مخالفتها و جبههگیریها دانست.
برخی از مفسران در خصوص آیه ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ﴾[۱۱۰] با تطبیق ضمیر "کُم" در آیه بر بنیهاشم، آن را در شأن و تأیید حکومت بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون حارث بن عمرو فهری از نزول این آیه در شأن بنیهاشم آگاه شد گفت که اگر این آیه حق است و بنیهاشم همچون پادشاهان یکی پس از دیگری حکومت بر عرب را به ارث میبرند، پس بر ما از آسمان سنگ یا عذاب دردناک ببارد[۱۱۱].
در هر حال با آغاز جبههگیری قبایل مشرک در برابر پیامبر(ص) و شکست گفتوگوهای آنان با ابوطالب برای پایان دادن به فعالیتهای محمد(ص) یا توقّف حمایت بنیهاشم و بنیمطّلب از پیامبر، فشار مشرکان بر مسلمانان بیدفاع با هدف پراکندن آنان از اطراف آن حضرت افزایش یافت. در این میان برخی از مفسران با استناد به روایتی از ابنعباس و توسعه در مصداق ﴿الْقُرْبَى﴾ در آیه ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[۱۱۲] تلاش کردهاند تا این آیه را درخصوص توصیه پیامبر به قریش و بنیهاشم معرفی کنند؛[۱۱۳] توصیه به اینکه اگر هم به او ایمان نمیآورند دست کم قرابت و نزدیکی با او را مورد توجه قرار دهند و از آزار و اذیت او دست برداشته، حمایتش کنند.[۱۱۴] این در حالی است که بنابر برخی روایات نقل شده از ابن عباس، سعید بن جبیر و... این آیه خطاب به مؤمنان بوده، مراد از ﴿الْقُرْبَى﴾ نیز اهل بیت پیامبر(ص) یعنی علی و فاطمه و فرزندان او هستند.[۱۱۵] پیامبر(ص) نیز تلاش کرد تا با فراهم کردن زمینه مهاجرت گروهی از مسلمانان به حبشه از این فشارها بکاهد. حضور برخی از بنیهاشم چون رقیه[۱۱۶] (دختر پیامبر) و جعفر بن ابی طالب (رهبر مهاجران) به همراه همسرش اسماء بنت عمیس[۱۱۷] در این مهاجرت گزارش شده است. این در حالی بود که رشد روزافزون اسلام در مکه به ویژه در پی اسلام حمزة بن عبدالمطلب از یک سو و همچنین بازگشت نافرجام فرستادگان مشرکان از حبشه از سوی دیگر شکستی برای آنان در برابر پیامبر و مسلمانان تلقی میشد، از این رو وقتی با خودداری بنیهاشم از تحویل پیامبر روبهرو شدند با همپیمان بستند که با تحریم هرگونه ارتباط با بنیهاشم و بنیمطّلب ضمن به شکست کشاندن مدعیان دین جدید، رقیب دیرین خود را نیز از صحنه رقابت خارج کنند.[۱۱۸] ابوطالب نیز با فراخوانی مردان بنیهاشم از کافر و مسلمان،[۱۱۹] آنان را به کعبه، حرم، رکن و مقام سوگند و بر حفاظت از پیامبر در شعب ابی طالب فرمان داد.[۱۲۰] آنان نیز به همراه بنومطّلب همگی (جز ابولهب [۱۲۱] و ابوسفیان بن حارث)[۱۲۲] وارد شعب شدند. ابناسحاق و برخی از مورخان اشعار بسیاری را از ابوطالب در تحریک بنیهاشم در روزهای بحرانی دعوت پیامبر نقل کردهاند[۱۲۳].
منابع در بیان شدت فشار بر بنیهاشم در شعب ابیطالب گفتهاند که صدای گریه کودکان گرسنه بنیهاشم شبها خواب راحت را بر قریشیان سخت کرده بود.[۱۲۴]شکست محاصره سه ساله بنیهاشم اگرچه در حدّ خود نقطه عطفی در مسیر مقاومت مسلمانان در برابر فشارهای مشرکان محسوب میشد؛ امّا با رحلت ابوطالب (سال دهم بعثت) به عنوان بزرگترین حامی پیامبر(ص) این موفقیت کمرنگ شد و فشار قریش نیز بر پیامبر(ص) شدت یافت.[۱۲۵] از این پس به نظر میرسد که سران بنیهاشم همچون گذشته از پیامبر(ص) حمایت نمیکردند تا آنجا که پیامبر در بازگشت از طائف با حمایت مطعم بن عدی [۱۲۶] از فرزندان نوفل بن عبد مناف وارد مکه شد.
با هجرت پیامبر به مدینه برخی از بنیهاشم همچون حمزه و علی نیز هجرت به مدینه را بر ادامه حضور در مکه ترجیح دادند؛ ولی عمده بنی هاشم در مکّه همچنان ساکن بودند. شماری از این افراد حتی به اجبار در جنگ بدر نیز در سپاه مشرکان حاضر شدند که در آن میان طالب بن ابی طالب (برادر علی(ع)) در بین راه از همراهی مشرکاندست کشید و به مکه بازگشت؛[۱۲۷] از بنیفهر که همپیمان بنیهاشم بود در جنگ شرکت کردند و توسط مسلمانان به اسارت درآمدند.[۱۲۸] پیامبر که پیش از شروع جنگ مسلمانان را از حضور اجباری برخی از بنیهاشم در سپاه مشرکان آگاه کرده بود آنان را از کشتن این گروه برحذر داشت. با پایان یافتن جنگ و آزادی اسیران مشرک، اسرای هاشمی (عباس، عقیل و نوفل) مدت کوتاهی در مدینه در نزد آن حضرت ماندند.[۱۲۹] از سوی دیگر در این جنگ در جبهه مسلمانان همان تعداد اندک از مهاجران بنیهاشم در رکاب پیامبر(ص) جنگیدند. ابن هشام از حمزه و علی(ع) به همراه برخی از موالی و همپیمانان بنیهاشم یاد میکند.[۱۳۰] اینان در سایر جنگها نیز پیامبر را همراهی کردند. شهادت حمزه در احد در سال سوم هجرت،[۱۳۱] جعفر بن ابی طالب در موته در سالهشتم،[۱۳۲] ایمن بن ام ایمن از موالی بنیهاشم در حنین در سال هشتم،[۱۳۳] حضور علی بن ابی طالب در تمامی غزوات پیامبر (جز تبوک که به فرمان پیامبر(ص)، در مدینه باقی ماند)، پایداری و دفاع ۹ یا ۱۰ تن از بنی هاشم در حنین از پیامبر(ص) همگی از حمایت و همراهی گروههایی از بنی هاشم از حضرت رسول(ص) حکایت دارد. منابع از علی بن ابی طالب؛ عباس بن عبدالمطلب و پسرش فضل، ابوسفیان، نوفل و ربیعه ۳ فرزند حارث بن عبدالمطلب)، عتبه و معتّب فرزندان ابولهب و ایمن بن ام ایمن به عنوان هاشمیانی که تا آخرین لحظه در حنین به دفاع از پیامبر پرداختند یاد میکنند.[۱۳۴]
برخی منابع شیعی آیات ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ﴾[۱۳۵] را در شأن این افراد میدانند. در این آیات خداوند ابتدا ضمن یادآوری خودبینی و غرور مسلمانان در جنگ حنین و فرار آنها، به نصرت و یاری خود در این جنگ اشاره میکند[۱۳۶].[۱۳۷]
پیامبر و بنی هاشم
به رغم حمایتهای بنیهاشم و بنی عبدالمطلب از پیامبر(ص) چه در دوره حضور در مکّه و چه پس از هجرت به مدینه، پیامبر(ص) هیچ گاه امتیازی خاص برای بنیهاشم از آن جهت که از قبیله و نزدیکان او هستند قائل نشد. این در حالی است که بسیاری از منابع اهل سنّت بر احادیثی منسوب به پیامبر تأکید کردهاند که در آنها تلاش شده بنیهاشم و بنیعبدالمطلب به عنوان بهترین عرب و حتی بهترین انسانها معرفی شوند؛[۱۳۸] اما با توجه به آنکه این احادیث عموماً در دوره حکومت بنیعباس نقل شده ممکن است در حمایت از عباسیان حاکم نقل شده باشد، از این رو باید عکسالعملهای پیامبر(ص) در برابر برخی از افراد بنیهاشم را از منظر احترام آن حضرت به مؤمنان هاشمی و یاوران خود دانست، چنان که آمده است که چون فردی از بنیهاشم میمرد پیامبر پس از خاکسپاری او، قبر را با آب خیس میکرد و بعد کف دست خود را بر گِل قبر میفشرد به طوری که اثر دست پیامبر روی قبر میماند. این عمل به حدّی در خصوص قبور بنیهاشم شهرت یافته بود که اگر غریبهای وارد مدینه میشد و چنین قبری را میدید از وفات فردی از خاندان پیامبر(ص) آگاه میشد[۱۳۹].
همچنین آوردهاند که با شهادت جعفر بن ابی طالب، پیامبر به فاطمه(س) فرمان داد تا سه روز غذای خانه جعفر را آماده کند. این عمل بعدها به صورت سنّتی در میان بنیهاشم باقی ماند.[۱۴۰] نیز آمده که چون روزی پیامبر از منزل خود بسیار خوشحال بیرون آمد و مردم راز آن را پرسیدند، فرمود: جبرئیل از سوی خداوند آمد و گفت: خداوند ۷ تن از بنیهاشم را برگزید که در گذشته و آینده مانند آنها نیافریده و نخواهد آفرید: تو ای پیامبر، علی وصی تو، حسن و حسین نوادگان تو، حمزه عموی تو، جعفر پسر عموی تو و قائم(ع) که عیسی پشت سر او نماز میگزارد.[۱۴۱] نیز در خبری آمده که چون مهاجران، انصار و بنیهاشم در اینکه کدام یک نزد پیامبر محبوبترند اختلاف کردند حضرت خود را برادر انصار، و از میان مهاجران خواند؛ ولی در خصوص بنیهاشم فرمود: شما از من و با من هستید.[۱۴۲] حرام شدن زکات بر بنیهاشم [۱۴۳] و اختصاص یافتن فیء و خمس به آنان از احکام ویژه این تیره است.[۱۴۴] که اعتبار آنان را در نزد خداوند نیز آشکار میکند.
مفسران ضمن استناد به آیه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۴۵] که در آن خداوند خمس استفادههای مالی را برای خود، پیامبر، نزدیکان حضرت، یتیمان، مساکین و در راه ماندگان معرفی کرده است مراد از نزدیکان پیامبر را بنیهاشم و بنیعبدالمطلب میدانند.[۱۴۶] در این میان بسیاری از مفسران شیعه مراد از ﴿لِذِي الْقُرْبَى﴾ را اهل بیت پیامبر(ص) میدانند،[۱۴۷] چنانکه برخی نیز مجموعه قریش را از نزدیکان پیامبر و از مصادیق ذی القربی دانسته و در خمس غنایم سهیم کردهاند[۱۴۸] همین تفاسیر از سوی مفسران در خصوص واژه ذیالقربی در آیه ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۱۴۹] نیز ارائه شده است و این آیه را در شأن بنیهاشم یا اهل بیت پیامبر(ع)[۱۵۰] دانستهاند. البته این سهم پس از رحلت پیامبر(ص) توسط خلفا، به بهانه آنکه پیامبران از خود ارثی نمیگذارند حذف گردید.[۱۵۱] با نزدیک شدن رحلت پیامبر، آن حضرت بنیهاشم را فرا خواند و با آنان سخن گفت[۱۵۲].[۱۵۳]
بنی هاشم پس از پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) عدهای از بنیهاشم عهدهدار تجهیز پیامبر (غسل، کفن و دفن) شدند. اگرچه برخی منابع از حضور برخی صحابه در تجهیز پیامبر(ص) یاد کردهاند؛[۱۵۴] اما بسیاری منابع از علی(ع)، فضل بن عباس و اسامه از موالی بنیهاشم به عنوان افرادی از بنیهاشم که پیکر آن حضرت را درون قبر نهادند نام بردهاند.[۱۵۵] برخی نیز عباس را در زمره این افراد دانستهاند.[۱۵۶] و این در حالی بود که انصار و مهاجران در این زمان در سقیفه بنیساعده مشغول تعیین خلیفهای از میان خود بدون مشورت با بنیهاشم به رغم اعلام وصایت و جانشینی علی(ع) از سوی پیامبر(ص) بودند. عباس بن عبدالمطلب، فرزندش فضل و عتبة بن ابیلهب از افراد بنیهاشم بودند که در حمایت از علی در روزهای آغازین خلافت ابوبکر با او بیعت نکردند و در این میان ملاقات ابوبکر با عباس برای جلب نظر او نیز نتیجهای نداد.[۱۵۷] از این زمان کشمکش میان بنیهاشم و خلفا و حاکمان پس از آنان در تمامی دورهها وجود داشته، اگرچه با گذشت زمان این برخوردها شائبه و رنگ و بویی متفاوت به خود گرفته و گاه انگیزهها و تعصبات قومی و قبیلگی در آن نقش ایفا کرده است؛ امری که حتی در دشمنی بسیاری از سرکردگان مشرک با پیامبر(ص) نیز دخالت داشت.
با روی کار آمدن عثمان و رشد قدرت بنیامیه به عنوان دشمن دیرین بنیهاشم کینهها و حسادتهای امویان با بنیهاشم که از زمان فتح مکه (سال ۸ هجری) موقعیتی برای ظهور پیدا نکرده بود دوباره آشکار گشت. سخنان ابوسفیان خطاب به عثمان که از او خواست تا خلافت را در میان بنیامیه موروثی کند؛ زیرا هیچ بهشت و جهنمی وجود ندارد[۱۵۸] به خوبی میتواند در تحلیل حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) مورد توجه قرار گیرد. البته این همه بدان معنا نیست که علی(ع) و بنیهاشم در دوره سه خلیفه نسبت به وقایع سرزمینهای اسلامی و سرنوشت مسلمانان بیتوجه باشند، بلکه همچنانکه بیعت علی(ع) و بنیهاشم با این خلفا با هدف حفظ اسلام و اتحاد مسلمانان صورت گرفت اینان در اداره حکومت اسلامی نیز نقش ایفا کردند، چنانکه از حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب به عنوان والی مکه در زمان ابوبکر، عمر و عثمان [۱۵۹] نام برده شده است.
با شروع حکومت علی(ع) بنیهاشم در تمامی وقایع در کنار آن حضرت حضور داشتند و گرچه در این زمان مدینه، شهر پیامبر مسکن بنیهاشم بود؛ ولی با تغییر مرکز حکومت و انتقال آن به کوفه گروهی از بنیهاشم نیز به این شهر رفتند. حضور برخی بنیهاشم در جمع کارگزاران حضرت علی(ع)[۱۶۰] و در کنار او در صفین[۱۶۱] و توجه به تلقی معاویه که سپاه کوفه را "سپاه بنیهاشم" میخواند[۱۶۲] حائز اهمیت است. پس از آن حضرت نیز در حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع) به رغم حمایت بنیهاشم از امام برخی از بزرگان بنیهاشم همچون عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب فرمانده سپاه امام با پیوستن به سپاه معاویه امام را مجبور به صلح کردند.[۱۶۳] بنیهاشم جملگی در جریان بیعت گرفتن برای یزید از بیعت با او خودداری کردند.[۱۶۴] و در حادثه قیام امام حسین(ع) برخی از هاشمیان (آل عقیل و آل علی) او را همراهی کردند.[۱۶۵] بنیهاشم به رغم دشمنی با حکومت ظالمانه بنیامیه آنگاه که عبدالله بن زبیر در سال ۶۳ هجری مکه را تصرف کرد و آسیبهای فراوانی بر حکومت امویان وارد آورد از بیعت با او خودداری کردند تا جایی که عبدالله اقدام به تبعید و به نقلی زندانی کردن افرادی چون محمد بن حنیفه فرزند امیرمؤمنان، امام علی(ع) و عبدالله بن عباس کرد.[۱۶۶] با سرکوب قیام عبدالله بن زبیر امویان دوباره متوجه بنیهاشم شدند و به آزار و اذیت و شکنجه حامیان آنان پرداختند.
دستور هشام بن عبدالملک مبنی بر بریدن دست و زبان کمیت بن زید اسدی به جرم سرودن مرثیه برای زید بن علی بن حسین نمونهای از این واقعیت است[۱۶۷]. فعالیتها و اقدامات گروهها و تیرههای مختلف بنیهاشم همچون علویان (زیدیان، بنیالحسن و بنیالحسین) و بنیعباس تا پایان حکومت امویان ادامه داشت تا آنکه بنیعباس توانستند با سوء استفاده از جایگاه خاندان پیامبر در میان مردم، با فریب مردم ناراضی از حکومت بنی امیه در سال ۱۳۲ هجری[۱۶۸] امویان را ساقط و خود تا سال ۶۵۶ هجری[۱۶۹] حکومت را در اختیار گیرند.
افزون بر اینان سلسلههای هاشمی تبار دیگری چون فاطمیان، ادریسیان و علویان همزمان با عباسیان در مصر، مراکش و طبرستان حکومت کردند[۱۷۰].
جایگاه و شان بنی هاشم در جهان اسلام
با توجه به اهمیت و رشد جایگاه هاشم بن عبد مناف و اقدامات مثبت فرزندش عبدالمطلب، بنیهاشم در میان عرب دارای شأن والایی گردید. اگرچه این جایگاه در مقاطعی که به آن اشاره شد با افول شدیدی مواجه گردید؛ ولی با ظهور اسلام و بعثت پیامبر(ص) از میان بنیهاشم موجبات رشد این تیره بیش از گذشته فراهم شد و در این میان اقدامات مخالفان در برابر بنیهاشم نیز هیچگاه نتوانست نتایج مورد نظر آنان را فراهم کند. قرار گرفتن بنیهاشم در صدر دیوان عمر و اختصاص یافتن سهمی افزون از سایر مسلمانان به بنیهاشم[۱۷۱] در این دیوان و همچنین سروده شدن اشعاری در وصف این خاندان همچون "هاشمیات" کمیت بن زید اسدی[۱۷۲] در دوره حکومت بنیامیه (بزرگترین دشمن بنی هاشم) از شواهد رشد ارزشی این خاندان پس از رحلت پیامبر است.
با گسترش فتوحات و حضور مسلمانان و شیعیان هوادار حکومت بنیهاشم در سرزمینهای فتح شده، بنیهاشم که در دوره اموی از صفبندی واحد سیاسی برخوردار بود از شأن و منزلتی خاص در بین نومسلمانان نیز برخوردار گردید. همین امر سبب شد که عباسیان (تیرهای از بنی هاشم) آنگاه که دعوت خود برضدّ بنی امیه را آغاز کردند مردم ستمدیده از حکومت امویان را به حکومت بنیهاشم فرا خوانند.[۱۷۳] در واقع از این زمان به تدریج صف بندی واحد بنیهاشم از هم گسسته شد و فرزندان عباس و علی(ع) در عرصه سیاست از یکدیگر جدا شدند، چنان که با به قدرت رسیدن بنیعباس آنان فرزندان علی(ع) را خطری بزرگ برای خود میدانستند و با امامان شیعه که همگی از آل علی(ع) بودند برخوردی خصمانه داشتند و با اینحال حکومت خود را با عنوان "دولت بنیهاشم" معرفی میکردند و این در حالی بود که در سوی دیگر شیعیان و پیروان آل علی(ع) از حکومت آل عباس با عنوان "دولت بنیعباس" تعبیر میکردند؛ ولی به رغم تلاشهای شیعیان در این دوره اصطلاح بنیهاشم بیشتر بر فرزندان عباس اطلاق میشد و اصطلاح "آل ابی طالب" بر فرزندان علی(ع) دلالت میکرد.[۱۷۴].[۱۷۵]
منابع
پانویس
- ↑ المحبر، ص۱۶۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص۶۳؛ معجمالبلدان، ج ۱، ص۴۴۴.
- ↑ المنمق، ص۲۱؛ النسب، ص۱۹۶؛ الطبقات، ابنخیاط، ص۳۷.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ المنمق، ص۲۱.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۵۲.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص۱۱۱.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۳ ـ ۶۴.
- ↑ معجم البلدان، ج ۳، ص۱۹۳؛ فتوح البلدان، ص۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص۱۱۳.
- ↑ فتوح البلدان، ص۶۱؛ معجم البلدان، ج ۱، ص۳۶۱؛ اخبار مکه، ج ۱، ص۱۱۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۴۲؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۲؛ المنمق، ص۴۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۴۴؛ المحبر، ص۱۶۳؛ المنمق، ص۴۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص۱۳۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص۷۴۵؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۲۹.
- ↑ «برای پیوستگی قریش، پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۱-۲.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۵۲؛ سبل الهدی، ج ۱، ص۲۶۸.
- ↑ البدء والتاریخ، ج ۴، ص۱۱۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۲؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص۴.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۵؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص۲۰۱ ـ ۲۰۲؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۱۰۶.
- ↑ المنمق، ص۲۱؛ التبیان، ج ۵، ص۱۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۸۳۶.
- ↑ المنمق، ص۸۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۵۵۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۳۷۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۰۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۴۷ ـ ۲۴۹.
- ↑ النسب، ص۱۹۶ ـ ۱۹۷؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص۹۶ ـ ۹۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۴ ـ ۷۵.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص۹۶ ـ ۹۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۴ ـ ۷۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۶؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۱ ـ ۷۲؛ السیر والمغازی، ص۳۲.
- ↑ المحبر، ص۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۳۳۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۰۳.
- ↑ تاریخ صدر اسلام، ص۹۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۱۵۰ ـ ۱۵۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۱؛ العدد القویه، ص۱۳۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۲؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص۳۳۴؛ المنمق، ص۴۲۷ ـ ۴۲۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۳.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۰۴ ـ ۵۰۵؛ المنمق، ص۹۹.
- ↑ تاریخ صدر اسلام، ص۹۵.
- ↑ المنمق، ص۳۶۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص۴۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص۶۲۳؛ النزاع والتخاصم، ص۵۶؛ الأغانی، ج ۶، ص۳۶۰ ـ ۳۶۵.
- ↑ المراجعات، ص۳۵۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۵۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۱۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۴۲؛ الامامة والسیاسه، ج ۱، ص۲۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۸۵.
- ↑ الفتوح، ج ۵، ص۲۵؛ اللهوف، ص۱۸.
- ↑ اللهوف، ص۱۸؛ الفتوح، ج ۵، ص۲۵؛ مثیرالاحزان، ص۱۴ ـ ۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص۶۲۳.
- ↑ «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش میپردازد از جهان واپسین میهراسد و به بخشایش پروردگارش امید میبرد؟ بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۲، ص۱۷۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص۲۴۱؛ التبیان، ج ۹، ص۱۳؛ مجمعالبیان، ج ۸، ص۷۶۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص۱۹۷.
- ↑ «و (نیز) همسرش در حالی که هیزمکش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۸.
- ↑ «آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند!» سوره جاثیه، آیه ۲۱.
- ↑ البرهان، ج ۵، ص۲۹؛ شواهدالتنزیل، ج ۲، ص۲۳۸؛ تأویل آیات الظاهره، ص۵۵۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۳؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۱۳۲.
- ↑ اسدالغابه، ج ۵، ص۱۷؛ العلل، ج ۳، ص۴۱۹؛ الثقات، ج ۱، ص۱۸۰.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص۱۲۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۴۸؛ المحبر، ص۱۶۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۴۵۰؛ الثقات، ج ۱، ص۱۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۸.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۷۱۰؛ الاعلام، ج ۵، ص۸۷؛ الفصول العشره، ص۶۴.
- ↑ المنمق، ص۳۶۵؛ الثقات، ج ۱، ص۱۷۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۷۰۸.
- ↑ المحبر، ص۱۶۶؛ المنمق، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۰۳؛ المحبر، ص۱۶۷؛ المنمق، ص۵۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۳۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۴، ص۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۳۲۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۴۷ ـ ۲۴۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۶۹.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ المنمق، ص۵۳؛ القول الجازم، ص۱۵۶.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
- ↑ القول الجازم، ص۱۵۶.
- ↑ «و آنچه کینه است از دل آنان میزداییم و برادروار بر اورنگهایی روبهرو مینشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص۴۱۵؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۸۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص۱۳۶.
- ↑ جامعالبیان، مج ۸، ج ۱۴، ص۴۸؛ التبیان، ج ۶، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۵۲۰.
- ↑ کنزالدرر، ج ۴، ص۵۳؛ القول الجازم، ص۱۵۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۷۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۰۳؛ الاغانی، ج ۱۷، ص۲۹۰؛ المحبر، ص۱۶۷.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ زادالمسیر، ج ۱، ص۴۹۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۱۶۹.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۱۹۱.
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۱۱۹.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۲، ص۹، ۱۱؛ احکام القرآن، ج ۳، ص۵۲۹؛ الصافی، ج ۱، ص۴۶۳؛ ج ۴، ص۱۸۷.
- ↑ ذخائر العقبی، ص۱۵؛ القول الجازم، ص۱۵۷.
- ↑ المنمق، ص۴۱.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ المنمق، ص۳۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۳۵۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۲۴.
- ↑ عیون الاثر، ج ۲، ص۷۴؛ السیر الکبیر، ج ۱، ص۱۱۸؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص۱۷.
- ↑ «و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۲۴؛ الصافی، ج ۲، ص۱۱۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص۷۰۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۵، ج ۷، ص۲۲۷؛ التبیان، ج ۴، ص۱۰۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۴۴۴.
- ↑ ذخائر العقبی، ص۲۲۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص۲۲۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص۴؛ الاصابه، ج ۳، ص۵۱۱.
- ↑ ذخائر العقبی، ص۲۴۱.
- ↑ ذخائر العقبی، ص۲۴۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۱۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص۴۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص۹۸؛ تهذیب الکمال، ج ۱۴، ص۲۲۷.
- ↑ ذخائرالعقبی، ص۱۹۱.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۴۶؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۴۷۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۶، ص۲۹۴؛ الاستغاثه، ج ۱، ص۶۵؛ ذخایر العقبی، ص۲۴۹.
- ↑ عیون الاثر، ج ۲، ص۳۶۱؛ ذخائر العقبی، ص۲۴۹.
- ↑ المجدی، ص۳۱۸.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۳۶۳.
- ↑ السیر والمغازی، ص۱۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۳۶۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ زادالمسیر، ج ۶، ص۱۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص۹۷.
- ↑ «بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۲، ص۴۲۶؛ الارشاد، ص۲۵.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۹۳؛ الصافی، ج ۵، ص۳۰۲.
- ↑ «و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص۵۷؛ الصافی، ج ۲، ص۲۹۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۵۳۱.
- ↑ «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص۳۰ ـ ۳۲.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص۳۱؛ احکام القرآن، ج ۳، ص۵۷۲؛ تفسیر القرآن، ج ۳، ص۱۹۱.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص۳۳ ـ ۳۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص۴۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص۱۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص۳۶۸؛ المحبر، ص۵۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۴۶.
- ↑ السیر والمغازی، ص۲۲۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۳۲۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۲۴.
- ↑ السیر والمغازی، ص۱۶۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۳۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۳.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۲، ص۳۱۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۹.
- ↑ اعلام الوری، ج ۱، ص۱۲۵.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص۳۵۱؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۳؛ مناقب، ج ۱، ص۹۴.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص۸۰۶؛ مناقب، ج ۱، ص۹۴.
- ↑ السیر والمغازی، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹؛ مناقب، ج ۱، ص۹۴ ـ ۹۵.
- ↑ السیر والمغازی، ص۱۶۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۴؛ الثقات، ج ۱، ص۵۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۵۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۱۶۵؛ الاعلام، ج ۷، ص۲۵۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۶۱۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص۱۸۶.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص۳، ۷؛ السیر والمغازی، ج ۱، ص۱۳۸؛ عیون الاثر، ج ۱، ص۳۳۳.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۶۲۹؛ الاغانی، ج ۴، ص۱۹۶؛ کنزالعمال، ج ۱۰، ص۴۰۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص۶۷۷؛ المغازی، ج ۱، ص۲۳ ـ ۲۴.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص۱۲۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۴، ص۳۸۸.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص۴۵۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۶۲؛ مناقب، ج ۲، ص۳۰.
- ↑ «بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید؛ فرود آورد و کافران را به عذاب افکند و آن، کیفر کافران است» سوره توبه، آیه ۲۵-۲۶.
- ↑ الارشاد، ج ۱، ص۱۴۰ ـ ۱۴۱؛ اعلام الوری، ج ۱، ص۳۸۶؛ مناقب، ج ۳، ص۱۶۸.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص۲۱۰؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص۳۲۸ ـ ۳۳۰؛ القول الجازم، ص۱۵۳.
- ↑ الکافی، ج ۳، ص۲۰۰؛ تهذیب، ج ۱، ص۴۶۰؛ الذکری، ص۶۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۶۶؛ تذکرة الفقهاء، ج ۱، ص۵۷؛ الحدائق، ج ۴، ص۱۶۰.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص۷۷ ـ ۷۸.
- ↑ مناقب، ج ۳، ص۳۷۹؛ المعجمالکبیر، ج ۱۹، ص۱۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص۳۱۲.
- ↑ الخصال، ج ۱، ص۶۲؛ قرب الاسناد، ص۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۱۲۱.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۸؛ المغنی، ج ۲، ص۷۱۴؛ المحلی، ج ۷، ص۳۲۷.
- ↑ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۴، ص۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۳۲۵؛ البرهان، ج ۲، ص۶۹۱.
- ↑ التبیان، ج ۵، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۸۳۵؛ فقه القرآن، ج ۱، ص۲۴۳.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۹؛ زادالمسیر، ج ۲، ص۳۰۳ ـ ۳۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۱۰.
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۹؛ التبیان، ج ۹، ص۵۶۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۸۳۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۱؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص۸۳۵ ـ ۸۳۶.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس، ص۴۲۵؛ الامالی، ص۶۰۲؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص۵۰۰ ـ ۵۰۱.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص۲۷۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص۲۲۹؛ المصنف، ج ۸، ص۵۶۷؛ مسند ابی یعلی، ج ۴، ص۲۵۳.
- ↑ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص۶۰۰؛ احکام الجنائز، ص۱۴۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ السقیفة والفدک، ص۵۰؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۱، ص۲۷۲.
- ↑ الاغانی، ج ۶، ص۳۷۱؛ النزاع والتخاصم، ص۵۹؛ الفائق، ج ۲، ص۱۱۷.
- ↑ ذخائرالعقبی، ص۲۴۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۴۲؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص۲۹۳.
- ↑ الغارات، ج ۲، ص۵۹۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۲۶۵.
- ↑ الفتوح، ج ۳، ص۱۵۲؛ المراجعات، ص۴۰۰؛ وقعة صفین، ص۳۸۵ ـ ۳۵۹.
- ↑ الفتوح، ج ۳، ص۱۵۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۲۱۴؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۳، ص۳۸.
- ↑ مقتل الحسین(ع)، ص۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۲، ۶۰ ـ ۶۱.
- ↑ الاغانی، ج ۹، ص۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۲۶۱ ـ ۲۶۲.
- ↑ الاغانی، ج ۱۷، ص۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۳۴۶؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص۳۴۳ ـ ۳۴۴؛ التنبیه والاشراف، ص۲۹۲.
- ↑ الاعلام، ج ۴، ص۱۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۳، ص۱۷۱.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص۲۲۴؛ فتوح البلدان، ج ۳، ص۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص۵۷۰.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج ۱۲، ص۲۷۲، «الاختصاص»؛ الامالی، ج ۱، ص۴۳ ـ ۴۸؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۴۶۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۳۱۲، ۳۱۹، ۳۲۷؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۲۵۲؛ حیاة الامام الرضا(ع)، ص۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص۲۵۹، ۳۹۴؛ ج ۶، ص۸۰، ۱۵۹، ۱۷۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۳، ص۳۸۲؛ ج ۱۴، ص۴۱۰؛ ج ۴۳، ص۵۶۸؛ تاریخ بغداد، ج ۵، ص۲۴۳؛ ج ۴، ص۱۹.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.