جایگاه علمی معصوم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • در این قسمت به دنبال دیدگاه متکلمان درباره علوم غیردینی امامیم. دیدگاه ایشان عبارت‌اند از:

شیخ مفید

دیدگاه شیخ مفید درباره علم امام را می‌توان در چند گزاره خلاصه کرد:

  1. امامیه هم‌داستان‌اند که امام باید پس از تصدی منصب امامت، به احکام و معارف دین آگاه باشد؛[۱]
  2. روایات مستفیضه‌ای بر ثبوت علم امامان پاک به امور غیبی وجود دارد[۲] که البته این علوم به نحو مستفادند و نه ذاتی؛[۳]
  3. اینکه گفته شود امام همه چیز را می‌داند، ادعایی بی‌دلیل است؛[۴]
  4. آگاهی امام (ع) از امور غیردینی، ضروری نیست؛ ولی امری ممکن و واقع است و به مصلحت و لطف خداوند بستگی دارد. برای نمونه، اشتباه است که بگوییم امام (ع) عالم به باطن انسان‌هاست. امام همچون مردم ظواهر را می‌داند و اگر هم عالم به باطن کسی باشد، خداوند به پیامبرش اعلام و او هم به امامان (ع) منتقل کرده، یا آنکه در خواب به او الهام شده است. اما چنین نیست که بتوان گفت او قطعاً عالم به باطن فلان شخص است.[۵]

در همین راستا مرحوم مفید درباره آشنایی امام با همه صنایع و نیز لغات بر این باور است که به لحاظ عقلی چنین چیزی اگرچه ممتنع نیست، عقلاً برای امام ضرورتی ندارد، و روایاتی که دراین‌باره رسیده‌اند، مفید قطع نیستند.[۶] بنابراین در اندیشه او، امامان (ع) لزوماً عالم به تمام صنایع و لغات نیستند و روایات نیز دراین‌باره قطعی نیست. مرحوم مفید در برخی دیگر از آثار خود، علم به همه امور و نیز علم به باطن امور را شرط نبوت ندانسته است و برای اثبات نظریه خود، آگاه نبودن پیامبر اکرم (ص) به علم نجوم و نیز امّی بودن ایشان را مثال می‌زند.[۷] افزون بر این موارد، مرحوم مفید در برخی آثار خود، این امر را ممکن می‌داند که امام به دلیل نداشتن علم به امور غیبی، در داوری میان مردم، بر اساس ظاهر حکم کند و مرتکب خلاف واقع شود؛ اگرچه این امر را نیز ممکن – نه واجب– دانسته است که در این امور خداوند بر اساس لطف خود، وی را از این اشتباه برهاند.[۸]

از آنچه گذشت می‌توان نتیجه گرفت که در منظومه فکری شیخ مفید، امام (ع) شأن مرجعیت علمی – در علوم غیردینی– ندارد؛ زیرا اگر چنین شأنی دارد، باید برخوردار از علوم غیردینی باشد، حال آنکه شیخ مفید معتقد است امام (ع) ضرورتاً از چنین علومی برخوردار نیست.

سید مرتضی

نظریات مرحوم سید درباره علوم امام چنین است:

  1. امام (ع) باید به علوم مربوط به دین و سیاست آگاه باشد؛[۹]
  2. لازم نیست امام (ع) به علوم غیردینی مانند داروها، صنایع و مشاغل عالم باشد؛ زیرا خارج از حوزه ریاست اوست.[۱۰] مرحوم سید بر این باور است که امام باید در این‌گونه علوم به متخصص رجوع کند.[۱۱] با وجود این، وی در تفسیر روایت "سلونى قبل ان تفقدونى‏" تصریح می‌کند هرچند لازمه مقام امامت، تنها علم به شریعت است، خداوند متعال می‌تواند علوم دیگری بیش از علم شریعت را نیز از باب فضل و لطف به متصدی منصب امامت عطا کند؛[۱۲]
  3. امام (ع)، ضرورتاً به باطن امور آگاه نیست؛[۱۳] اما خداوند متعال بر اساس فضل خود، آنان را از امور غیبی نیز آگاه کرده است؛[۱۴]
  4. لازم نیست امام تمام امور و نیز تمام غائبات را بداند؛ زیرا در این صورت، علم او مانند علم خداوند نامتناهی و قدیم خواهد بود، درحالی‌که علم او حادث است.[۱۵]

از دو نظریه اخیر می‌توان نتیجه گرفت که مقصود مرحوم سید این نیست که خداوند، امامان را از همه پنهانی‌ها آگاه کرده است؛ زیرا در این صورت، علم آنها با علم خداوند یکسان تلقی خواهد شد. بر اساس این نظریات، اولاً لازم نیست متصدی منصب امامت، لازم نیست علم به غیردین و سیاست داشته باشد؛ ثانیاً سید درباره علوم غیردینی امامان معصوم (ع) به روشنی سخن نگفته، جز آنکه معتقد است ایشان به نحو موجبه جزئیه به برخی امور پنهانی آگاه‌اند که به نظر می‌رسد مقصود او از امور پنهانی همان حوادث آینده یا باطن افراد باشد.[۱۶] نتیجه آنکه به باور سید، متصدی منصب امامت شأن مرجعیت علمی – یعنی علوم غیردینی– را ندارد. همچنین امامان (ع) بر اساس لطف و کرامت خداوند، از برخی امور پنهانی آگاه بودند.

ابوالصلاح حلبی

حلبی معتقد است که امامان (ع) از کائنات و غایبات خبر می‌دانند. علوم فراوانی در کودکی و بزرگ‌سالی از آنان به ما رسیده است؛ به‌گونه‌ای که بر همه مردم برتری داشتند و هیچ‌گاه در پاسخ به پرسش‌ها درمانده نمی‌شدند و هیچ معلمی جز پدران خود نداشتند. به باور ابوالصلاح، چنین حقیقتی را باید معجزه‌ای از جانب ایشان دانست؛ چراکه اولاً به طور طبیعی دیده نشده است که عالمی بدون استفاده از معلم بتواند در همه علوم و حتی در یک علم سرآمد دیگران باشد؛ ثانیاً هر عالمی جز امامان (ع)، در بسیاری موارد از پاسخ‌گویی درمانده می‌شود و در مناظره شکست می‌خورد.[۱۷] بنابراین علوم امامان (ع)، چیزی جز معجزه نیست. به نظر می‌رسد با توجه به اطلاق سخن ابوالصلاح حلبی باید گفت که امامان (ع) از همه امور آگاهی داشته‌اند که از جمله آنها علوم غیردینی است. با وجود این، ممکن است وی امامان (ع) را از همه امور آگاه بداند، اما شأن مرجعیت علمی را از جمله شئون ایشان نداند. افزون بر آن، روشن نیست که سخنان او درباره شأن متصدی منصب امامت است یا تنها به لطفی اشاره دارد که خداوند به امامان (ع) کرده است.

ابوالفتح کراجکی

مرحوم کراجکی معتقد است خداوند متعال امامان (ع) را از بسیاری امور پنهانی و مربوط به آینده آگاه کرده است، ولی آنها همواره به همه امور پنهانی و غیبی آگاه نیستند.[۱۸] بر اساس این عبارت مرحوم کراجکی، امام (ع)، از جانب خداوند به همه علوم آگاه نیست. به دیگر بیان، علم امام به حقایق، به لطف خداوند بستگی دارد. این دیدگاه نیز بدین معناست که در اندیشه کراجکی، امامان (ع) شأن مرجعیت علمی ندارند.

شیخ طوسی

شیخ طوسی گاه بیان می‌کند که امام باید به همه نیازهای مردم عالم باشد، و جایز نیست میان رعیت، عالم‌تر از او باشد.[۱۹] ظاهر این عبارت چنان است که گویی در اندیشه شیخ، امام (ع) به تمام علوم عالم است. با وجود این، او در موارد بسیاری تصریح می‌کند که لازمه منصب امامت، چیزی جز علم به احکام دین نیست.

خلاصه نظریه مرحوم شیخ دراین‌باره را می‌توان این‌گونه مطرح کرد:

  1. لازمه منصب امامت، علم به باطن یا آگاهی از راست‌گویی شاهدان در دادگاه نیست؛[۲۰]
  2. علم به احکام دین و سیاست، برای منصب امامت لازم است؛[۲۱] اما بی‌تردید لزوم آگاهی امام از دیگر علوم، مدعایی باطل است؛[۲۲]
  3. وجود شخصی در میان امت که در غیر احکام دین و سیاست از امام افضل باشد، امری ممکن و متصور است؛[۲۳]
  4. امام، در غیر احکام دین و سیاست، باید به کارشناس مراجعه کند[۲۴] و در صورت اختلاف کارشناسان، باید به عادل‌ترین آنها و در صورت تساوی در عدالت، می‌تواند به هر کدام از آنها رجوع کند.[۲۵]

مرحوم شیخ، در کتاب تلخیص الشافی درباره اروش جنایات بر این باور است که اگرچه برخی امامیه بر آن‌اند که امام به واسطه خداوند، اروش جنایات را می‌داند و برای اثبات این نظریه، روایت‌هایی نیز نقل کرده‌اند، حق این است که وی باید درباره این مورد نیز به کارشناس رجوع کند.[۲۶]

مرحوم شیخ طوسی در کتاب تمهید الاصول دیدگاه برخی اصحاب امامیه را مبنی بر وجود روایت‌هایی درباره علم امام به دیگر علوم به واسطه خداوند یادآور شده و بر این باور است که اگرچه برخی اصحاب امامیه بر این نظرند که امام به واسطه خداوند همه مسائل را می‌داند و برای اثبات نظریه خود روایاتی نیز نقل کرده‌اند، حق این است که این امر جایز است، ولی برای منصب امامت ضروری نیست.[۲۷] بنابراین می‌توان در پایان این بحث نتیجه گرفت که از دیدگاه شیخ طوسی، متصدی منصب امامت، لازم نیست به تمام معلومات آگاه باشد، و ائمه اطهار (ع) نیز از تمام علوم آگاه نبوده‌اند. بنابراین شأن مرجعیت علمی برای امام (ع) منتفی است. از سوی دیگر، دیدگاه شیخ طوسی مبنی بر اینکه نباید میان امت، کسی عالم‌تر از امام وجود داشته باشد، می‌تواند ناظر به علوم دینی باشد.

ابواسحاق نوبختی

مرحوم نوبختی به تفصیل به این بحث نپرداخته است و تنها علم به شریعت را برای امام لازم می‌داند.[۲۸]

عبدالجلیل قزوینی

در سخنان مرحوم قزوینی تنها به دو عبارت دست یافتیم که بیانگر دیدگاه او درباره علم امام است: اینکه گویند «هرچه همه انبیا دانستند، علی به تنهایی دانست» هم دروغ است.... می‌گوییم بعد از مصطفی (ص) هرچه امت بدان محتاج باشند از اصول و فروع و تفاسیر کتب و منزلات که اهل ادیان و ملل رجوع کنند و علم به غایبات که بیگانگان اسلام را دلالت باشد به حق و غیر آن، باید که امام عالم باشد به کیفیت آنکه اگر نداند، خلل به دین و شریعت محمدی راه یابد که بدین علوم عالم‌تر باشد از اهل زمانه خویش تا فرق باشد میان حجت و محجوج علیه.[۲۹] به تصریح قزوینی، پیامبر با تمام عظمتی که داشت، در زمان حیاتش اگر در مسجد مدینه بود، نمی‌دانست در بازارها چه اتفاقی می‌افتد، مگر آنکه جبرائیل به او خبر می‌داد.[۳۰] این سخن از قزوینی بدین معناست که نمی‌توان امام را عالم به همه امور و نیز آگاه به تمام آنچه در دنیا اتفاق می‌افتد دانست. بر اساس این عبارات، امام باید در علوم دینی سرآمد دیگران باشد، اما در غیر علوم دینی چنین ضرورتی وجود ندارد. در جایی دانستن امور غیبی نیز لازم است که موجب هدایت مخالفان به سوی حق شود. بنابراین از دیدگاه مرحوم قزوینی امام (ع) از شأن مرجعیت علمی برخوردار نیست.

سدیدالدین حمصی

مرحوم حمصی دیدگاهی شبیه دیدگاه سید مرتضی و شیخ طوسی دارد. بدین بیان که معتقد است آنچه برای منصب امامت ضرورت دارد، علم به احکام دین است. به باور او، آن‌گاه که امام در مقام قضاوت و داوری میان مردم است، اگر موضوع دعوای ایشان مستلزم آشنایی با علوم غیردینی باشد، امام باید به کارشناسان آن علوم مراجعه، و بر اساس سخن ایشان، حکم خود را صادر کند.[۳۱] حمصی تصریح می‌کند برخی عالمان شیعی بر پایه برخی روایات، بر این باورند که خداوند در چنین مواردی علم واقعی را در اختیار امام می‌نهد، اما خود او به چنین دیدگاهی ملتزم نیست، اگر چه وقوع آن را محال نمی‌داند.[۳۲]

خواجه نصیرالدین طوسی

مرحوم محقق طوسی درباره مقدار بهره‌مندی امامان از علوم غیردینی چندان سخن نگفته است. تنها در جایی اظهار می‌کند که امام باید دارای علومی باشد که قوام امامت بدان بستگی دارد. خواجه آن علوم را علوم دینی و دنیوی مانند شرعیات، سیاسات، آداب و دفع خصومت‌ها و مانند آن می‌داند.[۳۳] وی در همین راستا اشاره می‌کند که برخی بر این باورند که امام لغات گوناگون و نیز غذاها را به مردم می‌شناساند. خواجه طوسی این نظریه را منسوب به غالیان می‌داند که اساساً خارج از امامیه‌اند؛[۳۴] درحالی‌که او یکی از فواید بعثت پیامبران را آشنا کردن مردم با صنایع پنهان برمی‌شمارد.[۳۵] محقق طوسی آن‌گاه که در پی اثبات افضلیت امام علی (ع) است، بیان می‌کند که جمیع فضلا و دانشمندان خود را منسوب به او می‌دانند و این حقیقت نشان‌دهنده افضلیت اوست.[۳۶]

ابن میثم بحرانی

مرحوم بحرانی امام را نیازمند علم به امور دینی می‌داند و سخنی از علوم غیردینی به میان نیاورده است.[۳۷] البته این سخن مانع از آن نمی‌شود که بحرانی بر این باور باشد که خداوند متعال از روی فضل خود به امام (ع) علمی فراتر از آنچه را بدان نیاز دارد، عطا کرده باشد. برای نمونه، بحرانی وقتی به تفسیر سخن پیامبر اکرم (ص) می‌پردازد که فرمود: «اقضاکم علی»، بیان می‌کند که قضاوت نیازمند آگاهی از همه علوم است. هنگامی که پیامبر خدا (ص) امام علی (ع) را در قضاوت بر همگان ترجیح داده، بدین معناست که امیر مؤمنان (ع) در تمام علوم سرآمد دیگران است.[۳۸] همچنین ابن میثم بر این باور است که همه دانشمندان فرقه‌های اسلامی به نوعی علوم خود را از امام على (ع) گرفته‌اند. به عنوان نمونه، دانشمندان معتزلی، اشعری، خوارج و شیعه همگی شاگرد امام علی (ع) بوده‌اند. در نتیجه امیر مؤمنان (ع) از همه آنها عالم‌تر بوده است.[۳۹] البته مرحوم بحرانی این سخنان را تنها درباره امام علی (ع) بیان کرده است.

علامه حلّی

علامه حلّی درباره علوم غیردینی امامان (ع) موضع‌گیری خاصی نکرده است و تمام براهینی که برای ضرورت عصمت امام بیان می‌کند، پیرامون علم به دین است. البته او آن‌گاه که به ویژگی‌های امیر مؤمنان (ع) اشاره می‌کند به این نکته می‌پردازد که تمام فضلا علوم خود را از او گرفته‌اند.[۴۰] همچنین به گفته علامه، امام علی (ع) عالم‌ترین مردم عصر خود در علوم عقلی و نقلی بوده، پیامبر اکرم (ص) او را داناترین مردم به قضاوت دانسته که چنین عنوانی مستلزم آن است که او عالم‌ترین مردم دورانش باشد.[۴۱] علامه حلّی در جایی دیگر بیان می‌کند که برخی اصحاب امامیه معتقدند که امام وظیفه دارد مردم را با صنایع پنهان، سموم کشنده و غذاهای مفید آشنا سازد.[۴۲] وی دراین‌باره دیدگاه خود را بیان نمی‌کند. به نظر می‌رسد در اندیشه او این سخن قطعی نیست.

فاضل مقداد

فاضل مقداد به بحث علوم امامان (ع) وارد نشده و تنها به اختصار از علم امام علی (ع) سخن به میان آورده است. او به این مسئله اشاره می‌کند که امام (ع) از تمام فضلا عالم‌تر است؛ چراکه ایشان علوم خود را به امام علی (ع) منسوب می‌کنند. وی برای نمونه به علوم اصول دین، فقه، تفسیر، نحو، خطابه و بلاغت اشاره می‌کند و می‌گوید که دیگر علوم نیز از امام علی (ع) گرفته شده است.[۴۳] فاضل مقداد در جایی دیگر به روایت نبوی معروف «اقضاکم علی (ع)» اشاره و بیان می‌کند که قضاوت مستلزم بهره‌مندی از تمام علوم است، پس امام على (ع) عالم به تمام علوم بوده است.[۴۴] به نظر می‌رسد بر اساس منظومه فکری فاضل مقداد، شأن قضاوت برای تمام امامان (ع) ثابت شده است.[۴۵] ازاین‌رو اگر امام شأن قضاوت را در اختیار دارد و قضاوت مستلزم علم به تمام علوم است، پس امام تمام علوم را نیز در اختیار دارد. با وجود این، او در کتاب فقهی‌اش دیدگاهی دیگر ارائه می‌کند. فاضل شرایط لازم برای قاضی را علم، عدالت و کمال برمی‌شمارد. درباره گستره علم قاضی، چند قول را نقل می‌کند و سرانجام معتقد می‌شود که علم به غیرکتاب و سنت برای قاضى لازم نیست و تنها علم به کتاب و سنت و نیز علومی که فهم کتاب و سنت متوقف بر دانستن آنهاست، برای قاضی لازم است.[۴۶]

این نظریه – چنان‌که روشن است– با آنچه پیش‌تر از فاضل نقل کردیم، ناسازگار است. شاید بتوان گفت آنچه فاضل پیش‌تر بیان کرده، فضیلتی اختصاصی برای امام على (ع) بوده است، وگرنه اگر بر این باور باشیم که متصدی منصب قضاوت باید تمام علوم را داشته باشد، اساساً کسی نمی‌تواند چنین منصبی را بر عهده گیرد. وجه جمع دیگری نیز وجود دارد، بدین بیان که منظور او از جمیع علوم، همه علوم شرعی است. شاهد این ادعا مقایسه‌ای است که فاضل میان این سخن پیامبر (اقضاکم على) با سخنانی به عمل می‌آورد که درباره برخی اصحاب دیگر بیان شده است. برای نمونه، او از رسول خدا (ص) نقل می‌کند که درباره ابی بن کعب فرمود: اقرأکم أبی؛ یعنی کسی که داناترین فرد نسبت به تلاوت قرآن است. همچنین درباره زید بن ثابت فرمود: أفرضکم زید؛ یعنی کسی که داناترین شما در مسائل ارث است. آن‌گاه فرمود: تمام این علوم جزئی از علم قضاوت‌اند. حاصل این مقایسه آن است که مثلاً زید در محاسبه ارث اعلم است، ابی در قرائت قرآن، و... ، اما امام علی (ع) همه اینها را در خود جمع کرده است؛ به این دلیل که قضاوت هم به علوم قرآنی نیاز دارد، هم به محاسبه ارث و....

جمع‌بندی

از مجموع سخنان متکلمان درباره جایگاه علمی امام (ع) به دست می‌آید که بیشتر ایشان، علم به دین را لازمه منصب امامت می‌دانند و بیش از آن را فضل خداوند به شمار می‌آورند. افزون بر آن، در اندیشه بیشتر متکلمان، چنین نیست که امام تمام علوم را بالفعل داشته باشد. ایشان گاه حتی روایاتی وی بیانگر علم امامان (ع) به تمام لغات و صنایع است، قطعی نمی‌دانند. به باور برخی از ایشان امام (ع) چون لزوماً عالم به علوم غیردینی نیست، برای دستیابی به دیگر علوم – به‌ویژه هنگام قضاوت– باید به متخصص آن علم رجوع کند. بنابراین ایشان امام را مرجع علمی مردم نمی‌دانند[۴۷](...)

نگاهی به مجموعه روایات و مقایسه آن با دیدگاه متکلمان درباره شئون علمی امامان (ع)، نشان‌دهنده وجود اختلاف میان این دو عرصه است. بر اساس روایات، متصدی منصب امامت اولاً و بالذات مرجع علوم دینی -نه علوم غیردینی- بندگان است؛ ثانیاً در مواردی که اثبات حقانیت امامت وابسته به داشتن علوم غیردینی است، امام به اذن خداوند این علوم را دارا می‌شود؛ ثالثاً متصدی منصب امامت، تمام علوم را بالفعل در اختیار ندارد، اما از چنان جایگاهی نزد خداوند برخوردار است که اگر بخواهد چیزی را بداند، خداوند آن علم را به او می‌بخشد و نیازی نیست برای فراگیری آن از دیگران کمک بخواهد و اگر از کسی پرسشی داشته است، بدین معناست که خود نخواسته آن را از خداوند متعال دریافت کند. در مقابل، متکلمان بیشتر بر این نکته تصریح کرده‌اند که اولاً لازمه منصب امامت، تنها علم به معارف دین است؛ ثانیاً به باور متکلمانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، سدیدالدین حمصی امام باید در علوم غیردینی به دیگران مراجعه کند؛ ثالثاً خداوند در مواردی او را از برخی مسائل و نیز از باطن افراد آگاه می‌کند، ولی چنین امری دائمی نیست؛ رابعاً به تصریح برخی از ایشان روایاتی که بیانگر علم امام به صنایع و لغات است، قطعی نیست و پیامبر با تمام عظمتش عالم به علم نجوم نبود. در این میان، ابوالصلاح حلبی تنها متکلمی است که امامان (ع) را عالم به تمام علوم دانسته است، هرچند او نیز درباره شأن مرجعیت علمی امامان (ع) سخنی به میان نیاورده است.

در مجموع به نظر می‌رسد دیدگاه روایات با متکلمان دراین‌باره که امام شأن مرجعیت علمی ندارد، یکسان است، اما عظمتی که برای مقام علمی متصدی منصب امامت در روایات تصویر می‌شود، در سخنان متکلمان به چشم نمی‌آید. برای نمونه، روایاتی که بیان می‌کند امام هرگاه بخواهد چیزی را بداند، خداوند او را آگاه می‌سازد، در سخنان متکلمان دیده نمی‌شود. تنها به این نکته اشاره شده است که خداوند هرچه را بخواهد به ایشان می‌دهد. به دیگر بیان، متکلمان این نکته را یادآور نشده‌اند که امام می‌تواند اراده کند علومی غیردینی نیز داشته باشد، و خداوند آن علوم را به او بفهماند[۴۸]

منابع

پانویس

  1. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵؛ همو، اوائل المقالات، ص۳۹.
  2. همو، الارشاد، ج۱، ص۳۱۳ و ج۲، ص۱۸۷.
  3. همو، اوائل المقالات، ص۶۷.
  4. ... ولسنا نمنع أن یعلم الامام اعیان الحوادث تکون باعلام انه له ذلک فاما القول بانه یعلم کل ما یکون فلسنا نطلقه ولا نصوب قائله لدعواه فیه من غیر حجة ولا بیان (همو، المسائل العکبریة، ص۶۹).
  5. همو، اوائل المقالات، ص۶۷؛ همو، الفصول المختارة، ص۱۱۴.
  6. القول فی معرفة الأئمة بجمیع الصنایع وسایر اللغات اقول انه لیس یمتنع ذلک ولا واجب من جهة العقل والنقل والقیاس وقد جائت اخبار عمن یجب تصدیقه بانّ ائمة آل محمد (ص) قد کانوا یعملون ذلک، فان ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات ولی فی قطع به منها نظر (همو، اوائل المقالات، ص۶۶-۶۷).
  7. همو. المسائل العکبریة، ص۳۴.
  8. همو، اوائل المقالات، ص۶۶.
  9. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۳۰.
  10. همان؛ همو، الشافی فی الامامة، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، ج۳، ص۱۶۳-۱۶۴.
  11. همو، الشافی فی الامامة، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، ج۳، ص۱۶۵.
  12. همو، الرسائل، تحقیق سید مهدی رجایی، ج۱، ص۳۹۱-۳۹۵.
  13. همو، الشافی فی الامامة، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، ج۲، ص۳۱ و ۴۰.
  14. همو، الرسائل، تحقیق سید مهدی رجایی، ج۱، ص۲۸۲ و ۳۹۱-۳۹۵ و ج۳، ص۱۳۰.
  15. همان، ج۳، ص۱۳۱.
  16. همان.
  17. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۴.
  18. همان، ص۲۴۵. افزون بر این، مرحوم کراجکی ناقل روایات بیانگر آگاه نبودن امام به همه امور است (ر. ک: ابوالفتح محمد بن علی کراجکی، معدن الجواهر، ص۴۲؛ همو، الاستنصار، ص۱۲).
  19. محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۸۰.
  20. لا یلزم ان یکون الامام عالماً بالبواطن ویصدق [بصدق] الشهود لموقع [لیوقع] الحکم على مستحقه لانه انما یعبد بتنفیذ الاحکام فی الظاهر فاما البواطن فلا حکم یجب علیه فیها (همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة‌الدینی، ص۳۶۸).
  21. همو، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۱۹۲. نیز ر. ک: همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۴۵.
  22. فاما قولهم انه یجب ان یکون عالما بسائر المعلومات وبالغیب فلا شبهه فی بطلانه (همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۳).
  23. یجوز أن یکون فی رعیته من هو أفضل منه فیما لیس هو إمام فیه ککثیر من الصنائع والمهن وغیر ذلک، والمعتبر کونه أفضل فیما هو إمام فیه (همو، الاقتصاد فیما یتعلق بالعباد، ص۱۹۱. نیز ر. ک: همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲).
  24. همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة‌الدینی، ص۳۶۶.
  25. همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة‌الدینی، ص۳۶۶.
  26. همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲.
  27. همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة‌الدینی، ص۳۶۶.
  28. ابراهیم بن اسحاق نوبختی، الیاقوت فی علم الکلام، تحقیق علی اکبر ضیائی، ص۷۶.
  29. عبدالجلیل قزوینی، نقض، تعلیق و تصحیح سید جلال‌الدین حسینی ارموی، ص۵۷۲.
  30. همان، ص۳۰۵.
  31. سدیدالدین محمود بن على حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳.
  32. همان، ص۲۹۳.
  33. نصیرالدین طوسی، «رسالة الامامة»، در: تلخیص المحصل، ص۴۳۰.
  34. همان، ص۴۰۷.
  35. همو، تجرید الاعتقاد، تحقیق سید محمد جواد حسینی جلالی، ص۲۱۲.
  36. همان، ص۲۶۶.
  37. میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۱۷۹.
  38. همو، النجاة فی القیامة، ص۱۵۲.
  39. همان، ص۱۵۴؛ همو، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۸. شایان ذکر است که ابن میثم بحرانی نیز در این دوران بر این مهم پا می‌فشرد که آنچه امام (ع) دارد، علم غیب نامیده نمی‌شود، بلکه علمی است که از جود خدا به او رسیده و افاضه شده است. او نیز همچون دانشمندانی مانند شیخ مفید، بر اصطلاح علم مستفاد تأکید دارد. ازاین‌رو می‌توان گفت تا اواخر قرن هفتم هجری قمری تلاش بر این بود که اصطلاح علم غیب به امامان (ع) نسبت داده نشود (همان، ص۱۱۳-۱۱۴).
  40. ر. ک: فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، تحقیق سید مهدی رجایی، ص۳۶۴.
  41. حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۴۲.
  42. همو، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، ص۲۰۳.
  43. فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، تحقیق سید مهدی رجایی، ص۳۶۴-۳۶۵.
  44. همان، ص۳۵۸؛ همو، اللوامع الالهیة، تحقیق شهید قاضی طباطبایی، ص۳۸۶.
  45. این مدعا از اینجا ثابت می‌شود که فاضل مقداد امامت را همان ریاست عام بر امور دین و دنیای مردم می‌داند که قضاوت، جزئی از آن است. به‌علاوه قضاوت شأنی دینی است که زیرمجموعه امر دین قرار می‌گیرد؛ ضمن آنکه فاضل مقداد تصریح می‌کند امامِ جامعه توأمان باید هم عالم به دین باشد هم از قدرت اجرای دین برخوردار باشد (ر. ک: همو، الانوار الجلالیة، تحقیق علی حاجی آبادی و عباس جلالی نیا، ص۱۵۶؛ همو، اللوامع الالهیة، تحقیق شهید قاضی طباطبایی، ص۳۲۷؛ همو، ارشاد الطالبین، تحقیق سید مهدی رجایی، ص۳۲۵).
  46. همو، التنقیح الرائع، ج۴، ص۲۳۵.
  47. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۴۰۳-۴۱۵.
  48. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۴۳۲.